خاطرات قرآنی از شهدا
آیه ی مرگ و حیات
شهید حمیدرضا مسعودی
صوت فراموش نشدنی
شهید اسماعیل دقایقی
«فکر می کردیم که یکی از برادران عرب زبان مشغول خواندن قرآن و دعاست. دعا و زیارت و صوت قرآن او فراموش نشدنی است.(2)
کلید رسیدن به رضایت الهی
شهید ابراهیم امیرعبّاسی
- «مثل این که هوا خیلی پسه جواد!»
تا آن ها به خودشان بیایند، از تپه سرازیر شدیم و پا گذاشتیم به فرار. کمی بعد، گلوله باران عراقی ها شروع شد. ابراهیم گفت: «آیه ی «وجعلنا» رو بخوان».
طولی نکشید وارد یک نیزار شدیم. تا حدود زیادی از خطر جسته بودیم. ولی حالا خطر این بود که یکدیگر را گم کنیم. نگران این موضوع بودیم که یکدفعه ابراهیم فریاد زد و گفت: «جواد!»
دیدم خوب راهکاری به ذهنش رسیده. من هم فریاد زدم و گفتم: «ابراهیم!» با همین فریادهای مکرر توانستیم فاصله مان را حفظ کنیم. تا از نیزار برویم بیرون.
آن روز هم مثل خیلی وقت های دیگر، از چنگ دشمن در رفتیم.
حسن باقری گفت: «این اطلاعاتتونم، هم خیلی ارزشمنده، هم خیلی به موقع رسید.»
اطلاعاتی را که در آن مأموریت به دست آورده بودیم. چند تا گره از کار عملیات الله اکبر را باز کرد.
*
نگاهم کرد، گفت: «هاجر!»
گفتم: «بله».
به دور و برش اشاره کرد گفت: «ببین در این وسایل خانه و چیزایی که به خودت تعلق دارد، به کدام شان بیشتر از همه علاقه داری؟»
کمی فکر کردم. چشمم افتاد به حلقه ی ازدواجم. حلقه را نشانش دادم. گفتم: «این چون یادگار تو هست. خیلی به آن علاقه دارم».
آیه ی شریفه ی «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» را برایم خواند و گفت: «کلید رسیدن به مرضات الهی این است که آدم از آن چیزایی که خیلی دوست دارد در راه خدا بگذارد؛ حالا تو هم این انگشتر را در راه خدا بده».
همان روز انگشترم را دادم برای کمک به جبهه ها.(3)
تغییر چهره موقع قرآن خواندن!
شهید محمود سعیدی نسب
به ما هم تداوم بر خواندن دعا را توصیه می کرد.(4)
نور قرآن
شهید غلام حسن میرحسینی
قرائت دلنشین
شهید رضا رضایی پور (کاظمی)
در عالم دیگر
شهید مرتضی زارع
جلسات به یاد ماندنی
شهید سید ابراهیم کسائیان
سّدی که شکستنی نیست
شهید محمد جواد آخوندی
همین طور هم شد به لطف خداوند و درایت جواد بسیاری از بچه ها نجات پیدا کردند.(9)
بهترین هدیه
شهید محمّدحسین کریم پور احمدی
بهترین هدیه ی ای که برای مردم سراغ داشت، قرآن بود. خداوند، تازه به من فرزندی داده بود، هدیه ای که شهید کریمپور به من داد، یک جلد کلام الله مجید بود. در همه حال اطرافیان خود را به قرآن توجه می داد و تشویق آنان در خواندن قرآن و عمل کردن به آن بود.
علاقه اش به قرآن آنقدر بود که از لحظه های فراغت خود نیز برای خواندن سوره هایی که در حافظه اش داشت، بهره می گرفت. وقتی می خواستیم به طر ف خط مقدم جبهه حرکت کنیم، به دلایلی نتوانستیم به عملیات برویم و مجبور شدیم شب را در یک سنگر به صبح برسانیم، شهید «کریمپور» پیشنهاد کرد که فرصت را غنیمت شمرده و یک دعا و یک سوره بیشتر بخوانیم. قبل از آن که مرگ به سراغ ما بیاید، در سنگر، از کتاب دعا و قرآن خبری نبود. ایشان گفتند: «بیایید سوره هایی که را از حفظ هستیم، برای هم بخوانیم».
چند سوره ی کوچکی را که می دانستیم خواندیم. اما ایشان ماشاء الله خیلی خوب و مسلط سوره های قرآن را خواند و ما استفاده کردیم.(10)
آیه ی دعوت مؤمنان به صبر، مشکلم را حل کرد.
شهید محمّدتقی مددی قالیباف
برگه ی تسویه حساب را گرفتم و ساکم را بستم، موقع رفتن به سنگر آقای «مددی» رفتم .
«آقا! امری باشد».
تکّه کاغذی به دستم داد و گفت: «رفتی مشهد ما را هم دعا کن».
از سنگر بیرون آمدن چند قدم آن طرف تر کاغذ را باز کردم. آیه ای از قرآن در آن نوشته شده بود که مؤمنان را به صبر در برابر مشکلات دعوت می کرد. خشکم زد از انتخاب آیه متعجّب بودم. بی اختیار چشمانم را بستم تا تصمیم مناسب تر بگیرم. وقتی به خودم آمدم ساکم را در کنار سنگر گذاشتم و پس از تماس تلفنی متوجّه حل مشکلم شدم».(11)
حفظ قرآن در حال حفر کانال!
شهید علی یغمایی
علی آقا پیشنهاد حفر کانال را مطرح کرد. همه، این پیشنهاد را پذیرفتند و کار را شروع کردند. کار، یکنواخت بود و کسل کننده! علی آقا خودش نیز آستین ها را بالا زده بود و هم پای بچه ها کار می کرد.
پهنای کانال، مناسب نشیتن دو نفر بود، علی آقا که متوجه شد نیروها خیلی ساکتند، پیشنهاد داد:
- «بچه ها! به جای این همه خاموشی و سکوت. بیایید هم حفر کانال رو ادامه بدیم و هم قرآن حفظ کنیم».
حیرت زده هم دیگر را نگاه کردیم. علی آقا با پیشنهاد حفر کانال همه را متحیّر کرده بود، حالا هم در این موقعیت خطرناک، پیشنهادی این چنین طرح می کرد. خلاصه، قرآن جیبی اش را درآورد و همه شروع کردند به حفظ قرآن و تداوم حفر کانال. ساعتی نگذشته بود که علی آقا شروع کرد به بیان معانی آیات و تفسیر آنها. ایشان با کفایت خاصی که داشت، کم کم جمع را از آن وضعیت بحرانی در آورد و در حال حفر کردن کانال، به بحث و مباحثه کشاند، کانال رو به اتمام بود ولی بحث تفسیر قرآن به اوج رسیده بود. پنجاه شصت آیه ی قرآن را هم حفظ کرده بودیم.(12)
پی نوشت ها :
1. سروهای سرخ، ص 133.
2. بدرقه ماه، ص 227.
3. ساکنان، ملک اعظم، ص 5 و 72.
4. فصل طواف، ص 80.
5. دیده بان لاله ها، ص 46.
6. تا مرز ایثار، ص 50.
7. در مسیر هدایت، صص 109 -108.
8. اشک سید، ص 9.
9. بحر بی ساحل، صص 50-49.
10. رسم عاشقی، صص 58-57.
11. جرعه عطش، ص 177.
12. بالا بلندان، ص 55، تاک نشان، ص 118.
(1389)، سیره ی شهدای دفاع مقدس 9، تهران: قدر ولایت، چاپ اول