نمک نمک است چه یک مشت، چه یک انگشت

حاکمی دختری زیبا و دم بخت داشت که مردم سرشناس و نامی هر شهرستانی به خواستگاری او می‌آمدند، ولی به دلیل شرط سخت حاکم پشت می‌کردند. شرط سخت و مشکل حاکم این بود که به هر خواستگاری می‌گفت: من دخترم را به کسی می‌دهم
چهارشنبه، 28 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نمک نمک است چه یک مشت، چه یک انگشت
نمک نمک است چه یک مشت، چه یک انگشت

 





 

زمینه پیدایش

حاکمی دختری زیبا و دم بخت داشت که مردم سرشناس و نامی هر شهرستانی به خواستگاری او می‌آمدند، ولی به دلیل شرط سخت حاکم پشت می‌کردند. شرط سخت و مشکل حاکم این بود که به هر خواستگاری می‌گفت: من دخترم را به کسی می‌دهم که بتواند یک انبار نمک را بخورد. این حرف در شهرها پیچید و دیگر هیچ کس به خواستگاری دختر نمی‌رفت. مدتی گذشت تا اینکه جوان تهیدست ولی نکته‌دان و فهیمی این موضوع را شنید و برای خواستگاری دختر حاکم رو به آن شهر گذاشت. وقتی به آن شهر رسید و مطلب را به مشاوران حاکم گفتند تمام مشاوران از روی تمسخر به او گفتند: «مگر تو از جان خود سیر شده‌ای؛ زیرا حاکم قرار گذاشته است هر کس برای خواستگاری دخترش آمد و شرط را قبول کرد و نتوانست انجام بدهد او را به قتل برساند.» جوان گفت: «من قبول دارم چنانچه شرط حضرت حاکم را به انجام نرسانم خونم مباح باشد.» مشاوران قضیه خواستگاری و آمدن جوان و قبول کردن شرط را به حاکم گفتند. حاکم گفت: «فردا صبح مجلسی از هیئت مشاوران و ریش‌سفیدان شهر تشکیل می‌دهم و جوان خواستگار باید حاضر شود و شرط را به انجام برساند. فردا صبح مجلس تشکیل شد و ریش‌سفیدان و جوان حاضر شدند و جوان پس از شنیدن شرط حاکم گفت: حاضرم. ریش‌سفیدان و جوان در حالی که دنبال سر حاکم بودند، دیدند حاکم به انبار نمک رفت. جوان که وارد انبار شد یک انگشت در نمک‌ها فرو برد و در دهان گذاشت و عرض کرد: «ای حضرت حاکم! نمک یک انگشت است.» حاضران از نکته‌سنجی این جوان متحیر شدند و به او مرحبا گفتند. حاکم هم دست به پشت آن جوان زد و گفت: «ای جوان، بگو ببینم نمک یک انگشت است یعنی چه؟» جوان گفت: «ای حضرت حاکم! من چه یک انبار نمک را بخورم و چه یک انگشت نمک را، فرقی نمی‌کند و نمک‌پرورده هستم.» خلاصه حاکم قبول کرد و دختر خود را به عقد آن جوان درآورد.(1)

پیامها

1. از بخشش‌های اندک هم باید مانند بخشش‌های بزرگ تشکر کرد.
2. انسان باید قدردان باشد و حق نمک دیگران را فراموش نکند.
3. حق‌شناسی به کوچک یا بزرگ بودن نعمت نیست.
4. مشت نمونه خروار است.
موارد کاربرد: 1. برای تنبّه و توجه دادن به این نکته که هر کسی احسان و نیکی در حق کسی کرده باشد باید جبران نمود چه احسان چشم‌گیر باشد و چه کوچک. 2. در ملامت کسانی که نمک می‌خورند و به بهانه کم بودن، نمک‌دان می‌شکنند.

ضرب المثل های هم مضمون

ـ سپاسدار باش تا سزاوار نیکی باشی.
ـ سگِ حق‌شناس، بِه از آدمی ناسپاس.
ـ شکر کننده را نعمت دهید و نعمت دهنده را شکر گویید.
ـ مار، خاک هر زمینی را می‌خورد، به رنگ همان خاک می‌شود.(2)
ـ انگشت نمکه، خروار نمکه!(3)

اشعار هم مضمون

سگی را لقمه‌ای هرگز فراموش * نگردد گر زنی صد نوبتش سنگ (سعدی)
کسی که با تو نیکی کرد یک بار * همیشه آن نکویی یاد می‌دار (ناصر خسرو)
هر کس که نمک خورد و نمکدان بشکست * در مذهب رندان جهان، سگ به از اوست (4)

ریشه های قرآنی حدیثی

امام سجاد(علیه السلام): «اَمّا حَقُّ ذِی المَعرُوفِ عَلَیکَ فَأَن تَشکُرَهُ وَ تَذکُرَ مَعرُوفَهُ؛ حق کسی که به تو نیکی می‌کند این است که از او تشکر کنی و نیکی‌اش را به یاد آوری».(5)
امام رضا(علیه السلام): «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلُوقینَ لَم یَشکُرِ اللهَ عَزَّوَجَلَّ؛ هر که در قبال خوبی مردم تشکر نکند، از خدای عزوجل تشکر نکرده است».(6)

لغات

رندان: کسانی که جمیع کثرات و تعینّات ظاهری و امکانی را از خود دور کرده‌اند و سرافراز عالم و آدم‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. حسن ذوالفقاری، داستان‌های امثال، تهران، مازیار، چ 2، 1385، ص 838.
2. غلامرضا حیدری ابهری، حکمت‌نامه پارسیان، قم، نشر جمال، چ 1، 1385، ص 677.
3. جعفر شهری، قند و نمک، تهران، معین، چ 4، 1381، ص 91.
4. حکمت‌نامه پارسیان، ص 677.
5. شیخ صدوق، خصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1403 هـ.ق، ص 568.
6. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، تحقیق: مهدی حسینی لاجوردی، تهران، کتاب‌خانه جهان، ج 2، ص 24.

منبع مقاله :
مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما