معرفی معارضین اعجاز قرآن

همواره در طول تاریخ، بی خبران و یا معاندانی بودند که در برابر نور حق، مقاومت نموده و با تمام سرمایه های خویش که آنها نیز، امانت الهی بوده، در برابر خدای خویش به خود بالیده اند و در راه خاموش نمودن نور...
پنجشنبه، 1 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معرفی معارضین اعجاز قرآن
 معرفی معارضین اعجاز قرآن

 

نویسنده: سیدرضا مؤدب




 

همواره در طول تاریخ، بی خبران و یا معاندانی بودند که در برابر نور حق، مقاومت نموده و با تمام سرمایه های خویش که آنها نیز، امانت الهی بوده، در برابر خدای خویش به خود بالیده اند و در راه خاموش نمودن نور حق، قدم برداشته اند: در میان این افراد، کسانی هستند که در صدر اسلام، در هنگام طلوع خورشید اسلام و ظهور کتاب آسمانیِ قرآن، این مشعل هدایت، به صحنه ی نبرد با حق پرداخته و در برابر قرآن ایستادگی نموده اند و چنین ادعا کردند که: «قرآن می تواند، همانند داشته باشد؛ زیرا قرآن کتابی فوق العاده و خارق العاده و معجزه نیست، قرآن کلام الهی نیست، بلکه کلام بشری است و آنها هم می توانند، همانند آن را بیاورند».
از آن جمع بی خبر از خدا، عده ای از این حد پا را فراتر نهاده و خود را پیامبر آسمانی نیز معرفی کرده اند که تاریخ چهره و دسیسه ی این دروغگویان را برای نسلهای بعد روشن و برملا ساخته است؛ اینان که به معارضه با قرآن پرداختند، کلامی آوردند که هیچ تشابهی با قرآن نداشت و آنها را بیش از پیش رسوا نمود؛ آنها از معارضه با قرآن نه تنها سودی نبردند، بلکه چهره دروغین آنها بیشتر آشکار گردید.
برای آشنایی بیشتر با انگیزه ها و افکار این گروه، در این بخش به ذکر تعدادی از آنان پرداخته می شود که هر یک در فن سخنوری، ماهر و سرآمد عرب در بلاغت بودند؛ ولی شکست سختی را متحمل شدند:

1.مسیلمه ی کذّاب

«مسیلمه» از قبیله بنی حنیفه بود که در عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او ایمان آورد، لکن بعد از مدتی، مرتد شد و خود ادعای نبوّت نمود و در «یمامه» بر پیامبر خروج کرد و به شدت به تکذیب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخت.
در مورد مسیلمه گفته اند که شراب را حلال و وجوب نماز را لغو کرد؛‌(1) وی همچنین در سال دهم هجری به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نامه ای نوشت که قسمتی از آن چنین است.
«از مسیلمه پیامبر خدا به محمد پیامبر خدا؛ سلام بر تو، من در امور با تو شریک هستم و نصف زمین برای من و تو، و نصف دیگر آن برای قریش است و لکن قریش قومی تجاوزکار است».(2)
وقتی نامه او را، دو نفر از قبیله وی، به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) رساندند، حضرت پس از مطالعه فرمود: «نظر شما دو نفر در مورد مسیلمه چیست؟» آنها پاسخ دادند: «ما او را تصدیق می نماییم». حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: قسم به خدا اگر نبود که پیامبران، چنین نمی کشتند، هر آینه شما را گردن می زدم». سپس حضرت در پاسخ او چنین نگاشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد رسول الله الی المسیلمة الکذّاب: السلام علی من اتبع الهدی؛ اما بعد فان الارض لله، یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، از محمد فرستاده خدا به سوی مسیلمه کذّاب، درود بر کسی که از هدایت و حق پیروی می نماید؛ اما بعد، همانا زمین برای خداست، به هر کس بخواهد از بندگان به ارث می دهد و عاقبت و پایان برای همه پرهیزگاران است».(3)
از جمله بافته ها و مجعولات مسیلمه در معارضه با قرآن چنین گزارش شده است:
1.الفیل ما الفیل و ما ادراک ماالفیل، له ذنب و بیل و خرطوم طویل؛
2. لقد انعم الله علی الحبلی اخرج منها نسمة تسعی من بین صفاق وحشی؛
3. والمبذرات زرعاً و الحاصدات حصداً و الذاریات قمحاً و الطاحنات طحناً و الخابزات خبزاً و الثاردات ثرداً و اللاقمات لقماً؛ اهالة و سمناً لقد فضلتم علی اهل الوبر و ما سبقکم اهل المدر.(4)
«رافعی» در خصوص وی می گوید: « تمام کلام وی بی ارزش و سست است و قابل تمسک نیست. کلامی پریشان و مبتذل و بی معناست.(5) کلام وی آن قدر سست و ضعیف است و در مقایسه با قرآن آن قدر بی ارزش است که هر کس با زبان عربی آشنا باشد و قرآن را مطالعه نماید، به ساختگی آنها پی می برد».

2.عبدالله بن مقّفع

او معرف به «ابن مقفع فارسی» است(6) که از ادیبان زبان عرب بوده و در کتاب کلیله و دمنه را با اسلوبی بدیع به عربی برگردانیده است.
در مورد او آمده است که وی به همراه، «ابن ابی العوجاء»، «ابوشاکر دیصانی» و «عبدالملک» در موسم حج، در زمان امام صادق (علیه السّلام) در حالی که به تمسخر قرآن پرداخته بودند، در مسجدالحرام گرد آمده و در آنجا توافق نمودند تا به معارضه ی قرآن بپردازند و نوشته هایی مانند قرآن بیاورند؛ از جمع آنها، ابن ابی العوجاء، پیشنهاد نمود که هر کدام به اندازه یک ربع قرآن، مطالبی همانند قرآن نوشته و ارائه دهند و هنگامی که قرآن را نقض کردند، پیامبری محمد نیز بدین ترتیب باطل خواهد شد و با بطلان او، اسلام پایان خواهد یافت.
آنها توافق کردند تا سال بعد، هر کسی سهم خویش را آماده نماید و در همان مکان آن چه را آماده نموده اند، ارائه نمایند و پس از گذشت یک سال که دوباره گرد هم جمع شدند، هیچ کدام نتوانسته بودند، مأموریت خویش را انجام دهند و هر کدام شرح حال خویش را چنین گزارش می نمایند:

ابن مقفع:

این قرآن از سنخ و جنس کلام بشر نیست و من از زمانی که از شما جدا شدم همواره در این عبارت به فکر فرو رفته ام و نمی توانم مانند آن را بیاورم و آن چنین است:
«وَ قَیلَ یَأَرضُ أَبلَعی مَاءَکَ وَ یَسمَاءَ أَقلِعِی وَ غِیضَ المَاءُ وَ قُضِیَ الأَمرُ وأستَوَت عَلَی الجُودِیِّ وَ قِبلَ بُعداً لِلقَومِ الظَّالِمینَ»؛ به زمین خطاب شد که فوراً آبت را فرو بر و به آسمان امر شد که باران را قطع کن و زمین آب را در خود فرو برد و حکم انجام شد و کشتی بر کوه جودی قرار گرفت و فرمان هلاکت ستمکاران در رسید.(7)

ابن ابی العوجاء:

من از زمان جدایی از شما همواره در این عبارت به فکر فرو رفته ام و نمی توانم عباراتی موازی با آن فصاحت و بیان بیاورم و این عبارت مرا از معارضه باز داشته است تا به مانند دیگر عبارات قرآن بیاورم و آن این است:
«فَلَمَّا أستَیئَسُوا مِنهُ خَلَصُوا نَجِیَّاً»؛ چون برادران از پذیرفتن خواهش خود مأیوس شدند با خود خلوت کردند.(8)
عبدالملک: من نیز از زمانی که از شما جدا شدم، ذهنم را عباراتی مشغول نموده و برای مقابله آن احساس عجز می کنم و از بقیه کار منصرف شدم، از آن جمله عبارات این است:
«یَا أیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاستَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذینَ تَدعُونَ مِن دَونِ اللهِ لَن یَخلُقُوا ذُبَاباً وَ لَو اجتَمَعُوا لَهُ وَ إِن یَسلُبُهُم الذُّبابُ شَیئاً لَّا یَستَنقَذُوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ المَطلُوبُ»؛ ای مردم مشرک(کافر!)، بدین مثل گوش فرا دهید: بتهایی که آنها را خدا می خوانید، هرگز بر خلقت مگسی هر چند همه اجتماع کنند، قادر نیستند و اگر مگس (ناتوان) چیزی از آنها بگیرد، قدرت بر بازگرفتن آن را ندارند؛ بدانید که طالب و مطلوب (یعنی بت و بت پرستی با عابد و معبود) هر دو ناچیز و ناتوانند.(9)
ابوشاکر دیصانی: آخرین شاعر و ادیب زبان عرب، از آن گروه چهارنفره، نیز بر عجز خویش آگاه شده و می گوید: من از هنگام جدایی از شما در عبارات قرآن مطالعه نمودم و شگفتی آنها بویژه عبارت:
«لَو کانَ فِیهِما ءَاِلهةٌ إِلَّا اللهَ لَفَسدَتَا...»؛(10) مرا به خود واداشته است.
«هشام بن حکم»، که از بزرگان و از یاران خاص امام صادق (علیه السّلام) است می گوید:
هنگامی که آنها مشغول گفتگو در کنار خانه ی خدا بودند، امام صادق (علیه السّلام) که در حال عبور از کنار آنها بود دانست که چه می گویند؛ امام (علیه السّلام) در همان حال با صدای بلند شروع به خواندن این آیه ی شریفه فرمود که: «قُل لَّئِنِ اجتَمَعتِ الإنسُ والجِنُّ عَلَی أن یَأتُوا بِمِثلِ هَذا القُرآنِ لَا یَاتُونَ بِمِثلِهِ وَلَو کانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیراً»؛ بگو ای پیامبر! اگر انس و جنّ متّفق شوند که مانند این قرآن را بیاورند، هرگر نتوانند، هر چند همه پشتیبان یکدیگر باشند.(11)
آن جمع چهار نفره که همه از سخنوران و دانشمندان عرب بودند و خود را در برابر قرآن عاجز می دیدند، همانند دیگر افراد که در زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) نیز تلاش بر معارضه داشتند، سرافکنده، متفرق شدند.

3.عبدالله ابوشاکر دیصانی

او ساکن کوفه بوده و با «هشام بن حکم»، مناظراتی داشته است و از جمله چهار نفری است که از معارضین مشهور اسلام به حساب می آمدند که جریان معارضه و اظهار عجز و ناتوانی او گذشت
در خصوص «ابوشاکر دیصانی» آمده است که وی در اواخر عمر به محضر امام صادق
(علیه السّلام) آمد و از گذشته خویش توبه نمود.

4.عبدالکریم ابن ابی عوجاء

«ابن ابی العوجاء» شاگرد حسن بصری بوده و با امام صادق (علیه السّلام) احتجاجهایی داشته است و از چهار نفر معارضینی که سرگذشت آنها گذشت.

5. سجاج بنت حارث تمیمیه

«سجاج» دختر «حارث بن سوید تمیمی» بود که مدعی نزول وحی شد و به سوی مسیلمه کذاب روی آورد و با او ازدواج نموده و از جملات معارضه گونه او چنین است:
«ان الله خلق النساء افراجاً و جعل الرجال لهن ازواجاً فتولج فیهنّ فعساً ایلاجاً ثمّ نخرجها اذا نشاء اخراجاً فینتجن لنا سخالاً انتاجاً».(12)

6.ابوالعلاء معرّی

«احمد بن عبدالله بن سلیمان»، شاعر، لغت دان و استاد فن صنایع بود که به معارضه قرآن پرداخته است و نقل شده که معارضه او چنین بوده: «اقسم بخالق الخیل و الریح الهابّة بلیل، ما بین الاشراط و مطالع سهیل، ان الکافر لطویل الویل و ان العمر لمکفوف الذیل، تعدّ اتّق مدارج السیل و طالع التوبة من قبیل تنج و ما اخالک بناج».(13)

7.ابوالطیّب متنبی

او «احمد بن حسین بن حسن بن عبدالحمد کندری» است که ادیب فن عربیّت بوده و به معارضه قرآن پرداخته و آن چنان که نقل شده، معارضه او چنین است: «والنجم السیّار و الفلک الدوّار و اللیل و النهار، ان الکافر لفی اخطار؛ امض علی سنّتک واقف اثر من قبلک من المرسلین فان الله قامع بک زیع من الحد فی دینه و ضل عن سبیله».(14)
معارضین قرآن، هر چه بیشتر تلاش می نمودند، نتیجه نمی گرفتند و به عجز خویش بیشتر آگاه می شدند و عظمت قرآن را گسترده تر درک می کردند؛ کلامی که خدایی بود و در توانایی بشر نبود تا به مانند آن را بیاورند و اعجاز بیانی آن، همه آنها را شیفته خود نموده بود، لکن، اغلب روح لجاجت آنها، مانع از ایمانشان می شد.

درخواست معجزه و عدم اجابت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

در تاریخ آمده است که در مواردی، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست معجزه می شده است ولکن آن حضرت پاسخ مثبت نمی دادند، چون اساساً درخواست مخالفین، به منظور ایمان آوردن و شناخت آنها نبوده است که قرآن از آن موارد یاد می کند، بلکه بهانه جویی بود؛ بدین ترتیب علت عدم اجابت را می توان در امور ذیل دانست:
الف)در مواردی، اجابت درخواست آنها، امر محالی بوده است؛ مانند موضوع نزول خدا؛ خداوند در سوره اسراء، پس از آنکه تحدّی به قرآن را متذکر می شود و اینکه اگر جن و انس هم جمع شوند نخواهند توانست مانند قرآن را بیاورند، درخواست آنان را مبتنی بر نزول خدا، ذکر می نماید و از قول آنها می گوید:
«وَ قَالُوا لَن نُّؤمِنَ لَکَ حَتَّی ... تَأتِیَ بِاللهِ وَالمَلَئِکَةِ قَبِیلاً»؛ گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه... خدا و فرشتگان را در برابر ما بیاوری.(15)
ب)اجابت درخواست آنها امری بوده است که اگر انجام می شد، کسی زنده نمی ماند تا بتواند ایمان بیاورد؛ خداوند از قول آنها می گوید:
«وَ قَالُوا لَّن نُؤمِنُ لَکَ حَتَّی ... تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمتَ عَلَینَا کِسَفاً...»؛ گفتند ما هرگز ایمان به تو نمی آوریم مگر اینکه ... قطعات (سنگهای) آسمان را آن چنانکه می پنداری، بر سرما فرو آوری.(16)
ج) عدم توجه آنها به مقام وحی و درخواست نزول وحی بر آنان؛ آنها می گفتند: ما به تو ایمان نمی آوریم مگر آنکه هر آنچه بر تو نازل می شد بر ما هم نازل شود؛ قرآن می فرماید:
«وَ إِذَا جَاءَتهُم ءَایَةً قَالُوا لَن نُؤمِنَ حَتَّی نُؤتَی مِثلَ مَا أُوتِیَ رُسُلُ اللهِ اللهُ أَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسَالَتَهُ...»؛ هنگامی که آیه ای به یاری آنها بیاید، بگویند ما هرگز ایمان نمی آوریم مگر اینکه همانند چیزی که به پیامبران خدا داده شده، به ما هم داده شود؛ خداوند آگاه تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد.(17)
همان گونه که از ظاهر آیات، آشکار است، درخواستهای مشرکین که غیرمعقول بود، هرگز از روح حقیقت جویی آنها سرچشمه نمی گرفت و تقاضای اعجاز آنها، به خاطر لجاجت و آزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و بهانه جویی بیش نبوده است.
بنابراین هر جا معجزه ای ضرورت داشته، از طرف خداوند به وسیله پیامبران الهی، محقق می شده است و همواره معارضان با اعجاز قرآن، نتوانسته اند در برابر اعجاز قرآن توفیقی داشته باشند؛ بدین جهت قرآن معجزه همه دوره های تاریخی پس از صدور اسلام تاکنون و برای همگان بوده و هر چه زمان بر آن می گذرد، نه تنها کهنه نمی شود بلکه معارف و علوم آن آشکارتر می گردد و با مطالعه دانشمندان در آن، شگفتیهای آن بیشتر معلوم و نقش هدایتگری آن بارز می گردد.

پی نوشت ها :

1. تاریخ الطبری، ج2، ص 499.
2. سیره ابن هشام، ج4، ص 247.
3. همان، ج6، ص 247.
4. همان، ج4، ص 247 و اعجاز القرآن و البلاغة النبویّه، ص 175.
5. اعجازالقرآن و البلاغة النبویّه، ص 175.
6. احتجاج، ج2، ص 142 و بحارالانوار ج89، ص 16.
7. هود، 44.
8. یوسف، 80.
9.حج، 73.
10. انبیاء، 22.
11. اسراء، 88.
12. تاریخ طبری، ج2، ص 499.
13.لغت نامه ی دهخدا، ذیل کلمه ابوالعلاء، ص 635.
14. همان، ذیل کلمه ابوالطیّب، ص 566.
15. اسراء، 90-92.
16. همان.
17. انعام، 124.

منبع مقاله :
مؤدب، سیدرضا؛(1390)، اعجاز قرآن، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، چاپ دوم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط