چگونه زبان گفتاری در ذهن، شکل می گیرد؟

کارکرد زبان آن است که اندیشه های ما را از طریق صدا به افراد دیگر منتقل می کند. برای ایجاد ارتباط مؤثر به کمک صداها، لازم است گوینده و شنونده با هم همکاری کنند.
چهارشنبه، 2 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونه زبان گفتاری در ذهن، شکل می گیرد؟
 چگونه زبان گفتاری در ذهن، شکل می گیرد؟

 

نویسندگان: یان کریستنسن، هاگ واگنر و سباستین هالیدی
مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی



 

بازشناسی و تولید گفتار

نکات کلیدی

زبان و ارتباط (1):

کارکرد زبان آن است که اندیشه های ما را از طریق صدا به افراد دیگر منتقل می کند. برای ایجاد ارتباط مؤثر به کمک صداها، لازم است گوینده و شنونده با هم همکاری کنند.

بازشناسی گفتار (2):

شناسایی واج ها در جریان گفتار، دشوار است؛ زیرا هنگامی که ما صحبت می کنیم، واج ها را به شیوه ای همپوش و متداخل بیان کرده و تلفظ آن ها را بر اساس واج های مجاور تغییر می دهیم. برای حلّ این مشکلات، دستگاه شنوایی ساز و کارهای ویژه ای را برای ادراک گفتار به کار می گیرد.

واژه شناسی (3):

شنوندگان برای شناسایی واژه ها، از اطلاعات واجی حاصل از جریان گفتار استفاده می کنند. نظریه های واژه شناسی بر این باورند که شنوندگان علاوه بر پردازش پایین به بالا، (4) از اطلاعاتشان در مورد واژه ها استفاده می کنند تا در فرآیند شناسایی به آن ها کمک کند (پردازش بالا به پایین). (5) برای شناسایی واژه های کلامی، از هر دو نوع اطلاعات به صورت انعطاف پذیری استفاده می شود.

واژگان نامه ذهنی (6):

اطلاعاتی که ما از صدا، معنا، نقش دستوری، و تلفظ واژه ها به دست می آوریم، در مغز ذخیره می شود. این واژگان نامه ذهنی، یک بانک اطلاعاتی کاملاً به هم پیوسته اطلاعات زبانی است. دسترسی به واژگان نامه ذهنی نوعاً به سرعت انجام می گیرد.

تولید گفتار (7):

فرآیندهای تولید گفتار کمتر شناخته شده اند. بیشتر اطلاعات در این مورد، از خطاها و لغزش های گفتاری به دست آمده اند. برنامه سخن گفتن بند به بند اتفاق می افتد و طی مراحلی که از نظر زمانی با هم همپوشی دارند، از سطح معنا به سطح واج ها به پیش می رود.

زبان و ارتباط

ما به منظور ارتباط برقرار کردن با دیگران صحبت می کنیم، و آن ها نیز به نوبه ی خود واژه های ما را تفسیر و معنا می کنند. تولید گفتار با افکار موجود در ذهن گوینده شروع می شود، و این فکر نیز ساختار زبانی خاص پیدا می کند و در نهایت به صداهای گفتاری تبدیل می شود. بازشناسی گفتار، اساساً به طور معکوس رخ می دهد که با ادراک صداهای گفتاری شروع می شود و سرانجام با یک ایده در ذهن شنونده خاتمه می یابد.
زبان نوعاً در بافت اجتماعی به کار می رود و مانند بیشتر فعالیت های اجتماعی، تنها در صورت همکاری بین گوینده و شنونده می تواند به صورت مؤثری ادامه پیدا کند. به ویژه از گویندگان انتظار می رود که اطلاعاتی ارائه دهند که با آن موقعیت ارتباط داشته باشد، و حتی الامکان اطلاعات جدیدی ارائه دهند و اطلاعات صحیح و روشنی مربوط به بافت گفت و گو را در اختیار قرار دهند. شیوه موفقیت آمیز چنین امری علاوه بر دیگر چیزها به زمینه ی مشترک (8) بین گوینده و شنونده بستگی دارد. به عبارت دیگر، بستگی به این دارد که گوینده و شنونده در چه مقداری از اطلاعاتشان با هم مشترک هستند. هر جا که زمینه های مشترک بین گوینده و شنونده خیلی کم باشد، (مثل آن جایی که هر دو غربیه هستند) در این صورت همان گونه که بین بیگانگان محض چنین است، گوینده احتمالاً باید مقدار بسیار زیادی از اطلاعات زمینه ای را ارائه دهد. افراد بسیار نزدیک و صمیمی می توانند با بیان کلماتی از قبیل «بیا تا همان غذای دفعه قبل را سفارش دهیم» یا «فرهاد دوباره آن را انجام داده است» می توانند به نحو مؤثری با هم ارتباط برقرار کنند.
تولید گفتار به صورت منطقی، بر بازشناسی گفتار مقدم است؛ ولی اطلاعات به مراتب بیشتری در مورد بازشناسی گفتار وجود دارد.

بازشناسی گفتار

واژه ها از واج ها تشکیل می شوند؛ بنابراین اولین مرحله ی بازشناسی آن است که ما واج های تشکیل دهنده گفتار (موجود در درون داد) را بشناسیم. در گفتار عادی، در هر ثانیه حداکثر پانزده واج تولید می شود. به منظور رسیدن به این سرعت ها، واج ها با همدیگر پیوند خورده و همزمان تولید می شوند، (9) این پیوند به این معنا است که واج ها به صورت همپوش و متداخل تلفظ می شوند؛ به گونه ای که الگوی صوتی هر واج با واج های قبلی و بعدی جایگزین می شود. همچنین ما گفتار را به صورت مجموعه ای از صداها و واژه های جدا از هم درک می کنیم؛ ولی روند گفتار در حقیقت یک الگوی دائماً در حال تغییر از صداهاست که همراه با وقفه های بسیار کوتاهی می باشد. اگر به یک زبان خارجی ناشناخته گوش فرادهیم، به روند مستمر تغییر در گفتار پی می بریم.
به علت مشکلات فوق، دستگاه شنوایی به گونه ای متفاوت از انواع دیگر دروندادهای شنوایی با گفتار برخورد می کند. برخی بر این باورند که یک سیستم کاملاً مجزایی با گفتار ارتباط دارد. این ادعا خواه درست باشد یا نادرست، باید اذعان کرد که در نیمکره چپ برتری قوی برای ادراک گفتار وجود دارد که بر اثر جانبی شدن عملکرد زبان به دست می آید.
بازشناسی واژه ها، بر شناسایی واج ها مبتنی است، و ادراک واج ها نیز به صورت مقوله ای رخ می دهد. معنای ادراک مقوله ای این است که ما دو صدایی را که واج های متفاوتی را بازنمایی می کنند از بین دو صدایی که در واقع متفاوتند اما به واج همسانی (مقوله واحد و همسانی) تعلق دارند، خیلی آسان تر تشخیص می دهیم. ادراک مقوله ای واج ها در دوره ی پیش کلامی کودکان به اثبات رسیده است و دلالت می کند که ادراک مقوله ای واج ها برای بازشناسی گفتار، یک ویژگی بنیادی است.

واژه شناسی

با توجه به ادله ای که در بالا ذکر شد، مکانیسم های شناسایی واج ها نمی توانند بدون خطا باشند. از این گذشته، در شرایط عادی سر و صداهای مزاحمی وجود دارد که بسیاری از واج ها را نامفهوم می کند، و گاهی اوقات گوینده نیز مرتکب خطاهای گفتاری می شود. به منظور بازشناسی واژه ها، این علایم ضعیف شده را باید به گونه ای تقویت کرد. این کار را تنها می توان از راه به کارگیری اطلاعات در مورد واژه ها در آن زبان به همراه اطلاعات زمینه ای انجام داد. این امر را پردازش بالا به پایین (10) می نامند که در مقابل پردازش پایین به بالا (11) که داده ها مستقیماً از جریان گفتار ناشی می شود، قرار دارد.
شواهد برای پردازش بالا به پایین، از آزمایش هایی به دست می آید که آزمودنی ها به جملاتی گوش می دهند که یک واج آن ها حذف و یک صدای خنثا جایگزین شده است. آزمودنی ها معمولاً متوجه نمی شوند که این واج حذف شده است؛ بلکه واج حذف شده بر اساس شناخت واژه بازسازی می شود. در آزمایش های مشابه، آزمودنی ها در معرض جملاتی از نوع زیر قرار گرفتند (علامت ستاره، محل واج حذف شده را نشان می دهد).
مشخص شد که * رف در این مورد زیاد است؛
مشخص شد که * رف روی پشت بام زیاد است؛
مشخص شد که * رف روی میز نهارخوری زیاد است.
سیاقِ کلام و متن تعیین می کند که آزمودنی ها چه چیزی را می شنوند. در جمله اول آن ها به شنیدین واژه «حرف» تمایل دارند. در جمله دوم به واژه «برف»، و در جمله سوم تمایل به شنیدن واژه «ظرف» دارند. این تحقیق و تحقیقات مشابه اهمیت پردازش بالا به پایین را نشان می دهد.

نظریه ی هم گروهی (12):

دیدگاهی است درباره بازشناسی واژه ها که به طور گسترده مورد پذیرش قرار گرفته و شامل هر دو فرآیند پردازش پایین به بالا و بالا به پایین می باشد. این نظریه وجود واحدهای بازشناسی واژه (13) را مطرح می کند که به محض شنیده شدن اولین صدای یک واژه، فعال می شوند. اگر اولین واج یک واژه /F/ باشد، واحدهای بازشناسی برای دستیابی به تمام واژه هایی که با صدای /f/ شروع می شوند، فعال خواهند شد. این فرآیند (یعنی: هم گروهی ابتدای واژه. (14) با مشخص شدن واج های دیگر) هم گروهی فعال واحدهای بازشناسی آن قدر کاهش می یابند تا جایی که تنها یک واحد، متناسب با واژه ای که باید بازشناسی شود، فعال باقی می ماند. این مدل پیش بینی می کند که واژه ها در نقطه ای بازشناسی خواهند شد که در آن نقطه زنجیره واج های آن ها با زنجیره واج های تمام واژه های دیگر انگلیسی فرق می کند؛ این نقطه، نقطه بازشناسی (15) نامیده می شود؛ بنابراین با شنیدن واژه flimsy (بی دوام) نقطه ی بازشناسی در /M/ اتفاق می افتد، چون هیچ واژه دیگری (به جز مشتقات خودش) با flim شروع نمی شود. بنابراین بازشناسی پیش از پایان یافتن واژه کامل خواهد شد. نظریه هم گروهی همچنین معتقد است که آثار زمینه ای بالا به پایین در بازشناسی واژه، نقش مهمی ایفا می کنند و هم گروهی هم گروه واژه های دیگر را کاهش می دهند.
این نظریه را می توان در تکالیف بازبینی واژه که در آن آزمودنی باید به واژه های خاص در یک جمله ی شفاهی پاسخ دهد، مورد بررسی قرار داد. در این بررسی ها مشاهده شده است که واژه ی هدف خیلی سریع، پیش از این که آن واژه کامل گردد، شناسایی می شود. از این گذشته، هر چه قرائن بهتری به وسیله ی جمله فراهم شود، بازشناسی سریع تر صورت می گیرد. در مواردی که بافت نشانه های قوی تری را در اختیار می گذارد، واژه هدف پیش از نقطه ی بازشناسی به خوبی مشخص می گردد، که این بدین معنا است که بافت در بازشناسی واژه زودتر عمل می کند.
نظریه هم گروهی روی نخستین صدای موجود در یک واژه تأکید بیشتری می کند. در فرم اصلی این نظریه، پیش بینی شده است که اگر اولین واج یک واژه از بین رفته باشد، آن واژه قابل بازشناسی نخواهد بود؛ ولی در نسخه ی تجدید نظر شده این نظریه، این مشکل را برطرف کرده و نظریه را شبیه دیگر نظریه های مبتنی بر الگوهای شبکه ای ساخته است. تمام نظریه های رایج برای تبیین سرعت بازشناسی فرض می کنند که فرآیندهای بالا به پایین و پایین به بالا با همدیگر تعامل دارند؛ بدین معنا که تعدادی از واحدهای بازشناسی واژه، در فرآیند شناسایی زودتر فعال می شوند، و پردازش نیز به صورت موازی انجام می شود.

واژه نامه ی ذهنی

وقتی ما یک واژه آشنا را شناسایی می کنیم، فوراً معنای آن را در می یابیم. همین طور، اگر معنایی به ما ارائه شود، از قبیلِ حیوان خانگی که میومیو می کند و موش ها را شکار می کند، ما بی درنگ واژه «گربه» را تولید می کنیم. علاوه بر این، ما می دانیم که واژه «گربه» یک اسم است، و «شکار می کند» یک فعل است که به دو اسم نیاز دارد تا جمله ای را بسازد. این امر نشان می دهد که ما باید دارای یک پایه علمی درونی باشیم که در آن معانی واژه ها، نقش دستوری، صداها، و شیوه تلفظ کردن آن ها، همگی با هم مرتبط باشند. این خزانه لغات، به واژه نامه ی ذهنی (16) معروف است؛ یک دانشجوی معمولی دوره کارشناسی ممکن است که حدوداً دارای پنجاه هزار مواد واژگانی (17) باشد. برای سهولت امر، فرض شده است که واژه نامه ی ذهنی برای تولید و بازشناسی گفتار هر دو یکسان است.
فرآیندی که به وسیله ی آن یک واحد بازشناسی واژه محل مناسبی را در واژگان ذهنی فعال می کند، به دستیابی واژگانی (18) معروف است. دستیابی واژگانی معمولاً در حدود دویست هزارم ثانیه، یعنی خیلی سریع انجام می گیرد. علاوه بر این، ما می توانیم خیلی سریع بگوییم که زنجیره ای از صداها (از قبیلِ زاسماذ) یک واژه نیست. تحقیق چنین امری به وسیله جست و جویی فراگیر از همه ی مواد موجود در واژگان، امکان پذیر نیست. این یافته ها نشان می دهد که واژه نامه ی ذهنی بسیار منظم و سازمان یافته است. بخشی از این سازمان یافتگی، باید معنایی (مبتنی بر معنا) باشد؛ زیرا بازنمایی واژه ای مانند «دکتر»، بازشناسی واژه هایی که ارتباط معنایی با آن دارند (مانند پرستار و بیمارستان) را تسریع خواهد کرد. همچنین شواهدی دیگری از انواع سازمان دهی واژگان، از جمله پیوندهای واج شناختی وجود دارد؛ مثل واژه هایی که صدای مشابهی دارند و با هم مرتبط هستند.
البته فهم نهایی زبان با موضوع دستیابی واژگانی پایان نمی پذیرد.

تولید گفتار

تولید گفتار از یک معنای مورد نظر شروع می شود و به طرف صدا به پیش می رود؛ درست عکس درک گفتار که از درک صدا شروع می شود و به طرف معنا پیش می رود. طراحی کردن آزمایش ها روی تولید گفتار، دشوار است؛ از این رو بیشتر شواهد از تحلیل و بررسی گفتار طبیعی به دست می آیند. افراد هنگام تکلّم نوعاً در میان بندها و عبارت ها مکث می کنند، و این نشان می دهد که گفتار در قطعه هایی به همین دو اندازه طرح ریزی می شود.
خطاهای گفتاری منبع ارزشمندی برای گردآوری اطلاعات درباره تولید گفتار به شمار می آیند. هر چند با وجود این سوگیری در گردآوری مواد خطای گفتاری، مشکلاتی را در این زمینه به وجود می آورد. یکی از خطاهای متداول، خطای گزینش است که در آن واژه نادرست از واژه نامه ی انتخاب می شود. چنین خطاهایی همیشه در قسمت های کلمه که شبیه به هم هستند رخ می دهد (مثلاً اسم به جای فعل قرار داده نمی شود) و معمولاً واژه غلط در معنا یا تلفظ شبیه واژه هدف می باشد؛ بنابراین جمله ی «او فردا آمد» به جای «او دیروز آمد» یا جمله ی «امپراتور چند جوجه تیغی داشت» به جای «امپراتور چند معشوقه داشت» به کار می رود. (19) چنین خطاهایی در جهت محورهای واج شناختی، دستوری و معنایی شواهد خوبی دال بر سازماندهی واژه نامه ذهنی به شمار می روند.
خطاهای جابه جایی نیز، در تولید گفتار شیوع دارند. این خطاها می تواند در سطح واژه ها باشد «ما در رایانه مان یک آزمایشگاه داریم.» به جای «ما یک رایانه در آزمایشگاهمان داریم» یا در سطح واژک ها باشد (Wash upped به جای Washed up) و یا در سطح واج ها (the dear old queen - the queer old dean). چنین جابه جایی هایی تقریباً در محدوده یک بند رخ می دهد و شامل مواد مشابه می شود (اسم به جای اسم یا حرف بی صدا به جای حرف بی صدا).
نوع این خطاها مطلبی را در مورد فرآیندهایی که گفتار را ایجاد می کنند، آشکار می سازد. نظریه های مربوط به تولید گفتار در این که پردازش بند به بند رخ می دهد و دست کم مراحل زیر را در بر می گیرد، اتفاق نظر دارند:

مرحله ی معنایی: (20)

معنای مورد نظر که در قالب زبانی نیست؛

مرحله ی نحوی:

(21) یک فرم دستوری مناسب انتخاب می شود؛

مرحله ی ریخت شناسی: (22)

واژه ها از واژه نامه ی ذهنی انتخاب می شوند و واژک های وابسته متناسب (از قبیل -ing یا S) به آن ها ضمیمه می شوند؛

مرحله ی واج شناختی: (23)

ساختار صدا که شامل فشار و وزن است، معین می گردد.
این مراحل متوالی و پشت سر هم نیستند؛ در طراحی یک پاره گفتار، پردازش در همه ی سطوح اتفاق می افتد. با وجود این در هر لحظه مراحل «بالاتر» پیشرفته تر از مراحل «پایین تر» خواهند بود. هنوز مطالب زیادی درباره ی تولید گفتار وجود دارد که باید آموخته شوند؛ ولی روشن است که تولید گفتار مبتنی بر واحدهای استاندارد زبانیِ واج، واژک و واژه بوده و شباهت دارد به عکس بازشناسی گفتار.

پی نوشت ها :

1. communication and language.
2. speech recognition.
3. word identification.
4. bottom - up processing.
5. top - down processing.
6. the mental lexicon.
7. speech production.
8. common ground.
9. co - articulated.
10. top - down processing.
11. bottom - up Processing.
12. cohort theory.
13. word recognition units.
14. word - initial cohort.
15. recognition point.
16. mental lexicon.
17. lexicon entries.
18. lexicon access.
19. واژه ی «Porcupine» به معنای جوجه تیغی یا لاک پشت از نظر تلفظ شباهت دارد با واژه ی «concubine» که به معنای هم خوابه یا معشوقه است. بنابراین شنونده ممکن است با شنیدن این دو واژه دچار خطای گزینش شود.
20. semantic.
21. syntactic.
22. morphological.
23. phonological.

منبع مقاله :
کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.