نویسنده: عبدالحسین رفعتیان
پزشکان، پرستاران و کارکنان بیمارستان ها هم انسان هستند و گرفتاری های مخصوص به خود را دارند و از خطا نیز مبرا نیستند. تعداد زیاد بیماران و ساعات کار طولانی، روی روحیه ی پزشکان و پرستاران تأثیر می گذارد. از طرفی برخی از پزشکان ما با این که از نظر علمی عالی هستند و دانش کافی دارند، در برخورد با بیماران درمان ناپذیر، آموزش کافی ندیده اند. گاهی کار زیاد، زمان کافی برای پزشک باقی نمی گذارد تا با بیمار صمیمانه گفت و گو کند. او مجبور است فقط آزمایش ها را نگاه کند، دارویی بنویسد و در طول پنج دقیقه کار را به پایان ببرد و به بیماران دیگر برسد. این مشکلات در کار او اثر منفی دارند. از سوی دیگر، معمولاً پزشکان وقتی متوجه می شوند که بیمار به احتمال زیاد می میرد، انگیزه ی خود را تا حد زیادی از دست می دهند و از این که کاری از دست شان بر نمی آید، ناراحت می شوند. پزشکان، آموزش دیده اند تا با بیماری ها مبارزه کند و پیروز شوند. بنابراین از این که می بینند در نهایت شکست خواهند خورد، احساس خوبی ندارند. گاهی اوقات پزشک از وضع بیمار آگاهی کامل دارد، ولی از پاسخ داد به همراهان بیمار و مضطرب کردن آنان خودداری می کند، یا خجالت می کشد ناتوانی خود و علم پزشکی را به زبان آورد.
از طرفی، این حقِ انسانی بیمار و همراهان اوست که از پزشک درمانگر پاسخ های روشنی دریافت کنند. آنان نباید فکر کنند که دارند وقت پزشک را می گیرند یا دارند پای شان را از گلیم شان درازتر می کنند. آنان دست کم در ازای هزینه ای که به پزشک یا بیمارستان می پردازند، صاحب چنین حقی هستند. بیمار حق دارد بداند که دوره ی بیماری اش چه قدر طول می کشد، عوارض آن چیست و اگر عوارضی پیدا شد، چه کاری باید انجام بدهد. فرض کنید دختر جوانی شیمی درمانی می کند، او حق دارد بداند که آیا موهایش خواهد ریخت و زیبایی اش را از دست خواهد داد؟ اگر میل جنسی یک زن و شوهر کم شد، زندگی زناشویی و عاشقانه ی آنان چه می شود و چه شکلی پیدا می کند؟ گرفتن پاسخ این پرسش ها حق طبیعی و انسانی همه ی بیماران است. آنان حق دارند وقت پزشک را بگیرند و او نیز باید اطلاعات دقیقی به آنان بدهد. ولی باید توجه داشت که پزشکان هم انسان هستند و گاهی اوقات چون از تبعات پاسخ ها می ترسند، با آن که علم و تجربه دارند، از پاسخ دادن طفره می روند. در زمان های قدیم، سفیری که خبر بدی برای یک پادشاه می آورد، امکان داشت سرش را از دست بدهد؛ در این جا هم پزشک وضعی شبیه به همین دارد. گاهی هم احساس خجالت باعث می شود پزشکان از بیان واقعیات تلخ، خودداری کنند. رساندن خبر ناگوار آسان نیست، حتی گاهی از توان پزشکان با تجربه هم خارج است. ممکن است خودِ پزشک هم احساس عدم کفایت کند و رنج ببرد.
داوری از طرف همراهان بیمار به گونه ی دیگری است. آنان ممکن است بگویند که فلان خانم دکتر یا آقای دکتر، با سواد و مسلط است، ولی اخلاق خوبی ندارد. شاید آن پزشک بداخلاق نباشد؛ او آدمی است که از صبح تا شب بیماران فراوانی را می بیند، به افراد زیادی پاسخ می دهد و برخورد منفی و تند همراهان بیماران مختلف را تحمل می کند. آیا در چنین وضعیتی، انتظار ما از او درست و منصفانه است.
منبع مقاله :
رفعتیان، عبدالحسین؛ (1386)، همراهی نزدیکان در طول بیماری (چگونگی برخورد با بیماری های سخت درمان)، تهران: نشر قطره، چاپ دوم