سرش پلو و زیرش سنگ، قربانت شوم یگانه پسر

پیرزنی نزد پسر و عروسش زندگی می‌کرد و روزگار را به سختی می‌گذراند؛ زیرا عروسش غذای کافی به او نمی‌داد و همیشه هنگام بردن غذا برای پیرزن، سنگی را درون بشقاب می‌گذاشت و مقداری برنج روی آن می‌ریخت و شوهرش
يکشنبه، 18 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سرش پلو و زیرش سنگ، قربانت شوم یگانه پسر
سرش پلو و زیرش سنگ، قربانت شوم یگانه پسر

 






 

زمینه پیدایش

پیرزنی نزد پسر و عروسش زندگی می‌کرد و روزگار را به سختی می‌گذراند؛ زیرا عروسش غذای کافی به او نمی‌داد و همیشه هنگام بردن غذا برای پیرزن، سنگی را درون بشقاب می‌گذاشت و مقداری برنج روی آن می‌ریخت و شوهرش که ظاهر ظرف را می‌دید، در دل از اینکه همسرش این‌گونه صادقانه به مادرش خدمت می‌کند، خوشحال می‌شد. پیرزن هم که از ترس جرئت نمی‌کرد، موضوع را به پسرش بگوید، به ناچار با همان غذای ناچیز می‌ساخت و روز به روز بر اثر گرسنگی لاغرتر می‌شد. یک روز جمعه پیرزن با خود گفت: امروز جمعه است. بهتر است به خانه دامادم بروم تا هم دخترم را ببینم و هم شکم سیری غذا بخورم و با این نیت به خانه دخترش رفت. دختر از دیدن مادرش که خیلی وقت بود، او را ندیده بود، خوشحال شد و غذای خوب و لذیذی برایش پخت، ولی از بی‌اقبالی پیرزن، هنگامی که می‌خواست غذا را برای مادرش ببرد، شوهرش سر رسید و با دیدن سفره و غذا فهمید که این غذا برای مادر زنش پخته شده. از این رو، به داد و فریاد و کتک زدن زنش پرداخت. پیرزن بدبخت با دیدن این ماجرا غذا نخورده خانه دخترش را ترک کرد و به سوی خانه پسرش به راه افتاد و در راه زیر لب زمزمه می‌کرد: سرش پلو، زیرش سنگ، قربونت بشم یه دونه پسر!

پیامها

انسان باید به نعمت‌هایی که خداوند در اختیار او قرار داده است، قانع و شاکر باشد.
کاربرد: زبان حال کسی که بر اثر زیاده‌خواهی و قانع نشدن به روزی مقسوم خویش، پشیمان شده است.

ضرب المثل های هم مضمون

بباید ساخت با نان و آب و کاسه خویش.
بهتر است آدم به جای وعده دادن به قصاب و بقال، به شکم خود وعده دهد.
به کشکینه و پشمینه خود بساز.
به کم خوردن کسی را تب نگیرد.
چون بالش زر نیست، بسازیم به خشتی.
چه غم ز بی کُلَهی که آسمان کلاه من است.
خانه درویش را شمعی به از مهتاب نیست.
قانع بنشین و هر چه داری بپسند.
قناعت کن بدان یک نان که داری.
لب، هر چه نوشید، تن، هر چه پوشید.
مادر که نیست، با زن بابا باید ساخت.
نان اگر نیست مرا، چشم و دل سیری هست.
نانت را با آب بخور، منت آبدوغ مکش.
نان جوین خویش، به از گندم کسان.
نَفس را وعده دادن به طعام، آسان‌تر که بقال را به درم.(2)

اشعار هم مضمون

به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق * که بار محنت خود، به ز بار منت خلق نخورد شیر، نیم خورده سگ * ور به سختی بمیرد اندر غار(3) خاک دیوار خویش لیسی، به * که ز پالوده کسان انگشت (سعدی)
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن * بِهْ زان که طُفیل خوان ناکس بودن مرا ز نان جو خویش چهره کاهی به * که از شراب حریفانِ سفله، گلناری (امیدی رازی)

ریشه های قرآنی حدیثی

حضرت علی(علیه السلام): «اِذا حُرِمْتَ فَاقْلَعْ؛ وقتی نداری، قناعت کن».(4)
امام صادق(علیه السلام): «اِقنَع بِما قَسَّمَهُ اللهُ لَکَ؛ به آنچه خدا قسمتت کرده است، قناعت کن».(5)

لغات

کشکینه: نانی که در آب کشک تریت می‌کنند
پشمینه: جامه‌ای که از پشم بافته شده
درم: درهم
جامه دلق: جامه درویش
سفله: فرومایه، پست

پی‌نوشت‌ها:

1. حسن ذوالفقاری، داستان‌های امثال، تهران، مازیار، 1385، چ 2، ص 576.
2. غلامرضا حیدری ابهری، حکمت‌نامه پارسیان، قم، نشر جمال، 1385، چ 1، صص 595 و 596.
3. همان، ص 596.
4. تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه: سید جلال الدین محدث، تهران، دانشگاه تهران، 1360، چ 3، ج 3، ص 119.
5. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث، 1403 هـ.ق، چ 3، ج 78، ص 283.

منبع مقاله: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط