بررسی دلایل شکست امپراتوری ساسانی و پیروزی اعراب مسلمان

تحلیل نبرد جلولاء و نبرد نهاوند

پس از پیروزی مسلمانان در نبرد بویب و قادسیه وفتح بدون درگیری مداین، نبرد جلولاء و نهاوند روی داد. این نبردها آخرین تکاپوی شاهنشاهی ساسانی برای نجات امپراتوری است. شکست شاهنشاهی ساسانی از اعراب مسلمان، نقطه
شنبه، 12 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحلیل نبرد جلولاء و نبرد نهاوند
تحلیل نبرد جلولاء و نبرد نهاوند و بررسی دلایل شکست امپراتوری ساسانی و پیروزی اعراب مسلمان

 

نویسندگان: زهرا اعلامی (1)، سمیه بختیاری (2)
منبع :راسخون



 

چکیده

پس از پیروزی مسلمانان در نبرد بویب و قادسیه وفتح بدون درگیری مداین، نبرد جلولاء و نهاوند روی داد. این نبردها آخرین تکاپوی شاهنشاهی ساسانی برای نجات امپراتوری است. شکست شاهنشاهی ساسانی از اعراب مسلمان، نقطه عطف تاریخ ایران است. از این پس تاریخ ایران به دو برهه زمانی ایران باستان و ایران اسلامی تبدیل می شود. محققین و اندیشمندان بسیاری به بررسی دلایل سقوط امپراتوری و پیروزی اعراب مسلمان پرداخته اند که در این مقاله افزون بر تحلیل آخرین نبردهای بین امپراتوری و مسلمانان به بررسی این دلایل به روش توصیفی و تحلیلی و بر پایه منابع کتابخانه‌ای پرداخته می شود.
واژگان کلیدی
شاهنشاهی ساسانی، اعراب مسلمان، جلولاء، نهاوند، کوفه.

مقدمه

برهه های بسیاری از تاریخ ساسانی در ابهام باقی مانده است و ما تنها از جریان هایی اطلاع داریم که در سده سوم هجری با تکیه بر خداینامه ها، توجه مورخان اسلامی را جلب نموده است. در بررسی گزارش های مربوط به ساسانیان، روند تغییر نسل ها، افکار، اعتقادات و همچنین این حقیقت را که عمده آن گزارش ها توسط فاتحان نگاشته شده است؛ نباید نادیده گرفت. این تنها مورخان اسلامی هستند که به بازگویی مناسبات اعراب و ایرانیان و نبردهای این دو پرداخته اند؛ نگاهی تقریباً یک سویه به سرنوشت سازترین رویداد تاریخی ایران.
ستون های امپراتوری ساسانی در پی کمرنگ شدن رابطه متولیان دین و دولت، پیش از حمله اعراب سست و ناتوان شده بود. آن سرنگونی ناگهانی هم برای فاتحان بیش از حد انتظار سریع و قطعی بود و هم برای مغلوبان بیش از حد تصور باورنکردنی. در آن درگیری ها، فاتحان عرب به شکل قاطع پیروز گردیدند و آماده شدند تا برای چند قرنی بر میراث ساسانیان به حکومت بپردازند.
در این پژوهش با تحلیل نبرد جلولاء و نهاوند در پی یافتن دلایل پیروزی اعراب مسلمان و شکست امپراتوری ساسانی می باشیم.

نبرد جلولاء

سعد مدتی در مداین بود که شنید در جلولاء ایرانیان بار دیگر دست به جمع آوری سپاه زده اند. (ابن اثیرالجزری، 1386: 215؛ مصاحب، 1345: 745؛ دهخدا، 1343: 83) برخی از سرداران ساسانی مهران رازی (ابن اثیرالجزری، 1386: 214؛ مسکویه رازی، 1369: 1/ 327) یا خرزّاد برادر رستم (بلاذری، 1346: 65؛ زرین کوب، 1386: 2/ 313) را به فرماندهی سپاه برگزیدند و برای نبرد با اعراب خود را مهیا ساختند. هانری ماسه در این باره می گوید: «سال 637 ارتش ایران قریب شش ماه اعراب را در برابر تنگه های زاگرس (کوه های لرستان) متوقف ساخت .» (ماسه، 1339: 266) ابن اثیر دلیل گرد آمدن سپاه در جلولاء را این طور بیان می کند که: «... و علت آن این بود که ایرانیان پس از آنکه از مداین به جلولاء هزیمت کردند بین افراد آذربایجانی و جبل و فارس و سایرین اختلاف افتاد ، رؤسا گفتند که اگر پراکنده شوید و بسرزمین های خود بروید دیگر هرگز گرد نخواهید آمد و دیگر کشوری باقی نخواهد بود ، بهتر آنست که در این شهر لشکر گرد کنیم و با عرب بجنگیم اگر کار بر مراد شد که فبها و اگر هم نشد تازه مثل آنست که پراکنده شده و در شهرهای خود بدست اعراب کشته شویم و بد نام هم خواهیم بود .» (ابن اثیرالجزری، 1386: 215-214) به دستور عمر سپاهی به فرماندهی هاشم بن عتبه (ابن اثیرالجزری، 1386: 214؛ مسکویه رازی، 1369: 1/ 327؛ بلاذری، 1346: 65) به جلولاء فرستاده شد. البته بلاذری علاوه بر اشاره به هاشم بن عُتبه بن ابی وقاص در جای دیگری می گوید: «هشام بن کلبی گوید: در جنگ جلولاء ، عمرو بن عتبة بن نوفل بن اُهَیب ابن عَبد مَناف بن زُهره ، فرزند عاتکه دختر ابو وقاص از جانب سعد فرماندهی سپاه را داشت .» (بلاذری، 1346: 66) در این زمان یزدگرد در حلوان بود. سپاه و مال فراوانی به آن سو روانه داشت و در انتظار نتیجه ی جنگ ماند. (بلاذری، 1346: 65) ایرانیان در جلولاء خندق کندند و حصاری آهنی افراشتند و آماده جنگ شدند. «پارسیان در دژهای استوار جای گرفته اند و گرداگرد خویش را خندق زده اند و زن و فرزند و بنه های خویش را در خانقین جای داده اند و با یکدیگر عهد کرده اند که [از برابر دشمن] نگریزند .» (بلاذری، 1346: 65) در این نبرد ایرانیان در طی بادی که سخت شدت گرفته بود شکست خوردند و فراری شدند. غنایم هنگفت با اسیران بسیاری به چنگ مسلمین افتاد.
دلیل نامیده شدن این نبرد به جلولاء در اکثر منابع اشاره شده است. ابن اثیر می گوید: «در آن روز صد هزار تن از ایرانیان بقتل رسیدند و دره ها و خندقها را لاشه مقتولین پوشاند، و بهمین جهت آنجا جلولاء نام نهاده شد.» (ابن اثیرالجزری، 1386: 215؛ مسکویه رازی، 1369: 1/ 329) این فتح در ذی القعده سال 16 هجری روی داد. (بلاذری، 1346: 66؛ ابن اثیرالجزری، 1386: 215) هر چند ابن اثیر آن را در ضمن وقایع سال 19 هجری نیز آورده است. (ابن اثیرالجزری، 1386: 236)

نبرد نهاوند

با وجود پیروزی اعراب در نبردها، عمر اشتیاق زیادی به دست زدن به فتوحات نشان نداد. ویل دورانت دلیل وقفه افتادن سه ساله تا نهاوند را کافی بودن عراق برای عمر می داند. (ویل دورانت، 1342: 260) به فرمان او سعد نه در مداین ماند نه در انبار که مدتی آنجا را مرکز سپاه کرده بود. «عمر بن خطاب نامه به سعد بن ابی وقاص نوشت و فرمان داد که مسلمانان را دار هجرتی و محل اجتماعی برگزیند و چنان کند که میان او و ایشان دریایی نیفتد . سعد به انبار شد و خواست آن جای را منزلگاه سازد. لکن مگس بسیار مردم را آزار می رسانید .» (بلاذری، 1346: 78) سعد برای آنکه محلی مناسب برای سپاه خود بسازد جایی را نزدیک حیره انتخاب کرد. بنای شهر پادگانی کوفه چهارده ماه پس از فتح مدائن بود. (بلاذری، 1346: 79) ظاهراً پیش از این، پس از نبرد بویب بصره نیز پدید آمده بود. بصره و کوفه دو مرکزی گشت که از آن پس لشکر عرب از آن دو شهر به بسط فتوحات خویش می پرداختند. عمر می خواست این دو پایگاه مرزی در برابر عالم ایرانی باشد. اما نه ایرانیان که تختگاه خود را از دست داده بودند راضی به وضع موجود بودند و نه جنگجویان عرب که بوی غنایم آنها را از خود بی خود کرده بود و به دنبال بهانه ای برای ادامه ی پیشروی خود به درون خاک امپراتوری بودند. این بهانه را هرمزان خال شیرویه و خویشاوند شاهنشاه (ابن اثیرالجزری، 1386: 224) به دست آن ها داد.
هرمزان پس از عقب نشینی از قادسیه به خوزستان رفت و بر آنجا مسلط شد و از آنجا به حدود میسان که در دست اعراب بصره بود تاخت و تاز می کرد. پادگان بصره به تنهایی از پس یورش های هرمزان بر نیامد و زمانی توانست حملات او را دفع کند که پایگاه کوفه نیز به کمک او شتافت. در پی مصالحه ای ناپایدار با اعراب بدلیل فرمان شخصی امپراتور (یزدگرد سوم) بدون پایتخت، اهالی فارس به کمک هرمزان شتافتند. در جنگی که در اربق در گرفت هرمزان با وجود رشادت های فراوان شکست خورد و در شوشتر پناه گرفت. محاصره شوشتر به درازا کشید و اعراب در محاصره پایفشاری می کردند. سرانجام خیانت یکی از ساکنان شهر راه مخفی ورود به شوشتر را به اعراب شناساند و شهر فتح شد. هرمزان تنها به شرط اینکه او را نکشند و به نزد خلیفه بفرستند؛ تسلیم شد. پس از آن شوش و جندی شاپور نیز فتح شد.
یزدگرد پس از نبرد جلولاء بر آن شد که یک بار دیگر سپاهی تجهیز کند تا مگر اعراب را از عراق براند و یا حداقل مانع از پیشروی آنها به داخل ایران گردد. به همین خاطر در ری و یا به روایتی در مرو (ابن اثیرالجزری، 1386: 138) فرمانهایی در این خصوص صادر کرد. نهاوند (مصاحب، 1374: 3 / 3086؛ دهخدا، 1351: 947؛ اصطخری، 1373: 206-204-203-201) آخرین نبرد منظمی بود که در برابر اعراب صورت گرفت. فرمان یزدگرد سپاهیانی را که در اطراف مملکت پراکنده بودند را در نهاوند جمع کرد.گرد آمدن این سپاه انبوه در نهاوند اعراب کوفه را نگران کرد.
«چون عمار یاسر با لشکر بکوفه مراجعت کردند خبر رسید که عجم در نهاوند جمع شده و باطراف و جوانب کس فرستاده مدد خواسته اند و از ری و سمنان و دامغان و مضافات آن با بیست هزار مرد بنهاوند آمدند و اهل همدان و اسپاهان با ده هزار مردان کار به ایشان رسیدند و از قم و کاشان بیست هزار سرباز و از فارس و کرمان چهل هزار و از آذربایکان پنجاه که جمله صد و پنجاه هزار سوار و پیاده از مردان کار و ابطال و سرداران نامدار از هر شهر و موضع آمده و در نهاوند مجتمع شده اند و هفتاد پیل کوه پیکر آراسته کرده اند و با یکدیگر عهد کرده و پیمان نهاده که لشکر عرب را مخذول و منکوب ساخته...» (اعثم کوفی، 1339: 94) البته ابن اثیر می گوید که سعد، عمر را از گرد آمدن سپاه ایران در نهاوند آگاه کرده است. (ابن اثیرالجزری، 1386: 239)
به همین خاطر عمار یاسر که در این زمان به جای سعد بن ابی وقاص امارت کوفه را داشت؛ خلیفه را از این فراهم آمدن سپاه ایران آگاه ساخت. خلیفه که از این خبر وحشت کرده بود ابتدا خواست که خود فرماندهی سپاه را بر عهده بگیرد. «و چون این خبر به عمر رسید اعراب را گرد آورده و گفت : امروز روزی است که تکلیف ما را یکسره خواهد کرد من خیال دارم که خود به این جنگ بروم و در میان کوفه و بصره مرکز نظامی برای خود انتخاب کنم» (ابن اثیرالجزری، 1386: 240) اما مشورت با بزرگان او را از این کار منصرف کرد و به قولی به پیشنهاد علی بن ابی طالب (اعثم کوفی، 1339: 95) نعمان بن مقرن برای فرماندهی سپاه نهاوند انتخاب شد. هر چند ابن اثیر اشاره ای به نقش علی بن ابی طالب در انتخاب این سردار نکرده است. (ابن اثیرالجزری، 1386: 240-239)
بلاذری می گوید: «... پس نامه به نُعمان بن عَمرو بن مُقرّن مُزّنی که با سائب بن اَفرّحَ ثقفی بود نوشت و سپهسالاری را به وی داد و گفت : اگر از پای در افتادی حُذَیفه بن یمان امیر سپاه شود . اگر وی نیز در افتد، جریر بن عبدالله بَجَلی امیر سپاه است ، اگر وی نیز در افتد مغیره بن شعبه فرماندهی بدست گیرد و اگر مغیره نیز کشته شود اشعث بن قیس امیر باشد.» (بلاذری، 1346: 117) بلاذری در روایت دیگری اشاره به مشورت عمر با هرمزان می کند. هرمزان چه نقشی در پیروزی اعراب داشته است؟
با توجه به تلاش های او پیش از اسارت در ضربه زدن به اعراب بعید به نظر می رسد که طرف اعراب را گرفته باشد. «عمر بن خطاب با هرمزان مشورت کرد و پرسید : [ رأی تو چیست ؟ ] از اصفهان آغاز باید کرد یا از آذربایجان ؟ هرمزان پاسخ داد که اصفهان سر است و آذربایجان دو بال چون سر را ببری، لاجرم دو بال نیز فرو افتد» (بلاذری، 1346: 118) احتمالاً اصفهان توان مقاومت بیشتری را در برابر سپاه اعراب داشته و حمله ی اعراب به اصفهان به آذربایجان این فرصت را می داده که سپاه فراهم کند. همانطور که گفتیم بعید به نظر می رسد که عِرق ملی و خون ساسانی هرمزان، در رأی زنی او به دشمن تأثیری نداشته باشد.
ایرانیان در محلی به نام وایخورد اردو زدند و اعراب در جایی موسوم به اسپیذان فرود آمدند. فرمانده سپاه ایران در منابع به صورت های مختلفی چون ذوالحاجب (اعثم کوفی، 1339: 98)، شاذان بن هرمز (دینوری، 1364: 158)، فیروزان یا پیروزان (ابن اثیرالجزری، 1386: 241؛ کریستن سن، 1382: 362)، سفار بن خزر (اعتمادالسلطنه، 1364: 123) آمده است. البته ابن اثیر می گوید: «ایرانیان به فرماندهی فیروزان موضع گرفته بودند و زردق و بهمن جادویه دو جناح او را داشتند .» (ابن اثیرالجزری، 1386: 241) شاید دیگر منابع فرماندهی دسته ها را از فرمانده اصلی جدا نکرده باشند.
بلاذری به "درفش کاویان" نیز اشاره کرده (بلاذری، 1346: 115) که با توجه به اینکه در نبرد قادسیه "درفش کاویان" در اکثر منابع فتوحات بدست اعراب افتاده، به طور حتم این پرچم را ایرانیان همراه نداشتند. اما شاید پرچم دیگری شبیه به آن در دست ایرانیان بوده؛ در این صورت، چرا هیچ یک از منابع به آن اشاره نکرده اند. باید گفت مأخذ اصلی اکثر منابع "طبری" بوده و بقیه با پایه قرار دادن آن، قلم فرسایی کرده اند و کمتر چیزی به آن افزوده اند؛ این احتمال وجود دارد که بلاذری با استناد به منبعی! وجود پرچمی در حد درفش کاویان را در متن آورده باشد. البته با در نظر گرفتن این نکته که بلاذری نسبت به دیگر منابع، اخبار فتوحات را دقیق تر و مستند تر آورده و خود را کمتر درگیر داستان ها و افسانه ها، برخلاف دیگر منابع، کرده است؛ و با توجه به این که درفش کاویان نماینده ی شوکت و قدرت ایران بوده و تجلی کامیابی و پیروزی سلاطین ایران، بعید نیست که فرمانده سپاه ایران برای قوت گرفتن روحیه ی سپاه، پرچمی شبیه به درفش را پیشاپیش سپاه نگه داشته باشد. اما پرچم جزو غنایم نبرد نهاوند ذکر نشده است. از دو حالت خارج نیست یا پرچمی وجود نداشته و یا افرادی که فرصت گریختن از مهلکه را داشتند پرچم نمادین را با خود برده اند.
در ابتدا، جنگ چندان حدّت و شدّتی نداشت. ایرانیان در خندق هایی که دور لشکرگاه کنده بودند پناه گرفته هر از گاهی بیرون آمده نبردی می کردند و به آن خندق ها پناه می بردند. محاصره ی خندق که طول کشید؛ اعراب به مشورت پرداختند و عاقبت تصمیم گرفتند که شایع کنند که خلیفه مرده است و آنها سر بازگشت دارند. این حیله به کار افتاد. «ایرانیان گروه گروه خارج شدند و آنها را هفت به هفت با زنجیر بسته بودند و قعقاع کم کم عقب نشست و ایرانیان آنها را تعقیب کردند و چون از سنگر خود دور افتادند لشکر عرب بازگشت و پایفشاری کرد .» (ابن اثیرالجزری، 1386: 242) نبرد سه روز طول کشید؛ از سه شنبه تا جمعه. نعمان در جنگ کشته شد و ایرانیان در نهاوند شکست خوردند.
با فتح نهاوند که اعراب آن را فتح الفتوح نامیدند؛ آخرین مقاومت سازمان یافته ایرانیان در برابر اعراب در هم کوبیده شد.
تاریخ نبرد نهاوند در روایات به صورت های مختلفی آمده است. بعضی سال هجده (ابن اثیرالجزری، 1386: 238) برخی نوزده (بلاذری، 1346: 119) برخی بیست (بلاذری، 1346: 117 و 119) و برخی بیست و یک هجری (بلاذری، 1346: 119؛ ابن اثیرالجزری، 1386: 238) را گفته اند. به نظر می رسد بیست و یک هجری درست تر باشد. چون می بایست زمانی را برای سکنی گزیدن در شهر جدید کوفه، مجاب شدن عمر برای ادامه روند فتوح، فیصله دادن به حملات پارتیزانی هرمزان، سر و سامان دادن به هجوم یکباره ی غنایم در نظر گرفت.
پس پیروزی اعراب در نبرد نهاوند ایرانیان دیگر مقاومت منظمی در برابر آنان نکردند. علاوه بر آن خلیفه در صدد بود تا با اعزام دسته های عرب کوفه و بصره برای مطیع کردن تدریجی سرزمین ایران مانع از سازماندهی سپاه توسط یزدگرد شود. هر چند برخلاف روایت سیف بن عمر فتح سراسر امپراتوری ساسانی در زمان عمر صورت نگرفت؛ بلکه فتوح اعراب در ایران تا روزگار امویان ادامه داشته است. یزدگرد سوم پس از نبرد نهاوند از ری به اصفهان گریخت و از اصفهان به استخر فرار کرد. او که جز عنوان پادشاهی نداشت؛ دعوت سپاهبد طبرستان را نپذیرفت و به سیستان و خراسان گریخت. ولی او نتوانست امرای محلی که در این وقت کاملاً مستقل بودند را به برداشتن سلاح و مقابله با دشمن بکشاند. پس از نیشابور به طوس و از آنجا به مرو رفت. مرو آخرین پناهگاه یزدگرد بود که ماهوی، مرزبان آن از ورود میهمان ناخوانده خشنود نشد. چرا که علاوه بر این که یزدگرد خواستار پرداخت مالیات های عقب افتاده شده بود، اردویی نزدیک به چهار هزار تن از قبیل دبیران، طباخان، زنان و کودکان و سالخوردگان همراهی می کردند؛ می بایست پذیرایی می کرد. مرزبان مرو عده ای را برای کشتن پادشاه تطمیع کرد. چون یزدگرد از توطئه آگاه شد از شهر گریخت و بدست آسیابانی کشته شد.

بررسی دقیق دلایل شکست امپراتوری و پیروزی اعراب مسلمان

حکم افتادن امپراتوری ساسانی توسط اقوام بدوی به اجرا در آمد. این رویداد عظیم، آغاز تاریخ جدید ایران و پایان عصر باستانی آن به شمار می رود. سقوط این امپراتوری عظیم و سازمان یافته ی چهارصد ساله بدست قوم گمنام عرب که به زحمت بیست سال از جستن ایشان از دنیای جهالت می گذشت؛ مورخان و محققان تاریخ ایران را بر آن می دارد که دلایل سقوط ناگهانی و شگفت انگیز این دولت عظیم را کشف کند.
ستون های امپراتوری پیش از حمله اعراب سست و ناتوان شده بود. چنان ضعف و فساد در رگ های بی خون امپراتوری راه یافته بود که راه گریزی از برای ایستادن وجود داشت. این سرنگونی ناگهانی هم برای فاتحان بیش از حد انتظار سریع و قطعی بود و هم برای مغلوبان بیش از حد تصور باور نکردنی. فاتحان آن را به حساب معجزه پیامبر خویش می نهادند که گفته می شد سالها قبل در واقعه ی خندق، سقوط امپراتوری ایران و روم را در روشنی برقی که از کلنگ حفر کنندگان خندق می جست نشان داده بود. (زرین کوب، 1386: 1/ 536) اما مغلوبان نیز شکست نظامی خاص ساسانیان را بخشی از نقشه ی الهی تلقی کردند.
اعتقاد ایرانیان به تقدیر اجتناب ناپذیر که از ناتوانی آنان در دفع مهاجمان پدید می آمد، با عقیده ی اعراب مبنی بر این که "خداوند " خاک ایران را به مسلمانان وعده داده است پیوند یافت. (چوکسی، 1381: 76) طاعون که پیش از فتوحات مسلمانان و هم در طول فتوحات سراسر ایران را فرا گرفته بود؛ پدیده طبیعی دیگری بود که ایرانیان آن را نشانه ی بلا تلقی می کردند. در نوشته های مربوط به موبدان " طاعون " به کل صحنه های نبرد آخرالزمانی که گرداگرد سپاهیان اسلام به وجود آمده بود مربوط شده است. بنابراین دیدگاه آخرالزمانی زرتشتیان یکی از مهمترین دلایل سقوط ساسانیان است. «در روز تسخیر تیسفون ایرانیانی که مسلمانان را در حال عبور از رود دیدند، با فریاد گفتند «دیوها آمدند» آنها به یکدیگر گفتند خدایا ما در حال جنگیدن با فانیان نیستیم بلکه با ارواح می جنگیم ، بنابراین آنها فرار کردند .» (بلاذری، 1346: 116)
تلقی مردم از آخرالزمانی آنان را به فرار واداشت در خود نیروی مقابله با خواست ایزدی را نمی یافتند؛ آنان در مقابل اعراب نمی جنگیدند بلکه با دیوان روبرو شده بودند و در خود یارای مقاومت و ایستادن را نمی دیدند. چرا که یقین داشتند، در هر صورت محکوم به فنا هستند. سقوط ساسانیان به وسیله ی عرب بود ولی در واقع از نیروی عرب نبود. امپراتوری ساسانی در آخرین روزهای حیات خود سخت رنجور و ناتوان شده بود. ضعف و فساد چنان بر شانه های امپراتوری قوت گرفته بود که دولت ساسانی با تلنگر اعراب همچون حبابی از درون ترکید.

دلایل شکست امپراتوری ساسانی

می توان دلایل و عوامل ضعف و انحطاط ساسانی را به سه دسته تقسیم کرد: الف. علل سیاسی ب. علل اجتماعی ج. علل دینی

الف. علل سیاسی

1- سالهای متمادی جنگ خسته کننده و ناکام با بیزانس (فرای، 1358: 72؛ میکل، 1381: 1/ 103؛ کولسنیکف، 1357: 226) که خود موجب تهی شدن خزانه ی دولت شده بود. علاوه بر این باید در نظر داشت که نزدیکی ایران به عرصه این نبردها باعث ویرانی شهرها و رکود اقتصادی در بین مردم و در نهایت نارضایتی مردم می شده است. (بیانی، 1347: 40؛ کریستن سن، 1382: 358) این نکته را هم باید در نظر گرفت که نیروی جوان مزارع "بی مزد" در خدمت سپاه امپراتوری قرار می گرفتند و علاوه بر تباهی کشتزارها از نبود نیروی کارآمد و مفید، بی سرپرستی خانوارها را هم در پی تلفات به دنبال داشته است.
2- اختلاف بر سر جانشینی و نزاع بر سر قدرت. (فرای، 1358: 72) فرّ ایزدی در اثر سقوط پی در پی شاهان ضعیف هیبت و ارج دیرین خود را از دست داده بود. (زرین کوب، 1386: 159؛ بروخیم، 1938: 62) آندره میکل امپراتوری را دستخوش بحران های سلسله تباری می داند (میکل، 1381: 1/ 103) و کولسنیکف دلیل پیدایش کودتاهای پیاپی درباری را ضعف بی اندازه ی دولت مرکزی می داند. (کولسنیکف، 1357: 226) «اختلاف درونی دولت ساسانی که درگیری های داخلی فراوانی را به همراه آورده بود، انسجام درونی نظام ساسانی را به دست خویش زوال ساخته و امید به دوام این نظام حکومتی را سست کرده بود .» (جعفریان، 1381: 1/ 145)
3- قتل عام شاهزادگان ایرانی به دست قباد دوم که خاندان ساسانی را از وجود شاهزادگان لایق که در روز سختی بتوانند تاج و تخت این مرده ریگ را حفظ کنند خالی نمود. (زرین کوب، 1386: 160؛ بیانی، 1347: 40؛ زیدان، 1359: 1/ 59)
4- برانداختن سلطنت عربی حیره بدست خسروپرویز که ایران را از سمت جنوب غربی بی مدافع گذاشت. (فرای، 1358: 72؛ بیانی، 1347: 40؛ حتی، 1344: 198)
5- از لحاظ سیاست نظامی باید گفت یکی از دلایل شکست ساسانیان طرق مختلف جنگیدن منظم سپاه ساسانی در برابر بدویان بود. حملات پارتیزانی اعراب به سادگی صفوف زنجیروار ایرانی را پاره می کرد و همچنین «سواره نظام سنگین اسلحه ی ساسانی در برابر سواره نظام سبک اسلحه اعراب که قابلیت رزمی بیشتری داشت؛ هماورد مناسبی محسوب نمی شد .» (دریایی، 1383: 56) از دیگر دلایل در این راستا باید به وابستگی روحی سربازان به وجود فرمانده سپاه اشاره کرد. «اگر فرمانده ی سپاه کشته می شد یا می گریخت سربازان خود را شکست خورده می انگاشتند .» (ویسهوفر، 1377: 243)

ب. علل اجتماعی

1- شقاق و نفاق بین طبقات. «جدایی طبقات از مختصات آن روزگار بود.» (زرین کوب، 1386: 161) پست ترین طبقات صنعتگران و کشاورزان بودند که بار مالیات بر دوش این ها بود.
2- کثرت مزدکیان هواخواه نظام اشتراکی. (میکل، 1381: 1/ 103)
3- پایتخت در حاشیه ی امپراتوری نه در مرکز آن واقع شده بود، جایی که به آن اندازه که مردمان عرب، رومی و ترک در آن به سر میبردند پارسی نبود. «در بین النهرین بیشتر افراد غیر ایرانی، یعنی غیر زرتشتی ها اعم از عربها، مسیحیان و یهودیان می زیستند که مسلماً از شکست ایرانیان ناخرسند نبودند و این امر مهم در کامیابی عرب ها بی تأثیر نبوده است . سرانجام بسیاری از نیروهای کمکی عرب که در سپاه ایرانیان می جنگیدند به دشمن یعنی هموطنان خود پیوسته اند .» (شیپمان، 1384: 82؛ ماسه، 1339: 267؛ حتی، 1344: 200؛ جعفریان، 1381: 1/ 145)

ج. علل دینی

1- قدرت و نفوذ بیش از حد روحانیون و دخالت آنها در اوضاع سیاسی و تعقیب و زجر پیروان ادیان دیگر. (بیانی، 1347: 40)
2- تفرقه و تشتت در امر دیانت. (زرین کوب، 1386: 161؛ انصاف پور، 1356: 15؛ حسن ابراهیم حسن، 1360: 4/ 244)
3- تعصبات دینی.
مهمترین تأثیرات تعصبات دینی عبارت است از:
o . ایجاد تضادهای عقیدتی در ایران
o پیدایش روحیه ی تعصب و عدم تحمل آراء دیگران در پیروی از فرامین موبدان و هیربذان زرتشتی
o کشتارهای جمعی و نفی بلد دگراندیشان
o اختلاف بین سران قدرت سیاسی و مذهبی
o پیدایش نهادهای مذهبی در برابر قدرت سیاسی کشور
o بروز براندازی های خاندانی
o تمایل یا عدم تمایل برخی از شاهان به حمایت از دگراندیشان (محمود آبادی، 1384: 309)

دلایل پیروزی اعراب

1- برتری ایمان بر اسلحه. ابن قتیبه دینوری در کتاب عیون الاخبار خود با ارائه ی قدرت ارتش ساسانی تلاش می کند برتری ایمان بر اسلحه را نشان دهد. (محمود آبادی، 1384: 186)
2- اعراب با وجود این که تازه مسلمان شده بودند اما ایمان آنها به خدا و پیامبر (ص) و قرآن توانست آنان را برای فعالیت و تحرک بیشتر برانگیزد (جعفریان، 1381: 1/ 145) و به قول شیپمان «سپاه عرب در زیر درفش پیامبر اسلام بسیار مسؤلانه تر می جنگید .» (شیپمان، 1384: 82) جرجی زیدان می گوید: «عربهای پیش از اسلام رسته های پراکنده و پریشان حالی بودند و بعد از اسلام چنان با هم متحد شدند که همگی یک دل و یک زبان گشتند ؛ گر چه اتحاد اعراب برای اقدام به آن کار بزرگ کافی نبود . عربها بهتر از هر چیز به مبادی دینی خویش ایمان داشتند . آنها از ته دل معتقد بودند که به فرمان خدا برای پیشرفت دین اسلام به جنگ می روند اگر کشته شوند شهید خواهند بود و البته نعمت های آخرت از لذات دنیا بهتر و پایدارتر است . همین ایمان محکم و اعتقاد راسخ بود که عربها را برای وارد شدن به آن میدان پر خطر دلیر و بی باک ساخت .»(زیدان، 1359: 1/ 60)
3- علاوه بر انگیزه های معنوی با مفاهیمی چون جهاد، شهادت و بهشت انگیزه های مادی نیز بود. طبق قوانین اسلام یک پنجم غنایم جنگی از آن دولت و چهار آن اختصاص به جنگجویان دارد. چنین حقی می توانست برای اعراب انگیزه ی قابل توجهی ایجاد کند. (جعفریان، 1381: 1/ 146)
4- نقش صداقت و بی پیرایگی پیامبر و یاران نزدیک او. (رجبی، 1383: 46)
5- اعراب سبکبار و چابک بودند. «عربهای صحراگرد به زندگانی سخت و ساده خوی گرفته بودند و از تشنگی و گرسنگی بیم نداشتند . اگر به جنگ می رفتند ، سبکبار می رفتند. نه خودشان و نه شترشان بار سنگینی نداشتند ، گاه می شد که خوراکی هم با خود نمی بردند و هر چه در راه می یافتند می خوردند .» (زیدان، 1359: 1/ 60)
6- طریقه ی جنگیدن آنان که هیچ چیز برای از دست دادن نداشتند و با جسارت یورش می بردند.

نتیجه گیری

جلولاء به معنای مفروش شده و پوشیده شده است. دلیل نامیدن این نبرد به جلولاء به قول ابن اثیر پر شدن خندق ها از اجساد ایرانیان بوده است. دلیل آغاز نبرد را منابع گرد آمدن گروهی از سرداران و سپاهیان و مردم پس از نبرد قادسیه برای دفاع از کشور می دانند. دلایل شکست ایرانیان در این نبرد را می توان چنین برشمرد:
o وزش باد سخت به طرف سپاه ایران.
o نابرابری تعداد سپاهیان دو طرف. می توان با توجه به فتح قادسیه و مدائن و آوازه ی غنایم آن اعراب مجاهد و دلخوش به غنایم راهی ایران شده باشند و در این جنگ شرکت جسته باشند. خصوصاً این که پس از پیروزی در نبرد قادسیه، عمر برخی از قبایل عرب را برای سکونت به ایران می فرستد. پس می توان نا برابری تعداد سپاه را یکی از دلایل شمرد. تعداد اعراب خیلی بیش از تعداد سپاه ایرانیان بوده است.
o بیشتر ایرانیان نیروی غیر جنگی بوده اند. منابع به زن و فرزند و بنه ی ایرانیان در خانقین اشاره کرده اند. بعید نیست بیشتر این سپاه ساکنان و مردمان نواحی فتح شده بوده باشد.
آخرین نبرد منظم بین سپاه امپراتوری ساسانی بدون پایتخت و اعراب مسلمان، نبرد نهاوند است. فرمانده اعراب نعمان بن عمرو بن مقرّن مُزنّی بود که جانشین او حذیفه بن یمان موفق به فتح نهاوند شد. هرمزان در نبرد نهاوند و پس از آن اعراب را راهنمایی نمی کرده است. چون هرمزان که پس از شکست قادسیه و سقوط مدائن می توانست همانند دیگر سرداران امان از اعراب بگیرد و خراجگزار شود و جزیه بپردازد با شهامت و جسارت بارها پیش روی اعراب ایستاد و آنها را شکست داد. چطور می تواند برای فتح کشور خود به اعراب کمک کرده باشند. اشاره به مسلمان شدن هرمزان در منابع شده که بعید نیست. ولی اسلام آوردن او راهگشای فتح دیگر نقاط ایران در زمان عمر نبوده است. در این نبرد نیز به کندن خندق اشاره شده است. گرداگرد لشکرگاه را خندق کندن همانطور که می دانیم در نبرد خندق بین مسلمانان و مشرکان این سلمان فارسی بود که به پیامبر پیشنهاد کندن خندق را داد. می توان گفت که این یکی از طرق جنگیدن ایرانیان بوده است. حیله ای که اعراب به ایرانیان زدند کارگر افتاد و باعث دور شدن ایرانیان از لشکرگاه و خندق ها شد و موجبات شکست ایشان را فراهم ساخت.
از جمله دلایل و عوامل ضعف و انحطاط ساسانی می توان به سالهای متمادی جنگ خسته کننده و ناکام با بیزانس، اختلاف بر سر جانشینی و نزاع بر سر قدرت، قتل عام شاهزادگان ایرانی به دست قباد دوم، برانداختن سلطنت عربی حیره بدست خسروپرویز، شقاق و نفاق بین طبقات، کثرت مزدکیان هواخواه نظام اشتراکی، قدرت و نفوذ بیش از حد روحانیون و دخالت آنها در اوضاع سیاسی، تفرقه و تشتت در امر دیانت و ... اشاره کرد.
همچنین دلایل پیروزی مسلمان بر ساسانیان را می توان چنین برشمرد:
برتری ایمان بر اسلحه، داشتن انگیزه های معنوی با مفاهیمی چون جهاد، شهادت و بهشت و انگیزه های مادی غنیمت، نقش صداقت و بی پیرایگی پیامبر و یاران نزدیک او، طریقه ی جنگیدن آنان که هیچ چیز برای از دست دادن نداشتند و با جسارت یورش می بردند و سبکبار و چابک بودند.

پی نوشت ها :

1- دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی دانشگاه اصفهان .
2- دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی دانشگاه اصفهان .

منابع :
ابن اثیر الجزری، علی محمد (1385): الکامل فی التاریخ (بخش ایران)، ترجمه باستانی پاریزی، تهران، علم.
اصطخری، ابواسحق ابراهیم (1373): ممالک و مسالک، ترجمه محمد بن اسعد بن عبدالله تستری و بکوشش ایرج افشار، تهران: بنیاد موقوفات ایرج افشار.
اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان (1364): مرآت البلدان، به کوشش پرتو نوری علاء و محمدعلی سپانلو، بی جا: اسفار.
اعثم کوفی، خواجه احمد بن محمد بن علی (1339): ترجمه کتاب الفتوح، ترجمه احمد بن محمد مستوفی هروی، تهران: کتابفروشی ادبیه.
انصاف پور، غلامرضا (1356): ساخت دولت در ایران، تهران: امیرکبیر.
اینوسترانستف، کنستانتین (1351): تحقیقاتی درباره ی ساسانیان، ترجمه فاضل کاظم زاده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
آرنولد، سر توماس (1358): تاریخ گسترش اسلام، ترجمه دکتر ابوالفضل عزتی، تهران، دانشگاه تهران.
بروخیم، موسی (1938): تحولات فکری در ایران، ترجمه ابوذر صداقت، پاریس، مؤسسه مطبوعاتی شرق.
بلاذری، احمد بن یحیی (1346): فتوح البلدان (بخش مربوط به ایران)، ترجمه دکتر آذرتاش آذرنوش، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
بیانی، شیرین (1380): دین و دولت در عهد ساسانی، تهران: جامی.
بیانی، شیرین (1386): شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان، تهران: دانشگاه تهران، چاپ سوم.
بیانی، خانبابا (1347): ایران جاویدان، نشر شورای مرکزی جشن شاهنشاهی ایران.
پطروشفسکی، ایلیاپاولویچ (1354): اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، تهران، پیام.
پیرنیا، حسن (1385): تاریخ ایران، تهران، نامک، چاپ ششم.
تجارب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم (1373): تصحیح رضا انزابی نژاد و یحیی کلانتری، مشهد: دانشگاه مشهد.
ثعالبی، ابومنصور عبدالملک (1368): غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ترجمه محمد فضائلی،ج 1/ تهران: نقره.
الجاحظ (1375): التاج فی اخلاق الملوک، بیروت: دارالفکر.
جعفریان، رسول (1381): تاریخ ایران اسلامی، 1/ تهران: معاصر، چاپ سوم.
چوکسی، جمشید گرشاسپ (1381): ستیز وسازش زرتشتیان مغلوب و مسلمانان غالب، ترجمه نادر میر سعیدی، تهران: ققنوس.
حتی، فیلیپ خلیل (1344): تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تبریز: آگاه.
حسن ابراهیم حسن (1360): تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، 4/ تهران: جاویدان.
حسنی، علی اکبر (1378): تاریخ تحلیلی اسلام، تهران: دفتر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم.
الحموی الرومی البغدادی، یاقوت بن عبدالله (1956 م): معجم البلدان، المجلّد الثانی، بیروت: دار المصادر.
دایرة المعارف فارسی (1345): به سرپرستی غلامحسین مصاحب، 1 و 3/ تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی.
دریایی، تورج (1383): شاهنشاهی ساسانی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران: ققنوس.
دهخدا، علی اکبر (1377): لغت نامه، ج 2-14، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم.
دهخدا، علی اکبر (1377): لغت نامه، ج 33، شماره حرف"ق":1، تهران، دانشگاه تهران.
دهخدا، علی اکبر (1343): لغت نامه، ج 16، شماره حرف"ج" (بخش دوم): 1، تهران: دانشگاه تهران.
دهخدا، علی اکبر (1351): لغت نامه، ج 42 (شماره حرف "ن":10)، تهران، دانشگاه تهران.
دینوری، ابن قتیبه (1994): عیون الاخبار، تحقیق محمد اسکندرانی، ج 4 / بیروت: دارالکتاب العربی.
دینوری، ابوحنیفه (1364): اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی.
الذهبّی، شمس الدّین محمد بن احمد بن عثمان (1993 م): تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، الصبعة الثانیه، بیروت: دار الکتاب العربی.
راوندی، مرتضی (1384): تاریخ اجتماعی ایران، تهران: نگاه.
رجبی، پرویز (1383): ترازوی هزار کفه، تهران: پژواک کیوان.
رضایی، عبد العظیم (1381): انگیزه شکست ها و پیروزی های ایرانیان در جنگ ها، تهران: دُر.
زرین کوب، عبدالحسین (1384): بامداد اسلام، تهران: امیرکبیر، چاپ دوازدهم.
زرین کوب، عبدالحسین (1385): تاریخ ایران از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان، ترجمه حسن انوشه، 4/ تهران: امیرکبیر، چاپ ششم.
زرین کوب، عبد الحسین (1386): تاریخ ایران بعد از اسلام، 1/ تهران: امیرکبیر، چاپ یازدهم.
زرین کوب، عبد الحسین (1386): تاریخ مردم ایران بعد از اسلام، 2/ تهران: امیرکبیر، چاپ دهم.
زرین کوب، عبد الحسین (1386): تاریخ مردم ایران پیش از اسلام، 1/ تهران: امیرکبیر، چاپ دهم.
زیدان، جرجی (1359): تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، 1/ تهران: امیر کبیر.
سامی، علی (1344): تمدن ساسانی، 2/ شیراز: دانشگاه پهلوی.
سیدان، شمس الدین (1361): فتح الفتوح، تهران: افشار.
شجاع شفیعی، محمد مهدی (1377): تاریخ اسلام در نواحی شمال ایران، تهران: اشاره.
شیپمان، کلاوس (1384): مبانی تاریخ ساسانیان، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران: فرزان روز.
طبری، ابوجعفر (1384): تاریخ الرسل و الملوک (بخش ایران)، ترجمه صادق نشأت، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
طوسی، خواجه نظام الملک (1384): سیر الملوک (سیاستنامه)، بکوشش جعفر شعار، تهران: امیرکبیر، چاپ دوازدهم.
فرای، ریچارد. ن (1358): عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران: سروش.
فردوسی، ابوالقاسم (1377): شاهنامه، 8/ تهران: سوره.
فیاض، علی اکبر (1378): تاریخ اسلام، تهران: دانشگاه تهران، چاپ شانزدهم.
کریستن سن، آرتور (1309): سلطنت قباد و ظهور مزدک، ترجمه نصرالله فلسفی، تهران: مؤسسه ی خاور.
کولسنیکف، آ.ای (1357): ایران در آستانه یورش تازیان، ترجمه م.ر یحیایی، تهران: آگاه.
کارنامه ی ساسانیان (1349): بکوشش بدیع الله دبیری نژاد، اصفهان: کتابفروشی ثقفی.
کریستن سن، آرتور (1382): ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران: صدای معاصر و ساحل، چاپ سوم.
ماسه، هانری (1339): تاریخ تمدن ایران، ترجمه جواد محیی، تهران: کتابخانه گوتنبرگ.
مجمل التواریخ و القصص (1318): تصحیح ملک الشعرای بهار، تهران: کلاله خاور.
محمود آبادی، سید اصغر (1384): امپراتوری ساسانیان، اصفهان: افسر.
محمود آبادی، سید اصغر (1385): دینکرد، اصفهان: مجله علمی پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دوره دوم، شماره چهل و چهارم و چهل و پنجم، بهار و تابستان 1385.
مستوفی، حمدالله (1362): تاریخ گزیده، باهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: امیر کبیر، چاپ دوم.
مسعودی، علی بن حسین (1374): مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، 1/ تهران: علمی و فرهنگی، چاپ پنجم.
مسکویه رازی، احمد بن محمد (1368): تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران: سروش.
موسوی، حسن (1382): فرهنگ و تمدن ساسانی، تهران: آرمان گرا.
میکل، آندره (1381): اسلام و تمدن اسلامی، با همکاری هانری لوران، ترجمه حسن فروغی، 1/ تهران: سمت.
نوری، یحیی (1354): جاهلیت و اسلام، تهران، مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی، چاپ ششم.
نولدکه، تئودور (1378): تاریخ ایران و عرب در زمان ساسانیان، ترجمه شاه عباس زریاب، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم.
نویری، شهاب الدین احمد (1364): نهایة الارب فی فنون الادب، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، 4/ تهران، امیرکبیر.
ویسهوفر، یوزف (1377): ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران: ققنوس.
ویل دورانت (1342): تاریخ تمدن (عصر ایمان، کتاب چهارم، بخش اول)، ترجمه ابوطالب صارمی، تهران: اقبال.
هوار، کلمان (1363): ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر.
یارشاطر، احسان (1377): تاریخ ایران، ترجمه حسن انوشه، ج سوم- قسمت اول، تهران: امیر کبیر.
یعقوبی، ابن واضح (1378): تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، 2/ تهران: علمی و فرهنگی، چاپ هشتم.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط