نویسندگان: سیدکاظم موسوی، اشرف خسروی
تک تک داستان ها، اجزا و اپیزودهای شاهنامه و همچنین مجموعه ی آن به مثابه کلی واحد، نظام مند، به هم پیوسته و سازمان یافته است، و از سلسله ی روابط و عوامل علی و معلولی پیروی می کند. معمولاً آنچه در شاهنامه روی می دهد ناگهانی، سرزده و بی دلیل نیست، و نتیجه ی عوامل و اسباب فراهم شده ی قبلی می باشد و نوعی تدریج و تدریج منطقی در آن دیده می شود. « رشته ی علیت در اپیزودهای شاهنامه نسبت به دیگر داستان های سنتی اعم از منظوم و منثور استوارتر است. بدین معنی که در داستان های شاهنامه کمتر به عمل یا حادثه ای برمی خوریم که زمینه های علی و انگیزه های آن به اندازه ی کافی پرورش نیافته باشد... سیر رویدادهای داستان به سمت اوج بسیار آرام و منطقی است... حوادث و اعمال تدریجی سخت سنجیده دارند» ( حمیدیان، 1372: 40 و 42).
دقت در ماهیت اسباب و علل موجود در شاهنامه نشان می دهد که فردوسی خود را به علل و عوامل طبیعی، تجربی، منطقی و مادی محدود نمی کند، و یک سلسله عوامل و اسباب فراواقعی، ماورای طبیعی و غیرمادی که در اسطوره ها ریشه دارند، در نظام علّی و معلولی شاهنامه دیده می شود.
فردوسی سعی کرده است این دو دسته اسباب و عوامل را به گونه ای با هم سازگار و هماهنگ نماید تا همدیگر را انکار و نفی نکنند، بلکه با هم هماهنگ و همسو باشند.
در داستان هوشنگ علل و عوامل مادی و طبیعی در کنار عوامل و علل اسطوره ای موجب کشف آتش می شوند. از یک سو برخورد دو سنگ و در نتیجه برافروخته شدن آتش فرایندی علمی، تجربی و منطقی است، و از سوی دیگر عوامل اسطوره ای چون هوشنگ، کوه مقدس اسطوره ای و نبرد با مار اهریمنی در کشف آتش مؤثر و زمینه سازند و موجب می شوند آن را فروغی ایزدی بدانند که به حکم خرد باید آن را پرستید:
بگفتا فروغی ست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
(1، 34)
نمونه ی دیگر خط آموزی و نوشتن است که نتیجه ی آمیختن علل منطقی و اسطوره ای است. تدبیر تهمورث و دیوان پس از اسارت آنان به این نتیجه ی خردمندانه می انجامد.
در هفت خوان پهلوانان، تلاش، کوشش و اراده ی پهلوانان در کنار عوامل و اسباب اسطوره ای موجب پیروزی می شود که برای مثال در خوان دوم رستم دیده می شود. میش نیکوسرینی که بر سر راه رستم قرار می گیرد عامل و علتی اسطوره ای است که او را یاری می کند. همین علت اسطوره ای می تواند علمی و منطقی باشد. زیرا هر انسان هوشیار و زیرکی که در بیابان به بی آبی و تشنگی گرفتار می آید، با دیدن حیوانی از وجود آب در آن حوالی آگاه می شود و به تعقیب آن حیوان می پردازد.
خشکی و خشکسالی، سرما و گرما، باد و برف، زلزله و سیل و... در نبردها و جنگ ها از یک سو منشد و علتی اهریمنی و اسطوره ای دارند و نتیجه ی پلیدی و بدخواهی دیوان پنداشته می شوند، و از سوی دیگر علل و عواملی طبیعی و مادی هستند که می توانند ارتشی نیرومند را زمینگیر کنند و نمونه های آن در تاریخ دیده شده است. ببر بیان رستم و رویین تنی اسفندیار که علت و سبب فراطبیعی و اسطوره ای دارند، در تحلیل سلسله ی عوامل مادی و منطقی در دورانی ریشه دارند که انسان از پوست حیوانات برای خود تن پوش تهیه می کرده و در دوره های بعدی پس از کشف فلز پوششی زره دار و آسیب ناپذیر برای خود می ساخته است.
نجات یافتن داراب در زیر طاقی که در آستانه ی ویرانی است، معلول عقل و منطق و هوشیاری رشنواد و هم نتیجه ی سروش آسمانی و خردمندی طاق آزرده است. از این نمونه ها در شاهنامه فراوان دیده می شود.
تلاش فردوسی بر این است که به روابط علّی و معلولی پایبند باشد. ولی از آن جا که ماهیت اسطوره و حماسه ایجاب می کند، سلسله ی علل و عوامل موجود در شاهنامه گاهی شگفت و غیرعقلانی و خردناپسند به نظر می رسند که بخش عمده ای از این شگفتی ها در اسطوره ریشه دارد و نیازمند تأویل است، و بخش دیگری از آن به حماسه و ویژگی مبالغه آلود آن مربوط می شود.منبع مقاله :
موسوی، سیدکاظم؛ خسروی، اشرف؛ (1389)، پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول