خاطرات قرآنی از شهدا

قرآنی ها (3)

هر ساله بنا به رسم دیرینه ای که در خانواده ی ما بوده است، به مناسبت های گوناگون، در منزل، جلسه ی تلاوت قرآن و ذکر احکام برگزار می شود. در این جلسات که ویژه ی خواهران است، پس از صرفِ آش نذری، جلسه به پایان می رسد.
شنبه، 28 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرآنی ها (3)
قرآنی ها (3)

 






 

 خاطرات قرآنی از شهدا

قرآن یادشان بده تا بیهودگی نکنند

شهید عبّاس بابایی
هر ساله بنا به رسم دیرینه ای که در خانواده ی ما بوده است، به مناسبت های گوناگون، در منزل، جلسه ی تلاوت قرآن و ذکر احکام برگزار می شود. در این جلسات که ویژه ی خواهران است، پس از صرفِ آش نذری، جلسه به پایان می رسد.
در یکی از همین روزها، عبّاس به منزل ما آمد. گفتم:
- عباس! به موقع آمدی. بیا یک کاسه از این آش نذری بخور.
در حالی که قصد داشتم تا او را به اتاقی خلوت راهنمایی کنم، او عذر خواست و گفت که باید برود. کاسه ای آش برایش آماده کردم. چند قاشق از آن خورد. وقتی هیاهوی خانم ها را در خانه شنید، قرآن کوچکی را که همیشه با خود همراه داشت از جیبش بیرون آورد و آیه ای از آن را به من نشان داد و گفت:
- این آیه را برایشان بخوان و معنی کن تا آن را بفهمند و وقتی از این جا خارج می شوند چیزی از قرآن یاد گرفته باشند و اینگونه با حرف زدنهای بیخود وقت خود را بیهوده تلف نکرده باشند. (1)

با تلاوت قرآن، کدورت جانش را می شست

شهید عبّاس بابایی
در حدود سال 1355، که یک سال از زندگی مشترک من و عباس می گذشت، روزی از طرفِ یکی از دوستان عباس به میهمانی دعوت شدیم.
در روز مقرّر، من و عباس با دختر چهل روزه امان به میهمانی رفتیم. پس از ورود دریافتیم که مجلس، میهمانی معمولی نیست؛ بلکه جشنی است که به مناسبت سالگرد ازدواج میزبان ترتیب داده شده است؛ ولی با شناختی که از روحیّه ی عبّاس داشته اند به دروغ به او گفته بودند که یک میهمانی ساده و معمولی است.
وضع زننده ای در مجلس حاکم بود. یک لحظه عباس را دیدم که صورتش سرخ شده و از شدّت خشم تاب و تحمّل را از دست داده است. چند دقیقه ای با همان وضع گذشت. آنگاه عباس از میزبان عذرخواهی کرد و از خانه بیرون آمدیم.
عباس در آن تاریکی شب به تندی به طرف خانه می رفت. وقتی وارد خانه شدیم بغضش ترکید و پیوسته خودش را سرزنش می کرد که چرا در آن مجلس شرکت کرده است. سپس لحظه ای آرام گرفت و به فکر فرو رفت. بعد از جا برخاست. وضو گرفت و شروع به خواندن قرآن کرد.
آن شب او می گریست و قرآن می خواند. شاید می خواست تا با تلاوت قرآن غبار کدورتی را که به خاطر شرکت در آن میهمانی بر روح و جانش نشسته بود بزداید.(2)

آیه ی 74 سوره ی فرقان

شهید علی صیّاد شیرازی
آن روز صیّاد مثل همیشه صبح خود را با قرآن آغاز کرد. اما این بار به آیه ای از سوره ی فرقان (آیه ی 74) برخورد که روی او اثر زیادی گذاشت. آن آیه این بود: «آنان کسانی هستند که می گویند پروردگارا، از همسران و فرزندان ما، مایه ی چشم روشنی برای ما قرار بده و ما را برای پرهیزکاران پیشوا کن».
این آیه چنان بر او اثر کرد که همان جا گفت: «عجب آیه ای! عجب کلماتی! کاش زودتر این آیه را می خواندم که بتوانم جواب این آمریکایی ها را بدهم. وقتی که از من سؤال می کردند پسر می خواهی یا دختر، باید این آیه را برای آن ها می گفتم تا بدانند من به دنبال چه چیزی هستم.»
او این آیه را تا بعد از ظهر مرتّب پیش خود تکرار می کرد. عصر وقتی می خواست به هتل برود، سری به صندوق شخصی اش زد. یک نامه از ایران داشت که از طرف پدرش بود. وقتی نامه را باز کرد خیلی خوشحال شد، در نامه نوشته شده بود: «پسرم، فرزندت متولّد شد. فرزندت دختر است، هم بچه و هم مادرش...»
او مشغول خواندن نامه بود ناگهان به یاد آیه ی 74 سوره ی فرقان افتاد و اشک در چشمانش حلقه زد. خودش می گوید: بلافاصله اتّفاق ها را با هم تطبیق دادم، دیدم تقدیر خدا چقدر زیباست. صبح سوره ی فرقان آمد و به آن آیه ی شریفه رسیدم و بعد از ظهر خبر تولّد فرزندم را به من دادند. این ها را به فال نیک گرفته و متوجّه شدم که ما باید از او چه بخواهیم.» (3)

زمزمه ی قرآن

شهید علی نکیسا
او انس عجیبی به قرآن داشت. آقای مهندس چابهاری می گفت که مرحوم نکیسا وقتی کارش تمام می شد و موقع استراحتش فرا می رسید، قرآن خواندنش شروع می شد. قرآن را بر می داشت و با صدای خوبی بصورت زمزمه وار قرآن می خواند. (4)

پاسخ سؤالات با آیات قرآن

شهید صمد یونسی
دستورالعمل اخلاقی امام را عمل می کردیم. البته بیشتر او دوشنبه ها و پنجشنبه ها روزه بودیم. بعد از نماز دعا و قرآن می خواند. از بس با قرآن مأنوس بود، گاهی سؤالاتم را با آیات قرآنی پاسخ می داد. (5)

شروع روز با قرائت قرآن

شهید منصور اسماعیلی
منصور بچه ای با ایمان، با خدا و با تقوا بود. او همیشه در مساجد و حسینیه ها بود و اذان گوی مسجد و حسینیه بود. قرآن را نیز نزد آقای پورسیاق فرا گرفت و همیشه به طور صحیح و درست می خواند. یکی از هم رزمان شهید می گفت: منصور در جبهه همیشه صبح ها می آمد و برای ما قرآن می خواند و روز خود را با قرائت قرآن آغاز می کرد. (6)

تلاوت قرآن و ترجمه ی آن

شهید یوسف قربانی
او با محمّدحسین خیلی دوست بود. آنها همیشه با هم قرآن می خواندند. بعضی وقت ها یوسف می خواند و او ترجمه می کرد و بعضی وقت ها محمّدحسین می خواند و یوسف ترجمه می کرد. پسرم هم قرآن می خواند و هم قرآن را ترجمه می کرد. وقتی آقای رجائی - که خدا رحتمش کند - به این جا آمد یوسف در مراسم استقبال از او قرآن خواند. (7)

نوارهای قرآن عبدالباسط و شیخ بدوی

شهید محمّدرضا شجاعی
یکی از ویژگی های اخلاقی شهید شجاعی آن بود که علاقه ی زیادی به قرائت قرآن داشت، و در این زمینه با وجود کمبود نوارهای قرآن در آن زمان، چندین نوار از قاریان مصری همچون عبدالباسط و شیخ بدوی را تهیه کرده بود و بیشتر اوقات به آن نوارها گوش فرا می داد.(8)

پی نوشت ها :

1. پرواز تا بی نهایت، ص 61.
2. پرواز تا بی نهایت، ص 58.
3. دلم برایت تنگ شده، ص 16.
4. میوه ی غریب، ص 111.
5. تبسم نسیم، ص 91.
6. آخرین خلوت 2، ص 43.
7. خوشه چینان بهشت، صص 178-188.
8. میوه ی غریب، ص 103.
منبع مقاله :
(1389)، سیره ی شهدای دفاع مقدس 9، تهران: قدر ولایت، چاپ اول




 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط