جلوه هایی از پشتکار و تلاش شهدا
جاده ی منطقه ی رملی و تغییر در سرنوشت عملیات
شهید سیدمحمدتقی رضوی
فرمانده نیروی زمینی ارتش گفت: « قدرت اصلی دشمن در خط دوم و سوم متمرکز است. اگر یگانهای اصلی به محورهای اصلی جبهه- که خط میانی است- هدایت شوند، تجهیزات و امکانات بسیار وسیعی از دشمن منهدم خواهد شد.»
« در این صورت نباید عملیات را فقط از طریق دهلاویه و تپه های الله اکبر آغاز کنیم.»
رضوی که به دقت بحث را دنبال می کرد، دستش را بلند کرد که حرف بزند. به نظر می رسید می تواند موقعیت جاده را مطرح کند. او که با روحیه ی فرماندهان کاملاً آشنا شده بود، با اشاره ی فرمانده سپاه گفت: « اما می توانیم یک تیپ زرهی شما را از طریق همان جاده ی منطقه ی رملی به پشت جبهه ی دشمن هدایت کنیم.» یکی از فرماندهان گفت: « اما احداث آن جاده هنوز تمام نشده است. عبور از دل آن رملها یعنی خودکشی.»
رضوی نقشه ای را باز کرد و سپس به ابوالفضل اشاره کرد که وضعیت جاده را توضیح بدهد. ابوالفضل پس از کمی جا به جا شدن گفت: « ما اکنون تا نه کیلومتر از جاده را کاملاً آماده کرده ایم. کمپرسیها برای ادامه ی جاده تا عمق این منطقه خاک رس حمل می کنند. بچه ها با گونی خاک و نی هایی که از هور به آنجا حمل می کنند شنهای روان را مهار کرده اند».
حسین خرازی که با دقت به حرفهای او گوش می داد، این اطمینان قلبی به دلش نشست و با شناختی که قبلاً از آن منطقه پیدا کرده بود، گفت: « من حاضرم در این منطقه وارد عمل شوم. ما می توانیم امکانات خود را از باقی مانده راهی که هنوز احداث نشده، توسط بلدوزرهای جهاد به آن طرف رملها منتقل کنیم تا آنها در شب عملیات جاده را تکمیل کنند.»
فرمانده ی نیروی زمینی گفت: « بهتر است برای این جاده با مراجعه به منطقه تصمیم بگیریم. اگر گزارش نمایندگان جهاد درست باشد- با شناختی که از آنها داریم، مطمئنم همین طور است- بهتر است نوک پیکان عملیات از آن سمت باشد».
ابوالفضل با شنیدن این جمله ی سرهنگ صیّاد شیرازی نفسی از ته دل کشید، گویی به یکباره خستگی یک ماه کار از تنش بیرون آمده بود و اکنون می توانست به نیروهای مستقر در روی جاده این خبر خوشحال کننده را بدهد. برای او سخت بود که بیش از پنجاه دستگاه لودر، بولدوزر و کمپرسی را بیش از یک ماه در منطقه ای فعال کند که هنوز تکلیف آن جاده روشن نشده بود. آن شب متوجه این موضوع شد که اگر این جاده را با ابتکار خودشان و حمایت رضوی تا این حد جلو نمی بردند، اکنون سرنوشت عملیات این گونه تغییر نمی کرد. نگاهی به چهره ی شاد و خرسند رضوی و ناجیان انداخت و در دل آنها را که تا این حد توانسته بودند ارزش مهندسی را در جنگ بالا ببرند، تحسین کرد(1).
احداث پل لوله ای
شهید سیدمحمدتقی رضوی
رضوی کنار رودخانه نشسته بود و به جریان شدید آب خیره شده بود. از یک ساعت قبل تاکنون، چند بسیجی طعمه ی جریان آب شده بودند و اثری از آنها بدست نیامده بود. کسانی هم که برای نجات آنها وارد رودخانه شده بودند، چند متری بیشتر نتوانسته بودند پیشروی کنند و خیلی زود مجبور به عقب نشینی شده بودند.
شدت آتش عراقیها در قسمت شرقی رودخانه که بسیجیها مستقر بودند، بیشتر شده آنها بدون سنگر و خاکریز، در اطراف رودخانه موضع گرفته بودند و تمرکز آتش دشمن کلافه شان کرده بود. مشاهده ی این صحنه های برای رضوی بسیار دردناک بود و نمی توانست شرایط سخت بسیجیها را تحمل کند. « باید چاره ای اندیشید. اگر ارتباط برقرار نشود همه ی این بسیجیها قتل عام خواهند شد». رضوی به جریان سرکش آب رودخانه خیره شده بود و با خود حرف می زد. اوضاع آشفته ی جبهه نگرانیش را بیشتر کرد و به طرف مقر جهاد اصفهان رفت. حمزه در سنگر فرماندهی بود.
رضوی از او پرسید: « آمدند؟»
« بله. رفتند که وضعیت رودخانه را از نزدیک ببینند».
رضوی چند نفر از نفرات قرارگاه جنوب را فراخوانده بود تا در مورد احداث پلی بر روی رودخانه ی دویرج، راه چاره ای پیدا کنند. سعید، یکی از مهندسین خوش فکر ستاد بود که اکنون از اهواز آمده بود. رضوی به همراه او و فرمانده جهاد اصفهان به سمت رودخانه رفتند.
رضوی نگاهی به رودخانه انداخت و گفت: « کم عرض ترین قسمت رودخانه، همین نقطه است که نزدیک به پانصد متر است. با توجه به وضعیت خط، ما باید در کمترین فرصت پلی را در این قسمت احداث کنیم. زمان، مهمترین مسأله است که باید به آن توجه شود. در این صورت امکانات موجود ما در منطقه بسیار مهم خواهد بود.»
سعید نگاهی به جریان آب انداخت و گفت: « ما در اهواز تعدادی لوله ی سی اینچ داریم که می توان آنها را به اینجا منتقل کرد. با کنار هم قرار دادن این لوله ها، می توان یک پل اورژانسی احداث کرد».
رضوی که تمام توجهش به سعید بود، کاغذی را روی زمین گذاشت و خطوطی روی آن رسم کرد تا به کمک آنها تعداد لوله ها را محاسبه نماید. تعداد لوله ها را که محاسبه کرد، به مسئول مهندسی جهاد اصفهان گفت: « به اهواز بروید و لوله ها را به مقدار موردنیاز حمل کنید. تا اولین محموله ی لوله ها برسد، ما محل احداث پل را تسطیح خواهیم کرد.»
و سپس رو به سعید کرد و گفت: « اکیپ فنّی موردنیاز را سریعاً به این جا منتقل کنید تا بلافاصله وارد عمل شوند.»
رضوی از جهاد اصفهان دو بلدوزر درخواست نمود. او در آن شرایط، توجهی به انفجار گلوله های خمپاره در نزدیکیش، نداشت و به سرعت اکیپی را برای احداث پلی که در زمینه ی احداث آن تجربه ای نداشتند، آماده کرد.
تنها وسیله ی ارتباط دو طرف رودخانه، هلی کوپتری بود که آذوقه و وسایل ضروری رزمندگان را به آن طرف رودخانه منتقل می نمود و در برگشت مجروحین را با خود می آورد. رضوی این صحنه ها را که می دید، بیشتر به کار می چسبید و سعی می کرد به کمک سعید، بر کارها مسلط شود و محل را آماده احداث پل نماید.
نزدیک غروب، تعدادی تریلی که هرکدام ده لوله ی دوازده متری را با خود حمل می کردند، به آن جا رسیدند. محوطه ای که رضوی برای احداث پل انتخاب کرده بود، پر از لوله و دستگاههای سنگین شده بود و چند اکیپ جوشکار، مشغول جوش دادن لوله ها به یکدیگر بودند. سعید به این اکیپها دستور داده بود که هر سه لوله را به صورت مثلثی کنار هم جوش بدهند و خود به کمک نیروهای جهاد اصفهان اولین لوله ها را به آب انداخت. در میان جهادگران اصفهان، رجایی که جوانی پرجنب و جوش بود، با مهارت بسیار، لوله ها را به کمک بلدوزر به آب می انداخت و آنها را در جهت مسیر آب قرار می داد. با عبور آب از داخل لوله ها، کم کم این لوله ها در کف رودخانه قرار گرفتند و هنگامی که چند لوله ی دیگر روی آن قرار داده شدند، آرام آرام ظاهر یک پل را به خود گرفتند.
اولین لوله ها را که روی یکدیگر گذاشتند، رضوی با امیدواری روی پل رفت و دستور داد با کمپرسی روی آن خاک بریزند. هرچه از عرض رودخانه جلوتر می رفتند، پل محکم تر می شد و شکل بهتری به خود می گرفت. افرادی که روی پل کار می کردند، در تاریکی از شرّ هواپیماهای عراقی در امان بودند و سرعت کارشان بیشتر شده بود. اکنون که پل به آن طرف رودخانه رسیده بود، صدای بلند و رسای بسیجیها بود که در دل انفجار گلوله ها به گوش می رسید. آخرین لوله ها را که به آب انداختند، چند کمپرسی خاک آوردند و بلدوزری که خاکها را تسطیح می کرد، به خشکی رسید. رضوی نفسی از ته دل کشید و کنار پل لوله ای آرام گرفت. نگاه او نسبت به دوازده ساعت قبل، بسیار متفاوت بود. اکنون رضوی این تجربه ی جدید مهندسی را که بسیار موفق بود، با دید دیگری می نگریست. انگار پل با او حرف می زد. ما در هر شرایط بحرانی و در زمانی نزدیک به چند ساعت، می توانیم یک پل موقت را احداث کنیم. عملیات احداث این پل می تواند در بسیاری از مناطق تکرار شود. این لوله ها برای عبور از رودخانه های طویل و حتی آبگرفتگی هایی که آب در آنها به شدت جریان دارد، بسیار مناسب است.
رضوی چند بار دیگر ویژگی های پل لوله ای را پیش خود مرور کرد و در حالی که عبور چند خودرو از روی پل توجه اش را جلب کرده بود، به نظرش رسید تا قبل از سپیده صبح پل دیگری روی رودخانه احداث نماید تا در صورت بمباران هواپیماهای عراقی یکی از دو پل سالم مانده باشد. وقتی دستور حمل تعداد دیگری لوله را می داد، از خوشحالی در پوست نمی گنجید و بیشتر از آن که به احداث پل فکر کند، چگونگی اجرای این طرح جدید در سایر مناطق همه ی فکرش را به خود مشغول ساخته بود. هرگاه که رضوی به طرحی جدید از مهندسی می رسید، این حالت به او دست می داد و سعی می کرد با تمام وجود از آن شرایط استفاده کند.(2)
پی نوشت ها :
1. سنگرساز بی سنگر، صص 72-74.
2. سنگرساز بی سنگر، صص157-160.
(1390)، سیره شهدای دفاع مقدس ( پشتکار و تلاش) ، تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول.