نویسنده: عبدالحسین رفعتیان
از زمانی که درمان را آغاز می کنیم، به هر نحوی که شده با بیماری و پیشرفت آن مبارزه می کنیم و به بهبودی امید داریم. وقتی درمان طول می کشد و از بهبودی خبری نیست، در واقع ما فقط توانسته ایم در این مدت بیماری را مهار کنیم و دست کم به افکار خود مسلط باشیم، زیرا می دانیم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، ولی ناگهان حوادث پیش بینی نشده ای پیش می آید و همه ی تعادل و تسلط ما را درهم می ریزد. فکر می کنیم تمام کارها و زحماتی که تا به حال کشیده ایم، نقش بر آب شده، هیچ فایده و ثمری نداشته و دوباره باید کار را از صفر شروع کنیم، در نتیجه دچار سردرگمی و آشفتگی می شویم.
معمولاً در این وضعیت بیمار و همراهان امید به بهبودی را از دست می دهند. احساس می کنند هیچ کدام از انتظارات و امیدهای شان، درست از آب درنیامده و نتیجه ای که درمان انتظار داشته میسر نشده است. این وضعیت برای گروه درمانگر هم خوشایند نیست. سؤالاتی پیش می آید که: «کجای کار هستیم. چه شده است؟ قرار است چه بشود؟ چه کارهایی را باید اول انجام داد؟ آیا باید برنامه ی جدیدی ریخت و دست به کار جدیدی زد؟»
اگر لازم شود بار دیگر بیمار را بستری کنند، همه سرگردان می شوند. بیماری که به نظرمی رسید حالش خوب شده و هیچ ناراحتی نداشته است، حالا ناگهان حالش خوب شده و هیچ ناراحتی نداشته است، حالا ناگهان حالش بحرانی شده و نگهداری او در خانه صلاح نیست، یا بسیار مشکل است، و لوازم کافی برای پرستاری و مداوای او فراهم نیست. پس باید
او را به بیمارستان انتقال دهند. در این صورت بهتر است بیمار را به همان بیمارستانی که قبلاً در آن درمان شده انتقال بدهند. چرا که بیمار یا پرستاران، پزشکان، محل بیمارستان و حتی اتاق، آشنایی دارد. این آشنایی اضطراب بیمار را کاهش می دهد و احساس آرامش و راحتی بیش تری در او به وجود می آورد. انسان ها در محیط آشنا، انعطاف پذیری و اطمینان بیش تری دارند و کمتر احساس تنهایی می کنند.
از طرف دیگر گروه درمانگر، پزشک، پرستار و کارشناسان آزمایشگاهی با بیمار آشنایی دارند و راحت تر می توانند کارها و وظایف خود را انجام بدهند. خانواده ی بیمار هم، با این که با هم اختلاف نظر زیادی دارند، خیال شان راحت تر است که بیمارشان را برای رسیدگی بیش تر و به امید بهتر شدن به بیمارستان سپرده اند و دیگر حالت تنیدگی یا تنش ندارند. هر کس نظام دفاعی و ادراکی خاص خودش را دارد و واکنش همه نمی تواند یکسان باشد. برخورد هر کس با رویدادها متفاوت است. یکی احساس اضطراب می کند، یکی به شدت می ترسد و دیگری احساس عدم امنیت می کند. حتی ممکن است آن اتحادِ نظر و قاطعیتی که قبلاً در گروه درمان کننده بوده، دیگر دیده نشود. ممکن است پیشنهادها و انتخاب های پزشکان با همدیگر متفاوت باشد؛ این مسئله می تواند باعث شود که همراهان بیمار به راحتی نظر و تصمیم پزشک را نپذیرند. چرا که وضعیت و موقعیت بیمارشان بدتر شده و امید و اعتماد قبلی از دست رفته است.
منبع مقاله :
رفعتیان، عبدالحسین؛ (1386)، همراهی نزدیکان در طول بیماری (چگونگی برخورد با بیماری های سخت درمان)، تهران: نشر قطره، چاپ دوم