زندگانی سیاسی سیّد جعفر کشفی

سید جعفر کشفی طی دوره ی حیات خود با سلسله های زندیه و قاجاریه هم عصر بوده است. وی در دوران سلطنت کریم خان، بنیان گذار سلسله ی زندیه، در اصطهبانات چشم به جهان گشود. دوران کودکی و نوجوانیِ خود را در روزگار
پنجشنبه، 28 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگانی سیاسی سیّد جعفر کشفی
زندگانی سیاسی سیّد جعفر کشفی

 

نویسنده: عبدالوهّاب فراتی




 

سید جعفر کشفی طی دوره ی حیات خود با سلسله های زندیه و قاجاریه هم عصر بوده است. وی در دوران سلطنت کریم خان، بنیان گذار سلسله ی زندیه، در اصطهبانات چشم به جهان گشود. دوران کودکی و نوجوانیِ خود را در روزگار جانشینان کریم خان تا انقراض آن سلسله و به قدرت رسیدن آغا محمد خان، در فارس و یزد سپری کرد و سپس در اوان به قدرت رسیدن فتح علی شاه رهسپار عراق گردید. شیوع بیماری های واگیر و نیز حمله ی وهابیان افراطی به کربلا و نجف اشرف، او را روانه ایران کرد و سرانجام، در سال سوم سلطنت ناصر الدین شاه، در بروجرد بدرود حیات گفت. بدین ترتیب، او شاهد به قدرت رسیدن ابوالفتح(1193)، علی مرادخان(1193)، محمدعلی خان(1193)، صادق خان(1193-1196)، علی مرادخان(1196-1199)، جعفرخان(1199-1202)، صید مرادخان(1202-1203) و لطف علی خان(1203-1209) از سلسله ی زندیه و آغا محمدخان(1210-1211)، فتح علی شاه(1212-1250)، محمدشاه(1250-1264) و ناصرالدین شاه(1264-1313) از سلسله ی قاجاریه بوده و از دور و نزدیک، حوادث و بحران های اجتماعی- سیاسیِ این دوره را درک نموده است.
در این دوران، اوضاع اجتماعی، سیاسیِ ایران، به علت منازعات و کشمکش های داخلی از یک سو و درگیری های ایران و روس از سوی دیگر، دست خوشِ ناامنی و بی ثباتی بوده است. در واقع، فقدان ثبات سیاسی، اصلی ترین مشخصه ی این دوران- همانند بسیاری از مقاطع تاریخیِ ایران- می باشد که بر حیات اجتماعیِ ایرانیان تأثیرات زیان باری نهاده است. این که چرا تاریخ گذشته ی ما از چنین ویژگی یی برخوردار است، پرسشی است که درباره ی دوره های پیش از آن نیز مطرح می شود. به عقیده ی برخی مورخان، در کالبد شکافیِ این پدیده باید به خاستگاه قدرت در ایران، از دوره ی غزنونیان(قرن پنجم هجری) به این سو توجه کرد. از این دوره، عنصر جدیدی در تشکیلات طبقاتیِ ایران به وجود آمد که در ساختار اجتماعی و تحولات سیاسیِ ایران نقش بسیار مهمی داشته است. این عنصر، که «ایل» نام دارد، طبقه ی جدیدی بود که نه جزو طبقه ی روستایی و ده نشین به شمار می آمد و نه در ردیف شهر نشینان جای می گرفت.(1)
جایگاه و اهمیت ایل در این بود که در تمامیِ این دوران، قدرت و حاکمیت سیاسی، در میان افراد آن دست به دست می شد و ضعف یا توانمندیِ ایلی نسبت به ایل دیگر، در نضج یا زوال حاکمیت سیاسی، نقش مهمی بازی می کرد. به قدرت رسیدن یک قبیله و ایل، در وهله ی نخست، با تکیه بر نیروی نظامی اش صورت می گرفت. تا زمانی که این برتریِ نظامی وجود داشت، ایل حکومت را در چنگ خویش نگه می داشت و با ظهور اولین نشانه های ضعف در توان نظامیِ ایلِ حاکم، قبایل رقیب، به تکاپو افتاده و در رقابتی جدی و کشمکشی خونین، حکومت را تصاحب می کردند. از آن جا که درخشش نظامیِ یک قبیله و یا ایل به میزان قابل توجهی متکی به ابتکارات فردیِ رئیس قبیله یا دیگر بزرگان آن بود، با کهولت رهبر قبیله یا مرگ نابه هنگامش، موجی از رقابت و درگیری های نوعاً خونین آغاز می شد. این وضعیت ادامه می یافت تا زمانی که نهایتاً یا همان قبیله، به رهبریِ فرمانده ای جدید و یا قبیله ای دیگر، قدرت را قبضه کند.
بدین صورت، ایران سال ها و بعضاً چندین دهه در هرج و مرج، بی ثباتی، ناامنی و جنگ های ویران گر داخلی فرو می رفت. در طی سال های بی ثباتی و فقدان قدرت مرکزی، ایران وارد دوره ای می شد که اصطلاحاً به آن، دوره ی «ملوک الطوایفی» گفته می شود، عصری که در هر گوشه و کنار مملکت، قبیله یا خاندانی قدرت را به دست گرفته و حکومت می کرد تا این که در فرجام این بی ثباتی، سلطان محمود، طغرل بیک، الب ارسلان، تیمور لنگ، اوزون حسن، شاه اسماعیل، نادرشاه و آغامحمدخان ظهور کرده و پاره های جدا شده ی ایران را مجدداً به ضرب شمشیر گرد هم می آوردند؛ اما پس از مدتی، دوباره نوبت به عصر بی ثباتی و منازعات داخلی(ملوک الطوایفی) رسیده و ثبات نسبی فرو می ریخت.(2)
بدین ترتیب، از قرن پنجم هجری به این سو، ما شاهد ظهور متناوب و نسبتاً گسترده ی پدیده ی ملوک الطوایفی هستیم. این پدیده، که در خلال جابه جایی قدرت، نخستین بار بین قبایل ترک و ترکمن(غزنویان و سلجوقیان) بروز کرد، با همان سبک و سیاق سنتی اش در فاصله و فرجه(سلجوقیان- خوارزمشاهیان)، (ایلخانان- تیموریان)، (تیموریان- صفویان) و (صفویان- قاجاریان) تداوم یافت و موجب بی ثباتی و هرج و مرج های متعدد داخلی گردید.
هر چند در فاصله ی بین دوره ی صفویه و قاجاریه(که کشفی متعلق به این فترت و پس از آن است) نادرشاه افشار نزدیک به بیست سال و کریم خان زند، سی سال حکومت کردند، اما بیست سال حکومت نادرشاه عبارت بود از بیست سال جنگ و کارزارهای بی پایان با قبایل و طایفه های متعدد داخلی و در مرحله ی بعد، لشکرکشی های خارجی. حکومت قبایل جنوب به فرمان رواییِ کریم خان زند نیز اگر چه آرام تر از ایل افشار بود، اما حدود آن عمدتاً به نواحیِ جنوب تا مناطق مرکزی خلاصه می شد. در دیگر مناطق ایران قدرت های مختلف، که بعضاً مستقل از قبایل جنوب بودند، حکومت می کردند.
دوران پادشاهیِ جانشینان کریم خان زند را باید یکی از دوران های مخاطره آمیز تاریخ ایران دانست؛ زیرا علاوه بر این که وی جانشین معیّنی نداشت و کسی نیز پس از او نتوانست مدعیان زورمند و رقبای سیاسی را از میان بردارد، هیچ یک از امرا و شاهزادگان زندیه نیز نتوانستند برای بقای دولت زند و تحکیم اساس آن به اقدام مهمی دست یازند. اغراض و امیال نفسانی یا حس قدرت طلبیِ جانشینان کریم خان، آشوب بزرگی را در فارس و اصفهان به وجود آورد. شرایط مخاطره انگیز این دوره، به گونه ای بود که هر از چند ماهی، امیری از این خاندان یا بستگان آن، در شیراز، زمام امور را به دست می گرفت و سرانجام به قتل می رسید.(3)
در واقع، ایرانِ دوره ی زندیه طی قریب به سه دهه و نیم(1163-1209 ه.ق) شاهد روی کار آمدن سلسله ی جدیدی از قدرت طلبان بود. این دودمان که از کریم خان آغاز و تا لطف علی خان فرجام یافت، مانند دوره ی افشاریه، در بی ثباتیِ سیاسیِ ایران نقش بسیاری داشت. به قدرت رسیدن قاجار، جدای از این روند نبود و همانند اوضاع نابسامان دوره ی فترت، آتش جاه طلبی های مدعیان سلطنت شعله ور گردید. به دنبال مرگ کریم خان(1193 ه.ق) آغامحمدخان، فرزند یکی از رؤسای قبیله ی قاجار، که قبیله اش در پیکار با زندیان شکست خورده بود، فرصت را مغتنم شمرده و با بازگشت به قبیله اش در شمال کشور و ایجاد همبستگی میان طوایف مختلف، موفق گردید سلسله ی زندیه را منقرض سازد و خود بر مسند قدرت تکیه زند. هر چند آغامحمدخان رسماً در نوروز 1210، در تهران، تاج گذاریِ خود را جشن گرفت، اما انتقال قدرت به او، در پس فجایع خونینی صورت گرفت که طی یک دهه دامن گیر ایران شده بود.
از آن جا که آغا محمدخان در طول مدت زمامداری اش، درگیر لشکرکشی های نظامی به اطراف و اکناف بود و به اداره ی و سامان دهیِ حکومت نمی پرداخت، با کشته شدنش در 21 ذی حجه ی سال 1211، به علت متزلزل بودن بنیان حکومتش، هر کس از هر گوشه ای سر به عصیان برداشت و تا زمان تثبیت قدرت فتح علی شاه، دوباره جنگ قدرت در میان بازماندگان و مدعیان قدرت درگرفت.(4)
مدعیان حکومت، در این دوره، دو دسته بودند. یک دسته، از بازماندگان خاندان صفویه، افشاریه و زندیه بودند که سودای برگرداندن سلطنت به اولاد شاهان و سلاطین گذشته را داشتند. و دسته ی دوم، اجزای بدنه ی قدرت قاجاریه بودند که در تصاحب قدرت و جانشینی به رقابت می پرداختند. شورش علی قلی خان در تهران، محمدخان زند در اصفهان، صادق خان قشقایی در آذربایجان، حسین قلی خان در فارس و شاهرخ شاه افشار در خراسان، نمونه هایی از این گونه کشمکش های داخلی هستند که در این مدت به وقوع پیوستند.(5) سرنوشت این مدعیان، همان نسخه ی از قبل پیچیده شده ی تاریخ سلطنت مطلقه ی ایران، یعنی قتل و کور شدن بود.
با خاموش شدن شعله های نزاع، سرانجام باباخان، برادرزاده ی آغا محمدخان، که بعداً «فتح علی شاه» نام گرفت، از شیراز روانه ی تهران شد و در روز عید فطر 1212 تاج گذاری کرد. تشنج و درگیری در این مدت تا استقرار کامل دولت فتح علی شاه به گونه ای گسترده و مخاطره آمیز بود که به عقیده ی برخی نویسندگان، شاید اگر جنگ های ایران و روس آغاز نشده بود تا بر اثر مواجهه با خطر بزرگ خارجی، حس همدردی و میهن دوستیِ ایرانیان بیدار شود، استقرار سلطنت فتح علی شاه امکان پذیر نمی شد. چنان که گردن کشان و سردارانی که در جبهه ی جنگ بودند، همین که جنگ های ایران و روس با عقد قراردادهای ترکمنچای و گلستان پایان یافت، سلاح را از دست نگذاشتند و دوباره شورش هایی را علیه فتح علی شاه به راه انداختند که تنها با کوشش و پایداریِ عباس میرزا فرو نشانده شدند.(6)
از حوادث مهم این دوران می توان به جنگ های ایران با برخی از دولت های همسایه اشاره کرد که مهم ترین و طولانی ترین آن ها جنگ ایران و روس بود. این جنگ، که به دنبال تجاوز روس به ایران به منظور دستیابی به دریای آزاد، به وقوع پیوست و طی دو دوره(1219-1228 هـق/ 1804-1813 م و 1241-1243 هـق/ 1824-1827م) اوضاع داخلیِ ایران را تحت الشعاع خود قرار داد، سرانجام با عقد معاهدات مذکور به پایان رسید. علاوه بر این، اذیت و آزار زوّار ایرانی در عتبات عالیات توسط دست نشاندگان امپراتوریِ عثمانی، از عواملی بود که در دوره ی فتح علی شاه موجب درگیری های پراکنده و متعددی بین ایران و عثمانی گردید. این جنگ ها، که سبب تضعیف دو دولت مسلمان و تقویت انگلیس و روس شدند، با انعقاد عهدنامه ی «ارزنة الروم» در سال 1239 قمری پایان یافتند.
فتح علی شاه در سال 1250 هـ ق در گذشت؛ اما پس از مرگ او تا زمان به قدرت رسیدن محمدشاه، فرزند عباس میرزا، طبق معمول، تسلط دولت مرکزی بر تهران و سایر مناطق ایران کاهش یافت و هرج و مرج به وجود آمد. پس از انتشار خبر مرگ فتح علی شاه، شاهزاده علی شاه، ظل السلطان، فرزند دهم فتح علی شاه، در تهران و حسین علی میرزا فرمان فرما در فارس، هر یک خود را پادشاه مستقل دانسته و به نام خود، سکه زدند و خطبه خواندند.(7) ظل السلطان در تهران به مدت نود روز حکومت کرد و در درگیریِ نظامیِ کوتاهی شکست خورد. پس از تاج گذاریِ محمدشاه، حسین علی هم چنان بر ادعای خویش باقی ماند. شاه نیز با گسیل پنج هزار سرباز به فارس، هواخواهان او را ترسانده و پراکنده ساخت و او شکست خورد. البته شاهزادگانی که در آغاز سلطنت محمدشاه با او از در موافقت درآمدند و غالباً به حکومت ایالات و ولایات مرکزی و جنوبی گماشته شدند، به هنگام گرفتاریِ محمدشاه در جنگ هرات، در اصفهان، کاشان و گرگان سر به شورش و طغیان برداشتند. ناگفته پیدا است که در شعله ور ساختن آتش این طغیان ها دولت انگلیس نیز با هدف منصرف ساختن ایران از حمله به هرات بی سهم نبوده است.
در فترت میان مرگ محمدشاه و به قدرت رسیدن ناصرالدین شاه، اقتدار حکومت مرکزی نیز مجدداً به طور موقت دستخوش هرج و مرج گردید؛ اما خشم افسارگسیخته ای که در تهران، پس از مرگ محمدشاه در مورد حاج میرزا آغاسی و هواخواهان او پدید آمده بود، با تلاش علما و نیروهای دولتی مهار شد و بعدها با روی کار آمدن امیرکبیر، اوضاع سیاسیِ مملکت بهبود یافت.
از آن جا که سید جعفر کشفی در اوایل حکومت ناصرالدین شاه رحلت می کند، ما نیز به همین مقدار از تبیین اوضاع سیاسیِ عصر کشفی بسنده می کنیم.

تطبیق زمانه بر زندگی

1- کشفی در سال 1191، یعنی دو سال پیش از مرگ کریم خان زند، در قلمرو حکومتیِ زندیان، در اصطهبانات به دنیا می آید و تا اواسط حکومت لطف علی خان در آن دیار باقی می ماند و در حدود سال 1206، به منظور ادامه ی تحصیل به یزد رفته و پس از سه یا چهار سال اقامت در آن جا دوباره به موطن خویش باز می گردد.
2- در زمان روی کار آمدن آغا محمدخان، کشفی در فارس به سر می برد و در حدود سال 1211، یعنی همان سالی که آغا محمدخان به قتل رسید. رهسپار نجف اشرف می شود. وی در فاصله ی سال های 1211 تا 1228 در نجف به ادامه ی تحصیل می پردازد و با حمله ی وهابیان، عراق را به مقصد ایران ترک می کند. از حیات او بین سال های 1228 تا 1231، یعنی سالی که برای دومین بار به نجف رفته است، اطلاعی در دست نیست. در واقع، او نیمی از دوران حکومت فتح علی شاه را در ایران و نیم دیگر آن را در عراق به سر برده و بدین علت، جنگ های دوره ی اول ایران و روس را درک نکرده است.
3- در دوران حکومت محمدشاه، کشفی مدتی در یزد بوده و پس از آن برای همیشه، آن دیار را به قصد بروجرد ترک می کند و در همان جا نیز بدرود حیات می گوید.

پی‌نوشت‌ها:

1- علی اصغر شمیم، ایران در دوره ی سلطنت قاجار، ص18 .
2- صادق زیباکلام، ما چگونه ما شدیم، ص89 .
3- علی اصغر شمیم، همان، ص35 .
4- حسن پیرنیا، عباس اقبال، تاریخ ایران، ص766 .
5- همان.
6- علی اصغر شمیم، همان، ص54 .
7. همان.

منبع مقاله: فراتی، عبدالوهّاب؛ (1386)، اندیشه سیاسی سیّدجعفر کشفی، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه ی قم)، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط