لبنان در گذر تاریخ

کشور «لبنان» که یکی از کشورهای منطقه «شامات» قدیم بوده است، در حال حاضر به عنوان یک کشور مستقل شناخته می شود. لبنان از شمال و شرق به «سوریه» (طول مرزها 375 کیلومتر)، جنوب به «فلسطین» اشغالی (طول مرز
دوشنبه، 30 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لبنان در گذر تاریخ
 لبنان در گذر تاریخ

 

نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 

1- موقعیت عمومی لبنان

کشور «لبنان» که یکی از کشورهای منطقه «شامات» قدیم بوده است، در حال حاضر به عنوان یک کشور مستقل شناخته می شود. لبنان از شمال و شرق به «سوریه» (طول مرزها 375 کیلومتر)، جنوب به «فلسطین» اشغالی (طول مرز 79 کیلومتر) و غرب به «دریای مدیترانه» (طول مرز 225 کیلومتر) منتهی می شود. این کشور آب و هوای معتدل و مرطوب دارد و به دلیل برخورداری از شرایط آب و هوایی مدیترانه ای، کوه های آن، به خصوص در حاشیه این دریا، پوشیده از برف است. این پوشیدگی موجب شده تا لبنان از رودخانه های پرآبی چون «لیطانی» برخوردار باشد و برخلاف بسیاری از کشورهای منطقه خاورمیانه، بیابان یا صحرایی به خود نبیند. مرز لبنان در جنوب با فلسطین اشغالی، همواره محل مناقشه بوده است. این کشور معتقد است که بخشی از خاک آن (مزارع شبعا) که در بلندی های جولان جای گرفته، در اشغال رژیم صهیونیستی است.
در 4121 سال قبل از هجرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطابق با 3500 سال قبل از میلاد مسیح (علیه السلام) اقوامی از «عربستان» فعلی (قوم سامی) به «لبنان» آمدند و در آنجا ساکن شدند، اما برای همیشه حکومت لبنان در دست سامی ها باقی نماند؛ بلکه تا زمان تصرف لبنان توسط مسلمانان در زمان خلافت عمر، اقوامی غیرلبنانی، مانند فنیقی ها، آشوری ها، مقدونی ها بر لبنان حکومت کردند. از آن پس نیز به استثنای دو دوره کوتاه حکومت فاطمیان و حمدانیان شیعه، «لبنان» یکسره تحت حاکمیت حکّام سنّی مذهب اموی، عباسی، عثمانی و... قرار داشته است. با بروز نشانه های فروپاشی امپراتوری عثمانی، فرانسوی ها لبنان را در جریان جنگ جهانی اول اشغال و به جز مدتی که لبنان در اشغال «آلمان» هیتلری در سال 1940 م. بود، در آنجا باقی ماندند.
جنگ جهانی دوم منجر به رشد و بیداری افکار عمومی گردید. این مسئله امکان ادامه اشغال کشورهای عربی را کاهش داد. از این رو، سرانجام مساعی استقلال طلبان لبنانی در سال 1943 م. به ثمر نشست. لبنان در این سال براساس توافقی که بر سر توزیع قدرت سیاسی بین فرقه های مختلف صورت گرفت، تحت عنوان میثاق ملی، به استقلال دست یافت. بعد از آن، «لبنان» همواره درگیر جنگ های داخلی در سال های 1958، 1963، 1975 م. بوده، یا مورد تجاوز اسرائیل (1327، 1357، 1361، تجاوز شانزده روزه 1375 ه.ش./ 1948، 1978، 1996، 1982 م.) قرار داشته است. با این وصف و به رغم نارضایتی موجود بر سر نحوه توزیع قدرت، لبنان تمامیت خود را بر پایه توافق یاد شده حفظ کرده است.
در نتیجه لبنان کشور کوچکی بر ساحل شرقی «دریای مدیترانه» است که در آن هفده فرقه اسلامی، مسیحی و یهودی زندگی می کنند و نیز فلسطینی های آواره زیادی در آن به سر می برند، این کشور دارای مرزهای مشترک با اسرائیل غاصب می باشد و همچنین به رغم اکثریت مسلمانان حکومت (قوه مجریّه) در دست مارونی های مسیحی است. عوامل فوق زمینه بروز و تداوم شورش ها و نهضت های داخلی را در این کشور فراهم آورده است. اینک بر اساس تقسیمی که از تاریخ «لبنان» گفته شد، به تشریح وضعیت مذهبی و سیاسی آن می پردازیم:

2- مذاهب مختلف در لبنان

کشور لبنان با همه کوچکی خود از حیث تعدد و تنوع مذاهب موجود در آن، یکی از متنوع ترین کشورهای دنیا و از این نظر از وضعیت پیچیده ای برخوردار است؛ به طوری که بیش از 18 مذهب رسمی در آن وجود دارد که این مذاهب با مسائل طایفه ای نیز پیوند تنگاتنگی داشته و تفکیک طوایف مختلف از یکدیگر به واسطه نوع وابستگی دینی و مذهبی آنهاست. شدّت تأثیر این مذاهب در صحنه لبنان، به گونه ای است که حتی ساختار سیاسی این کشور از گذشته تا حال را نیز تحت تأثیر قرار داده و تقسیم قدرت سیاسی نیز بر اساس تعداد جمعیت طوایف مختلف که تمایز آنها براساس مذهب می باشد، صورت گرفته است.
در حال حاضر با وجود تعداد جمعیت بیشتر شیعیان، پست ریاست جمهوری و پست نخست وزیری در دست مسیحیان مارونی است. اهل تسنّن نیز با علم به تعداد جمعیت بیشتر شیعیان از سرشماری مجدد خودداری می کنند تا مبادا قدرت برتر از دست آنها خارج شود. از حدود 18 مذهب موجود در این کشور، ده هزار و چهارصد کیلومتر مربعی. 12 مذهب، مسیحی، 5 مذهب، اسلامی و یک مذهب، یهودی می باشند. مذاهب اسلامی عبارتند از: شیعه، سنّی، دروزی، علوی و اسماعیلی ها که البته اسماعیلی ها هنوز به رسمیّت شناخته نشده و در پارلمان نماینده ندارند.
درصد جمعیت مذاهب مختلف در لبنان:
شیعه: 32%، مارونی: 24%، سنّی: 21%، دروزی: 7%، سایر مذاهب ،16.

3- تاریخچه حضور شیعیان در لبنان

«لبنان» امروزی، نتیجه گسترش لبنان بزرگ توسط دولت «فرانسه» در سال 1920 م. است. در آن سال دولت فرانسه با افزودن «بیروت»، «بعلبک»، «صیدا» و «طرابلس» به منطقه متصرّف شده «جبل لبنان» پایه گذار شکل گیری لبنان کنونی گردید. در آن زمان، در حالی که در جبل لبنان، مارونی های مسیحی اکثریت داشتند، ولایت های کشاورزی اکثریت مسلمان را در خود جای داده بودند و سنّی ها در طرابلس، صیدا، و شیعیان در «درّه بقاع» و در جنوب شرقی صیدا و «صور» زندگی می کردند.
اهل سنت به دلیل برخورداری از حمایت های ترک های عثمانی و مسیحیان به واسطه کمک های «فرانسه» و «انگلستان»، از رفاه و قدرت نفوذ به مراتب بیشتری در آن دوران برخوردار بودند و جامعه شیعیان از هرگونه حمایت خارجی محروم بودند و تحت تأثیر سیاست های استعماری دول اروپایی، به ویژه فرانسه در قرن نوزدهم میلادی، با مسائلی نظیر انزوای فیزیکی، عدم مشروعیّت حقوقی و شناخته نشدن به عنوان یک ملت، دست و پنجه نرم می کردند.
گذاشتن سنگ بنای شکل گیری جامعه شیعی در «لبنان» را به ابوذر غفّاری، از یاران نزدیک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و از طرفداران و پیروان جدی حضرت علی (علیه السلام) نسبت می دهند. این مطلب در اکثر منابع موجود درباره تاریخ شیعه در لبنان مورد تأیید قرار گرفته و در آنها آمده است که نام «جبل عامل»، پایگاه اصلی و تاریخی شیعیان، از نام قبیله ای یمنی به نام عامله که به «شام» مهاجرت کرده، در نزدیکی «دمشق» و در دامنه کوهی که امروزه به «جبل عامل» معروف شده، اسکان یافته بودند، گرفته شده است. به گفته موّرخان، معاویه، ابوذر را که از دوست داران جدی حضرت علی (علیه السلام) بود، تبعید کرد و ابوذر با اسکان در جبل عامل، به تبلیغ مذهب شیعه در میان مسیحیان منطقه پرداخت. به گفته منابع تاریخی، «جبل عامل» از نخستین مراکزی بود که به پایگاه شیعه تبدیل گردید و تاریخ شیعه در جبل عامل، تنها از منطقه «حجاز» قدمتی کمتر دارد.
در پایان قرن دوازدهم میلادی، با فروپاشی حکمرانی فاطمیان در «مصر»، «قاهره» پایتخت ایّوبی ها و سلاطین مملوک شد. ایّوبی ها پس از تصرف «شام»، توسعه نظامی خود را متوجه منطقه «کیسروان جبل لبنان» کردند و با حمله به شیعیان، آنها را وادار ساختند تا در «بعلبک»، «جِزّین»، «جبل عامل» و مناطقی در اطراف «بیروت» و «صیدا» پناه گیرند. این مهاجرت شیعیان از منطقه جبل لبنان موجب شد تا جامعه شیعی حدّاقلی در این منطقه، آن هم با استفاده از تقیّه باقی بماند، امری که تا به امروز پایدار مانده و به همین دلیل جمعیت شیعیان در جبل لبنان (جبل بیروت امروزی) چندان زیاد نیست. همان دلایلی که موجب شد تا جمعیت شیعیان در منطقه شمال مرکزی لبنان کاهش یابد و به این وضعیت در قرن هجدهم میلادی نیز ادامه دهد، موجب گردید تا جمعیت مارونی ها در زمان حکومت شهابی ها و معانی ها، طی قرون هجدهم و نوزده میلادی افزایش یابد.
با پیروزی عثمانی ها بر سلسله مملوکیان در سال 1516 م. آزار و اذّیت شیعیان همچنان ادامه یافت. از آنجا که شاهان شیعه صفوی دشمن اصلی سلاطین اهل سنّت عثمانی به حساب می آمدند، ‌همواره به شیعیان به چشم دشمن می نگریستند و همانند شهابی ها و معانی ها، به محدود ساختن و تحت فشار قرار دادن آنها ادامه دادند و بدین ترتیب «جبل عامل» و «بعلبک» را به دست شیوخ خود، نظیر علی الصغیر و طوایفی چون حمادی سپردند.
البته نحوه حکومت غیرمستقیم سلاطین عثمانی بر «لبنان» که هر بخش آن جزیی از ولایت های حکومت عثمانی به حساب می آمد، به شیعیان فرصت داد تا با پرداختن مالیات های سنگین، به کشت نوعی پنبه رنگی خاص در جبل عامل بپردازند و از این راه رشد اقتصادی و فرهنگی گسترده ای را در قرون هفدهم و هجدهم میلادی تجربه کنند. شیعیان در این سال ها بر تحرک سیاسی خود افزودند و با ایجاد توانایی های نظامی و ائتلاف با افرادی نظیر ظهیر العمر، علیه شهابیان و معانی ها در جبل لبنان قیام کردند. تحرکات سیاسی شیعیان در این سال ها، بیشتر برای مقاومت در برابر خراج هایی بود که باید به حکومت عثمانی می پرداختند. با ترور ظهیرالعمر در سال 1776 م. احمد پاشا الجزار والی «صیدا» شد و سرکوب شیعیان را در دستور کار خود قرار داد.
با تغییر سیاست حکومت عثمانی و تمایل سلاطین آن به واگذاری بخشی از اختیارات خود به خاندان های محلی، برای حکمرانی و اصلاحات ارضی در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، وضعیت شیعیان بار دیگر شاهد دگرگونی های محدود اقتصادی و اجتماعی گردید. خاندان های محلی که دیگر به عامل ارتباطی میان حکومت عثمانی و مردم تبدیل شده بودند، با استفاده از اصلاحات ارضی، مالکیت ارضی و سیاسی را به دست آورده و طبقه ای اشرافی به نام الزعماء ایجاد کردند.
در اواخر قرن نوزدهم میلادی، این طبقه گسترش یافت و ثروتمند شدن آنها،‌ آثاری سیاسی به همراه آورد. اعضای این طبقه، نمایندگان مناطق شیعی در شوراهای اداری عثمانی بودند و به گسترش نفوذ شیعیان کمک می کردند. این تأثیر با رقابت های داخلی زعما با یکدیگر کاهش یافت و بار دیگر شیعیان را از جایگاه تأثیرگذاری سیاسی دور کرد.
با پایان جنگ جهانی اول و تحت قیمومیّت قرار گرفتن منطقه «شام»، فرانسویان با افزودن مناطقی به «جبل لبنان»، «لبنان امروزی» را بنا نهادند. شیعیان در این دوره با پافشاری بر هویّت عربی و اسلامی خود، به مقابله با گسترش هرچه بیشتر نفوذ مارونی ها که تحت حمایت فرانسویان بودند، روی آوردند و بیش از آنکه خود را جزو لبنان بزرگ به حساب آورند، با فلسطینی ها و سوری ها به تجارت و همکاری پرداختند. فرانسویان برای تغییر این وضعیت، سیاست خود را در برابر شیعیان تغییر دادند و امکان حضور سیاسی در سطوح پایینی قدرت را برای آنها فراهم آوردند و حق شیعیان برای تأسیس مؤسسات سیاسی و فرهنگی را به رسمیت شناختند.
البته در این دوره، شیعیان با شروع زمزمه های تقسیم مناصب حکومتی بر مبنای مذهب، بار دیگر با تأکید بر ماهیت عربی خود و به دلیل الزامات سیاسی خاص آن زمان، سرنوشت خود را با اهل تسنن گره زدند و خواستار شناسایی خود همراه با اهل تسنن شدند، امری که به توزیع نامناسب مناصب سیاسی و کم بهره بردن شیعیان از این مناصب منجر گردید که تبعات آن، بی تفاوتی دولت مرکزی به وضعیت شیعیان و عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی آنان تا چند دهه اخیر بوده است.

4- جنبش آزادی خواهی در لبنان تا زمان استقلال

تاریخ قبل از استقلالِ لبنان، شاهد وقوع جنبش ها و نهضت های چندی بوده است. علل اصلی این جنبش ها، نخست به اختلافات مذهبی و مبارزه فرقه ای بر سر تصاحب قدرت برتر سیاسی بین مسلمانان و مسیحیان، مانند آنچه که بین (دروزی های مسلمان) و (مارونی های مسیحی) در سال 1860 م. روی داد، برمی گردد و سپس به تلاش برای کسب استقلال از سلطه امپراتوری عثمانی و آنگاه «فرانسه» همانند جنبش اعتصاب ها در سال های بین 1933 م. تا 1935 م.
همان طوری که اشاره شد در اختلافات مذهبی و درگیری های فرقه ای، مهم ترین و عمده ترین علل ناآرامی ها و حرکت های سیاسی توسط صلیبیون در قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی، قتل عام مکرّر شیعیان از سوی پیروان صلاح الدین ایّوبی (ایّوبیون)، حُکام ممالیک و احمد پاشا در «عَکّا» و نیز جنگ های خونین دروزی ها و مارونی ها در اواسط قرن سیزدهم میلادی به شمار می روند. این وقایع توسط حکّام مسیحی و سنّی یا رهبران مذهبی و به منظور کسب قدرت سیاسی، تثبیت و گسترش آن یا حفظ موجودیت مذهبی صورت گرفته است.
این رقابت های مذهبی و فرقه ای، دو نتیجه به همراه داشته است:
1. آنکه شکاف مذهبی و فرقه ای را تشدید و قدرت هر یک از آنها را کاهش داد. بر این اساس، فرقه های مذهبی برای حفظ موجودیت یا حفظ قدرت سیاسی به قدرت های خارجی متوسل شدند. به گونه ای که «فرانسه»، «روسیه» تزاری و «انگلستان» به ترتیب به حمایت از مارونی ها، (ارتدوکس ها) و پروتستان ها پرداختند؛
2. منجر به دخالت نظامی و سیاسی مستقیم کشورهای اروپایی در منطقه «لبنان» شد که نخستین آن در اواسط قرن نوزدهم میلادی روی داد. طیّ این دخالت نظامی، فرانسه به نمایندگی از کشورهای اروپایی برای پایان دادن به جنگ مارونی ها و دروزی ها وارد منطقه شد. نتیجه چنین اقدامی، امضای دو پروتکل بین طرف های درگیر و حامیان آن بود. مطابق این توافق ها اداره «جبل لبنان» به یک مسیحی سپرده شد که شورایی مرکّب از هفت مسیحی دیگر و نیز پنج مسلمان وی را در این کار یاری می دادند. این سیستم تا آغاز قیمومیّت «فرانسه» بر «لبنان» ادامه یافت.
دومین علت عمده جنبش و قیام در ناحیه لبنانِ قبل از جنگ جهانی دوم، مبارزه برای کسب استقلال بوده است. این مبارزه نخست علیه امپراتوری عثمانی و سپس با تجزیه آن و استقرار سیستم قیمومیّت «فرانسه» بر «لبنان»، با شدت بیشتری در مواجهه با فرانسه صورت گرفت. دلایل این مبارزه طولانی به استقرار نظام بهره کشی فئودالی، فساد و غارت سرمایه های داخلی، وضع نامطلوب اقتصادی، سرکوب و اختناق و در یک کلمه، سلطه خارجی برمی گردد. مبارزه با سلطه خارجی که عمدتاً از اواسط قرن نوزدهم میلادی آغاز شد، موجب کاهش اختلافات مذهبی گردید. این اختلافات اندک هم با انعقاد میثاق ملی در سال 1943 م. بین مسلمانان و مسیحیان (بین سنّی ها و مارونی ها) به پایین ترین سطح خود در تاریخ لبنان رسید.
نقطه اوج جنبش استقلال طلبانه لبنان علیه سلطه امپراتوری عثمانی، به سال های آغازین جنگ جهانی اول برمی گردد. در این سال ها لبنانی ها به جای اتّکا به قدرت خویش، امید به وعده «انگلستان» برای رهایی از سلطه عثمانی ها بستند و برای شکست دادن عثمانی ها به نفع انگلیسی ها وارد جنگ شدند. این اقدام گرچه به شکست عثمانی ها کمک کرد؛ اما نتیجه ای برای لبنانی ها در بر نداشت؛ زیرا آنها به زودی دریافتند که در چنگال کشوری دیگر، یعنی فرانسه گرفتار آمده اند. از این رو، از همان نخستین روزهای اشغال، برای کسب استقلال به مبارزه مسلحانه با فرانسویان پرداختند.
مبارزات ضداستعماری مردم لبنان در فاصله دو جنگ جهانی از فراز و نشیب های بسیاری برخوردار بود. لبنانی ها در آغاز جنبش آزادی خواهی خود، دست به نبردهای مسلحانه علیه فرانسویان زدند. مرکز اصلی این نبردها که در اواسط دهه اول قرن جاری مطابق با اواسط دهه 1920 م. به اوج خود رسید، «کوهستان دروز» بود.
با سرکوب شدید حرکت مسلحانه لبنانی ها، جنبش شیوه های مسالمت جویانه تری برای ادامه مبارزه برگزید. این شیوه مبارزه بارزترین جلوه خود را طی سال های 1933 م. تا 1935 م. با برگزاری اعتصاب های گسترده به نمایش گذاشت.
در این اثنا، کشاورزان با شرکت در مبارزات مسلحانه و کارگران با برپایی اعتصاب ها نقش بیشتری در جنبش ایفا کردند؛ اما مسلمانان به جهت تضاد عقاید دینی شان با سلطه خارجی، در این زمینه پیشتاز بودند. مارونی ها که تا اواخر دهه 1930 م. به منظور دریافت و تثبیت امتیازات فرقه ای از فرانسویان مسیحی، مخالفتی با سلطه خارجی نداشتند، در اوایل دهه 1940 م. به جنبش استقلال طلبانه «لبنان» پیوستند.
در سال 1943 م. مبارزات استقلال خواهی نیم قرن مردم لبنان به ثمر نشست. در این سال و بر اساس اولین انتخابات پارلمانی آزاد، اداره سیاسی آن کشور به دو تن لبنانی به نام های بشاره خوری مسیحی در سمت ریاست جمهوری و ریاض صلح سنّی در پست نخست وزیری واگذار شد. اندکی بعد از آن، توافق نامه ای تحت عنوان میثاق ملی بین این دو به عنوان رهبران دو گروه عمده لبنان منعقد گردید که برای همیشه ریاست جمهوری، نخست وزیری و ریاست مجلس نمایندگان را به ترتیب به مارونی ها، سنّی ها و شیعیان اختصاص داد. توزیع قدرت سیاسی یاد شده بر پایه آمارگیری سال 1932 م. فرانسوی ها در لبنان استوار بود که طی آن جمعیت مارونی ها بیش از مسلمان سنّی و شیعه برآورد گردید. این توزیع قدرت همچنان به رغم اینکه جمعیت مسلمانان و به ویژه شیعیان بیش از مسیحیان مارونی ارزیابی می شود، ادامه دارد.

5- نهضت اسلامی در هواداری از فلسطینی ها

مهم ترین عامل ظهور حرکت های نوین اسلامی در دوران پس از استقلال «لبنان»، ریشه در حضور فلسطینی های آواره در لبنان دارد؛ فلسطینی هایی که به تدریج از سال 1948 م. بر اثر جنگ های متعدد اعراب و اسرائیل یا در پی فشار اسرائیلی ها، به لبنان مهاجرت کرده یا رانده شده بودند؛ زیرا مسلمانان لبنانی با هر گونه آزار و اذیت فلسطینی های مقیم لبنان که از وطن اصلی خود و از کشور «اردن» رانده شده بودند و نیز با تهاجم های مکرر اسرائیل غاصب به جنوب لبنان و همچنین با جنگ فالانژها علیه فلسطینی ها، مخالف بودند.
بنابراین هنگامی که جنگ داخلی لبنان از سوی فالانژها به بهانه اینکه حضور فلسطینی ها در لبنان باعث افزایش تجاوزات اسرائیل به آن کشور شده است، آغاز شد. مسلمانان لبنانی به هواداری از فلسطینی ها وارد جنگ با فالانژها شدند.
این جنگ ها (جنگ های داخلی لبنان) دو بار اتفاق افتاد. اولین جنگ داخلی لبنان در پی نخستین برخورد نظامی بین نیروهای «فلسطین» و ارتش لبنان در طول ریاست جمهوری شارل حلو یعنی طیّ سال های 1963 م. تا 1970 م. روی داد. این واقعه مکمل اولین واکنش دولتی علیه فلسطینی ها و تلاش برای کنترل مناطق آنان در سال 1958 م. در زمان ریاست جمهوری کامیل شمعون به شمار می رود. دومین جنگ داخلی «لبنان» بر اثر بمب گذاری فالانژها در یک اتوبوس حامل تعدادی فلسطینی در سال 1975 م. آغاز و نوزده ماه به طول انجامید که در طیّ آن فلسطینی ها به همراه هواداران لبنانی خود در جنگ علیه مارونی های افراطی شرکت نمودند.
دلیل مهمّ دیگر در ظهور نهضت اسلامی، هواداری از فلسطینی ها، تجاوزهای متعدد و به ویژه حمله 1978 و 1982 م. اسرائیل علیه فلسطینی ها به منطقه جنوب «لبنان» است. تهاجم 1978 م. اسرائیل به بهانه پاسخ به حمله فلسطینی ها که منجر به کشته شدن 35 اسرائیلی شد، صورت گرفت؛ ‌در حالی که هدف واقعی اسرائیل برچیدن پایگاه های چریکی فلسطینی بود. همچنین اسرائیل بار دیگر در سال 1982 م. به بهانه ایجاد امنیت در مرزهای شمالی خود به لبنان حمله و تا «بیروت» پیش رفت. احزاب و سازمان های اسلامی لبنانی و فلسطینی، عناصر اصلی در جنگ های داخلی و مقابله با تجاوزات اسرائیل بودند که در این میان شیعیان نقش ویژه داشته اند. اگرچه نتیجه این تلاش ها منجر به تقویت مبارزات ضد اسرائیلی از سوی فلسطینی ها نشد؛ اما در تقویت و سازمان یافتن شیعیان لبنان مؤثر بود که به نوبه خود سدّی قوی در مقابل تجاوزات ضد فلسطینی اسرائیل به شمار می آمد.

6- جنبش شیعیان لبنان در دهه های اخیر

شیعیان همگام با سایر مسلمانان نقش بارزی در استقلال لبنان داشتند. پس از آن هم، نقش مهمی در پاسداری از استقلال لبنان بازی کردند؛ اما تا پایان دهه 70 م. شیعیان جایگاه حقیقی خود را به علت فقدان سازمان و تشکیلات منسجم، در صحنه سیاسی «لبنان» باز نیافتند. تنها بعد از آن و به تأثیر از مساعی امام موسی صدر و اندیشه های امام خمینی (ره) به عنوان یک قدرت مؤثر در صحنه سیاسی لبنان ظهور کردند.
امام موسی صدر که اندکی پس از فوت روحانی ضدّ استعماری یعنی آیت الله سید عبدالحسین شرف الدّین، به رهبری شیعیان لبنان انتخاب شد،‌پایه گذار حرکتی گردید که خواستار نجات شیعیان لبنانی از محرومیت اقتصادی و رهایی آنان از انزوای سیاسی و نیز دفع حملات دشمن خارجی اسرائیل غاصب از جنوب لبنان و منطقه شیعه نشین بود. او برای دست یابی به این اهداف، به اقدامات بسیاری دست زد که مهم ترین آن تأسیس مجلس اعلای شیعیان در سال 1348 ه.ش، حرکت محرومین در سال 1353 ه.ش. و سازمان امل در سال 1354 ه.ش. است.
فعالیت اساسی این مؤسسات در سه بعد سیاسی، اقتصادی، نظامی و به بیان دیگر در سه زمینه حمایت حقوقی و سیاسی از شیعیان، رفع محرومیت اقتصادی و دفاع نظامی از ‌آنان در جنوب لبنان است.
نتیجه حرکتی که امام موسی صدر آغاز کرد؛ یعنی پی بردنِ شیعیان به شخصیت حقوقی خود و بهبود و وضعیت اقتصادی و نیز دفاع مؤثر از جنوب لبنان، تلفیق آگاهی و اسلحه یا به دیگر سخن، گذر از مرز تئوری و ورود به میدان عمل بود. نیل به این اهداف در گرو پرهیز از فرقه گرایی و تأکید بر اتّحاد همه فِرق در مبارزه با عقب ماندگی داخلی و واکنش نسبت به تجاوزات دشمن خارجی بوده است. این ویژگی ها، همان ویژگی های سایر جنبش های انقلابی و اسلامی است.
اقدامات و روشنگری های افرادی چون شرف الدّین، امام موسی صدر و نیز وجود مذهب مشترک (شیعه) و دشمن مشترک (اسرائیل غاصب)، «لبنان» و به ویژه جنوب آن را به صورت مکان مناسبی برای تأثیرپذیری سریع از اندیشه های امام خمینی (ره) درآورد. این زمینه ها جنبش مسلمانان لبنانی را وارد مرحله تازه ای کرد، مرحله ای که بر ویژگی هایی چون رهبر و سازمان های جدید (مانند امل اسلامی، حزب الله)، شیوه های مبارزاتی نو، مانند عملیات های شهادت طلبانه، به ویژه ایده تأسیس حکومت اسلامی استوار است.
اگرچه جنبش مسلمانان، به ویژه شیعیان «لبنان» برای دست یافتن به آرمان تأسیس حکومت اسلامی راه درازی در پیش دارد؛ اما این بدان معنا نیست که تاکنون جنبش نتایج و دستاوردهای مهمی را در پی نداشته است؛ بلکه بهبود وضعیت سیاسی، مانند تصاحب کرسی های بیشتر در مجلس، وضعیت نظامی، مانند تأسیس گروه های نظامی، چون جندالله، وضعیت فرهنگی، مانند تقویت و گسترش شعارها و پوشش اسلامی، وضعیت اقتصادی مسلمانان و نیز جدی شدن مبارزه با اسرائیل غاصب و در نتیجه دفع تجاوزات مکرر رژیم اشغالگر «قدس»، از طریق جنگ های پارتیزانی، عملیات های شهادت طلبانه و جنگ رودررو و سرانجام آزادسازی مناطق اشغالی جنوب لبنان در سال 1998 م. را منجر شده است.

7- درگیری لبنان و اسرائیل در 2006 م.

یکی دیگر از نقاط عطف مهم در کشور لبنان درگیری این کشور و اسرائیل در سال 2006 م. بود. در این درگیری ها، مناطقی از لبنان در تاریخ 12 جولای تا 13 آگوست 2006 م. مورد حمله هوایی اسرائیل قرار گرفتند. در 12 جولای 2006 م. دستگیری 2 سرباز اسرائیلی در عملیاتی مرزی و کشتار بیش از 8 سرباز در آن عملیات، توسط حزب الله باعث شد تا نخست وزیر اسرائیل اهود اولمرت آن را آغاز جنگ بنامد. آن شب اسرائیل حملات گسترده علیه لبنان را با هدف نهایی حذف حزب الله و باز پس گیری سربازان دستگیر شده، اعلام کرد. این عملیات سریعاً تبدیل به یک جنگ تمام عیار شد؛ زیرا اسرائیل بمباران مناطق بزرگ لبنان را ادامه داد و حزب الله نیز هزاران راکت به سمت شمال اسرائیل فرستاد.
اتّخاذ فروش های دیپلماتیک در نهایت منجر به صدور قطع نامه 1701 شورای امنیت که خواستار توقّف سریع مخاصمه و بازگشت بدون شرط دو سرباز گروگان شد و تهیه سلاح برای حزب الله را نیز برای همه، ممنوع اعلام کرد. سه روز بعد در 14 آگوست 2006 م. آتش بس موقت اجرا شد و هر دو طرف، نفس راحتی کشیدند؛ زیرا اسرائیل دست از بمباران برداشت و حزب الله فرستادن موشک به شمال اسرائیل را متوقف کرد؛ اما اسرائیل محاصره هوایی و دریایی لبنان را ادامه داد تا از رسیدن سلاح به حزب الله جلوگیری کند. در 8 سپتامبر 2006 م. هر دو نوع محاصره رفع شدند.
میزان خسارت هایی که به «لبنان» وارد شد،از سوی فواد سینیورا نخست وزیر، غیرقابل تصوّر توصیف شد. بسیاری از زیرساخت های لبنان تخریب شد که عمدتاً پل ها و جاده ها بود و هزینه خسارت ها 15 میلیارد دلار تخمین زده شد. در این جنگ حدود 1200 غیرنظامی لبنانی کشته، حدود 4000 نفر زخمی و بیش از یک میلیون لبنانی بی خانمان و مجبور به فرار به سمت مناطق امن تر شدند. اسرائیل نیز در این جنگ 160 کشته و 800 زخمی داد که 44 نفر آن، غیرنظامی بودند.
در پاسخ به فشارهای بین المللی برای خلع سلاح حزب الله، حسن نصرالله رهبر این حزب جشن پیروزی در 22 سپتامبر 2006 م. در جنوب لبنان برگزار کرد که صدها هزار نفر در آن شرکت کردند و حمایت خود از مقاومت مداوم را نشان دادند. (1) در این جشن حسن نصرالله اعلام کرد که: هیچ کس نخواهد توانست حزب الله را خلع سلاح کند و قسم خورد که انتقام خصومت های اسرائیلی را خواهد گرفت. او همچنین افزود که: اگر لبنان قادر به دفاع از خود باشد با کمال میل حزب الله را خلع سلاح خواهد کرد. (2)

پی نوشت ها :

1. http://switch3.castup.net/cunet/gm.asp?ai=214&ar=1150wmv&ak=null
2. همان.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، ج 1، تهران: موعود عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط