سفر بی بازگشت
او نیز گذشت ازین گُذَرگاه ... وان کیست که نگذَرَد برین راه
(نظامی)
سنت إلهی در باب این سَره مَرد نادره کار نیز جاری شد و به تعبیر «مرسوم» و - در این مقام - «دُرُست» برخی پیشینیان، جهانی از او یتیم مانْد.
در تعیین سال وفات شیخ بهائی که موافق تحقیق، «1030» ه.ق. است، در میان مورخان و تذکره نگاران و تراجم نویسان قدیم اختلافی رُخ داده است. (1)
شیخ، بر بنیاد محاسبه ی شادروان نفیسی، «به شمار درست 77 سال و 9 ماه و 14 روز عمر کرده است.» (2)
در منابع قدیم و معتبر، إشارات مهمی هست مُشعِر به آگاهی إجمالی شیخ از نزدیک شدن وفاتش.
مجلسی أول در گزارش أحوالی که از شیخ در شرح مَشیخَه ی کتاب مَن لایَحضُره الفقیه به دست داده است، گوید:
«شش ماه پیش از وفاتش از گور بابارکن الدین - که خداوند از او خشنود باد! - آوازی شنید. من آن زمان نزدیک او بودم. ما را نگریست و گفت: آن آواز را شنیدید؟ گفتیم: نه. پس به گریه و زاری پرداخت و روی دل جانب سرای دیگر کرد و پس از آنکه با وی مُبالَغَتی عظیم رفت گفت که: مرا آگهانیده اند که آماده ی مرگ باید شد، و بتقریب شش ماه پس از آن واقعه درگذشت. خدایش رحمت کُناد!» (3)
اسکندربیک ترکمان در عالَم آرای عباسی آنجا که در گزارش رخدادهای سال 1030 ه.ق.، از درگذشت شیخ بهاء الدین محمد عاملی سخن رانده است، گوید:
«... درین سال روزی در مقابر مشهور به تربت عارف ربانی، بابارکن الدین اصفهانی، به أدای صلاة مشغول بود، آوازی از قبری به گوش شیخ رسید که در عالَم روحانی یکی از أهل قبور و آسودگان نهانخانه ی خاک با او به تکلم درآمده گفته بود که: اینهمه غفلت چیست؟ حالا تَیَقُّظ و هنگام آگاهی است. و قایل اسم و نَسَبِ خود إظهار نموده بوده و از أسرار خَفیّه حرفی چند بر زبان آورده؛ أما حضرت شیخ تقریر آنها نفرمودند و زیاده از حرف غفلت و إیمای آگاهی و انتباه إظهاری نکردند. بعد از واقعه ی آن حضرت، یکی از أحباء که مَحرَمِ أسرار شیخ بود دو سه کلمه گفته بود. الحاصل، بعد از وقوع این واقعه ی غریبه سَر به جَیْبِ تفکر فرو برده چند روز تَرکِ معاشرت أَحِبّاء و خُلان و مباحثه ی طالب عِلمان نموده آماده ی سفر آخرت می گردید و مترصّدِ ارتحال ازین دارِ ملال و متفحِّصِ ماه شوال بود و لحظه ای به فراغ خاطر نمی غُنود تا آنکه طلبه ی علوم که همه روزه ازو مُستفیض بودند به براهین عقلیّه و دلایل نقلیّه شیخ را ترغیب نمودند که در باطن با خدا بوده به ظاهر فیض إلقاءِ علوم از طلبه بازنگیرد و مَثوباتِ آن را عِلاوه ی طاعات و عبادات شمرد. از تَکرار اینگونه مقالات خاطرش فی الجُمله آرام گرفته رفته رفته با خَلق الله به دستور آمیزش نموده تا سه ماه ظاهراً أوقات به مباحثه ی عُلوم و إفاده ی تلامذه صرف نموده در إتمام نسخه ی شریفه ی جامع عباسی اهتمام داشت و باطناً با آسودگان عالَم أرواح همراز و با روحانیانِ عالمِ أَشباح دَمساز بود تا آنکه در چهارم شهر شوّال این سال مریض گشته هفت روز پهلو بر بستر ناتوانی داشت. در روز هشتم که سه شنبه دوازدهم شهر شوال بود، طایر روح شریفش از تنگنای قفس بَدَن بیرون خرامیده به عالم قُدس پرواز نمود.» (4)
اسکندر بیک ترکمان در إدامه ی گزارش واقعه ی وفات شیخ گوید:
«حضرت أعلی شاهی (5) ظل اللهی در ییلاق تشریف داشتند. جمعی از أعیان که در شهر مانده بودند در پیش و پس جنازه ی مغفرت اندازه قَدَم بر خاک نهاده وضیع و شریف در برداشتن جنازه به یکدیگر سبقت می جُستند. ازدحامِ خلائق به مرتبه ای بود که در میدان نقشِ جهان، با همه ی وُسعت و فُسحت، بر زبر یکدیگر افتاده، از هجوم عام، بُردن جنازه دشوار بود. در مسجد عتیق به آب چاه غُسل داده علماء و فضلاء بر آن جنازه ی محفوف به رحمتِ حَیّ لایَموت نماز گُزارده در بقعه ی شریفه ی منسوبه به حضرت أمام الساجدین و قِبلَة العارفین إمام زین العابدین علیه السلام که مدفن دو إمامزاده ی عالیقدر است گذاشته، از آنجا نقل مشهد مقدسه ی رَضَویّه - عَلی مُشَرِّفِهَا الصَّلوةُ و التَّحِیَّة - نموده، بر وفق وصیتی که خود کرده بود، در پائین پای مبارک، در منزلی که در أیام إقامت مشهد مقدس مَدرَسِ شیخ بود، مدفون گشت. رحمةُ الله عَلَیه.» (6).
مجلسی أوّل در شرحِ مَشیخه ی کتاب مَن لایحضُرُهُ الفَقیه پس از گزارشی درباره ی شیخ گفته است:
«... در معیّتِ همه ی طالبان علم و فاضلان و بسیاری از مردمان که قریب به پنجاه هزار تَن بودند، شَرَفِ آن یافتم که بر وی نماز گُزارم.» (7)
از نمازگزاردن حدود پنجاه هزار تَن بر شیخ بهاءالدین که شیخ الإسلامِ بزرگ دربار صفوی نیز بوده است، در شگفت نباید بود.
خودِ مجلسیِ أول در همان شرحِ مشیخه در گزارشی که درباره ی ملا عبدالله شوشتری (فـ: 1021 ه. ق.) به دست داده است، گوید:
«... و روز وفات او چونان روزِ عاشورا بود. نزدیک به یکصد هزار تَن بر او نماز گُزاردند، و چُنین اجتماعی را در نمازگُزاردن بر هیچیک از فُضلای دیگر ندیدیم.». (8)
باری سرانجام پیکر شیخ را، بنا بر وصیت خودش، به مشهد مُقَدَّسِ رَضَوی بُردند و در مَدْرَس پیشین خود او در نزدیکی حرم رضوی و در سمت پائین پای إمام هشتم علیه السلام به خاک سپردند؛ جائی که امروز جزو رِواقهای حَرَم است. (9) مکان آن به تصریح بعض ثِقات همان روزگار (10) خانه ای بود متعلق به خود شیخ.
این مرقد مطهر از همان عهد (11) تاکنون زیارتگاه خواص و عوام بوده است.
پینوشتها:
1. نگر: أحوال و أشعار فارسی شیخ بهائی، صص 76-82.
2. نگر: أحوال و أشعار فارسی شیخ بهائی، ص 82.
3. نقل به مضمون از: روضة المتّقین، 435/14 و 436؛ و: الرسائل الرّجالیه ی کلباسی، 474/2.
4. عالَم آرای عباسی، 967/2.
5. خوانده شود: أعلای شاهی.
6. عالَم آرای عباسی، 967/2 و 968.
7. نقل به مضمون از: روضة المتقین، 436/14.
8. نقل به مضمون از: همان، همان، ج، ص 382.
9. نگر: دانشنامه ی جهان إسلام، 664/4.
10. سنج: روضة المتقین، 435/14؛ و: روضات الجنات، 59/7.
11. سنج: روضات الجنات، همان ج، همان ص.
/م