آتن و اورشلیم

آن فلسفه ی سیاسی مسیحی که بدلیلی کاملاً ساخته و پرداخته در برابر دیدگاه های کلاسیک یونانیان و رومیان بود، کار قدیس آوگوستینوس در اوایل قرن پنجم میلادی بود. مهمترین متفکران کلاسیک، قلمرو سیاست را قلمرو عقل، و هدف
شنبه، 19 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آتن و اورشلیم
آتن و اورشلیم

 

نویسنده: جورج کلوسکو
مترجم: خشایار دیهیمی



 

آن فلسفه ی سیاسی مسیحی که بدلیلی کاملاً ساخته و پرداخته در برابر دیدگاه های کلاسیک یونانیان و رومیان بود، کار قدیس آوگوستینوس در اوایل قرن پنجم میلادی بود. مهمترین متفکران کلاسیک، قلمرو سیاست را قلمرو عقل، و هدف از فعالیت سیاسی را ارتقای فضیلت و والاترین هدفی می دانستند که انسان می تواند بدان دست یابد. در مقابل، دیدگاهی مسیحی که بر قرون وسطا حاکم شد معطوف به جهان دیگر بود. هدف واقعی انسان زندگی ابدی است که عطیه ای الاهی است و پس از داوری آخر به دست می آید. فعالیت سیاسی صرفاً برای حفظ صلح در این جهان، که در آن انسانها به دنبال رستگاری در آخرت هستند، ضروری است. متفکران قرون وسطا، به جای آنکه فلسفه های سیاسی شان را بر عقل محض استوار کنند، رو به سوی کتاب مقدس و روحی الاهی مندرج در آن آوردند. دیدگاه های قرون وسطایی تا حدودی در جهان باستان از پیش ترسیم شده بود، خصوصاً در جنبه های فردگرایانه و آنجهانی فلسفه ی هلنیستی. امّا متفکران قرون وسطا از برخی جنبه های مهّم از فلسفه ی هلنیستی گسستند، و تعالیم انجیلی را برساختند و این تعالیم را به شکل یک فلسفه ی سیاسی کامل درآوردند.
در اواخر قرن چهارم میلادی، شرایط متغیّر، وجود یک فلسفه ی سیاسی مسیحی ساخته و پرداخته را دیگر ضروری ساخته بود. در فصل قبل اندکی از نگرش کلیسای نخستین به دولت سخن گفتیم. مسیحیان نخستین عمدتاً از فقرا و مستضعفین بودند. دولت به چشم خصم کلیسا نگریسته می شد - و با توجه به تاریخچه ی تعقیبها و آزارها و کوششهای مکرّر برای ریشه کن کردن مسیحیت، این خصومت منطقی بود. مقام و موقعیت اجتماعی مسیحیانِ نخستین در ضمن به ما کمک می کند هم نظر آنان را نسبت به دولت توضیح دهیم و هم سایر جنبه های تعالیم اجتماعی کلیسا، از جمله نگرش آن به مالکیت و دارایی را. بی تردید مقام و موقعیت اجتماعی مسیحیان نخستین آرزوهای آنجهانی آنان را پیشتر می راند. آشکار است که فقیران و مستضعفان در طرد این جهان کمترین چیز را از دست می دادند. هرچند زمان بیشتر گذشت و کلیسا پابرجا ماند و ویران نشد، اعضای آن گسترده تر شدند و اقشار و طبقات متنوّعتری را دربر گرفتند. وقتی که قدرت امپراتوری رو به زوال گذشت و از تهاجم قبایل همسایه آسیب دید، حکومت، که دیگر نشانی از جمهوریت قدیمی در آن نمانده بود، بخش بزرگی از مشروعیتش را از دست داد. پس منابع دیگری برای پایداری سیاسی و اجتماعی لازم آمد. پرستش امپراتور به عنوان خدایی زنده اعتقادی وارداتی و از ایالتهای شرقی بود، و نیروی مهمّی برای انسجام اجتماعی به حساب می آمد. در فصل قبل اندکی درباره ی واکنش مسیحیان به این پدیده و پیامدهای آن سخن گفتیم. ناسازگاری میان دین مسیحی و پرستش امپراتور یکی از دلایل تعقیبها و آزارها بود. ما در جهت پژوهشمان باید تأکید کنیم که تا زمانی که کلیسا خارج از حوزه ی جامعه ی سیاسی بود، نیازی به نظریه ای ساخته و پرداخته درباره ی دولت نداشت. نگرش کلّی کلیسا به دولت را در طول این دوره می توان در این قول از ترتولیانوس، از آبای اوایل قرن سوم میلادی، یافت: «اورشلیم را به آتن چه کار؟» (1)
شرایط به نحو شگرفی در اوایل قرن چهارم عوض شد، زمانی که امپراتور قسطنطین، در نبرد برای به دست گرفتن قدرت در امپراتوری غربی، پیروزی اش را در یک نبرد قاطع به مداخله ی خدایی مسیحی نسبت داد. حاصل بلافصل کار «فرمان میلان» بود که در 313 صادر شد و توصیه به مدارای با مسیحیان کرد و املاک مصادره شده ی کلیسا را بازگرداند. قسطنطین در امور کلیسایی نقشی فعال ایفا می کرد و مهمتر از همه ریاستش بر شورای نیکایا در 325 بود که طی آن کیش رسمی کلیسا پذیرفته شد. رابطه ی هرچه افزونتر کلیسا و دولت، برای مدتی کوتاه، با امپراتوری یولیانوس (361-362) گسسته شد. یولیانوس کوشید تا دوباره پاگانیسم را مذهب رسمی دولت کند. برای همین به یولیانوس لقب یولیانوس مرتد داده شد. امّا تا سال 380 دیگر پیروزی مسیحیت کامل شده بود. امپراتور تئودوسیوس مسیحیت را دین رسمی امپراتوری اعلام کرد. در قطعه ای از «فرمان تسالونیکا» که در 380 صادر شد چنین آمده است:
ما می خواهیم همه ی مردمانی که تحت رأفت امپراتوری زندگی می کنند مُقر به ایمانی باشند که پطرس رسول به رومیان ابلاغ کرده است و تا به امروز به همان صورت اصلی اش باقی مانده است... و طبق مشی رسولانه و تعالیم انجیلی ما باید به یک خدا قائل باشیم، تثلیت مقدس پدر، پسر، و روح القدس را بپذیریم و آنان را در جلال برابرشان پرستش کنیم. و ما می خواهیم که آنهایی که از این قاعده پیروی می کنند و این ایمان را دارند نام مسیحی کاتولیک را برای خود برگزینند، و همه ی دیگر دیوانگان را طرد کنند و آنان را مرتد به حساب آورند... که برهمین منوال باید محکوم شوند و در نخستین فرصت گرفتار عذاب و مجازات الاهی شوند، و بدین ترتیب طعم انتقام قدرتی را که ما با اقتدار کلیسایی به دست آورده ایم بچشند. (2)
با این اعلامیه، همه چیز یک دور کامل زده بود. پیروان سایر ادیان حالا تحت تعقیب و پیگرد و آزار بودند. از همان اوایل سال 381، کوششهای صورت گرفت که پاگانیسم ریشه کن شود، و در 392 پاگانیسم خیانت به حساب آمد. (3) هرچه شرایط اجتماعی و سیاسی بیشتر فرومی پاشید، نهادهای کلیسا و دولت بیشتر به هم جوش می خوردند. مقامات کلیسایی هرچه بیشتر بار اداره ی اموری را که پیشتر سیاسی و مدنی به حساب می آمدند به دوش می گرفتند. (در این باره بعداً به هنگام بحث درباره ی قدیس آوگوستینوس بیشتر خواهیم گفت). فعلاً همینقدر کافی است که متذکر شویم که هرچه کلیسا و دولت در جامعه ی تقریباً یکدست مسیحی به هم نزدیکتر می شدند، بی اعتنایی پیشین کلیسا به امور سیاسی رنگ می باخت و شرح تازه ای از دولت و کارکردهایش لازم می آمد. حال که جامعه ی سیاسی جامعه ای مسیحی شده بود، افراد مسیحی دیگر نمی توانستند خودشان را از امور سیاسی دور نگه دارند. چون دولت موجود دولتی مسیحی بود پس افراد مسیحی می بایست مسئولیتهایی را در نهادها به عهده بگیرند، در ارتش مسیحی خدمت کنند، و نظام قضایی را اداره کنند. حال دیگر این ضرورت پیش آمده بود که گزارشی ساخته و پرداخته از تکالیف
افراد مسیحی برای انجام این امور فراهم شود.
تا حدود زیادی، جایگاه آوگوستینوس در تاریخ فلسفه ی سیاسی مبتنی بر پیش آمدن این ضرورت است. علاوه بر این، فلسفه ی سیاسی آگوستینوس بخشی است از نظام فلسفی نیرومندی که متکی بر فلسفه ی کلاسیک و حافظ آن بود. سنتزی که آوگوستینوس میان اندیشه های مسیحی و اندیشه های کلاسیک انجام داد همتایی برای فلسفه های کلاسیک بود و این مجموعه برای یک هزار سال در کانون بحثهای فلسفی، الاهیاتی و سیاسی قرار گرفت.

پاورقی ها

1-Tertullian, quoted by E. Barker, ed and trans, From Alexander to Constantine: Passage and Dacuments Illustrating the History of Social and Political Ideas, 336 B.C.-A.D. 337 (Oxford, 1956), p.448.
2. Quoted by c.Cochrance, Christianity and Ciassical Culture (Oxford, 1944), p.327.
3. See. Cachrance, Christianity and Classical Culture, pp. 329 ff.

منبع مقاله :
کلوسکو، جورج، (1390)، تاریخ فلسفه سیاسی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران: نشر نی، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط