قیام های ایرانی در تقابل با عباسیان

کثرت قیام ها و نهضت های ایرانیان در برابر حضور و سیطره اعراب در قرون نخستین اسلامی در واقع خود گواه روشنی از روح ملی و آزادی خواهی ایرانیان در برپایی عدالت اجتماعی و بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی و رهایی از
شنبه، 12 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قیام های ایرانی در تقابل با عباسیان
قیام های ایرانی در تقابل با عباسیان

 

نویسنده: معصومه گودرزی
منبع :راسخون



 

چکیده

کثرت قیام ها و نهضت های ایرانیان در برابر حضور و سیطره اعراب در قرون نخستین اسلامی در واقع خود گواه روشنی از روح ملی و آزادی خواهی ایرانیان در برپایی عدالت اجتماعی و بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی و رهایی از ظلم و ستم حاکمان عرب بوده است. مردم ستم کشیده ایران از همان ابتدای ورود دین اسلام، این آیین را برای رهایی از ستم موبدان زرتشتی و نظام طبقاتی با شعار برابری و برادری پذیرفتند. ولی با به چالش کشیده شدن آرمان ها و اهداف واقعی دین اسلام توسط حاکمان عرب غاصب و شعار برتری عرب بر عجم آنان باعث گردید از همان ابتدا اکثریت ایرانیان مسلمان، حساب دین اسلام را از اعراب جدا بداند و در برابر ظلم و ستم حاکمان عرب و اصلاح وضع موجود دست به یکسری قیام ها زدند. اکثر این قیام ها در ابتدا با مقاصد و اهداف سیاسی و استقلال خواهی یا خون خواهی شکل گرفت ولی به واقع این قیام ها در جهت رفع مشکلات اجتماعی و اقتصادی توده ایرانی بوده است و سرآغازی در جهت کسب استقلال و حفظ هویت ایرانی و محو نشدن در فرهنگ و زبان عربی در دوره های بعدی گردید.
واژگان کلیدی
قیام ها، ایرانیان، هویت ایرانی، قیام ابومسلم، سیاه جامگان، خلافت عباسی.

مقدمه

پس از سقوط سلسله ساسانی و تسلط اعراب بر ایران، اعراب با ایرانیان به عنوان برده و زیردست برخورد می کردند و با هر روشی ایرانیان را مورد حمله و تحقیر قرار می دادند، ایرانیان با غیرت که به دنبال فرصتی می گشتند تا حیثیت ملی خود را مجددا کسب کنند دست به قیام هایی ملی و طبقاتی زدند که این قیام ها با رستاخیز سیاه پوشان یا ابومسلمیان در زمان اعراب بنی امیه به اوج خود رسید. هر مبارزه ملی هدفش آزادی از قید استیلای بیگانه است و تمامی طبقات اجتماعی را به دنبال خود می کشد و هر طبقه برای منافع خود در آن شرکت می کنند، از جمله این نهضت ها، نهضت سیاه پوشان به رهبری ابومسلم بود. اندیشه او، اندیشه استقلال و آزادی ایران بود و احیاء رسوم و آیین کهن ایرانی و رهایی از ستم و بیداد حاکمان وقت بود، گرچه او موفق شد و قدرت و شهرت زیادی کسب کرد و بانی خلافت عباسیان شد ولی خود طعمه آز و کینه شد و آلوده به جاه و جلال شد و نتوانست رابطه اش را با توده مردم حفظ کند و جان خود را از دست داد و به دنبال کشته شدن او جنبش هایی در ایران و ماوراء النهر شکل گرفت. از جمله این جنبش ها، جنبش سنباد، جنبش اسحاقیان، سپید جامگان، خرمدینان و ... است.
این مقاله بر آن است که به بررسی علل وقوع جنبش های ایرانی در قرون اولیه اسلامی بپردازد.

علل قیام های ایرانی

با سقوط دولت ساسانی، مردمی که بر طبق احکام قرآن اهل کتاب خوانده می شدند (یعنی یهودیان و مسیحیان) می توانستند به عنوان اهل ذمه با پرداخت جزیه بر دین سابق خود باقی بمانند و در برابر جزیه ای که می دادند اسلام آنها در حمایت خود قرار می داد. پیروان دیگر ادیان باستانی ایران نظیر مانویان و مزدکیان از زمان هجوم عرب به ایران میدانی فراختر از روزگار ساسانی برای برپایی مراسم دینی خود یافتند، اما بعد ها این آداب به عنوان بدعت و زندقه موقوف گردید (فرای، 1381: 33-34).
طی گذشت یک قرن از فتح جبال و خراسان، امویان حکومت اسلامی را به چیزی که تنها می توان حکومت عربش خواند تبدیل کرده بودند. عمال بنی امیه در کار مالیات گیری نسبت به موالیان فرقی میان نوسلمان و ذمی قائل نبودند و رفتار خنثی نسبت به موالیان داشنتد و در نتیجه موالیان برای رهایی از ستم بنی امیه به اردوگاه های خوارج می پیوستند. موالیان بیشتر به مشاغل سخت و پست اشتغال داشتند زیرا اعراب این گونه شغل ها را شرم آور می دانستند، پیامد رفتار های بنی امیه آرمان گرایی اسلام و شور و گرمی آن دچار سستی و رخوت شده بود و کافی بود شورش دسته ای از ناراضیان، به نام پشتیبانی اسلام و اهل بیت حکومت عرب را سرنگون کند (فرای، 1381: 43).

جنبش شعوبیه

در دوران بنی امیه نسبت به موالی و ایرانیان بسیار سخت می گرفتند و بحث برتری عرب بر عجم باعث شروع نهضت شعوبیه وقیام ابومسلم شد. مخالفان حکومت اموی و ایرانیان با گرویدن به عباسیان کینه دیرینه خود را نسبت به عرب و امویان ظاهر ساختند (بغدادی، 1385: 235). اعراب با ایرانیان حتی بعد از گرویدن به اسلام به عنوان انسان های درجه دوم برخورد می کردند و امویها با استناد به احادیث معجول مردم عجم را تحقیر می کردند. به دروغ از پیامبر (ص) نقل کردند که هر که بدخواه عرب است از شفاعت من محروم است و نصیبی از دوستی من ندارد. در مجموع تمام این تحقیر ها و ستم ها منجربه برپایی جنبش شعوبیه در جهت حفظ میراث و هویت ایرانی گردید، شعار این نهضت آیه 13 از سوره حجرات بود. «یا ایها الناس، انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم ان الله علیم خبیر» ای گروه مردم به درستی که ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را شعبه های و قبیله ها گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید به درستی که گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکار ترین شماست وخداوند دانا و آگاه است (مرتضی، 1374: 120-121). سرانجام این قیام های ملی و طبقاتی که در دوره بنی امیه رخ داد منجر به شکل گیری رستاخیز ابومسلمیان یا سیاه پوشان شد و سبب شد آنچه که ایرانیان یکصد سال پیش در زاب از دست دادند را در همان جا به دست آورند و این کسب مجدد حیثیت ملی و انتقال آن به دست سیاستمداران و شخصیت های ایرانی به امامت دینی بنی عباس بود. ویژگی این رستاخیز جنگ میان دو قوم و دو فرهنگ بود که سرانجام اندیشه و فرهنگ ایرانی بر فرهنگ عرب غلبه یافتند (انصاف پور، 1359: 227). دعوت عباسیان در خراسان توسط ابومسلم آشکار شد، ابراهیم امام در سال 218 ق ابومسلم را با یک سری از دستورات تازه و ماموریت خاص بر خراسان فرستاد. در ابتدا رهبران شیعه در خراسان من جمله سلیمان بن کثیر، ورود این نماینده جوان را که نه تبار عرب داشت و نه گذشته درخشان به گرمی پذیرا نشدند و تنها به واسطه دستور های امام و پشت نویسی اعتبار نامه ابومسلم از سوی رهبران شیعه به هنگام دیدار او در مراسم حج، مشروعیت و تصدیقی جهت ادامه مأموریتش به دست آورد. ابومسلم باید دعوتی که شالوده او حدود بیست سال در نهان ریخته شده بود را آشکار می کرد (فرای، 1381: 50).

اصل و نسب ابومسلم

زندگی ابومسلم از ابتدا زیر غبار ابهام بود و در مورد خاستگاه او اختلاف نظر است. در گزارش های متفاوت وی را عرب، ترک یا ایرانی توصیف کرده اند، برخی از منابع نسب او را به مسلیط بن عبدالله بن عباسیان انتساب داده و برخی منابع او را از نوادگان حضرت علی (ع) می دانند و افسانه سازی هایی او را ایرانی و از اعقاب بزرگمهر دانسته اند ولی در مورد ایرانی و ایرانی زاده بودن ابومسلم شک نیست، بر اساس سکه های به جا مانده نام رسمی ابومسلم عبدالرحمان بن مسلم بوده است و گفته شده این نام را ابراهیم امام به او داده است (همان).

پیروزی و رستاخیز ابومسلمیان

ابومسلم در خراسان شروع به نشر دعوت کرد و مردم را به بیعت با ابراهیم امام فرخواند و هریک از یاران خود رابه ناحیه ای از خراسان فرستاد. فرستادگان ابومسلم شهر به شهر و نقطه به نقطه در خراسان با کسوت بازرگان می گشتند و مردم انبوه انبوه به او می پیوستند. به نقل از دینوری پس از قتل ابراهیم امام، دو برادر او ابوالعباس و ابوجعفر گریختند و به کوفه آمدند و نزد ابوسلمه خلال پنهان شدند، وقتی این خبر به ابومسلم رسید از خراسان به کوفه آمد و به آن دو برادر تسلیت گقت و با ابوالعباس بیعت کرد. تمام مردم خراسان به خواست ابومسلم جامه سیاه بر تن کردند و این گونه سوگ خود را بر قتل ابراهیم امام به فرمان مروان کشته شده بود را نشان دادند، گرچه پیروان ابومسلم برای کشته شدن ابراهیم امام سیاه پوشیدند ولی قصد آنها تایید و تعیین ابومسلم و ابوسلمه خلال بود (انصاف پور، 1359: 245).
سرانجام قیام عباسیان بر ضد امویان به رهبری ابومسلم در سال 132 ه.ق به پیروزی رسید و حکومت عباسیان تشکیل گردید. ابومسلم مرز میان حقوق و منافع توده مردم را با خداوندان دولت و طبقه ممتاز مردم خوار شمرد. او به این نکته توجه نداشت، کسی که از میان مردم بر می خیزد و به مرتبه اجتماعی بلندی برکشیده می شود اگر صد در صد به آنان وفادار نماند، دولت مردان طبقه بالا در سر او هوای مدارا با دشمنان طبقاتی اش را تزریق می کند و سپس او را از اصل خود بریده و سرانجام نابود می کند (همان). پیروزی هایی که ابومسلم به یاری موالی و سیاه جامگان خویش در شرق و غرب به دست آورده بود باعث نگرانی منصور شده بود. منصور از قدرت و محبوبیت ابومسلم احساس خطر می کرد و نقشه قتل او را کشید و او را ناجوانمردانه به قتل رسانید. پس از قتل ابومسلم، خلیفه عباسی از بیم حریف نیرومندی که خلافت و جان او را تهدید می کرد آسوده خاطر شد (زرین کوب، 1387: 401).

واکنش کشته شدن ابومسلم

پس از کشته شدن ابومسلم خرمدینان بر آشفتند و می گفتند ابومسلم امام به حق است و ادعا داشتند که ابومسلم نمرده و نخواهد مرد تا ظاهر شود و زمین را پر از عدالت کند. فرقه ای از آنها به امامت دخترش فاطمه قائل شدند و اینان به فاطمیه شهرت یافتند. تمام شورش هایی که از ایران تاریخ به بعد تا زمان تصرف بغداد به وسیله آل بویه شکل می گیرد نشان از واکنش قتل ابومسلم با خود دارد (انصاف پور، 1359: 255).
قیام هایی که بعضا به خونخواهی ابومسلم شکل گرفت به نقل از منابع آن روزگار اکثرا جنبه زندقی و مزدکی داشته اند. مولفان اسلامی پیروان این قیام ها را به نام های مختلف چون مزدکیان و خرم دینان یا سرخ علمان، ابومسلمیه، سپیدجامگان خوانده اند و به نظر می آید اکثر این جنبش های ایرانی علیه عباسی که دست به قیام زدند به زندقه از نوع مزدکی منسوب شده اند (بغدادی، 1385: 235).

قیام مهریان

مردم ماوراء النهر، مانند مردم خراسان به وسیله رستاخیز ابومسلمیان به خواسته های خود نرسیده و به دوران ابومسلم قیام کردند. ماده نهضت به آفریدیان در خراسان سرکوب شد ولی در ماوراء النهر هنوز دست نخورده ماند و می رفت که با آتش نارضایتی ها با یک انفجار عصیانی بیرون بریزد و به حق ضایع شده خود برسد. این نهضت به رهبری شریک مهری در سال 133 هجری با شعار خلع عباسیان از خلافت و نصب اولاد علی به جای آنها در ماوراءالنهر شروع شد به نقل از طبری و ابن اثیر عناصر اجتماعی این نهضت مرکب بودند از پیشه وران و کسبه شهرها و روستاییان، مهریان به خونریزی های ناروای ابومسلم در کشتن مردم معترض بودند ولی سرانجام این نهضت توسط ابومسلم سرکوب شد او زیاد ابن صالح را با شریک مهری نشد و باری دیگر ابومسلم با لشکری عظیم تر و مجهز تر موفق به نابودی شریک مهری و نهضت او گردید (انصاف پور، 1359: 263).

جنبش سنباد

جنبش سنباد در سال 137 ه.ق روی داد به نقل از تواریخ آن دوران دارای اصول غلاه و اهل تناسخ و مزدکی گری بودند. وی از دوستان ابومسلم و از سرداران سپاه بود. سنباد به بهانه خونخواهی ابومسلم، ری و نیشابور و قومس تا نیشابور را در سیطره خود گرفت و بر ضد منصور قیام نمود. قیام او نزدیک به هفتاد روز طول کشید و بالاخره سرکوب شد و سنباد در نزدیکی همدان کشته شد (ابن اسفندیار، 1366: 174). جنبش سنباد یک جنبش ضد خلیفه بود نه یک نهضت ضد اسلامی، این جنبش هویت طبقاتی و توده ای داشت و در سپاه وی تعداد زیادی غلاه و خرمدینان و مزدکیان حضور داشتند در واقع قیام و بهانه انتقام خونخواهی ابومسلم وسیله ای بود برای از میان برداشتن حکومت عباسی و استقلال ایران (نظام الملک: 259).

اسحاقیان

پس از کشته شدن سنباد و شکست نهضت او یکی دیگر از هم مسلکان و یاران ابومسلم به نام اسحاق ترک سر به وشورش برداشت. اسحاق از نسل زید بن علی بود و دعوی امامت داشت و علت آن که به اسحاق ترک ملقب شد به خاطر ماموریت داشتن و به سر بردن در میان ترکان ماوراءالنهر بوده که به فرمان ابومسلم چندین سال در آنجا سکونت داشت. اسحاق مدعی بود که ابومسلم نمرده است و درکوه های ری پنهان شده و درآخر زمان ظهور میکند او با شعار احیای رسوم گذشته به دعوت پرداخت و در اندک مدتی مورد توجه واقع شد او مدعی بود که با طایفه جنیان در ارتباط است. این جنبش نتوانست در ماوراءالنهر جایگاهی پیدا کند (انصاف پور، 1359: 267). به اعتقاد مورخان عقاید اسحاق ترک مانند سنباد رنگی از زندقه و از نوع ثنویت زرتشتی را با خود همراه داشت، این قیام نیز توسط عوامل منصور در خراسان سرکوب شد (ابن ندیم، 1366: 615).

قیام استادسیس

قیام دیگری که به ظاهر خونخواهی ابومسلم و مرکب از عناصر مسلمان و غیر مسلمان تشکیل شد قیام استادسیس بود. او در هرات و باد غیس و سیستان عناصر ناراضی را بر ضد منصور شورانید. به گفته منابع حتی پیروان او در آن مناطق از تجاوز و راهزنی ابایی نداشتند (مجمل التواریخ و القصص، بی تا: 332). استادسیس رهبر این نهضت زرتشتی بود ولی دعوی رهبری و مهدویت داشت و شعار های سیاسی و اجتماعی خود را در لباس دین علم کرد. ادعای مهدویت استادسیس از نشانه های طبقاتی و توده ای بودن این نهضت است. این جنبش آرمان دیرین مردم زحمتکش، یعنی برادری و برابری و نابودی ظلم را با خود داشت. مهدویت و انتظار ظهور سوشیانت از عقاید باستان ایرانیان است، به همین سبب استادسیس با این ادعا مریدان و پیروان فراوانی پیدا کرد حتی آذرویه مجوسی و مرزبان مجوسی معروف به استادسیس پیوستند. قیام کنندگان این نهضت اغلب زرتشتیان و پیشه وران بودند ولی سرانجام منصور خلیفه عباسی توسط خازم ابن خزیمه، این قیام را سرکوب کرد (انصاف پور،1359: 273).

جنبش المقنع (سپیدجامگان)

ده سال پس از قتل ابومسلم در ماوراءالنهر، قیام دیگری به رهبری هاشم بن حکیم معروف به المقنع روی داد. در واقع قیام اسحاق ترک زمینه ساز این قیام بود. المقنع برخلاف عباسیان که جامه سیاه داشتند لباس و علم سفید را شعار خود قرار داد. البته برخی مورخان این سفید بودن جامه آنها را به دلیل حضور فرقه های مانوی در سغد و ماوراءالنهر می دانند (زرین کوب، 1367: 64). وی در سال 159 ه.ق در خراسان ظهور کرد به گفته مورخان در آغاز گازری (رختشویی) می کرد. در جنگی یک چشم او آسیب دید و دلیل نقاب روی چشم به المقنع شهرت یافت. آیین او تا جایی که پیش رفت که حتی پادشاه ماوراءالنهر به دین وی درآمد. او با کمک ریاضی و ستاره شناسی معجزاتی را نشان داد. پیروان اسحاق ترک که بعضا از یاران ابومسلم بودند او را خدای خود می شمردند و به فرمان او خراسان ماوراءالنهر و شهرهای دیگری راغارت کردند. اگرچه نهضت وی در ابتدا به بهانه خونخواهی ابومسلم شکل گرفت ولی او عقاید زرتشتیان و مانویان وخرمدینان را که در نظر مسلمانان زندقه بود تلفیق کرد و آیینی جدید را آورد. با این حال اقدام او در احیاء مانویت و تلفیق آن با عقاید مزدک از نوع، اقدام به آفرید درباره آیین زرتشتی و اصلاح آن بود (نرشخی، 1363: 93). با این وجود قیام المقنع در نزد برخی محققان کنونی به عنوان حامی عدالت و پرچمدار مبارزه با ستمگری معرفی شده است که خواهان استقلال و احیاء تمدن و ملیت ایرانی بوده است (نفیسی، 1374: 17). این قیام به مدت 14 سال طول کشید و سرانجام در زمان مهدی عباسی با کشته شدن المقنع پایان یافت، ولی عقاید او پس از مرگش همچنان باقی ماند و گروهی بر آیین او باقی ماندند (گردریزی، 1363: 144). شهرت المقنع برای سه چیز است: 1- نقاب زرینی که به روایات دیگر از پرند سبز است و مدام بر چهره او بود تا پیروانش از تور خیره کننده و لمعان تحمل پذیر سیمایش در زحمت نباشد و یا به قولی شکل کریه المنظر و بی قواره او را نبینند. 2- ماهی که به امر وی (البته به دروغ) همه شب از چاه نخشب طلوع می کرد و ایرانیان به او لقب سازنده داده بودند. 3- خودکشی المقنع و اصحابش که مقصود آن این بود که طرفدارانش تصور کنند او غیبت کرده و بار دیگر بر خواهد گشت به همین جهت کوشش کرد جسدش و همچنین اجساد اصحابش نابود شود (حقیقت،1347: 218).

اثر نهضت مقنع در ایران

با مرگ مقنع این جنبش پایان نیافت بلکه طغیان هایی در نقاط مختلف علیه اعراب صورت گرفت مبارزه ای که سالیان دراز توده های ناراضی پرچم المقنع را ادامه دادند نمونه دیگری از شجاعت و آزادی خواهی مردم این سامان است این مبارزه نشان می دهد که مقنع یک سپهسالار ملی شجاع و نیز یک رهبر جنگی و سیاسی با استعداد بود که توانست خلق را برای نبرد علیه اعراب و زورگویان داخلی متحد و مجز سازد، به گفته زرین کوب سپیدجامگان پس از مرگ مقنع تا مدتی در ماوراءالنهر برآیین او بودند. عوفی می گوید: در ماوراء النهر از دهقانان و کشاورزان هستند که هنوز به کیش و اعتقاد سپیدجامگان هستند ولی اعتقادات خود را مخفی می کنند (همان، 221).

نهضت خرمدینان و قیام بابک

هر زمان یک نهضت توده ای از طرف دشمنان طبقاتی خود هدف اتهامات شدید واقع شود نشانه این است که خطر اجتماعی آن نهضت برای خاندان های حکومت گر و اشراف بهره کش و استثمارگر توده ها وحشتناک تر و جدی تر است (انصاف پور، 1359: 303). پس از خاموش شدن جنبش ابومسلم و سنباد و استادسیس و المقنع بزرگترین نهضتی که علیه خلفای عباسی شکل گرفت، قیام خرمدینان به رهبری بابک خرمدین در شمال غربی ایران به وقوع پیوست. بر اساس مندرجات سیاست نامه نظام الملک قبل از ظهور بابک خرمدینان در نواحی مرکزی و شمال ایران فعالیت هایی داشته و به مبارزاتی علیه دین و دولت اسلامی دست می زدند مقدسی درباره آیین و روش این جماعت می گوید از ریختن خون مگر در هنگام که علم طغیان برافرازند خودداری می کنند و به پاکیزگی بسیار مقیدند با نرمی با مردم رفتار کنند و اشتراک زنان را با رضایت آنها جایز می دانند. ابن ندیم در کتاب الفهرست نقل کرد که بابک جنگ و غارت و کشتار را در میان آنان رواج داد و پیش از آن خرم دینان به این کار دست نمی زدند (رفیعی، 1379: 223-224).
کلیه مخالفان فکری و کسانی که از ظلم و جور عرب و دستگاه خلافت ناراضی بودند به این قیام پیوستند. خرمدینان در گرگان، ری، دیلمان، آذربایجان و ارمنستان وحتی اصفهان، همدان و دینور دست به نشر آراء و عقاید خود زدند. این قیام از زمان مهدی تا هارون الرشید و امین و مامون و المعتصم عباسی به طول کشید و بارها سپاهیان خلفا را شکست دادند (یعقوبی، 1362: 498). بابک، رهبر این قیام در سال 201 ه.ق که خود ادامه نهضت مقاومت نیمه مخفی جاویدان بن سهیل در آذربایجان و جبال بود. رهبر نهضت انقلابی و اشتراکی را عهده دار گردید که مقتضات و شرایط ناشی از تسلط بیگانگان بر کشور ایران آن را به وجود آورده بود. وی خود را مظهر تجسم مزدک و ابومسلم معرفی کرد. بابک پس از مرگ جاویدان بن سهیل به جای او می نشیند و رهبری نهضت خرمدینان را به دست می گیرد. بابک پس از مرگ جاویدان بن سهیل در آذربایجان و جبال بود. رهبر نهضت انقلابی و اشتراکی را عهده دار گردید که مقتضیات و شرایط ناشی از تسلط بیگانگان بر کشور ایران آن را به وجود آورده بود. وی خود را مظهر تجسم مزدک و ابومسلم معرفی کرد. بابک در تفکرات تند شعوبی خویش با خلافت عباسی و سیطره عرب به مبارزه بر می خیزد، اعراب را انسان هایی پست شمرده است. بابک چندین بار نیروهای معتصم خلیفه عباسی را شکست می دهد. عاقبت معتصم توسط یکی از سرداران ترک خود و با سپاه انبوه خیذر بن کاووس امیر اشروسند معروف به افشین را به جنگ می فرستد که پس از سه سال بابک را شکست می دهد واسیر می کند به بغداد نزد خلیفه می فرستد و خلیفه او را به خواری و شکنجه می کشد (مقدسی، بی تا: 118). اکثر مورخان اسلامی با دیدگاه تعصب آمیز عرب و اسلامی نسبت به رهبران خرمدینان، آنان را زندقه و حتی بابک را زنا زاده معرفی می کنند و پیروان او را و مشتی راهزن و پیروان مذاهب گمراه معرفی کرده اند (ویسهوفر، 1377: 15).

وجه تسمیه خرمدینان

ابوالفرج اصفهانی، در مورد وجه تسمیه خرمدینان می نویسد وجه تسمیه آنها از نام خرمه زن مزدک گرفته شده نقل کردند، خرمه پس از مرگ شوهرش به ری گریخت و دین شوهرش را رواج داد. خواجه نظام الملک می نویسد چنان بود که زن مزدک خرمه از مدائن با دو نفر از یاران همسرش گریخت و به رستاق ری رفت و مردم را به مذهب شوهرش خواند تا اینکه موفق شد جماعتی را به دین و مذهب شوهرش جذب کند. گبران و دیگر مردمان آنها را خرمدین لقب دادند و به دنبال فرصتی بودند تا خروج کند مذهب خود را آشکار کند (انصاف پور، 1359: 309).

قیام مازیار

مازیار بن قارون شاهزاده محلی طبرستان بود. خاندان قارون مدتی قبل از اسلام در جبال مازندران حکومت مستقلی داشتند و سرکردگان این خاندان خود را گرشاه و اسپهبد می خواندند و نژاد خود را به کاوه قهرمان افسانه ها می رساندند و آیین زرتشتی بین آنها رایج بود، مازیار برای دفع مخالفان خود و جلب حمایت خلیفه در مقابل مخالفان خود به بغداد رفت و به دست مامون اسلام آورد، خلیفه نام محمد را بر او نهاد و حکمرانی قسمتی از طبرستان را به او واگذار کرد (زرین کوب، 1367: 71). مازیار پس از مدتی با حمایت افشین قیام خود را بر علیه طاهریان خراسان و خلیفه اظهار کرد. او پس از دستیابی به قدرت اشراف و ملکداران شهر های طبرستان را برای دستیابی به اموال آنان تحت فشار گذاشت و بعضی از ایشان را کشت که همین باعث نارضایتی برخی از آنان نسبت به او و قیامش شد. مازیار بالاخره با خیانت برادرش کوهیار که نسبت به او حسادت می کرد، به چنگ طاهریان افتاد و به سوی خلیفه فرستاده شد و مانند بابک به دار آویخته شد (مسعودی، 1365: 328). به نظر قیام مازیار بیشتر جنبه سیاسی و اجتماعی داشت و در جهت کسب قدرت بوده تا احیاء آیین ایرانی (نفیسی، 1374: 217).
مازیار هم مانند بابک خرم دینان را، سرخ درفش را شعار خود قرار داد تا بتواند توده های روستایی را به خود جلب کند ولی مورد اعتماد آنها واقع نشد و در آن کار توفیق نیافت و در واقع انگیزه اصلی قیام مازیار نه حفظ منافع توده های مردم و روستاییان بلکه رقابت با دیگر اسپهبدان برای رسیدن به سلطنت بود. به نظر می رسد مردم برای نداشتن اخلاص در عملکردش بود که با او همکاری نکردند (انصاف پور، 1359: 324).

قیام افشین

خیذر معروف به افشین پسر کاووس بود که در زمان مامون پدر افشین اسلام آورد و از طرف مامون به حکومت اشروسند منسوب شد. افشین در راه بسط حکومت خود خدمات فراوانی را به خلفای عباسی نمود که از آن جمله سرکوبی شورش های مصر و فتح عموریه نقش بارزی را ایفا کرد و مورد توجه خلیفه قرار گرفت ولی پس از شورش مازیار مورد ظن خلیفه قرار گرفت. رقیبان افشین که طاهریان در راس آنان بودند مدعی شدند که افشین با مازیار مکاتباتی داشته است از جمله اتهامات دیگری چون قصد در هم شکستن بزرگان عرب و مجوسی و زرتشتی است. او متهم به داشتن عقاید زندقه شد همچنین او را متهم کردند که کتابی به نام زروا در خانه اش بود، که آن کتاب را با طلا و گوهر و ابریشم آراسته و در آن کفر خدا بوده است (نفیسی، 1374: 95).
شاهدانی در بین لشکریان افشین، شهادت دادند که افشین با مازیار ارتباط داشته و بر ضد خلیفه توطئه کردند، افشین را در زندان مسموم کردند و جنازه او را بر دار کشیدند. این دوران طلایی خلافت عباسیان همزمان با خاتمه نهضت بابک و مازیار که در واقع تقریبا با عهد معتصم و واثق پایان یافت. و در عین حال دوران نفوذ ایرانیگری در حکومت اسلامی بود (زرین کوب، 1367: 74). نکته قابل توجه این است که نهضت بابک با جنبش مازیار و افشین که هر دو ایرانی الاصل بودند اختلاف اصولی داشت. بابک و یاران او می کوشیدند تا راه و رسم مزدکی را احیاء کنند و به دوران ستمگرانه بیدادگران ایرانی و عرب پایان بخشند در حالی که مازیار و افشین در نهان برای سرنگون کردن دستگاه خلافت همکاری می کردند و آرزو داشتند روزه دوباره امپراطوری ساسانیان را تجدید کنند به همین علت است که افشین برای جلب موافقت خلیفه و کمک به هدف نهایی خویش با میل و رغبت به جنگ بابک برخواست (حقیقت، 1347: 229).

نتیجه

توده مردم ایران بر اثر شکست هایی طی چند هزار سال فاصله به فاصله دیده بودند و بر اثر ستم ها و بیداد هایی که از طبقه ممتاز و فئودال ها و خاندان حکومتگر ایرانی و غیر ایرانی کشیده بودند به ظهور یک منجی دل بسته بودند وهیچ گاه از پای ننشسته و به نبرد خود ادامه می دادند. طی یک چشم اندازی دو هزار ساله شاهد قیام ها و نهضت های کم دامنه و گاه پردامنه و عظیمی به اشکال و نام های گوناگون مثل مانوی، مزدکی، خوارج، سیاه جامگان، سپیدجامگان، سنبادیان...تا یورش مغول و پس از آن با قیام های سربداران و نقطویان مواجه می شویم که تاریخ پویا و پر فراز و فرود سرزمین ملت و قوم خود را ساختند و پیش برده اند. همین خصلت است که طبیعت پاینده و پویای ملت ایران متجلی ساخته و پیکار اهورایی او را با اهریمن تا رسیدن حق به عدالت و رستگاری کل انسان تا پیروزی نهایی پیش می راند. انبوه شرکت کنندگان در همه قیام ها زحمتکشان شهر ها و روستاها و دشمنان طبقاتی آنان یعنی همان اشراف و فئودال ها و حکومتگران بودند که با بزرگترین دشمن طبقاتی توده های مردم یعنی خلفای عباسی متحد بودند و در تمام جاها با همدستی یکدیگر جنبش های مردم را سرکوب می کردند. عناصر اجتماعی و ریشه و علل مادی و اقصادی تمام این قیام ها و پیکار ها یک ماهیت و مبنا داشت و افراد و پیروان این نهضت ها را زحمتکشان شهری و روستاییان تشکیل می دادند. اغلب جنبش ها و قیام هایی که پس از مرگ ابومسلم شکل گرفت با شعار خونخواهی ابومسلم بود ولی در حقیقت خونخواهی ابومسلم بهانه ای بیش نبود، بلکه هدف واقعی این نهضت ها رهایی از یوغ ستمگران و استقلال و آزادی ایرانی و احیاء رسوم و آیین کهن و رفع مشکلات اقتصادی و توده ایرانی بود و نتیجه این حرکت ها، حفظ فرهنگ و میراث ایرانی در دوره های بعد و کسب استقلال کشور و زنده نگه داشتن هویت و ملیت ایرانی گردید.
کتابنامه :
1- ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، چاپ سوم، انتشارات امیر کبیر، تهران 1366.
2- ابن اسفندیار، بهاء الدین محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، انتشارات پدیده، تهران 1366.
3- انصاف پور، غلامرضا، روند نهضت های ملی و اسلامی در ایران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران 1359.
4- بعذادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به اهتمام دکتر محمد جواد شکور، انتشارات اشراقی، تهران 1358.
5- حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ نهضت های فکری ایرانیان، چاپ دوم، انتشارات مولفان و مترجمان ایران، تهران 1347.
6- حقیقت، عبدالرفیع، تقویم سیاسی ایران (از آغاز تا پایان دوره پهلوی)، انتشارات کوشش، تهران 1379.
7- راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، انتشارات امیر کبیر، تهران 1347.
8- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ دوازدهم، انتشارات امیرکبیر تهران 1387.
9- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، انتشارات امیر کبیر، تهران 1367.
10- طوسی، نظام الملک سیاستنامه (سیر الملوک) تصحیح عباس اقبال، چاپ دوم، انتشارات اساطیر، تهران 1369.
11- فرای و دیگران، کمبریج، چاپ پنجم، انتشارات امیر کیبر، تهران 1381، ج 4.
12- گردیزدی، ابوسعید، عبداللهی، زین الاخبار، به اهتمام عبد الحسین حبیبی، تهران، دینای کتاب 1363.
13- مجمل التواریخ و القصص، به اهتمام ملک الشعرای بهار، چاپ دوم، انتشارات کلاله خاور، تهران بی تا.
14- مقدسی، مطهر بن طاهر، البداء و التاریخ مکتبه الشقافه الدینیه، بی تا، ج 3.
15- نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن نصر القباوی، تلخیص محمد بن عمر بن ظفر بن عمر، تصحیح مدرس رضوی، انتشارات توس، تهران 1363.
16- نفیسی، سعید، ماه نخشب، چاپ سوم، انتشارات امیر کبیر، تهران 1374.
17- وسیهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثابت فر، انتشارات ققنوس، تهران 1377.
18- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، (ابن واضح)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ج 2، تهران 1362.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط