نویسنده: حکیم سید عباس معارف
مراد استاد فردید، از غربزدگی چه بود؟
مراد استاد از غربزدگی چیزی نبود جز نیست انگاری حق و غفلت از حقیقتِ وجود. در سرآغاز تاریخ، انسان به نحو حضوری ملاقیِ حقیقت و متذکر اسماء و صفات ربانی بود؛ اما با ظهور متافیزیک در یونان، دوری جدید در تاریخ آغاز شد که در آن، حقیقت وجود، مورد غفلت قرار گرفت و انسان به جای وجود، موجودیت موجود را مدنظر خود قرار داد.این امر که موجودیت موجود به جای وجود، مناط و ملاک تفکر قرار گرفت، همان است که اغلب از آن به کاسموسانتریزم (اصالت جهان، جهان مداری) تعبیر می گردد. در این نحو از تفکر، اگر واجب الوجود نیز طرح گردد، چیزی جز موجود اقدم یا اشدّ نیست و از موجود بماهو موجود، تعالی ندارد. از همین روی الهیات یونانی نیز با غفلت از حقیقت وجود، تلازم دارد.
اما سیر نیست انگاری در تاریخ به همین جا ختم نمی شود. در تاریخ جدید غرب که با رُنسانس آغاز می شود، گذشته از حقیقت وجود، تمام انحاء موجود به جز انسان، نیست انگاشته می شود. تنها موجودیت انسان است که حجیّت ذاتی دارد و موجودیت دیگر امور اَعم از واجب و ممکن، به وجود انسان مدلّل می گردد.
چنانکه مشاهده می شود، بحث از حقیقت غربزدگی، مستلزم بحث از ادوار تاریخ است.
هر چند گفتگو از ادوار تاریخ، موکول به مباحث حکمت تاریخ است، لیکن در اینجا به اقتضای بحث، چاره ای جز اشاره ی اجمالی به آن نیست.
چنانکه در بحث از اسماء و اعیان ثابته بیان گردید، به اعتقاد حکمای انسی تمام اشیاء، مظهر اسمی از اسماء حق و تعیّنی از تعیّنات وجود مطلق، به شمار می روند و این امر در مورد صورت نوعی هر یک از ادوار تاریخ نیز صدق می کند.
توضیح اینکه کل وحدانی مناسبات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در هر دوره، امر واحدی است که صورت نوعی آن دوره ی تاریخی به شمار می رود و تمام شئون سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آن دوره، وجهی از وجوه و شأنی از شئون آن صورت نوعی محسوب می گردد. صورت نوعی یاد شده، مظهر اسمی است که بر آن دوره تاریخ حاکم است.
قیصری در مقدمه ی شرح فصوص پس از آنکه به تبعِ محی الدین اسماء را به اسماء ذات و صفات و افعال تقسیم می کند، در خصوص اسماء افعال چنین می نگارد.
اعلم ان اسماء الافعال بحسب احکامها ینقسم اقساما. منها اسماء لاینقطع حکمها و لاینتهی اثرها، ازل الآزال و ابدا الآباد؛ کالاسماء الحاکمة علی الارواح القدسیّة و النفوس الملکیه و علی کل ما لایدخل تحت الزمان من المبدعات. و ان کانت داخلة تحت الدّهر، و منها مالاینقطع حکمه ابدا الاباد، و ان کنت منقطعة الحکم ازل الازال؛ کالاسماء الحاکمة علی الاخرة، فانها ابدیة؛ کما دلّت الایات علی خلودها و خلود احکامها؛ و غیر ازلیة بحسب الظهور، اذ ابتداء ظهورها من انقطاع النشأة الدنیا؛ و به و منها ما هو مقطوع الحکم ازلا و متناهی الاثر ابدا؛ کالاسماء الحاکمة علی کل ما یدخل تحت الزان و علی النشأة الدنیاویة، فانها غیر ازلیته و لا ابدیة بحسب الظهور؛ و ان کانت نتایجها بحسب الاخرة ابدیة. ما ینقطع احامه اما ان ینقطع مطلقا و یدخل الحاکم علیه فی الغیب المطلق الالهی کالحاکم علی النشأة الدنیاویة. و اما ان یستئثر و یختفی تحت حکم الاسم الذی یکون اتم حیطة منه عند ظهور دولته؛ اذ للاسماء دول بحسب ظهوراتها و ظهور احکامها.
حاصل سخن قیصری آنکه اسماء افعال به چهار قسم منقسم می گردد.
نخست، اسمائی که حکومت آنها محدود به زمان نیست و سیطره ی آنها ازلی و ابدی است؛ مانند اسمائی که بر فرشتگان و عالم مُثُل (ارواح کلیه) حکومت دارند، و به نحو کلّی، تمام موجودات غیر زمانی (دهری) در تحت حکم این گونه اسماء قرار می گیرند. دوم، اسمائی که بر ازل حکومت داشته اند و بر امور ابدی حکومت ندارند؛ مانند اسمایی که بر بهشت ازلی حاکم بوده اند؛ که به اتّفاق محققان، بهشت ازلی غیر از بهشت اُخروی است. سوم، اسمایی که حاکم بر امور ابدی است و به همین دلیل هیچ گاه حکم آنها انقطاع نمی پذیرد؛ مانند اسمایی که بر عالم آخرت حکومت دارند. چرا که حکومت این اسماء پس از قیامت کبری آغاز می شود و قبل از آن، حکم و اثری ندارند و ابتداء ظهور آنها از انقطاع حیات دنیوی است. چهارم، اسمائی که در میان دو دوره ی ازل و ابد حکومت دارند؛ و بنابراین هر امری که داخل در حیطه زمان است و از مصادیق جهان جسمانی به شمار می رود، تحت حکم این گونه اسماء قرار دارد.
حکومت اسماء دسته ی چهارم نه ازلی است و نه ابدی است؛ و فقط بر ادوار جهان جسمانی حاکم اند و ادوار تاریخی نیز مظهر این گونه اسماء به شمار می رود و هر دوره ای از ادوار تاریخ مظهر اسمی از این اسماء است. چنانکه جامی در یوسف و زلیخا می گوید:
در این نوبتگه صورت پرستی *** زند هر کس به نوبت کوس هستی
حقیقت را به هر دروی ظهوری است *** ز اسمی بر جهان افتاده نوری است
اگر عالم به یک دستور ماندی *** بسا اسماء کان مستور ماندی (1)
گذشته از ادوار تاریخی، هر یک از شرایع نیز مظهر اسمی از اسماء حق است؛ و با تغییر آن اسم، شریعتی که تحت حکومت آن اسم است، نسخ شده و شریعت جدید تأسیس می گردد، تا امر بدان جا منتهی شود که شریعتی که مظهر اسم جامع ربّانی است، حاکم گردد.
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ». (2)
موافق و مواقیت تاریخی
پس از آنکه حکومت اسمی بر دوره ای از ادوار تاریخ پایان پذیرفت، حکم و اثر اسم مذکور یکسره از میان نمی رود؛ بلکه مختفی در حکم و اثر اسم جدید می گردد و در ذیل آن مستتر می شود. اگر به زبان فلسفه بخواهیم این امر را بیان کنیم، توان گفت که صورت نوعی هر دوره ی تاریخی، ماده ی تاریخی دوره ای است که پس از آن می آید. یعنی آن صورت نوعی که مظهر اسمی بود که حکومت آن، پایان پذیرفته است، در حکم ماده ای است برای صورت نوعی جدیدی که حکومت آن، آغاز گشته است. برای مثال، صورت نوعی تاریخ یونان و روم، پس از رُنسانس یکسره معدوم نشد؛ بلکه در حکم ماده ای تاریخی برای صورت نوعی تاریخ جدید غرب درآمد و به همین دلیل غرب جدید کثیری از مواد صور سیاسی و فرهنگی و اجتماعی خود را در حقیقت از هلنیسم اخذ نموده است.متفکر بزرگ شرق استاد سیّد احمد فردید، صورت تاریخی گذشته را که مظهر اسمی است که حکومت آن پایان پذیرفته است و در حکم ماده ای است برای صورت نوعی جدید، موقف تاریخی نامیده اند و آن صورت نوعی جدید را که مظهر اسمی است که حکومت آن آغاز گشته است، میقات تاریخی نام نهاده اند.
با توجه به آنچه گفته شد، امت واحده ی سرآغاز تاریخ، که میقات تاریخی مردمان آن دوره به شمار می رفته است، موقف تاریخی تمام ادوار بعدی است و همچنین صورتهای نوعی دوره های بعدی نیز که میقات تاریخی آنها به سر می آید، موقفی برای ادوار بعدی می گردد تا آنکه امّت واحده ی پایان تاریخ ظهور کند و سیر تاریخی انسان به مرحله ی نهایی خویش برسد. در این دوره، میقاتی ظاهر می گردد که صور نوعی ادوار قبلی تماماً مواقف تاریخی آن به شمار می روند و از همین روی امّت واحده ی پایان تاریخ، واجد میقاتی است که جامع همه ی کمالات ادوار متقدم بر خویش است. بدین قرار، امت واحده، که صورت نوعی شرق به معنای تاریخی آن است هم مادة المواد همه ی صور نوعی تاریخی به شمار می رود، و هم صورت الصوری است که جامع کمالات تمام آن صور نوعی است که در تاریخ به ظهور رسیده است. اگر بخواهیم این عبارات را در یک جمله تلخیص کنیم، باید بگویید که: امّت واحده، موقف المواقف و میقات المواقیت است.
پی نوشت ها :
1. این ابیات جامی به صورت دیگری نیز نقل شده است و از جمله کلمه ی «نوبتگه» در مصرف اول بیت اول به صورت «نوبتکده» نیز، ضبط گردیده است. لیکن اشعار مذکور از متن مثنوی یوسف و زلیخا نقل گردید.
2. سوره ی توبه / 33: او خداوندی است که پیامبرش را با هدایت و دینی حقانی فرستاد تا او را بر تمام دین ها چیره سازد، هر چند مشرکان را خوش نیاید.
معارف، عباس؛ (1390)، نگاهی دوباره به مبادی حکمت اُنسی، آبادان: پرسش، چاپ اول