جلوه هایی از پشتکار و تلاش شهدا

چرا خسته نمی شوی؟

رزمندگان اسلام، به خصوص شهیدان ما، اکثراً انسان های پاک و با لیاقتی بودند که در جبهه های جنگ که به فرموده ی رهبر بزرگوارمان حضرت امام راحل، دانشگاه انسان سازی است، ساخته شدند. جوهره ی وجودی آنان قابلیت
چهارشنبه، 7 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چرا خسته نمی شوی؟
چرا خسته نمی شوی؟

 






 

جلوه هایی از پشتکار و تلاش شهدا

پاسخگو در برابر مسؤولیتها
شهید علی محمد اربابی

رزمندگان اسلام، به خصوص شهیدان ما، اکثراً انسان های پاک و با لیاقتی بودند که در جبهه های جنگ که به فرموده ی رهبر بزرگوارمان حضرت امام راحل، دانشگاه انسان سازی است، ساخته شدند. جوهره ی وجودی آنان قابلیت داشت و در محیط جبهه از قوه به فعل درآمد و ساخته شدند.
ولی علی محمد اربابی با آنکه انسانی پاک و بالیاقت بود، قبل از جنگ و حضور در جبهه، خود را ساخته بود، به همین دلیل نهال وجودش در جبهه به ثمر نشست و توانست مسئولیت های مختلفی را که در طول جنگ بر عهده اش می گذاشتیم، به خوبی انجام دهد. گرچه در ابتدا سعی می کرد از پذیرش آن طفره رود.
اربابی می گفت: « این مسئولیت را به فرد باکفایت تری واگذار نمایید، بنده هم در خدمتش هستم و هر کمکی از دستم برآید، انجام می دهم.»
ولی باکفایت تر از خودش، کسی نبود. وجودش آنچنان مایه ی برکت بود که هرجا بود و هر مسئولیتی بر عهده اش بود، به خوبی از عهده ی آن برمی آمد. چون خیلی خود را در مقابل خدا مسئول و جوابگو می دید.
او خیلی زود با جمع هماهنگ می شد و قابلیت های فراوانش را به سرعت بروز می داد. هرگاه کار تخصصی بر عهده اش می گذاشتم، یکی- دو روز بعد، چنان روحیه و استعدادی از خود نشان می داد که گویی استادترین فرد در این فن است.(1)

همیشه درگیر کار
شهید اصغر جوانی

مدتی بود که از پسرم بی خبر بودیم. به اتفاق پدرش بلیط گرفتیم و به بوکان رفتیم. پس از پرس و جو، سپاه را پیدا کردیم و سراغ اصغر را گرفتیم. او از دیدن ما تعجب کرد. ما را نزد خود برد. در طول مدتی که آنجا بودیم، چند بار به منزل آمد، آن هم چند دقیقه در حالی که تمام لباس و پوتین هایش پر از گل و لای بود. وقتی مورد سؤال واقع شد، اظهار کرد که به علت فرو رفتن ماشین در گل این طور شده است. ولی همسرش گفت: همیشه درگیر فعالیت و کار است و کمتر فرصت سرکشی به منزل را دارد(2).

گامهای مؤثر
شهید حاج حسن مداحی

با پیروزی انقلاب در فعالیت های فرهنگی گام های مؤثرتری برداشت. روحیه ی خستگی ناپذیرش سبب شد تا روز به روز بر فعالیت هایش بیفزاید. از جمله پذیرش مسئولیت هایی چون دبیری حزب جمهوری اسلامی شهریار، مسئول ستاد برگزاری نماز جمعه، مسئول روابط عمومی جهاد و سپس عضویت در شورای اجرایی جهاد شهریار و همچنین مسئول تدارکات جهاد و پشتیبانی جنگ را می توان نام برد(3).

پرکار و زحمت کش
شهید محمد ناصر ناصری

نشسته بود روی زمین. به او گفتم: « حاجی، من توی این افغانستان کسی را ندیدم اندازه ی تو خودش را توی دردسر بندازه».
شاید از سر دلسوزی؛ گفتم: « بیا چند وقتی برو ایران. هم به خودت برس، هم به خانواده ات».
یک تکه سنگ دستش گرفته بود، داشت روی خاک ها نقش می کشید. سرش را بلند کرد. خیره شد توی چشم هایم. دستش را گرفت سمتی که طالبان بودند. گفت: « اگر نبود اسلام خطرناکِ این پدر سوخته ها، همین کار را می کردم»(4).

چرا خسته نمی شوی؟
شهید محمد جهان آرا

یکبار که به اهواز اسلحه آورده بودند، محمد به همراه بقیه مشغول تخلیه ی سلاح ها بود. با وجود خستگی بقیه ی افراد، محمد هنوز داشت اسلحه ها را خالی می کرد. یکی از بچه ها از او پرسید: چرا خسته نمی شوی؟ محمد هم چیزی نمی گوید و چون اصرار می کند، می گوید: می گویم ولی راضی نیستم جایی بازگو کنید. وقتی ما در تهران زندگی می کردیم، می رفتیم در کوره های تهران و در گرمای تابستان آجر خالی می کردیم در حالی که روزه هم بودیم. اگر بدنم الان نیروی زیادی دارد بخاطر همان کارهاست.(5)

کارهایی که می کرد
شهید حجت الاسلام و المسلمین عبدالله میثمی

سوم دبیرستان بودم که اولین خواستگار آمد. برادر زن دایی ام بود، همان که قبل از انقلاب دستگیر شده بود. خبر کارهایی که می کرد به گوش مان می رسید، اینکه همان اوایل انقلاب رفته« یاسوج» و به یک تعبیری شهر را آباد کرده، سپاه پاسداران تشکیل داده و حوزه ی علمیه اشان را فعّال کرده. قبل از تشکیل نماز جمعه هم، نماز وحدت را در شهر راه انداخته بود. می گفتند: روستاییان و عشایر کهکیلویه و بویراحمد را سامان داده و برای بچه های نیازمند روستایی طرح خوابگاه دانش آموزی را مطرح کرده است.(6)

کار او در روز و شب ادامه داشت!
شهید علی لبسنگی

روز و شب او یکی بود، تفاوتش تنها تاریکی و روشنائی بود اما کار تعطیل نمی شد.
به تمام روستاهای دور و نزدیک، سر می زد و هر کاری از دستش برمی آمد، انجام می داد. اگر مشکل آب داشتند، چنانچه از طریق فرمانداری حل نمی شد، برای آنها تانکر آب می فرستاد. اگر مشکل راه، حمام یا بهداری داشتند، با کمک فرمانداری و جهاد حل می کرد. آسفالت خیابان، لوله کشی آب، روشنایی و برق، از خدمات شایسته ی این برادر بود. گاهی بطور مخفیانه در بین مردم مستضعف، آرد تقسیم می کرد. در عمران و آبادانی شهر« سراوان» بسیار کوشید. طبقه ی محروم نزد او بسیار عزیز و گرانقدر بود. وقتی به رسم بلوچ افراد را در آغوش می گرفت و تبسمی از دوستی چاشنی می کرد، اقیانوس منجمد دل ها را ذوب می کرد و دریائی از دوستی جاری می ساخت.(7)

پی نوشت ها :

1. ما اهل اینجا نیستیم، صص 77و76.
2. کجایند مردان مرد، ص 108.
3. چشم های بیدار، صص 7-9.
4. یادگاران 13، ص 63.
5. و خدا بود و دیگر هیچ نبود، ص 19.
6. چهل روز دیگر، ص 11.
7. سردار بیداری، صص 110-111.

منبع مقاله :
(1390)، سیره شهدای دفاع مقدس ( پشتکار و تلاش) ، تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط