مترجم: مسعود رجب نیا
میان سده های سوم و هفتم میلادی، و به ویژه در عصر امپراتوری گوپتا (320-570 م)، فرهنگ هند به جلوه ای باریک و ظریف و به کمالی دست یافت که به دیده ی نسل های بعدی به معیار و میزان آرمانی و متعالی رسید. در این عصر سنت های فرهنگی آریایی- برهمنی و عناصر و عوامل به یادگار مانده از مردم پیش آریایی، با هم به گونه ای قطعی جوش خوردند. ضمناً، هندیان در برابر تأثیرات رسیده بدانان در سده های پیشین از جهان هلنیستی و از ایران واکنشی پیروزمندانه نمودار ساختند. پس، عصر گوپتا نگرنده را بیشتر با یاد نیروی سنجیده ی میانه سالی آدمی می اندازد تا شادابی و قدرت سرسختانه و نامحتاطانه ی نوجوانی. این زمان همانا عصر زرین هند به شمار است.
امپراتوری کوشان که در سده های نخست و دوم میلادی سنگ بنای تمدن جهانی بود، چندان نپایید. نیروی بالنده ی سپاهی ایران ساسانی (از 224م)، سرزمین های شمال هندوکش کوشان را به فرمان برداری از ایران ناگزیر ساخت؛ در ضمن فرمانروایی کوشان در شمال غربی هند فروریخت. شاید دگرگونی های واقعی چندان شگرفی از این ره گذر روی ننموده باشد: فرمانروایان محلی که از دیرباز دارای قدرت فراوان در قلمرو خویش بودند، از فرمان برداری تشریفاتی و پرداخت باج و خراج شاهان کوشانی سر باز زدند.
در جاهای دیگر هند هم گسیختگی های سیاسی همانندی در سده ی سوم میلادی روی نمود. با این همه، آرمان حکومت امپراتوری یکپارچه ی پهناور آن چنان که در حکومت ماوریا برپا شده بود، همچنان زنده ماند- حقیقتی که خود شاید مایه ی آسان شدن کار برپایی امپراتوری گوپتا در قرن بعدی شد. کانون حکومت گوپتا در دشت گنگ پایین در درون یا پیرامون بنگال بود. این سرزمین در زمانی که نخستین فرمانروای گوپتا، چاندار- گوپتای اول(320-330م)(1) مانند بسیاری کشور گشایان گذشته و حال، از پایگاه استراتژیکی خود برای استواری قدرت خویش بر بیشتر حکومت های دره ی گنگ بهره می جست، هنوز در مرز جامعه ی هندی بود. جانشینان او، سمودره گوپتا (320-380م) و چاندرا- گوپتای دوم (380-415م)همه ی شمال هند را از خلیج بنگال تا دریای عرب و از هیمالایا تا دکن زیر فرمان خویش آوردند.
در بیشتر موارد، این پیروزیها متضمن سرنگونی حکومت ها و دودمان های پیشین نشد. امپراتوران گوپتا غالباً فرمانروایان محلی را برجای می گذاشتند؛ ولی ایشان را ملزم می ساختند تا به دربار آنان بروند و خراج بدهند و در بعضی موارد دست کم گماشته ای از درگاه امپراتوری را هم چون «مقیم» بپذیرند. سرزمین های همسایه ی قلمرو موروثی گوپتا، مستقیماً ضمیمه ی حکومت مرکزی شدند؛ اما شاهان گوپتا خیال نداشتند حکومت متمرکز خویش را تا دورتر از مرز میانه ی دره ی سنگ بگسترند. بی گمان، در پیش گرفتن این شیوه ی سیاست نرم با فرمانروایان مغلوب مایه ی آسانی پیشروی حکومت گوپتا شد و گذشته از این، بار روند اخلاقی اندیشه ی سیاسی برهمنی هم سازگار بود که رفتار درست را برای پیروزمند آن می دانست که دشمن شکست خورده (یا وابسته به خاندان دشمن)خود را بر مسند حکومت باقی گذارد.(2)
همه ی جزئیات عملیات نظامی که سرانجام به برپایی امپراتوری انجامید، گم شده است و در دسترس نیست. ولی، دور می نماید که پیکاری سخت درگرفته باشد. ادبیات گواهی می دهد که آیین های پهلوانی و جوانمردی استوار شد و گسترش یافت و این امر چه بسا که پیکارهای هندی آن زمان را کمابیش برای آنان که در جنگ دستی نداشتند، بی گزند ساخته و برای جنگاوران هم متضمن خطرات چندانی نبوده است. بی شک، گسترش قدرت گوپتا دورانی از آرامش فوق العاده در هند پدیدار ساخت. جز یک تاخت و تاز از سوی مردم بیابان گرد هونهای هپتالی که خط دفاعی پاسداران مرزی ایرانی را شکستند و در حدود 460م هند را غارت کردند، دیگر تا پایان سده ی پنجم میلادی خبری از جنگ و کشتار در دست نیست. دکن و سرزمین جنوبی هند هرگز به قلمرو گوپتا در نیامد. ولی، چند حکومتی که در این سرزمین ها برپا مانده بود و گویا با هم در جنگ و ستیز بودند، همه با امپراتوری گوپتا که در شمال بود، روابط بازرگانی و سیاسی داشتند. بدین گونه، در سده ی پنجم میلادی که اروپا و چین گرفتار شوربختی و آشفتگی شگرفی بودند، در هند آرامش شگفتی برقرار بود. عصر فرهنگ «کهن و جاودانی» هند در این دوران آرامش و امنیت شکوفا شد.
آرامش خواهی دوران گوپتا در برابر کشاکش های پیوسته، به همراه از هم پاشیدگی مستمری که در اروپا در این هنگام در جریان بود، امری است شگفتی انگیز. این آرامش خواهی را می توان ناشی از دو پدیده دانست: (1) به خاموشی گراییدن خوی سلحشوری و جنگاوری که مهاجران آریایی از دو هزار سال پیشتر در هند گسترده بودند؛ و (2) بالا گرفتن رواج قانونی و رفتار خاص برهمنی که به نام آیین هندو خوانده و شایع شد. این هر دو در وافع یکی هستند؛زیرا افول خوی جنگاوری کهن خود جنبه ای بود از به هم آمیختگی فرهنگی که آیین هندو برهمنی نام گرفت و همانا وارد ساختن و اشاعه ی مفاهیم کهن پیش آرایایی بود در زبان های آریایی و مظاهر فرهنگی نو.
یک سده پیکارهای روز افزون پهلوانی، و در پی آن هشتاد سالی که پهلوانان اصول مبارزه را در کنج دنج و پستوی خلوتخانه های زنان می جستند تا در میدان کارزار، رویدادی است کمیاب در تاریخ تمدن که چندان پسندیده و ستوده نمی نماید. شناسایی این واقعیت که علت عمده ی این گونه محدودیت فوق العاده در خشونت همانا پراکندگی بسیار قدرت در جامعه هندی بود، نباید از میزان ستایش ما بکاهد. از لحاظ مردم عادی، این امور که چه کسی بر چه ارونگی تکیه زده بود یا به چه گردنکشی کرنش می کردند و خراج می پرداختند تا هنگامی که هون های هپتالی در شمال کوه ها بودند، اهمیتی نداشت. قواعد و اصول اجتماعی تنظیم کننده ی زندگی مردم کمابیش از آیین ها و رفتارهای پهلوانی و شکوه و جلال و تشریفات شاهان و امپراتوران، از آن رو که شاهان گوپتا در بند استقرار دیکتاتوری و استبداد ایرانی و هلنیستی نبودند و بیشتر پیرو ماوریاها بودند، چندان تأثیری نیافت. در عوض، مردم بار گران همه ی انواع شیوه های گوناگون جاری در جامعه ی هندی را بر دوش کشیدند. یعنی گردن نهادند به اعمال سخت موجود در رفتارها و آیین های خشک و کهنه ی کاستی و فرقه ای و بومی و محلی.
اصناف پرشماری که از خود مقرراتی داشتند، در جامعه ی هند بسیار بود و این خود قدرت حکومت مرکزی را محدود می کرد. روستاهای هندی غالباً از خودگردانی گسترده ای برخوردار بودند و کارهای خود را با دخالت بسیار ناچیز از خارج اداره می کردند. مأموران امپراتوری بر محصول خراج می بستند و گاهی مردم را برای کارهای عمومی به بیگاری می بردند؛ ولی روستاییان غالباً از نظارت و سرپرستی ملاکان محلی معاف بودند.(3) خودگردانی گسترده ی همانندی هم شامل اصناف و شهرها و دیرها و نیایشگاه های مصون از گزند نظارت از خارج می شد. نهاد کاستی که ظاهراً در زمان دودمان گوپتا روی نمود، مایه ی پیدایش همکاری گسسته و سست ولی مؤثری در میان گروه های اجتماعی بی شمار شد؛ ترتیب برتری در میان کاست ها به گونه ای روشن و تصریح شد و الگوی رفتار کسان، چه در درون و چه در بیرون هر یک از کاست ها، رهنمودی کامل در رفتار در موارد گوناگون و رویدادهای مختلف به مردم هند ارزانی داشت.
نظریه های کاستی، کانون اساسی و پایه ای تعلیمات آیین هندوست. اساطیر هندو، پایگاه کاست را حاصل کرمه می دانند که در زندگی های گذشته فراهم آمده اند. رفتار پرهیزگارانه در زندگی، ممکن است صاحب آن را در زندگی بعدی به کاست برتر ببرد تا آن که روان او از گردونه ی زایشها رهایی یابد. یک رشته کتاب های قانون به نام دهرمه شاستره شیوه ی درست رفتار را برای مردم با دقت بیشتری بیان داشته است و تکالیف و حقوق افراد و گروه ها را بر طبق متن های مقدس برهمنی تعیین کرده و معیارهایی برای رفتار فرد و جامعه به دست داده است. کهن ترین و مقدس ترین دهرمه شاستره ها، کتاب مَنو است و متضمن دستورهایی است از آفریننده ی جهان برای نخستین آدمی؛ اما در واقع، این کتاب رفته رفته با گرد آمدن روایت های شفاهی فراهم گشت و چنان پایگاه مقدسی یافت (در حدود 200م) که متنی شد ثابت و دگرگونی های بعدی نتوانست بر متن آن چیزی بیفزاید. پس، اندیشه های قانونی راه های نو در پیش گرفتند و به چهار جلد دیگر دهرمه شاستره که از نظر اهمیت با جلد نخستین کمابیش در یک سطح بودند، راه یافتند. این قاعده ها گاهی هم اصول پیشنهادی در جلد اول را تعدیل می کردند و گاه بسط می دادند. کتاب منو در طی چهار یا پنج سده فراهم آمد.
سرشت نسبتاً سطحی حکومت های هندی در این کتاب های قانون نیک آشکار می شود. آنها حکومت دین و حکومت قانون را یکی می دانند. بالاترین سرچشمه ی قانون وداها بودند که در مراتب پایین تر وابسته بودند به تفسیرهای وداها؛ سپس عادات و سیره ی مردان مقدس می آمد و در انتها گرایش خشک و خالی فرد. البته، فرمان شاهی در مرتبه ی گرایش فردی قرار می گیرد، گو این که در دو دهرمه شاستره ی اخیرتر آمده است که در عمل تصمیم شاه امری قطعی و نهایی است.(4)
نفوذ عملی دهرمه شاستره ها بر جامعه ی هند بسیار شگرف بود. حتی امروز هم آنها رهنمودی هستند برای زندگی مردم عادی و ضابطه ای نیرومند در کار حکومت. چون برتری دارد و از لحاظ نظری و نه لزوماً از لحاظ عملی، هر خواست حتی مستبدترین و خودکامه ترین فرمانروایان هند را هم محدود به حدود کم وسعتی می کند. فرمانروایان هند، قطع نظر از پرهیزگاری و ایمان داری یا عدم آن، پیروی از قوانین کتاب های مقدس را بیشتر مقرون به عقل، خرد، آرامش و امنیت می یافتند.(5)
استواری و استحکام خاص ساختار ماورای سیاسی جامعه ی هندی که اخیراً هم با تأییدات و مصوبات اندیشه های برهمنی تقویت شده بود، بدان معنی بود که رویدادهای جغرافیایی سیاسی چندان تأثیری در هند نمی توانست داشته باشد. بر افتادن دودمانی یا تصرف قلمرو فرمانروایی به دست دیگری، تأثیر چندانی جز در زندگی فرمانروایی و سقوط حکومت های هندی، آثار ناچیزی بر جای مانده است. بنابراین، دانشمندان و پژوهندگان برای بررسی تاریخ امپراتوری گوپتا باید بر سفرنامه ی فا- هسین و چند نوشتار چینی دیگر و نیز بعضی آثار سیلانی، تبتی و وقایع نامه های عربان تکیه کنند. آثار کتبی بر جای مانده ی هندی حتی هنگامی که با این مأخذ خارجی نیز گرد آید، مطلب چندانی به دست نمی دهد. سکه ها و کتیبه های انگشت شمار موجود حاکی از بعضی مطالب است؛ ولی شرح مستقیم رویدادهای سیاسی در آثار کتبی هندی درباره ی دودمان گوپتا همان قدر ناچیز است که درباره ی دودمانهای گمنام و فرودست تر.
پینوشتها:
1. نام او در زبان سانسکریت برابر است با نام پایه گذار امپراتور ماوریا؛ ولی برای کاهش از امکان اشتباه شاید بهتر باشد که در انگلیسی نام بنیان گذار امپراتوری اخیر را با خط فاصله مشخص کنیم (بدین گونه Chandra-gupta؛ در فارسی هم مترجم این شیوه را معمول می دارد. این چنین: چاندار- گوپتا.- م)
سال 1320 م. آغاز عصر گوپتاست، چنان که از فرمان صادر شده ی چاندار- گوپتای اول بر می آید؛ که شاید به مناسبت یادگار تاج گذاری او صادر شده باشد. نک:
R. C. Majumdar et al. (eds), the History and Culture of the Indian People(Bombay: Bharatiya Vidya Bhavan, 1954), III, P.2.
2. A. L. Basham, the Wonder that Was India (London: Sidgwick & Jackson, 1954), p.126.
3. زایر چینی به نام فا- هسین که از ساختمان های مقدس و دیرهای بودایی در زمان پادشاهی چاندرا- گوپتای دوم دیدار کرده است، سخت از نرمش و محدودیت دامنه ی اعمال قدرت مأموران امپراتوری دچار شگفتی شده و نظر مساعدی درباره ی آزادی ها و بسیاری نعمت مردم عادی به دست داده است که «مردم انبوهند و خوشبخت. آنان مجبور نیستند مایملک خود را به ثبت برساندند یا نزد کسی از مأموران روند؛... ایشان اگر بخواهد نزد آنان می روند و اگر نخواهند نمی روند و بر جای خویش می مانند».نک:
J. H. Legge, Record of the Buddistic Kingdoms, Being an Account of the Chinese Monk Fa-hsien's Travels (Oxford, Clarendon Press, 1889), pp. 42-43.
4. R. C. Majumdar et al. (eds), the History and Culture of the Indian People, II, pp. 254-257, 335-359; M. Winternitz, Geschichte der indischen Literature (Leipzig: Amelanges Verlag, 1920), III, pp. 479-504; Arthur Berriedale Keit, A History of Sanskrit Literature (London: Oxford University Press, 1928), pp. 439-448.
5. سرمشق اخلاقی فرمانروایی پرداخته در دهرمه شاستره ها، سخت با آن چه در ارتهه شاستره آمده است ناسازگار است. شاید شیوه ی خلاف اخلای که برای حفظ قدرت در ارتهه شاستره سفارش شده است، نموداری است از اعمال واقعی فرمانروایان هند و نه آن چه در دهرمه شاستره ها آمده است. درباره ی شیوه ی حکومتی دستگاه های حکومتی هند اطلاعات موجود چندان ناچیز است که نمی توان مطلبی را کلیت بخشید و حکمی داد.
/م