افلاطون، مدافع عدالت

معمولاً می گویند که نظریات سیاسی در دوره های کشمکش اجتماعی است که رونق می گیرند و شکوفا می شوند. مردم معمولاً وقتی که شرایط مجبورشان کند به مسائل بنیادین مربوط به ماهیت جوامعشان می پردازند و به تفکر دوباره در
چهارشنبه، 16 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
افلاطون، مدافع عدالت
 افلاطون، مدافع عدالت

 

نویسنده: جورج کلوسکو
مترجم: خشایار دیهیمی



 

معمولاً می گویند که نظریات سیاسی در دوره های کشمکش اجتماعی است که رونق می گیرند و شکوفا می شوند. مردم معمولاً وقتی که شرایط مجبورشان کند به مسائل بنیادین مربوط به ماهیت جوامعشان می پردازند و به تفکر دوباره در این گونه مسائل روی می آورند.نمونه اعلای این مسئله افلاطون است که عمرش را صرف مقابله با چیزی کرد که از نظر او مراحل اولیه فروپاشی اجتماعی بود. ارزش های پولیس سنتی مورد تاخت و تاز قرار گرفته بودن و بدیل های لااخلاقی رادیکالی مطرح می شدند. افلاطون معتقد بود ضروری است بدیل قانع کننده ای را در برابر شکاکیت و لااخلاقی مطرح کرد. او در ضمن دل خوشی از سیر وقایع سیاسی پس از جنگ با ایرانیان نداشت. آتن از آن آرمان سنتی پولیس خودکفای کشاورزی که خودش را وقف تعلیم و تربیت شهروندانش می کرد فاصله گرفته بود و روزبه روز تجاری تر می شد و به دموکراسی افلاطون می گرایید که در آن شهروندان بیشتر دلبسته نفع شخصی شان بودند و کمتر دغدغه اجتماعشان را داشتند. افلاطون در طول عمرش با این گرایش ها مخالفت ورزید و به دفاع از الگوهای مشابه پولیس سنّتی در بزرگترین آثار سیاسی اش پرداخت.

فعالیت سیاسی افلاطون

افلاطون در سال 427 قبل از میلاد در یک خانواده سرشناس آتنی به دنیا آمد. (1) ماردرش، پریکتیونه، از اعقاب سرلون، قانونگذار بزرگ آتنی، بود، و پدرش، آریستون، مدعی بود از اعقاب کوردوس، آخرین پادشاه آتن است. همدلی افلاطون با اولیگارشی، و خصومت تقریباً فطری اش با دموکراسی نشان می دهد که پس زمینه فکری او چه بوده است. افلاطون در ایام جوانی تحت تاثیر سقراط قرار گرفت. بنا به روایت ها کُهن، افلاطون ابتدا قصد داشت که شاعر بشود. نمایش نامه هایی هم برای شرکت در مسابقات نمایش نامه نویسی آتن نوشته بود، اما پس از دیدار سقراط، آنها را سوزاند و ترجیح داد دل به موسیقی والاتر فلسفه بسپرد ( Diogenes Laertius III,5-6) . تاثیر دیرپای سقراط بر افلاطون را در محاورات سقراطی می توان دید، که در آن ها افلاطون دیدگاه های فلسفی اش را از زبان سقراط، سال ها پس از مرگ سقراط، بیان می کند. قریحه شاعرانه افلاطون در محاورات او آشکار است که تلفیقی بی همتا از ذوق ادبی و فلسفی هستند.
دوره زندگی افلاطون مصادف است با انحطاط آتن بود. او چند سالی پس از عصر پریکلس به دنیا آمد، عصری که اوج قدرت و نفوذ آتن بود. می توان حدس زد که جوانی او سخت تحت تأثیر جنگ پلوپونزی قرار گرفت، جنگی که چند سالی پیش از تولد او آغاز شد و سرانجام به پیروزی قاطع اسپارت در404 قبل از میلاد منتهی شد، یعنی زمانی که افلاطون تازه پا به سن مردی گذاشته بود. افلاطون، به دلیل ثروت خاندانش، احتمالاً در سواره نظام خدمت می کرد. وقتی که آتن به دست اسپارت و متحدانش افتاد، جای دموکراسی آتنی را یک اولیگارش تحت حمایت اسپارت گرفت. دو عضو برجسته این اولیگارشی، کریستیاس و خارمیدس، از بستگان افلاطون بودند و او را دعوت کردند به آن ها بپیوندد. در مجموعه آثار افلاطون دوازده نامه هم وجود دارد اگرچه برخی از این نامه ها قطعاً جعلی هستند، نامه هفتم، که حاوی اطلاعات زندگی نامه ای تفصیلی است عموماً اصیل پنداشته شده است. در این نامه، افلاطون واکنش خودش به وقایعی پس از جنگ پلوپونزی را توصیف می کند و می گوید که چگونه از اولیگارش ها سرخورده شد:
من خود به روزگار جوانی مانند جوانان دیگر در این اندیشه بودم که همین که به سن بلوغ رسیدم و در انتخاب راه خود آزاد گردیدم و در خدمت دولت درآیم و در اداره کشور شرکت جویم. ولی در آن هنگام چند حادثه سیاسی رخ داد که اینک به تفصیل باز می گویم.
چون بسی کسان از حکومت آن روزی ناراضی بودند دولت را برانداختند و زمام کشور به دست پنجاه و یک تن از اشراف افتاد. از اینان یازده تن به شهر آتن حکومت می کردند وده تن دیگر تحت فرمان آن یازده تن عهده دار اداره امور بندر پیرایئوس بودند. این بیست و یک تن امور اقتصادی و امنیتی را زیر نظر داشتند ولی قدرت اصلی به دست سی تن دیگر بود که بی چون و چرا حکومت می راندند. از این گروه چند تن خویش و آشنایان من بودند و مرا به شرکت در حکومت دعوت کردند چون گمان می بردند که بدین کار اشتیاق فراوان دارم. من در آن هنگام جوان و بی تجربه بودم و می پنداشتم که آنان کشور را از آشفتگی اخلاقی رهایی خواهند بخشید و حکومت خویش را بر پایه معنویت و اخلاق استوار خواهند ساخت و از این رو با دقت خاصی مراقب اصلاحات سیاسی ایشان بودم. ولی دیری نگذشت که دیدم آن عالیجنابان وضعی به وجود آوردند که وضع سیاسی پیشین در برابر آن زرناب بود، و چون دیدم می خواهند سقراط سالخورده را که در نزد من گرامی ترین مردمان، و فاش می گویم که بزرگ ترین و دیندارترین مرد جهان بود، با چند تن از پیروان خود مأمور کنند که یکی از شهروندان را به زور به پای دار بیاورند، بر من روشن گردید که از این کار مقصودی جز این ندارند که سقراط را طوعاً یا کرهاً در کارهای خود شریک سازند. گرچه سقراط به دستور آنها سرننهاد و آماده شد که بزرگ ترین خطر جانی را بر شرکت در جنایات ایشان برتری نهد، ولی همین که من این واقعه و جنایات دیگر ایشان را به چشم دیدم از آن شیوه حکومت سخت بیزار گردیدم و بهتر آن دانستم که در کنار بمانم و خود را به جنایاتی که به دست اشراف انجام می گیرد نیالایم ( Epistle7 324b-25a) .
حکومت سی تن بر انداخته شد و حکومت دموکراسی بازگردانده شد. دموکراسی رفتاری معتدل تر داشت، و به مخالفان پیشین عفو داد. بار دیگر، افلاطون، البته این بار به حدّت و شدت کمتر، احساس کرد ضرورت دارد وارد امور سیاسی شود. اما دموکراسی هم علیه سقراط برخاست و سرخوردگی افلاطون از سیاست آتنی تمام و کمال شد:
با دیدن این گونه پیشامدها و مشاهده کسانی که در رأس دولت قرار داشتند و با دقت در قوانین جاری و رسوم اخلاقی شهروندان به این عقیده رسیدم که در آن اوضاع و احوال قبر مسئولیت در مقامی دولتی یا خرد سازگار نیست و هرچه به سن کمال نزدیکتر می شدم و اوضاع را با دقتی بیشتر می نگریستم بر این عقیده استوار می گردیدم. زیرا اشتغال به سیاست بی رقیق و همکار میسر نیست و اگر هم دوستان و همفکرانی وجود داشت یافتن و گردآوردنشان سخت دشوار بود و خطر جانی در برداشت زیرا دولت ما فاقد آن روحیه قدیم بود که اصول اخلاقی و سیاسی را رعایت می کرد و آداب و رسوم را محترم می شمرد. گذشته از این، دیگرکسی به فرمان قانون گردن نمی نهاد و اخلاق مردمان روز به روز فاسد تر می شد و فساد و تباهی پیوسته رایج تر می گردید. از این رو، من که پیشتر چنان حرارت و اشتیاقی برای کارهای سیاسی داشتم با مشاهده آن اوضاع و دیدن آشفتگی ها سرانجام به دور افتادم و بر آن شدم که در سیاست به مطالعه و تحقیق نظری قناعت کنم و هیچ شغل دولتی نپذیرم و چشم به راه روزهای بهتر بنشینم. بر اثر تفکّر و تحقیق سرانجام بدین نتیجه رسیدم که امروز همه جامعه ها به طرز ناپسندی اداره می شوند و این وضع هرگز دگرگون نخواهد گردید مگر آنکه در معالجه آن ها روشی خارق العاده در پیش گرفته شود و بخت و اقبال نیز از یاری دریغ نورزد( 325c-26a) .
نتیجه ای که افلاطون بدان رسید موضوع محوری جمهوری شد. جامعه های موجود سیار فاسدند و فاسد هم می مانند، مگر آن که حاکمان فیلسوف آن ها را ازاین تباهی برهانند، یعنی پادشاهان فیلسوف شوند، یا به عکس فیلسوفان پادشاه. به کلام خود افلاطون:
برای آن که حق فلسفه را ادا کرده باشم فاش می گویم که تنها فلسفه می تواند زندگی خصوصی و اجتماعی آدمیان را سامان بخشد. از این رو آدمیان هنگامی از بدبختی رهایی خواهند یافت که یا فیلسوفان اصیل و راستین زمامدار جامعه شوند یا کسانی که زمام امور جامعه را به دست دارند به لطف الاهی به فلسفه روی آورند و در آن به اندازه کافی تعمّق کنند( Ep7 326a-b).
نامه هفتم، از خلال اطلاعات زندگی نامه گرایش های سیاسی را بیان می کند که مشخصه فلسفه سیاسی افلاطون بود. چنانکه از همین نامه هفتم برمی آید، افلاطون معتقد بود که شهرش وضع نابسامانی دارد و نیازمند کمک است. اما و، به دلیل تجربه های قبلی اش از سیاست آتنی، دیگر اعتقادی به نهادهای سیاسی شهرش نداشت و گمان نمی برد این نهادها بتوانند این وضع را علاج کنند. افلاطون به این نتیجه رسیده بود که همه نهادهای سیاسی فاسدند، و معتقد بود اگر بناست اصلاحاتی سیاسی انجام گیرد، این اصلاحات باید از بیرون به سیاست جاری تحمیل شود.
در نامه هفتم، افلاطون مشارکتش در امور سیراکوز را، که در آن زمان شهری قدرتمند در جهان یونانی بود، بازگو می کند. هدف افلاطون از نخستین سفرش به این شهر، در 387، آموزش دیدن نزد فیلسوفان فیثاغورسی منطقه سیسیل بود. اما بیست سال بعد با اهدافی سیاسی به این شهر مراجعت کرد. او را دیون، یکی از دوستانش در دربار سیراکوز، فراخوانده بود. به نظر می رسد جبار جوان سیراکوز، دیونوسیوس دوّم، به فلسفه علاقه داشت و بالقّوه می توانست نمونه ای از یک حاکم فیلسوف شود. دیون به افلاطون می نویسد: « دیگر چشم به راه چه فرصتی باشیم بهتر از آن که امروزه به یاری خدا پیش آمده است؟» و افلاطون هم به این باور می رسد که: « اینک هنگام آن فرا رسیده است که فلسفه و سیاست در وجود یک شخص جمع شوند و با هم متحد گردند. » ( Ep7 327e-28a) .
دقیقاً روشن نیست که افلاطون در پی چه بود یا فکر می کرد در سیراکوز به چه نتیجه ای می تواند برسد. اما به هر روی احساس می کرد که باید برود: « شرم داشتم که فقط در میدان بحث و نظر قدرت نمایی کنم و آنجا که عمل ضرورت پیدا می کند از قبول مسئولیت بگریزم» ( Ep7 328c) . اما در عمل ثابت شد که علاقه دیونوسیوس به فلسفه سطحی است و ماموریت افلاطون عاقبت بدی پیدا کرد. (2) برای پژوهندگان فلسفه سیاسی افلاطون، وقایع رخ داده در سیسیل گواهی مهمی است بر این که افلاطون در نوشتن محاورات سیاسی اش فقط متکی به نظر ورزی فلسفی نبوده است، بلکه امید داشته است که اندیشه هایش بر روند امور سیاسی تأثیر بگذارد.(3)
افلاطون، علاوه بر نوشتن محاورات سیاسی و مشارکت نافرجام در فعالیت سیاسی در سیراکوز، از طریق مفاهیمش در آکادمی هم بر امور سیاسی تأثیرگذار بود. آکادمی مدرسه ای بود که او در 387 قبل از میلاد بنیاد گذاشت. این مدرسه عمری تقریباً هزارساله داشت. آنچه در اینجا در میان مقاصد افلاطون از تعلیماتش قابل ذکر است تربیت قانون گذاران و مشاوران سیاسی حاکمان برای آینده بود. دانشجویان افلاطون در سرتاسر یونان سفر می کردند و به نوعی سفیرسیاسی به حساب می آمدند. مثلاً، بنا به قول پلوتارخوس، فورمیون قوانینی را برای الیس وضع کرد، ائودوکسوس همین کار را برای کنیدوس کرد، ارسطو برای استاگیرا. آریستونوموس به آرکادیا و مندموس به پورهوس اعزام شد. طبق قول دیوگنس لائرتیوس ( که اقوالش عموماً موثقند) ، از افلاطون خواسته شد برای مگالوپولیس، شهری که آرکادیایی ها و تبیها بنیان نهاده بودند، قانون وضع کند ( Diogenes Laertius III,23) . سایر اعضای آکادمی هم درگیر فعالیت های سیاسی بودند، که از همه مهمتر ارسطو بود که معلم اسکندر مقدونی جوان شد، و دیون، که به سیراکوز حمله برد و مدتی زمام امور آن جا را در دست داشت، و کالیپوس، که دیون را به قتل رسانید.

پی نوشت ها :

1. برای اطلاع از جزئیات زندگی افلاطون و پس زمینه اش رجوع کنید به:
G.C.Field,Plato and His Contemporaries,3rd ed, (London,1967 ) .
2. برای اطلاع از تفصیل این بحث رجوع کنید به نامه هفتم و تفسیر آن در:
G.Morrow ed,Plato's Epistles,Revised ed. (Indianapolis,1962 ) .
و نیز:
Plutarch,Life of Dion.
3. علاوه بر این، به نظر می رسد مشارکت بی سرانجام افلاطون در سیاست سیراکوز یکی از عوامل گذر او از دیدگاه های سیاسی افراطی بیان شده در جمهوری، دیدگاه های معتدل تر بیان شده در سیاستمدار و قوانین است. برای بحث درباره این آثار و نقش سیراکوز در تحول عقیده افلاطون رجوع کنید به:
G.klosko,The Devolopment of Plato's Political Theory ( New York,1986),Part Iv.

منبع مقاله :
کلوسکو، جورج، (1389) ، تاریخ فلسفه سیاسی، خشایار دیهیمی، تهران، نشر نی، چاپ دوم 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط