نویسنده: دکتر انور ورده(1)
اشاره
آن چه ملاحظه می فرمایید، خلاصه مقاله دکتر انور ورده است که در همایش "راه کارهای اندیشه ای و عملی تقریب مذاهب اسلامی" ارائه کرده اند این همایش به همّت مجمع جهانی تقریب و در تهران برگزار شده است.این بار موضوع کنفرانس به جستجوی روش های فکری، علمی و عملی برای تبدیل "تقریب مذاهب اسلامی" از ایده ای نظری و رؤیاگونه به حقیقت و واقعیتی ملموس و عینی سوق داده شده است این گرایش درست و اصولی را عقل و نقل نیز توأماً و بویژه در پرتو بحران های سرکشی که امّت ما را نشانه گرفته و لرزه به اندام آن انداخته و اصل وجودش را تهدید کرده است، می طلبند.
ضرورت روشنگری درباره اهمیّت تقریب
توجّه بنده در این نوشتار به اهمیت روشنگری در میان نخبگان و توده های مردم در مورد "تقریب" و تعمیم روح برادری و همدلی و محبّت میان بخش های مختلف امّت معطوف شده است. همچنان که محور مهم دیگر، موکول کردن اختلافات فرعی و تخصّصی به نشست های آکادمیک و عدم طرح آن ها در رسانه های گروهی است. به نظرم آمد در نگاشته ای که ارائه می دهم، پیوندی میان این دو محور برقرار کنم. زیرا معتقدم که ربط این دو به یکدیگر، از اهمیت قابل توجّهی برخوردار است.چندی پیش استاد علی زاده موسوی-رایزن ج.ا.ایران در دمشق-به دیدارم آمد؛ در این دیدار از روش های عملی در جهت تحقّق نزدیکی بیشتر میان مردم دو کشورمان صحبت کردیم؛ در آن زمان به ایشان گفتم: «دو کشور ما(سوریه و ایران) دارای متین ترین و محکم ترین روابط سیاسی با یکدیگرند؛ رهبران کشورهای ما با پای بندی فوق العاده ای به این روابط دارند و عمر روابط ویژه میان دو کشور، از سی سال نیز فراتر رفته است. موافقت نامه های فرهنگی و اقتصادی میان دو کشور رو به فزونی گذارده و روادید و عوارض ورود به دو کشور لغو شده اند. این قضیه به لحاظ سیاسی کاملاً شناخته شده و ملموس است، ولی این پرسش را مطرح می سازم: آیا مسایل در بُعد اجتماعی و مردمی نیز بر همین منوال بود؟ متأسفانه، خیر»!
این درست است که نوعی گردشگری دینی وجود دارد و طی آن گروه های ایرانی برای زیارت اماکن مقدّسی چون آرامگاه بانو زینب و بانو رقیّه و بانو سکینه(رضوان الله تعالی علیهنّ) به سوریه سفر می کنند، ولی این گردشگری برای شناخت مردم از یکدیگر به گونه ای که هرگونه سوء تفاهمی را از میان بردارها و باورها را دگرگون سازد و رنگ خاکستری و سیاه را به رنگ سفید روشن تبدیل سازد، کافی نیست. هنوز در کشور من مردمانی هستند که گمان می کنند "صیغه" در پیاده روی های خیابان های ایران، خرید و فروش می شود! هنوز کسانی یافت می شوند که گمان می کنند دولت ایران برای ابولؤلؤ (لعنة الله علیه) به پاس کشتن خلیفه دوّم عمربن الخطاب (رضی الله عنه) ضریح مقدّسی ساخته است! و هنوز هم هستند کسانی که از قرآنی بیگانه با اسلام به عنوان "مصحف فاطمه"(رضی الله عنها) و از سردادن اذان نامتعارف در مساجد ایرانی سخن می گویند که در آن مؤذن این گونه اذان را به پایان می رساند: "تاه الامین"، "تاه الامین" و منظورشان آنست که جبرائیل(علیه السلام) راه را گم کرد و به جای ورود بر علی(کرم الله وجهه) بر محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد!
و در ایران نیز مردمی هستند که به اهل شام [سوریه] به عنوان نوادگان معاویه و یاران یزید نگاه می کنند و گناه پلیدی مشارکت در ریختن خون های پاکی که در سرزمین کربلا ریخته شد را به ایشان نسبت می دهند و در پی مجازات و محاسبه آنان به خاطر عذاب و شکنجه هایی هستند که کودکان و زنان و فرزندان اهل بیت(علیهم السلام) نیز در آتش آن سوختند. امثال این کسان در همه کشورهای عربی و اسلام وجود دارند و رهبران سیاسی هرچقدر هم تلاش کنند نمی توانند این باورها را تغییر دهند، زیرا تصمیم های سیاسی به تنهایی کافی نیست.
ضرورت توجّه به صراحت لهجه و پرهیز از پنهان کاری
مقامات سیاسی ممکن است بتوانند دهان مردم را ببندند و آنان را از بیان مکنونات قلبی خود بازدارند، ولی باورهای آن ها جز با دو عامل و ابزار عمده و اصلی، دگرگون نمی شود؛ یکی «قلم» و دیگری «مشاهده و همزیستی و دیدار مستقیم». بنده می خواهم به این دو مورد، مورد دیگری را نیز اضافه کنم که به لحاظ اهمیت و حساسیت، دست کمی از آن ها ندارد: «روشنی و صراحت لهجه».در مورد «قلم»، نخبگان و روشنفکران باید خود را برای خلّاقیت در انواع گوناگون نوشته های فکری، داستانی، رمانی و دراماتیک در راستای ایجاد باورهای در حدّ و اندازه اهمیت "تقریب" و نزدیکی افراد و گروه های این امّت و نیز خطرات پراکندگی و تفرقه و کینه توزی و دشمنی، آماده سازند. این نخبگان همچنین باید در جهت افشاگری برنامه ها و نقشه های مستقیم و غیرمستقیم دشمنان امّت در تحکیم تفرقه و پراکندگی ما و نیز بهره برداری از این تفرقه ها بکوشند. در این جا مایلم بر اهمیت نقش درام (نوشتاری، شنیداری و دیداری) انگشت گذارم؛ زیرا ابزار بسیار شگفتی است که بدون علنی ساختن خود، به ذهن و وجدان مخاطب نفوذ می کند؛ اهمیت و در عین حال خطرناکی آن نیز در همین نکته نهفته است.
- در ضرب المثل عامیانه آمده:«انسان، دشمن نادانسته های خویش است». وقتی جهل و نادانی از میان رفت و شناخت، جای آن را گرفت و چشم ها آن چه را خوشایندشان بود دیدند و گوش ها شنیدند و جان ها از آن چه هراس داشتند، آرام گرفتند، روابط و دوستی ها شکل می گیرند و انسان از "دشمن نادانسته ها" به "دوست دانسته هایش" تبدیل می شود. ما از چیزی صحبت می کنیم که شاید بتوان آنرا عادی سازی روابط میان دو بخش از این امّت یعنی اهل سنّت و شیعه نامید و اگرچه شاید واژه "عادی سازی" اندکی خشن یا ناخوشایند به نظر آید، ولی من آن را دقیق می دانم و این "دقّت"، گویای اهمیت و خطر نادیده گرفتن آنست.
عرض کردم که «روشنی و صراحت» برای ساخت باورهای مثبت و دوستانه در میان توده های مردم در راستای نزدیکی دینی و مذهبی، امری ضروری به شمار می رود. اجازه دهید مثالی بزنم؛ یکی از علمای اهل سنّت، می خواست به شیعیان نزدیک شود و در جهت عادی سازی روابط با ایشان عمل می کرد. او در درس های خود در برابر شاگردانش خاطرنشان می کرد که اهل سنّت و شیعیان، کاملاً با هم شباهت دارند و تنها فرق موجود میان آن ها آنست که اهل سنّت در نماز، دست های خود را روی سینه قرار می دهند، حال آن که شیعیان دست ها را آزاد رها می کنند!
این سخن نه درست است، نه دقیق و نه امانت دارانه. وقتی اهل سنّت چیزی را از امانت ائمه و عصمت و غیبت های دوگانه صغری و کبری، متعه و ولایت فقیه و سقیفه ی بنی ساعده و از این دست مسایل جوهری که نشان دهنده ی تمایز آن ها با برادران شیعه است، بشنوند، متوجّه خواهند شد که استادشان-که همه تفاوت ها را تنها در یک اختلاف ساده فقهی خلاصه می کرد-یا نسبت به حقیقت این تفاوت ها نادان بود و چیزی نمی دانست، یا دروغ گو و نیرنگ کار و دغل بازی بود که در پنهان ساختن اطلاعات و در هم پیچاندن تاریخ و حقیقت، مصلحتی می پنداشت، و یا آدم ساده لوحی بود که مردم را احمق می شمرد و از این که عقل و شعور آنان را به بازی گیرد و سخنان یاوه برابر آنها بگوید، ابایی نداشت.
"نزدیکی" و "تقریب" درست و صحیح، مستلزم صراحت و روشن گویی است. خطر دروغ گویی و مبهم گویی و فریب کاری، بسی بیش از خطرات صراحت و شفافیت است. بر عاقلان پوشیده نیست که دشمنان این امّت بر تار "دریدن پرده ها" و "افشای رازها" می نوازند و اگر صراحت و روشنی وجود داشته باشد، دیگر برگ برنده ای در اختیار دشمنان و بهره گیری از آن در بزنگاه ها برای رسواسازی یا گمراه سازی، باقی نخواهد ماند!
خطر مدّعیان فتنه برانگیز و اختلاف افکن
یک نکته دیگر هم وجود دارد؛ اصولاً به اعتقاد بنده، نخبگان (به معنای صحیح این کلمه)، قاعدتاً باید- اعمّ از این که به طور رسمی (از طریق یک مؤسسه، حزب یا سازمان) یا به طور عادی (با زندگی روزمرّه و به دور از هرگونه تشریفات رسمی) فعالیت داشته باشند- نسبت به اهمیت «تقریب»، کاملاً آگاه و خود دست اندرکار و صد در صد در خدمت آن باشند. به نظر من، مشکل حقیقی در کسانی است که مدّعی نخبگی هستند، ولی هرگز در شمار نخبگان نیستند! نزد کسانی است که با حفظ کردن دو آیه از قرآن کریم، دو حدیث شریف و دو بیعت شعر و دو صفحه از تاریخ و با بلندکردن ریش و پوشش قبا و لبّاده و عمّامه و رویارویی با مردم از طریق میکروفن ها و دوربین ها و صفحات کتاب ها و مجلّات، به ایجاد جنجال و هیاهو می پردازند و نزد آن هایی است که ادّعا می کنند غدیر علی از آنِ ایشان است، یا صاحبان پیراهن عثمانند!اینان اساس مشکل را تشکیل می دهند. اینان همان کسانی هستند که تیشه به ریشه جوامع اسلامی می زنند و با بهره گیری از کانال های ماهواره ای چون "صفا"، "المستقلّه"، "الانوار"، "الوصال" و دیگر کانال های ماهواره ای که خود را وقف نفرت افزایی به جای تبلیغ و بیگانه سازی به جای "تقریب" کرده اند، افکار عمومی مسلمانان را آشفته می سازند.
از شگفتی های روزگار این که در میان نهادهای رسمی، دولتی یا حکومتی یا مردمی کشورهای اسلامی، مرجعیت های مسئول سیاسی، قضائی یا امنیتی یا دینی، توانایی بر لجام زدن به این دروغ پردازان خراب کاری که افکار مردم را به بازی گرفته و آسمان و ریسمان به هم می بافند و آنان را به باروت های قابل اشتعالی در هر لحظه تبدیل می سازند، یافت نمی شود. حال آن که همین مرجعیت ها را می بینیم که چنان چه رسانه های گروهی، کمترین خطری برای منافع سیاسی یا شخصیت های برجسته آنان داشته باشند، بلافاصله دست به کار می شوند و توان تحرّک فوری را دارند!
صاحبان، مدیران و تهیه کنندگان این نوع برنامه ها و میهمانان چنین برنامه هایی در آن تلویزیون های ویران گر باید تسیم دادگاه های ویژه شوند تا به اتّهام تشویش اذهان و افکار عمومی و بازی با احساسات توده های مسلمان و به اتّهام افشاندن باروت در فضای جوامع عربی و اسلامی به منظور به آتش کشیدن یا منفجر ساختن این جوامع-در هنگامی که دستورهای مقتضی از سوی طاغوت های کینه توز و مترصّد، صادر می شود-محاکمه گردند. برای این حکومت ها دشوار نیست که در راستای تدوین و تنظیم قانون مشترکی در جهت تضمین صدور احکام بازداشت این تبه کاران و جنایت پیشه گان هزینه کنند.
ممکن است کسی بگوید: بگذار هرچه می خواهند بگویند، مگر نه این که:«سگ ها عوعو می کنند و کاروان به راهش ادامه می دهد»؟ ولی من می گویم... در کاروان وطن، همگان در شمار شکیبایان و خون سردان و خردمندان نیستند! جاهل هست، غافل هست، سطحی هست، ابله هست و غرق در تعصّب و گرفتار زهر فرقه ای و نژادی و مذهبی هست. کسانی هستند که با تاریخ آشفته و درهم، چنان درآمیخته اند که هرگز تن به حقیقت و حق نمی دهند. همه این دسته مردمان، در کاروان متشکّل از امّت وجود دارد. تعداد آنان زیاد است و ای بسا اکثریت هم با آن ها باشد! اینان در بزنگاه ها برای درگیری های فرقه ای و فتنه انگیزی از هر کس دیگری استعداد و آمادگی بیشتری دارند. از همین روست که عقل و نقل ایجاب می کند که به این بخش از مردم نیز توجّه شود و در برابر تأثیرات ویران گر شِبه متفکّران و شِبه علمای اعلام، مورد حمایت قرار گیرند.
اهمیت فتوای رهبر معظّم انقلاب
در پایان مایلم به اهمیت فوق العاده فتوایی اشاره کنم که از سوی رهبر معظّم جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیة الله سیدعلی خامنه ای صادر گردید و در آن دشنام و ناسزاگویی به صحابه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اتّهام به أمّ المؤمنین عایشه (رضی الله عنها) و اهانت به وی، تحریم شد. این فتوا و سخنان ایشان، بهترین تأثیر را در دل های نخبگان و توده ها بر جای گذارد و بسیاری از زبان هایی را که برای دروغ پردازی های خود به فلان و بهمان استناد می کردند، برید. معظّم له، مرجع اعلای شیعیان و دارای مقام رسمی و دینی هستند و هیچ کس نمی تواند نسبت به این فتوای ایشان بی توجّه بماند. از این جاست که معتقدم ضرورت دارد بر روی این فتوا تأکید شود و همواره بدان استناد گردد و مورد استشهاد قرار گیرد.پینوشت:
1- پژوهش گر سوری
منبع مقاله: دوماهنامه علمی فرهنگی خط شماره 6، مهر و آبان 91/م