نویسنده: علی اکبر فیاض
راجع به عربستان پیش از اسلام منابعی که امروز در دست داریم عبارت است از:
1-نوشته های مورخان عرب 2-نوشته های تورات و دیگر کتب قدیم یهود 3-نوشته های نویسندگان یونانی و رومی و سریانی 4-آثار باستانی که در خود عربستان یا در کشورهای مجاور آن از قبیل مصر و سوریه و بین النهرین پیدا شده است.
قسمتی از نوشته های مورخان عرب روایاتی است که نزد خود اعراب شایع بوده و با همه ی آمیختگی که به مرور زمان با افسانه و مبالغات پیدا کرده است در اصل مایه ی تاریخی داشته است، یعنی صورت تحریف شده ایست از وقایع گذشته. قسمتی هم مطالبی است که از اَحبار یهود و کشیشهای سریانی و یونانی که با اعراب تماس داشته اند گرفته شده است.
مندرجات تورات و دیگر کتابهای قدیم راجع به عرب بیشتر مربوط به انساب قبائل و مقدار کمی نصوص راجع به بازرگانان عرب است.
نوشته های یونانی و سایر نوشته های خارجی اطلاعات مفصل تر و دقیق تری راجع به عربستان می دهند که برای فهم و تصحیح روایات عرب و تکمیل آنها البته سودمند است. اکتشافهای باستان شناسی هم که در عصر اخیر به عمل آمده است روشنائیهای بسیار به روی تاریخ قدیم عربستان افکنده و اطلاعات تازه یی داده است که در روایات قدیم خبری از آن نبوده است و چنان شده است که اکنون تاریخ عربستان قدیم یکی از رشته های بزرگ علم تاریخ محسوب می شود؛ با دانشمندان ارجمند و کتابهای مهمی که نوشته اند. با وجود این تاریخ قدیم عربستان هنوز کامل نیست و محتاج به تحقیقات و اکتشافات آینده است و این آینده دورنمای وسیعی دارد زیرا هنوز کاوشهای زیرزمینی در عربستان آغاز نشده و آنچه تاکنون بدست آمده نقوش و آثار روی زمین بوده است و بس.
***
عربستان مسکن دیرینه ی اقوام سامی و شاید هم مهد اصلی این نژاد بوده است. چنانکه بسیاری از دانشمندان جدید معتقدند، از سه هزار سال پیش از میلاد قبائل سامی یی مانند امواج دریا یکی پس از دیگری، از این سرزمین بیرون آمده و از بادیة الشام به کشورهای آباد اطراف، از عراق تا مصر، گسترده شده اند: آشوریها و بابِلیهای قدیم، کنعانیها، عِبریها، آرامیها و نَبَطیها همه از این مهاجرین بوده اند. مهاجرت عرب در موقع فتوح اسلامی آخرین حلقه ی مهاجرت های بزرگ شبه جزیره بوده است.کلمه ی عرب در اصل گویا به معنی بَدَوی و صحرانشین بوده است. در کتیبه های عربستان نیز پیداست که این کلمه را فقط بر بدویها اطلاق می کرده اند، مثلاً می گفته اند عربهای پادشاه سَبا و عربهای پادشاه حَضْرَ مَوت، یعنی بدویان تابع این پادشاهان.
در این کتیبه ها اهالی شهرها هیچ جا به نام عرب نامیده نشده اند و همواره به نام شهر و قبیله ی خود موسوم اند. مؤید مطلب آن که کلمه ی «عربه» در عبری به معنی صحراست و عرب به معنی صحرانشینی. چنانکه در زبان عربی هم از قدیم تا امروز کلمه اَعرابی (و گاهی هم کلمه ی اَعراب) به همین معنی است و تَعَرُّب نیز به معنای اعرابی شدن یعنی صحرانشین شدن است.
در سِفْر تکوین کلمه ی عرب هیچ ذکر نشده است، با آن که طوایف عرب(که ما عرب می نامیم) در آنجا هر یک به اسم خاص خود مذکور است. در سایر نوشته های یهود و در کتیبه های آشوری و کتیبه ی بیستون هم هرجا این لفظ استعمال شده است منطبق بر بدویان و صحرانشینان می شود. کلمه ی ماتواربی در کتیبه های آشوری و آریانا در کتیبه ی بیستون که به معنی زمین و کشور عرب است منطبق می شود بر بادیة الشام و بدویان آنجا. بنابراین احتمال می رود که در اصل کلمه ی عرب مفهوم نژادی و معنی قوم خاص ملحوظ نبوده است.
البته محل انکار نیست که در زمانهای متأخری، و شاید از دو سه قرن پیش از اسلام این کلمه مفهوم نژادی و قومی امروزی را پیدا کرده و مخصوصاً در روزگار اسلام که وحدت عرب کامل و قطعی شده است.
از این مقدمه نتیجه می شود که اطلاق کلمه ی عرب بر تمام اقوام قدیم عربستان فقط از باب تَوَسُّع است که عرب را به معنی مطلق ساکن عربستان گرفته اند، وگرنه معنای علمی و لغوی ندارد. به همین جهت است که نویسندگان تاریخ عرب، از قدیم و جدید، در تعیین معنای این کلمه و مورد استعمال آن دچار اختلاف و اضطراب شده اند. مثلاً آرامیها و نَبَطیها را برخی عرب می دانند و برخی دیگر غیرعرب. عده یی هم دو قسم نَبَطی قائل می شوند: نبطی عربی و نبطی آرامی. بعضی از نویسندگان جدید دامنه ی استعمال را توسعه داده بابِلیهای حمورابی (دسته یی از کنعانیها) را وهِیکْسوسهای مصر را هم عرب می نامند. در صورتی که اینها فقط اقوام سامی یی بوده اند از ساکنان قدیم شبه جزیره.
***
جمهور اهل اَخبار اعراب را به دو دسته تقسیم می کنند: اعراب عارِبه یعنی اصلی و اعراب مُستَعْرِبه یعنی عرب شده. عاربه طوائف قحطانی هستند و طوایفی به نامِ «اعراب بائده» که در قدیم بوده و بعد منقرض شده اند اعراب مُستعرِبه عبارتند از: قبائل عَدنانی. بعضی هم عاربه فقط اعراب بائده را می دانند و قحطانیها را مُتَعَرِّبه می نامند و بدین طریق تقسیم را به سه می کنند.از اعراب بائده ده یا دوازده قبیله را به اسم و نسب و محل سکونتشان نام می برند و سرگذشتهایی از آنان نقل می کنند. برخی از آنها به واسطه ی سرکشی و نافرمانی به بلای آسمانی هلاک شدند، برخی هم در جنگ با قبائل دیگر از میان رفتند، برخی هم« به حوادث روزگار» و در هر حال همه منقرض شدند یعنی کسی از آنها باقی نماند و اگر ماند با سایر قبائل مخلوط و مضمحل شد.
این سرگذشتها البته تا حد زیادی مخلوط با افسانه و اشتباه و گاهی آمیخته با حکایت اقوام دیگر است مثل داستان عَمالِقه که از یهود گرفته شده، و حتی در آنچه هم اساسی دارد مخلوط با اشتباه است اما مطلب بی اصل نیست. در اسامی این قبائل بائده بسیاری هست که با نامهای قبائل عربستان که بطلیموس ذکر کرده قابل تطبیق است مانند عاد، ثَمود، و بار و جَدیس؛ یا با نامهای مذکور در تورات مانند طَسْم که به عقیده ی هالُوِی لتوسیمِ سِفْر تکوین است یا عاد که بقول زیدان هدورام مذکور در آن سِفْر است. ثَمود که در جزء این اعراب بائده ذکر شده است یک قوم کاملاً تاریخی است چنانکه پس از این خواهیم دید. در قرآن نام دو قبیله عاد و ثمود مکرر ذکر شده است.
در نسب نامه ی اغلب این قبائل بائده نام اِرَم بن سام دیده می شود و بدین جهت احتمال آن می رود که این قصه ها خاطراتی باشد مربوط به طوایف آرامی یا نَبَطی که از شبه جزیره مهاجرت کرده اند: طبری از قول مورخ عرب مطلبی نقل می کند که: کانُ یقالُ لِعادٍ فی دَهرِ هِم عادُ اِرَمَ فَلّما هَلکتْ قِیل لِثمودارِمُ؛ فَلّما هَلکتْ ثَمودُ قِیلِ لِسائرِ بنی اِرَمَ اِرَمانُ فَهُمُ النَبَطُ(1). مؤید این خبر است که اسم عاد در قرآن نیز با کلمه ی ارم ذکر شده است: اَلمْ تَرَ کَیفَ فَعَلَ ربُّکَ بِعادٍ اِرَمَ ذاتِ العِمادِ(2). کلمه ی اِرَم را در اینجا چه اسم جد قبیله بدانیم و چه نام شهر دمشق چنانکه مفسرین نوشته اند در هر دو صورت با آرامی های مهاجر به شام که در تاریخ پیدا شده اند می تواند مناسبت داشته باشد.(3)
تاریخ گذشته هرچه باشد قدر مسلم این است که در عصر اسلام ساکنان عربستان به دو دسته بزرگ منقسم بوده اند، قحطانیها در جنوب و عدنانیها در شمال. عدنانی را نِزاری؛ مُضَری و مَعَدّی نیز می نامند. این تقسیم را بعضی از مورخین جدید مدعی هستند که ساخته شده زمان اسلام و حتی عصر اموی است و در جاهلیت وجود نداشته است، ولیکن تاریخ نشان می دهد که در دو جهت شبه جزیره از دیرباز دو زندگی مستقل و متمایز از یکدیگر وجود داشته است که طبعاً باید مأخذ تقسیم قرار گرفته باشد.
پی نوشت ها :
1.طبری، ج1، ص 105. و حمزه ی اصفهانی، سِنی ملوک الارض، 65:«... الأرمانیینَ و هُم نَبَطُ الشَّامِ»(2)جوادعلی ج 1، ص 235.
2.سوره ی الفجر آیه ی 6 و 7 مجمع البیان ج2، ص 500.
3.بنا به گفته ی دکتر جواد علی اروپائیان کوهی را در شرق عَقبه یافته اند که هم امروز به نام«رم» معروف است.
فیاض، علی اکبر (1390)، تاریخ اسلام، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هجدهم