نویسنده: محمدعلی حق شناس
بخش نخست این نوشتار شامل زندگینامه خودنوشت شخی آقابزرگ تهرانی (منزوی) در فصلنامه کرانه، سال اول، شماره سوم و چهارم، پاییز و زمستان سال 1373 منتشر شد. از آنجا که شیخ در بیان حالات زندگی خویش از سر بزرگ منشی و عزت نفس، بسیاری نکته ها را ناگفته گذارده و همچنین 20 سال پس از نگارش آن در قید حیات بوده است، از این روی لازم دیدم برای تکمیل ترجمان حال شیخ آقا بزرگ، بخشهایی را افزون کنم و در این راه از اطلاعات و راهنمایی های فرزند بزرگترشان، یعنی آقای دکتر علینقی منزوی بهره ها برده و سودها جسته ام. و در بسیاری از موارد عین عبارات و نقل قولهای ایشان را آورده ام. که در همین جا از ایشان تشکر و قدردانی می نمایم.
پدرش، حاجی علی فرزند حاجی محمدرضا،فرزند حاجی محسن، فرزند حاجی علی اکبر تهرانی، خود از روحانیون تهران بود. او کتابچه ای در تاریخ «حادثه رژی» و تحریم دخانیات نوشته و به سال 1324 هـ.ق. درگذشته است. (الذریعه، جلد 3 ص 252)
پدر او، محمدرضا، مؤلف الذریعه، نیز از روحانیون تهران بود. شرح حال وی در طبقات، سده سیزدهم، ص 563 آمده است، او پس از مرگ پدرش، حاجی محسن، به سال 1250 هـ.ق ناگزیر شد کار بازرگانی پدر را دنبال کند.
پدر محمدرضا، حاجی محسن، شریک معتمدالدوله (منوچهرخان) در بازرگانی و تأسیس نخستین چاپخانه در ایران عهد قاجار بوده است که چاپ قرآنها و دعاهای معروف به معتمدی محصول کار ایشان است. او در سال 1246 هـ.ق معتمد الدوله را که در آن زمان حاکم گیلان بود، وصی خود بر املاکش در گیلان کرد و این وصیتنامه در کتابخانه وقف شده شیخ آقا بزرگ در نجف اشرف موجود است (الذریعه، جلد9، ص 144 تا 145)
شیخ تحصیلات مقدماتی را در «مدرسه دانگی» و «مدرسه پامنار» و سپس در «مدرسه فخریه مروی» فرا گرفت. علوم ابدی را نزد شیخ محمد حسین خراسانی و شیخ محمد باقرمعزالدوله،اصول را نزد سید عبدالکریم مدرسی و سید محمد تقی تنکابنی و شیخ محمد تقی پسر حاج شیخ عباس نهاوندی، منطق را نزد میرزا محمد قمی، فقه را نزد میرزا محمد تقی گرگانی و حاج شیخ علی نورایلکایی، مقداری از ریاضیات را نزد ایشان و مقداری هم نزد میرزا ابراهیم زنجانی آموخت.
از آثار دوران تحصیلی شیخ چند مجموعه از کتابهای درسی به جای مانده که شیخ آنها را به سبب کمبود چاپخانه در آن زمان، به دست خویش نوشته است. یکی از آنها مجموعه ای است شامل:
1. ایساغوجی در منطق که در سال 1308 هـ.ق نوشته است.
2. شرح ایساغوجی با تاریخ 25 ذی حجه سال 1311 هـ.ق.
3. ترکیب تهذیب المنطق.
4. اللئالی المنتظمه، تألیف ملاهادی حکیم سبزواری متخلص به اسرار، این مجموعه به خط صاحب الذریعه زمانی نزد سید محمد جزایری در اهواز بود و عکسهایی از آن در مقدمه طبقات، قرن چهارم، نوابغ الرواة چاپ شده است.
شیخ در همان سنین جوانی، پس از پایان تحصیلات مقدماتی در تهران به مطالعه تاریخ ادبیات و رجال پرداخته بود. گواه بر این مطلب، وجود مجموعه دیگری است که به خط خود وی و محتوی این کتابهاست:
1. رجال نجاشی که آن را در تهران به تاریخ شوال سال 1314 هـ.ق نوشته است.
2. فهرست منتجب الدین ابن بابویه که آن را در نجف به سال 1320هـ.ق، نوشته است، و نیز نسخه ای از فهرست شیخ طوسی در دست است که به خط صاحب الذریعه در هشتم ربیع الاول سال 1315 هـ.ق در تهران و پیش از مهاجرتش به عراق پایان یافته است. و آن را با کمک همکار خود، شیخ محمد نهاوندی، تصحیح و تحقیق کرده و در مقدمه ای که بر نسخه نوشته، کار خود را روشن ساخته است.
شیخ آقابزرگ در دوران جوانی به همراهی پدر و مادر خویش، سفری در سال 1310 هـ.ق، به مشهد و در سال 1313 سفری به عراق کرده و پس از سه ماه در همین سال، سفری نیز به مازندران نموده است. سپس در سن بیست و دو سالگی در 10 جمادی الثانی سال 1315 هـ.ق، به قصد تکمیل تحصیلات به عراق رفت و از این تاریخ تا سال 1329 هـ.ق، در شهر نجف می زیست.
وی درحوزه نجف در محضر حاج میرزا حسین نوری، متوفی به سال 1320 هـ.ق، و شیخ محمد طاها نجف، متوفی به سال 1323 هـ.ق، و سید مرتضی کشمیری، متوفی به سال 1323هـ.ق، و حاج میرزا حسین خلیلی، متوفی به سال 1326 هـ.ق، و ملا محمد کاظم، آخوند خراسانی، پیشوای هواخواهان مشروطیت، متوفی به سال 1329 هـ.ق، و حاج سید احمد حائری تهرانی و میرزا محمد علی چهاردهی، متوفی به سال 1324 هـ.ق. و سید محمد کاظم یزدی و میرزا محمد تقی شیرازی، متوفی به سال 1338 هـ.ق، و شیخ شریعت اصفهانی متوفی به سال 1339 هـ.ق، استفاده کرد.
او در سده چهاردهم طبقات، ص 575، چاپ نجف، شرحی از جشن شادمانی که استادش حاج میرزا حسین خلیلی در مدرسه اش برای پیروزی مشروطیت در سال 1327 هـ.ق، بر پا داشته بود، می آورد و روح آزادی خود را مثل دیگر موارد نشان می دهد.
شیخ تقریرات درس مرحوم آخوند خراسانی را می نوشت و از شاگردان مبرّز ایشان محسوب می شد و در مبارزات مشروطه خواهی او شرکت داشت.و در این موضوع کتابی به نام «تعریف بالمدینة و الاسلام» از فرید و جدی را در سال 1327 هـ.ق، به فارسی ترجمه و منتشر کرد.
آقابزرگ، گذشته ازاستادان یاد شده، از حاج میرزا حسین نوری که قدیم ترین استاد اوست و نیز از شیخ محمد صالح آل طعان بحرین و شیخ علی خاقانی، متوفی به سال 1334 هـ.ق، و سید محمد علی شاه عبدالعظیمی، متوفی به سال 1334 هـ.ق، و شیخ موسی بن جعفر کرمانشاهی و سید ابوتراب خوانساری و شیخ علی کاشف الغطاء، متوفی به سال 1350 هـ.ق، و سید حسن صدر متوفی به سال 1354 هـ.ق، اجازه روایت گرفت. وی پس از فوت مرحوم آخوند خراسانی در سال 1329 هـ.ق، و پیدایش اختلاف میان مشروطه خواهان نجف بر سر اتهام تندروی مجلسیان تهران و برای دوری گزیدن از سیاست واپس گرایان، از نجف به کاظمین هجرت کرد و در آنجا پس از قرارداد با «صدر» و «کاشف الغطاء» که پس از این یاد خواهیم کرد به تتبع و تحقیق پرداخت و شروع به تألیف و تدوین دایرة المعارف کتاب شناسی به نام «الذریعه الی تصانیف الشیعه» نمود و برای آنکه خاطر آسوده و فراغت بیشتری داشته باشد، شهر سامرا در کنار دجله در 125 کیلومتری شمال بغداد را برای سکونت انتخاب کرد و هر شش جلد خطی این کتاب ارزشمند در این شهر فراهم شد.
مؤلف الذریعه در زمینه جمع آوری فهرست عمومی از تمام آثار قلمی شیعه از قدیم ترین ایام تا زمان حیاتش تحقیق و تتبع نمود. او از آن سال تا پیش از مرگ، کتابخانه های عمومی و خصوصی عراق عرب و اغلب کتابخانه های مهم ایران و برخی کتابخانه های سوریه، فلسطین،مصر و حجاز را دید و برخی از آن کتابخانه ها، شبها و روزهای بسیار را سپری کرد، تا جایی که در بعضی از کتابخانه ها چون صاحب کتابخانه راضی نمی شد که در کتابخانه باز بماند، او خوراک خود را با خویش می برد و شب هنگام مدیر کتابخانه، در را بر روی شیخ می بست و او در آنجا زندانی می ماند؛ تا مدیر بر طبق قرار، روز دیگر در را به روی او باز گشاید.
شیخ اغلب فهرستهای کتابخانه های ترکیه، هند، افغانستان، پاکستان و برخی فهرستهای اروپایی را نیز از نظر گذرانیده است.
آقا بزرگ در سن بیست و چهار سالگی با منصوره خانم، دختر شیخ علی قزوینی ازدواج کرد و از وی یک پسر به نام محمد باقر و دو دختر به نام های مریم و مرضیه دارا شد همسر او در سال 1335 هـ.ق درگذشت و پسرش محمد باقر نیز در سن جوانی فوت شد (ن ک: سده چهاردهم طبقات، ص 1426) شیخ که گرفتار بچه داری شد، به ناچار پس از مرگ همسر اولش در همان سال با مریم خانم، دختر سید احمد دماوندی ازدواج کرد (پیشین، ص 94) و از وی چهار پسر و دو دختر به سنین رشد رسیدند. دو پسر بزرگ او، دکتر علینقی و احمد منزوی در کار تصحیح و چاپ آثار پدر همکاری داشته و دارند. پسر سوم شیخ، شادروان دکتر محمدرضا منزوی که دامپزشک بود به دست دژخیمان پهلوی به شهادت رسید و پسر چهارم، دکتر مهندس محمد تقی منزوی، استاد دانشکده فنی تهران شد و اکنون در لوس آنجلس زندگی می کند.
شیخ برای بار دوم به سال 1350 هـ.ق به همراهی عمویش، حاج حبیب الله تاجر تهرانی سفری به مشهد کرد. در این سفر برای خود و فرزندانش گذرنامه گرفت و لقب «منزوی» را در شناسنامه ثبت نمود. اگرچه او به این لقب شهرت نیافت، لیکن در الذریعه (جلد 15، ص 128 و 202) از آن یاد کرده است. سفر سوم او به مشهد، در سال 1365 هـ.ق، و سفر چهارمش به سال 1381 هـ.ق بود.
آقا بزرگ در سال 1354 هـ.ق، که اثر نفیس خود یعنی «الذریعه» را قابل انتشار دید، درصدد چاپ آن برآمد، لیکن حادثه ای ناشی از تعصب ضد شیعی و ایرانی سامرائی ها و کشتن شخصی به نام شیخ هادی تهرانی به دست آنها به مؤلف فهماند که نمی تواند با اقامت در آن شهر به چاپ کتاب خود که سراسر دفاع از تشیّع بود، بپردازد بدین منظور محلّ اقامت خود را از سامرا به نجف انتقال داد، البته خروج او از سامرا به دستور حکومت و پس از زندانی کردن بسیاری از ایرانیان به اتهام شرکت در آن غوغا بود، در صورتی که همه مردم قاتل شیخ هادی را می شناختند.
صاحب الذریعه در نجف با کمک مالی عمویش، حاج حبیب الله محسنی چاپخانه ای به نام «مطبعه السعادة» برپا نمود تا کتاب خود را در آن به چاپ برساند و لیکن دولت پادشاهی عراق به عذر ایرانی بودن ایشان مانع از انجام کار وی شد. و پس از آنکه با مشقتهای بسیار، چاپخانه را زیر نظر یک نفر عراقی قرار دادند، باز هم دولت وقت به بهانه های دیگر درِ چاپخانه ها را بست، . شیخ به ناچار چاپخانه را فروخت، تا مگر کتاب را در چاپخانه ای دیگر به چاپ رساند. پس از چاپ شدن جلد اول،باز وزارت فرهنگ عراق شش ماه از انتشار آن جلوگیری کرد و بزرگترین بهانه اش، فارسی بودن نام مؤلف بود. یادآور می شود که این اثر گرانقدر تا مدتها در دو کشور عربستان و لیبی به بهانه تبلیغات شیعی و ایرانی ممنوع الورود بود.
شیخ آقا بزرگ تهرانی، روشنفکر و مشروطه خواه، از اوایل جوانی به واسطه زهد و پرهیز به سحرخیزی و پیاده روی عادت کرده بود.
وی از سنین 40 تا 70 سالگی، در بیست و چهار ساعت، فقط دو وعده، صبح و ظهر غذا می خورد و شب را با معده خالی به رختخواب می رفت. خواب او در شبهای بلند از پنج ساعت تجاوز نمی کرد. یک ساعت پیش از فجر برمی خاست و پیاده به زیارت قبرستان شهر و حرم حضرت علی علیه السلام می رفت و پس از ادای فریضه صبح پیاده به خانه بازمی گشت و پس از صرف ناشتایی به کتابخانه که محلّ کارش بود می رفت و تا ظهر مشغول کار می شد. بعد از ظهر پس از انجام عبادت و صرف ناهار کمی استراحت، دوباره به کتابخانه برمی گشت و تا نزدیک مغرب مشغول کار بود، سپس به مسجد و حرم می رفت و پس از انجام نماز مغرب و عشا بازمی گشت و چند ساعت از شب را نیز در کتابخانه مشغول کار بود.
پیگیری او چنان بود که چون در حل مشکلی مربوط به تاریخ مرگ یا تولد دانشمندی یا شناسایی کتابی یا نسبت کتاب به مؤلّفش در می ماند، گاه شبها را تا بامداد در کتابخانه می ماند و گاه مدت این گرفتاری به چند روز می کشید و چون گمشده خویش یا حل مشکل را می یافت، گویی دنیا را به او داده اند و خرسند و خوشحال می شد.
شیخ دقیقه ای از کار باز نمی ایستاد، حتّی آنگاه که میهمان یا طلبه ای بر او وارد می شد پس از احوال پرسی و جواب پرسشهای علمی، دوباره با معذرت خواهی به کار خود باز می گشت. او در پذیرایی میهمان حداکثر تواضع را داشت. به هیچ کس اجازه بوسیدن دستش را نمی داد و بی اختیار دستش را کنار می کشید. او میهمان را هر چند که بسیار جوانتر بود تا در خانه بدرقه می کرد.
1. مصفی المقال فی مصنفی علم الرجال: او در این کتاب شرح حال تاریخ نویسان را در تمام دوره های اسلامی گردآورده و ششصد تن از پیشگامان خود را معرفی کرده است. این کتاب به زبان عربی است و فرزند دوم شیخ، احمد منزوی در تهران تصحیح و به سال 1337 ش، در 626 صفحه چاپ کرده است.
2. منخبی از مصفی المقال که با نام «المشیخه» یا «الاسناد المصفی» در نجف اشرف به سال 1356 هـ.ق چاپ شده است. در این کتابچه فقط از کسانی یاد شده که در طریق روایت و زنجیره سند اجازات ایشان واقع شده اند؛ به همین سبب، صاحب الذریعه از نسخه های این کتاب به عنوان «اجازه نامه» استفاده نمود و با نوشتن چند سطر اجازه روایتی در پایان هر نسخه این کتاب، به نام یک شاگرد، به وی اجازه نامه می داد. (ن ک: الذریعه، جلد 2، ص 70 و جلد 3، ص 491 و جلد 10، ص 51).
3. هدیة الرازی الی المجدد الشیرازی: این کتاب در شرح حال آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی است و توسط یکی از نوادگان آیت الله شیرازی چاپ شده است.
4. النقد اللطیف فی نفی التحریف عن القرآن الشریف: صاحب الذریعه در این کتاب از استاد خویش، حاجی حسین نوری و کتاب او یعنی «فصل الخطاب فی تحریف الکتاب» دفاع نموده و او را از قول به تحریف، به معنای تغییر و تبدیل، تبرئه کرده است.
5. توضیح الرشاد فی تاریخ حصر الاجتهاد: همان گونه که از نام این کتابچه هویداست درباره مذهب اجتهاد در فروع احکام و تاریخ پیدایش مذهب تقلید و سد باب اجتهاد و حصر حق اجتهاد به چهار تن از پیشوایان اهل سنّت است. این کتاب به درخواست یکی از علمای موصل به نام «سید جعفر بن حسن اعرجی موصلی» تألیف شده است.
6. تفنید قول العوام بقدم الکلام: این کتاب نیز درباره یک مسأله کلامی است که مورد نزاع میان معتزله و اشاعره در دوره عباسی بوده است که آیا قرآن قدیم است یا حادث؟ این رساله نیز به درخواست همان عالم موصلی نوشته شده است و در الذریعه (جلد 4، ص 361) از آن یاد شده است.
7. ذیل المشیخه: در مشایخ مؤلف از اهل سنّت. این رساله در آغاز کتاب«الوضوء فی کتاب و السنة» چاپ شده است.
8. ضیاء المفازات فی طُرق مشایخ الاجازات.
9. اجازات الروایة و الوراثة فی القرون الاخیرة: برای تفصیل معرفی این کتاب، الذریعه، جلد 1، ص 129 دیده شود.
10. مسند الامین: اجازه مفصلی است که شیخ برای مرحوم علامه امینی، مؤلف کتابهای ارزشمند «شهدا الفضیلة» و «الغذیر» نوشته است.
11. حیاة الشیخ الطوسی: در شرح احوال شیخ طوسی است. این کتاب در آغاز تفسیر شریف «التبیان» و جداگانه در 150 صفحه چاپ شده است. شیخ آن را پس از چاپ جلد هفتم الذریعه تألیف کرده است.
مؤلف الذریعه خلاصه های بسیاری از کتابهای دیگران را بیرون آورده که هر یک برای خود کتابی مستقل به شمار می رود:
12. الدرّ النفیس فی تلخیص رجال التأسیس: (ن ک: الذریعه، جلد 8، ص 86 و 87)
13. محصول مطلع البدور فی تلخیص مافیه من المنثور: (الذریعه، جلد20، ص 151)
14. الیاقوت المزدهر فی تلخیص ریاض الفکر.
15. ملخص زاد الساکلین از فیض کاشانی (ن ک: الذریعه، جلد 12، ص 2 و 3 و همچنین جلد 22، ص 207).
16. نزهه البصر فی فهرس نَسِمَة السحر (الذریعه، ج24، ص 115 و 154)
17. الظلیله فی النساب البیوتات الجلیله.
18. تشجیر حدیقة النسب، للافتونی.
شیخ چند کتابچه در انساب نوشته یا کتابهای انساب را مشجر و شاخه بندی کرده و همچنین او تقریرات درسهای استادان خویش چون آخوند خراسانی و شیخ شریعت اصفهانی را به صورت کتاب مستقل نوشته است.
چون جرجی زیدان کتاب «تاریخ آداب اللغة العربیة» را منتشر کرد و در آن بذر تعصّب ملی را پاشید و تشیّع را مذهبی گمنام و کم اثر قلمداد کرد و با دیده حقارت، ادبیات شیعه را تضعیف کرد و نسبتهای ناروایی بدان داد، از این روی چند تن از علمای مبرّز شیعه درصدد پاسخ علمی به ادعاهای او بآمدند و پس از مذاکراتی که انجام شد، سه تن از ایشان تعهد کردند که هر یک کاری را به ترتیب زیر انجام دهد:
1.سید حسن صدر (1345-1372 هـ.ق)، تعهد نمود که کتابی در پایه گذاری علوم اسلامی که برای اولین بار به وسیله شیعیان رواج یافته، بنویسد.
2. شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (1373-1294هـ.ق)، تعهد نمود که نقایص و غلطهای کار جرجی زیدان را نشان دهد.
3.شیخ آقا بزرگ تهرانی تعهد نمود که تاریخ ادبیات شیعه را گردآوری کند. نتیجه کار نخستین ایشان کتاب «تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام» در سه جلد که خلاصه آن به نام «الشیعه و فنون الاسلام» در یک جلد در سال 1331 هـ.ق. چاپ شد و سپس خود کتاب پس از مرگ مؤلف و با تشویق صاحب الذریعه و به وسیله سید محمد، پسر سید حسن صدر چاپ شد. نتیجه کار کاشف الغطاء به صورت دو کتاب «المراجعات الریحانیه» و «النقود و الردود» منتشر گردیده که در بخش دوم آن به اشتباهات جرجی زیدان پرداخته است.
ثمره کار آقا بزرگ گرچه دیرتر از دیگر همکارانش به نتیجه رسید، ولیکن نتیجه ای که به دست داد قابل قیاس و برابری با نتیاج کار آن دو بزرگوار نبود. او کتاب «الذریعة الی تصانیف الشیعة» را به وجود آورد که مجلدات آن به صورت خطی در 6 جلد و به صورت چاپی در 29 جلد به ترتیب زیر منتشر گردیده است:
جلد اول: این مجلد در سال 1355 قمری برابر با 1934 میلادی چاپ و در سال بعد پخش گردید. این مجلّد شامل سه مقدمه است که یکی از آن خود مؤلف و دیگری از شیخ محمد علی اردوبادی و سومی از شیخ محمد حسین کاشف الغطاء و تقریظی از سید حسن صدر است. سپس اصل کتاب آغاز می شود و تعداد 1608 کتاب را معرفی می کند. در ضمن آنها، از 1800 اجازه از اجازات علمای شیعه ذکر شده که بهترین نمودار زنجیره اسناد و طبقات علمای شیعه است.
جلد دوم: این مجلّد یک سال پس از جلد اول، در سال 1356 ق در نجف اشرف منتشر گردید و در آن تعداد 2045 کتاب معرفی شد. در این مجلّد، حرف الف به پایان رسیده است. در فصل«اصل» این مجلد، «اصول چهارصد گانه شیعی» معرفی شده است. پیوند میان برخی از این چهارصد اصل که شماری از آنها در جلد دوم الذریعه (ص 125 تا 167 به ویژه شماره 595) و نیز در همان کتاب (جلد 8، ص 286) معرفی شده و همین طور همگامی آنها با حقوق ایران باستان در مقاله «قانون نامه آبگار» به قلم آقای دکتر علینقی منزوی فرزند بزرگتر شیخ در مجله کاوه، منتشره در مونیخ، شماره 44، سال 1351 ش، ص 440 تا 446 گزارش شده است.
جلد سوم: مؤلف در سال 1357 ق/1938 م توانست مجلد سوم از کتاب خود را در نجف اشرف چاپ کند. این مجلد، حرفهای «ب-پ و مقداری از حرف ت» را در بر دارد و تعداد 1918 کتاب در آن معرفی گردیده است. پیشامد جنگ جهانی دوم و بدی اوضاع، چاپ بقیّه مجلّدات الذریعه را به تأخیر انداخت و پس از مدتی وقفه، ادامه کار چاپ در تهران دنبال شد.
جلد چهارم: این مجلّد در سال 1363 ق/1943م و با یک فترت شش ساله در تهران توسط فرزند مؤلف، دکتر علینقی منزوی چاپ و منتشر گردید. این مجلد مشتمل بر ذکر 2304 کتاب است. تاریخچه تقویم نویسی در ایران و فهرستی از حدود 700 کتاب از کتابهای تفسیر، نیز از بخشهای سودمند این جلد است. این مجلّد و پس از آن تا جلد پانزدهم (به جز جلد سیزدهم و چهاردهم که در عراق چاپ شدند) با اضافات و حواشی فرزند شیخ، یعنی آقای دکتر علینقی منزوی چاپ شده است.
یادآور می شود این جلد با مساعدت سید نصرالله تقوی، ریئس قوت دیوان عالی کشور در چاپخانه مجلس چاپ شد. در همین باره آقای دکتر علینقی منزوی فرمودند:
شادروان نصرالله تقوی به مناسبت دوستی که با مرحوم شیخ آقا بزرگ داشت این کار را کرد و حتّی از مرحوم ابن یوسف شیرازی خواست تا برای راهنمایی من در کار تصحیح همکاری کند و ایشان حدود 150 صفحه را با من تصحیح کردند.
جلد پنجم: این مجلّد را در آذر ماه سال 1324 ش/1944 م از چاپ خارج شد. این مجلّد مشتمل بر حرفهای «ت، ج، چ» می باشد و 1314 کتاب را معرفی نموده است. بسیاری از کتب علم کلام شیعه به عنوان «جواب» و «جوابات» در این جلد آمده است.
جلد ششم: این مجلّد دو سال پس از جلد پنجم در سال 1326 ش/1947م در 412 ص در چاپخانه بانک ملی در تهران چاپ و پخش گردید. این مجلّد محتوی معرفی 2473 کتاب است و 763 کتاب حدیث در آن یاد گردیده که منابع اصلی حقوق شیعه است و اکثر آنها در سده سوم و چهارم هجری قمری تألیف شده و در شمار چهارصد اصل شیعه می باشد. بخش معرفی «حاشیه ها» در این مجلّد نیز از بخشهای سودمند و ارزنده است که 1273 «حاشیه» را معرفی می کند و مانند بخش «حاشیه ها» در دو مجلّد سیزدهم و چهاردهم، نمودار کارهای علمای قرن دهم هجری است که عبارت از دنباله روی و تقلید از یکدیگر بوده و سزاوار است که این قرن را «قرن حاشیه نویسی» نام دهند. همچنین در پایان این مجلّد و مجلّدات هفتم و هشتم، فهرست برخی از کتابخانه هایی که مورد استفاده مؤلف الذریعه بوده، و به وسیله آقای دکتر علینقی منزوی تهیه و چاپ شده است.
حلد هفتم: این مجلّد به سال 1329 ش/1950 م. در 302 ص در چاپخانه مجلس چاپ شد. بخشهای «خمسه» و «خطبه» در این مجلّد اهمیّت تاریخی دارند و در این مجلد 1417 کتاب معرفی شده و به حرف «خ» پایان یافته است و در آخر، قسمتی از فهرست کتابخانه های مورد استفاده مؤلف دیده می شود.
جلد هشتم: این مجلّد به سال 1330 ش. در 304 صفحه در چاپخانه مجلس در تهران چاپ شد و محتوی تمام حرف «دال» است؛به استثنای دیوانها که در جلد نهم جمع شده است. بخشی درباره تاریخ دایره المعارف نویسی (ص 3) و بخش دیگر درباره تاریخ داستان سرایی (ص 123) و درباره دستور زبان (ص 155) و درباره تاریخ دعانویسی (ص 172) و دیگری تاریخچه دفتر تقویم (ص 21) از بخشهای مفید این مجلد است.
جلد نهم: این مجلّد به شعر و شعرای شیعه اختصاص دارد و به ترتیب حروف آغازین تخلّص شاعران مرتّب گردیده است و نام هر شاعری که اثری از وی باقی بوده، یاد شده است. این مجلّد در چهار جزء که مجموعاً 1540 ص است چپ شده و آثار هشت هزار و پانصد شاعر در آن ذکر شده است و خود یک تذکره کامل از شعرا به حساب می آید که از این حیث نیز به کلّی بی نظیر است. بخش اوّل این مجلّد در چاپخانه مجلس به سال 1333ش، و بخش دوم نیز در چاپخانه مجلس به سال 1338ش، و بخش سوم در چاپخانه دانشگاه به سال 1342 ش، و بخش چهارم نیز در چاپخانه دانشگاه به سال 1346 ش، منتشر گردید.
در پایان بخش چهارم دو فهرست بسیار مفید دیده می شود: نخست، فهرست انساب شعراست؛ در این فهرست شعرا به شهرها و حرفه ها و خانواده های خود دسته بندی شده اند. مثلاً مراجعه کننده می تواند به دست بیاورد که چند شاعر اصفهانی داشته ایم و یا چند شاعر خطّاط یا نقّاش و یا حسنی و حسینی در الذریعه معرّفی شده است. در فهرستِ دوم، کلیه آثار شاعران به ترتیب حروف الفبا جمع شده است. به وسیله این فهرستِ دوم می توانیم دریابیم مثلاً چند شاهنامه و یا یوسف و زلیخا در الذریعه آمده است. باید یادآور شد که از مقایسه این چهار بخش دیوانها با نسخه اصلی خطّی که خطّ مؤلف آن اکنون موجود است، می توان دریافت که آقای دکتر علنیقی منزوی چه اضافاتی را بر آن افزون کرده است.
ذکر این نکته ضروی است که جدول کشّاف اصطلاحات و رموز جلد نهم در چاپ اوّل منتشر نشد، ولی درچاپ دوم، (اسماعیلیان) چاپ شده و همین جدول در چاپ سوم (بیروت) حذف شده است. درخواست مؤلف و مصححان این بوده که الذریعه به همان صورت چاپ اوّل(نجف و تهران) بدون کم و زیاد چاپ شود. به عنوان نمونه: حذف جدول خطا و صواب که بسیار اشکال ایجاد کرده و در بسیاری از چاپها برداشته شده، کاری نارواست.
جلد دهم: این مجلّد به سال 1335 ش،/1956م، در 272 ص، و در چاپخانه مجلس در تهران چاپ شده و مجموعاً 885 کتاب در آن معرّفی شده است. مقداری از کتب علم کلام به عنوان «رد...» و بسیاری از کتب به عنوان «رجال» در این مجلّد دیده می شود.
جلد یازدهم: این جلد در سال 1337ش، 1958م، در 346ص، نیز در چاپخانه مجلس چاپ شده است و برای نخستین بار نام فرزند مؤلف، یعنی آقای دکتر علینقی منزوی، روی جلد ثبت گردیده است. در این مجلّد مقداری از کتابچه های بی نام به عنوان «رسالة...» پیوست حروف یاد شده است و سپس حرف «ر» در این مجلّد به پایان می رسد. در این جلد به معرّفی 2042 کتاب پرداخته شده است.
جلد دوازدهم: این مجلّد که شامل حروف «ز،ژ،س» است در همان چاپخانه مجلس در تهران به سال 1340ش،/1296م، در 294 ص، چاپ و پخش شد. عنوانهای «زیج» برای تاریخ علم نجوم در ایران و «ساقی نامه» برای تاریخ ادبیات پیشرو دوره اوّل صفوی استفاده شده است و بخشهای مفیدی از این مجلّد را تشکیل می دهد.
جلد سیزدهم: این جلد شامل نیمی از حرف «ش» و در 394 ص. چاپ شده است. این جلد به تصحیح یکی از شاگردان جوان مؤلف به نام سیّد محمّد حسن طالقانی، مدیر مجلّه المعارف و زیر نظر مستقیم خود مؤلف چاپ شده و معرفی 1477 کتاب را در بر دارد.
جلد چهاردهم: این جلد در چاپخانه الاداب در نجف مانند جلد سیزدهم چاپ شده و 376 صفحه دارد. تصحیح این مجلّد به دست یکی از شاگردان قدیمی و دانشمند شیخ آقا بزرگ، یعنی آقای سیّد محمد صادق بحرالعلوم انجام گرفته است. و آخرین رقم آن نشان می دهد که در این دو مجلّد حرف «ش» تمام شده و 2574 کتاب مورد معرفی قرر گرفته است.
بخش شرحهای حرف «ش» مانند بخش حاشیه ها در حرف «ح» (در جلد ششم) نمودار ادبیّات توضیحی و تعلیقی می باشد و نشان می دهد که چگونه مدّتها دانشمندان ما به خود فرو رفته و به گرد مسائل کهن، پیچیده و به جای ابتکار و تصنیف و به تکرار کار گذشتگان پرداخته اند. در این بخش حدود 1900 شرح دیده می شود. نظم و ترتیب علمی که مصحّح جلد ششم، (دکتر علنقی منزوی) برای حاشیه ها ایجاد کرده و در شرحها دیده نمی شود. در جلد ششم نخست کتاب حاشیه نویسی شده، معرفی می گردد و سپس حاشیه های آن پشت سر یکدیگر آورده می شود، لیکن در جلدهای 13 و 14 این عمل به صورت ناقص انجام شده است، و کتابهای شرح شده گاهی معرفی نمی شوند و گاهی مکرر تعریف شده اند.
ذکر خاطره ای از آقای دکتر علینقی منزوی در باره چاپ جلدهای سیزدهم و چهاردهم در عراق و علت اقدام شیخ آقا بزرگ به این کار، خالی از فایده نخواهد بود: «از آنجا که پس از انتشار مجلّداتی از الذریعه، آمدن نام تألیفات تنی چند از تندروان مانند: شریعت سنگلجی و همین طور سید احمد کسروی مورد اعتراض برخی محافل متنفّذ در عوام شده و ما از بیم تبدیل آن به خشونت و همین طور برای جلوگیری از دامن زدن به این وضعیت، آنها را در مجلّد دوازدهم حذف کرده بودیم، مرحوم والد، این خود سانسوری ما را با این تعبیر برما خرده گرفتند که:«من ضامن بهشت یا جهنم کسی نیستم». به همین جهت مرحوم والد دو مجلّد سیزده و چهارده را زیر نظر خود در نجف چاپ کردند و کتابهایی از آن گونه را که ذکرشان رفت و در ایران می توانست موجبات دردسر را فراهم نماید در آنجا گنجانیدند، لیکن متأسفانه با چاپ دو مجلّد 13 و 14 در نجف، تعدادی عنوان «رساله» و مقداری یادداشت که در تهران آماده بود نیز چاپ ناشده بر جای ماند».
جلد پانزدهم: در این مجلّد حروف «ص»، «ض»،«ط»،«ظ»،«ع» جمع شده است و چون آقای منزوی در سال 1338 از وزارت فرهنگ به دانشگاه تهران منتقل گردید، کار چاپ بقیه جلد نهم و جلدهای بعدی در چاپخانه دانشگاه تهران انجام گرفت و جلد پانزدهم نیز در چاپخانه دانشگاه تهران به سال 1343 ش،/1965م، در 400ص، مانند مجلّدات پیش از سیزدهم با تصحیح و اضافات فرزند مؤلف، دکتر علنیقی منزوی چاپ و پخش شده است، و این آخرین جلد است که به تصحیح او منتشر شد و پس از انتقال ناخواسته او به بیروت، برادرش، احمد منزوی، فرزند دوم مؤلف کار وی را در جلد 16 تا 23 در تهران ادامه داد.در سال 1355ش، آقای دکتر علینقی منزوی از بیروت به تهران بازگشت و تصحیح دو جلد 24 و 25 را به پایان رسانید.
جلد شانزدهم: این جلد شامل حرفهای «غ» و «ف» می باشد و نیمه دوم آن، پس از انتقال ناخواسته دکتر علینقی منزوی به بیروت به تصحیح فرزند دیگر مؤلف، آقای احمد منزوی در 442 صفحه در چاپخانه دانشگاه تهران به سال 1346 ش/1967 م چاپ شده است. احمد منزوی به جز تصحیح، فهرستی برای نام مؤلفان یاد شده در این جلد در پایان کتاب افزوده است. و این کار را در مجلدات پس از آن نیز تا جلد 21 ادامه داده است.
جلد هفدهم: در این مجلّد حرف «ق» و نیمی از آن حرف «ک» آمده و به «تصحیح» احمد منزوی در چاپخانه اسلامیه به سال 1387 ق/1967 م چاپ شده است. در حرف «قاف» 1348 کتاب و در حرف «کاف» این مجلد 380 کتاب معرفی شده است. فهرست مؤلفین نیز مانند جلد پیشین به دنبال آن هست. در این مجلّد و مجلّدات آینده تعداد کتب شیعه اسماعیلی بیشتر شده است. سبب آن، انتشار فهرست کتب آنها، تألیف مجدوع و تصحیح آقای دکتر علینقی منزوی است و این کتاب مدرک کارهای ایوانف درباره تاریخ ادب اسماعیلی بوده و تنها، خواص ازآن اطلاع داشتند.
جلد هجدهم: در این جلد بقیه حرف «ک» و همه حرف «گ» و همه حرف «ل» آمده است. در همه حرف «ک» 1343 کتاب و در همه حرف «گ» 280 کتاب و در همه حرف «ل» 627 کتاب معرفی شده است. این مجلد نیز مانند مجلّد پیشین در چاپخانه اسلامیه در تهران به سال 1378ش،/1967م، به تصحیح احمد منزوی چاپ و در 436 صفحه منتشر گردیده است.
جلد نوزدهم: این مجلّد بخشی از حرف میم را در بردارد و در 409 صفحه در همان چاپخانه با تصحیح و اضافات احمد منزوی به سال 1389ش،/1969م، چاپ شده است. درعنوان «مثنوی» در این مجلّد پیرامون 1150 مثنوی یاد شده است که برخی از آنها در مجلّد نهم که ویژه شعر و دیوانهاست، نیز نیامده است.
جلد بیستم: این مجلد از «مجتبی» تا «مسبل» از حرف میم را در بردارد و به سال 1390هـ.ق،/1970م، با تصحیح و اضافات احمد منزوی چند ماه پس از مرگ مؤلف، منتشر گردیده و در آغاز آن خلاصه شرح و حالی از مرحوم شیخ، در دوازده صفحه، چاپ شده است. عنوانهای عمومی قابل دقت این مجلّد شامل: «مسائل»،«مسأله»،«مزار»، «مختصر»، «مختار»، و «مجموعه ها» می باشد. این مجلّد دارای 428 صفحه و کتاب شماری آن از 1681 تا 3658 می باشد.
جلد بیست و یکم: این جلد از نام «مستببن» تا «مقاله» را از حرف میم در بر دارد و کتاب شماری آن، از 3659 تا 5719 است. مهمترنی عنوانهای عمومی آن:«مشیخه»، «معاد»،«معرب»، «معرفه»،«مقاله» و «مقالات» است. این مجلّد به سال 1392ق./1972م در 452 صفحه با تصحیح و اضافات آقای احمد منزوی در چاپخانه اسلامیه منتشر شده است.
جلد بیست و دوم: این مجلّدهایی از «مقالید» تا «منتخب» را از حرف میم در بر دارد و با تصحیح و اضافات احمد منزوی به سال 1393 هـ.ق./1974م در 444 صفحه در همان چاپخانه منتشر شده است. کتاب شمار این جلد از 5720 تا 7810 می باشد. مهمترین عنوانهای عمومی آن:«مقالات»، «مقتل»، «مقدمه»، مکاتیپ و مکتوب»، «ملخض»، «مناسک»، «مناظرات»، «مناقب» و «منتخب» می باشد.
جلد بیست و سوم: آخرین مجلّد از حرف میم است و «منتزع» تا «میوه» را در بردارد. کتاب شمار آن نشان می دهد که در حرف میم کلاً 9980 کتاب معرفی شده است. این مجلّد به سال 1395 هجری قمری با تصحیح و اضافات احمد منزوی در چاپخانه اسلامیه تهران در 362 صفحه چاپ شده است. عنوانهای مهم آن «منشأت»، «منطق»، «منظومه» و «موسیقی» می باشد. آقای احمد منزوی پس از انتشار این مجلّد به پاکستان سفر کرد تا به تکمیل فهرست نسخه های خطی فارسی خود بپردازد که تا آن روز شش مجلّد آن منتشر شده بود. آقای احمد منزوی فهرست واره کتابهای فارسی را به جای مستدرک «الذریعه» به شمار می آورد که در جای خود از آن سخن خواهم راند.
جلد بیست و چهارم: این مجلّد شامل تمام حرف نون است و 2315 کتاب در آن معرفی شده است و طبق فهرستی که در آخرین صفحه آن دیده می شود، این 24 جلد شامل 10741 صفحه است و 51423 کتاب در آن معرفی شده است. مهمترین عنوانهای عمومی که در این مجلّد دیده می شود: «نامه ها»، «نجوم»،«نحو»،«نزهة»، «نسب»،«نسخه»، «نصاب»،«نظم»،«نفس»،«نقد»،«نقض»،«نکاح»،«نوادر»،«نوروزیه»،«نهایة»،«نهج» و «نیت» می باشد. در عنوان نجوم تاریخچه این علم و پیشگامی ایرانیان در ترجمه آن برای مسلمانان به زبان عربی و در عنوان «نوادر» تاریخچه ای از تألیفات کوچک در سه قرن اول اسلام دیده می شود که مانند چهارصد اصل معرف یاد شده در مجلّد دوم (صفحه 125 تا 167) با حقوق در ایران بیش از اسلام پیوند دارد. این مجلّد با تصحیح و تنقیح و اضافات دکتر علنیقی منزوی به سال 1356 پس از بازگشت او از تبعید بیروت در 488 ص منتشر شده است.
جلد بیست و پنجم: این جلد شامل حرفهای «و،ه،ی» است و از «واثق» تا «یهودی سرگردان» را در 496 صفحه در بر می گیرد و در 7 خرداد 1357 از چاپ درآمده است. مجموعاً 1805 کتاب در آن معرفی شده است. 875 کتاب آن در حرف «واو» می باشد و عنوانهای مهم آن: «الواحد لا یصدر منه الا الواحد»، «واقعات» و ده عنوان «وامق و عذرا»، «الوجود»، «الوجیزه»، «وحدة الوجود»، «وسیله»، «وصیت»، «وقایع الایام» و «وقف» می باشد.
«الواحد لا یَصدُرُ مِنه اَلّا الواحدُ»، یعنی از یکی جز یکی نزاید؛ این از دلیلهای مانویان بر دوبنی (ثنوی) بودن جهان است که نو افلاطونیان موحّد برای رهایی از آن، نظریه «عقول عشره» را آوردند. وحدة الوجود نیز تعبیری از «پانته ایسم» هند و ایرانی است که مسلمانان علاقه مند به عرفان و اشراقیان، دهها رساله در اثبات آن نگاشته اند و برخی از آنها در این مجلّد دیده می شود. (ص 5 تا 7 و 34تا 40 و 55 تا 57).
دو حرف «هـ» 650 کتاب معرفی شده است و عنوانهای مهم آنها عبارتند از: «الهدایة»، «هدیه»، «هشت..»، «هفت...»، «هندسه» و «هیأت».
در حرف «ی» 280 کتاب معرفی شده که عنوانهای مهم آن: «یادداشت»، «یادگار»، «ینابیع»، «یوسف و زلیخا» و «یوم و لیله» می باشد. در پایان این مجلّد تاریخچه چاپ مجلّدات 25 گانه الذریعه و فهرست اسمهای مؤلفان کتابهای معرفی شده در این مجلّد و یک «استدراک» برای اغلاط 25 مجلّد الذریعه و ارجاعهای مفید آنها آمده که شامل 143 صفحه است.
کتاب ارزشمند و پربار «الذریعه الی تصانیف الشیعه» شامل 11239 صفحه است و در آن 53510 کتاب از مؤلفات شیعه مورد بررسی قرار گرفته و معرفی شده اند و در حدود 40 سال کار چاپ و نشر آن به طول انجامیده است.
الذریعه پس از چاپ اول بارها توسط ناشران ایرانی و همچنین لبنانی تجدید چاپ شده است و در اغلب موارد این چاپها مجدد، بدون اِذن و اجازه ورثه مرحوم شیخ آقا بزرگ و با دستبردهای نابهنجار انجام گردیده و حتّی در بعضی از چاپها نام مصحّحین کتاب (فرزندان مؤلف) به عمد حذف شده است.
با این همه چون مرحوم والد، مؤلف الذریعه در چندین جای کتاب اشارتهایی به مستدرک الذریعه داشتند و اندک یادداشتهایی نیز به خط ایشان در کتابخانه باقی بود، هنگامی که آقای سید احمد حسینی اشکوری، داوطلب تصحیح و انتشار آن گردید، من و برادرانم، آنها را در اختیار وی نهادیم که به صورت مجلّد 26 الذریعه در سال 1400 هـ.ق در 315 صفحه و 1585 عنوان کتاب همراه با 88 صفحه فهرست چاپ و پخش شد. از طرفی، گذشته از آنکه در نسخه اصلی الذریعه که به خط شیخ آقا بزرگ است و احترام مخصوص به خود را دارد، هنوز برگه هایی در آن هست که چاپ ناشده باقی مانده و آن به دو دلیل زیر است:
اولاً: تا حرف «میم»، که نسخه اصل آن را مرحوم والد در نجف نگاه داشته بودند، آن را استنساخ کرده و برای چاپ به تهران می فرستادند و گاهی اتفاق می افتاد که برگه هایی را مستنسِح سهواً یا خود مرحوم مؤلف عمداً حذف کرده است. حرف نون تا آخر آن را که خود من در تهران استنساخ کرده ام نیز به این مسأله دچار است.
ثانیاً: وقتی در حرف «ر» به باب رساله ها رسیدیم، همه آنها را با حذف کلمه «رساله» در بخشهایی از حرف چا نشده الذریعه پخش کردیم و این کار را با اجازه مرحوم مؤلف انجام دادیم. در این موقع، ناگهان مرحوم پدر که برای پایان کار الذریعه عجله داشت به طبع حرف «شین» در نجف پرداخت و چون نسخه چاپ شده آن را برای ما به تهران فرستاد، دیدیم ایشان فراموش کرده اند که رساله ها را داخل آن بنمایند».
اول: تهیه فهرستی از تألیفات و آثار علمی شیعه که از نظر تعداد و اهمیت، مهمتر و افزونتر از آثار اکثریت سایر مسلمانان است.
دوم: پاسخ تحلیلی و منطقی به اهانتهای جرجی زیدان مسیحی و پیروان سنّی اوست که شیعه را یک اقلیت ناچیز شمرده اند که در سده دهم با انشعاب از خلافت اسلام، موجب تضعیف اسلام و تقسیم خاورمیانه شده و فرآورده علمی، جز اندک، برجا ننهاده اند. برخی از ایشان، خامی و تعصب را تا به آنجا رسانیده اند که شیعه به حکومت رسیده را، الهام گرفته از پاپ و کلیسا شمرده اند. خلاصه جواب مؤلف الذریعه که در اکثر صفحات 30 جلد آن به طور پراکنده منعکس است، آنکه: تشکیل دولت مستقل شیعی، سبب ادامه و گسترش فعالیت علمی و فلسفی در ایران شیعی گردیده است؛ فعالیتی که پس از سده هشتم در پی انتشار آثار ابن تیمیّه و شاگردان وهّابی او در کشورهای سنّی مذهب، به کلی تعطیل یا رو به زوال رفت؛ زیرا در هیچیک از کشورهای سنّی مذهب، مدارسی چون مدرسه های: «قطب محیی»، «دوانی» و «دشتکی» در سده دهم، «صدرا» و «فیض» و «فیاض» در سده یازدهم، در شیراز و اصفهان و «نراقی» در کاشان و «سبزواری»
در سبزوار پدید نیامد. در پایتختهای بغداد، دمشق، قاهره و مراکش دایرة المعارفی چون «بحارالانوار مرحوم علامه مجلسی رحمه الله علیه»(110 مجلّد) و مجامع حدیث چون «وسایل الشیعه» و «وافی» پدیدار نشد. و اگر ایران تن به خلافت جور و خریداری شده عثمانی می داد همان بلا بر سر این کشور می آمد.
اینک ترجمه و تلخیص 30 مجلد الذریعه قرار است و در 6 مجلد چاپ و پخش شود که تاکنون 4 جلد آن توسط بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس منتشر شده است که هرچند انتشار آن موجب خرسندی فارسی زبانان است، ولی تنها بخش اول هدف مؤلف الذریعه است و آن فهرستی خشک از نام برخی آثار شیعه است، اما از هدف و نتیجه دوم الذریعه که سخن از آن رفت، و نتیجه دوم الذریعه که سخن از آن رفت، اثری در آن ترجمه نیست. امید می رود مترجم محترم و ناشر فرهنگ دوست که وسایل این کار را فراهم نموده است،برای احیای بخش عظیم تر آن یعنی: اسبقیت شیعه در پیدایی علوم و ترجمه آنها از زبانهای باستانی، یونانی، پارسی و هندی برآید تا چهره تشیّع که در همه تاریخ پرافتخار اسلام به صورت مخالفین دولت غاصب خلافت، جلوی عِمل کُشی های و هُنرشِکنی ها را گرفته بود، آشکار گردید.
قاضی نورالله فیلسوف عالی مقام است، او کسانی را که از نظریات فلسفی شیعه دفاع می کردند، شیعه می شمرد. به نظر او کسانی که «حُسن و قُبح» را عقلی بدانند نه شرعی، و قائل «عدل و توحید اشراقی باشند نه عددی» و منکر «جبر و فترت انقطاع فیض با مرگ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باشند، ناگزیر به امامت قائل خواهند بود نه خلافت غاصبانه.
هفته ای بعد شادروان پدرم به اتفاق آقای جلال محدث، داماد آل احمد و مرحوم جواد کمالیان،رئیس کتابخانه دانشکده حقوق و من (دکتر علینقی منزوی) برای بازدید مرحوم قزوینی که در منزل دکتر علی شایگان، (رئیس دانشکده حقوق) واقع در خیابان جم سکونت می داشت، رفتیم. پدرم در ضمن صحبت، موضوع قاضی نورالله را به میان آورد و مطالبی را که در خانه برای ما گفته بود با تفصیل بیشتر بیان نمود، این بار، مرحوم قزوینی سکوت و گاهی تأیید می کرد. در این جلسه مرحوم جواد کمالیان چندین قطعه عکس از حاضران برداشت که یکی از آنها در یادنامه قزوینی، از طرف وزارت فرهنگ چاپ شده است.
آقا بزرگ که از سال 1329هـ.ق./1911م. به گردش و جستجو در کتابخانه ها اشتغال داشته، و برای به دست آوردن احوال و آثار علما و ادبای شیعه در طی قرون گذشته، کوششی خستگی ناپذیر بخرج داد و دانشمندانی را که هر یک در روزگار خویش ستاره ای درخشان به شمار بوده اند و امروزه جز نامی یا چند سطر اثری در پشت یک کتاب کهن و اوراق موریانه زده از ایشان، چیزی باقی نمانده بود، زنده کرد و احوال ایشان را در دسترس همگان قرار داده است.
چون هدف مؤلف الذریعه در طبقات، گردآوری احوال دانشمندان مجتهد و صاحب نظر در قانون گذاری است، از گردآوری شرح علمای سه قرن نخستین اسلام که با حضور که یکی از معصومان دوازده گانه علیهم السلام حق اجتهاد نداشتند و به نام «رواه» یعنی جمع آوری کنندگان اخبار شناخته می شوند، نپرداخته و کتاب را به ذکر عالمان از سده چهاردهم به بعد اختصاص داد و این گنجینه بزرگ را به یازده بخش تقسیم کرده و هر یک را به قرنی از سده چهارم هجری تا چهاردهم اختصاص داده و هر قرن را به ترتیب حروف هجای آغاز نام آن بزرگان مرتب ساخته و نامی ویژه به آن داده است. نام هر یک از این یازده بخش در مقدمه جلد اول الذریعه و پشت جلد پنجم آن دیده می شود و هر یک از آنها در یک یا چند مجلّد است که در جای خود از آن سخن به میان خواهد آمد. این تاریخ بزرگ یازده قرنی به نام «طبقات اعلام الشیعه» در سه مرحله به چاپ رسیده است.
سده چهاردهم: از بخش مربوط به قرن چهاردهم هجری از این کتاب که خود «نقباء البشر فی القرن الرابع عشر» نام دارد، چهار مجلد در 1678 صفحه در نجف اشرف از چاپ بیرون آمد، و از حرف الف تا آخر حرف عین را در بردارد، و در آن 2228 تن از دانشمندان معاصر معرفی شده اند. آقای سید محمد حسن طالقانی نجفی از شاگردان مؤلف در پاک نویسی و تصحیح این مجلدات سهمی به سزا داشته است. یادآور می شود باقی این کتاب هنوز چاپ نشده است و یادداشتهای آنکه به خط شیخ می باشد در کتابخانه وقف شده آن مرحوم در نجف اشرف موجود است که فعلاً دسترسی به آنها مقدور نیست.
سده سیزدهم: این بخش که دانشمندان قرن سیزدهم هجری را در بردارد به نام «الکرام البررة فی القرن الثالث بعد العشره» نامیده می شود. این کتاب در دو جلد در نجف اشرف چاپ شده که جمعاً 852 صفحه دارد و تا کلمه «علی»، 1567 تن را معرفی کرده است. بقیه یادداشتهای سده سیزدهم مانند سده چهاردهم هنوز چاپ ناشده مانده است.
سده چهارم: آقای دکتر علینقی منزوی چنانکه در پیشگفتار «نوابغ الرواة فی رابعة المآت» که نام ویژه این کتاب است، آمده: می گوید: چون نشر احوال دانشمندان معاصر (سده چهاردهم) مرا در برابر اعتراضهای احتمالی زندگان و بازماندگان درگذشتگان قرار می داد، ترجیح می دادم برعکس مرحله اول، چاپ کتاب را به ترتیب تاریخی، از سده چهارم آغاز کنم.
سپس او روش کار خود را در بازسازی آثار پدر (الذریعه و الطبقات) در 46 صفحه روشن نموده است.(ن ک: نوابغ الرواه، ص /32 لب، مقدمه کتاب) این کتاب در بیروت به سال 1971م، در 364 صفحه چاپ و پخش شده است.
خلیفگان بغداد در سال 331 ق، توانستند حکومت سامانی اسماعیلی را به دست قبیله های ترک که از آسیای میانه با شرط سنّی بودن به خراسان راه داده بودند، به حکومتی نیمه سنّی تغییر دهند. و سپس آن را به دست غزنویان براندازند.(نوابغف ص 3، نابس 134، سیاست نامه خواجه نظام الملک، ص 46)
در سده چهارم هرچه ستمگری دربار عباسی را آشکارتر می شد، منزه طلبی مردم، که در گذشته به صورت شرط فره ایزدی برای شاه بیان می گردید، در آن روزگار به صورت شرط «عصمت امام حاکم» در دو نظریه ابونصر فارابی و ابوسهل نوبختی نمودار گشت.
سده پنجم: این کتاب به نام «النابس فی القرن الخامس» شامل احوال دانشمندان سده پنجم است که در همان سال (1971 م) در 229 صفحه با تصحیح و مقدمه آقای دکتر علینقی منزوی در بیروت چاپ و پخش شد.
خلیفگان بغداد که در سده چهارم، حکومت سامانیان شیعی را برانداخته بودند (سده چهارم، ص 134) در سده پنجم با اجرای سیاست هاشمی که شیعیان معتدل را به ظاهر، در حکومت بغداد شرکت می داد، ایشان را رو در روی تندروان نهاد، خلیفه در پنهان، سلجوقیان را به بغداد فرا می خواند. قائم خلیفه (467-422ق) به طغرل (456 م) چنین نوشت: «ای فرستاده رب الارباب: اسلام را از دست قرامطه (آل بویه) دریاب»(زبدة التواریخ الکاشانی، ص 108) پس چون به سال 447 ق، سلجوقیان به بغداد درآمدند، نه تنها «بساسیری» شیعی اسماعیلی را کشتند و خلیفه معزول (قائم) عباسی را بازگردانیدند، بلکه کتابخانه شاپور، مرکز تدریس شیخ طوسی (460-385 ق)، رهبر شیعیان معتدل را نیز به آتش کشیدند، و طوسی را ناگزیر کردند که به صحرای نجف پناه جوید (نابس، ص 161) پس کُردان، لران ورّامی، جاوانی، مزیدی، آل طاوس و دیگر شیعیان «فراتی»، شهر حلّه را میان نجف و بغداد نزدیک ویرانه های دانشگاه ساسانی «سورا» به سال 495 ق بنیان نهادند که تاکنون یکی از مراکز مهم شیعه به شمار است.(قرن 6. ثقات، ص 327)
سده ششم: این کتاب به نام «الثقات العیون فی سادس القرون» نامگذاری شده و شامل احوال دانشمندان آن قرآن است که در سال 1392 هـ.ق/1972 م. در بیروت و با تصحیح و مقدمه علینقی منزوی در 362 صفحه چاپ و پخش شد، و معرفی 807 تن از بزرگان آن سده را در بردارد. مانند: خیام، بنیان گذار تاریخ ملکشاهی که از سال 1304ش، به نام «تاریخ هجری شمسی» در ایران و افغانستان، تاریخ رسمی دولتی به شمار است؛ و همچنین انوشیروان (532-459ق) وزیر کاشانی و فارسی نویس خلیفه عباسی و محمد بن احمد (510-418ق). کتابدار کتابخانه شاپور و ابن ادریس (598-543ق.) نواده شیخ طوسی ک ه در برخی از مسائل با جدّ خود، شیخ طوسی اختلاف داشت. در این سده نفرت از خلیفگان ستمگر چنان مردم را در آرزوی حکومت معصوم (عج الله تعالی فرجه الشریف) نهاده بود که حکومت عباسیان به فکر استفاده از نظریه غیبت معصوم (عج الله تعالی فرجه الشریف) و تأیید آن افتادند.
ابن هبیره (560-499ق) وزیر دو خلیفه،«مقتفی» و «مستنجد» را می بینیم که در خانه خویش در بغداد به سالهای 543 و 544 قمری با پیروان امام غایب (عج الله تعالی فرجه الشریف) جلساتی تشکیل می داد و داستان «جزیره صاحب الزمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)» در آن مجلسها مطرح و روایت می شد و متن داستان در «جنة الماوی» از علامه نوری رحمه الله و در بحارالانوار علامه مجلسی رحمه الله ج 53، ص 213 تا 220 چاپ شده است. (ن ک: الذریعه، ج5، ص 106 تا 107)
البته باید گوشزد کرد که این داستان، تنها در باختر ایران از طرف عباسیان و به خاطر مستحکم نمودن پایه های حکومت خویش، و برای کاستن خطر امام شمشیر دارالموت ترویج می گردید و در مرکز و خاور ایران، گفتگو از تعیین جایی مخصوص برای امام غایب، حضرت حجت (عج الله تعالی فرجه الشریف) در میان نبود. عبدالجلیل رازی قزوینی ر کتاب «نقض» و احمد طبرسی در «احتجاج» و فضل طبرسی (548 م) در کتاب «اعلام الوری» که بعد از سقوط بغداد به دست مغول به صورت کتاب «ربیع الشیعه» درآمد و هر سه در نیمه این سده نگاشته شده و بیشتر مطالب آنها درباره غیبت حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) می باشد، درباره جایگاه فیزیکی امام (عج الله تعالی فرجه الشریف) سخنی به میان نیاورده اند. و از اینجا می توان به ساختگی و جعلی بودن این نوع داستانها پی برد.
آری، یک قرن پس از این تاریخ در پایان سده هفتم، دوباره نام «جزیرة الخضرا» در داستانی عامیانه به قلم کسی به نام «طیبی» (فضل بن یحیی کوفی) در میان می آید. اکنون دو اثر از «طیبی» در دست است که یکی همین داستان «جزیرة الخضرا» است که متن آن نیز در بحارالانوار مرحوم علامه مجلسی رحمه الله جلد 52، صفحه 159 تا 174 چاپ شده است و اثر دیگر او اجازه نامه ای است که اسامی گروه دوازده نفری راویان کتاب «کشف الغُمَّة» از مؤلف آن، علی بن عیسی اربلی (699 م) در آن ذکر شده است که در سده هشتم، صفحه 161 و 145 از کتاب طبقات و ریاض العلما، جلد 4، صفحه 375 تا 378 دیده می شود.
سده هفتم: این کتاب به نام «الانوار الساطعة فی المائة السابعة» مشتمل بر احوال سیصد تن از دانشمندان شیعه در آن قرن است. این کتاب نیز به تصحیح آقای دکتر علینقی منزوی در 231 صفحه به سال 1972م، در بیروت چاپ شده است. مؤلف کتاب، مرحوم شیخ آقا بزرگ، شروع این تألیف را سال 1345هـ.ق. تعیین کرده است. در این سده، مذهب تشیّع چنان اوج می گیرد و همگانی می شود که ناصر، خلیفه عباسی (622-575)هـ.ق در شعر خود، ابوبکر و عمر، خلفای اول و دوم را غصب کننده حضرت علی علیه السلام می خواند و برای درِ سردابِ امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)در سامره، پنجره ای با تاریخ 606 هجری قمری می سازد که هنوز هم زیارتگاه زائران و عاشقان آن حضرت در سامره است.
این خلیفه به راهنمایی عبدالله مختاری، صوفی بزرگ کوفه (649-577 ق) خرقه عرفانی را در زیر گنبد حضرت علی علیه السلام در نجف اشرف بر تن می کند (همین مجلّد، ص 4، 6 و 94) هموست که با جلال الدین حسن سوم (618-607ق) فرمانروای اسماعیلی اَلَموت پیمان دوستی می بندد تا وی همه تابوشکنی های پدران خود را ملغی سازد و «نو سُنّی» لقب گیرد. (تاریخ اسماعیلیان، ترجمه دکتر پروین منزوی، ص 167 و 253).
شکوفایی تشیّع چنان است که مورخان می گفتند: اگر مغول نیامده بود، دولت عباسی می توانست مدتی نیز به نام «پادشاهی» نه «خلافت» ادامه یابد (همین مجلّد، ص 88) که این نیز با روح ایرانیان ناسازگار بود. پس مغول بیامد و با راهنمایی فیلسوف بزرگ شیعه، خواجه نصیرالدین طوسی (662-597ق) و همدلی قاضی شیعی، سید علی بن طاوس (664-589ق) و در دوران وزارت دانشمند شیعی بزرگوار، علقمی (656-593ق)، عباسیان را که در آخرین دهسال حکومتشان چنان بی لیاقت بودند که نمی توانستند یا نمی خواستند از شیعه کسی قشریانِ متعصبِ سنّیِ محلی بغداد جلوگیری کنند، ناگزیر به سال 656 هجری قمری برابر با 1256 میلادی از ریشه برآوردند. (برای تفصیل نگاه کنید: همین جلد، ص 168 و 116 و 149 تا 152) از تاریخ تا سقوط قسطنطنیه به سال 857 هجری قمری/1453 میلای به دست ترکان سلجوقی تبار که تشکیل خلافت عثمانی را در پی داشت؛ مردم ایران از شریک حکومت ظالم در امان بودند؛ پس علم و هنر اندک در استانهای آزاد نشده پیشرفت می نمود. به سال 923هـ.ق/1517م، مصر بدست ترکان عثمانی افتاد و مردی را که می گفتند خود از فرزندان عباسیان می شمرد به استانبول برده، خلافت سنّی عباسی را از وی برای ترکان خریداری کرده، در محضری ثبت کردند.
سده هشتم: نام ویژه این کتاب «الحقائق الراهنه فی المئة الثامنة» و شامل دانشمندان شیعه در سده هشتم است که با تصحیح آقای دکتر علینقی منزوی در بیروت به سال 1975م، در 271 صفحه چاپ و پخش شده است.
در این قرن، مغولان که برای هم رنگی با مردم ایران، مسلمان شده بودند از سنیان به خاطر بازگردانیدن خلافت بیم داشتند؛ پس مذهب شیعه و پیروان حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) امام غایب را مناسبترین مذهب شناخته، در سال 708 هـ.ق. در ملاقات علامه حلی رحمه الله (726-648 هـ.ق) با الجایتو (716-703هـ.ق) مذهب شیعه و ریاست علامه حلی رحمه الله بر مدرسه «سیاره» به رسمیت شناخته شد.(ن ک: قرن 12، حاشیه ص 334).
لیکن همین اندک پیشرفت در آزادی اقلیتها، به ویژه شیعه، که تا آن زمان بسیار مظلوم واقع شده بود، واکنشهای گوناگون را در سده هشتم در کشورهای عربی، در پی داشت:
1. خشم اقطاعداران سنّی محلی را برانگیخت تا کتاب سوزی و هنر شکنی و عالم کُشی را از سر گیرند. نمونه برخی از شهیدان بزرگوار این دوران درهمین مجلّد (صفحات 45، 46، 146، 205، 209 و 210) و نیز در کشتار شیعیان در کوهستان کسروان (خسروان لبنان) در (ص 191 تا 192) دیده می شود. در پی تکرار این پیش آمدها، گسترش تشیّع در میان عربهای غرب فرات، فروکش کرد و به منطقه شرق دجله به ویژه ایران محصور گردید.
2. برخی گروه های شیعه نیز پس از دستیابی به نوعی آزادی و شرکت ظاهری در حکومت مغول، از حالت اپوزیسیون «ضد ستمگری» دور شده به راه محافظه کاری گام نهادند، می کوشند تا مگر بتوانند تشیّع را یکی از مذهبهای اکثریت سنی قلمداد کنند. در این گونه گروه ها اندک اندک، ریشه های فلسفی تشیع، عدل و آزادی اراده، عقلی بودن حُسن و قبح و نفی عدد در توحید کم رنگ شده، دیدگاه های مترقّّی شیخ طوسی (460م) و طبرسی (548 م) درباره هنر مجسمه سازی و موسیقی به نظریات قشری و تحریم سنی مآبانه تبدیل شد. گاهی این سنی زدگی به همکاری جنگی با پیروان متعصب «تیمیّه» علیه شیعیان «کسروان یا خسروان» می انجامید. (همین مجلد، ص 191 تا 192).
سده نهم: این بخش به نام «الضیاء اللامع فی القرآن التاسع» معروف است. این مجلد شامل احوال برخی از دانشمندان شیعی در قرن نهم هجری است که با تصحیح آقای دکتر علینقی منزوی در دانشگاه تهران به سال 1362 شمسی در 225 صفحه چاپ شده است.
رشد دو گونه ایدئولوژی مختلف، تسنن و تشیّع در دو بخش خاوری و باختری، پس از سقوط بغداد که مرکز قدرت جمع کننده قشری این دو ایدئولوژی بود، روز به روز این دو را زا یکدیگر جداتر نمود. در بخشهای باختری، فرات تا مدیترانه و شمال آفریقا، تسنن به توحید عددیِ تشبیهی و در بخشهای خاوری، دجله تا سند، تشیع به توحید اشراقی تنزیهی نزدیکتر می شد.
به سال 840 هـ.ق، پس از ملاقات دو رهبر شیعی، ابن فهد، پیشوای مذهبی (841-757 هـ.ق) و اسپند میرزا قره قوینلو، رهبر سیاسی (848م) در بغداد، مذهب شیعه در کردستان رسمیت یافت و سکّه به نام دوازده امام علیهم السلام رایج گشت و سپس این حکومت شیعی جزء دولت صفوی گردید.(ن ک: پیش گفتار قرن یازدهم) در پایان این سده، دو هسته اشراقی در شیراز به صورت دو مدرسه «دوانی»، محافظه کارتر و «دشتکی»، اشراقی تر، بنیان گرفت (نیز ن ک: سده دهم، ص 220 و 255 و پیش گفتارهای دو سده یازدهم و دوازدهم)
سده دهم: این مجلّد با نام «احیاء الداثر فی القرن العاشر» مشتمل بر شرح حال برخی از دانشمندان شیعه در قرن دهم هجری است که به تصحیح دکتر علینقی منزوی در دانشگاه تهران به سال 1366 شمسی در 305 صفحه چاپ شده است.
در سال 923ق. ترکان عثمانی بر مصر چیره شدند، پس به فکر زنده کردن دستگاه خلافت اسلامی افتادند و مردی را که گفته می شد خود را از فرزندان خلیفگان عباسی می شمرد، به استانبول برده، طبق سند محضری، خلافت عباسی را از وی خریداری کردند. مجهز شدن عثمانی به زره خلافت، سنیان آسیای صغیر را که اطاعت از خلیفه را واجب می دانستند، به سادگی در اختیار عثمانیان نهاد و چون عثمانیان به مرزهای ایران صفوی رسیدند، خاندان صفوی که تا قرن نهم پیرو تسنن معتدل غزالی بودند و خلافت را قبول داشتند، این بار برای گریز از تسلیم شدن به خلیفه سنی، به مذهب رفض رو آوردند. که آثار آن را در کاشان و رشت و مشهد و هرات می دیدند.(ن ک: قرن یازدهم، ص 34 و 35)
پس ایرانیان به گرد ایشان فرا آمده، راه را بر سپاه خلیفه گرفتند. ترکان عثمانی، شیعیان را زیر فشار گذاردند، و حتّی بزرگترین عالمان از جمله شهید ثانی (966-911ق) را به شهادت رساندند (ص 90 تا 92
) و مهاجرت و پناهندگی شیعیان کشورهای زیر سلطه عثمانیان به ایران فزونی یافت. هر چند این مهاجران، شیعی بودند اما روحِ خردگرایی ایشان کم رنگتر از ایرانیان بود و گه گاه با فیلسوفان و عارفان ایران مانند ملاصدرا، فیض و شاگردان ایشان، در کشاکش بودند. صفویان نیز که خود تباری آمیخته از کرد و ترک داشته و پدرانشان تا سده نهم سنی بودند، کم کم تمایلی به بازگشت به تسنن نشان داده ، در سال 984 ق، شاه اسماعیل و صدر اعظمش، میرمخدوم آشکارا به تسنن بازگشتند. پس از کشته شدن شاه، میرمخدوم به عثمانی پناهنده شد و به نگارش کتاب ضد صفویان و تشیّع پرداخت.(ن.ک: همین کتاب، سده 10، ص 245) پس جنگهای اعتقادی و قلمی با نوشتن کتابهای مخالف یکدیگر، به جنگهای نظامی افزوده شد.
میرمخدوم و نوح افندی هر دو در کتابهای خود، صفویان را متهم به موارد زیر می کردند:
1. رَفضِ خلافت و انشقاق جامعه اسلامی به دو بخش.
2. قول به قِدَم عالَم که نظر ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی و دیگر فلاسفه شیعه بود و آن عبارت است از اینکه ایشان جهان را فیض ازلی و ابدی پروردگار می شمردند.
3. تارک الصلاة بودن (ترک نماز جمعه) و عدما اجرای دیگر احکام اربعه در دوران غیبت معصوم (عج الله تعالی فرجه الشریف).
4. اعتقاد به معاد روحانی که برگرفته از مندرجات کتابهای فلاسفه شیعه چون: ابن سینا در «اضحویه» و خواجه نصیرالدین طوسی در «آغاز و انجام» بود.
جواب این دو نویسنده و اتهامات امثال ایشان را، «قاضی خان سیفی» و «علینقی طغایی» و دیگران در کتابهای خود می دادند، لیکن باز هم این اتهامات سبب فشار دولت عثمانی بر دولت صفوی و انتقال فشار از آنها بر علمای شیعه بود، پس میرداماد کتاب معروف «قبسات» را به این موضوع اختصاص داد که: ما شیعیان نیز مانند سنیان، قائل به حدوث عالم هستیم و لیکن ما قائل به حدوث دهری هستیم نه حدوث زمانی؛ و چون عثمانی ها اعتراض کردند که حدودث دهری، همان قدم زمانی بوده و مخالف کتب آسمانی است؛ از این روی ملاصدرا بر آن شد تا با یک گام عقب نشینی تازه، حدوث زمانی را نیز بپذیرد؛ پس او با بیان حرکت جوهری و اینکه: جهان در زمان، حادث و در هر «آن» معدوم و موجود می شود حدوث زمانی جهان را به گونه ای پذیرفت که ازلیت فیض را نفی نکند.(ن ک: احوال میرداماد، در قرن یازدهم، ص 67 تا 71 ملاصدرا در همانجا، ص 291)
سده یازدهم:این بخش با نام «الروضة النضرة فی القرن الثانی بعد العشرة» شامل احوال علمای قرن یازدهم هجری می باشد که در سال 1411 هـ.ق/1990 م در 648 صفحه چاپ شده است. متن و فهرست اعلام آن نیز در 75 صفحه توسط آقای دکتر محمد ابراهیم ذاکر، نواده مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی، تهیه و تدوین گردیده است. همچنین تصحیح و طبع این کتاب به وسله آقای دکتر علینقی منزوی انجام گرفته است.
در مقدمه این مجلّد آمده است: هنگامی که دولت عثمانی توانست عنوان خلافت را از متوکل علی الله که تبار خود را به عباسیان نسبت می داد، خریداری کند، توده اهل سنت بنابر عقیده «وجوب اطاعت از اولی الامر» استانهای آسیای صغیر یکی پس از دیگری تسلیم عثمانیان شدند تا به سقوط کردستان انجامید و عثمانیان، هم مرز حکومت صفوی در آذربایجان شدند. صفویان که تا آن روز از مذهب تسنن صوفیانه غزالی، پیروی می کردند و به این خاطر اطاعت از اولی الامر را واجب می شمردند، برای فرار از این واجب به رَفضِِ خلافت که عقیده ای قدیمی و ایرانی بود، پیوستند؛ اعتقادی که قرنها قبل از روی کارآمدن صفویه در مراز شریف در نزدیکی هرات و گنبد و بارگاه ابولؤلؤ در کاشان که تاریخ 705 ق دارد و صدها گنبد و بارگاهِ امامزادگان خاندان اهل بیت علیهم السلام، وجود داشت. ایشان با رسمیت دادن به مذهب شیعه، ایرانیان را برای دفاع در مقابل تهاجم ترکان عثمانی آماده می کردند. و این چنین بود که خاورمیانه در مرز رودخانه های دجله به دو بخش تقسیم شد:
در این حال، فشار حکومت از هر دو طرف بر مردم و اعتقادات آنها افزایش یافت و مهاجرتهای مذهبی شروع شد. برخی از شیعیان حکومت عثمانی شامل: «لبنان» و «سوریه» تا «یمن» به ایران مهاجرت می کردند و بعضی از ایرانیان متعصب در تسنن، به آسیای صغیر مهاجرت کردند. مهاجران از عثمانی، بیشتر توده شیعی مردم را تشکیل می دادند و مهاجران از ایران با عده ای اندک اما از میان طبقه حکّام بودند. همان گونه که گفته شد، صدراعظم ایران در زمان شاه طهماسب به نام «میرمخدوم» جزو این فراریان از ایران بود.
سده دوازدهم: این بخش با عنوان «الکواکب المنتشرة فی القرن الثانی و العشرة» از طرف انتشارات دانشگاه تهران و به تصحیح آقای دکتر علنیقی منزوی در961 صفحه به سال 1372 چاپ و پخش گردیده است.
یکی از مهمترین حوادث تاریخ ایران بعد از اسلام در این قرن اتفاق افتاد و آن، سقوط حکومت صفوی بود.
حکومت صفوی که در قرن دهم به منظور نجات معتقدان تشیّع و خارج کردن آن از زیر شلاق قشرگرایان خلافت عثمانی پدید آمده بود، در قرن دوازدهم بدون کوچکترین مقاومت در مقابل حمله عده ای افغانی سنی معتدل، برافتاد. پس از قیام دولت صفوی بر ضد عرفان و تصوف و قتل عام صوفیان قزوین در سال 1002 هـ.ق، این خود پرستی در میان روشنفکران ایرانی در مدارس کاشان، اصفهان، قم، نیشابور و هرات پدید آمد که پس از او «واپس گرایی صفویان» و پشت کردن به تصوف و عرفان در قزوین و روی کار آمدن اخباریان در اصفهان، دیگر انگیزه ای برای مقاومت در مقابل افغانیان به ظاهر سنی معتدل که مخالفت شدید با عرفان نداشتند، ندیدند.
در چنین شرایطی، نادرشاه که خود از ترکمانان سنی بود و گرایشهای تشیّع نیز داشت، روی کار آمد. او برای نزدیک کردن مسلمانان به یکدیگر، نظریه «پنج گانگی مذاهب اسلامی» را مطرح کرد و کنفرانسی در سال 1156 هجری قمری در نجف به راه انداخت و با تحت فشار قراردادن علما و دانشمندان شیعی، برخی از ایشان را مجبور به عقب نشینی نمود؛ اما دولت عثمانی که به کمتر از تصرف تمام ایران راضی و قانع نبود، این پیشنهاد را رد کرد.
اینک بخش دوم برری احوال و معرفی آثار شیخ آقا بزرگ تهرانی در اینجا پایان می پذیرد. نگارنده امیدوار است این معرفی مختصر،راهی به سوی تحقیقات ارزنده و عالمانه تر در این اقیانوس بیکران معرفت بوده باشد و بلند همّتان با یاری گرفتن از روح والای شیخ آقا بزرگ تهرانی درهای آن را بر روی خوانندگان فارسی زبان نیز بگشایند.(1)
به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386
بخش اول: احوال شیخ
یکصد و بیست و پنج سال پیش در شب پنجشنبه یازدهم ماه ربیع الاول سال 1293 ق، برابر با نوزدهم فروردین سال 1255 شمسی برابر با هفتم آوریل 1876 میلادی در خانه یکی از روحانیون تهران، واقع در سه راه دانگی، نزدیک پامنار، پسری به دنیا آمد که پدر و مادرش برای بزرگداتش نام جدّ بزرگ پدری وی، حاجی محسن تهرانی، او را محسن نامیدند. لیکن همیشه او را «آقا بزرگ» صدا می کردند، زیرا طبق عادت قدیم تهرانی ها کودکی که به نام جد کوچک او نامیده شود «آقا کوچک» یا «خانم کوچک» و کودکی که به نام جد بزرگ خود نامیده شود «آقا بزرگ» یا «خانم بزرگ» خوانده می شود.پدرش، حاجی علی فرزند حاجی محمدرضا،فرزند حاجی محسن، فرزند حاجی علی اکبر تهرانی، خود از روحانیون تهران بود. او کتابچه ای در تاریخ «حادثه رژی» و تحریم دخانیات نوشته و به سال 1324 هـ.ق. درگذشته است. (الذریعه، جلد 3 ص 252)
پدر او، محمدرضا، مؤلف الذریعه، نیز از روحانیون تهران بود. شرح حال وی در طبقات، سده سیزدهم، ص 563 آمده است، او پس از مرگ پدرش، حاجی محسن، به سال 1250 هـ.ق ناگزیر شد کار بازرگانی پدر را دنبال کند.
پدر محمدرضا، حاجی محسن، شریک معتمدالدوله (منوچهرخان) در بازرگانی و تأسیس نخستین چاپخانه در ایران عهد قاجار بوده است که چاپ قرآنها و دعاهای معروف به معتمدی محصول کار ایشان است. او در سال 1246 هـ.ق معتمد الدوله را که در آن زمان حاکم گیلان بود، وصی خود بر املاکش در گیلان کرد و این وصیتنامه در کتابخانه وقف شده شیخ آقا بزرگ در نجف اشرف موجود است (الذریعه، جلد9، ص 144 تا 145)
شیخ تحصیلات مقدماتی را در «مدرسه دانگی» و «مدرسه پامنار» و سپس در «مدرسه فخریه مروی» فرا گرفت. علوم ابدی را نزد شیخ محمد حسین خراسانی و شیخ محمد باقرمعزالدوله،اصول را نزد سید عبدالکریم مدرسی و سید محمد تقی تنکابنی و شیخ محمد تقی پسر حاج شیخ عباس نهاوندی، منطق را نزد میرزا محمد قمی، فقه را نزد میرزا محمد تقی گرگانی و حاج شیخ علی نورایلکایی، مقداری از ریاضیات را نزد ایشان و مقداری هم نزد میرزا ابراهیم زنجانی آموخت.
از آثار دوران تحصیلی شیخ چند مجموعه از کتابهای درسی به جای مانده که شیخ آنها را به سبب کمبود چاپخانه در آن زمان، به دست خویش نوشته است. یکی از آنها مجموعه ای است شامل:
1. ایساغوجی در منطق که در سال 1308 هـ.ق نوشته است.
2. شرح ایساغوجی با تاریخ 25 ذی حجه سال 1311 هـ.ق.
3. ترکیب تهذیب المنطق.
4. اللئالی المنتظمه، تألیف ملاهادی حکیم سبزواری متخلص به اسرار، این مجموعه به خط صاحب الذریعه زمانی نزد سید محمد جزایری در اهواز بود و عکسهایی از آن در مقدمه طبقات، قرن چهارم، نوابغ الرواة چاپ شده است.
شیخ در همان سنین جوانی، پس از پایان تحصیلات مقدماتی در تهران به مطالعه تاریخ ادبیات و رجال پرداخته بود. گواه بر این مطلب، وجود مجموعه دیگری است که به خط خود وی و محتوی این کتابهاست:
1. رجال نجاشی که آن را در تهران به تاریخ شوال سال 1314 هـ.ق نوشته است.
2. فهرست منتجب الدین ابن بابویه که آن را در نجف به سال 1320هـ.ق، نوشته است، و نیز نسخه ای از فهرست شیخ طوسی در دست است که به خط صاحب الذریعه در هشتم ربیع الاول سال 1315 هـ.ق در تهران و پیش از مهاجرتش به عراق پایان یافته است. و آن را با کمک همکار خود، شیخ محمد نهاوندی، تصحیح و تحقیق کرده و در مقدمه ای که بر نسخه نوشته، کار خود را روشن ساخته است.
شیخ آقابزرگ در دوران جوانی به همراهی پدر و مادر خویش، سفری در سال 1310 هـ.ق، به مشهد و در سال 1313 سفری به عراق کرده و پس از سه ماه در همین سال، سفری نیز به مازندران نموده است. سپس در سن بیست و دو سالگی در 10 جمادی الثانی سال 1315 هـ.ق، به قصد تکمیل تحصیلات به عراق رفت و از این تاریخ تا سال 1329 هـ.ق، در شهر نجف می زیست.
وی درحوزه نجف در محضر حاج میرزا حسین نوری، متوفی به سال 1320 هـ.ق، و شیخ محمد طاها نجف، متوفی به سال 1323 هـ.ق، و سید مرتضی کشمیری، متوفی به سال 1323هـ.ق، و حاج میرزا حسین خلیلی، متوفی به سال 1326 هـ.ق، و ملا محمد کاظم، آخوند خراسانی، پیشوای هواخواهان مشروطیت، متوفی به سال 1329 هـ.ق، و حاج سید احمد حائری تهرانی و میرزا محمد علی چهاردهی، متوفی به سال 1324 هـ.ق. و سید محمد کاظم یزدی و میرزا محمد تقی شیرازی، متوفی به سال 1338 هـ.ق، و شیخ شریعت اصفهانی متوفی به سال 1339 هـ.ق، استفاده کرد.
او در سده چهاردهم طبقات، ص 575، چاپ نجف، شرحی از جشن شادمانی که استادش حاج میرزا حسین خلیلی در مدرسه اش برای پیروزی مشروطیت در سال 1327 هـ.ق، بر پا داشته بود، می آورد و روح آزادی خود را مثل دیگر موارد نشان می دهد.
شیخ تقریرات درس مرحوم آخوند خراسانی را می نوشت و از شاگردان مبرّز ایشان محسوب می شد و در مبارزات مشروطه خواهی او شرکت داشت.و در این موضوع کتابی به نام «تعریف بالمدینة و الاسلام» از فرید و جدی را در سال 1327 هـ.ق، به فارسی ترجمه و منتشر کرد.
آقابزرگ، گذشته ازاستادان یاد شده، از حاج میرزا حسین نوری که قدیم ترین استاد اوست و نیز از شیخ محمد صالح آل طعان بحرین و شیخ علی خاقانی، متوفی به سال 1334 هـ.ق، و سید محمد علی شاه عبدالعظیمی، متوفی به سال 1334 هـ.ق، و شیخ موسی بن جعفر کرمانشاهی و سید ابوتراب خوانساری و شیخ علی کاشف الغطاء، متوفی به سال 1350 هـ.ق، و سید حسن صدر متوفی به سال 1354 هـ.ق، اجازه روایت گرفت. وی پس از فوت مرحوم آخوند خراسانی در سال 1329 هـ.ق، و پیدایش اختلاف میان مشروطه خواهان نجف بر سر اتهام تندروی مجلسیان تهران و برای دوری گزیدن از سیاست واپس گرایان، از نجف به کاظمین هجرت کرد و در آنجا پس از قرارداد با «صدر» و «کاشف الغطاء» که پس از این یاد خواهیم کرد به تتبع و تحقیق پرداخت و شروع به تألیف و تدوین دایرة المعارف کتاب شناسی به نام «الذریعه الی تصانیف الشیعه» نمود و برای آنکه خاطر آسوده و فراغت بیشتری داشته باشد، شهر سامرا در کنار دجله در 125 کیلومتری شمال بغداد را برای سکونت انتخاب کرد و هر شش جلد خطی این کتاب ارزشمند در این شهر فراهم شد.
مؤلف الذریعه در زمینه جمع آوری فهرست عمومی از تمام آثار قلمی شیعه از قدیم ترین ایام تا زمان حیاتش تحقیق و تتبع نمود. او از آن سال تا پیش از مرگ، کتابخانه های عمومی و خصوصی عراق عرب و اغلب کتابخانه های مهم ایران و برخی کتابخانه های سوریه، فلسطین،مصر و حجاز را دید و برخی از آن کتابخانه ها، شبها و روزهای بسیار را سپری کرد، تا جایی که در بعضی از کتابخانه ها چون صاحب کتابخانه راضی نمی شد که در کتابخانه باز بماند، او خوراک خود را با خویش می برد و شب هنگام مدیر کتابخانه، در را بر روی شیخ می بست و او در آنجا زندانی می ماند؛ تا مدیر بر طبق قرار، روز دیگر در را به روی او باز گشاید.
شیخ اغلب فهرستهای کتابخانه های ترکیه، هند، افغانستان، پاکستان و برخی فهرستهای اروپایی را نیز از نظر گذرانیده است.
آقا بزرگ در سن بیست و چهار سالگی با منصوره خانم، دختر شیخ علی قزوینی ازدواج کرد و از وی یک پسر به نام محمد باقر و دو دختر به نام های مریم و مرضیه دارا شد همسر او در سال 1335 هـ.ق درگذشت و پسرش محمد باقر نیز در سن جوانی فوت شد (ن ک: سده چهاردهم طبقات، ص 1426) شیخ که گرفتار بچه داری شد، به ناچار پس از مرگ همسر اولش در همان سال با مریم خانم، دختر سید احمد دماوندی ازدواج کرد (پیشین، ص 94) و از وی چهار پسر و دو دختر به سنین رشد رسیدند. دو پسر بزرگ او، دکتر علینقی و احمد منزوی در کار تصحیح و چاپ آثار پدر همکاری داشته و دارند. پسر سوم شیخ، شادروان دکتر محمدرضا منزوی که دامپزشک بود به دست دژخیمان پهلوی به شهادت رسید و پسر چهارم، دکتر مهندس محمد تقی منزوی، استاد دانشکده فنی تهران شد و اکنون در لوس آنجلس زندگی می کند.
شیخ برای بار دوم به سال 1350 هـ.ق به همراهی عمویش، حاج حبیب الله تاجر تهرانی سفری به مشهد کرد. در این سفر برای خود و فرزندانش گذرنامه گرفت و لقب «منزوی» را در شناسنامه ثبت نمود. اگرچه او به این لقب شهرت نیافت، لیکن در الذریعه (جلد 15، ص 128 و 202) از آن یاد کرده است. سفر سوم او به مشهد، در سال 1365 هـ.ق، و سفر چهارمش به سال 1381 هـ.ق بود.
آقا بزرگ در سال 1354 هـ.ق، که اثر نفیس خود یعنی «الذریعه» را قابل انتشار دید، درصدد چاپ آن برآمد، لیکن حادثه ای ناشی از تعصب ضد شیعی و ایرانی سامرائی ها و کشتن شخصی به نام شیخ هادی تهرانی به دست آنها به مؤلف فهماند که نمی تواند با اقامت در آن شهر به چاپ کتاب خود که سراسر دفاع از تشیّع بود، بپردازد بدین منظور محلّ اقامت خود را از سامرا به نجف انتقال داد، البته خروج او از سامرا به دستور حکومت و پس از زندانی کردن بسیاری از ایرانیان به اتهام شرکت در آن غوغا بود، در صورتی که همه مردم قاتل شیخ هادی را می شناختند.
صاحب الذریعه در نجف با کمک مالی عمویش، حاج حبیب الله محسنی چاپخانه ای به نام «مطبعه السعادة» برپا نمود تا کتاب خود را در آن به چاپ برساند و لیکن دولت پادشاهی عراق به عذر ایرانی بودن ایشان مانع از انجام کار وی شد. و پس از آنکه با مشقتهای بسیار، چاپخانه را زیر نظر یک نفر عراقی قرار دادند، باز هم دولت وقت به بهانه های دیگر درِ چاپخانه ها را بست، . شیخ به ناچار چاپخانه را فروخت، تا مگر کتاب را در چاپخانه ای دیگر به چاپ رساند. پس از چاپ شدن جلد اول،باز وزارت فرهنگ عراق شش ماه از انتشار آن جلوگیری کرد و بزرگترین بهانه اش، فارسی بودن نام مؤلف بود. یادآور می شود که این اثر گرانقدر تا مدتها در دو کشور عربستان و لیبی به بهانه تبلیغات شیعی و ایرانی ممنوع الورود بود.
شیخ آقا بزرگ تهرانی، روشنفکر و مشروطه خواه، از اوایل جوانی به واسطه زهد و پرهیز به سحرخیزی و پیاده روی عادت کرده بود.
وی از سنین 40 تا 70 سالگی، در بیست و چهار ساعت، فقط دو وعده، صبح و ظهر غذا می خورد و شب را با معده خالی به رختخواب می رفت. خواب او در شبهای بلند از پنج ساعت تجاوز نمی کرد. یک ساعت پیش از فجر برمی خاست و پیاده به زیارت قبرستان شهر و حرم حضرت علی علیه السلام می رفت و پس از ادای فریضه صبح پیاده به خانه بازمی گشت و پس از صرف ناشتایی به کتابخانه که محلّ کارش بود می رفت و تا ظهر مشغول کار می شد. بعد از ظهر پس از انجام عبادت و صرف ناهار کمی استراحت، دوباره به کتابخانه برمی گشت و تا نزدیک مغرب مشغول کار بود، سپس به مسجد و حرم می رفت و پس از انجام نماز مغرب و عشا بازمی گشت و چند ساعت از شب را نیز در کتابخانه مشغول کار بود.
پیگیری او چنان بود که چون در حل مشکلی مربوط به تاریخ مرگ یا تولد دانشمندی یا شناسایی کتابی یا نسبت کتاب به مؤلّفش در می ماند، گاه شبها را تا بامداد در کتابخانه می ماند و گاه مدت این گرفتاری به چند روز می کشید و چون گمشده خویش یا حل مشکل را می یافت، گویی دنیا را به او داده اند و خرسند و خوشحال می شد.
شیخ دقیقه ای از کار باز نمی ایستاد، حتّی آنگاه که میهمان یا طلبه ای بر او وارد می شد پس از احوال پرسی و جواب پرسشهای علمی، دوباره با معذرت خواهی به کار خود باز می گشت. او در پذیرایی میهمان حداکثر تواضع را داشت. به هیچ کس اجازه بوسیدن دستش را نمی داد و بی اختیار دستش را کنار می کشید. او میهمان را هر چند که بسیار جوانتر بود تا در خانه بدرقه می کرد.
بخش دوم: آثار شیخ
پیش از پرداختن به بررسی دو اثر گرانسنگ شیخ آقا بزرگ تهرانی، یعنی «الذریعه الی تصانیف الشیعه» و «طبقات اعلام الشیعه» آثار دیگر او را به طور اجمال معرفی می کنیم:1. مصفی المقال فی مصنفی علم الرجال: او در این کتاب شرح حال تاریخ نویسان را در تمام دوره های اسلامی گردآورده و ششصد تن از پیشگامان خود را معرفی کرده است. این کتاب به زبان عربی است و فرزند دوم شیخ، احمد منزوی در تهران تصحیح و به سال 1337 ش، در 626 صفحه چاپ کرده است.
2. منخبی از مصفی المقال که با نام «المشیخه» یا «الاسناد المصفی» در نجف اشرف به سال 1356 هـ.ق چاپ شده است. در این کتابچه فقط از کسانی یاد شده که در طریق روایت و زنجیره سند اجازات ایشان واقع شده اند؛ به همین سبب، صاحب الذریعه از نسخه های این کتاب به عنوان «اجازه نامه» استفاده نمود و با نوشتن چند سطر اجازه روایتی در پایان هر نسخه این کتاب، به نام یک شاگرد، به وی اجازه نامه می داد. (ن ک: الذریعه، جلد 2، ص 70 و جلد 3، ص 491 و جلد 10، ص 51).
3. هدیة الرازی الی المجدد الشیرازی: این کتاب در شرح حال آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی است و توسط یکی از نوادگان آیت الله شیرازی چاپ شده است.
4. النقد اللطیف فی نفی التحریف عن القرآن الشریف: صاحب الذریعه در این کتاب از استاد خویش، حاجی حسین نوری و کتاب او یعنی «فصل الخطاب فی تحریف الکتاب» دفاع نموده و او را از قول به تحریف، به معنای تغییر و تبدیل، تبرئه کرده است.
5. توضیح الرشاد فی تاریخ حصر الاجتهاد: همان گونه که از نام این کتابچه هویداست درباره مذهب اجتهاد در فروع احکام و تاریخ پیدایش مذهب تقلید و سد باب اجتهاد و حصر حق اجتهاد به چهار تن از پیشوایان اهل سنّت است. این کتاب به درخواست یکی از علمای موصل به نام «سید جعفر بن حسن اعرجی موصلی» تألیف شده است.
6. تفنید قول العوام بقدم الکلام: این کتاب نیز درباره یک مسأله کلامی است که مورد نزاع میان معتزله و اشاعره در دوره عباسی بوده است که آیا قرآن قدیم است یا حادث؟ این رساله نیز به درخواست همان عالم موصلی نوشته شده است و در الذریعه (جلد 4، ص 361) از آن یاد شده است.
7. ذیل المشیخه: در مشایخ مؤلف از اهل سنّت. این رساله در آغاز کتاب«الوضوء فی کتاب و السنة» چاپ شده است.
8. ضیاء المفازات فی طُرق مشایخ الاجازات.
9. اجازات الروایة و الوراثة فی القرون الاخیرة: برای تفصیل معرفی این کتاب، الذریعه، جلد 1، ص 129 دیده شود.
10. مسند الامین: اجازه مفصلی است که شیخ برای مرحوم علامه امینی، مؤلف کتابهای ارزشمند «شهدا الفضیلة» و «الغذیر» نوشته است.
11. حیاة الشیخ الطوسی: در شرح احوال شیخ طوسی است. این کتاب در آغاز تفسیر شریف «التبیان» و جداگانه در 150 صفحه چاپ شده است. شیخ آن را پس از چاپ جلد هفتم الذریعه تألیف کرده است.
مؤلف الذریعه خلاصه های بسیاری از کتابهای دیگران را بیرون آورده که هر یک برای خود کتابی مستقل به شمار می رود:
12. الدرّ النفیس فی تلخیص رجال التأسیس: (ن ک: الذریعه، جلد 8، ص 86 و 87)
13. محصول مطلع البدور فی تلخیص مافیه من المنثور: (الذریعه، جلد20، ص 151)
14. الیاقوت المزدهر فی تلخیص ریاض الفکر.
15. ملخص زاد الساکلین از فیض کاشانی (ن ک: الذریعه، جلد 12، ص 2 و 3 و همچنین جلد 22، ص 207).
16. نزهه البصر فی فهرس نَسِمَة السحر (الذریعه، ج24، ص 115 و 154)
17. الظلیله فی النساب البیوتات الجلیله.
18. تشجیر حدیقة النسب، للافتونی.
شیخ چند کتابچه در انساب نوشته یا کتابهای انساب را مشجر و شاخه بندی کرده و همچنین او تقریرات درسهای استادان خویش چون آخوند خراسانی و شیخ شریعت اصفهانی را به صورت کتاب مستقل نوشته است.
الذریعه الی تصانیف الشیعه
این کتاب ارزشمند، دایرة المعارفی است در کتاب شناسی که بر حروف الفبا ترتیب یافته و تاریخ ادبیات شیعه در چهارده قرن در آن گرد آمده است.چون جرجی زیدان کتاب «تاریخ آداب اللغة العربیة» را منتشر کرد و در آن بذر تعصّب ملی را پاشید و تشیّع را مذهبی گمنام و کم اثر قلمداد کرد و با دیده حقارت، ادبیات شیعه را تضعیف کرد و نسبتهای ناروایی بدان داد، از این روی چند تن از علمای مبرّز شیعه درصدد پاسخ علمی به ادعاهای او بآمدند و پس از مذاکراتی که انجام شد، سه تن از ایشان تعهد کردند که هر یک کاری را به ترتیب زیر انجام دهد:
1.سید حسن صدر (1345-1372 هـ.ق)، تعهد نمود که کتابی در پایه گذاری علوم اسلامی که برای اولین بار به وسیله شیعیان رواج یافته، بنویسد.
2. شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (1373-1294هـ.ق)، تعهد نمود که نقایص و غلطهای کار جرجی زیدان را نشان دهد.
3.شیخ آقا بزرگ تهرانی تعهد نمود که تاریخ ادبیات شیعه را گردآوری کند. نتیجه کار نخستین ایشان کتاب «تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام» در سه جلد که خلاصه آن به نام «الشیعه و فنون الاسلام» در یک جلد در سال 1331 هـ.ق. چاپ شد و سپس خود کتاب پس از مرگ مؤلف و با تشویق صاحب الذریعه و به وسیله سید محمد، پسر سید حسن صدر چاپ شد. نتیجه کار کاشف الغطاء به صورت دو کتاب «المراجعات الریحانیه» و «النقود و الردود» منتشر گردیده که در بخش دوم آن به اشتباهات جرجی زیدان پرداخته است.
ثمره کار آقا بزرگ گرچه دیرتر از دیگر همکارانش به نتیجه رسید، ولیکن نتیجه ای که به دست داد قابل قیاس و برابری با نتیاج کار آن دو بزرگوار نبود. او کتاب «الذریعة الی تصانیف الشیعة» را به وجود آورد که مجلدات آن به صورت خطی در 6 جلد و به صورت چاپی در 29 جلد به ترتیب زیر منتشر گردیده است:
جلد اول: این مجلد در سال 1355 قمری برابر با 1934 میلادی چاپ و در سال بعد پخش گردید. این مجلّد شامل سه مقدمه است که یکی از آن خود مؤلف و دیگری از شیخ محمد علی اردوبادی و سومی از شیخ محمد حسین کاشف الغطاء و تقریظی از سید حسن صدر است. سپس اصل کتاب آغاز می شود و تعداد 1608 کتاب را معرفی می کند. در ضمن آنها، از 1800 اجازه از اجازات علمای شیعه ذکر شده که بهترین نمودار زنجیره اسناد و طبقات علمای شیعه است.
جلد دوم: این مجلّد یک سال پس از جلد اول، در سال 1356 ق در نجف اشرف منتشر گردید و در آن تعداد 2045 کتاب معرفی شد. در این مجلّد، حرف الف به پایان رسیده است. در فصل«اصل» این مجلد، «اصول چهارصد گانه شیعی» معرفی شده است. پیوند میان برخی از این چهارصد اصل که شماری از آنها در جلد دوم الذریعه (ص 125 تا 167 به ویژه شماره 595) و نیز در همان کتاب (جلد 8، ص 286) معرفی شده و همین طور همگامی آنها با حقوق ایران باستان در مقاله «قانون نامه آبگار» به قلم آقای دکتر علینقی منزوی فرزند بزرگتر شیخ در مجله کاوه، منتشره در مونیخ، شماره 44، سال 1351 ش، ص 440 تا 446 گزارش شده است.
جلد سوم: مؤلف در سال 1357 ق/1938 م توانست مجلد سوم از کتاب خود را در نجف اشرف چاپ کند. این مجلد، حرفهای «ب-پ و مقداری از حرف ت» را در بر دارد و تعداد 1918 کتاب در آن معرفی گردیده است. پیشامد جنگ جهانی دوم و بدی اوضاع، چاپ بقیّه مجلّدات الذریعه را به تأخیر انداخت و پس از مدتی وقفه، ادامه کار چاپ در تهران دنبال شد.
جلد چهارم: این مجلّد در سال 1363 ق/1943م و با یک فترت شش ساله در تهران توسط فرزند مؤلف، دکتر علینقی منزوی چاپ و منتشر گردید. این مجلد مشتمل بر ذکر 2304 کتاب است. تاریخچه تقویم نویسی در ایران و فهرستی از حدود 700 کتاب از کتابهای تفسیر، نیز از بخشهای سودمند این جلد است. این مجلّد و پس از آن تا جلد پانزدهم (به جز جلد سیزدهم و چهاردهم که در عراق چاپ شدند) با اضافات و حواشی فرزند شیخ، یعنی آقای دکتر علینقی منزوی چاپ شده است.
یادآور می شود این جلد با مساعدت سید نصرالله تقوی، ریئس قوت دیوان عالی کشور در چاپخانه مجلس چاپ شد. در همین باره آقای دکتر علینقی منزوی فرمودند:
شادروان نصرالله تقوی به مناسبت دوستی که با مرحوم شیخ آقا بزرگ داشت این کار را کرد و حتّی از مرحوم ابن یوسف شیرازی خواست تا برای راهنمایی من در کار تصحیح همکاری کند و ایشان حدود 150 صفحه را با من تصحیح کردند.
جلد پنجم: این مجلّد را در آذر ماه سال 1324 ش/1944 م از چاپ خارج شد. این مجلّد مشتمل بر حرفهای «ت، ج، چ» می باشد و 1314 کتاب را معرفی نموده است. بسیاری از کتب علم کلام شیعه به عنوان «جواب» و «جوابات» در این جلد آمده است.
جلد ششم: این مجلّد دو سال پس از جلد پنجم در سال 1326 ش/1947م در 412 ص در چاپخانه بانک ملی در تهران چاپ و پخش گردید. این مجلّد محتوی معرفی 2473 کتاب است و 763 کتاب حدیث در آن یاد گردیده که منابع اصلی حقوق شیعه است و اکثر آنها در سده سوم و چهارم هجری قمری تألیف شده و در شمار چهارصد اصل شیعه می باشد. بخش معرفی «حاشیه ها» در این مجلّد نیز از بخشهای سودمند و ارزنده است که 1273 «حاشیه» را معرفی می کند و مانند بخش «حاشیه ها» در دو مجلّد سیزدهم و چهاردهم، نمودار کارهای علمای قرن دهم هجری است که عبارت از دنباله روی و تقلید از یکدیگر بوده و سزاوار است که این قرن را «قرن حاشیه نویسی» نام دهند. همچنین در پایان این مجلّد و مجلّدات هفتم و هشتم، فهرست برخی از کتابخانه هایی که مورد استفاده مؤلف الذریعه بوده، و به وسیله آقای دکتر علینقی منزوی تهیه و چاپ شده است.
حلد هفتم: این مجلّد به سال 1329 ش/1950 م. در 302 ص در چاپخانه مجلس چاپ شد. بخشهای «خمسه» و «خطبه» در این مجلّد اهمیّت تاریخی دارند و در این مجلد 1417 کتاب معرفی شده و به حرف «خ» پایان یافته است و در آخر، قسمتی از فهرست کتابخانه های مورد استفاده مؤلف دیده می شود.
جلد هشتم: این مجلّد به سال 1330 ش. در 304 صفحه در چاپخانه مجلس در تهران چاپ شد و محتوی تمام حرف «دال» است؛به استثنای دیوانها که در جلد نهم جمع شده است. بخشی درباره تاریخ دایره المعارف نویسی (ص 3) و بخش دیگر درباره تاریخ داستان سرایی (ص 123) و درباره دستور زبان (ص 155) و درباره تاریخ دعانویسی (ص 172) و دیگری تاریخچه دفتر تقویم (ص 21) از بخشهای مفید این مجلد است.
جلد نهم: این مجلّد به شعر و شعرای شیعه اختصاص دارد و به ترتیب حروف آغازین تخلّص شاعران مرتّب گردیده است و نام هر شاعری که اثری از وی باقی بوده، یاد شده است. این مجلّد در چهار جزء که مجموعاً 1540 ص است چپ شده و آثار هشت هزار و پانصد شاعر در آن ذکر شده است و خود یک تذکره کامل از شعرا به حساب می آید که از این حیث نیز به کلّی بی نظیر است. بخش اوّل این مجلّد در چاپخانه مجلس به سال 1333ش، و بخش دوم نیز در چاپخانه مجلس به سال 1338ش، و بخش سوم در چاپخانه دانشگاه به سال 1342 ش، و بخش چهارم نیز در چاپخانه دانشگاه به سال 1346 ش، منتشر گردید.
در پایان بخش چهارم دو فهرست بسیار مفید دیده می شود: نخست، فهرست انساب شعراست؛ در این فهرست شعرا به شهرها و حرفه ها و خانواده های خود دسته بندی شده اند. مثلاً مراجعه کننده می تواند به دست بیاورد که چند شاعر اصفهانی داشته ایم و یا چند شاعر خطّاط یا نقّاش و یا حسنی و حسینی در الذریعه معرّفی شده است. در فهرستِ دوم، کلیه آثار شاعران به ترتیب حروف الفبا جمع شده است. به وسیله این فهرستِ دوم می توانیم دریابیم مثلاً چند شاهنامه و یا یوسف و زلیخا در الذریعه آمده است. باید یادآور شد که از مقایسه این چهار بخش دیوانها با نسخه اصلی خطّی که خطّ مؤلف آن اکنون موجود است، می توان دریافت که آقای دکتر علنیقی منزوی چه اضافاتی را بر آن افزون کرده است.
ذکر این نکته ضروی است که جدول کشّاف اصطلاحات و رموز جلد نهم در چاپ اوّل منتشر نشد، ولی درچاپ دوم، (اسماعیلیان) چاپ شده و همین جدول در چاپ سوم (بیروت) حذف شده است. درخواست مؤلف و مصححان این بوده که الذریعه به همان صورت چاپ اوّل(نجف و تهران) بدون کم و زیاد چاپ شود. به عنوان نمونه: حذف جدول خطا و صواب که بسیار اشکال ایجاد کرده و در بسیاری از چاپها برداشته شده، کاری نارواست.
جلد دهم: این مجلّد به سال 1335 ش،/1956م، در 272 ص، و در چاپخانه مجلس در تهران چاپ شده و مجموعاً 885 کتاب در آن معرّفی شده است. مقداری از کتب علم کلام به عنوان «رد...» و بسیاری از کتب به عنوان «رجال» در این مجلّد دیده می شود.
جلد یازدهم: این جلد در سال 1337ش، 1958م، در 346ص، نیز در چاپخانه مجلس چاپ شده است و برای نخستین بار نام فرزند مؤلف، یعنی آقای دکتر علینقی منزوی، روی جلد ثبت گردیده است. در این مجلّد مقداری از کتابچه های بی نام به عنوان «رسالة...» پیوست حروف یاد شده است و سپس حرف «ر» در این مجلّد به پایان می رسد. در این جلد به معرّفی 2042 کتاب پرداخته شده است.
جلد دوازدهم: این مجلّد که شامل حروف «ز،ژ،س» است در همان چاپخانه مجلس در تهران به سال 1340ش،/1296م، در 294 ص، چاپ و پخش شد. عنوانهای «زیج» برای تاریخ علم نجوم در ایران و «ساقی نامه» برای تاریخ ادبیات پیشرو دوره اوّل صفوی استفاده شده است و بخشهای مفیدی از این مجلّد را تشکیل می دهد.
جلد سیزدهم: این جلد شامل نیمی از حرف «ش» و در 394 ص. چاپ شده است. این جلد به تصحیح یکی از شاگردان جوان مؤلف به نام سیّد محمّد حسن طالقانی، مدیر مجلّه المعارف و زیر نظر مستقیم خود مؤلف چاپ شده و معرفی 1477 کتاب را در بر دارد.
جلد چهاردهم: این جلد در چاپخانه الاداب در نجف مانند جلد سیزدهم چاپ شده و 376 صفحه دارد. تصحیح این مجلّد به دست یکی از شاگردان قدیمی و دانشمند شیخ آقا بزرگ، یعنی آقای سیّد محمد صادق بحرالعلوم انجام گرفته است. و آخرین رقم آن نشان می دهد که در این دو مجلّد حرف «ش» تمام شده و 2574 کتاب مورد معرفی قرر گرفته است.
بخش شرحهای حرف «ش» مانند بخش حاشیه ها در حرف «ح» (در جلد ششم) نمودار ادبیّات توضیحی و تعلیقی می باشد و نشان می دهد که چگونه مدّتها دانشمندان ما به خود فرو رفته و به گرد مسائل کهن، پیچیده و به جای ابتکار و تصنیف و به تکرار کار گذشتگان پرداخته اند. در این بخش حدود 1900 شرح دیده می شود. نظم و ترتیب علمی که مصحّح جلد ششم، (دکتر علنقی منزوی) برای حاشیه ها ایجاد کرده و در شرحها دیده نمی شود. در جلد ششم نخست کتاب حاشیه نویسی شده، معرفی می گردد و سپس حاشیه های آن پشت سر یکدیگر آورده می شود، لیکن در جلدهای 13 و 14 این عمل به صورت ناقص انجام شده است، و کتابهای شرح شده گاهی معرفی نمی شوند و گاهی مکرر تعریف شده اند.
ذکر خاطره ای از آقای دکتر علینقی منزوی در باره چاپ جلدهای سیزدهم و چهاردهم در عراق و علت اقدام شیخ آقا بزرگ به این کار، خالی از فایده نخواهد بود: «از آنجا که پس از انتشار مجلّداتی از الذریعه، آمدن نام تألیفات تنی چند از تندروان مانند: شریعت سنگلجی و همین طور سید احمد کسروی مورد اعتراض برخی محافل متنفّذ در عوام شده و ما از بیم تبدیل آن به خشونت و همین طور برای جلوگیری از دامن زدن به این وضعیت، آنها را در مجلّد دوازدهم حذف کرده بودیم، مرحوم والد، این خود سانسوری ما را با این تعبیر برما خرده گرفتند که:«من ضامن بهشت یا جهنم کسی نیستم». به همین جهت مرحوم والد دو مجلّد سیزده و چهارده را زیر نظر خود در نجف چاپ کردند و کتابهایی از آن گونه را که ذکرشان رفت و در ایران می توانست موجبات دردسر را فراهم نماید در آنجا گنجانیدند، لیکن متأسفانه با چاپ دو مجلّد 13 و 14 در نجف، تعدادی عنوان «رساله» و مقداری یادداشت که در تهران آماده بود نیز چاپ ناشده بر جای ماند».
جلد پانزدهم: در این مجلّد حروف «ص»، «ض»،«ط»،«ظ»،«ع» جمع شده است و چون آقای منزوی در سال 1338 از وزارت فرهنگ به دانشگاه تهران منتقل گردید، کار چاپ بقیه جلد نهم و جلدهای بعدی در چاپخانه دانشگاه تهران انجام گرفت و جلد پانزدهم نیز در چاپخانه دانشگاه تهران به سال 1343 ش،/1965م، در 400ص، مانند مجلّدات پیش از سیزدهم با تصحیح و اضافات فرزند مؤلف، دکتر علنیقی منزوی چاپ و پخش شده است، و این آخرین جلد است که به تصحیح او منتشر شد و پس از انتقال ناخواسته او به بیروت، برادرش، احمد منزوی، فرزند دوم مؤلف کار وی را در جلد 16 تا 23 در تهران ادامه داد.در سال 1355ش، آقای دکتر علینقی منزوی از بیروت به تهران بازگشت و تصحیح دو جلد 24 و 25 را به پایان رسانید.
جلد شانزدهم: این جلد شامل حرفهای «غ» و «ف» می باشد و نیمه دوم آن، پس از انتقال ناخواسته دکتر علینقی منزوی به بیروت به تصحیح فرزند دیگر مؤلف، آقای احمد منزوی در 442 صفحه در چاپخانه دانشگاه تهران به سال 1346 ش/1967 م چاپ شده است. احمد منزوی به جز تصحیح، فهرستی برای نام مؤلفان یاد شده در این جلد در پایان کتاب افزوده است. و این کار را در مجلدات پس از آن نیز تا جلد 21 ادامه داده است.
جلد هفدهم: در این مجلّد حرف «ق» و نیمی از آن حرف «ک» آمده و به «تصحیح» احمد منزوی در چاپخانه اسلامیه به سال 1387 ق/1967 م چاپ شده است. در حرف «قاف» 1348 کتاب و در حرف «کاف» این مجلد 380 کتاب معرفی شده است. فهرست مؤلفین نیز مانند جلد پیشین به دنبال آن هست. در این مجلّد و مجلّدات آینده تعداد کتب شیعه اسماعیلی بیشتر شده است. سبب آن، انتشار فهرست کتب آنها، تألیف مجدوع و تصحیح آقای دکتر علینقی منزوی است و این کتاب مدرک کارهای ایوانف درباره تاریخ ادب اسماعیلی بوده و تنها، خواص ازآن اطلاع داشتند.
جلد هجدهم: در این جلد بقیه حرف «ک» و همه حرف «گ» و همه حرف «ل» آمده است. در همه حرف «ک» 1343 کتاب و در همه حرف «گ» 280 کتاب و در همه حرف «ل» 627 کتاب معرفی شده است. این مجلد نیز مانند مجلّد پیشین در چاپخانه اسلامیه در تهران به سال 1378ش،/1967م، به تصحیح احمد منزوی چاپ و در 436 صفحه منتشر گردیده است.
جلد نوزدهم: این مجلّد بخشی از حرف میم را در بردارد و در 409 صفحه در همان چاپخانه با تصحیح و اضافات احمد منزوی به سال 1389ش،/1969م، چاپ شده است. درعنوان «مثنوی» در این مجلّد پیرامون 1150 مثنوی یاد شده است که برخی از آنها در مجلّد نهم که ویژه شعر و دیوانهاست، نیز نیامده است.
جلد بیستم: این مجلد از «مجتبی» تا «مسبل» از حرف میم را در بردارد و به سال 1390هـ.ق،/1970م، با تصحیح و اضافات احمد منزوی چند ماه پس از مرگ مؤلف، منتشر گردیده و در آغاز آن خلاصه شرح و حالی از مرحوم شیخ، در دوازده صفحه، چاپ شده است. عنوانهای عمومی قابل دقت این مجلّد شامل: «مسائل»،«مسأله»،«مزار»، «مختصر»، «مختار»، و «مجموعه ها» می باشد. این مجلّد دارای 428 صفحه و کتاب شماری آن از 1681 تا 3658 می باشد.
جلد بیست و یکم: این جلد از نام «مستببن» تا «مقاله» را از حرف میم در بر دارد و کتاب شماری آن، از 3659 تا 5719 است. مهمترنی عنوانهای عمومی آن:«مشیخه»، «معاد»،«معرب»، «معرفه»،«مقاله» و «مقالات» است. این مجلّد به سال 1392ق./1972م در 452 صفحه با تصحیح و اضافات آقای احمد منزوی در چاپخانه اسلامیه منتشر شده است.
جلد بیست و دوم: این مجلّدهایی از «مقالید» تا «منتخب» را از حرف میم در بر دارد و با تصحیح و اضافات احمد منزوی به سال 1393 هـ.ق./1974م در 444 صفحه در همان چاپخانه منتشر شده است. کتاب شمار این جلد از 5720 تا 7810 می باشد. مهمترین عنوانهای عمومی آن:«مقالات»، «مقتل»، «مقدمه»، مکاتیپ و مکتوب»، «ملخض»، «مناسک»، «مناظرات»، «مناقب» و «منتخب» می باشد.
جلد بیست و سوم: آخرین مجلّد از حرف میم است و «منتزع» تا «میوه» را در بردارد. کتاب شمار آن نشان می دهد که در حرف میم کلاً 9980 کتاب معرفی شده است. این مجلّد به سال 1395 هجری قمری با تصحیح و اضافات احمد منزوی در چاپخانه اسلامیه تهران در 362 صفحه چاپ شده است. عنوانهای مهم آن «منشأت»، «منطق»، «منظومه» و «موسیقی» می باشد. آقای احمد منزوی پس از انتشار این مجلّد به پاکستان سفر کرد تا به تکمیل فهرست نسخه های خطی فارسی خود بپردازد که تا آن روز شش مجلّد آن منتشر شده بود. آقای احمد منزوی فهرست واره کتابهای فارسی را به جای مستدرک «الذریعه» به شمار می آورد که در جای خود از آن سخن خواهم راند.
جلد بیست و چهارم: این مجلّد شامل تمام حرف نون است و 2315 کتاب در آن معرفی شده است و طبق فهرستی که در آخرین صفحه آن دیده می شود، این 24 جلد شامل 10741 صفحه است و 51423 کتاب در آن معرفی شده است. مهمترین عنوانهای عمومی که در این مجلّد دیده می شود: «نامه ها»، «نجوم»،«نحو»،«نزهة»، «نسب»،«نسخه»، «نصاب»،«نظم»،«نفس»،«نقد»،«نقض»،«نکاح»،«نوادر»،«نوروزیه»،«نهایة»،«نهج» و «نیت» می باشد. در عنوان نجوم تاریخچه این علم و پیشگامی ایرانیان در ترجمه آن برای مسلمانان به زبان عربی و در عنوان «نوادر» تاریخچه ای از تألیفات کوچک در سه قرن اول اسلام دیده می شود که مانند چهارصد اصل معرف یاد شده در مجلّد دوم (صفحه 125 تا 167) با حقوق در ایران بیش از اسلام پیوند دارد. این مجلّد با تصحیح و تنقیح و اضافات دکتر علنیقی منزوی به سال 1356 پس از بازگشت او از تبعید بیروت در 488 ص منتشر شده است.
جلد بیست و پنجم: این جلد شامل حرفهای «و،ه،ی» است و از «واثق» تا «یهودی سرگردان» را در 496 صفحه در بر می گیرد و در 7 خرداد 1357 از چاپ درآمده است. مجموعاً 1805 کتاب در آن معرفی شده است. 875 کتاب آن در حرف «واو» می باشد و عنوانهای مهم آن: «الواحد لا یصدر منه الا الواحد»، «واقعات» و ده عنوان «وامق و عذرا»، «الوجود»، «الوجیزه»، «وحدة الوجود»، «وسیله»، «وصیت»، «وقایع الایام» و «وقف» می باشد.
«الواحد لا یَصدُرُ مِنه اَلّا الواحدُ»، یعنی از یکی جز یکی نزاید؛ این از دلیلهای مانویان بر دوبنی (ثنوی) بودن جهان است که نو افلاطونیان موحّد برای رهایی از آن، نظریه «عقول عشره» را آوردند. وحدة الوجود نیز تعبیری از «پانته ایسم» هند و ایرانی است که مسلمانان علاقه مند به عرفان و اشراقیان، دهها رساله در اثبات آن نگاشته اند و برخی از آنها در این مجلّد دیده می شود. (ص 5 تا 7 و 34تا 40 و 55 تا 57).
دو حرف «هـ» 650 کتاب معرفی شده است و عنوانهای مهم آنها عبارتند از: «الهدایة»، «هدیه»، «هشت..»، «هفت...»، «هندسه» و «هیأت».
در حرف «ی» 280 کتاب معرفی شده که عنوانهای مهم آن: «یادداشت»، «یادگار»، «ینابیع»، «یوسف و زلیخا» و «یوم و لیله» می باشد. در پایان این مجلّد تاریخچه چاپ مجلّدات 25 گانه الذریعه و فهرست اسمهای مؤلفان کتابهای معرفی شده در این مجلّد و یک «استدراک» برای اغلاط 25 مجلّد الذریعه و ارجاعهای مفید آنها آمده که شامل 143 صفحه است.
کتاب ارزشمند و پربار «الذریعه الی تصانیف الشیعه» شامل 11239 صفحه است و در آن 53510 کتاب از مؤلفات شیعه مورد بررسی قرار گرفته و معرفی شده اند و در حدود 40 سال کار چاپ و نشر آن به طول انجامیده است.
الذریعه پس از چاپ اول بارها توسط ناشران ایرانی و همچنین لبنانی تجدید چاپ شده است و در اغلب موارد این چاپها مجدد، بدون اِذن و اجازه ورثه مرحوم شیخ آقا بزرگ و با دستبردهای نابهنجار انجام گردیده و حتّی در بعضی از چاپها نام مصحّحین کتاب (فرزندان مؤلف) به عمد حذف شده است.
مستدرک الشیعه
نگارنده آقای دکتر علینقی منزوی پرسید: آیا برای استدراک از قلم افتاده های این دایرة المعارف کتاب شناسی فکری کرده اند؟ ایشان پاسخ داد: «به نظر من اگر ادبیات شیعی را به دو بخش بزرگ فارسی و غیر فارسی تقسیم کنیم، باید پذیرفت که مرحوم پدرم از بخش غیر فارسی ادبیات شیعه 97 درصد را در این دایرة المعارف گردآورده، یعنی از این بخش بیش از 3 درصد از قلم او نیافتاده است، اما در بخش ادبیات فارسی شیعه باید اذعان کرد که آن مرحوم موفق به گردآوری بیش از 50 درصد نشده است؛ پس مسلماً باید برای باقی مانده به فکر استدراک بود، اما چون در این مستدرک اکثریت مطلق با آثار فارسی شیعه خواهد بود، نوشتن چنین فهرستی نیز به زبان غیر فارسی تا اندزاه ای غیر طبیعی به نظر خواهد رسید. از طرف دیگر، انتشار مجلّدات متعدد از فهرست نسخه های خطی فارسی که به وسیله برادرم، احمد منزوی، فرزند دوم مؤلف الذریعه، تهیه و چاپ شده است، گوشه ای دیگر از این مشکل را حل می نماید. بدین معنا که هر چند همه مؤلفان کتابهای مذکور در آن فهرست از نظر سیاسی شیعه نبوده اند، لیکن اکثریت مطلق آن مؤلفان فارسی نویس، از نظر فلسفی شیعه بوده، یعنی در مسائل مورد اختلاف: «حُسن و قبح عقلی و شرعی»، «جبر و اختیار»، «عدل و ظلم»،«توحید اشراقی» و «دوام فیض»، اکثریت شیعی مذهب بوده اند. بنابراین تهیه فهرستی دیگر به نام مستدرک الذریعه برای ادبیات فارسی شیعی چندان منطقی به نظر نمی رسد.با این همه چون مرحوم والد، مؤلف الذریعه در چندین جای کتاب اشارتهایی به مستدرک الذریعه داشتند و اندک یادداشتهایی نیز به خط ایشان در کتابخانه باقی بود، هنگامی که آقای سید احمد حسینی اشکوری، داوطلب تصحیح و انتشار آن گردید، من و برادرانم، آنها را در اختیار وی نهادیم که به صورت مجلّد 26 الذریعه در سال 1400 هـ.ق در 315 صفحه و 1585 عنوان کتاب همراه با 88 صفحه فهرست چاپ و پخش شد. از طرفی، گذشته از آنکه در نسخه اصلی الذریعه که به خط شیخ آقا بزرگ است و احترام مخصوص به خود را دارد، هنوز برگه هایی در آن هست که چاپ ناشده باقی مانده و آن به دو دلیل زیر است:
اولاً: تا حرف «میم»، که نسخه اصل آن را مرحوم والد در نجف نگاه داشته بودند، آن را استنساخ کرده و برای چاپ به تهران می فرستادند و گاهی اتفاق می افتاد که برگه هایی را مستنسِح سهواً یا خود مرحوم مؤلف عمداً حذف کرده است. حرف نون تا آخر آن را که خود من در تهران استنساخ کرده ام نیز به این مسأله دچار است.
ثانیاً: وقتی در حرف «ر» به باب رساله ها رسیدیم، همه آنها را با حذف کلمه «رساله» در بخشهایی از حرف چا نشده الذریعه پخش کردیم و این کار را با اجازه مرحوم مؤلف انجام دادیم. در این موقع، ناگهان مرحوم پدر که برای پایان کار الذریعه عجله داشت به طبع حرف «شین» در نجف پرداخت و چون نسخه چاپ شده آن را برای ما به تهران فرستاد، دیدیم ایشان فراموش کرده اند که رساله ها را داخل آن بنمایند».
فهرست پایانی مجلّدات الذریعه
نگارنده باخبر شد که جناب آقای دکتر علنیقی منزوی کار فهرست پایانی مجلّدات بیست و نه گانه الذریعه را در سه جلد قطور در حدود سه هزار صفحه دو ستونی به پایان رسانیده، و این اثر نفیس و ارزشمند در سال 1377 در سری انتشارات دانشگاه تهران چاپ و منتشر شد و در دسترس علاقه مندان و مشتاقان قرارگرفت، دست مریزاد.ترجمه الذریعه به فارسی
چنانکه در شرح حال مؤلف الذریعه به نام «شیخ الباحثین» تألیف عبدالرحیم محمد علی، شاگرد آقا بزرگ تهرانی که زیر نظر او تدوین گردیده و در ایام رحلت و قبل از چهلم شیخ منتشر گردید، می بینیم، انگیزه آن مرحوم و دو یار و همکارش، مرحومان:«شیخ حسین کاشف الغطاء» و «سید حسن صدر» در قراردادی که میان ایشان بسته شده بود، پرداختن دو مسأله از تاریخ تشیّع بوده است:اول: تهیه فهرستی از تألیفات و آثار علمی شیعه که از نظر تعداد و اهمیت، مهمتر و افزونتر از آثار اکثریت سایر مسلمانان است.
دوم: پاسخ تحلیلی و منطقی به اهانتهای جرجی زیدان مسیحی و پیروان سنّی اوست که شیعه را یک اقلیت ناچیز شمرده اند که در سده دهم با انشعاب از خلافت اسلام، موجب تضعیف اسلام و تقسیم خاورمیانه شده و فرآورده علمی، جز اندک، برجا ننهاده اند. برخی از ایشان، خامی و تعصب را تا به آنجا رسانیده اند که شیعه به حکومت رسیده را، الهام گرفته از پاپ و کلیسا شمرده اند. خلاصه جواب مؤلف الذریعه که در اکثر صفحات 30 جلد آن به طور پراکنده منعکس است، آنکه: تشکیل دولت مستقل شیعی، سبب ادامه و گسترش فعالیت علمی و فلسفی در ایران شیعی گردیده است؛ فعالیتی که پس از سده هشتم در پی انتشار آثار ابن تیمیّه و شاگردان وهّابی او در کشورهای سنّی مذهب، به کلی تعطیل یا رو به زوال رفت؛ زیرا در هیچیک از کشورهای سنّی مذهب، مدارسی چون مدرسه های: «قطب محیی»، «دوانی» و «دشتکی» در سده دهم، «صدرا» و «فیض» و «فیاض» در سده یازدهم، در شیراز و اصفهان و «نراقی» در کاشان و «سبزواری»
در سبزوار پدید نیامد. در پایتختهای بغداد، دمشق، قاهره و مراکش دایرة المعارفی چون «بحارالانوار مرحوم علامه مجلسی رحمه الله علیه»(110 مجلّد) و مجامع حدیث چون «وسایل الشیعه» و «وافی» پدیدار نشد. و اگر ایران تن به خلافت جور و خریداری شده عثمانی می داد همان بلا بر سر این کشور می آمد.
اینک ترجمه و تلخیص 30 مجلد الذریعه قرار است و در 6 مجلد چاپ و پخش شود که تاکنون 4 جلد آن توسط بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس منتشر شده است که هرچند انتشار آن موجب خرسندی فارسی زبانان است، ولی تنها بخش اول هدف مؤلف الذریعه است و آن فهرستی خشک از نام برخی آثار شیعه است، اما از هدف و نتیجه دوم الذریعه که سخن از آن رفت، و نتیجه دوم الذریعه که سخن از آن رفت، اثری در آن ترجمه نیست. امید می رود مترجم محترم و ناشر فرهنگ دوست که وسایل این کار را فراهم نموده است،برای احیای بخش عظیم تر آن یعنی: اسبقیت شیعه در پیدایی علوم و ترجمه آنها از زبانهای باستانی، یونانی، پارسی و هندی برآید تا چهره تشیّع که در همه تاریخ پرافتخار اسلام به صورت مخالفین دولت غاصب خلافت، جلوی عِمل کُشی های و هُنرشِکنی ها را گرفته بود، آشکار گردید.
شیعه تراشی
آقای دکتر علینقی منزوی فرمودند: «به خاطر دارم که به سال 1325 ش، مرحوم پدر مصاحب الذریعه، به تهران آمده بودند و موقتاً در منزل مرحوم آل احمد طالقانی پدر جلال آل احمد که پسر دختر خواهر مؤلف الذریعه است در کوچه پاچنار، خیابان خیام وارد شده بودند. روزی شادروان محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، مؤلفین تاریخ عصر حافظ و دکتر شایگان که آقای محمد قزوینی در منزل ایشان سکنی داشت، به دیدار ایشان (شیخ آقا بزرگ) آمدند. مرحوم قزوینی در ضمن تجلیل از دایرة المعارف کتاب شناسی الذریعه، ذکری از قاضی نورالله شوشتری نمود و فرمود: به سبب تألیفش، «مجالس المؤمنین» برخی به ایشان لقب «شیعه تراش» داده اند، پدرم که این سخن را از جاهای دیگر، نیز شنیده بود، گوشه و تعریضی به خود تلقی نموده، در هم شدند. اما به واسطه خاصیت کم حرفی و حاضر جواب نبودن، سکوت کرد. ولی دکتر غنی به شدّت از قاضی نورالله دفاع کرد. پس از رفتن میهمانان شادروان پدرم فرمود: قاضی نورالله، شهید ثالث است و بزرگترین خدمتها را با تألیف دایرة المعارف «مجالس المؤمنین» برای شیعه انجام داده است. این لقب شیعه تراش را، سنی مآبان پس از صاحب ریاض العلما بدو داده اند، که تقلیدی است از لقب «ولی تراش» که جامی شاعر اهل سنّت در قرن نهم به نجم الدین کبری داده بود.قاضی نورالله فیلسوف عالی مقام است، او کسانی را که از نظریات فلسفی شیعه دفاع می کردند، شیعه می شمرد. به نظر او کسانی که «حُسن و قُبح» را عقلی بدانند نه شرعی، و قائل «عدل و توحید اشراقی باشند نه عددی» و منکر «جبر و فترت انقطاع فیض با مرگ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باشند، ناگزیر به امامت قائل خواهند بود نه خلافت غاصبانه.
هفته ای بعد شادروان پدرم به اتفاق آقای جلال محدث، داماد آل احمد و مرحوم جواد کمالیان،رئیس کتابخانه دانشکده حقوق و من (دکتر علینقی منزوی) برای بازدید مرحوم قزوینی که در منزل دکتر علی شایگان، (رئیس دانشکده حقوق) واقع در خیابان جم سکونت می داشت، رفتیم. پدرم در ضمن صحبت، موضوع قاضی نورالله را به میان آورد و مطالبی را که در خانه برای ما گفته بود با تفصیل بیشتر بیان نمود، این بار، مرحوم قزوینی سکوت و گاهی تأیید می کرد. در این جلسه مرحوم جواد کمالیان چندین قطعه عکس از حاضران برداشت که یکی از آنها در یادنامه قزوینی، از طرف وزارت فرهنگ چاپ شده است.
طبقات اعلام الشیعه
این دایرة المعارف دومین اثر بزرگ مؤلف الذریعه، مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی می باشد و یک دوره مهم رجال شناسی از قرن چهارم هجری تا قرن چهاردهم است.آقا بزرگ که از سال 1329هـ.ق./1911م. به گردش و جستجو در کتابخانه ها اشتغال داشته، و برای به دست آوردن احوال و آثار علما و ادبای شیعه در طی قرون گذشته، کوششی خستگی ناپذیر بخرج داد و دانشمندانی را که هر یک در روزگار خویش ستاره ای درخشان به شمار بوده اند و امروزه جز نامی یا چند سطر اثری در پشت یک کتاب کهن و اوراق موریانه زده از ایشان، چیزی باقی نمانده بود، زنده کرد و احوال ایشان را در دسترس همگان قرار داده است.
چون هدف مؤلف الذریعه در طبقات، گردآوری احوال دانشمندان مجتهد و صاحب نظر در قانون گذاری است، از گردآوری شرح علمای سه قرن نخستین اسلام که با حضور که یکی از معصومان دوازده گانه علیهم السلام حق اجتهاد نداشتند و به نام «رواه» یعنی جمع آوری کنندگان اخبار شناخته می شوند، نپرداخته و کتاب را به ذکر عالمان از سده چهاردهم به بعد اختصاص داد و این گنجینه بزرگ را به یازده بخش تقسیم کرده و هر یک را به قرنی از سده چهارم هجری تا چهاردهم اختصاص داده و هر قرن را به ترتیب حروف هجای آغاز نام آن بزرگان مرتب ساخته و نامی ویژه به آن داده است. نام هر یک از این یازده بخش در مقدمه جلد اول الذریعه و پشت جلد پنجم آن دیده می شود و هر یک از آنها در یک یا چند مجلّد است که در جای خود از آن سخن به میان خواهد آمد. این تاریخ بزرگ یازده قرنی به نام «طبقات اعلام الشیعه» در سه مرحله به چاپ رسیده است.
مرحله اول
چون مؤلف اطلاعات خود را درباره قرنهای اخیر کاملتر از قرنهای کهن می دید؛ تصمیم گرفت برخلاف ترتیب تاریخ، کتاب را از عصر حاضر شروع نماید. از این روی، او بخشی از سده های چهاردهم و سیزدهم را در حال حیات خویش در نجف اشرف به ترتیب زیر چاپ و منتشر کرد:سده چهاردهم: از بخش مربوط به قرن چهاردهم هجری از این کتاب که خود «نقباء البشر فی القرن الرابع عشر» نام دارد، چهار مجلد در 1678 صفحه در نجف اشرف از چاپ بیرون آمد، و از حرف الف تا آخر حرف عین را در بردارد، و در آن 2228 تن از دانشمندان معاصر معرفی شده اند. آقای سید محمد حسن طالقانی نجفی از شاگردان مؤلف در پاک نویسی و تصحیح این مجلدات سهمی به سزا داشته است. یادآور می شود باقی این کتاب هنوز چاپ نشده است و یادداشتهای آنکه به خط شیخ می باشد در کتابخانه وقف شده آن مرحوم در نجف اشرف موجود است که فعلاً دسترسی به آنها مقدور نیست.
سده سیزدهم: این بخش که دانشمندان قرن سیزدهم هجری را در بردارد به نام «الکرام البررة فی القرن الثالث بعد العشره» نامیده می شود. این کتاب در دو جلد در نجف اشرف چاپ شده که جمعاً 852 صفحه دارد و تا کلمه «علی»، 1567 تن را معرفی کرده است. بقیه یادداشتهای سده سیزدهم مانند سده چهاردهم هنوز چاپ ناشده مانده است.
مرحله دوم
پس از مرگ شیخ آقا بزرگ تهرانی که در 13 ذیحجه سال 1389 هجری قمری برابر با اول اسفند 1349 شمسی برابر با 20 فوریه سال 1970 میلادی در نجف اشرف رخ داد، پسر بزرگتر مؤلف، آقای علینقی منزوی که در آن هنگام بیروت در حال تبعید می زیست و برای عیادت پدر به نجف رفته بود، مسوّده های کتاب را از قرن چهارم تا دوازدهم با خود به بیروت برد و به چاپ آنها بدین شرح پرداخت:سده چهارم: آقای دکتر علینقی منزوی چنانکه در پیشگفتار «نوابغ الرواة فی رابعة المآت» که نام ویژه این کتاب است، آمده: می گوید: چون نشر احوال دانشمندان معاصر (سده چهاردهم) مرا در برابر اعتراضهای احتمالی زندگان و بازماندگان درگذشتگان قرار می داد، ترجیح می دادم برعکس مرحله اول، چاپ کتاب را به ترتیب تاریخی، از سده چهارم آغاز کنم.
سپس او روش کار خود را در بازسازی آثار پدر (الذریعه و الطبقات) در 46 صفحه روشن نموده است.(ن ک: نوابغ الرواه، ص /32 لب، مقدمه کتاب) این کتاب در بیروت به سال 1971م، در 364 صفحه چاپ و پخش شده است.
خلیفگان بغداد در سال 331 ق، توانستند حکومت سامانی اسماعیلی را به دست قبیله های ترک که از آسیای میانه با شرط سنّی بودن به خراسان راه داده بودند، به حکومتی نیمه سنّی تغییر دهند. و سپس آن را به دست غزنویان براندازند.(نوابغف ص 3، نابس 134، سیاست نامه خواجه نظام الملک، ص 46)
در سده چهارم هرچه ستمگری دربار عباسی را آشکارتر می شد، منزه طلبی مردم، که در گذشته به صورت شرط فره ایزدی برای شاه بیان می گردید، در آن روزگار به صورت شرط «عصمت امام حاکم» در دو نظریه ابونصر فارابی و ابوسهل نوبختی نمودار گشت.
سده پنجم: این کتاب به نام «النابس فی القرن الخامس» شامل احوال دانشمندان سده پنجم است که در همان سال (1971 م) در 229 صفحه با تصحیح و مقدمه آقای دکتر علینقی منزوی در بیروت چاپ و پخش شد.
خلیفگان بغداد که در سده چهارم، حکومت سامانیان شیعی را برانداخته بودند (سده چهارم، ص 134) در سده پنجم با اجرای سیاست هاشمی که شیعیان معتدل را به ظاهر، در حکومت بغداد شرکت می داد، ایشان را رو در روی تندروان نهاد، خلیفه در پنهان، سلجوقیان را به بغداد فرا می خواند. قائم خلیفه (467-422ق) به طغرل (456 م) چنین نوشت: «ای فرستاده رب الارباب: اسلام را از دست قرامطه (آل بویه) دریاب»(زبدة التواریخ الکاشانی، ص 108) پس چون به سال 447 ق، سلجوقیان به بغداد درآمدند، نه تنها «بساسیری» شیعی اسماعیلی را کشتند و خلیفه معزول (قائم) عباسی را بازگردانیدند، بلکه کتابخانه شاپور، مرکز تدریس شیخ طوسی (460-385 ق)، رهبر شیعیان معتدل را نیز به آتش کشیدند، و طوسی را ناگزیر کردند که به صحرای نجف پناه جوید (نابس، ص 161) پس کُردان، لران ورّامی، جاوانی، مزیدی، آل طاوس و دیگر شیعیان «فراتی»، شهر حلّه را میان نجف و بغداد نزدیک ویرانه های دانشگاه ساسانی «سورا» به سال 495 ق بنیان نهادند که تاکنون یکی از مراکز مهم شیعه به شمار است.(قرن 6. ثقات، ص 327)
سده ششم: این کتاب به نام «الثقات العیون فی سادس القرون» نامگذاری شده و شامل احوال دانشمندان آن قرآن است که در سال 1392 هـ.ق/1972 م. در بیروت و با تصحیح و مقدمه علینقی منزوی در 362 صفحه چاپ و پخش شد، و معرفی 807 تن از بزرگان آن سده را در بردارد. مانند: خیام، بنیان گذار تاریخ ملکشاهی که از سال 1304ش، به نام «تاریخ هجری شمسی» در ایران و افغانستان، تاریخ رسمی دولتی به شمار است؛ و همچنین انوشیروان (532-459ق) وزیر کاشانی و فارسی نویس خلیفه عباسی و محمد بن احمد (510-418ق). کتابدار کتابخانه شاپور و ابن ادریس (598-543ق.) نواده شیخ طوسی ک ه در برخی از مسائل با جدّ خود، شیخ طوسی اختلاف داشت. در این سده نفرت از خلیفگان ستمگر چنان مردم را در آرزوی حکومت معصوم (عج الله تعالی فرجه الشریف) نهاده بود که حکومت عباسیان به فکر استفاده از نظریه غیبت معصوم (عج الله تعالی فرجه الشریف) و تأیید آن افتادند.
ابن هبیره (560-499ق) وزیر دو خلیفه،«مقتفی» و «مستنجد» را می بینیم که در خانه خویش در بغداد به سالهای 543 و 544 قمری با پیروان امام غایب (عج الله تعالی فرجه الشریف) جلساتی تشکیل می داد و داستان «جزیره صاحب الزمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)» در آن مجلسها مطرح و روایت می شد و متن داستان در «جنة الماوی» از علامه نوری رحمه الله و در بحارالانوار علامه مجلسی رحمه الله ج 53، ص 213 تا 220 چاپ شده است. (ن ک: الذریعه، ج5، ص 106 تا 107)
البته باید گوشزد کرد که این داستان، تنها در باختر ایران از طرف عباسیان و به خاطر مستحکم نمودن پایه های حکومت خویش، و برای کاستن خطر امام شمشیر دارالموت ترویج می گردید و در مرکز و خاور ایران، گفتگو از تعیین جایی مخصوص برای امام غایب، حضرت حجت (عج الله تعالی فرجه الشریف) در میان نبود. عبدالجلیل رازی قزوینی ر کتاب «نقض» و احمد طبرسی در «احتجاج» و فضل طبرسی (548 م) در کتاب «اعلام الوری» که بعد از سقوط بغداد به دست مغول به صورت کتاب «ربیع الشیعه» درآمد و هر سه در نیمه این سده نگاشته شده و بیشتر مطالب آنها درباره غیبت حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) می باشد، درباره جایگاه فیزیکی امام (عج الله تعالی فرجه الشریف) سخنی به میان نیاورده اند. و از اینجا می توان به ساختگی و جعلی بودن این نوع داستانها پی برد.
آری، یک قرن پس از این تاریخ در پایان سده هفتم، دوباره نام «جزیرة الخضرا» در داستانی عامیانه به قلم کسی به نام «طیبی» (فضل بن یحیی کوفی) در میان می آید. اکنون دو اثر از «طیبی» در دست است که یکی همین داستان «جزیرة الخضرا» است که متن آن نیز در بحارالانوار مرحوم علامه مجلسی رحمه الله جلد 52، صفحه 159 تا 174 چاپ شده است و اثر دیگر او اجازه نامه ای است که اسامی گروه دوازده نفری راویان کتاب «کشف الغُمَّة» از مؤلف آن، علی بن عیسی اربلی (699 م) در آن ذکر شده است که در سده هشتم، صفحه 161 و 145 از کتاب طبقات و ریاض العلما، جلد 4، صفحه 375 تا 378 دیده می شود.
سده هفتم: این کتاب به نام «الانوار الساطعة فی المائة السابعة» مشتمل بر احوال سیصد تن از دانشمندان شیعه در آن قرن است. این کتاب نیز به تصحیح آقای دکتر علینقی منزوی در 231 صفحه به سال 1972م، در بیروت چاپ شده است. مؤلف کتاب، مرحوم شیخ آقا بزرگ، شروع این تألیف را سال 1345هـ.ق. تعیین کرده است. در این سده، مذهب تشیّع چنان اوج می گیرد و همگانی می شود که ناصر، خلیفه عباسی (622-575)هـ.ق در شعر خود، ابوبکر و عمر، خلفای اول و دوم را غصب کننده حضرت علی علیه السلام می خواند و برای درِ سردابِ امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)در سامره، پنجره ای با تاریخ 606 هجری قمری می سازد که هنوز هم زیارتگاه زائران و عاشقان آن حضرت در سامره است.
این خلیفه به راهنمایی عبدالله مختاری، صوفی بزرگ کوفه (649-577 ق) خرقه عرفانی را در زیر گنبد حضرت علی علیه السلام در نجف اشرف بر تن می کند (همین مجلّد، ص 4، 6 و 94) هموست که با جلال الدین حسن سوم (618-607ق) فرمانروای اسماعیلی اَلَموت پیمان دوستی می بندد تا وی همه تابوشکنی های پدران خود را ملغی سازد و «نو سُنّی» لقب گیرد. (تاریخ اسماعیلیان، ترجمه دکتر پروین منزوی، ص 167 و 253).
شکوفایی تشیّع چنان است که مورخان می گفتند: اگر مغول نیامده بود، دولت عباسی می توانست مدتی نیز به نام «پادشاهی» نه «خلافت» ادامه یابد (همین مجلّد، ص 88) که این نیز با روح ایرانیان ناسازگار بود. پس مغول بیامد و با راهنمایی فیلسوف بزرگ شیعه، خواجه نصیرالدین طوسی (662-597ق) و همدلی قاضی شیعی، سید علی بن طاوس (664-589ق) و در دوران وزارت دانشمند شیعی بزرگوار، علقمی (656-593ق)، عباسیان را که در آخرین دهسال حکومتشان چنان بی لیاقت بودند که نمی توانستند یا نمی خواستند از شیعه کسی قشریانِ متعصبِ سنّیِ محلی بغداد جلوگیری کنند، ناگزیر به سال 656 هجری قمری برابر با 1256 میلادی از ریشه برآوردند. (برای تفصیل نگاه کنید: همین جلد، ص 168 و 116 و 149 تا 152) از تاریخ تا سقوط قسطنطنیه به سال 857 هجری قمری/1453 میلای به دست ترکان سلجوقی تبار که تشکیل خلافت عثمانی را در پی داشت؛ مردم ایران از شریک حکومت ظالم در امان بودند؛ پس علم و هنر اندک در استانهای آزاد نشده پیشرفت می نمود. به سال 923هـ.ق/1517م، مصر بدست ترکان عثمانی افتاد و مردی را که می گفتند خود از فرزندان عباسیان می شمرد به استانبول برده، خلافت سنّی عباسی را از وی برای ترکان خریداری کرده، در محضری ثبت کردند.
سده هشتم: نام ویژه این کتاب «الحقائق الراهنه فی المئة الثامنة» و شامل دانشمندان شیعه در سده هشتم است که با تصحیح آقای دکتر علینقی منزوی در بیروت به سال 1975م، در 271 صفحه چاپ و پخش شده است.
در این قرن، مغولان که برای هم رنگی با مردم ایران، مسلمان شده بودند از سنیان به خاطر بازگردانیدن خلافت بیم داشتند؛ پس مذهب شیعه و پیروان حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) امام غایب را مناسبترین مذهب شناخته، در سال 708 هـ.ق. در ملاقات علامه حلی رحمه الله (726-648 هـ.ق) با الجایتو (716-703هـ.ق) مذهب شیعه و ریاست علامه حلی رحمه الله بر مدرسه «سیاره» به رسمیت شناخته شد.(ن ک: قرن 12، حاشیه ص 334).
لیکن همین اندک پیشرفت در آزادی اقلیتها، به ویژه شیعه، که تا آن زمان بسیار مظلوم واقع شده بود، واکنشهای گوناگون را در سده هشتم در کشورهای عربی، در پی داشت:
1. خشم اقطاعداران سنّی محلی را برانگیخت تا کتاب سوزی و هنر شکنی و عالم کُشی را از سر گیرند. نمونه برخی از شهیدان بزرگوار این دوران درهمین مجلّد (صفحات 45، 46، 146، 205، 209 و 210) و نیز در کشتار شیعیان در کوهستان کسروان (خسروان لبنان) در (ص 191 تا 192) دیده می شود. در پی تکرار این پیش آمدها، گسترش تشیّع در میان عربهای غرب فرات، فروکش کرد و به منطقه شرق دجله به ویژه ایران محصور گردید.
2. برخی گروه های شیعه نیز پس از دستیابی به نوعی آزادی و شرکت ظاهری در حکومت مغول، از حالت اپوزیسیون «ضد ستمگری» دور شده به راه محافظه کاری گام نهادند، می کوشند تا مگر بتوانند تشیّع را یکی از مذهبهای اکثریت سنی قلمداد کنند. در این گونه گروه ها اندک اندک، ریشه های فلسفی تشیع، عدل و آزادی اراده، عقلی بودن حُسن و قبح و نفی عدد در توحید کم رنگ شده، دیدگاه های مترقّّی شیخ طوسی (460م) و طبرسی (548 م) درباره هنر مجسمه سازی و موسیقی به نظریات قشری و تحریم سنی مآبانه تبدیل شد. گاهی این سنی زدگی به همکاری جنگی با پیروان متعصب «تیمیّه» علیه شیعیان «کسروان یا خسروان» می انجامید. (همین مجلد، ص 191 تا 192).
مرحله سوم
این مرحله ایست که آقای دکتر علینقی منزوی در سال 1355 از تبعید بیروت به تهران باز می گردد و در سمت استادی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول به کار می شود و چاپ و نشر بقیه مجلدات الذریعه و طبقات را در تهران آغاز می کند.سده نهم: این بخش به نام «الضیاء اللامع فی القرآن التاسع» معروف است. این مجلد شامل احوال برخی از دانشمندان شیعی در قرن نهم هجری است که با تصحیح آقای دکتر علینقی منزوی در دانشگاه تهران به سال 1362 شمسی در 225 صفحه چاپ شده است.
رشد دو گونه ایدئولوژی مختلف، تسنن و تشیّع در دو بخش خاوری و باختری، پس از سقوط بغداد که مرکز قدرت جمع کننده قشری این دو ایدئولوژی بود، روز به روز این دو را زا یکدیگر جداتر نمود. در بخشهای باختری، فرات تا مدیترانه و شمال آفریقا، تسنن به توحید عددیِ تشبیهی و در بخشهای خاوری، دجله تا سند، تشیع به توحید اشراقی تنزیهی نزدیکتر می شد.
به سال 840 هـ.ق، پس از ملاقات دو رهبر شیعی، ابن فهد، پیشوای مذهبی (841-757 هـ.ق) و اسپند میرزا قره قوینلو، رهبر سیاسی (848م) در بغداد، مذهب شیعه در کردستان رسمیت یافت و سکّه به نام دوازده امام علیهم السلام رایج گشت و سپس این حکومت شیعی جزء دولت صفوی گردید.(ن ک: پیش گفتار قرن یازدهم) در پایان این سده، دو هسته اشراقی در شیراز به صورت دو مدرسه «دوانی»، محافظه کارتر و «دشتکی»، اشراقی تر، بنیان گرفت (نیز ن ک: سده دهم، ص 220 و 255 و پیش گفتارهای دو سده یازدهم و دوازدهم)
سده دهم: این مجلّد با نام «احیاء الداثر فی القرن العاشر» مشتمل بر شرح حال برخی از دانشمندان شیعه در قرن دهم هجری است که به تصحیح دکتر علینقی منزوی در دانشگاه تهران به سال 1366 شمسی در 305 صفحه چاپ شده است.
در سال 923ق. ترکان عثمانی بر مصر چیره شدند، پس به فکر زنده کردن دستگاه خلافت اسلامی افتادند و مردی را که گفته می شد خود را از فرزندان خلیفگان عباسی می شمرد، به استانبول برده، طبق سند محضری، خلافت عباسی را از وی خریداری کردند. مجهز شدن عثمانی به زره خلافت، سنیان آسیای صغیر را که اطاعت از خلیفه را واجب می دانستند، به سادگی در اختیار عثمانیان نهاد و چون عثمانیان به مرزهای ایران صفوی رسیدند، خاندان صفوی که تا قرن نهم پیرو تسنن معتدل غزالی بودند و خلافت را قبول داشتند، این بار برای گریز از تسلیم شدن به خلیفه سنی، به مذهب رفض رو آوردند. که آثار آن را در کاشان و رشت و مشهد و هرات می دیدند.(ن ک: قرن یازدهم، ص 34 و 35)
پس ایرانیان به گرد ایشان فرا آمده، راه را بر سپاه خلیفه گرفتند. ترکان عثمانی، شیعیان را زیر فشار گذاردند، و حتّی بزرگترین عالمان از جمله شهید ثانی (966-911ق) را به شهادت رساندند (ص 90 تا 92
) و مهاجرت و پناهندگی شیعیان کشورهای زیر سلطه عثمانیان به ایران فزونی یافت. هر چند این مهاجران، شیعی بودند اما روحِ خردگرایی ایشان کم رنگتر از ایرانیان بود و گه گاه با فیلسوفان و عارفان ایران مانند ملاصدرا، فیض و شاگردان ایشان، در کشاکش بودند. صفویان نیز که خود تباری آمیخته از کرد و ترک داشته و پدرانشان تا سده نهم سنی بودند، کم کم تمایلی به بازگشت به تسنن نشان داده ، در سال 984 ق، شاه اسماعیل و صدر اعظمش، میرمخدوم آشکارا به تسنن بازگشتند. پس از کشته شدن شاه، میرمخدوم به عثمانی پناهنده شد و به نگارش کتاب ضد صفویان و تشیّع پرداخت.(ن.ک: همین کتاب، سده 10، ص 245) پس جنگهای اعتقادی و قلمی با نوشتن کتابهای مخالف یکدیگر، به جنگهای نظامی افزوده شد.
میرمخدوم و نوح افندی هر دو در کتابهای خود، صفویان را متهم به موارد زیر می کردند:
1. رَفضِ خلافت و انشقاق جامعه اسلامی به دو بخش.
2. قول به قِدَم عالَم که نظر ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی و دیگر فلاسفه شیعه بود و آن عبارت است از اینکه ایشان جهان را فیض ازلی و ابدی پروردگار می شمردند.
3. تارک الصلاة بودن (ترک نماز جمعه) و عدما اجرای دیگر احکام اربعه در دوران غیبت معصوم (عج الله تعالی فرجه الشریف).
4. اعتقاد به معاد روحانی که برگرفته از مندرجات کتابهای فلاسفه شیعه چون: ابن سینا در «اضحویه» و خواجه نصیرالدین طوسی در «آغاز و انجام» بود.
جواب این دو نویسنده و اتهامات امثال ایشان را، «قاضی خان سیفی» و «علینقی طغایی» و دیگران در کتابهای خود می دادند، لیکن باز هم این اتهامات سبب فشار دولت عثمانی بر دولت صفوی و انتقال فشار از آنها بر علمای شیعه بود، پس میرداماد کتاب معروف «قبسات» را به این موضوع اختصاص داد که: ما شیعیان نیز مانند سنیان، قائل به حدوث عالم هستیم و لیکن ما قائل به حدوث دهری هستیم نه حدوث زمانی؛ و چون عثمانی ها اعتراض کردند که حدودث دهری، همان قدم زمانی بوده و مخالف کتب آسمانی است؛ از این روی ملاصدرا بر آن شد تا با یک گام عقب نشینی تازه، حدوث زمانی را نیز بپذیرد؛ پس او با بیان حرکت جوهری و اینکه: جهان در زمان، حادث و در هر «آن» معدوم و موجود می شود حدوث زمانی جهان را به گونه ای پذیرفت که ازلیت فیض را نفی نکند.(ن ک: احوال میرداماد، در قرن یازدهم، ص 67 تا 71 ملاصدرا در همانجا، ص 291)
سده یازدهم:این بخش با نام «الروضة النضرة فی القرن الثانی بعد العشرة» شامل احوال علمای قرن یازدهم هجری می باشد که در سال 1411 هـ.ق/1990 م در 648 صفحه چاپ شده است. متن و فهرست اعلام آن نیز در 75 صفحه توسط آقای دکتر محمد ابراهیم ذاکر، نواده مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی، تهیه و تدوین گردیده است. همچنین تصحیح و طبع این کتاب به وسله آقای دکتر علینقی منزوی انجام گرفته است.
در مقدمه این مجلّد آمده است: هنگامی که دولت عثمانی توانست عنوان خلافت را از متوکل علی الله که تبار خود را به عباسیان نسبت می داد، خریداری کند، توده اهل سنت بنابر عقیده «وجوب اطاعت از اولی الامر» استانهای آسیای صغیر یکی پس از دیگری تسلیم عثمانیان شدند تا به سقوط کردستان انجامید و عثمانیان، هم مرز حکومت صفوی در آذربایجان شدند. صفویان که تا آن روز از مذهب تسنن صوفیانه غزالی، پیروی می کردند و به این خاطر اطاعت از اولی الامر را واجب می شمردند، برای فرار از این واجب به رَفضِِ خلافت که عقیده ای قدیمی و ایرانی بود، پیوستند؛ اعتقادی که قرنها قبل از روی کارآمدن صفویه در مراز شریف در نزدیکی هرات و گنبد و بارگاه ابولؤلؤ در کاشان که تاریخ 705 ق دارد و صدها گنبد و بارگاهِ امامزادگان خاندان اهل بیت علیهم السلام، وجود داشت. ایشان با رسمیت دادن به مذهب شیعه، ایرانیان را برای دفاع در مقابل تهاجم ترکان عثمانی آماده می کردند. و این چنین بود که خاورمیانه در مرز رودخانه های دجله به دو بخش تقسیم شد:
در این حال، فشار حکومت از هر دو طرف بر مردم و اعتقادات آنها افزایش یافت و مهاجرتهای مذهبی شروع شد. برخی از شیعیان حکومت عثمانی شامل: «لبنان» و «سوریه» تا «یمن» به ایران مهاجرت می کردند و بعضی از ایرانیان متعصب در تسنن، به آسیای صغیر مهاجرت کردند. مهاجران از عثمانی، بیشتر توده شیعی مردم را تشکیل می دادند و مهاجران از ایران با عده ای اندک اما از میان طبقه حکّام بودند. همان گونه که گفته شد، صدراعظم ایران در زمان شاه طهماسب به نام «میرمخدوم» جزو این فراریان از ایران بود.
سده دوازدهم: این بخش با عنوان «الکواکب المنتشرة فی القرن الثانی و العشرة» از طرف انتشارات دانشگاه تهران و به تصحیح آقای دکتر علنیقی منزوی در961 صفحه به سال 1372 چاپ و پخش گردیده است.
یکی از مهمترین حوادث تاریخ ایران بعد از اسلام در این قرن اتفاق افتاد و آن، سقوط حکومت صفوی بود.
حکومت صفوی که در قرن دهم به منظور نجات معتقدان تشیّع و خارج کردن آن از زیر شلاق قشرگرایان خلافت عثمانی پدید آمده بود، در قرن دوازدهم بدون کوچکترین مقاومت در مقابل حمله عده ای افغانی سنی معتدل، برافتاد. پس از قیام دولت صفوی بر ضد عرفان و تصوف و قتل عام صوفیان قزوین در سال 1002 هـ.ق، این خود پرستی در میان روشنفکران ایرانی در مدارس کاشان، اصفهان، قم، نیشابور و هرات پدید آمد که پس از او «واپس گرایی صفویان» و پشت کردن به تصوف و عرفان در قزوین و روی کار آمدن اخباریان در اصفهان، دیگر انگیزه ای برای مقاومت در مقابل افغانیان به ظاهر سنی معتدل که مخالفت شدید با عرفان نداشتند، ندیدند.
در چنین شرایطی، نادرشاه که خود از ترکمانان سنی بود و گرایشهای تشیّع نیز داشت، روی کار آمد. او برای نزدیک کردن مسلمانان به یکدیگر، نظریه «پنج گانگی مذاهب اسلامی» را مطرح کرد و کنفرانسی در سال 1156 هجری قمری در نجف به راه انداخت و با تحت فشار قراردادن علما و دانشمندان شیعی، برخی از ایشان را مجبور به عقب نشینی نمود؛ اما دولت عثمانی که به کمتر از تصرف تمام ایران راضی و قانع نبود، این پیشنهاد را رد کرد.
اینک بخش دوم برری احوال و معرفی آثار شیخ آقا بزرگ تهرانی در اینجا پایان می پذیرد. نگارنده امیدوار است این معرفی مختصر،راهی به سوی تحقیقات ارزنده و عالمانه تر در این اقیانوس بیکران معرفت بوده باشد و بلند همّتان با یاری گرفتن از روح والای شیخ آقا بزرگ تهرانی درهای آن را بر روی خوانندگان فارسی زبان نیز بگشایند.(1)
پی نوشت :
1. فصلنامه کتاب (دوره نهم، شماره 3-4، پاییز-زمستان 1377).
منبع مقاله :به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386