ضرورت و شیوه نقد کتاب

نقد کتاب به مفهوم کنونی در دیار ما سابقه چندان طولانی ندارد. آنچه در گذشته از نگرش واظهار نظر در نوشته دیگران وجود داشت از خصوصیّتی جدای از نقد برخوردار بود. نگرشها و اظهارنظرها در سابق ویژگی انکارگرایانه یا تأیید
دوشنبه، 5 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ضرورت و شیوه نقد کتاب
 ضرورت و شیوه نقد کتاب

 

نویسنده: محمدعلی سلطانی




 
متکلّم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد
[گلستان سعدی، باب هشتم]
نقد کتاب به مفهوم کنونی در دیار ما سابقه چندان طولانی ندارد. آنچه در گذشته از نگرش واظهار نظر در نوشته دیگران وجود داشت از خصوصیّتی جدای از نقد برخوردار بود. نگرشها و اظهارنظرها در سابق ویژگی انکارگرایانه یا تأیید آمیز داشت و در شکل نقض و رد یا تقریظ و تأیید به ظهور می رسید.
پیرایشها یا تلخیصها را نیز در عین دارا بودن خصوصیت «گزینش و اظهارنظر» نمی توان جای نقد به مفهوم کنونی قرار داد، ولی در مجموع می توان گفت بین آن نوع نگرشها و نقد نوعی را به خانوادگی وجود دارد و از ماهیّتی همگون برخوردارند.
نقد کتاب به شیوه کنونی محصولی از اندیشه بشری است که در پی تجربه های فراوان به مرحله فعلی رسیده است و با توجّه به همگونی یاد شده و بازدهی خوبی که از آن انتظار می رود می توان در شکل گسترده در نشر و نگارش کشورمان به کار گرفت. با عنایت به بلبشوی نگارشی که در زمینه کتب اسلامی دیده می شود ورود آن به دایره فعالیت نویسندگان حوزه علوم اسلامی بایستگی دو چندان می یابد.
دست یافتن به چنین آرزویی در گرو آشنا ساختن نویسندگان با مفهوم درست نقد و زدودن غبار وحشت از چهره «نقد و انتقاد» است؛ چون با توجه به دست بردی که در مفهوم نقد شده، چهره ای نامأنوس و واهمه انگیز پیدا کرده است و رغبت لازم برای به کارگیری آن بین نویسندگان دیده نمی شود.
این تعبیر خاطره تلخ هجوها و مدحهای مبتذل شاعران و رد و نقضهای ناسزا آکند نگارندگان گذشته را در یادها زنده می کند و دنیایی پر عداوت و کینه دار را به یاد می آورد. از این رو باید با تبیین مفهوم درست «نقد» و به کارگیری بایسته آن از سوی نقادان کم کم خاطره انگیزی یاد شده را از واژه «نقد و انتقاد» زدود و مقوله «نقد» را در عالم «کتاب» به امر عادی و لازم تبدیل ساخت.

1. نقد چیست؟

نقد واژه ای عربی است که در فرهنگها چنین معنا شده است: «نَقَد الشیء: فَصَحَهُ لِیَعرِفَ جَیَّدَهُ مِنْ رَدِیئَه؛ چیی را نقد کرد، یعنی وارسی کرد تا نیک و بد آن را بشناسد».
و در خصوص سخن چنین می گویند: «نَقَد الکلَامَ: أظْهَرَ ما بِهِ مِنَ العُیُوبِ اَوِ المَحاسِنِ؛ سخن را نقد کرد، یعنی زشتی و زیبایی آن را نمایان ساخت».
و هرگاه تنها به عیبجویی و زشتی یابی آن نظر داشته باشد از واژه انتقاد به کمک حرف «عَلی» استفاده می کنند و می گویند: «اِنتَقَدَ الکَلامَ عَلی قائِلِه: أظهَرَ عَیْبَهُ؛ بر سخن گوینده انتقاد کرد یعنی زشتیهایش را آشکار کرد».(1)
بین معنای لغوی و مفهوم اصطلاحی این واژه قرابت و نزدیکی فراوان وجود دارد. نقد در اصطلاح «وارسی و بررسی نوشتار برای شناساییی و شناساندن زیبایی و زشتی، بایستگی و نبایستگی، بودها و نبودها و درستی و نادرستی است».
آنانکه به مفهوم دقیق آن توجه دارند و خود را به کارگیری درست آن متعهّد می بینند واژه مزبور را در همین معنا استعمال می کنند و آن را نشان ارزشداری نوشته می دانند و نوشته ای را که مورد توجّه نقّادان قرار نیگرد سست و بی پایه می بینند.
جرجی زیدان در آغاز مجلّد دوم کتاب معروف خود تاریخ آداب اللغه العربیه می نویسد:
شکی نیست که سود انتقاد بیشتر از تقریظ است. گاهی چنین پنداشته می شود که انتقاد ارزش نوشته را پایین می آورد و اعتبار نویسنده اش را از بین می برد. در حالی که واقعیت جز این است و اگر گاهگداری چنین بازدهی درباره پاره ای نگارشها دیده می شود به خاطر آن است که آن نوشته ارزش توجه منتقدان را نداشته و اگر بی انتقاد رها می گشت زودتر به نابودی کشانده می شد، لکن کتابهای پراهمیّت با انتقاد، گسترش و رواج پیدا می کنند و نویسندگانش مشهورتر می گردند... انتقاد برای کتاب، نویسنده و خواننده سودمند است و به خاطر همین است که نویسندگان بزرگ اروپا اگر مطلبی بنویسند و مورد توجّه نقدگران قرار نگیرد، آن را اهانت بر خویش می شمارند؛ چون در دید آنان انتقاد جز برای اهتمام به کتاب و علاقه مندی به دانش انجام نمی پذیرند».(2)
در برابر این گروه، نویسندگانی یافت می شوند که بر انتقاد نگرش یکسویه دارند و آن را نمایان سازی عیوب نگارش می دانند و زیبایی نمایی آن را نادیده می گیرند از این رو دل بدان نمی دهند و گریزپایی برمی گزینند. در حالی که نقد هر چیزی و از آن جمله کتاب تمیز خوب و بد و شناساندن هر دو روی آن است و چه بسا که آشکارسازی زیبایی های نهفته و ناپیدا را برای همگان، وظیفه عمده نقدنگاران است و در سوی تبیین نبایسته ها بباید بدان مقدار بسنده شود که وجود آنها بر فرهنگ، دین، دانش، آداب، زبان و عرف مقبول زیان آور است؛ چرا که کمال مطلق دست نیافتنی است و باسته ها فراوانتر از آنند که در نوشته های گرد آیند و اگر چنین بود هر آینه اندیشه و ابتکار بشری سالهای سال پیش به پایان رسیده بود، و به رکود و توقّف گرفتار شده بود. روشن است که هیچ نوشته ای در هیچ برهه ای از زمان بی کاستی نخواهد بود. از این رو، باید نقد را گزارش اجمالی از زیبایی ها و بودهای پنهان و آشکار در کنار بیان کاستیهای ناشایست و زیان آور شمرد که با خواندن آن در خواننده توان تصمیم برای مطالعه نوشته و آگاهی کلّی از محتوای آن پیدا می شود و خواننده بداند که در کتاب به دنبال چه بگردد و از چه گریزان باشد.

2. ضرورت نقد

شاید پاره ای چنین پندارند که «انتقاد و نقد کتاب» چه ضرورتی دارد که در چگونگی آن سخن گفته شود و از رهگذر مرسوم سازی آن، گاه به گاهی قلم ناقدی ناصواب بچرخد و خاطر نویسنده ای آزرده گردد و در کشتزار روابط، به جای بذر محبت و همدلی، تخم عداوت و کینه افشانده شود و دنیای آرامش خواه و آسوده جوی نویسندگی، میدان رزم و زور آزمایی قلم به دستان گردد.
ظاهر چنین پندار زیبا و گیراست؛ چرا که دل همواره علاقه مند سایه سار درخت زیتون، و دیده شیفته بال افشانی کبوتران سفید است، ولی باید باور داشت که دیده بر هم نهادن و به قلم خیال، مینیاتور صلح و آشتی را در خلوتکده تخیّل ترسیم کردن، واقعیّتهای خشن بیرون را تغییر نمی دهد.
در واقعیّت سیمای بایسته ها و حقیقتها بی روبند و بی پیرایه نیست و شایسته و نشایسته در دو سوی یک خط روشن قرار نگرفته است؛ نه حسن چهره ای آشکار دارد و نه ناحق صورتی ناآراسته و کریه، و نه همه حق جویان و شایسته خواهان از بصریت و تیزبینی لازم برخوردارند.
و به تعبیر امیرمؤمنان حضرت علی-علیه الصلاه والسّلام-:
... فلو أنّ الباطل خَلَصَ من مزاج الحق لم یَخْفَ علی المرتادین، و لو أنّ الحقّ خَلَصَ من لبس الباطل انقطعت عن ألسن المعاندین؛ و لکن یؤخذ من هذا ضغثٌ و من هذا ضغثٌ فیُمزجانِ، فهنالک یستولی الشیطان علی أولیائه...؛
اگر باطل از آمیختگی با حق برهنه می شد بر حق جویان ترسی نبود و اگر حق از همگونی با باطل رهایی می یافت زبان بد خواهان کوتاه می گشت لکن مشتی از آن و مشتی از این گرفته می شد و در هم آمیخته می گردد در این حالت است که شیطان بر زیر دستان خویش چیرگی می یابد.».(3)
از دیرباز هم انسان به آزادی مطلق و بی بند و بار در نگارش و تألیف باور نداشت و آن را مفید نمی دانست. مقوله کتب ضالّه و ممنوعه در ادیان و مکاتب الهی و غیر الهی نشانی از ناباوری به آزادی مطلق است؛ چنانکه ردیّه نویسی و تاخت و تازهای معقول و نامعقول در روابط بین مذاهب و ادیان و در درون مکتبها نیز شاهدی دیگر بر عدم اعتقاد مزبور است.
اگر دفاع از حق و صواب را یک واجب و ضرورت دینی و عقلی بدانیم و بی بند و باری در مقوله فرهنگ را ناشایست بشماریم، به ناچار باید بر رواج و گسترش نقد به عنوان ابزاری در راه این هدف ارج بگذاریم و آن را در تمام نگارشها و به ویژه حوزه کتب اسلامی به کار گیریم.
ضرورت نقد را می توان به دلایل ذیل یک واجب همگانی و مسؤولیت عمومی بین نویسندگان دانست و کوتاهی در آن را کوتاهی در ایفای وظیفه نویسندگی.

1. دفاع از حق فرهنگی جامعه

نگارشها به طور حتم تأثیر خود را در خوانندگان می گذارند، اندیشه ها را جهت می دهند، فرهنگها را دگرگون می سازند. جامعه ها را به این سو و آن سو می کشانند و دست کم بحران فکری به وجود می آورند. در حالی که جامعه نیازمند سلامت فرهنگی و آرامش فکری است، تا به دور از آموزشها و القاآت گمراه کننده راه خویش را به سوی کمال و ترقی بپیماید و در راه اکتشاف مجهولات و استخدام بیشتر امکانات خدادادی، برای کمال بشری گامهای استوارتری بردارد و در پیچ و تابهای فرصت کش و امکانات بر باد ده پاره ای نگاشهای ناشایست از قافله عقب نماند. برآوردن این نیاز حق دفاع و حراست فرهنگی را برای جامعه به وجود می آورد و جامعه را در به کارگیری طرق گوناگون برای حراست فرهنگی صاحب حق می سازد. یکی از این طرق، قانون کتب ظالّه (4) است که در ادیان و مذاهب بدان توجّه ویژه شده است و بیشتر در مواردی که نویسنده ای قصد خیانت، بدآموزی و ضربه زدن دارد بدان توسّل می جویند و با استفاده از آن در هر جامعه ای، ضربه زدن به مقدّسات آن جامعه تقلیل می یابد. طریق دیگر آن «نقد کتاب» است که در خصوص نگارشهایی کاربرد دارد که ناصواب آموزیها، وقت کشیها و زیانزایی های آن برخاسته از اشتباه نویسندگان یا ناآگاهی آنان به شیوه و اصول نویسندگی و تألیف است و نویسندگان آن نوشته ها با انگیزه خدمت به فرهنگ جامعه دست به قلم برده اند و در حاشیه کمکی که به فرهنگ جامعه کرده اند، اشتباهات چندی را نیز مرتکب شده اند که با گوشزد کردن ناقدان درصدد اصلاح و بهسازی نگارش خویش برمی آیند. بنابراین می توان بر اساس «دفاع از حق فرهنگی جامعه» نقد نوشته را یکی از واجبات فرهنگی نویسندگان و جامعه فرهنگی شمرد و حرمت آن را پاس داشت.

2. کمک به خواننده

انسانها ا زذوق، اندیشه و قدرت کشف همگون برخوردار نیستند: پاره ای مو را هم نمی بینند و پاره ای دیگر از پیچش آن قصّه ها می خوانند و لذّتها می برند؛ گروهی دیده بر ابرو می دوزند و گروهی دیگر در پی ابرو به دنیاهای دور و دراز گام می نهند و زیبایی های فراوان کشف می کنند؛ عدّه ای هر دم هزاران پیام از چشم و جبین یار بر گوش جان می شنوند و عده ای دیگر چنان غافلند که از همه نقش و نگار دلدار جز مشتی گوشت و پوست نمی بینند.
آیا هیچ عاقلی در این تردید دارد که شکر نعمت بر گرده آن تیزبین خوش فهم زیباشناس فرض می کند که دست دیگران را بگیرد و در گلستان زیبایی هایی که کشف کرده است آنان را نیز بچرخاند و از شهد فهم بر کام اندیشه شان قطره ای بچکاند و از این راه ذوقها را صیقل دهد، اندیشه ها را بارور سازد و فهمها را توانمند گرداند و جامعه را به آنجا رساند که نه تنها در تصریح و نص نماند که به زبان اشاره نیز آشنا گردد و بلاغت کنایه را از رسایی صراحت نیکتر داند؟
از سوی دیگر چه بسیار خوانندگانی که در مرحله انتخاب کتابهای مورد نیاز خویش در می مانند و بسا فرصت و دارایی خویش را در راه خرید و مطالعه نوشته هایی به کار می گیرند که چندان مفید و ضروری نیست. این گرفتاری برای آنانکه در آغاز راه هستند و از دنیای کتاب چندان آگاهی و اطلاع ندارند بیشتر پیش می آید و در جامعه ای که همه «اعضای یکدیگرند»، روا نیست گروهی دیده بر خسارت بینی دیگران بگشایند و خود آسوده خاطر ساحل نشینی گزینند و نابینا و چاه را به خود رها کنند و منتظر بنشینند که قلم حادثه چه تقریر کند. اگر پیام شاعر شیراز را به جان بخریم و باور داشته باشیم که بنی آدم اعضای یکدیگرند، نباید بر این ساحل نشینی و بر آن تنها خوری رضا دهیم و لب از لب نگشاییم، بلکه به عکس باید دامن بهره دهی بگسترانیم و شمع هدایت برافروزیم. و این دو هنری است که از نوک قلم ناقدان بر می آید، چون وظیفه عمده «نقد» راهنمایی خوانندگان به انتخاب بهتر و هدایت آنان به بهره وری بیشتر از نگارشهاست.

3. یاری نویسنده

دیده مجنون جز خوبی ها و زیبایی های لیلی نمی بیند، زشتی در چشم او زیبایی می نماید و بدی پسندیده به نظر می آید، دل مادر از پذیرش بد قوارگی فرزند می لرزد و بدان تن نمی دهد، نوشته نیز داستانی همانند فرزند و قصّه ای همچون معشوق دارد. نویسنده با رنج و زحمت محصول فکری خویش را در شکل کتابی به جامعه عرضه می کند و بر این باور است که آنچه او تحویل جامعه داده است شایسته ترین آنهاست. و اگر باوری غیر این داشت چه جای نشر می دید که بدان دست یازد؟ البته بگذریم از معدود نگارندگانی که نان به قلم می خورند و خوب و بد و باید و نباید را با معیار پول می سنجند؛ چون اینان لیاقت نقد ندارند و نوشته شان ارزش نام کار فرهنگی را بر نمی تابد. با اینان باید به گونه ای برخورد کرد که احساس کنند سودآوری و ثروت اندوزی جای دیگر است.
در اینجا کلام با نویسندگانی است که نام نویسندگی بر آنان می زیبد و کارشان ارزش «نقد» دارد، اینان هستند که نوشته خویش را چون فرزندشان عزیز می دارند، خوبی های نوشته شان چنان در دیدگانشان بزرگ می نماید که عیوب آن در سایه سار خوبی ها به آرامی از مقابل دیدگانشان می گذرد و آنان از وجودش آگاه نمی گردند. شاید بارها نوشته شان را مرور کنند و گاه با دید نقد و اصلاح بدان می نگرند، ولی نارسایی ها چنان خود را در لابه لای بلندیها و عظمتها پنهان می دارد که آنان بدان پی نمی برند.
بعید نیست آنچه از گذشته در میان پاره ای از عالمان، فقیهان و نویسندگان مرسوم بوده است نوشته خویش را قبل از نشر به دست دیگران می سپردند تا آنان بخوانند و اظهارنظر کنند،‌(5) بر پایه همین اصل بوده است که نویسنده خود قادر نیست نوشته خویش را بی پیرایه حبّ بنگرد و ناهنجاریهای آن را دریابد.
«نقد» اگر نیک انجام پذیرد به خوبی می تواند چشم دیگر نویسنده باشد که بی عینک حبّ و علاقه به نوشته اش بنگرد، ناهنجاریهای نوشته را دریابد و برای چاپهای بعدی گوشزد کند و محصول کار نویسنده را به خوب واقعی نزدیک کند و پرده خوبنمایی را از برابر دیدگاهش کنار زند و وی را در راه آفرینش آثار کم عیب و آراسته یاری دهد.
از این روی علاوه بر جامعه و خواننده کتاب، نویسنده نیز باید از رواج «نقد» جانبداری کند و به خاطر پیشرفت و کمال خویش آن را ضرورتی فرهنگی قلمداد نماید؛ و به گونه ای جدّی از ناقدان آثار بخواهد که بدان توجّه کنند. و کاستیها و لغزشها را بنمایانند، و در جهت پیرایش اثر وی و در راه خدمت به علم و رشد دانش از این حرکت فرهنگی روی برنتابند.
شاید از همین روست خیرالدین زرکلی مؤلف کتاب سودمند و ماندنی الأعلام در مقدّمه چاپ اوّل آن، پس از آنکه دشواریهای سرگذشت نگاری را برمی شمرد، زیرعنوان «الدعوه الی نقده» می نویسد:
راهی را که در آن گام نهاده بودم با همه توش و توان ادامه دادم؛ بنابر این برای اینکه تلاشم در نگارش این اثر تنها در جهت خدمت به دانش باشد، جز یک خواهش وظیفه ای ندارم. خواهشم از متخصّصان و زبردستان تاریخ، که به ژرفی در آن نگریسته اند و غیرت علمی آنها را بر این راه ترغیب کرده است، این است که با نقد و تبیین خطاها و ضعفهای الأعلام و استوارسازی کژیهایش، بر من منّت نهند؛ زیرا چنانکه ابراهیم صولی پیشترها گفته است: جستجوگر و خواننده و بررسی کننده کتاب، از نابسامانی های آن از نویسنده اش آگاه تر است.
زرکلی در سرآغاز چاپ دوم کتابش کسانی را که به این دعوت پاسخ مثبت داده، و الاعلام را نقد کرده اند ستوده و از آنان سپاسگزاری کرده است.
آنچه در کلام زرکلی آمده است تنبّه آفرین و نکته آموز است. در متون روایی و تعالیم اسلامی به بهره گیری از راهنمایی به دیگران ارج بسیار نهاده شده است و بدان سفارش اکید فراوان توان یافت، به عنوان نمونه به روایت ذیل توجّه کنید:
امام زین العابدین-علیه الصلاه و السّلام-در رساله حقوق می فرماید:
حق ناصح این است که نسبت به او تواضع کنی، به او دل بدهی و گوش فراداری تا اندرز او را بفهمی، و سپس در آن تأمل کنی؛ اگر درست گفته خدا را بر آن حمد کنی و از او بپذیری و نصیحت او را قدر بدانی؛ و اگر درست نگفته با او مهربان باشی و او را متّهم نسازی و بدانی که در خیرخواهی تو کوتاهی نکرده و تنها راه خطا رفته است. مگر اینکه در نظر تو مستحق تهمت باشد که به هیچ سخن او اعتنا مکن در هر حال».(6)
امام علی-صلوات الله علی-می فرماید:
لیکن أحبُّ الناس إلیک من هداک إلی أمر أرشدک و کشف لک عن معایبک؛ محبوبترین فرد نزد تو باید کسی باشد که تو را به امری راهنمایی کرده که کمالت در آن است و عیوبت را برایت بازگو کرده است.(7)
نیز امام زین العابدین علیه السلام در جای دیگر می فرماید:
دراسه العلم لقاح المعرفه، و طول التجارب زیاده فی العقل... و من أحبّک نهاک و من أبغضک أغراک؛ تحقیق علمی موجب باروری شناخت و تجربه اندوزی طولانی باعث افزایش عقل می گردد... آنکه تورا دوست دارد از ناشایست بازت می دارد و آنکه دشمنت می دارد گولت می زند».(8)

3. ویژگی های ناقدان

نقد ظرافت خاص و تیزبینی ویژه ای می طلبد و از هر صاحب قلمی ساخته نیست؛ زیرا نوعی داوری است که نه تنها با سرنوشت «کتاب» که با اعتبار فرهنگی جامعه سرو کار دارد. حکم صادره اگر ناروا باشد از سویی خاطره نویسنده ای را آزرده می کند که از سرمایه های معنوی جامعه به شمار می آید و اعتبار و ارزشش بیانگر اعتبار و ارزش جامعه است؛ از سوی دیگر در تصمیم خوانندگان اثر سویی می گذارد و اهل کتاب و قلم را به اشتباه در داوری سوق می دهد. نباید بی گدار به آب زد و به هر نگارنده ای حق داد که درباره نوشته دیگران به داوری بپردازد و آنچه به اندیشه اش می رسد بنویسد و منتشر کند. باید آدابی چند را در نظر گرفت و وجدان نویسندگی را حاکم قرار داد تا آنانکه بر پایه حکم وجدانشان دارای صفات و اوصاف ناقدان هستند به نقد بپردازند و نیز باید در کنار آن اهل مطالعه را به آداب نقد آشنا ساخت تا با مطالعه چندین نقد از ناقدی به آراسته بودن و آراسته نبودن وی به اصول و آداب نقد پی ببرند و بر پایه نتیجه ای که به دست می آورند، در مورد نقد های وی داوری کنند. صاحبان قلم در جاهای گوناگون اوصاف ناقدان را برشمردند که ذیلاً به اختصار ذکر می شود:

1. تبّحر در موضوع

نقد هر نوشته ای چیزی بالاتر از نویسندگی در موضوع آن نوشته را می طلبد. یک ناقد کتاب تاریخی به طور حتم باید در تاریخ، و حتّی در موضوعی فرعی که کتاب مورد نقد در خصوص آن نگاشته شده است، تبحّر داشته باشد، کتابهایی را که در آن مورد نوشته شده است دیده باشد، از نظریّات و آرای موجود در آن موضوع از منابع و مآخذ قابل استفاده آگاهی داشته باشد تا بتواند با مطالعه کتاب، پستیها و بلندیهای آنها را کشف کند، قسمتهای ابتکاری را به دست آورد، بهره گیریهای کتاب از نوشته دیگران را درک کند، صحّت و سقم استنادها را بفهمد و در نهایت با گزارشی کامل از محتوای نوشته، بخشهای ابتکاری آن را بنماید،ضعفهای زیان آور آن را گوشزد کند؛ اشتباهاتش را تذکر دهد؛ در چهارچوب امکان، پیشنهادات تکمیلی را ارائه دهد و با سنجش آن با کتابهایی که در آن خصوص نوشته شده است جایگاه آن را تعیین کند. اگر کتاب دارای جنبه های گوناگون بود ناقد باید در خصوص بخشی که در حوزه تخصّص اوست اظهارنظر کن و یا نقد آن را به افرادی واگذار کند که در تمام آن جنبه ها تبحّر دارند. یک نوشته تاریخی-ادبی نمی تواند مورد نقد کسی قرار بگیرد که تنها اطلاعات ادبی دارد و یا فقط از تاریخ آگاه است. چنین نوشته ای را باید دو نفر نقد کنند و هر کدام تنها به حوزه تخصّص خویش بسنده کند. افزوده شدن هر خصوصیّتی به کتاب موجب افزودن همان وصف به شرایط ناقد خواهد شد. یک متن تصحیح شده را باید متخصّص در نسخه شناسی و متبحّر در تصحیح و تحقیق کتاب نقد کند و یک کتاب فقهی و روایی را فقیه یا محدث آشنا با شرایط نقد.
در نقد کتابهای ترجمه شده، ناقد باید علاوه بر موضوع کتاب در هر دو زبان مقصد و مبدأ خُبره باشد و در یک کلام، نقاد باید کسی باشد که در موضوع کتابی که نقد می کند از نظر علمی در خود احساس آفرینش اثری همگون و یا بالاتر از آن را داشته باشد و گرنه، نقد وی جز تخریب و ایجاد بلبشو اثری به بار نخواهد آورد. با این حساب نمی توان نقد را بر هر خواننده ای که ذوق و قریحه نویسندگی دارد روا شمرد و مثبت تلّقی کرد.

2. آراستگی به اخلاق انسانی

انسانی که به داوری می نشیند باید به آداب داوری پایبند باشد، رذایل اخلاقی را از خود دور کند و ملکه فضیلت را فرا راه خویش داشته باشد. از شتابزدگی بپرهیزد و زبان و قلم را جز به حکم عقل و انصاف نچرخاند، اسیر هوای نفس، فرمان عقل نمی شنود و حکم به انصاف نمی کند. دشمنی، کینه توزی، حسادت و تبختر آفتِ داوری است. آنانکه در خود احساس کمبود می کنند، در کار دیگران در پی یافتن نکته های منفی هستند و دیدگاشان جز با بدیها آشنا نیست. از این روی خوبیها را نمی بینند و نکات مثبت را درک نمی کنند، داوری اینان داوری معتدل نیست. از سوی دیگر آنانکه اسیر خوشبینی هستند و در همه جا و همه کس وصف کمال می بینند نیز نمی توانند رأیی درست بدهند؛ زیرا بزرگ کردن خوبیها را وجهه همت قرار می دهند و نقصها را نادیده می گیرند، از نقد اینان نیز نمی توان حق را دریافت و به اطمینان رسید.ناقدان ترسو تحت تأثیر غوغا سالاری قرار می گیرند و حق را در پای «ترس» قربانی می کنند. نان به نرخ روز خوران، آفتاب پرستانی هستند که مصلحت خود را بر صلاح جامعه ترجیح می دهند و اگرکتابی را به نقد کشند به نرخ روز نقد می کنند، اصحاب دسته بندیهای سیاسی در بند دسته خویشند و سخنی به استقلال نمی گویند.
هر کدام از اینان که در بند بندی هستند به ذبح حقیقت تن می دهند؛ از این روی نمی توان بر کلاسشان اعتمادی داشت و نقد کتاب را از آنان روا شمرد.
ناقدان باید اندیشه ای آزاد و مستقل از هوای نفسانی و رهیده از ضعف نفس داشته باشند تا بتوانند حق را از ناحق و سره را از ناسره تمیز دهند؛ سخن به صواب گویند و حاصل فهم خویش را به کمال عرضه دارند.

3. ذوق سلیم

ذوق سلیم چندان به وصف نمی آید، باید آن را چون بسیاری از امور که چشیدنی است نه وصف کردنی، چشید.این حالت با آنکه تعریف جامعی برنمی تابد، لکن برای بسیاری روشن است و همه از افرادی به عنوان کج سلیقه یا بی ذوق سخن می گویند و از کسانی به عنوان خوش ذوق و با سلیقه یاد می کنند. این، خود بیانگر آن است که همه برداشتی از ذوق و سلامت آن دارند.
پاره ای از نویسندگان تعریفی در این خصوص داده اند که به دور از داوری در صحت و سقم آن، آن را می آوریم:
... ذوق سلیم یا عقل مشترک مجموعه ای است از هوش و هنر و عقل و منطق و علم و اطلاع و تأمل و تجربه صیقل خورده همراه با باریک بینی... (9)
اگر این تعریف رساننده مفهوم ذوق سلیم باشد، جای بحث نیست، مهم آن است که ناقد کتاب باید از ذوق سلیم برخوردار باشد تا برداشتی درست از کتاب مورد مطالعه داشته باشد و در انتقال آن به خواننگان چیزهایی را منتقل کند که شایسته انتقال است. وقت خویش را در جنبه های بی اهمیّت و فرعی صرف نکند و از بخشهای مهم آن غافل نماند.

4. شیوه کار

نخست باید ناقد کتاب را به طور دقیق و کامل به قصد فهم اهداف نویسنده مطالعه کند و غرض مؤلف را به دست آورد. توّرق و مطالعه گذرای کتاب برای نقد، شیوه مطلوبی نیست و امکان دست یابی به نقد درست را بسیار تقلیل می دهد. مطالعه باید با دو نگرش انجام گیرد؛ نگرشی کلّی و مجموعی تا طی آن پیام مؤلف و غرض اصلی وی به دست آید و مشخص شود که نویسنده در پی تأمین چه نوع کمبودی است و به موضوع بحث از چه زاویه ای نگریسته است. در این نگرش باید ناقد تلاش کند کتاب را به عنوان یک مجموعه هضم کند و خود را از قید و بند جزئیات برهاند، چنین نگرشی به وی امکان می دهد ورود و خروج، طبقه بندی و ترتیب منطقی کتاب را به دست آورد و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. قسمتهایی که مؤلف در آن اوج گرفته و سخنانی تازه و ابتکاری عرضه داشته است درک کند و مواضعی را که کتاب به سستی گراییده و سخنان تکراری ارائه داده است بفهمد.
نگاه دوم نگاهی جزئی و موردی است، در این نگرش ناقد به اسکلت و ساختمان کلی تألیف نظر نمی کند، بلکه به مانند یک کالبد شکاف کتاب را مورد به مورد تجزیه و تحلیل می کند. در این مطالعه فصول و بخشهای کتاب به تنهایی یک واحد مطالعاتی را تشکیل می دهند، حتّی صفحه ها و پاراگرافها می توانند به استقلال مورد توجه قرار گیرند. در این مطالعه ناقد به تعبیرات زیبا و نازیبا، جمله بندیهای استوار و نا استوار، اصطلاحهای درست و ناردست کلمات صحیح و ناصحیح دقّت می کند، ترجمه عبارتها و اصطلاحات را می سنجد، استنادها را مورد توجه قرار می دهد و اشتباهات احتمالی را به دست می آورد. مسائل و موضوعاتی که جنبه تاریخی و سندی دارند نظیر تاریخ وقوع حوادث، نام مؤلفان کتاب، تاریخ تولّدها و درگذشتها، انتساب نقشه ها و عکسها، نقل قولها و امثال آن را بررسی می کند و به صحت و سقم آن پی می برد.
ناقد باید در این مرحله ضمن مطالعه، یادداشتهای لازم را برای نقد تدارک ببیند. این یادداشتها ممکن است فراوان باشند، ولی در موقع نگارش نقد به طور حتم با مسأله انتخاب و گزینش مواجه خواهد گشت و پاره ای از آنها را کنار خواهد گذاشت.
ناقد علاوه بر مطالعه دقیق کتاب باید مسائل مربوط به چاپ و نشر آن را نیز مورد توجه قرار دهد، مشخصات ظاهری کتاب را یادداشت کند و آن را با استاندارد و مقبول چاپ و نشر بسنجد، کاستیهای آن را به دست آورد و اگر ابتکاراتی به کار گرفته شده است یادداشت کند. او در این مرحله در واقع کار نویسنده و ناشر را به نقد و بررسی می کشد و نقاط قوت و ضعف هر دو را به دست می آورد، توجّه به امور فنّی و اطلاع رسانی کتاب را نیز باید از وظایف ناقد شمرد. در این مورد به وضع فهارس راهنما و علائم مربوط به سهولت دستیابی به مسائل و موضوعات کتاب رسیدگی می کند و با تقسیم امور فنّی به امور لازم و ضروری و امور استحبابی و تزیینی مقدار توجّه مؤلف را به دست می آورد و پس از آنکه از محتوا و صورت کتاب آگاه شد، به نگارش نقد اقدام می کند.
در نگارش نقد، ابتدا معرفی ای اجمالی از وضع صوری کتاب ارائه می دهد، اجمالی از نویسنده و پیشینه علمی وی را ذکر می کند. و در صورتی که کتاب ترجمه باشد به سابقه علمی مترجم نیز اشاره می کند، وآنگاه یک گزارش کلّی از محتوای کتاب ارائه می دهد، پس از این مراحل به نقاط قوت کتاب می پردازد. در این مرحله، سنجش بین کتاب مورد نقد و کتب هم موضوع به عمل می آید، ابتکارات مؤلّف مطرح می گردد؛ و سلامت بیان و نزدیکی نگارش به عرف نویسندگی مطرح می شود، روانی و گیرایی اش تذکر داده می شود، و بالاخره به امتیازات کتاب نسبت به عرف و استاندارد موجود اشاره می کند، و آنگاه به ضعفها و اشتباهات پرداخته می شود. در بخش اشتابهات نخست اشتباهات محتوایی مورد بررسی قرار می گیرد، اگر نوشته هیچ امتیازی نسبت به کتابهای موجود در آن موضوع نداشته باشد، علّت نگارش کتاب از مؤلف سؤال می گردد، و اگر اشتباهات زیان آور وجود داشت تذکّر داده می شود، و نویسنده برای دستیابی به بیان درست مسأله راهنمایی می گردد. ناقد باید به مسائلی که رابطه مستقیم با موضوع کتاب دارد حساسیّت بیشتری نشان بدهد.
بنابراین اگر کتاب متنی ادبی است جنبه ادبی آن اصل قرار می گیرد، و اگر تاریخی است جنبه تاریخی، و اگر فقهی است خصوصیّت فهی و اگر کلامی است ویژگی کلامی آن. و بر همین سیاق به دیگر موضوعات نگاه شود، وجنبه های دیگر آن به ترتیب تناسبی که با موضوع کتاب دارد طبقه بندی می شود. از این رو اشتباه ادبی در یک نوشته مربوط به علوم محض باید قابل بخشش تر از یک متن ادبی یا دیوان شعر تلقی گردد و نیز بالعکس.
پس از بررسی ضعفهای محتوایی به استنادها بپردازد؛ صحت و سقم نقل قولها، انتسابها، تاریخها و نظایر آن را به طور استدلالی بیان کند. در صورتی که کتاب متن تصحیح شده باشد نسخه های استفاده شده را بررسی، چگونگی بهره گیری مصحّح را ارزیابی کند؛ و اگر از نسخه ای اطلاع دارد که وی از آن غفلت کرده است یادآوری کند. مسائل فنی از قبیل ارجاعها، فهرست ها، عنوان بندی و مسایلی از این دست را مطرح و آنها را با استاندارد آنها بسنجد و کاستیهای آن را تذکر دهد. آنگاه به مسائل صورتی مربوط به کیفیّت چاپ، تجلید و نشر بپردازد، اغلاط چاپی را در این مرحله مطرح کند. خروج از استاندارد تجلید و نشر گرچه ممکن است در مواردی زیبایی هایی به همراه داشته باشد، ولی به تناسبی ای که در کل چاپ و نشر به وجود می آورد بیشتر از آن است که بتوان به چنان زیبایی هایی دل خوش کرد. بنابر این باید این مسائل را هم تذکّر دهد.
ناقد آنچه را ذکر شد، با بیان شیرن و نزاکت ادبی می نویسد و با نیّت خیرخواهی و اصلاح فرهنگ جامعه به چاپ می رساند، بدان امید که مؤلف کتاب تذکرات وی را در چاپهای بعدی جامه عمل پوشاند.
یکی از مسایلی که بین نقّادان متداول است پیشنهادات تکمیلی است که در پایان نقدشان می آورند. این کار بسیار نیکو و پسندیده است و به نوعی همکاری فرهنگی می ماند، لکن باید در پیشنهادات، امکان عملی آن را برای مؤلف در نظر گرفت و شیوه ایده آلی را به سویی نهاد چرا که انسان بر بیش از وسع و امکانش تکلیف نشده است.
در نهایت تذکّر این سخن، به دور از فایده نیست که بین سه تعبیر: «بفرمایید، بنشینید و بتمرگید» فاصله فراوانی است و آثاری بس متفاوت و گوناگون بر آنها بار می شود، انسان هوشمند اهداف خود را به مسلخ ابزار نمی برد.(10)

پی نوشت ها :

1. رک: به لسان العرب، از ابن منظور مصری، قم، نشر ادب الحوزه، 1405ت ق، ‍[افست از روی چاپ سابق] ماده نقد.
2. تاریخ آداب اللغه العربیه، از جرجی زیدان، دارمکتبه الحیاه، سال 1978م، ج2، مقدمه.
3. نهج البلاغه، از شریف رضی، تصحیح صبحی صالح، قم، هجرت، 1395، [افست از چاپ بیروت، 1387 ق].
4. باید توجّه داشت که وجود قانون کتب ضلال در ادیان و مکاتب نمی تواند توجیه گر هواهای نفسانی اصحاب چماق در طول تاریخ ادیان باشد و نباید به گناه مجری، قانون را گردن زد.
5. رک: شرح حال صاحب معالم و صاحب مدارک در ریحان الأدب از محمدعلی مدرس تبریزی، چاپ سوم، تبریز، کتابفروشی خیام، ج3، ص 391؛ روضات الجنات، از سید محمّد باقرخوانساری، تصحیح اسدالله اسماعیلیان، قم، اسماعیلیان، 1390 ق، ج2، ص 298.
6. تحف العقول، از ابن شعبه حرانی، تصحیح علی اکبر غفاری، ترجمه محمد باقر کمره ای، ص 277.
7. الحیاه از محمدرضا، محمد و علی حکیمی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1399 ق، ج1، ص 177.
8. بحارالانوار، از علامه مجلسی، چاپ چهارم، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق، ج78، ص 128.
9. مجله نشر دانش، سال چهارم، شماره سوم (فروردین و اردیبهشت 1363ش)، ص 13، مقاله «آیین نقد کتاب» از بهاء الدین خرمشاهی
10. آینه پژوهش (سال 1، شماره 1، خرداد-تیر 1369)

منبع مقاله :
به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما