احساس بیماری که از او قطع امید شده است

بیمار وقتی متوجه می شود که دیگر امیدی به بهبودی او وجود ندارد، به این فکر می افتد که کارهای ناتمامش را تمام و به شکلی زندگی اش را جمع و جور کند. کارهایی را سامان دهد که فرصت رسیدگی به آن ها را نداشته است. این
جمعه، 12 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
احساس بیماری که از او قطع امید شده است
 احساس بیماری که از او قطع امید شده است

 

نویسنده: عبدالحسین رفعتیان




 

بیمار وقتی متوجه می شود که دیگر امیدی به بهبودی او وجود ندارد، به این فکر می افتد که کارهای ناتمامش را تمام و به شکلی زندگی اش را جمع و جور کند. کارهایی را سامان دهد که فرصت رسیدگی به آن ها را نداشته است. این کارها می تواند حقوقی یا عاطفی باشد. ممکن است بیمار بخواهد کسانی را ببیند که در زمان سلامت از دیدارشان کوتاهی کرده است. به همین دلیل انتظار دارد همراهان به دقت به خواسته هایش توجه کنند. رابطه ی انسانی او با کسانی قطع شده که در گذشته به آن ها علاقه داشته. ممکن است کسی به عللی، سال ها خانواده اش را ندیده و آرزوی دیدار آن ها را داشته باشد،‌ یا برای بستگانش آرزوهایی دارد، این همان حالتی است که ما به آن «نیاز به وصیت» می گوییم.
اکثر افراد تمایل دارند آخرین روزهای زندگی خود را در جایی بگذرانند که با آن مأنوس هستند. افراد فضای خانه را بیش تر می پسندند، چرا که در فضای بیمارستان احساس غربت و تنهایی می کنند. بنابراین باید نزدیکان بیمار را از نظر روانی و عملی آماده کنیم تا بتوانند در خانه از بیمار مراقبت و نگهداری کنند.
چگونگی وضع بیمار هم مؤثر است. برخی از بیماران وضعیتی دارند که اصلاً نمی توان در خانه از آنان مراقبت کرد. امکانات پرستاری، روش های نگهداری و راه های زنده نگه داشتن آنان پیچیده تر از آن است که اعضای خانواده از عهده اش بربیایند. بنابراین در هر تصمیمی باید علاوه بر خواست بیمار، امکانات خانوادگی را نیز به عنوان یک اصل مهم، در نظر گرفت. هرگونه افکار خیال پردازانه را کنار گذاشت و واقع نگر بود.
بستری کردن بیمارِ مُحتَزَر در خانه، مشکلاتی به دنبال دارد. باید بدانیم پرستار چه کسی است؟ اگر دستگاه و درمان خاصی لازم باشد، چگونه باید آن را فراهم و نصب کرد؟ برخورد ما با این مسائل باید واقع بینانه باشد. با همه ی علاقه و احترامی که همراهان برای خواست بیمار قائلند، باید امکانات موجود را در نظر گرفت. همیشه همه چیز به دلخواه ما پیش نمی رود.
اگر امکانات اجازه نمی دهد و ناچاریم بیمار را به بیمارستان انتقال دهیم، بهتر است بخش و اتاقی را در نظر بگیریم که عزیزان بتوانند با او ملاقات کنند. از آن جا که زندگی بیمار به زودی به پایان می رسد،‌ باید امکاناتی فراهم کرد که او از کیفیت بالای زندگی برخوردار باشد و از نظر درمانی کم و کسری نداشته باشد.
یکی از مهم ترین مسائلی که بیمارِ علاج ناپذیر را معذب و ناراحت می کند این است که مدام فکر می کند برای دیگران و به خصوص برای خانواده اش دردسر درست کرده، سربار آنان شده و مزاحمت ایجاد کرده است. او نگرانی مالی و غیرمالی دارد. فکر می کند وقت و نشاط اطرافیانش را گرفته است. اگر حس کند که پشتیبانی و حمایت وابستگان را از دست داده، زودتر وا می دهد و آرزوی مرگ و احساس تنهایی می کند. بیمار احساس می کند که دیگران امیدی به زنده بودنش ندارند. می پندارد
که آنان دیگر وَقَعی به خواسته هایش نمی گذارند. این احساس های دردناک، امید او را به یأس تبدیل می کنند و او بیش تر به مرگ فکر می کند.
بیمار ممکن است احساس کند حالش بدتر شده و دارد غزل خداحافظی را می خواند. ممکن است روز دیگر بگوید حالش بهتر شده و به بهبودی امیدوار است. حتی بیمارانی که ذهن روشن و آگاهی دارند و دقیقاً می فهمند چه اتفاقی افتاده، ممکن است گاه به گاه نظریات گوناگونی داشته باشند و نظرشان تغییر کند. بیمار یک روز می گوید: «بعد از بیمارستان باید برویم سفر، یا خانه را عوض کنیم.» روز دیگر می گوید:‌ «به بهبودی من دیگر امیدی نیست. من زنده از بیمارستان بیرون نمی آیم.» ممکن است بیمار ساکت شود و چیزی نگوید و شنونده ی خوبی باشد. در هر حال، هرگز نباید در برابر تناقض گویی هایش جبهه گرفت. بیمار را آزاد بگذارید، به او فرصت بدهید تا بپذیرد که امکان بهبودی برای او وجود ندارد.
بیماری که برنامه ریزی می کند، می خواهد ثابت کند هنوز زنده است، توان برنامه ریزی دارد و می تواند خواسته هایی داشته باشد. همین برنامه ریزی های ذهنی، آرزو کردن ها، خواستن ها و رؤیاپروری ها، هر روز و هر لحظه به او اطمینان می دهند که هنوز زنده است. هرگز با بیمار بحث و جدل نکنید و تناقض های گفتارش را به رُخَش نکشید. گاهی بیمار به لحظه ای می رسد که از شما تقاضا می کند کمکش کنید از این زندگیِ سخت رها شود و بمیرد تا از این همه درد و رنج خلاص شود. گاهی هم بیمار پرده پوشی می کند و می اندیشد اگر همه ی افکارش را بیان کند، بستگانش را آزار خواهد داد و موجب رنجش آنان می شود. این گونه بیماران پیوسته بین دو قطب کاملاً دور از هم نوسان دارند، گاهی کاملاً امیدوار و گاهی کاملاً ناامید هستند. رفتار ما باید به گونه ای باشد که بیمار آزادانه و بر پایه ی تشخیص خودش واقعیت را بپذیرد. قبول کند که هیچ بهبودی در کار نیست، و قرار است در مدت کوتاهی زندگی اش به پایان برسد. دیگر بستری شدن در بیمارستان و دارودرمانی اثری ندارد. از نظر روان شناختی رسیدن به چنین درکی، پیشرفت و بلوغ عاطفی به حساب می آید. دیر یا زود باید خیال نامیرا بودن و همیشه زنده بودن را از سر به در کرد، و باید توان روبه رو شدن با مرگ را به دست آورد.
برای بیمار مهم است که درک کند دیگران هم نتیجه ی منطقی ذهن او را یافته اند و برای جدایی از او، چه از نظ عاطفی و چه از نظر روانی، کاملاً آماده شده اند. بنابراین آماده شدن بیمار و بیمارداران، مرحله ی لازمی است که پس از دوره ی «انکار»، «خشم» و «فرافکنی» پیش می آید.
منبع مقاله :
رفعتیان، عبدالحسین؛ (1386)، همراهی نزدیکان در طول بیماری (چگونگی برخورد با بیماری های سخت درمان)، تهران: نشر قطره، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.