جلوه هایی از پشتکار و تلاش شهدا

برای او کارش مهم بود

دانشجویان دانشکده ی افسری، معمولاً اهل شهرهای مختلف هستند. از این میان، دانشجویانی که خود یا اقوامشان در تهران زندگی می کردند، بچه های شهرستانی را راضی می نمودند که در روزهای تعطیل به جای آن ها نگهبانی دهند.
پنجشنبه، 8 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
برای او کارش مهم بود
برای او کارش مهم بود

 






 

 جلوه هایی از پشتکار و تلاش شهدا

کار خودش را به دیگران واگذار نمی کرد
شهید محمدجعفر نصر اصفهانی

دانشجویان دانشکده ی افسری، معمولاً اهل شهرهای مختلف هستند. از این میان، دانشجویانی که خود یا اقوامشان در تهران زندگی می کردند، بچه های شهرستانی را راضی می نمودند که در روزهای تعطیل به جای آن ها نگهبانی دهند.
گاه که نوبت نگهبانی شهید نصر در روزهای تعطیل می شد، با توجه به این که می دانستیم متأهل است و خانمش در تهران سکونت دارد، ‌به او می گفتیم: ما به جای شما نگهبانی می دهیم.
اما او به هیچ وجه قبول نمی کرد و می گفت: « من خودم می مانم، نیازی نیست شما این کار را بکنید».
این شهید بزرگوار، آن قدر مکلّف و با احساس مسئولیت بود که هیچ وقت به خود اجازه نمی داد کارهایش را به دیگران واگذار کند و هر مسئولیتی را به او می سپردند، به نحو احسن به پایان می رساند.(1)

با پشتکار و مسئولیت پذیر
شهید محمدجعفر نصر اصفهانی

در پاییز سال 1360، هنگامی که فرمانده لشکر 28 پیاده ی کردستان بودم، برای هماهنگی با فرمانده نیروی زمینی وقت، جناب سرهنگ علی صیاد شیرازی به دفتر ایشان در تهران مراجعه کردم. شهید نصر در حال انجام خدمت مقدس سربازی بود.
آشنایی من نیز با ایشان از آن جا شروع شد. در صحبت کوتاهی با ایشان، او را فردی با اراده و آشنا به امور و معتقد به اسلام و انقلاب شناختم. پس از گذشت چند سال، در تابستان 1366 که برای بار دوم مسئولیت لشکر 28 پیاده ی کردستان را داشتم، شهید نصر به اتفاق چند نفر از هم دوره هایش پس از طی دوران دانشکده ی افسری و مقدماتی پیاده، داوطلبانه منطقه ی کردستان را به عنوان محل خدمت انتخاب و خود را به لشکر 28 پیاده ی کردستان معرفی کردند. شهید، به تیپ دوم لشکر در مریوان منتقل و به عنوان فرمانده گروهان در گردان 120 پیاده ی منصوب شد. تلاش می کرد که هر نوع مأموریت سخت و دشوار را انجام دهد و در این امر از شور و حال عجیبی برخوردار بود. وی با ایمان و اعتقاد راسخی که داشت، یگان نمونه ای درست کرده بود و مسئولیت تأمین قسمتی از ارتفاعات« سورن» را به عهده داشت.
یکی از روزها برای بازدید از خطوط مقدم، به ارتفاعات مرزی سورن که صعب العبور هم بود، رفتم. شهید نصر را با یگانی منضبط و آموزش دیده و تلاش گر در تمام زمینه ها، با استحکاماتی قوی و اصولی دیدم و کلیه پرسنل و کادر وظیفه از وی راضی بودند. در این بازدید که مدتی طول کشید، شهید نصر، ما را به سنگر خود دعوت کرد و ابتدا فریضه ی نماز را به جا آورده، سپس با ناهار ساده ی سربازی که با امکانات موجود یگان تهیه شده بود، پذیرایی شدیم. در آن جا با مدیریت، پشتکار و مسئولیت پذیری کم نظیر وی بیش از پیش آشنا شدم و با علاقه و ایمان و تعهدی که در او سراغ داشتم، آینده ی وی را برای اسلام و انقلاب بسیار مفید دیدم و با خود گفتم که در آینده ای نزدیک، یکی از فرماندهان لایق در رده ی بالای ارتش خواهد بود.(2)

سیم کشی ساختمان بعد از کار اداری!
شهید عباسعلی خمری

شهید عباسعلی خمری به دلیل حجم زیاد کار و اشتغال به امورات فرهنگی و تبلیغی، اوقات فراغت چندانی نداشت. خانواده ی پدری ایشان هم تمکّن مالی نداشت. لذا ایشان گاه گاهی در روزهای اولیه ی تشکیل زندگی مشترک، بعدازظهرها به کار سیم کشی برق مشغول می شد، و با آن که در سپاه مسئولیت داشت و می توانست کمک ها و وام هایی بگیرد، ولی به دلیل عزت نفس؛ راضی به این کار نمی شد.
روزی با هم بعد از کار اداری به ساختمانی که شهید، سیم کشی آن را اجاره کرده بود، رفتیم. پس از مدتی که به کندن جای لوله خرطومی مشغول بودم، خسته شدم و در گوشه ای نشستم. شهید به تنهایی کار را انجام می داد و به من هم گفت: « اشکال ندارد شما استراحت کنید.»
به هر حال ایشان پرتوان و با جدیّت و من کج دار و مریز، کار را ادامه دادیم تا این که وقت نماز مغرب شد. شهید همزمان با وقت نماز، بی درنگ کار را تعطیل و مهیّا برای نماز شد و بقیه ی کار برای روز بعد ماند. بالاخره شب، با بدن کوفته و خسته خوابیدم. روز بعد هم شهید آماده برای ادامه ی کار شد.
الغرض ایشان در حالی که مشکل مالی داشت، اصلاً اظهار نمی کرد و از همین شغل دوم ایشان هم چندان کسی اطلاع نداشت، جز معدودی از دوستان بسیار صمیمی(3).

هیچ چیز از چشمش دور نمی ماند
شهید علیرضا عاصمی

به او می گفتم: علی جان! تو در جنوب و غرب و خلیج فارس هستی، این همه زحمت و تلاش تو را خسته نمی کند؟ گفت: « خسته می شوم اما جور کسانی را می کشم که به جبهه نمی آیند و در خانه هاشان نق می زنند. اگر آن هایی که توانایی دارند بیایند که این اندازه جبهه به من نمی رسد».
*
تا نیمه های شب جلسه بود. خسته می شدیم اما او ریز مسائل و مشکلات را می گفت و بررسی می کرد. هیچ چیز از چشمش دور نمی ماند؛ از بدخلقی فلان فرمانده و کم اطلاعی فلان مسئول تبلیغات گرفته تا ماست که باید کنار غذای بچه ها باشد تا مسموم نشوند.
بعد از جلسه، همان گوشه ی اتاق عبایش را می کشید روی سرش و می خوابید. دو سه ساعت نگذشته باز بلند می شد برای نماز شب(4).

برای او کارش مهم بود
شهید حسن مقدس

حسن مقدس را باید شهید اجرای عدالت دانست چون او به همراه چند نفری از قضّات، در خط مقدم مقابله به جبهه ی نفاق، ایثار می کردند و شب و روزشان را یکی می کردند تا باری را از زمین بردارند. آن هم در مقاطع خیلی حسّاس که هرکسی حاضر نبود وارد میدان شود. آن موقع اگر یک قاضی مثلاً حکمی می داد که صاحبان قدرت را به چالش می کشید، بایستی در مقابل سیل حملات و فشارها می ایستاد و یک تنه مقاومت می کرد. کار به جایی رسید که فرصت نفس کشیدن را نیز از آن ها می گرفت. چه شب های بسیاری که مقدس در پشت میز کارش به صبح رساند و چه تهدیدات و فشارهایی را که تحمل کرد و هیچ وقت غر نزد و اعتراضی نداشت. برای او کارش مهم بود و توجهی به مسایل جانبی آن نداشت. استحکام شخصیتی او ستودنی بود و از اصولش هیچگاه کوتاه نمی آمد و به مواردی که گاهی ما هم توجهی به آن نداریم، توجه ویژه داشت. نمونه ی آن زمانی بود که به مناسبت ایام محرم در دادسرا مراسم داشتیم. او تنها کسی بود که اول کنترل می کرد تا ارباب رجوعی منتظر نباشد یا کار کسی روی میز نمانده باشد و سپس می آمد و در عزاداری شرکت می کرد. او از جمله قضات معدودی بود که عضو بسیج دادگاه انقلاب بود. چون قضّات معمولاً مشغله کاری دارند، ولی او با این حال عضو بسیج دادگاه انقلاب بود و با مراکز مختلف از این دست همکاری مستمر داشت(5).

پی نوشت ها :

1. ره یافته عشق، ص 111.
2. ره یافته عشق، صص 125-126.
3. ترمه نور، ص 147.
4. و خدا بود و دیگر هیچ نبود، ص 106.
5. و خدا بود و دیگر هیچ نبود، ص 116.

منبع مقاله :
(1390)، سیره شهدای دفاع مقدس ( پشتکار و تلاش) ، تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.