از نظر خوانساری هر چند شاهان صفوی مشروعیت دینی نداشتند، لیکن الزامات زمانه سبب گردید تا وی با حاکمان صفوی درگیر نشود، بلکه سعی در هدایت و اصلاح آنها داشته باشد. این سیره و روش رهبران بزرگ شیعه در طول تاریخ اسلام بوده است که در صورت آماده نبودن اوضاع و شرایط اجتماع برای تشکیل حکومت اسلامی از همکاری با حاکمان و هدایت ایشان غفلت نکنند، مگر این که تعامل با ایشان ناممکن باشد؛ که در این صورت تنها راه پیشِ رو، عمل به تقیّه بوده است. با وجود این، ایرادات مشترکی به عالمان دینی دوره صفویه در حوزه سیاست وارد است که طبعاً جواب های مشترکی را می طلبد، این ایرادها مشخصاً در سه محور خلاصه می شود:
اول: این که چرا عالمان دینی، به ویژه فقهای این دوره با پادشاهان سلسله صفویه همکاری داشتند و مبنای مشروعیت همکاری آنها با سلاطین چه بوده است؟
دوم: نوشتن کتاب و رساله به نام شاهان است، اقدام به این عمل با چه انگیزه هایی صورت گرفته است؟
سوم: مدح شاهان صفوی به اوصافی از قبیل «سلطان عادل» که شبهه مشروعیت سلطنت آنها را تداعی می کند بر اساس کدام مبانی بوده است؟
ایرادهای مزبور به شخصیت مورد مطالعه ما نیز وارد است، چرا که ایشان نیز به شاهان صفوی نزدیک بوده و با آنها مراوده و همکاری داشته است؛ هم آثار متعددی «قریب به دوازده کتاب و رساله» را به نام شاهان معاصر خود تألیف کرده و در مقدمه این آثار از شاهان صفوی مدح و ستایش فراوانی کرده است. اما پاسخ مشترکی که از این ایرادها داده شده، از این قرار است.
در خصوص همکاری عالمان دینی از جمله آقا جمال خوانساری با شاهان صفوی باید گفت ملاحظه جنبه های مثبت تعامل با حاکمان وقت، او را ملزم به این همکاری می ساخت، زیرا آثار مثبتی که بر عمل سیاسی آنان مترتب می شد از راه های دیگر امکان پذیر نبود، این آثار عبارتند از:
1. ترویج فرهنگ تشیع با استفاده از قدرت حاکم و امکانات و فرصت های موجود؛
2. بسترسازی برای عمل به قوانین و احکام فقه شیعی؛
3. احیا و اقامه امر به معروف و نهی از منکر؛
4. تأمین مصالح عامّه و دفاع از حقوق مردم؛
5. مبارزه با فرقه های انحرافی، مانند صوفیه؛
6. و بالاخره تقویت سلطان شیعی در برابر مخالفان از اهداف اصلی فقهای این دوره بوده است.(1)
البته باید توجه داشت که این همکاری به معنای اثبات حقانیت و مشروعیت حکومت صفویّه از طرف آنها نبوده است، چرا که رفتار سیاسی آنان از راه احکام ثانوی نیز قابل تصحیح است.
اما نوشتن کتاب و رساله به نام شاهان، امری مرسوم در بین فقهای شیعه از زمان شیخ صدوق تا عصر آقا جمال خوانساری و حتی بعد از او بوده است. چنان چه خود وی درباره این رسم کهن در مقدمه ترجمه مفتاح الفلاح می نویسد:
و از آن جا که عادتی است قدیم و رسمی کهن و بر همگی ارباب دانش و بینش به ملاحظه احوال خویشتن ظاهر و روشن که هر کسی را تمنّای آن که آنچه عزیز داند و تحفه شمارد به جانب برگزیده دوران و فرمان فرمای زمان اهدا و اتحاف نماید؛ چنان که حکایت ملخ و مور و اعرابی و آب شور بر همه السنه و افواه مذکور و مشهور است.(2)
هم چنین آنها از نوشتن آثار به نام شاهان اهداف مثبتی را دنبال می کردند. آقای استادی در بیان این اهداف می گوید:
این بزرگان از نوشتن کتاب ها به نام شاهان یا برای شاهان و یا به درخواست شاهان مقاصدی داشته اند، از جمله این که با توجه دادن شاه به مسائل دینی مردم را متمایل به انجام وظایف دینی و تحصیل معارف و احکام نمایند.(3)
نکته قابل تأمل در مورد کتاب یا رساله هایی که آقا جمال به نام شاهان نوشته این است که وی با آوردن تعابیری، نظیر «المأمور معذور» (4) و «لاجرم امتثالاً لامره المطاع» (5) از عمل خود اعتذار خواسته است. تعبیر فوق این واقعیت را روشن می سازد که آقا جمال از این گونه اعمال ناخرسند بوده و به دلخواه چنین آثاری که در آنها خود را ملزم به تمجید از شاه صفوی می دید، ننوشته است.
در خصوص مدح شاه صفوی نیز می توان گفت وی با آوردن القاب گوناگون و تشبیهات مختلف و استعارات فراوان، شریعت مداری، رعیّت پروری و عدالت گستری شاهان را ستوده و از آنها به خاطر ترویج دین، حفظ ملّت و تأمین امنیت کشور ایران تقدیر کرده است. آنچه در این میان جلب توجه می کند وصف شاهان صفوی به «سلطان عادل» است که برخی را به شبهه افکنده و چنین برداشت کرده اند که خوانساری و امثال او سلاطین معاصر خود را حاکم عادل و حکومت آنها را مشروع می دانسته اند. در پاسخ به این ابهام- علاوه بر آنچه گذشت- توجه به تعریفی که خوانساری از عدالت و مرز بندی بین مفهوم لغوی در عرف عام و معنای اصطلاحی آن در عرف خاص ارائه می دهد راهگشاست.
خوانساری عدالت را لفظ مشترکی می داند که دو معنا دارد: 1. عدالت در مقابل ظلم؛ 2. عدالت در مقابل فسق.
به اعتقاد وی عدالتی که در وصف شاهان است عدل در رعیّت در مقابل ظلم به رعیّت می باشد نه عدالتی که در مقابل فسق به کار می رود و مرادف با ملکه تقوا است. وی در مرز بندی بین این دو مفهوم تصریح می کند:
عدل گاهی در مقابل فسق استعمال می شود و مراد به آن این است که آدمی گناه کبیره و اصرار بر صغیره نکند و گاهی در پادشاهان و حکام استعمال می شود و مراد به آن این است که خود ظلم و ستم نکند و داد مظلوم از ظالم بخواهد.(6)
هم چنین این عبارت: «عدل که در پادشاهان گویند ظاهر از آن مقابل ظلم است با دادرسی نمودن» (7) تصریح در مدعی است؛ به علاوه فسق سلاطین اخیر سلسله صفوی بر عالمان دینی این دوره نظیر آقا جمال امری پوشیده نبوده است. بنابراین عادل خواندن سلاطین به فاسق بودن آنها قابل جمع است؛ از سوی دیگر مشروعیت دینی حکومتِ آنها را نیز نتیجه نمی دهد، چرا که اصل اَوَّلی در شریعت این است که فاسق حق حکومت بر مسلمانان را ندارد و حکومت او حکومت جور و غیرمشروع است.
در خاتمه این نکته را یادآور می شویم که پذیرش زندگی در سایه حکومت صفوی از سوی خوانساری با نظریّه «وال ظلوم غشوم خیر من فتنه تدوم»(8) نیز انطباق و هماهنگی دارد، زیرا بر اساس این نظریّه مورد تأکید خوانساری که ضرورت حکومت و وجود حاکم از آن استفاده می شود، وجود حاکم ظالم در شرایطی که جایگزین نظام سیاسی مشروع مقدور مسلمانان نباشد و از طرفی تلاش برای تغییر یا مخالفت با آن، موجب فتنه مداوم و آشوب های مستمر گردد از سوی عرف و شرع پذیرفته شده است و تضعیف و یا مخالفت با آن توصیه نمی شود. از دیدگاه فقه سیاسی شیعی همکاری با حاکمان غیرمشروع، برای تأمین اهداف انسانی و اسلامی از قبیل دفاع از مظلوم وگسترش فرهنگ دینی و امر به معروف و نهی از منکر و به طور کلی تأمین مصالح عباد جایز و مشروع است؛ همان طوری که به تفصیل بیان شد نزدیکی خوانساری به سلاطین صفوی حداقل مستند به یکی از عوامل توجیه گر شرعی فوق بوده است.
پی نوشت ها :
1- دین و سیاست در دوره صفوی، ص70- 71.
2- ترجمه مفتاح الفلاح، مقدمه، شماره 62/11، کتابخانه آیت الله گلپایگانی.
لازم به ذکر است در چاپ جدید کتاب ترجمه مفتاح الفلاح که به کوشش آقای استادی انتشار یافته است، مطلب یاد شده در متن، به همراه چهار صفحه دیگر از مقدمه آن حذف گردیده است. مصحح محترم ضمن ارجاع خوانندگان به نسخه های خطی آن با این تعبیر که «دیباچه مفصلی که آقا جمال(ره) برای اهدای کتاب به شاه «صفی» نوشته بود چون فائده ای نداشت با هدف صرفه جویی در هزینه چاپ حذف شد» از کار خود اعتذار خواسته است (ص15 و ص217) لیکن رعایت امانت در حفظ آثار گذشتگان اقتضا می کند که آثار ایشان بدون کم و کاست به نسل های دیگر منتقل شود، هر چند انظار آنان با دیدگاه های ما سازگار نباشد.
رجوع شود به: خوانساری، جمال الدیّن محمد، ترجمه مفتاح الفلاح، به کوشش رضا استادی، چاپ اول، قم، دبیرخانه کنگره آقا حسین خوانساری، سال 1378 ش.
3- مائده آسمانی، ص14.
4- رسائل «شانزده رساله» رساله شرح احادیث طینت، ص6، و شرح غررالحکم، ج1، ص6.
5- رسائل «شانزده رساله» رساله مبدأ و معاد، ص146 و «رساله آداب الصلوه» ص419.
6- شرح غررالحکم، ج2، ص377.
7- همان، ج1، ص185.
8- همان، ج6، ص236.
سلطان محمّدی؛ ابوالفضل، (1342)، اندیشه سیاسی محمّد خوانساری، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول