نویسنده: نجف لک زایی
دیدگاه ملّاصدرا
منشأ زندگی اجتماعی چیست؟ آیا منشأ زندگی اجتماعی ویژگی های ژنتیکی و روانی، یا نیازهای اقتصادی، یا تلاش برای زندگی بهتر، یا عوامل دیگری است؟ به نظر ملّاصدرا، انسان مدنی بالطبع است؛ یعنی زندگی اش، جز به تمدّن، تعاون و اجتماع رونق نمی گیرد. از آن جا که زندگی انفرادی ممکن نیست، پدید آمدن شهرها و گروه های مختلف نیز در امکان گذران زندگی اقتصادی انسان ضرورت دارد؛ پس برای زندگی اجتماع هم منشأ روانی و درونی وجود دارد و هم نیازهای اقتصادی انسان ها بدون تشکیل اجتماع برآورده نمی شود:انسان مدنی الطّبع است؛ یعنی حیاتش متنظم نمی گردد مگر به تمدن و تعاون و اجتماع، زیراکه نوعش منحصر در فرد نیست و وجودش به انفراد ممکن نیست، پس اعداد متفرقه و احزاب مختلفه و انعقاد بلاد در تعیّش ضرور است.(1)
ازطرف دیگر، رسیدن به کمال نیز در گرو تشکیل اجتماع است:
شکی در این نیست که برای انسان ممکن نیست که برسد به کمالاتی که برای آن مخلوق شده است مگر به اجتماع جمعی کثیر که هریک یک دیگر را در امری که به آن محتاج است، معاونت نماید و از مجموع آن ها همه ی آن چه در بلوغ انسان به کمال ضرور است، مجتمع گردد.(2)
چرا زندگی اجتماعی ریشه های متفاوتی دارد؟ زیرا انسان از نظر ذات و حیقت خود، موجودی پیچیده و تألیفی از جسم، عقل، نفس، طبع و... است که هریک از آن ها آثار و لوازم خاص خود را دارند: عقل به دنبال کمال طلبی است، نفس در پی آرامش، جسم به دنبال رفع نیازهای غذایی و...:
حقیقت انسان، حقیقتی است جمعی و تألیفی [...] هم چنین ذات و حقیقت انسان [...] مشتمل است بر یک چیزی مانند عقل و چیزی مانند نفس و چیزی مانند طبع که برای هریک از این امور سه گانه آثار و لوازمی است و کمال انسان در این است که در نتیجه ی سعی و کوشش از مرتبه و حد طبع به مرتبه و حد عقل ارتقاء یابد تا که یکی از ساکنان حریم حضرت الهیه گردد.(3)
زندگی اجتماعی بدون قانون ممکن نیست. انسان ها اگر در جایی جمع شوند و قانونی نباشد که هرکس را در جای خود قرار داده و حقوق و تکالیف شان را مشخص سازد، فساد و هرج و مرج و ناامنی بر آن جمع حکم فرما خواهد شد:
پس اگر امر را در افراد مهمل واگذارده بود، بدون قانونی مضبوط در تخصیصات و تقسیمات، هر آینه در منازعه و مقاتله می افتادند و آن، ایشان را از سلوک طریق و سیر به حق بازمی داشت و امر به فساد و افساد منجر می شد.(4)
وی در جای دیگر چنین می آورد:
به قانونی محتاج می باشند که عامّه ی خلق به آن رجوع نمایند و برطبق آن قانون به عدل حکم نمایند، والّا جمع فاسد و نظام مختل می گردد، زیرا که هراحدی مجبور است به جلب آن چه رغبت و احتیاج به آن دارد و بر کسی که در آن چیز مزاحم او گردد، غصب می کند.(5)
قانون مذکور چه ویژگی هایی دارد؟ از چه منبعی صادر می شود؟ مشروعیت اش را از کجا به دست می آورد؟ و چه اهدافی را تعقیب می کند؟ به نظر ملّاصدرا، قانون مورد بحث «قانون شرع» است و منشأ مشروعیت اش انسان ها نیستند، بلکه خداوند متعال است. خدا از طریق وحی این قوانین را در اختیار انسان ها قرار می دهد. قانون شرع متضمن اهدافی است که عبارت اند از:
1. تنظیم معیشت انسان ها در دنیا؛
2. ارایه طریق وصول به جوار خدا؛
3. یادآوری آخرت و معاد؛
4. هدایت مردم به صراط مستقیم:
و ناچار شارعی می خواهد که معین نماید از برای مردم منهجی را که به سلوک آن منهج، معیشت ایشان در دنیا متنظم گردد، و سنت قرار دهد از برای ایشان طریقی را که وصول به جوار خدا به واسطه ی آن حاصل شود، و به یاد آورد ایشان را امور آخرت و رحیل به سوی پروردگار خود، و انذار کند ایشان را به روزی که «ینادون من مکان قریب» و «تنشقّ الأرض عنهم سراعاً» و هدایت کند ایشان را به طریق مستقیم.(6)
آیا هیچ جایی خارج از قلمرو قانون گذاری شریعت می ماند؟ پاسخ، مثبت است. فقط یک شرط دارد و آن هم این که حدود اختیار انسان در برنامه ریزی و قانون گذاری تا جایی است که مخالف قانون الهی نباشد؛ توضیح این که از یک نظر، احکام و قوانین شریعت را می توان در پنج حوزه تقسیم کرد:
1. احکام لازم الاجرا که به آن ها «واجبات» گفته می شود؛
2. احکامی که اجرای آن ها خوب است، گرچه واجب نیست که «مستحبات» نامیده می شود؛
3. احکامی که ترک آن ها واجب است که به آن ها «محرمات» گفته می شود؛
4. احکامی که ترک آن ها بهتر است و یا به عبارت دیگر، انجام آن ها خوب نیست که «مکروهات» نامیده می شود؛
5. قلمروی که خارج از چهار حوزه ی مذکور است که در این محدوده، انسان ها مختارند آن گونه که می خواهند عمل کنند که «مباحات» گفته می شود.
خداوند متعال حوزه ای را در اختیار انسان ها قرار داده است و انسان ها در آن حوزه مختارند که برای خود برنامه ریزی کنند. لطف خداوند در زمینه هایی است که اگر صورت نمی گرفت، انسان به گمراهی دچار می شد:
ثم اعلم ان کل ما فی عالم الملک والملکوت له طباع خاصّ [...] الّا الانسان فانّه مسخّر للاختیار، [...] فالمختاریّة مطبوعتهةُ فیه، اضطراریّة له؛ بدان که هرچه در عالم ملک و ملکوت است، دارای طبع ویژه ای است. [...]، به جز انسان؛ زیرا انسان در اختیار نیروی اختیار خویش است [...]؛ بنابراین مختاریت در طبع انسان قرار داده شده و اضطراری وجود او گشته است.(7)
انسان مجبور است که مختار باشد. فرستادن پیامبران و شریعت ها لطف پروردگار به انسان ها است:
و چنان که در عنایت باری ارسال باران مثلاً برای انتظام نظام عالم ضرور است و باران می فرستد، هم چنین در نظام [عالم] کسی که صلاح دنیا و آخرت را به ایشان بشناساند ضرور است؛ پس نظر کن به لطف و رحمت باری که چگونه جمع نموده است در ایجاد آن شخص میان نفع عاجل در دنیا و خیر آجل در آخرت. بلی، کسی که انبات شعر بر حاجبین و تقعیر اخمص قدمین را مهمل نگذارده است، چگونه وجود رحمت عالمین و سائق عباد به سوی رحمت و رضوان را در نشأتین مهمل گذارد؟ پس این شخص خلیفه ی خدا است در زمین اش.(8)
پی نوشت ها :
1- ملّاصدرا، مبدأ و معاد، ص557.
2- همان، ص560.
3- جواد مصلح، همان، ص498.
4- ملّاصدرا، همان، ص577.
5- همان، ص557.
6- همان.
7- ملّاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج7، ص180-181.
8- ملّاصدرا، مبدأ و معاد، ص558.
لک زایی، نجف؛ (1381)، اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم