قدریه تاج بخش (2)
وثاقت پیمان نامه مدینه
چکیده
پس از مهاجرت مسلمانان به مدینه، با تمهیدات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، انصار به یاری مهاجرین برخاستند و استقرار و اسکان آنان در کوتاه مدت حل شد؛ امّا زندگی مسالمت آمیز آنان با مشرکان و یهودیان نیازمند تدابیری اساسی تر بود که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با انعقاد «پیمان نامه عمومی مدینه» به این مهم تحقق بخشید. تاکنون محقّقان درباره ی این پیمان نامه بسیار سخن گفته اند؛ ولی برخی مستشرقان در اصالت آن سخت تردید کردند. نوشتار حاضر پس از بررسی وثاقت راویان پیمان نامه، به کندوکار در آن از دیدگاه سیره نگاران، محدّثان، مورّخان و خاورشناسان برجسته پرداخته و چنین نتیجه گرفته است که این پیمان نامه در حقیقت مشتمل بر دو قرارداد است: یکی پیمان نامه عمومی مدینه میان پیامبر، مسلمانان، مشرکان و صرفاً یهودیان هم پیمانِ اوس و خزرج و دیگری پیمان نامه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با سه طایفه اصلی یهود مدینه، یعنی: بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه به نام «موادعه یهود» که هر دو با فاصله ای نامعلوم در روزهای آغازین ورود آن حضرت به مدینه منعقد گردید. به نظر می رسد کاربرد کلمه یهود به طور عام در پیمان نامه عمومی، سبب خلط و ادغام پیمان نامه دوم در آن گردیده است.1. طرح مسئله
پس از هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه مردم از حیث اجتماعی، سیاسی و اعتقادی چهار گروه بودند: اوّل، مهاجرانی که به دلیل آزار مشرکان قریش از مکه به مدینه هجرت کرده بودند (نک: الحشر، 8). دوّم، گروهی از دو قبیله اوس و خزرج ساکن مدینه که به دلیل یاری محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مقابل قریش انصار نام گرفتند (نک: همان، 10). سوّم، گروهی از مردم مدینه که از بت پرستی دست برداشته و در برخورد با مسلمانان مواضع و افکار متناقض داشتند و در قرآن از آنان به منافقان یاد شده است (نک: همان، آیات، 11-14) و چهارم، یهودیان مدینه (حسن ابراهیم حسن، 99/1؛ هولت و ...، 80)این ناهم گونی های عمیق اجتماعی، سیاسی و اعتقادی می توانست مشکلاتی جدی را برای جامعه و دولت نوپای اسلامی پدید آورد و در نهایت به شکست آن بینجامد. رسول خدا با آگاهی از این امر، در همان آغازین روزهای ورود به مدینه به اقدماتی دست یازید که تأثیر عمیقی در ابعاد مختلف زندگی مسلمانان بر جای نهاد. از جمله عقد پیمان نامه یا قانون اساسی (3) مدینه بود که موجب شد، اوضاع مدینه سر و سامان گیرد.
این پژوهش پس از تبیین دیدگاه محدثان، مورخان، سیره نگاران و خاورشناسان برجسته درباره ی پیمان نامه مدینه و نقد و بررسی راویان آن در پی پاسخ گویی به این سؤالات است:
1. پیمان نامه مدینه مشتمل بر چند قرارداد است؟
2. اعتبار و وثاقت اسناد پیمان نامه مدینه چگونه است؟
2. منابع اصلی پژوهش
1. روایت ابن هشام (214ق) به نقل از ابن اسحاق (150 یا 151ق) در السیرة النبویة که نام راویان خبر در آن جا ذکر نشده است (115/2-118).2. روایت ابو عبیده قاسم بن سلّام (224ق) در الأموال (125، 202-207). وی پس از ابن اسحاق، دوّمین کسی است که متن کاملی از پیمان نامه مدینه را گزارش کرده و به دلیل ذکر نام راویان خبر بر روایت ابن اسحاق برتری دارد.
3.ابو علی طبرسی (548 ق) در کتاب خود اعلام الوری باعلام الهدی، متن پیمانی را آورده است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با سه طایفه اصلی یهود مدینه: بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه امضا کرد و مفاد آن کاملاً با پیمان نامه پیشین اختلافات اساسی دارد و بیانگر آن است که پیمانی مستقل و مربوط به سه طایفه یهود مذکور است (157/1). اما به دلیل آن که منحصر به نقل طبرسی است با مشکل وثاقت سندی رو به روست و از این حیث بایسته تامل و بررسی.
3. دیدگاه سیره نگاران نخستین
نظر به اهمیت این موضوع در سیره پیامبر بدیهی است موضع نخستین سیره نویسان در قبال پیمان نامه مدینه بس مهم بنماید که به معرفی و بررسی آن می پردازیم:3 .1. دیدگاه ابن هشام
ابن هشام به نقل از ابن اسحاق در السیرة النبویة نخستین کسی است که متن کاملی از پیمان نامه را روایت می کند. السیرة النبویة یا سیره ابن هشام (214ق) در واقع سیرة محمد بن اسحاق (150 یا 151ق) که عبدالملک بن هشام آن را از زیاد بن عبدالله بکّائی شنیده و به دلایلی گاه از آن کاسته یا بر آن افزوده است (سجادی و عالم زاده، 110). ابن هشام به روایت ابن اسحاق از این معاهده به «کتابه بین المهاجرین و الانصار موادعه الیهود» یاد کرد و قبل از «مؤاخاة» به ذکر آن مبادرت ورزید (115/2-118). با وجود همه مطالبی که وی درباره ی روابط پیامبر و یهود مدینه آورده و به ذکر طوایف یهود انصار یعنی بنی نجّار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم، بنی اوس، بنی ثعلبه، جفنه بن ثعلبه و بنی شطیبه پرداخته است، نامی از سه طایفه اصلی یهود مدینه یعنی بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه نبرده است. اما مورخان و سیره نگاران بعدی سه طایفه اصلی یهود را هم در این پیمان نامه سهیم دانسته اند (ابن سلّام، 202-207؛ بلاذری، 17/1؛ سهیلی، 240/4، ابن کثیر، البدایه و النهایه، 226/3). به نظر می رسد این امر ناشی از کاربرد واژه عام «یهود» باشد که ابن اسحاق در این روایت آورده است و مورخان پس از او به قرینه لفظی، نام طوایف اصلی یهود را نیز ذکر کرده اند. به رغم این که در روایت ابن اسحاق راویان خبر ذکر نشده، اما در وثاقت آن همین بس که از سوی مورخان و سیره نگاران بعد مورد پذیرش قرار گرفته است (واقدی، 365/1-368؛ سهیلی، 240/4-243؛ ابن سیّد الناس، 197/1-198؛ ابن کثیر، السیرة النبویة، 319/2-323). نظر به اهمیّت این روایت، اجمالاً فقط ترجمه بخش هایی را که از آن مدّ نظر است، می آوریم:ابن هشام به نقل از ابن اسحاق گوید: «رسول خدا میان مهاجر و انصار نوشته ای امضاء کرد و در آن با یهود پیمان بست. آنان را بر دین و اموالشان تثبیت کرد و به سود و زیان آنان شرایطی مقرّر فرمود. متن پیمان نامه چنین است: بسم الله الرّحمن الرّحیم. این نوشته ای است از محمّد پیامبر میان مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به آنها ملحق شوند و به همراهشان جهاد کنند. آنان امّتی واحدند. مهاجرین در پرداخت خون بها بر آداب پیش از اسلام باقی اند و به نیکی و عدالت آن را بپردازند. بنی عوف(4)، بنی ساعده (5)، بنی حارث (بن خزرج) (6)، بنی جشم(7)، بنی نجّار،(8)، بنی عمرو بن عوف (9)،بنی نبیت (10) و بنی اوس (11) هم بر رسوم پیش از اسلام باقی اند... هر یهودی که از ما پیروی کند، یاری می شود و با دیگر مسلمانان مساوی است. بر او ستم نمی شود و دشمنش یاری نمی گردد ... یهود به هنگام جنگ همراه مسلمانان هزینه آن را می پردازد. یهود بنی عوف و بندگانش با مسمانان در حکم یک امّت هستند. یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود، امّا هر که ستم کند، خود و خانواده اش را به هلاکت خواهد انداخت. برای یهودیان بنی نجّار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم، بنی اوس، بنی ثعلبه، جفنه بن ثعلبه و بنی شطیبه همان حقوق بنی عوف ثابت است. نزدیکان آنان هم از این مزایا برخوردارند. کسی بدون اجازه محمّد از این مجموعه بیرون نمی رود. از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد. هر که دیگری را به قتل برساند، خود و خانواده اش را در معرض قتل قرار داده، مگر این که به او ستم شده باشد. یهودیان و مسلمانان هزینه جنگ را به سهم خود می پردازند... قریش و دوستانشان پناه داده نمی شوند. اگر کسی به مدینه حمله کرد، همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالی شان نیز از این حقوق برخوردارند. جفنه (12) نیز هم چون مردم ثعلبه، تیره ای از ثعلبه هستند. درون مدینه برای پذیرندگان این پیمان نامه حرم است.(13) این نوشته، ستمگر یا پیمان شکنی را از کیفر باز نخواهد داشت. نیز روشن است که هر کس از مدینه بیرون رود و هر که در مدینه بماند، در امان خواهد بود، مگر کسی که ستم کند و پیمان شکند. خدا و پیامبرش، محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، پناهگاه پرهیزکاران و استواران بر پیمانند»(ابن هشام، 115/2-118).
اگر چه در این روایت از سه طایفه اصلی یهود مدینه سخنی به میان نیامده، اما شواهد زیر حاکی از آن است که پیامبر با این سه طایفه پیمان نامه ای مجزّا منعقد کرد (واقدی، 365/1-368 و 454؛ سهیلی، 240/4-243؛ ابن سید الناس، 197/1-198؛ ابن کثیر، السیرة النبویة، 319/2-323؛ همو، البدایة و النهایة، 224/3-226).
3. 2. دیدگاه واقدی
واقدی (207ق) به نقل از عبدالله بن جعفر قُرَظی، از انعقاد پیمان نامه ای میان پیامبر و یهود یثرب در آغازین روزهای هجرت به مدینه سخن گفته است. وی از بنی قینقاع به نخستین طایفه پیمان شکن یهود یاد کرده است که به دنبال آن از مدینه اخراج شدند (176/1). نیز در روایتی دیگر به هنگام سخن از غزوه بنی قریظه و محاصره آنان به وسیله پیامبر، از وجود قرارداد مکتوبی به نزد رهبر قبیله شان یعنی حیی بن اخطب، یاد کرده است که هنگام ورود پیامبر به مدینه با آنان منعقد شده بود (همو، 501/2-502). نیز به روایت وی وقتی که محاصره بنی قریظه و بنی نضیر شدت گرفت، یهودیان گفتند: «اگر تسلیم نشویم، مردانمان کشته و زن و فرزندانمان اسیر خواهند شد» (همو، 512/2؛ و 366/1 و 369). زیرا آنان متعهد شده بودند که «به سود و زیان هم قدمی برندارند و همواره بی طرفی خود را حفظ کرده و حتی به نفع مسلمانان نیز وارد جنگ نشوند» (همو، 503/2-504). بنابر نقل واقدی از سوی رسول خدا برای هر کدام از این سه طایفه نسخه ای نوشته شده بود تا نزد بزرگشان محفوظ بماند (364/1 و 365).به عبارتی بزرگ و رئیس قبیله اشان، مسئول پیمان نامه و طرف قرارداد با پیامبر به شمار می رفت. به همین جهت عبدالله بن ابی برای اختلاف و جنگ افروزی میان یهود و مسلمانان به حیی بن اخطب و کعب بن اسد، رؤسای قبایل بنی نضیر و بنی قریظه، پیغام داد تا پیمان خود را نادیده گرفته و با پیامبر بجنگند. (همو، 368/1).
جای بسی شگفتی است که در الدرر فی اختصار المغازی و السیر ابن عبدالبر (368 ق)، دلائل النّبوة ابونعیم اصفهانی (336-430ق)، دلائل النّبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة بیهقی (384-485ق)، جوامع السیرة ابن حزم اندلسی (456 ق) و الاکتفاء بما تضّمنه من مغازی رسول الله و الثلاثة الخلفاء سلیمان بن موسی کلاعی (565-634ق) به این پیمان نامه هیچ گونه اشاره ای نشده است.
3 .3. دیدگاه طبرسی
طبرسی (548 ق) به روایت علی بن ابراهیم بن هاشم از انعقاد پیمان صلحی میان رسول خدا و سه طایفه بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه (157/1) در آغازین روزهای ورود پیامبر به مدینه سخن گفته است (ابن سلام، 202 و 207؛ واقدی، 176/1؛ بلاذری، 17/1؛ دیاربکری، 353/1).بنابراین روایت، پس از هجرت پیامبر سه طایفه مذکور نزد وی آمده و از رسالتش جویا شدند که حضرت آن را دعوت به یگانگی خدا و رسولش دانست، که نام او در تورات آمده و علماء آنان نیز بدین امر واقف اند. این پیمان نامه یا صلحنامه، که طرفِ قرارداد پیامبر سه طایفه اصلی یهود ساکن مدینه یعنی بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه ذکر شده و در آن از قبایلِ یهودِ هم پیمانِ اوس و خزرج سخنی به میان نیامده (طبرسی، همان جا)، نخستین بار در قرن ششم بوسیله ابوعلی طبرسی ثبت شده و از دسترس یا توجّه همگان به دور مانده است؛ هر چند در برخی منابع به آن اشاره ای شده است (واقدی، همان جا؛ بلاذری، 17/1؛ ابن سیّد الناس، 197/1-198).
از آن جایی که تحلیل این پیمان نامه در نگرش و فهم همگان از تعامل پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمین با یهود نقش مهمّی دارد، بررسی راوی و روایت بسیار ضروری است. به رغم جستجوی فراوان در منابع حدیثی و رجالی از راوی هیچ گونه سخنی به میان نیامده است. از این رو سندیت آن با مشکل مواجه می گردد. زیرا نه کتاب و راوی قدمت راویان و منابع پیشین را دارد و نه منابع بعدی بر وجود راوی و روایتش صحّه می گذارند. با این که برخی با استفاده از شواهد و قرائن ضعیف تاریخی سعی در اثبات روایت دارند، با نگاهی اجمالی در می یابیم که دلایل مؤلف ضعیف و غیر منطقی است (صادقی، 16-15 و 13). اما مسلّم است که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با سه طایفه اصلی یهود مدینه نیز پیمانی داشته است که منابع تاریخی از پیمان شکنی شان و جنگ حضرت با آنان سخن می گویند. پیداست که برخی از مواد قرارداد یهود اصلی مدینه با مواد پیمان نامه مدینه خلط شده است، یعنی روایت مورخان و سیره نگاران درباره ی یهودیان هم پیمان اوس و خزرج که «به هم پیمانان خود ملحق شده و پیمان بستند، به هنگام دفاع از مدینه همراه مسلمانان بجنگند»، مربوط به پیمان نامه مدینه (نک: ابن هشام، 115/2-118؛ ابن سلام، 202-207) و آن بندی که «در جنگ ها به سود و زیان پیامبر وارد نشوند (لا نتعرّض لأحد من اصحابک و لا نتعرّض لنا و لا لأحد اصحابنا) (طبرسی، 157/1؛ مجلسی، 110/ 19-111؛ دحلان، 175/1؛ عاملی، 263/4)، مربوط به پیمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با سه طایفه بزرگ یهود ساکن مدینه (بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه) است. با کمی تأمّل در می یابیم که علّت ناسازگاری در روایات سیره نگاران و گزارش های مورخان و عدم تفکیک دو پیمان نامه ای که جداگانه با یهود اصلی مدینه و یهود هم پیمان اوس و خزرج منعقد شده، آن است که در غالب منابع در ذکر عنوان پیمان از آن به «کتابه بین المهاجرین و الانصار و موادعه الیهود»(ابن هشام، 115/2؛ ابن سلام، 202؛ ابن کثیر، السیرة النبویة، 319/2؛ همو، البدایة و النهایة، 224/3) یاد کرده اند. به عبارتی دیگر، کلمه «یهود» را بدون قید و به طور عام آورده اند، بی آن که به شرح و تفصیلی از آن بپردازند. از این رو، یهودیان شرکت کننده در پیمان نامه مدینه از سه طایفه اصلیِ یهود ساکن مدینه که پیمان جداگانه ای با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشته، به سادگی تمیز داده نمی شوند (واقدی، 176/1؛ بلاذری، 17/1؛ طبرسی، 157/1؛ سمهودی، 267/1). به هر حال متن روایت طبرسی چنین است: «علی بن ابراهیم بن هاشم نقل کرد: یهود بنی قریظه، بنی قینقاع و بنی نضیر نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده، گفتند: مردم را به چه می خوانی؟ فرمود: به گواهی دادن و دعوت به توحید و رسالت خود. نامم را در تورات می یابید و علمایتان گفته اند: از مکّه ظهور کرده و به سنگلاخ (مدینه) کوچ می کنم... یهودیان گفتند: آن چه گفتی شنیدیم. اکنون آمده ایم با تو صلح کنیم که به سود یا زیان تو نباشیم، کسی را بر ضدّ تو یاری نکنیم، متعرّض یارانت نشویم، تو هم متعرّض ما و یارانمان نشوی، تا ببینیم کار تو و قومت به کجا می انجامد. پیامبر پذیرفت و میان آنان قراردادی نوشته شد که یهود نباید بر ضدّ پیامبر یا یکی از یارانش با زبان، دست، اسلحه و مرکب (چه در نهان و آشکارا و چه در شب و روز) اقدامی انجام دهند. خداوند بر این پیمان گواه است. اگر یهود این تعهّدات را نادیده بگیرد، رسول خدا خونشان را می ریزد، زن و فرزندانشان را به اسارت می برد و اموالشان را به غنیمت می گیرد. آن گاه برای هر قبیله نسخه ی جداگانه ای تنظیم و مسئول حفظ پیمان نامه بنی نضیر حیی بن اخطب، بنی قریظه کعب بن اسد و بنی قینقاع مخیریق شد (طبرسی، همان جا).
3. 4. سهیلی و ابن سید الناس
ابوالقاسم سهیلی (508-581ق) و ابن سیّد الناس (734ق) متن کامل پیمان نامه را به روایت ابن اسحاق نقل کرده اند که اوّلی از آن به «موادعه یهود» (سهیلی، 240/4) و دوّمی به «موادعه میان یهود و مسلمین» (ابن سیّد الناس، 197/1) نام می برد. ابن سیّد الناس پس از نقل متن به روایت ابن اسحاق می افزاید که روایت مشابهی از این پیمان نامه را از ابن ابی خیثمه (279ق) روایت کرده و راویان آن به ترتیب احمد بن جناب (230ق)، عیسی بن یونس (187/ 1881ق) و کثیر بن عبدالله بن عمرو مزنی(؟) است که روایت فرد اخیر به نقل از پدر و پدربزرگش از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون: وی (رسول خدا) نوشته ای میان مهاجر و انصار به امضاء رسانید و... (همو، 198). بعید نمی نماید این روایت، جزیی از «تاریخ ابن ابی خیثمه» بوده باشد که پیش از این از میان رفته؛ امّا، در آن زمان تاریخی معتبر تلقی می شده است. به هر حال با توجه به این که اثبات سند مذکور به روایت ابن سیّد الناس و راویان، تأثیر فراوانی در اثبات وثاقت پیمان نامه مدینه و نیز پیمان نامه یا صلحنامه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با سه طایفه بزرگ یهود مدینه دارد، به بررسی و نقد راویان این سند می پردازیم.از منابع رجالی مستفاد می شود که احمد بن جناب بن مغیره، بغدادی الاصل و از عیسی بن یونس بهره ها برده و محضر وی را درک کرده است (ابن قیسرانی، 22/1 و 281؛ عسقلانی 109/1). با توجه به روایات فراوانی که احمد بن جناب از عیسی بن یونس نقل می کند، به نظر می رسد، وی از راویان بلافصل ابن یونس بوده است. طبری دوبار از او نقل کرده (2642/1، 2688) و ابن ابی حاتم، حاکم و ابن حبّان او را فردی ثقه و مورد اعتماد دانسته اند. به گفته ابن ابی عاصم، وی در 240ق درگذشت (عسقلانی، همان جا).
عیسی بن یونس مردی عادل و پارسا بوده است. برای نمونه ابن قیسرانی شخصیّت وی را چنین می ستاید: «وی به امین و مأمون، خلفای عبّاسی احادیثی آموخت؛ از این رو مأمون دستور داد، در ازایِ آن به وی ده هزار دینار بپردازند؛ امّا او از پذیرش آن امتناع کرد و گفت: من برای این کار حتّی جرعه ای آب نیز نخواهم پذیرفت»(281/1). در اعتبار روایات منقول وی همین بس که عجلی با «کان ثبتاً فی الحدیث»، ابن عینیه با «مرحباً بالفقیه بن الفقیه بن الفقیه»، ابوهمام با «الثقة الرضی» و ابوقتّاده با «اگر کسی به چنین فرد ثقه ای اعتماد نکند، دروغ گویان پیروزند، او را می ستایند (عسقلانی، 213/8). به گفته احمدبن جناب وی در سال 187/ 188ق وفات یافت.
درباره ی کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عوف مزنی (از قبیله مزینه) گفتنی است که وی روایات فراوانی را به نقل از پدر و پدربزرگش نقل کرده است (اصفهانی، 10/2؛ ابن جوزی، 142/1). محمد بن اسحاق (150/ 151ق) با دو واسطه روایتی (اصفهانی، همان جا) و اسحاق بن ابراهیم حنینی، عبدالرحمن سلمی، و محمد بن خالد بصری از او روایات متعددی نقل می کنند (عسقلانی، 194/1؛ 198/6؛ 125/9). نیز ابونعیم اصفهانی، به نقل از ابوعبدالله حافظ، عمرو بن عوف -جدّ کثیر بن عبدالله - را در شمار اهل صفّه ذکر کرده (همان جا) و برخی او را از نقبای «عقبه» دانسته اند (عسقلانی، 97/5). به رغم آن که او را در زمره شهدای بدر قلمداد کرده اند، ابن حبّان بر آن است که وی در دوره خلافت عمر وفات یافت (همو، 75/8). او در منابع رجالی و حدیثی روایات فراوانی از پیامبر نقل کرده است (ابن جوزی، 142/1؛ اصفهانی، 10/2) طبری (1069/1) و واقدی (944/3) ضمن حادثه لشکرکشی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تبوک از او به نام «المزّنی» یاد می کنند. نیز ابن سعد در الطبقات الکبری به او اشاره می کند (ابن سعد، 83/4؛ همو، 360/4). به هر حال از عمرو درباره ی سیاست های محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، هیچ حدیث مهمی به جز حدیث مربوط به پیمان نامه باقی نمانده است. بدین ترتیب با بررسی سلسله سند راویان بدین نتیجه می رسیم که انعقاد پیمان نامه در زمان پیامبر و روایت و راویان آن مورد اعتماد بوده است.
3 .5. دیدگاه ابن کثیر
روایت ابن کثیر (774ق) در السیرة النبویة (319/2-323) و البدایة و النهایة (224/3-226) از انعقاد پیمانی بین مهاجر و انصار و عقد مؤاخاة برای برقراری الفت بین آنها و نیز موادعه (پیمان) با یهود مدینه حکایت دارد. ابن کثیر بر آن است که پیمان بین مهاجر و انصار (یا قریش و انصار) بنا بر روایت عثمان بن عفّان از عاصم احول و انس بن مالک، در خانه ی انس منعقد شده است (السیرة النبویة، 320/2؛ البدایة و النهایة، 224/3). وی با آن که از یهود بنی قینقاع، بنی قریظه و بنی نضیر در «موادعه یهود» سخن گفته و آنان را نخستین ساکنان مدینه قبل از اوس و خزرج (انصار) دانسته، از پیمان دیگری به روایت ابن اسحاق سخن گفته است که در آن نام قبایل شرکت کننده در پیمان نامه مدینه یعنی بنی ساعده، بنی جشم، بنی عمرو بن عوف ... را ذکر کرده است. به علاوه بدین امر تصریح کرده است که، ابوعبیده متن پیمان نامه عمومی در کتاب الغریب به تفصیل نقل کرده است (البدایة و النهایة، 224/3 و 226؛ السیرة النبویة، 320/2-323).4. دیدگاه محدّثان نخستین
با وجود این که در باب پیمان نامه مدینه و اهمیّت آن بسیار سخن گفته شده و از آن به عنوان شاهدی بر توفیق سیاست های پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یاد شده است (وات، محمد در مدینه، 228؛ ولهاوزن، 80)؛ اما در نخستین کتب حدیثی که در باب سیره، سنن و اعمال پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطالبی آمده است، هم چون الموطا امام مالک (179ق)، صحیح بخاری (256 ق)، صحیح مسلم (261 ق)، سنن ابن ماجه (277/275 ق)، سنن ابی داوود (275ق)، سنن ترمذی (279ق)، سنن الکبری نسائی (314ق). من لا یحضره الفقیه ابن بابویه (381ق)، التهذیب و الاستبصار فیما اختلف من الاخبار شیخ طوسی (460ق)، از آن هیچ سخنی به میان نیامده و تنها کلینی به اختصار، به عقد قراردادی میان پیامبر، مهاجر، انصار و اهل یثرب و نیز شرایط پناهندگی طرفین، یکی از بندهای پیمان نامه مدینه اشاره کرده است که این امر در چند و چون ماهیت می تواند پرسش برانگیز باشد.5. دیدگاه مورّخان نخستین
با وجود اهمیت فراوانی که محققان برای این پیمان نامه قائل اند و آن را قانون اساسی دولت شهر مدینه دانسته اند (حمید الله، 57؛ هولت و دیگران، 79؛ زرگری نژاد، 344)؛ مورّخان متقدّم چندان به آن نپرداخته و بعضاً به اشارتی کوتاه بسنده کرده اند.(14)5 .1. دیدگاه ابن سلّام
ابوعبیده قاسم بن سلّام (224ق) در الأموال متن نسبتاً کاملی از پیمان نامه مدینه را ارائه کرده است (202-207 و 125). البته وی در کتاب دیگر خود، الغریب، نیز که امروزه در دست نیست، نسخه دیگری از متن پیمان نامه را نقل کرده است که ابن کثیر (774ق) در «البدایة و النهایة» و «السیرة النبویة» به روایت و ثبت آن مبادرت ورزید (ابن کثیر، البدایة و النهایة، 226/3؛ و السیرة النبویة، 323/2). ابو عبیده بر آن است که این پیمان نامه «در آغاز ورود پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه و پیش از وجوب ستاندن جزیه از اهل کتاب و زمان ناتوانی اسلام نوشته شد و یهود هم پیمان اوس و خزرج نیز- چنان که در این پیمان نامه یاد شد- در پیکار با دشمنان اسلام باید همراه مسلمانان کارزار می کردند و از دستاوردهای جنگی بهره می بردند «(ابن سلّام، 207). راویان وی در این سند به ترتیب یحیی بن عبدالله بن بکیر(231ق) و عبدالله بن صالح (184-223ق) از لیث بن سعد (175ق) از عقیل بن خالد(؟) از ابن شهاب زهری (124ق) است (همو، 202) که نقد و بررسی سلسله سند بس ضروری می نماید.یحیی بن عبدالله بن بکیر که به قبیله بنی مخزوم نسب می برد (ابن حیّان، 92/1؛ ابن منجویه، 344/2 و 372)، در 154ق در مصر زاده شد و در نیمه صفر 231ق درگذشت (ابن منجویه، همان جاها؛ عسقلانی، 209/11). وی لیث بن سعد را درک کرده و از محضرش بهره ها برد؛ به وِیژه از او احادیثی درباره ی جهاد نقل کرده است (ابن منجویه، همان جاها؛ ابن احمد هروی، 266/1؛ عسقلانی، همان جا). طبری نیز یک بار در اسناد حدیثی از لیث از وی نام برده است. (1542/1). به رغم این که دارقطنی اعتماد به روایاتش را جایز نمی شمارد (ابن قایماز، 197/1)؛ خلیلی، ابن قانع و ابن حبّان او را ثقه دانسته و ساجی او را به داشتن حافظه قوی می ستاید (عسقلانی، همان جا).
عبدالله بن صالح شاگرد و کاتب لیث بن سعد بوده (همو، 45/7؛ 49/10) و روایات فراوانی از او نقل کرده است (همو، 363/3؛ همو، 340/6؛ همو، 169/5، 173؛ همو، 322/7). ابن حبّان و ابن یونس او را معتمد و موثّق دانسته اند (همو، 45/7 و 377/11). عبدالله استادش، لیث بن سعد را به خیر و نیکی و هم نشینی با مردم می ستاید (همو، 321/7 و 322). ابوداود و عمرو او را ثقه و در میان مصریان، داناترین فرد به احادیث دانسته اند (همو، 413/8). عقیل بن خالد از موالی عثمان بن عفّان (بخاری، 94/7). از قاسم، سالم، عکرمه، عراک بن مالک، عمرو بن شعیب و غالباً از زهری روایت می کند (ابن قیسرانی، 161/1). یونس بن یزید، او را داناترین و آگاه ترین فرد به احادیث منقول از زهری دانسته است. به ویژه آن که سلامه بن روح از او «کتاب زهری» را نقل می کند (عسقلانی، 253/4). یونس بن یزید، او را داناترین و آگاه ترین فرد به احادیث منقول از زهری دانسته است. صاحبان صحاح ستّه، یونس بن یزید ابن معین و... از وی به شخصی ثقه و معتمد یاد کرده اند (ابن قیسرانی، همان جا؛ عجلی، 144/2)؛ چنان که احمد بن حنبل اشتباه های او را بسیار کمتر از یونس بن یزید می داند (ابن قیسرانی، همان جا).
محمّد بن مسلم بن شهاب زهری (124ق)، منسوب به بنی زهره که محتملاً در سال 51ق زاده شد و در مدینه نزد محدّثان بزرگی چون سعید بن مسیّب، ابان بن عثمان و عروة بن زبیر به فراگیری حدیث پرداخت و در روایت «مغازی» اساساً متّکی بر عروه بود. زهری را مؤسس مکتب تاریخ نگاری مدینه و بزرگ ترین نماینده آن دانسته اند که آن را بر بنیادهای استوار قرار داد و روش تدوین آن را معین کرد (نک: عسقلانی، 445/9؛ دوری، 78-79؛ زکّار، مقدمه زهری، 31). با آن که وی را دارای حافظه ای بسیار قوی دانسته اند (بخاری، التاریخ الکبیر 221/1)، هر آنچه را می شنید ثبت می کرد. شهرتش غالباً به سبب «المغازی» است که صفدی (7/1) و حاجی خلیفه (1747/2) از آن یاد کرده اند؛ هر چند که کتابی در سیره صحابه نیز نگاشت (عسقلانی، 396/9-397). در نتیجه می توان تصوّر کرد که ابوعبیده در کتابش از نسخه های دیگر رونویسی کرده است که آن نیز یادداشت های عقیل بن خالد از روایات زهری است.
از مقایسه روایت ابن اسحاق و ابوعبیده می توان دریافت که هر دو دارای مفاد کاملاً مشابهی هستند؛ امّا، برخی از بندهای مفاد پیمان نامه به روایت ابن اسحاق در نسخه ابوعبیده از قلم افتاده است. دیگر آن که اسناد ابو عبیده ذکر شده، حال آن که روایت ابن اسحاق فاقد سند است (نک: ابن هشام، 115/2-118؛ ابن سلّام، 202 و 125). از این رو، روایت ابو عبیده به دلیل ذکر راویان و ثقه بودن آن بر روایت ابن اسحاق برتری دارد.
5. 2. دیدگاه بلاذری
نکته جالب توجّه آن که مورخانی چون ابن سعد (230ق)، خلیفه بن خیّاط (240ق)، یعقوبی (284ق)، مسعودی (345ق)، ابوالفرج اصفهانی (356ق)، ابن حجر عسقلانی (852ق) هیچ اشاره ای به این پیمان نامه نکرده اند. هر چند بلاذری (274ق) از انعقاد پیمانی میان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یهود یثرب در هنگام ورود وی به مدینه بسیار به اختصار گفته و یهود بنی قینقاع را نخستین پیمان شکن و یهود بنی نضیر را دوّمین آن ذکر می کند که نتیجه پیمان شکنی نخستین یهود، اخراج آنها از مدینه و دوّمی فتح سرزمین آنان به وسیله رسول خدا بود (بلاذری، 17/1). از این عبارات بر می آید که این پیمان میان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و سه طایفه ی اصلی یهود مدینه بوده که به یکی از مفاد آن نیز اشاره شده است (همو، همان جا) و به دلیل نقض پیمان بود که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حکم را بر آنها جاری ساخت.5 . 3. دیدگاه طبری
پرسش مهمّی که در این جا قابل طرح است، آن است که چرا طبری (310ق)، مورّخ و محدّث بزرگ قرون نخستین اسلامی که به تفصیل به شرح وقایع دوره های اسلامی خاصّه سده های نخستین می پردازد، از روایت و نقل این واقعه مهم خودداری کرده و در وقایع نامه بزرگ خود، تاریخ الرسل و الملوک، در پایان سالِ دوّم هجری فقط به نقل این جملات اکتفا کرد: «در این سال پیامبر سندی مربوط به خون بها (المعاقل) نوشت. (این سند) به شمشیرش آویخته بود (1367/3)و از ذکر راوی این روایت نیز خودداری ورزید. گمان می رود، هنگامی که طبری این عبارات را نوشت، احتمالاً به قسمتی از پیمان نامه مدینه اشاره داشت؛ چه یکی از مهم ترین بخش های پیمان نامه، بندهای مربوط به فدیه اسیران و دیه در میان مهاجر و انصار قبایل هم پیمان آنهاست.5. 4. دیدگاه ابن کثیر
نکته حائز اهمیّت در روایت ابن کثیر (774ق) آن است که وی قبل از نقلِ متن سند پیمان نامه مدینه، به نقل از طبری از یهود بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه به بازماندگان یهود بیت المقدس یاد کرده است که به دنبالِ حمله بختنّصر بدین سرزمین ناگزیر به حجاز و سپس یثرب کوچیدند. در حالی که قبایل اوس و خزرج پس از آنان، به دلیل سیل عرم در مدینه اسکان یافتند و با پذیرش دین یهود هم پیمان آنان شدند. امّا پس از ورود اسلام به مدینه، با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (در عقبه اوّل و دوّم) هم پیمان شدند و به دین وی گرویدند (السیرة النبویة، 319/2-320). صاحب البدایه هنگام نقل احادیث متعدد و روایت پیمان نامه، سه طایفه اصلی یهود مدینه را از طوایف یهود مذکور در پیمان نامه تفکیک کرده است (السیرة النبویة، 320/2؛ البدایة و النهایة، 224/3). ابن حزم اندلسی (384 -456ق)، صاحب جمهرة انساب العرب، طوایف یهود مذکور در پیمان نامه فوق الذکر را تیره هایی از اوس و خزرج دانسته که ساکن مدینه و غالباً قبا بودند (338؛ کحّاله، 834/2 و 860). گویا آنان یهودیانی هستند که یعقوبی درباره ی شان گوید: «گروهی از اوس و خزرج به دلیل همسایگی با یهود، آیین شان را برگزیدند» و به متهودین (یهودی شده) یا یهود انصار شهرت یافتند (257/1؛ نیز نک: حلبی، 267/2). به نظر می رسد که این یهودیان از شهرت چندانی برخوردار نبوده و در گزارش های تاریخی به آنها توجّهی نشده است. یهودیانی که به جهت اوس یا خزرجی بودنشان کم ترین تنش ها را با مسلمانان داشته اند. نیز محتمل است که آنها کم کم اسلام آوردند و ارتباطی با یهودیان اصیل نداشته اند. پس می توان گفت که این پیمان نامه مشتمل بر دو پیمان جداگانه بوده است که یکی از آن میان طوایف یهود هم پیمان اوس و خزرج (یهودِ انصار) و مهاجر و انصار و دیگری پیمانی میان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یهود اصلی مدینه بوده است. پس نام گذاری آن به صرف پیمان نامه مدینه درست نمی نماید.6. دیدگاه مستشرقان
اگرچه از نظر خاورشناسان، عموماً پیمان نامه مدینه به عنوان متنی موثّق و نگاشته ای که تاریخش به زمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازمی گردد، پذیرفته شده است؛ امّا، اختلافاتی درباره ی یکی یا ترکیبی بودن متن از یک یا چند روایت مطرح است. هم چنین اختلافاتی در موضع آنان نسبت به برخی گروه های یهودی مدینه وجود دارد (راون، «سیره»، 663؛ وات، «هجرت»، 366/3؛ همو، «مهاجرون»، 356/7؛ شاخت، «اَمان»، 429/1). زیرا در پیمان نامه به نام قبایل اصلی یهود مدینه اشاره نشده است.تحقیق ولهاوزن (نک: ولهاوزن در کتاب شناسی) را نخستین اثری باید دانست که به بررسی این مسئله پرداخته است. وی در ارزیابی خود از متن پیمان نامه متذّکر می گردد که:
1. این عهد نامه خط سیری از حوادث دوره ی بعدی را باز می نمایاند، یعنی زمانی که جامعه اسلامی نمی بایست در برگیرنده غیر مسلمانان باشد، قبیله قریش دشمن سر سخت پیامبر معرفی نشده است؛ بلکه تأکید بیش تر بر شأن محمد به عنوان پیامبر خداست.
2. متن آکنده از واژه های ثقیل است که تنها برای معاصران می توانسته معنا داشته باشد.
3.به نظر می رسد، متن، بازتاب قوانین قبیله ای و مدت ها قبل از گسترش فقه اسلامی باشد (ولهاوزن، 86).
در پاسخ به این گفته ولهاوزن باید دو نکته را یادآور شد: نکته اول، آن که پیش از اسلام مردم مدینه گرفتار جنگ داخلی بودند و در همان حال بدهی های هر قبیله یا طایفه در پرداخت دیه و فدیه بیش تر و بیش تر می شد و در واقع آشتی و صلح گروه های درگیر در آن جنگ ها و چشم پوشی از ادّعاهای گذشته خود، به معنای از بین رفتن آن ادّعاها و بدهی ها بود. به همین دلیل نخستین بندهای قرارداد که همه قبایل هشت گانه یهود مدینه و نیز مهاجران قریش را در پرداخت خون بها و فدیه آزادی اسیران مکلّف می کند و ظاهراً از نخستین بندهای تدوین شده پیمان نامه مدینه است، اعلامِ نوعی آشتی زیر نظر رهبر جامعه مسلمین محسوب می شد؛ جامعه ای که در گذشته هیچ گونه رهبری نظامی یا سیاسی واحدی نداشت. نیز از سویی، پیامبر به دلیل عدم اقتدار مسلمین در آغاز و برقراری وحدت بود که همه قبایل را در صورت الحاق و هم پیمانی با آنان «امّت» نامید. بنابراین ضروری می نمود که جامعه اسلامی آن روز، طبق دستور وی در برگیرنده غیرمسلمانان نیز باشد.
نکته دوّم آن که سخن مؤلّف مبنی بر عدم معرفی قریش به عنوان دشمن سرسخت پیامبر در این قرارداد چندان درست نمی نماید. چه دو بند 20 و 43 قرارداد مذکور بر حلال بودن جان و مال و نیز عدم پناه و امنیّت آنها آن تأکید دارد (حمید الله، 60 و 62) که این معنایی جز خصومت شدید پیامبر و مسلمین با قریش را نمی رساند.
بعد از ولهاوزن، لئون کایتانی (نک: کایتانی در کتابشناسی) و آرنت جی ونسینک (نک: ونسینک در کتابشناسی) در اثری تک نگاری این مسئله را بررسی کرده اند. کایتانی همانند ولهاوزن بر آن است که انعقاد پیمان نامه قبل از جنگ بدر صورت گرفته و دلایل گریم (79) را مبنی بر نوشتن آن بعد از جنگ بدر موجّه نمی داند.
پس از این دو، وات مطالبی در این باب بیان داشت (نک: وات، محمد در مدینه، در کتابشناسی). وی بر آن است که پیمان نامه قبل از جنگ بدر نوشته و روایت ابن اسحاق از چند سند تشکیل شده است و دلیل این امر را در تکرار برخی بندها می داند.
از جمله بندهای 23 و 42 (رجوع اختلاف به پیامبر)، بندهای 20 و 43 (درباره ی قریش)، 14 و 19 (عدم قصاص مؤمن به هنگام قتل کافر)، 16 و 37 (رعایت اصل مساوات میان طرفین قرارداد و یاری یکدیگر) و 30 و 46 (درباره ی بنی اوس و هم پیمانان و وابستگان آنان) است (همو، 225-228؛ نک: حمیدالله، 42-60). نیز وی از عدم حضور سه قبیله بزرگ یهود در این پیمان سخن گفته و چنین پنداشته است که یهودیان مذکور در پیمان نامه یهود نضیر و قریظه، هم پیمانان قبیله بنی عبدالاشهل که صاحب ملک و زمین بودند، نیستند؛ بلکه قبایل یهودی هستند که در گذشته به قبیله های کوچک تری تقسیم و با اعراب مسلمان هم پیمان شده بودند (همو، 127). وات این پیمان نامه را اساس دولت اسلامی در نخستین سال های شکل گیری آن می داند (همو، 128). در بررسی سخنان وات ذکر این نکته ضروری است که اگرچه مشابهت و تکرار برخی بندها می تواند دلیلی بر ترکیبی بودن سند باشد، امّا دلیل کافی و وافی نیست. بسا این تکرار با هدف تأکید پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر آن بندها باشد.
مفصل ترین پژوهش در این باب، دو مقاله آر. بی. سرجنت است (نک: سرجنت در کتاب شناسی). به نظر وی متن اصلی عهدنامه دارای 50 بند و مرکب از چند سند است که میان پیامبر، اوس و خزرج، مهاجر، انصار، یهود و هر کسی که به مدینه درآید، منعقد شد. او پس از آوردن متن کاملی از آن می نویسد: «ظاهر عهدنامه در روایت ابن اسحاق صورت یک معاهده را نشان می دهد؛ امّا در اصل مرکّب از چند سند است که در خانه انس بن مالک خزرجی نوشته شد...». همو پس از ذکر نکاتی کوتاه در شرح حال ابن اسحاق، مسئله جالب توجه را ارتباط وی با عبدالله بن حسن بن حسن (نقس زکیّه) می داند که بنابر گفته یاقوت، ابن اسحاق روایات تاریخی مربوط به او را با راهنمایی و تحت نظارت او ثبت می کرده است؛ چرا که آمده است: عبدالله بن حسن بن حسن بن ابن اسحاق می گفته است: اثبت هذه فی عملک. به نظر سرجنت محتمل است ابن اسحاق متن عهدنامه را از عبداله بن حسن نقل کرده باشد. وی با اشاره به حدیثی از علی (علیه السلام) در سنن ابی داود، «ما کتبتُ عن رسول الله الّا القرآن و ما فی هذه الصحیفة»، صحیفه مورد اشاره را قانون نامه مدینه می داند. پس از آن به مصادر شیعی رجوع کرده و موضوع قانون نامه را به اختصار از طریق منقولات شیعی پی گرفته است. مأخذ دیگر وی در مورد قانون نامه قرآن و از آن جمله آیات 70 آل عمران، 38 بقره و... است. بحث بعدی او درباره ی برخی مشکلات ناشی از یکی دانستن عهد نامه های مختلف است. برای مثال به اصطلاح «حرم»، که درباره ی جوف مدینه به کار برده شده است، اشاره می کند و می نویسد: «سمهودی در ثبت وقایع بعد از جنگ خیبر به این نکته اشاره کرده که مدینه پس از آن حرم نامیده شده است. ظاهراً این اصطلاح دست کم بعد از نبرد خندق رایج شده باشد»(سرجنت، 11). از این رو، سرجنت با ترکیبی دانستن قرارداد از چند سند هر کدام را به نحو مستقلی بررسی کرده است. با این همه وی اظهار می کند که کارش هنوز در مرحله مقدماتی است و حاوی نتایج ارزشمندی خواهد بود. در باب سخنان فوق گفتنی است که سخن یاقوت به عنوان تنها منبع نمی تواند مؤیّد این ادّعا باشد. نیز صحیفه مذکور در حدیث امام علی (علیه السلام) صرفاً نمی تواند به قانون نامه مدینه اختصاص داشته باشد؛ چه بسا به پیمان نامه ها و قراردادهای دیگری نظیر صلح نامه حدیبیه اشاره داشته باشد و نکته آخر آن که محتملاً شأن نزول آیات 70 آل عمران و 38 بقره به پیمان نامه مدینه اختصاص ندارد.
پس از وی، موسی گیل در مقاله ای، نکاتی چند درباره ی این موضوع بیان داشت. به نظر وی این عهدنامه تنها یک سند است (47-48). امّا در باب انعقاد آن با یهودیان ابراز تردید کرده است که میخائیل لکر در مقاله ای به ارزیابی تردیدها و سخنانش پرداخت. به نظر لکر در مقاله ای به ارزیابی تردیدها و سخنانش پرداخت. به نظر لکر، با وجود ضعیف بودن روایتِ پیمان نامه مدینه و انعقاد قراردادی با یهودیان وجود آن با توجه به شرایط و لزوم موضع گیری پیامبر در برابر گروه های مختلف مدینه کاملاً محتمل است . وی بند «عدم تعرّض طرفین به یکدیگر» را تنها بندی دانسته است که می توان به وجود آن در قرارداد اطمینان داشت. در حقیقت این بند، نخستین موضع پیامبر را در برابر یهود نشان می دهد. پس از آن به دو دلیل به خطاهای گیل اشاره کرد و پاسخ داد: یکی تأکید منابع بر وجود عهدنامه یا عهدنامه ها و دیگری اتخاذ موضعی توسط پیامبر در قبال یهود در بدو ورود به مدینه که لازمه آن عقد قراردادی با آنان بود (همفریز، 43-44).
اکیراگوتو نیز در دو مقاله جداگانه به تفصیل این مهم را مورد ارزیابی قرار داد (برای اطلاع نک: کتاب شناسی). با وجود این که غالب مورخان و سیره نگاران نخستین تمام یا قسمتی از قرارداد مذکور را در کتاب هایشان ضبط نکرده اند، وی هرگز در وثاقت و سندّیت آن تردید نکرد. او با بررسی چهار روایت ابن اسحاق (150/ 151ق)، ابو عبیده (224ق)، ابن زنجویه (248ق؛ محمّد حمید اله به نقل از ابوعبیده از این نسخه یاد می کند) و ابن ابی خیثمه (279ق) که آنها را به ترتیب نسخه A, B, C, D نامید، چنین نتیجه می گیرد: «با وجود شباهت نسخه ابن اسحاق و ابوعبیده، برخی از بندهای روایت ابن اسحاق در روایتِ ابوعبیده از قلم افتاده است که رها کردن آن قسمت ها در نسخه ابوعبیده احتمالاً به معنای ترکیبی بودن پیمان نامه است. روایت B و C نیز همانند دوروایت فوق دارای خط سیر مشابهی هستند؛ امّا اساس قانون نامه، نسخه A است که از نام راویان چشم پوشی شده است.» دیگر آن که با اسناد به روایتی از واقدی، دالّ بر وجود سندی مکتوب در نزد رهبر قبیله بنی قریظه، انعقاد پیمانی بین پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یهود اصلی مدینه و از جمله بنی قریظه را مسلّم دانست. وی بر آن است که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در موارد بسیاری با اشخاص و گروه های معارض اسنادی می نوشت. بنابراین محتمل است که با قبایل یهود قراردادهایی نوشته باشد که در طول زمان تمدید نشده باشد (گوتو، «پیمان نامه مدینه»، 14). گوتو مؤمنان را نمایندگان کلیّت جامعه دانسته است که قرارداد صلح را که نخستین بخش قانون اساسی مدینه بود، امضاء کردند؛ اما موارد مربوط به پرداخت دیه و فدیه را مورد توافق همه مردم دانست. او با توجّه به نکته اخیر خاطر نشان می کند که: «جنبش اسلام مهم ترین رخداد سیاسی آن جامعه بوده است که رهبران نیرومندی از میان قبایل نداشته و البته توانست جامعه را به سرعت تحت نام الله و پیامبرش متّحد کند» (همو، «مدینه در بدو ورود پیامبر»، 41). در باب این سخنان شایسته ذکر است که گوتو بنا بر حذف یا فرو افتادگی برخی از بندهای روایت ابن اسحاق در روایت ابوعبیده، پیمان نامه را ترکیبی از چند سند دانسته است؛ حال آن که محتمل است در قرون متمادی و به مرور زمان در هنگام کتابت نسخه ابوعبیده به اهمال از قلم افتاده باشد. از این رو دلیلی چندان قانع کننده نیست.
7. نتایج
1. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آغازین روزهای ورود به مدینه با هدف تحکیم پایه های حکومت نوپای اسلامی به انعقاد پیمان نامه عمومی میان انصار و قبایل یهود وابسته به آن، مهاجر، اهل یثرب و مشرکان دست زد. یهودیانی که نامشان در پیمان نامه آمده است، نه یهود بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه بلکه یهودیان وابسته به انصار یا «متهودین» بودند که به سبب انتساب به اوس و خزرج کم ترین تنش ها را با مسلمانان داشته و به نظر می رسد، با یهودیان اصلی ارتباطی نداشته اند؛ از این رو شهرتی نداشته و در گزارش های تاریخی به آنان توجه چندانی نشده است.2. شرکت قبایل یهود وابسته به انصار و استفاده از عنوان «موادعه یهود» خاصه ذکر «یهود» به طور عام موجب گردید تا مورخان و سیره نگاران به اشتباه نام سه طایفه اصلی یهود را نیز در پیمان نامه وارد کنند.
3. اسناد پیمان نامه عمومی مدینه منقول از ابن هشام و ابن سلّام معتبر است؛ اما روایت طبرسی در باب انعقاد قراردادی مستقل میان پیامبر و یهودیان بنی قریظه، بنی قینقاع و بنی نضیر، مشهور به «موادعه یهود»، ضعیف به نظر می رسد.
4. پیمان نامه عمومی مدینه مشتمل بر دو قرارداد پیمان نامه مدینه و موادعه یهود است و نظر به این که سیره نگاران، مورخان و محدثان نخستین از برخی مفاد پیمان نامه سه طایفه بزرگ یهود با پیامبر سخن گفته اند، به نظر می رسد، آنان نیز قراردادی جداگانه منعقد کرده باشند که اصل آن در منابع متقدم از بین رفته و بعدها طبرسی روایت غیر معتنابه و ضعیفی از آن نقل کرده است.
پینوشتها:
1.استادیار دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران
2. دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ و تمدن ملل اسلامی
3.این پیمان نامه در مطالعات غربی به The Constitution of Medina ترجمه شده است.
4.بنی عوف بن مالک از قبیله اوس بودند که به آنان مردم قبا می گفتند (ابن حزم، 470)
5.تیره ای از قبیله خزرج از انصار بودند (همان، 4 و 472)
6.خزرج یکی از قبیله های بزرگ عرب از انصار بودند. اوس و خزرج دو فرزند ثعلبه بن عمرو بن عامر بودند. فرزندان این دو برادر، دو قبیله بزرگ اوس و خزرج را پدید آوردند. هر یک از دو قبیله یاد شده، خود دارای تیره ها و قبایل گوناگونی بودند که همه انصار را در بر می گرفتند (همان، 470-472)
7.تیره ای از خزرح بودند (همان، ابن هشام، 56/2-57 و 70-71)
8.بنی نجّار یا تیّم الله بن ثعلبه بن عمرو بن خزرج، یکی از تیره های قبیله خزرج بودند (ابن حزم، همان جا)
9.بنی عمرو بن عوف از اوس بودند که در قبا می زیستند (همو، 470)
10.بنی عمرو بن مالک بن اوس یا بنی نبیت، تیره ای از اوس بودند (همان جا)
11. تیره های قبیله اوس را بنی اوس می نامیدند (همو، 332)
12.آل جفنه در مدینه می زیستند و از انصار بودند (همو، 372). آل جفنه از شاهان شام بودند (همو، 331). به نظر می رسد که یهود آل جفنه در نظر بوده است.
13.یعنی درختان آن را نباید برید و درون مرزهای آن، نباید جانوری را شکار کرد (بخاری، 25/3). یاقوت می نویسد: سخن درست تر آن است که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسافت میان کوه یا دره ی عَیر تا احد را حرم مدینه قرار داد (939/1؛ همو، 751/3؛ نیزنک: «حرم»، نویری، 320/1).
14.با آن که ابوعبیده قاسم بن سلّام متن کاملی از پیمان نامه را روایت کرده، مورخانی چون ابن سعد (230ق)، خلیفه بن خیاط (240ق) یعقوبی (284ق) طبری (310ق)، مسعودی (345ق)، اصفهانی (356ق)، عسقلانی (852ق) به آن هیچ گونه اشاره ای نکرده اند. بلاذری نیز به اختصار از نقض پیمان یهود یثرب و از آن جمله بنی قینقاع سخن گفته است .(17/1)
ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، العلل المتناهیة فی الاحادیث الواهیة، به کوشش خلیل میس، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1403ق
ابن حزم اندلسی، علی بن احمد بن سعید، جمهرة انساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1403ق/1983م
ابن حیّان، عبدالله بن محمّد بن جعفر، طبقات المحدثین باصبهان و الواردین علیها، به کوشش عبدالغفور و عبدالحق حسن بلوشی، بیروت، مؤسسة الرساله، 1412ق/1992م
ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، بی تا
ابن سلّام، ابوعبیده قاسم، الاموال، به تصحیح محمد حامدالنقی، قاهره، المکتبة التجاریة الکبری، 1353ه/ 1934م
ابن سیّد الناس، محمد بن محمد یعمری، عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، به تحقیق و کوشش حسام الدین قدسی، قاهره، مکتبة القدسی، 1356ق
ابن قایماز، محمد بن احمد بن عثمان، ذکر اسماء من تکّلم فیه و هو موثق، به کوشش محمد شکورا مدیر میادینی، زرقاء، مکتبة النار، 1406ق
ابن قیسرانی، محمد بن طاهر، تذکرة الحفاظ، به کوشش حمدی عبدالحمید اسماعیل سلفی، ریاض، دارالصمیعی، 1415ق
ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایة و النهایة فی التاریخ، قاهره، مطبعة السعادة، 1351ق/ 1932م
همو، السیرة النبویة، به تحقیق مصطفی عبدالواحد، بیروت، دارالمعرفة، 1403ق/ 1983 م
ابن منجویه اصفهانی، احمد بن علی، رجال صحیح مسلم، به کوشش عبدالله اللیثی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا
ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به تحقیق مصطفی سقّا، ابراهیم آبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1417ق/ 1997م
احمدی، علی بن حسینعلی، مکاتیب الرسول، بیروت، دارالصعب، بی تا
اصفهانی، ابونعیم احمد بن عبدالله، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، بیروت، دارالکتاب العربی، 1405ق
بخاری، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم، التاریخ الکبیر، به کوشش سید هاشم ندوی، بیروت، دارالفکر، بی تا
بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، به کوشش صلاح الدین منجد، قاهره، مکتبة النهضة المصریة، 1956ق
جوزجانی، ابواسحاق، ابراهیم بن یعقوب، احوال الرجال، به کوشش صبحی بدری سامرائی، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1405ق
حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، استانبول، بی نا، 1941-1942م
حسن ابراهیم بن حسن، تاریخ سیاسی اسلام، مترجم، ابوالقاسم پاینده، تهران، جاویدان، 1376ش
حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیة، بی نا، 1320ق
حمیدالله، محمد، مجموعة الوثائق السیاسیة للعهد النبوی و الخلافة الراشدة، بیروت، دارالنفائس، 1405ق
دحلان، سید احمد زینبی، السیرة النبویة و الآثار المحمدیة، المطبوع بهامش السیرة الحلبیة بطبعاتها المختلفة، بیروت، دارالمعرفة، بی تا
دوری، عبدالعزیز، بحث فی نشأة علم التاریخ عند العرب، بیروت، بی نا، 1983م
دیاربکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیس، مصر، بی نا، 1383ه
زرگری نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، تهران، سمت، 1378ش
زکّار، سهیل، مقدمة المغازی زهری، بیروت، بی نا، 1981م
سجادی، صادق و هادی عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام، تهران، سمت، 1375ه
سمهودی، نورالدین علی بن احمد، وفاء بأخبار المصطفی، به تحقیق و حاشیه محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر، بی نا، 1374ه/ 1955م
سهیلی، ابوالقاسم، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، به تحقیق عبدالرحمن وکیل، دارالکتب الحدیثة، بی تا
صادقی، «برخوردهای مسالمت آمیز پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با یهود»، تاریخ اسلام، شماره دوم، تابستان 1379
صفدی، صلاح الدین خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1962م
طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، به تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، 1338ه
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، بیروت، روائع التراث العربی، مکتبة خیاط، بی تا
عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دارالسیرة، 1416ق/1995م
عجلی کوفی، احمد بن عبدالله بن صالح، معرفة الثقات، به کوشش عبدالعظیم بستوی، مدینه، مکتبة الدار، 1405ق/ 1985م
کحّاله، عمررضا، معجم قبائل العرب القدیمة و الحدیثة، بیروت، لبنان، مؤسسة الرسالة، 1414ق
کلینی، محمدبن یعقوب، الاصول من الکافی، به کوشش علی اکبر غفّاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، لبنان، مؤسسة الوفاء، 1403ق
نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الادب، مصر، دارالکتب، 1374ه/1955م
یاقوت حموی، شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبداله، معجم البلدان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1979م
یعقوبی، جعفر بن وهب بن واضح، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا
واقدی، محمد بن عمر بن واقد، مغازی، به تحقیق مارسدن جونز، جامعه آکسفورد، بی تا
هروی، عبیدالله بن عبدالله بن احمد، المعجم فی مشتبه اسامی المحدثین، به کوشش نظر محمد فاریابی، ریاض، مکتبة الرشد، 1411
هولت و دیگران، تاریخ اسلام پژوهش دانشگاه کمبریج، ترجمه احمد آرام، تهران، امیرکبیر، 1378ه
Gil.Moshe,"the constitution of Medina, A Reconsideration", Israel oriental Studies, IV (1974),P.44-66
Goto, A."The constitution of Medina", OR (1982), vol.18.p1-19
Idem,"Al-Medina of the time of Muhammad's coming",OR (1984),vol.20,p.33-41
Grimme.Hubert, Munster (1982),vol. I.P.76
Humphreys,R.S,Islamic history: A Framework for inquiry,London,New York (1991)
Johnston,D.M.Faith- Based Diplomacy: Trumping Real Politik,2003,p.187
Raven.W." SĪRA" in ,,XI,663a
shacht,J,"AMĀN"in ,I,429a
Serjeant. R.B."The constitution of Medina",Islamic quarterly, VIII(1964),3-16
Idem "the sunna, jamiah,Pacts with the Yathrib Jews and the tahrim of Yathrib, Analaysis and Translation of the Document comprised in the so called constitution of Medina",BSOAS,XLI/1(1978).1-42
Watt. W.Montgomery, Muhammad at Medina, (1956), Oxford,p.221-260
Idem,"Al-MUHĀDJIRūN"in ,VIII,P.356a
Idem,"HIDJRA" in ,III,P.366.
Wellhausen.J,"Muhammads Gemeindeordung von Medina" in skizzen und vorabeiten,IV (1889),P.80
منبع مقاله:
نشریه پژوهش دینی- شماره 15 (پاییز 1386)
/م