معرکه قرقیسیا، طوفان بزرگ

سفیانی پس از تثبیت موقعیّتش برای توسعه طلبی از «شام» خارج می شود. او دو سپاه گران یکی به سوی «عراق» و دیگری به سوی «حجاز» گسیل می دارد؛ اما پیش از ورود به عراق، در منطقه ای به نام «قرقیسیا» درگیر با جنگ بزرگی می شود.
پنجشنبه، 19 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معرکه قرقیسیا، طوفان بزرگ
 معرکه قرقیسیا، طوفان بزرگ

 

نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 

سفیانی پس از تثبیت موقعیّتش برای توسعه طلبی از «شام» خارج می شود. او دو سپاه گران یکی به سوی «عراق» و دیگری به سوی «حجاز» گسیل می دارد؛ اما پیش از ورود به عراق، در منطقه ای به نام «قرقیسیا» درگیر با جنگ بزرگی می شود.
قرقیسیا، شهری در منطقه شمالی «سوریه»، در میان «فرات» و سرچشمه نهری که «خابور» (یا هابور) در آن است، قرار دارد. این منطقه حدود یکصد کیلومتر با مرزهای عراق و دویست کیلومتر با مرزهای «ترکیه» فاصله دارد و در نزدیکی شهر «دیرالزّور» است.
جابر در کتاب «الغیبه» نعمانی (1) در ضمن بحث از سفیانی می گوید:
سپاهیان سفیانی از قرقیسیا می گذرند و در آنجا به جنگ می پردازند. صدهزار نفر از ستم پیشگان سرکش در آنجا کشته می شوند. (2)
«روضه کافی» (3) از قول میسر می نویسد که اباجعفر (علیه السلام) فرمودند:
«ای میسر از محلّ شما تا قرقیسیا چقدر فاصله است؟»
عرض کردم: قرقیسیا نزدیک رود فرات است، سپس امام فرمودند:
«در آنجا جنگی روی خواهد داد که از زمان خلقت آسمان ها و زمین، چنین جنگی اتفاق نیفتاده است و تا زمانی که آسمان و زمین پابرجا هستند نیز چنین جنگی رخ نخواهد داد، آنجا محلّ خوراک و سفره پرندگان (گوشتخوار) شود و درندگان زمین و پرندگان آسمان از آنجا سیر شوند، قیس در آنجا به هلاکت می رسد و هیچ خون خواهی نخواهد داشت.» (4)
چنانچه مبدأ وقایع آخرین سال،‌ قبل از ظهور کبرای امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ماه رجب فرض کنیم، «معرکه قرقیسیا» در ماه شوّال همان سال حادث می شود.
نشانه حتمی «ندا» یا «صیحه آسمانی» نیز پیش از این، در بیست و سوم ماه رمضان حادث می شود و بی گمان تا این زمان و با وجود نشانه های حتمی یاد شده، عموم مسلمانان و شیعیان از «واقعه شریف ظهور» و حوادث مرتبط با آن مطلع شده اند.
باعث این جنگ بی سابقه را کشف گنجی از طلا و نقره (و شاید هم منبع بزرگ نفتی) گفته اند. آن گونه که روایات بیان می کنند، آب فرات کوهی از طلا و نقره را نمایان می کند که بر سر آن از هر نُه نفر، هفت نفر کشته می شوند. در این نبرد اقوام مختلفی شرکت دارند:
1. ترک ها: آنها در جزیره (منطقه بین النهرین) نیرو پیاده کرده اند؛
2. رومی ها: یهودیان و دولت های غربی که وارد فلسطین شده اند؛
3. سفیانی: که این روزها بر دیار شام مسلط است و برای توسعه طلبی از آن خارج می شود؛
4. عبدالله: ظاهراً او هم پیمان مغرب زمین می باشد؛
5. قیس: که مرکز فرماندهی اش مصر است؛
6. فرزند و نوه عباس: که از «عراق» می آید. (5)
جابر جعفی هم طیّ حدیثی طولانی از امام محمد باقر (علیه السلام) چنین روایت کرده است:
«از دین برگشتگانی از جانب ترک ها حمله کرده و سپاهی از روم آنها را دنبال می کند. برادران ترک ها، پیاده کردن نیروهایشان را در جزیره ادامه می دهند. رومیان از دین برگشته هم در «رمله» نیرو پیاده می کنند.»
امام در این باره فرمودند:
«جابر! از آن سال درگیری های زیادی در مغرب زمین رخ خواهد داد. ابتدای مغرب زمین که شام است به فرمان سه پرچم (سیاه) اصهب، ابقع و سفیانی با هم درگیر می شوند. سپاه اصهب، ابقع و سفیانی. در ابتدا سفیانی با ابقع می جنگد و او همراهانش را کشته و به دنبال آن اصهب را هلاک می کند. پس از آن تا عراق، تنها جنگ و کشتار به پا می کند. سپاهیانش را به قرقیسیا می رساند و در آنجا هم به جنگیدن می پردازد. در این جنگ صدهزار نفر از جبّاران و ستمگران کشته می شوند. پس از آن سفیانی سپاهی را به سوی کوفه گسیل می دارد.» (6)
در معرکه قرقیسیا، بخش بزرگی از نیروها و تجهیزات دشمنان اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) نابود می شود. این واقعه برای مستضعفان نوید بزرگی است؛ زیرا بدون آنکه هزینه ای متحمّل شوند، شاهد درگیری و اشتغال دشمنان خدا با هم می شوند. این واقعه، بخش بزرگی از مزاحمت ها را که ممکن بود در مسیر امام مانع ایجاد کنند و باعث خسارت شوند، حذف می کند.

ایران به پا می خیزد!

برخی پژوهشگران به دلیل غفلت از موقعیّت زمانی و مکانی بیان شده درباره «قرقیسیا»، گمان برده اند که این معرکه همان «جنگ آرمگدون»است که «بنیادگرایان انجیلی» (مسیحیان صهیونیست) از آن به عنوان آخرین جنگ سرنوشت ساز میان دو نیروی خیر و شر یاد می کنند.
چنان که از عنوان «آرمگدون» برمی آید، آرمگدون یا «هرمجدوّن» در زبان عبری به معنی «تپه شریفان» نام ناحیه مرتفعی است در «فلسطین» اشغالی (مجدوّ) واقع در جنوب «حیفا» در کرانه باختری «رود اردن». موقعیتی استراتژیک که از گذشته محلّ وقوع جنگ های بسیاری بوده است. به زعم بنیادگرایان، در آخرالزّمان، مسیح و ضدّ مسیح، دو نیروی خیر و شر (تمامی حامیان بنی اسرائیل در یک جبهه و جمله مخالفان این قوم و از جمله اعراب و مسلمانان در جبهه دوم) در مقابل هم صف آرایی می کنند و در جنگی سخت و اتمی با هم مصاف می کنند تا پس از فرود حضرت عیسی (علیه السلام) و جنودش و نابودی مخالفان و مسلمانان، امکان برقراری صلحی هزارساله با مرکزیّت «بیت المقدّس» برای مسیح و همراهانش فراهم شود. این واقعه پس از تخریب «مسجدالاقصی» و ساخته شدن «هیکل سلیمان» (معبد یهودیان در بیت المقدس) اتفاق خواهد افتاد و یهودیان سروران زمین خواهند شد.
«آرمگدون» پروژه ای است که بنی اسرائیل با دسیسه و دلّالگی شیطان لعین برای سلطه جویی بر جهان، طرّاحی کرده و بر آن است تا «مُلک عظیم» (وعده داده شده به بنی اسماعیل) را با حیله و زور از آن خود سازد و تعریف او از این ملک عظیم هم چیزی جز حکومت جهانی اشرار یهود بر زمین نیست. از اینجاست که عرض می کنم هیچ گونه پشتوانه وحیانی و غیبی و از جمله کلام پیامبران عظیم الشّأن و حضرات معصومان (علیهم السلام) آن را حمایت نمی کند؛ در حالی که هر دو موضوع مهمّ «ملک عظیم خداوندی وعده داده شده به بنی اسماعیل» و «واقعه قرقیسیا» از طریق پشتوانه غیبی حمایت می شوند. از سوی حضرات معصومان (علیهم السلام)، اخبار و روایات بسیاری درباره «معرکه قرقیسیا» رسیده که به برخی از آنها اشاره شد. ضمن آنکه در عصر ما شواهد وقوع قرقیسیا نیز بروز کرده است.
دلایل فراوانی وجود دارد که گواهی می دهد میان آرمگدون مجعول و واقعه قرقیسیا نسبتی نیست؛ از جمله:
1. منطقه جغرافیایی اعلام شده برای این دو واقعه یکسان نیست؛
2. علت و انگیزه وقوع آرمگدون و قرقیسیا واحد و همگون نیست؛
3. شخص موعود منتظر معرفی شده در واقعه آرمگدون و قرقیسیا واحد نیستند؛
4. دشمنان فرض شده برای حضرت موعود در دو واقعه، متفاوت و مقابل هم هستند؛
5. به همان اندازه که قرقیسیا از مبانی روشن و اخبار غیبی حضرات معصومان (علیهم السلام) حمایت می شود، آرمگدون از پشتیبانی خرافات و جعلیّات حمایت می شود.
به باور انجیلی ها، بازگشت دوباره مسیح میسّر نمی شود؛ مگر آنکه پیش از آن، جنگ ها، بلاها و تباهی در زمین فراگیر شود. باید توجه داشت که این واقعه مورد قبول عموم فرق مسیحی نیز نیست و تنها گروهی از «بنیادگرایان انجیلی»، معروف به «مسیحیان صهیونیست»، از آن گفت و گو بر آن تأکید دارند.
سفیانی پس از معرکه قرقیسیا، مغرور، مست و بی رحمانه به سوی «کوفه» پیش می تازد. «بغداد» را ویران و از کشته ها پشته می سازد. در روایتی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند:
«کأنّی بالسّفیانیِّ قد طرحَ رَحَلُهُ فی رَحبکم...؛ گویا سفیانی را می بینم که در کوچه و بازار شما رحل اقامت افکنده، منادی اش بانگ برمی دارد: هرکس سر یکی از کوفیان (شیعیان) را بیاورد، هزار درهم جایزه دارد، آنگاه همسایه سر همسایه اش و برادر سر برادرش را بریده و برای اخذ پاداش نزد او می برد و می گوید: این هم از آنهاست (یعنی از شیعیان است) و هزار درهم دریافت می کند. در آن ایّام حکومت شما به دست حرام زادگان می افتد؛ گویی آن مرد آبله رو (سفیانی) را می بینم که به عنوان یکی از شما و قائل به عقیده شما (یعنی به عنوان عرب و مسلمان) وارد صحنه شده، او شما را خوب می شناسد؛ ولی شما او را نمی شناسید. پس شما را محاصره و یک به یک دستگیر کرده و می کشد. او جز زنازاده نیست. احدی را نمی بینید، جز اینکه گردن می زند یا به دار می آویزد. آن قدر که از شدت ترس انسان به اشیای گرانبهایی که در وسط راه می بیند، دست نمی زند.» (7)
سفیانی نماینده بنی اسرائیل و مورد حمایت آنهاست. از این رو دشمن و حریف نزد او ترسیم و نشان شده است. هدف او شیعیان و بنی اسماعیلند که نابودی و قتل عامّشان در دستور کار سفیانی وارد شده است؛ اما از آنجا که او جنایتکاری حرفه ای است، برای دست یابی به مقصودش، هر جنایتی را مرتکب می شود؛ البته به دست او، تقدیر‌ مقدّر بسیاری از مردم نیز رقم می خورد. او از کشتار ساکنان «بغداد» شروع کرده و پس از هجده روز خود را به «کوفه» می رساند. آنچه او بر سر بغداد می آورد،‌ دردناک و اسفبار است.
سفیانی سپاهی به کوفه می فرستد که شمارشان هفتادهزار نفر است. آنها اهالی این شهر را به قتل می رسانند و به صلیب می کشند و برخی را به اسارت می گیرند؛ در حالی که آنان بر این حالند، پرچم های سیاه از جانب «خراسان» نزدیک می شوند. آنها منزلگاه ها را شتابان در می نوردند و تعدادی از یاران حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با آنها هستند. سپس مردی از موالی اهل کوفه در «ضعفا» شورش می کند، فرمانده سپاه سفیانی در منطقه ای میان «حیره» و کوفه او را به قتل می رساند.
گفت و گو از پرچم های خراسانی یا همان پرچم های سیاه پرخطر است. در این باره هر پژوهشگری بسته به ذوق و مقصودش از روایات نقل شده در منابع مختلف بهره جسته و امر را بر همگان مشتبه ساخته است.
تشخیص صحّت سلسله اسناد و وثاقت راویان، سخت و در عهده اساتید خبره و اهل فن است و نگارنده سعی در استفاده و انتخاب روایاتی دارد که دست کم در منابع معتبر و دست اول آمده است. باقی را امید به بخشایش خداوند و چشم پوشی اهل بیت (علیهم السلام) داریم.
پس از کشتارهای فراوانی که سپاه سفیانی در «بغداد»، «کوفه» و «نجف» مرتکب می شود و پس از انتشار خبر این قتل عام و شهادت علما، صالحان، مؤمنان و حتی تخریب قبور آنان و به اسارت رفتن زنان و تاراج اموال، سید خراسانی از «ایران» قیام می کند، مؤمنان را بسیج داده و برای نجات اهل «عراق» یاری می طلبد.
سفیانی در عراق، خود را مستعدّ نزدیک شدن به مرز ایران ساخته تا نواحی «اهواز» و دروازه «اصطخر» پیش می آید. در اینجا رو در رو با سپاه خراسانی می شود که با پرچم های سیاه از ایران به سوی «کوفه» به راه افتاده اند. از هنگام شروع فتنه و خروج در «شام» و پس از گذار از «معرکه قرقیسیا» و شکستن مرزهای عراق و قتل عامّ بغداد و کوفه، سفیانی اولین ضربه سنگین و مهلک را از سپاهیان ایرانی می خورد که به رهبری سیّد خراسانی و به قصد کوفه خارج شده اند. به استناد برخی روایات، این رویارویی پس از تبعیت سیّد خراسانی از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با فرماندهی امام اتفاق می افتد.
سال ها پیش از ورود سفیانی به عرصه کشمکش های «خاورمیانه عربی»، ایرانیان با ساقط کردن رژیم سلطنتی، نظام جدیدی را تأسیس کرده اند، «نهضت اسلامی ایران» در طول نقطه عطف هایی، چون ورود امام رضا (علیه السلام) به ایران و سایر وقایعی که ذکر آنها رفت، تحت مشیّت و تقدیر الهی به منظور؛
1. در هم شکستن بدعت های جاهلی؛
2. رویارویی با مظاهر فرهنگی و تمدنی دجّال آخرالزّمان؛
3. اجرای عدالت و حمایت از مظلومان و مستضعفان؛
4. انتقال بینش عدالت خواهانه و الگودهی به مستضعفان در بند؛
5. تربیت نسل منتظر؛
6. آماده سازی عِدّه و عُدّه برای یاری رساندن به امام؛
7. و بالاخره زمینه سازی برای برطرف شدن عسرت از امام (علیه السلام) به پیروزی رسید.
متأسفانه، عوامل مختلفی و از جمله غفلت متولیان امور و هم گرایی آنان با روحیه دنیامدارانه سران کفر و شرک و نفاق باعث شد تا این امور مهم از نظرها دور افتاده و حتی باعث روی گردانی مردم از انگیزه های اولیه نهضت شود؛ همان که با عنوان «تعرّب بعد الهجره؛ عرب شدن بعد از هجرت» خوانده می شود. با این همه، قوّت بخت و وقتی که به نام مهدی موعود (علیه السلام) باز شده و سرآمدن عمر و تاریخ غرب الحادی و باقیمانده روح آن نهضت در جان جمعی از مجاهدان و جوانان مجاهد ایرانی، باعث می شود تا دیگر بار، با باز شدن جبهه جدید از سوی دشمنان خدا و اسلام، خیزشی تمام عیار علیه هجمه سران کفر و شرک و نفاق صورت پذیرد.
این خیزش به مثابه برطرف شدن خاکستر غفلت از آتش نهفته در «ایران» است.
سران مجامع مخفی در پی مشاهده سقوط تدریجی تمدن تکنولوژیک و نظام سرمایه داری آن، خود را ناگزیر برای خروج از بحران می شناسند تا فصل آخر از سناریو و پروژه مورد نظر خود را عملیاتی کنند. از آنجا که آنها سلطه بر «شرق اسلامی»، دست یابی به منابع انرژی و سرکوب بنیادی جنبش ها با محوریّت «شیعه خانه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)» را تنها طریق خلاصی از بحران و اعلام حکومت جهانی بنی اسرائیلی با محوریّت رژیم اشغالگر «قدس» می شناسند،‌ جبهه وسیعی را گشوده و نماینده خود، یعنی سفیانی را به عنوان طلایه دار، راهی شرق اسلامی می کنند.
در هم شکستن «سوریه»، به منزله رفع خطر از رژیم اشغالگر قدس و هم پیمان شدن رژیم های اموی «خامورمیانه غربی» علیه بنی اسماعیل است. تنها کشوری که در برابر سلطه یهودیانه مجامع مخفی (فراماسونری،‌ ایلومیناتی، بیلدربرگ ها، کمیته 300، شورای روابط خارجی آمریکا و...) و الیگارشی زور و زر و تزویر بنی اسرائیلی مقاومت کرده و آن همه را برنمی تابد، «ایران اسلامی» است.
سیر تکوینی حرکت سفیانی، این خون آشام بی رحم را به «عراق» و مرزهای ایران می کشاند و از همین جا، دیگر بار اخگر سرخ مجاهدان ایرانی زبانه کشیده و در پی برافراشته شدن پرچم سیّد خراسانی، او برای یاری رساندن به مستضعفان مظلوم عراق و جست و جوی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به پا می خیزد.
نباید تردید داشت که دست هدایتگر امام (علیه السلام)، چونان همیشه پراکندگی ها را به تجمّع و تجمع های نامشروع را به پراکندگی تبدیل می کند، ترفندهای جنود ابلیس را برملا می سازد و مؤمنان مجاهد را در طریق فلاح هدایت می نماید؛ چنان که فرمودند:
«نحنُ غیرُ مُهمِلَینِ لِمُراعاتِکُمْ و لا ناسینَ لِذِکرِکُمْ و لو لا ذلکَ لنزّل بِکم الاوا (8)؛
ما از کسانی نیستیم که مراعات حال شما را نکنیم و شما را از یاد ببریم اگر جز این بود، گرفتاری به شما روی می آورد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند.»
آغوش اسلام بر «ایران» و ایرانیان گشوده نشد که سرزمین «شیران بی فرار» تبدیل به چیزی شبیه شهر «لاس وگاس» در «ایالات متحده» یا «تایوان» و «مالزی» شود؛ چنان که امام رضا (علیه السلام) با عموم امام زادگان رنج مهاجرت و شهادت را به جان نخریدند تا سرمایه داری سکولار و اخلاق لذّت جویانه، روزیِ مقدّر مردان و زنانی شود که طیّ بیش از یک هزار سال در سایه اهل بیت (علیهم السلام) ماندند و قد کشیدند؛ به همان سان که هزاران هزار مرد، طیّ سی سال در خاک و خون در نغلطیدند تا مردان یقه سفید در منجلاب مدرنیته ناقص دین و اخلاق، شیعیان را آماج هوس هایشان کنند.
آن روز که فرا رسد، جمعیّت بزرگی از این شیران در مرزهای جنوبی متجمّع خواهند شد. تجربه هشت سال «دفاع مقدس» و زیستن در جنوب «ایران»، مدرسه ای بود برای آماده شدن و حضور دیگر بار در جنوب، اما این بار برای جست و جوی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
«زمانی که سواران سفیانی به سوی کوفه خروج می کنند، آن حضرت در پی اهل خراسان می فرستد و خراسانیان در طلب مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برمی آیند.» (9)
مرحوم مجلسی در جلد 52 بحارالانوار، ص 252 از «اربعینِ» حافظ ابونعیم، حدیثی را از قول امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند:
«آغاز ظهور او از مشرق است، زمانی که پیش آمد، ‌سفیانی خروج می کند.»
پر واضح است که ظهور نه از ایران، بلکه از «مکه» است و عموم علما و روایات متواتر بر آن مهر تأیید می زنند.
به عبارت دیگر و به قول جناب شیخ علی کورانی، جنبش سفیانی،‌ صرفاً واکنشی است جهت رویارویی با موج فزاینده «نهضت اسلامی» که زمینه ساز مقدمه قیام آن حضرت می باشد. (10)
روایات، ایرانیان، اهل «قم» و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان یاران قائم (علیه السلام)، بازگوکنندگان مظلومیّت اهل بیت و رعایت کنندگان حقوق آنان معرفی کرده و از همین روست که ائمه (علیهم السلام) برای ایشان دست به دعا برمی دارند:
«خداوندا آنان را از شرّ هر فتنه ای نگه دار و از هر گزندی نجات بخش.» (11)
کشتار مردم «عراق» توسط سپاه سفیانی در ماه ذی حجّه اتفاق می افتد. این ماه، ششمین ماه خروج سفیانی است. از این پس افول و سقوط سفیانی آغاز می شود.
به استناد روایات،‌ سلسله نشانه های حتمیّه از ماه رجب آغاز شده و تا ماه محرم (ششمین ماه) که خروج حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مکه آغاز می شود، تداوم می یابد.
در واقع شدن خروج سفیانی از «شام» و یمانی از «یمن» و سیّد خراسانی از ایران در یک مقطع زمانی تردیدی نیست. یمنی بر حق است و با خروج خود از «جنوب حجاز»، زمینه را برای حرکت امام مهیّا می سازد. یمنی برای دیدار امام (علیه السلام) می شتابد و پس از قیام امام (علیه السلام) از «مدینه» با امام همراهی کرده و به سوی «کوفه» می شتابد.
جابربن عبدالله انصاری از رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کلامی منسوب به آن حضرت، زمان استقبال از هیئت های یمنی فرموده اند:
«... (یمنی ها) مردمانی رقیق القلبند. ایمانشان استوار است و منصور از آنان، همراه با هفتاد هزار نفر خروج می کند. او جانشین مرا یاری می دهد و جانشین وصیّ مرا نیز یاری می دهد.» (12)
خروج یمانی را یکی از نشانه های حتمی قبل از ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته اند.
به استناد روایات، خروج او نزدیک زمان ظهور حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و از «یمن» اتفاق می افتد.
شیخ طوسی در «الغیبه» و همچنین نعمانی از قول امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند:
«هنگامی که پرچم های سیاه از خراسان به راه افتاد،‌ به سویش بشتابید؛ ولو با سینه خیز رفتن از روی برف ها باشد که صاحبان آن پرچم ها، طرفداران حق هستند، آنها حق را مطالبه می کنند، به آنها داده نمی شود،‌ نبرد می کنند و پیروز می شوند، آنچه می خواستند به آنها داده می شود؛ ولی آنها دیگر نمی پذیرند. گویی با چشم خود می بینم که شمشیرها را بر خود حمایل کرده اند و پیش می تازند تا پرچم ها را به مهدی [قائم (علیه السلام)] تسلیم نمایند. آگاه باش که آنها یاران مهدی هستند و زمینه سلطنت او را فراهم می سازند، دل های آنها چون قطعات آهن است. هنگامی که پرچم های سیاه را مشاهده کردید که از سوی مشرق به حرکت درآمده، فارسیان را گرامی بدارید که دولت ما در میان آنهاست.» (13)
با نزدیک شدن موکب امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که پس از قیام از «مکه» خارج شده و از طریق «مدینه» راهی «کوفه» شده اند، سیّد خراسانی و سپاهیانش با حضرت بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیعت می کنند. (14)
با سرکوب شدن لشکر سفیانی مردم سر در پی جستن امام (علیه السلام) می گذارند و خود را برای استقبال از ایشان مهیّا می سازند. سپاهیان امام را عموماً ایرانیان، یمنی ها و عراقی ها (بیشتر اهل بصره) تشکیل می دهند و به استناد برخی روایات،‌ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، وزرا و مشاورانی ایرانی یا ایرانی تبار نیز در خدمت خود دارند و چنان که قبلاً ذکر شد، یاران خاصّ ایشان نیز برخی یا ایرانی اند یا ایرانی تبار.
سفیانی لشکریان خود را برای حفظ پاره ای از متصرّفات در «دمشق» و «فلسطین» عقب می کشد و در وضعیت دفاعی می ماند تا آن روز که امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پس از استقرار در «کوفه» و دفع اشرار «عراق» برای دفع شرّ سفیانی و تصرّف «بیت المقدس» سپاهیانش را راهی این مناطق کند.
از قول حضرت امام باقر (علیه السلام) نقل است:
«فتنه سفیانی تنها به اندازه زمان بارداری یک زن، یعنی نُه ماه است. ان شاءالله تعالی بیشتر نخواهد بود.» (15)
از شیخ طوسی در کتاب «امالی» و شیخ صدوق در «معانی الاخبار»درباره آخرین رویارویی آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آل ابوسفیان آمده است:
«ما و خاندان ابوسفیان دو خاندانیم که در مورد خداوند، با هم به دشمنی و ستیز پرداختیم. ما خداوند را تصدیق کردیم و گفتیم راست و درست است؛ اما آنها خدا را تکذیب کردند؛‌ ابوسفیان با رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به جنگ پرداخت و معاویه با علیّ‌ بن ابی طالب (علیه السلام) و یزید با حسین بن علی (علیه السلام) و سفیانی با قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به نبرد خواهد پرداخت.» (16)
و ما اعلام می داریم، ایرانیان به اذن الله در تبعیّت از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اولین ضربه مهلک را به سفیانی می زنند تا با تأسی به خاندان رسالت با آل ابوسفیان و منکران و تکذیب کنندگان جنگیده باشند و سپس با آن حضرت، او را در «شام» سرنگون ساخته و به دَرَک واصل کنند. با حذف این مزاحم و مانع بزرگ، پایه های «دولت کریمه امام (علیه السلام)» استقرار می یابد و به تدریج همه پهنه خاک خدا را فرا می گیرد. ان شاءالله
جناب شیخ علی کورانی در چاپ جدید از کتاب «عصر ظهور»، ص 227، روایتی را از قول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورده اند:
«درفش های سیاه از خراسان بیرون آیند که چیزی جلودارشان نیست یا در (ایلیا) قدس به اهتزاز درآیند.» (17)
سیّد خراسانی و سپاهیانش نزدیک «بصره» با حضرت ملاقات و با ایشان بیعت می کنند. حضرت امام (علیه السلام) پس از شکست سفیانی، وارد «عراق» می شوند. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرمایند:
«گویی او را می بینم که در نزدیکی «نجف» (کوفه) از «وادی السّلام» عبور کرده به سوی «مسجد سهله» پیش می رود؛ در حالی که زره رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به تن دارد و بر اسب سبز رنگی سوار است که رنگش سبز متمایل به مشکی است و در پاهای آن سفیدی درخشانی است که برق می زند و پیشانی سفیدی دارد که همگان برق آن را می بینند.» (18)
شورش های «عراق» به سرعت فروکش کرده و به دست امام خاتمه می یابد. «مسجد کوفه» به عنوان مرکز حکومت و دارالاماره انتخاب می شود.
درباره فرجام کار سفیانی به نقل از امام باقر (علیه السلام) آمده است:
«به سفیانی خبر می رسد که حضرت (قائم) به سوی او عزیمت نموده، با سپاهیانش به سوی آن حضرت حرکت می کند و تقاضای دیدار می نماید. حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حجت را بر او تمام می کند، او تسلیم شده و بیعت می کند. چون به سوی سپاهیانش برمی گردد، آنها او را سرزنش می کنند. پس بیعت را شکسته،‌ آماده نبرد می شود و حضرت آنها را شکست می دهد...» (19)
حضرت در کنار «دریاچه طبریّه» و زیر درختی که شاخه هایش بر روی دریاچه، بال گشوده، سر او را می برد و سپس «شام» را تحت تصرّف خود درمی آورد. (20)
سقوط حاکمیّت سفیانی و کشته شدن او به دست حضرت صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رهگشای حرکت سپاهیان به سوی «قدس» و آزاد سازی «بیت المقدّس» نیز هست.
در مسیر شام تا قدس، «تابوت سکینه» به دست امام از دریاچه طبریّه خارج شده و در بیت المقدس در معرض تماشای جمله بنی اسرائیل گذاشته می شود.
برانگیخته شدن و بازگشت اصحاب کهف و پیوستن ‌آنها به حضرت صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نزول اجلال حضرت عیسی (علیه السلام) نیز در همین مقطع رخ می دهد.
آنگاه حضرت عیسی (علیه السلام) به بیت المقدس برمی گردد.
«چون روز جمعه فرا رسد و نماز برپا گردد،‌ عیسی بن مریم (علیه السلام) در آن ساعت از آسمان فرود آید؛ در حالی که لباس سرخ بر تن دارد و از سر او قطره های عرق چون روغن می ریزد. او مردی زیبا و خوش اندام و شبیه ترین مردم به حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. به سوی مهدی (علیه السلام) می آید و با او مصاحفه می کند و به او نوید پیروزی می دهد. مهدی (علیه السلام) به او می گوید:
ای روح الله جلو بایست و با مردم نماز بخوان! عیسی (علیه السلام) می گوید: ای فرزند پیامبر نماز برای تو برقرار شده است. حضرت عیسی (علیه السلام) اذان می گوید و پشت سر مهدی نماز می گذارد.» (21)
برخی روایات محلّ فرود حضرت عیسی (علیه السلام) را بر دروازه «دمشق» ذکر کرده اند. به هر صورت، حضرت عیسی (علیه السلام) با نزول اجلال به ایفای بزرگ ترین نقش تاریخی خود نائل می شوند.
برخلاف تصوّر فِرَق مختلف مسیحی، حضرت عیسی (علیه السلام) برای تأسیس دولت جهانی به زمین برنمی گردند.
حکمت غایی صعود حضرت به آسمان و طولانی شدن عمرشان را از اسرار خدای حکیم است؛ اما دریافت این حقیر آن است که عمر طولانی این عالی جناب به منظور:
* هدایت مسیحیان به سوی اسلام؛
* در هم شکستن اتحاد و ائتلاف صلیب و صهیون که علیه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اتفاق می افتد؛
* همراهی و هم نشینی با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در تثبیت حکومت جهانی مستضعفان؛
* و بالاخره تجربه مرگ پس از حیاتی طولانی می باشد.
خداوند وعده تأسیس حکومت جهانی و تعمیم دین جهانی پیامبر آخرالزّمان، محمد بن عبدالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به آن پیامبر داده که از طریق آخرین وصیّ ایشان محقّق می شود.
وعده «مُلک عظیم خداوندی» تنها به صاحب کامل ترین دین و کتاب آسمانی، یعنی محمد و آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده شده است.
این مُلک عظیم به نام بنی اسماعیل رقم خورده است؛ در حالی که حضرت عیسی (علیه السلام) آخرین نبی از بنی اسرائیلند و بعد از ایشان نبوت و رسالت به شاخه بنی اسماعیل از فرزندان حضرت ابراهیم (علیه السلام) منتقل شد.
پس از آزاد سازی «قدس» و شکست غربیان، «روم» نیز فتح می شود و آنان به دست مبارک حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اسلام می آورند.
در گوشه گوشه جهان، مسجد برپا می شود و بانگ اذان در آسمان اقصا نقاط عالم، طنین افکن می شود.
روایتی از قول امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است که می فرمایند:
«آنگاه [امام] متوجه اقطار و اکناف جهان می شود، هیچ شهری نمی ماند از شهرهایی که [ذوالقرنین] وارد شده، جز اینکه در آن گام نهاده، آن را اصلاح می کند. هیچ کافری بر کفر خود نمی ماند، جز اینکه به دست او هلاک می شود. خداوند به دست او دل های مسلمانان را تسکین می بخشد.» (22) ان شاءالله.

پی نوشت ها :

1. الغیبه نعمانی، ص 187.
2. سفیانی و نشانه های ظهور، ص 138.
3. روضه کافی، صص 295، 451.
4. سفیانی و نشانه های ظهور، ص 137.
5. شش ماه پایانی، ص 127.
6. الغیبه نعمانی، ص 187؛ یوم الخلاص، ص 698؛ الممهّدون للمهدی (علیه السلام)، ص 112.
7. غیبت شیخ طوسی، ص 273.
8. بحارالانوار، ج 53، ص 175.
9. الفتن ابن حماد، ص 86.
10. عصر ظهور، ترجمه عباس جلالی، 1371، ص 234.
11. بحارالانوار، ج 60، ص 218؛ عصر ظهور، ص 243.
12. غیبت نعمانی، ص 25؛ سفیانی و نشانه های ظهور،‌ ص 69.
13. غیبت شیخ طوسی، ص 262؛ غیبت نعمانی، ص 156.
14. عصر ظهور، چاپ جدید، ص 234؛ بحارالانوار، ج 52، ص 217.
15. سفیانی و نشانه های ظهور، ‌ص 130.
16. همان، ص 135.
17. سنن ترمذی، ج 3، ص 362.
18. منتخب الاثر، ص 519.
19. الزام النّاصب، ج2 ، ص 221.
20. بشاره الاسلام، صص 46 و 192.
21. الزام الناصب، ‌ص 212.
22. همان، ص 228.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، ج 1، تهران: موعود عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط