ساواک و امنیت ملی

امنیت ملی در فرهنگ علوم سیاسی به مصونیت نسبی یا مطلق یک کشور از حمله مسلحانه یا خرابکارانه سیاسی یا اقتصادی احتمال همراه با وارد کردن ضربه کاری و مرگبار در صورت مورد حمله قرار گرفتن، تعریف شده است.
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ساواک و امنیت ملی
 ساواک و امنیت ملی

 

نویسنده: محسن کاظمی




 

مبانی نظریه امنیت

امنیت ملی(1) در فرهنگ علوم سیاسی به مصونیت نسبی یا مطلق یک کشور از حمله مسلحانه یا خرابکارانه سیاسی یا اقتصادی احتمال همراه با وارد کردن ضربه کاری و مرگبار در صورت مورد حمله قرار گرفتن، تعریف شده است.(2)
امنیت مورد نظر در این تعریف، امنیت نظامی- دفاعی است، موقعیت و وضعیتی از توانمندی دولت و ملت که می تواند در برابر حملات نظامی از خود صلابت به خرج دهد. این تعریسف فاقد جامعیت لازم است و نمی تواند معرف امنیت در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشد.
امنیت ملی سطحی از موقعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همراه با رضایتمندی لایه های مختلف جامعه است که تمامیت ارضی، اقتدار ملی، رفاه عامه، توسعه پایدار و مصونیت فرهنگی و فرزا فکر ی را بدون دخالت قدرتهای خارجی برای موجودیت و کیان کشور فراهم می سازد. گرچه بسته به توانایی و ظرفیتهای موجود کشور و شرایط زمانی ممکن است اهداف و بنرامه های امنیت ملی محدود شود و یا تغییر کند؛ چنانکه امنیت ملی در برابر متغیرهای برون زا (جنگهای بین المللی، تحریمهای اقتصادی، بحرانهای سیاسی- منطقه ای، آثار انتقالی برنامه های اقتصادی منطقه ای و فرا منطقه ای و ...) و متغیرهای درون زا 0شیوه بیماریها، حوادث و بلایای طبیعی، انقلابات و شورشها، درگیریهای قومی، بحرانهای داخلی- اقتصادی و ...) اهداف متفاوتی را دنبال می کند. چه بسا برنامه و هدفی در مواجهه با این متغیرها تعطیل، و برنامه و هدفی دیگر جایگزین ان شود و یا جابه جایی اولویتها را پدید آورد. ولی تمامی این تغییر و تحولها و گونه گون شدن برنامه ها و تصمیمات در استای حفظ سه اصل لازم و ضرور یعنی استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی است تا در نهایت، رفاه عامه، غنای فرهنگی، فرار فکری، رضایتمندی آحاد جامعه و برتی اقتصادی- علمی را برای جامعه به ارمغان آورد.
به عنوان مثال امنیت ملی در برابر متغیر برون زایی چون جنگ، اولویت را به دفاع نظامی و تقویت بنیه دفاعی می دهد و ناگزیر برای مدتی اصول تامه، یعنی رفاه عامه و امنیت سرمایه گذاری و اقتصادی در ازای حفظ اصول لازمه به تأخیر می افتد.
امنیت در برابر متغیرهای برون زایی چون جنگ، اولویت را به دفاع نظامی و تقویت بنیه دفاعی می دهد و ناگزیر برای مدتی اصول تامه، یعنی رفاه عامه و امنیت سرمایه گذاری و اقتصادی در ازای حفظ اصول لازمه به تأخیر می افتد.
امنیت دبرابر متغیرهای برون زا به «امنیت خارجی» و امنیت در قبال متغیرهای درون زا به «امنیت داخلی» قابل تعریف است که هر دو در جهت و در استخدام اصول لازمه و تامه موجودیت کشور هستند.
میل و خواست درونی تمام حکومتها و نظامهای سیاسی، بقا و دوام حاکمیت و نظام سیاسی است. از اینرو، هر حاکمیتی در پی تحقق امنیت ملی، بنرامه ها و شویه هایی است که در تعارض و تناقض در پی تحقیق امنیت ملی، برنامه ها و شیوه هایی است که در تعارض و تناقض با حاکمیت خود نباشد. هر نظامی آن گونه که حاکمین،؛ نخبگان، خواص و رهبران آن تعیین می کند و می پندارند که گونه ای مؤثر و کاراست، به دنبال نهادینه کردن امنیت در جامعه خویش است و البته ابزارها، روشها و شویه ها برای نیل بدین منظور از نظامی به نظام دیگر متغیر می باشد.
برخی (بیشتر در گذشته) با خودکامگی، استبداد، زور و خشونت، سلب آزادیهای فردی و جمعی و با مانع تراشی بر سر بروز و ظهور آرا و اندیشه های نو و پیشرو و سرکوب هر نظر مخالف و اعمل سیاست داغ و درفش، در حقیقت به دنبال امنیت بخشی نه به جامعه، بلکه به حاکمیت خود هستند. اینان می پندارند امنیت کشور در زری چکمه و قداره سایه گستر خواهد شد. آنان با ایجاد فضای خفقان، ترس و وحشت و گسترش ناامنی به دنبال امنیت و پرده پوشی عیوب و نواقص خود هستند. این امنیت « امنیت منفی» است.
این روش شاید در مدت زمانی کوتاه، حیات یک نظام حکومتی را تأمین کند، اما به طور قطع در بلند مدت پاسخگوی نیازهای نخواهد بود. امنیت حاصله از این طریق ناپایدار، صوری، ظاهری و سطحی است و دیری نخواهد پایید که چنین فضایی پایه ها و ارکان چنین نظامی را فرو کشاند.
اما برخی نظامها با افزایش مشارکت مردم در اداره و عمران حکومت، تحزب گرایی، بهادادن به اندیشه های مخالف، پذیرش انتقاد، پی جویی عدالت اجتماعی، افزایش رفاه و آسایش، ارتقای بهداشت و آمزوشف سازماندهی و ساماندهی اداری و اقتصادی کشور، آزاد سازی اطلاعات و ... احساس امنیت در تمامی شئون مملکت می پراکنند. این امنیت، «امنیت مثبت» است.
این روش زعامت و سیاست، گرچه محتمل است در کوتاه مدت اسیبها و صدماتی در شئون حکومتی پدید آورد، اما در بلند مدت سربلندی، عزت، اقتدار، پیشرفت و رفاه جامعه را به ارمغان خواهد آورد.
برسری تمامی نظامهای سیاسی و معطوف به قدرت از منظر جامعه شناسانه این نکته را به دست می دهد که الگوهای رفتاری حکومت، بسته به اگاهی عمومی و خواست و اراده ملت همواره در حال تغییر است. هر چه آگهی و دانش ملتی رو به فزونی است درک و فهم تصمیمات و سیاستهای دولت و حکومت آسانتر و همراهی با آن بیشتر و راهگشاست؛ و هر چه آگاهی محدود شود، نامأنوسی بین ملت و دولت بیشتر و گره بر گره مشکلات تنیده تر خواهد شد.
در گذشته حکوکت مدارام وس یاست مداران و سیاست گذاران با حیطه بندی قدرت و به کارگیری ابزارها و اهرمهایی چون سانسور، کلیشه بندی و قالب سازی مفاهیم جامعه شناحتی، تقویم و تقویت فواصل طبقاتی، رانت خواری و ... به تخدیر، تخذیر و تحدید آگاهی عممی پرداختند تا در پرتو آگاهی مقبوض، به حاکمیت خود ادامه دهند. غافل از اینکه در این فرایند، کشور از توسعه و رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بازمانده و قادر به همراهی و همگامی خود با تغییرات و تحولات جهان ینخواهد بود.

امنیت ملی در دوره رضاشاه

سردار سپه رضاخان، فرمانده بریگاد قزاق پس از همراهی با سید ضیاء الدین طباطبایی در کودتای سوم اسفند 1299، توانست در خلأ امنیتی وقت و با حمایت انگلیس، احمد شاه قاجار را خلع، و به نام خود تاجگذاری نماید. رویکرد رضا شاه به امنیت، رویکردی منفی بود. سردار سپه امنیت را در زیر سایه چکمه ها و حرکت تعلیمی در دستش می جست. او با تزویر و چند حرکت عوام فریبانه و تظاهر به دین و دین داری و احترام به علما و جلب موقت افکار عمومی و فریب و قدرت نمایی به مجلسیان، زمام امور کشور را به دست گرفت. آنگاه که آرام گرفت و احساس امنیت کرد برای حفظ تاج و تختش با زور و مشت آهنین حکومتگری و حکومت رانی کرد.
رضا خان میرپنج پس از به قدرت رسیدن توجه اصلی خود را معطوف به بازسازی نیروهای نظامی و انتظامی کرد و اصلاح ساختار ارتش و شهربانی را در رأس برنامه هایش قرار داد. او برخورداری از ارتش توانا و کارآمد را رکن اصلی نظم نوین و آهنین خود می دانست. وی با افزایش بیش از پنج برابر بودجه سالانه دفاعی از سال 1305 تا 1320 و ایجاد امکان سربازگیری از مردم کشور به واسطه قانون نظام وظیفه نیروهای مسلح، توانست قوای نظامی ارتش را از پنج لشکر با 40000 نفر به هجده لشکر با 127000 نفر برساند. نیروی هوایی کوچک و هنگ مکانیزه ای با یکصد تانک و چند ناوچه را در خلیج فارس نیز به این آمار باید افزود.(3)
سردار سپه برای نوع حکومت استبدادی در پیش رو، بخ پلیس سیاسی و نظمیمه ای که بتواند خواسته های به جا و نا به جای وی را تأمین و پایه های قدرتش را تحکیم کند نیاز داشت، لذا تغییر و تحولی عمیق و بنیادین در نظام پلیسی کشور پدید آورد.
نظام نامه کل تشکیلات نظمیه مملکتی رضا شاه در دوره سرتیپ محمد درگاهی(4) پی ریخته شد. تشکیلات شهربانی در آ روزگار، گذشته از ادارات شهربانی تهران، در مراکز استانها و شهرستانها دارای 66 شهربانی بود. سازمان شهربانی تهران عبارت بود از: اداره تأمینات، اداره مجبس، اداره تفتیش کل، اداره کل تذکره، دایره مجلات، دایره محاسبات و مباشرت، دایره صحیه و دایره سیاسی. اداره تأمینات نهاد سری شهربانی بود، دایره سیاسی (همان شعبه پلیس خفیه دوره سوئدی ها) ابتدا زیر مجموعه اداره تأمینات بود. اما به مرور مستقل و زیر نظر رئیس کل تشکیلات نظمیه مملکت اداره می شد.(5)
رضا خان از شهربانی خواست تا به فعالیتهای سیاسی مضره رسیدگی کند، شهربانی نیز با حدت و شدت به این کار مبادرت ورزید. چنانکه در زمان مختاری حتی به درون خانواده هایی که لازم بود نفوذ کرد. بدین ترتیب رجال رضاخانی یاد گرفتند که باید از شهربانی به عنوان یک دستگاه «مخوف» حساب ببریند. رضا خان همیشه همه چیز را از شهربانی می خواست. ولی شهربانی برای کسب اطلاعات سازمان نیافته بود. لذا بیشتر اطلاعات از طریق سفارتخانه های ایران و در کشورهای مورد نظر و از کانال وزارت خارجه به او می رسید.(6)
نگراین همیشگی رضا خان، ارتش و امرای ارتش بودند. ترس از کودتای نظامی و شورش، ترس از نفوذ خارجی و تحریک آنها، لحظه ای او را آرام نمی گذاشت. از این روست که رضا خان به رکن 2 ارتش که وظیفه اظلاعات را عهده دار بود، توجه ویژه ای داشت.
در دوران سلطه پهلوی اول، هیئت نظامی افسران فرانسوی، که از نخبگان ارتش فرانسه بودند، چه در دانشکده افسری و چه در دانشگاه جنگ درباره وظایف و سازماندهی اطلاعات و ضد اطلاعات تدریس و توجیه می کردند و تعدادی کتاب نیز به دستور آنها ترجمه شد. آنها کمی قبل زا شروع جنگ جهانی دوم ایران را ترک کردند، می توان گفت که بنیانگذار دستگاه اطلاعاتی ارتش، فرانسویها بودند، هر چند طرحهای آنها ناتمام ماند و اجرا نشد.(7)
رضاخان با قوی داشتن چشم و گوهای پلیس سیاسی، خود را در تمامی شئون و امور مملکت دخالت می داد و تصمیماتش را با فشار و اخطار نظامی پیش می برد و با نهادینه کردن دیکتاتوری خود امنیت و قوام سلطنتش را می جست.
آنگاه که وی در مستانگی قدرت پابه سرزمین همتای خود مصطفی کمال (آتاتورک) گذاشت؛ با نکاهی به بنای بلند تجدد و غربزدگی ترکیه، کلاه عقل از سرش فرو افتاد و در فهمی اشتباه و محاسبه ای غلط تصمیم گرفت تا با تهی کردن جامعه از هخویت ملی- مذهبی خویش و از بین بردن مظاهر فرهنگی و سنتی، چرخ مدرنیزاسیون را در ایران به حرکت درآورد. پس کلاه فرنگی بر سر مردان گذاشت و چادر از سر زنان برکشید و به خاطر ان به مسجد گوهرشاد حمله برد تا عده ای را که درمخلفت با لیبرالیزه کردن مملکت در آنجا متحصن شده بودند، سرکوب کند.
تحمل رضا خان بر وجود مجلس تنها از آن روی بود که می خواست وانماید در مدرن سازی کشور «قانون سر لوحه اوست»، اما در معنا این «[شخص] او بود که سر لوحه قانون بود»، چرا که او در برابر بی شمار تصمیمات و سیاستهای خلاف قانون می گفت: « قانون را با اوامر من موافق کنید»!
در سال 1311 قانن معروف به «اقدام علیه امنیت کشور» به تصویب رسید. به موجب آن هر گونه تبلیغ سوسیالیستی و کمونیستی ممنوع شد.(8) به استناد همین قانون بود که در اردیبهشت 1316 گروه کمونیستی دکاتر تقی ارانی(9) معروف به «گروه 53 نفر» دستگیر و در آبان 1317 محاکمه شدند.
دوره رضا خان مشحون است از سرکوب، خفقان و اختناق و دستگیریهای بی حد مخالفین، خبرچینی و تشدید فاصله طبقاتی، طبقات نظامی و انتظامی جامعه در این دوره به لحاظ ثروت و مکنت رشدی چشمگیری داشتند. ثروت اندوزی رضا شاه، خود نیز حدیث مفصلی درد.
زندان قصر به عنوان بزرگترین زندان تهران در این دوره، به سه قسمت نمادین تقسیم شده بود. قسمت اول، غار وزرا بود. محلی که وزرای مغضوب اختصاص داشت. دوم، اتاق قباله بود. جایگاه ویژه مالکان ارضی که از «تقدیم» زمینهایشان به شاه امتناع می ورزیدند؛ اما پس از چشیدن طعم شکنجه اسناد انتقال املاکشان را امضا می کردند. به قمست سوم، در علیم الدوله می گفتند. از این در کذایی بود که اجساد زندانیانی که در زیر شکنجه کشته می شدند بیرون می رفت.(10)
این مرد بلند پرواز در هنگامی که تازی آلمان نازی در یک هم ذات پنداری تمام، آغوش کشور را به سوی متخصین، مهندسین، کارشنسان و معمارات آلمانی گشود. این امر برای انگلیسی ها که رضا خان را از میرپنجی به سردار سپهی و سلطنت رسانده بودند گران آمد. تاریخ مصرف رضات شاه سرآمده بود. با اشغال ایران به دست متفقین در شهریور 1320، انگلیسی ها این فرزند آلاشت را به جزیره موریس تبعید کردند.

امنیت ملی در دهه های بیست و سی

افول رضا خان افول قدرت شهربانی نیز بود. پس از شهریور 1320 عملاً فرماندار نظامی اختیاران شهربانی را به عهده داشت. با سقوط رضا خان، دیکتاتوری بلامنازع و فضای بسته سیاسی کشتسه شد و در اولین سالهای سلطنت محمد رضا پهلوی گروهها و دستجات سیاسی در این فضا روییدند و مطوبعات ایامی چند از زیر تیغ سانسور سر بیرون کشیدند.
سالهای نخست سلطنت محمد رضا پهلوی در نگرانی از تجزیه کشور گذشت. غائله های خودمختاری در کردستان و آذبایجان را راه حلی نبود. خروج شوروی از ایران به سال 1325 و کشست غائله فرقه دموکرات آذربایجان(11) با سیاست و کیاست احمد قوام شیرازی، شاه را به آرامش نسبی در خصوص یکپارچگی کشور رساند.
در دهه بیست مشکل اصلی شاه رسوخ و نضج حزب توده بود که در ارکان مختلف به شکلی خزنده رخنه می کرد. به موجب گزارش وابسته سفارت انگلیسی در سال 1325، حزب توده بر 172 روزنامه که در عرض سال منتشر می شدند، نظارت داشت. چریکهای مسلح حزب بیشتر مراکز صنعتی کشور در اصفهان و به ویژه در آبادان را کنترل می کردند. در استانهای ساحلی دریای خزر همه مأموران رسمی دولت از استاندارد گرفته تا کارمند جزء، زیر نظر حزب توده کار می کردند.(12)
این روند ادامه داشت تا آن که شلیک پنج گلوله ناصر فخر آرایی در دانشگاه تهران به سوی شاه در بهمن 1327 موجب برپیده شدن بساط مطبوعات و انحلال احزاب مخالف و در صدر آن حزب توده شد. زیرا ضارب به آن حزب منصوب بود. فضای نسبتاً باز سیاسی، از آن پس به تاریکی و اختناق گرایید. فضای گروههای ملی و مذهبی محدود شد و مخالفین چون آیت الله کاشانی و دکتر محمد مصدق تبعید شدند.
علاوه بر این، مشکلات سیاسی و کنترل فضای سخت و بسته سیاسی، تنگناها و معضلات اقتصادی نیز سخت گریبان شاه را می فشرد. او انتظار داشت که قدرتهای بزرگ در چنین شرایطی دست او را بگیرند. در این دوره رد تقاضای ایران مبنی بر دریافت کمکهای اقتصادی از آمریکا برای رژیم پهلوی سخت گران آمد. شاه متوقع بود که ایران به خاطر موقعیت خاص جغرافیایی و همجواری با شوروی و نی زموقعیت استراتزیکی اش در حوزه نفتی خلیج فارس در حلقه « استراتژی دفاع پیرامنی» ایالات متحده قرار بگیرد؛ اما ایالات متحده در ان زمان ایران را در حوزه امنیتی- سیاسی انگلیس ارزیابی می کرد. لذا کمک چندانی از سوی آمریکا به ایران نرسید و هیچگونه قرارداد و یا روابط امنیتی دو جانبه ای ایجاد نگردید.(13)
با تما محدودیتهای سیاسی در سالهای پایانی دهه 20 ملیون و مذهبیون به فعالیت سیاسی خود، برای تغییر روند حکومت ادامه دادند؛ تا آن که در دوره شانزدهم تعددی از مخالفین سیاستها و بنرامه های شاه به مجلس راه یافتند و این آغازی شد بر جریان ملی شدن صنعت نفت ایران که در آن فدائیان اسلام، جبهه ملی و سایر گروهها ودستجات در مقابله با دولت و حکومت پهلوی نقشی را ایفا کردند که برای آن کتابهای بسیار نوشته شده است.
در این روزگار شاه در کش و قوس فراوان با مخالفینش برلبه تند تیغ امنیت حرکت می کند و هر آن بیم از دست رفتن تاج و تختش را دارد. برای خروج از این وضعیت درست در زمانی که بیشترین بخت سقوط دودمان پهلوی متصور است، کودتای 28 مرداد 1332 با پشتیبانی همه جانبه آمریکا و انگلیس و عاملیت وابستگامی جون برادران رشیدیان (سیف الله، اسدالله و قدرت الله)، سرهنگ نصیری و سرلشکر فضل الله زاهدی و تعدادی اوباش به سرکردگی شعبان جعفری (بی مخ) و ملکه اعتضادی ورق را بر می گرداند. شاه بر مسند قدرت مستدام می ماند. در تهران وشهرهای بزرگ حکومت نظامی اعلام می شود. دستگیری گسترده مخالفین و سرکوب معترضین شروع می شود. جو سراسر خوف و وحشت بر کشور حکمفرما می شود. اینکه امنیت، سلطنت و حکومت در دستان فرماندار نظامی است.
نخستین فرماندار نظامی تهران و حومه سرلشکر فرهاد دادستان بود که به مدت چند ماه این سمت را داشت، اما به دلیل سوء استفاده برکنار شد و به جای او سرتیپ تیمور بختیار که در آن موقع فمرانده لشکر 2 زرهی تهران بود به فمراندرای نظامی گمارده شد.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 آمرکیا در تسلط به ایران بر سایر رقبا پیشی گرفت و برای به دست گرفتن نبض سیاسی- اقتصاادی ایران، کمکهای نظامی و مستشاری به سوی ایران روانه کرد. در کمتر از یک ماه پس از پیروزی کودتا، یک ژنرال ارتش آمریکا، وابسته به سازمان سیا، مأمور شد تا در پوشش وابسته نظامی به سازماندهی و آموزش واحدهای جدید اطلاعاتی همت گمارد. واحد اطلاعاتی فرمانداری نظامی تهران در آذر 1332 تأسیس گردید. ژنرال آمریکایی رواب طنزدیکی با بختیار و کارمندانش برقرار کرد و آنها را در موضوعات و مسائل امنیت داخلی آموزش می داد. می توان به مواردی از جمله «مراقبت» و نبازجویی» و کاربد آن در شبکه های اطلاعاتی اشاره کرد.(14)
واحد اطلاعاتی به وجود آمده در فرمانداری نظامی چند سال بعد پایه و اساس تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) شد. اولین مأموریت واحد اطلاعاتی مزبور، مراقبت و کاستن از تهدیداتی بود که متوجه شاه یا دولت زاهدی می شد. این تهدیدات از سوی حزب توده بود (علاوه بر حزب توده گروههای ملی و همچنین افسران مخالف نیز با شاه و زاهدی را تهدید می کردند). مهم ترین دستاور این واحد، کشف و خلع سلاح یک شبکه بزرگ سازماندهی شده در میان فسران حزب توده بود.015)
سرتیپ متوچهر هاشمی(16) در خاطرات خود نوشته است:

فرماندار نظامی تهران علاوه ب رایجاد نظم و ارامش درحوزه عمل خود و فرونشاندن ناآرامیها و آشوبها و اعتصابات و سایر فعالیتهای حزب توده و حرکتهای پراکنده طرفداران فدائیان اسلام، موفق شد در مدت کوتاهی، بسیاری از سازمانهای مخفی و نیمه علتی حزب توده، خانه های امن و پناهگاههای مورد اتفاده، اعضای رده بالای آن حزب و همچنین چاپخانه ها و مخازن اسلحه و اسناد و مدارک آن را کشف و این حزب را به طور کامل متلاشی کند. در ادامه این اقدامات، شبکه نظامی حزب توده هم باید حدود 600 عضو در رده های مختلف ارتش و نیروهای انتظامی کشف گردید و بدین ترتیب، ضربه نهایی به حزب توده وارد آمد. چنانچه این حزب هرگز نتوانست در داخل ایران تجدید حیات کند. به موازات این اقدامات، فرمانداری نظامی همچنین موفق شد سایر گروههای افراطی مخالف رژیم، مثل فعالین جبهه ملی و افراطیون آن را نیز که با رژیم سلطنتی مخالفت آشکار داشتند و اقداماتی را در این زمینه، به عمل آورده بودند، بازداشت و تسلیم دادگاه نماید.(17)

حسین فردوست(18) در خاطرات خود تأکید دارد که آمریکاییها با قدرت تمام وارد صحنه شدند و تصمیم گرفتند ایران را به عنوان پایگاه اصلی خود رد منطقه حفظ کنند. فردوست معتقد است در ابتدا ارتش کانون توجه آمریکاییها بود و در این میان ضد اطلاعات برایشان از اهمیت مضاعفی برخوردار بود. از زمان سلطه آمریکایی ها بر ارتش تا پیروزی انقلاب اسلامی رکن 2 ارتش شامل قسمتهایی «اطلاعات» و «ضد اطلاعات» بود. رکن 2، اداره دوم نیزخوانده می شد.
دلیل توجه آمریکاییها به «ضد اطلاعات» و « ضد جاسوسی» تنها به خاطر نگرانی از خطر نفوذ کمونیسم در جامعه ایران و همسایگی با شوروی بود. آمرکیا معتقد بود که برای خنثی نمودن فعالیتهای سازمان اطلاعاتی جاسوسی شوروی (K. G. B) می بایست ضد اطلاعات ارتش قوی و مقتدر باشد. از اینرو، آمریکا کارشناسان نظامی و ضد جاسوسی خود را برای آموزش افسران نظامی رکن 2 در چندین نوبت به یاران اعزام کرد و نوبه ای هم از افسران ایرنی برای طی دورههای تکمیلی به آمریکا دعوت نمود. بدین ترتیب، ارتش ایران با الگوی آمریکایی، اداره دوم را بنا نهاد و تقویت نمود و شهربانی و ژاندارمری نیز با الگوی ارتش، سازمان اطلاعات و ضد اطلاعات خود را ایجاد کردند.
فردوست من تأکید بر انطباق این الگوبرداریها تفاوتی را متذکر می شود:

طبق اصول ضد اطلاعات، واحد یک لشکرف موظف است فرمانده واحد را از آنچه در واحد می گذرد، مطلع کند. ولی عملاً ضد اطلاعات در انقیاد فرمانده لشکر نبود و از اداره دوم مرکز تبعیت می کرد و حتی از فرمانده لشکر هم گزارش می داد. این در واقع نیاز آمریکاییها و نیاز شاه را برای کنترل ارتش تأمین می نمود.(19)

سپهبد کمال، اولین رئیش اداره دوم از دانش و کاردانی کافی برخوردار نبود و بیشتر تحت نفوذ سرتیپ تاجبخش (رئیس ضد اطلاعات ارتش) بود. سپهبد حاجعلی کیا رئیس بعدی این اداره بود که به سبب اختلافتش با سپبهد تیمور بختیار در شورای امنیت کشور و دلایل دیگر کنار گذاشته شد و بازنشسته شد.
سپهبد ناصر مقدم بعد از کیا سکان رکن 2 را به دست گرفت. در سال 1357 با رفتن مقدم بع ساواک، سپهبد برومند جزی جای او را گرفت، اما اجل مهلتش نداد و ین سمت برایش وفایی نکرد، بعد از او سرلشکر امین افشار هدایت این اداره را به عهده گرفت.

سازمان کوک

اداره دوم ارتش برای کنترل اوضاع داخلی و جمع آوری اطلاعات در تمامی سطوح کشور به ابتکار سپبهد کیا، سازمانی به نام «کوک» را احیا کرد. وجه تسمیه کوک از ترکیب دو حرف اول کجور و کلارستان و حرف وسط نور که هر سه از بخشهای استان مازندران هستند، تشکیل شده است. سابقه تشکیلات آن همه با سالهای بعد از شهریور 1320 و فعالیت گسترده حزب توده در استان مازندران بر می گردد. رکن 2 ارتش برای مقابله با عملکرد آنان (حزب توده و جبهه ملی) چنین سازمانی را ابتدا در مازندران تشکیل و بعد به استانهای دیگر تعمیم داد.(20)
بعد از کودتای 28 مرداد 1332 لزوم توجه جدی به این سازمان در دستور کار رکن 2 قرار گرفت تا به کمک آن شناسایی مخالفین رژیم در سطوح بالای اجتماعی و همچنین جمع آوری اطلاعات درباره رؤسای ادارات و سازمانهای دولتی و بخش خصوصی و سایر فعل و انفعالات را صورت دهد.
از آنجا که این سازمان در زیر مجموعه اداره دوم ارتش بود و این اداره نیز تحت سلطه و نفوذ کامل آمریکا، می توان گفت که آمریکایی ها نقش اصلی در ایجاد، احیائ و سازماندهی این تشکیلات داشتند و از اطلاعات فراهم آمده آن نیز بیشترین استفاده را می نمودند.

گارد جاویدان

در نظام سلطه، امنیت داخلی برای سلطه گر در مرتبه اولی، امنیت و حفاظت خود و خانواده است. در چنین نظامی اصل بر بی اعتمادی است مگر خلاف آن ثابت شود.
در دوره رضا خان کار حفاظت از خانواده و کاخهای سلطنتی بر عهده یک گروهان پیاده بود؛ اما پس از او به میل محد رضا کار محافظت به سه گروهان افزایش یافت که آن را «گردان گارد« نام نهادند. اما این گردان توقع و نیاز شاه را تأمین نمی کرد، از اینرو، گردان به «هنگ گارد» 0شامل سه گردان به اضافه یک گرهان) تبدیل شد. این نیز وافی به مقصود نیفتاد و به دستور مستقیم شاه واحد مستقل دیگری به نام «گارد جاویدان» برای حفاظت کاخ شخصی تشکیل شد.(21)
روز 21 فروروین 1344 در کاخ مرمر حادثه ای خیره کننده رخ داد و کارکرد گارد جاویدان را زیر سئوال برد. گادر وظیفه ای به نام رضا شمس آبادی توانست از دو حصار حفاظتی و امنیتی گارد عبور کند و خود را در مقابل سرسرای کاخ برساند و شاه را به رگبار گلوله ببندد. گرچه افراد گارد ضارب را به شهادت رساندند، اما گارد باید جواب می داد که چطور فردی با سوابق فعالیتهای سیاسی و عضویت در حزب مردم ایران و حمله به خودروی حامل علی امینی (در سال 1342 به هنگام نخست وزیری اش)؛ موفق به عبر از فیلترهای سخت و دقیق استخدامی و گزینشی
ارد شده است؟!

سازمان بی سیم

پس از کودتای 28 مرداد 1332، حضور قوی آمریکا در اترش و نظام سیاسی ایران، تا اندازه ای به معنای حذف و حضور سنتی انگلیس در ایران بود. با این حال، انگلیس با توجه به همین نقش سنتی خود در دستگاه سیاسی- نظامی ایران هنوز حوزه هایی را زیر نفوذ خود داشت. اکان حذف اینتلیجنس سرویس و رابطهای متعددی که رد سازمانهای اداری ایران داشت، غیر ممکن بود و نباید از نظر دور داشت که انگلیس دست آمرکیا را در کوردتا آلود. انگلیس با بهره مندی از مهره هایی چون شاپور جی، برنامه های اطلاعاتی و جاسوسی خود را تحقق می بخشید. بنا بر اعتراف ارتشبد فردوست، جی برجسته ترین و مهم ترین مقام اطلاعاتی انگلیس و هدایت کننده بنرامه های MI6 در ایران بود. شاپور جی با نیروهای مختلف شهری و عشایری در سراسر کشور ارتباطات گسترده داشت و مهره های اطلاعاتی بسیاری چون سرلشکر علی معتضد (قائم مقام ساواک و سفیر ایران در سوریه)، رستیپ منوچهر هاشمی (رئیس اداره ضد جاسوسی- اداره هشتم- ساواک)، سپهبد کمال (رئیس رکن 2 ارتش* و سرتیپ علوی کیل (قائم مقام ساواک) از دوستان وی به شمار می رفتند. او با سه خانواده متنفذ ایرانی، یعنی فرمانفرمائیان، بختیار یو قشقایی رابطه داشت و توانسته بود بسیاری از سیاستمداران و کارگزاران رژیم را به همکار یو حتی جاسوسی برای انگلیس جلب کند. او تعداد زیادی از عناصر و مهره های رژیم را انتخاب و برای آموزش اطلاعاتی به انگلستان اعزام کرد. جی را می توان مجری خاموش سیاستهای اطلاعاتی و انگلیس در ایران نامید.(22)
سرتیپ هاشمی که طبق ادعای فردوست از دوستان نزدیک جی بود، در کتاب «داوری» نوشته است: احتمال قریب به یقین این شخص (جی) همکاریهایی با وزارت خارجه انگلیس و یا MI6 داشته است و هنگامی که ربط بین دولت انگلیس و مقامات عالی رتبه مملکت بود، در مسایل به خصوصی اعمال نفوذ می کرد. هاشمی در نوشته هایش او را از جاسوسی برای انگلیس مبرا می کند و نوشته های فردوست را در خصوص وی دروغ و اغراق آمیز می داند.(23)
پس از پایان جنگ جهانی دوم و با توجه به تجربه موفق ارتش فرانسه در ایجاد شبکه پنهانی بی سیم در سراسر کشور و استفاده از آن در کنار واحدهای ارتش آزادی بخش پس از اشغال فرانسه؛ انگلیس نیز در فکر شد تا چنین شبکه ای در ایران به عنوان طرحی برای مقابله با اشغال شمال کشور توسط شوروی ایجاد کند. این فکر توسط شاپور جی در ایران مطرح و پی گرفته شد و انگلیس با تمسک به نفوذ سنتی خود توانست سازمان بی سیم را پی نهد.
در طرح ایجاد سازمان بی سیم، در شرایط صلح باید به تدریج خانه های امن در سراسر کشور با پوشش بسیار بالا و در نهایت اختفا تعبیه شود و در هر خانه یک بی سیم چی ورزیده با خانواده اش در پوشش کاملاً موجه سکنی داده شود تا در طول سالها در محیط خود کاملاً جا بیفتد و به تدریج در نقاط معینی «دفینه»هایی شامل سکه طلا و اسلحه نیز پنهان گردد. پس از اشغال کشور توسط نیروهای دشمن، این پایگاه های بی سیم به مراکز واحدهای مخفی ارتش آزادی بخش تبدیل می گردد و هر واحد می تواند با دسترسی به دفینه ها، که نقشه آن از مرکز اطلاع داده خواهد شد، امکانات مالی و تسلیحاتی خود را تأمنی کند و به عملیات پارتیزانی دست زند و در عین حال از طریق بی سیم فعالیت اطلاعاتی بالایی را انجام دهد.
در سال 1345 این شبکه مخفی از ستاد ارتش با هدایت شاپور جی به ساختمان دفتر ویژه اطلاعات انتقال یافت. سه افسر فعال این سازمان عبارت بودند از: سرهنگ مقصودی (بعدها سرلشکر شد)، سرهنگ نورانیان (بعدها سرتیپ شد) و شرهنگ فروزین. دکتر میهمن (پیشتر معاون وزارت کار) همه کاره این سازمان در سال 1345 بود.(24)
منوچهر هاشمی در خاطرات خود از کشف یکی از خانه های امن این شبکه در تهران توسط اداره هشتم (ضد جاسوسی) می نویسد:

در بررسی کامل از خانه ای، فرستنده ای قوی به دست آمد که در داخل یک دستگاه رادیوی معمولی جاسازی شده بود.و صاحبخانه در بازجویی اعلام داشت که سالهای پیش توسط یک وکیل مجلس به پزشکی معرفی شد و آن پزشک هم او را به همکاری و استخدام MI6 درآودر وب رای آموزش به انگلستان اعزامش کرد. فرد دستگیر شده معترف می شود کار با بی سیم را در تشکیلات MI6 آموخته است و در بازگست به ایران توس طهمان پزشک در هواپیمایی ملی ایران استخدام می شود و با کار مستمر با بی سیم فوردگاه، در این زمینه به ورزیدگی کامل می رسد. [...] دو روز از دستگیری این شخص نگذشته و بازجویی اش تکمیل نشده بود که ارتشبد نصیری 0رئیس ساواک) دستور داد شخص دستگیر شده آزاد و دستگاه بی سیم مسترد شود و دفترچه او به نماینده MI6 در تهران تحویل گردد. وقتی علت این تصمیم را پرسیدم، نصیری گفت: دولت انگلیس قبل از سال 1332، در بحبوحه قدرت حزب توده در ایران، احازه خواسته بود چهار دستگاه بی سیم در ایران مستقر نماید تا چنانچه روزی توده ایها موفق به براندازی حکومت شدند و ایران در حوزه نفوذ شوروی قرار گرفت، انها بتوانند از داخل ایران اطلاعات لازم را به مرکز خود، مثلاً در قبرس یا نقطه دیگر مخابره کنند.(25)

شبکه ماهوتیان

شبکه اطلاعاتی و مخفی دیگری که با هدایت و برنامه ریزی شاپور جی در شمال ایران ایجاد شده بود، شبکه ای تحت سرپرستی سرتیپ ماهوتیان بود. این شبکه عملاً شبکه ای از MI6 بود که با امکانات و بودجه ساواک اداره می شد، ولی عملاً اطلاعات ان فقط و فقط به MI6 تحویل می گردید. هدف انگلیسی ها از ایجاد این شبکه، کشف عناصری بود که در شمال ایران برای روسها کار می کردند.(26)
این دو سازمان (بی سیم و شبکه ماهوتیان) به سبک کار انگلیسی ها کاملآً مخفی و با پرسنلی محدود اداره می شد. به طور قطع عمده ترین اهداف سرویسهای اطلاعاتی آمرکیا و انگلیس در یاران، در درجه اول حفاظت از اتباع K.G.B و G. R. U و در درجه دوم، شکار مأموران حریف و به خدمت درآوردن آنهاد بود. هدف غائی از تنیدن چنین شبکه هایی بعضاً موازی، مبارزه با کمونیسم و تأمین اهداف استعماری بود.

دفتر ویژه اطلاعات

این واحد اطلاعاتی نیز به امعان نظر انگلیس در سفر شاه به لندن در سال 1338 به او دیکه شد و در پی آن با نظر ماسعد شاپور جی، ارتشبد فردوست، دوست دوران نوجوانی، امین و محرم اسرار محمد رضا پهلوی برای کسب دستورات راهنماییها و آموزشهای لازم راهی لندن شد، تا فرمان هدایت این دفتر را به عهده بگیرد.
ضرورت وجودیاین دفتر به سبب تعداد مراکز اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی در ارتش، شهربانی، ژاندرمری، ساواک و دیگر شبکه های مخفی و پنهان بود، که امکان اشراف و تسلط کافی شاه بر آنها نبود. لذا دفتری نیاز بود تا بولتنها و گزارشات واصله از آنها را بررسی و تلیخص نماید و خیل فشرده به اطلاع شاه برساند.
در سازهای نخستین، این دفتر به لحاظ تشکیلاتی و نیروی اسانی بسیار محدود بود، اما با گذشت زمان و بالتبع تشکیلات آن گسترش یافت. بیشتر اشاره شد که سازمان بی سیم از ارتش جدا و به این دفتر پیوست. دفتر سعی نمود در طول حیات خود مأموران، مخفی ای را به مراکز اطلاعاتی و ضد جاسوسی ارتش، ژاندرمری و شهربانی رسوخ دهد و شبکه های پنهانی را ایجاد نماید. این شبکه ها کاملاً مخفی و مأموران نسبت به یکدیگر ناآشنا بودند. در تمامی طول حیات دفتر ویژه اطلاعات حسین فردوست هدایت و اداره آن را در عهده خود نگهداشت.

سازمان بازرسی شاهنشاهی

این سازمان در سال 1337 به دنبال انتقادات آمریکا از ایران منبی بر وجود فساد گسترده در کشور ایجاد شد. سازمان بازرسی وظیفه داشت تا با کار کنترل و نظارت دقیق بر ارکان مختلف حکومت به ویژه نیروهای نظامی از بروز نارضایتی و نیز شکل گیری توطئه کودتا جلوگیری نماید. این سازمان وسیله ای خصوصی در دست شاه بود تا تمایم سازمانهای دولتی را مرتب و با نوبه ای به واسطه مأمورین و بازرسین آموزش دیده، مورد بازدید و بازرسی قرار دهد.
این سازمان که به عبارتی چشم و گوش اختصاصی شاه در قبال عملکرد دستگاهای حکومتی بود با گذشت زمان حتی با عریض و طویل شدن آن نتوانست کارایی چشمگیری از خود نشان دهد.
دکتر علی امینی وقتی در سال 1340 به ضرب و زور آمریکایی ها به مسند صدر الوزرایی تکیه زد در راستای برنامه ای اصلاحی خود بساط این سازمان را برچید تا به ادعای خود از حیف و میل سرمایه های عممی جلوگیری نمید. اما تعطیلی این سازمان چند سالی طول نکشید چرا که شاه در پی ترور حسنعلی منصور(27) و احساس ناامنی در جامعه، احیای آن را در دستور کار کابینه هویدا قرار داد.
سپهبد مرتضی یزدان پناه از بدو تشکیل این سازمان مسئولیت آن را به عهده داشت و تا سال 1350 رویه ای معتدل از خویش نشان داد، با فوت یزدان پناه، فردوست جای او را گرفت و تغییراتی بنیادین در این سازمان از حیث پرسنل و روش ایجاد کرد. او افسران قدیمی به عاریت گرفته شده از ارتش را بازنشسته کرد و یا به کناری نهاد و به جای آن از نیروهای جدید و امرایی مجرب بهبه گرفت و با استخدام چند قاضی دامنه کار این سازمان راگسترش داد و کنترل و مراقبت شدیدتری از سازمانها و مراکز دولتی به عمل آورد.
گزارشهای این سازمان مستقیم به دست شاه می رسید، اما از آنجا که شاه میلی به شنیدن گزارشان منفی و انتقادی نداشت، بعد از مدتی گزارشات را سانسور و کانالیزه شده در اختیارش قرار می دادند و این مختص سازمان بازرسی نبود، بلکه تمایم سازمانها و مراکز اطلاعاتی از ارسال گزارشات منفی احتراز می کردند، در نتیجه کاریی چنین سازمانهایی تا حد پرونده سازی برای یکدیگر نزول کرد.

شورای امنیت کشور

شورای امنیت کشور، یا شورای عالی هماهنگی، نهاد هماهنگ کننده دوایر امنیتی - اطلاعاتی کشور بود. این شورا ارمغان سفر فردوست به انگلیس بود. زمانی که او در سال 1338 برای اخذ دستورات و آموزشهای لازم برای ایجاد دفتر ویژه اطلاعات به لندن رفت، وجود چنین نهاد هماهنگ کننده ای را برای رژیم لازم دید. فردوست در خاطراتش نوشته است:

طبق الگوی انگلیسی، ظاهراً ارگان مشابه «کمیته مشترک اطلاعاتی» (J. I. C) را نیز با نام «شورای امنیت کشور» تشکیل دادم و با تصویب محمد رضا مقرر شد جلسات به طور هفتگی در ساختمان درون محوطه کاخ مرمر که آن را محل کار اداره دوم ارتش کرده بودند، تشکیل شود. محمد رضا شرکت وزرا را در ارگان فوق منع کرد، اولین جلسات با ترکیب رئیس اداره دوم ارتش (سپهبد حاجیعلی کیا)، رئیس ساواک (تیمسار ختیار)، رئیس شهربانی کل کشور(سپهبد مهدیقلی علوی مقدم)، فرمانده ژاندارمری کل کشور (سرلشکر مقبلی یا مالک) و رئیس دفتر ویژه اطلاعات (ارتشبد فردوست)، تشکیل شد.(28)

گویا جلسات این شورا به خاطر اختلافات ررسای برخی دوایر و مراکز با یکدیگر نتایج مطلوبی را به دیت نمی دهد حتی دخالت شاه در برکناری برخی از ایشان (تیمور بخیتار و حاجعلی کیا) سودمند نیافتاد و این شورا تا سال 1349 به صورت مج دار و مریز اداره می شود.
در سال 1349 محمد رضاپهلوی اعضای شورای امنیت کشور را به جلسه ای فراخواند، در این جلسه شاپور جی سخنانی طرح کرد و از شورای اطلاعاتی- امنیتی با جلسات منظم و موضوعات مهم مملکت سخن گفت. بعد شاه نسبت به اهمال کار در شورا هشدار داد و در اهمیت شورای هماهنگی رده یک و دو که باید تشکیل می شد صحبت کرد.(29)
پس از آن شورای هماهنگی رده یک با همان ترکیب شورای امنیت کشور به اضافه رئیس ستاد ارتش تشکیل و به «شورای عالی هماهنگی» معروف شد. شورایی هم با شرکت مقامات رده دو ارگانها و مراکز اطلاعاتی، امنیتی و انتظامی تشکیل شد که نشورای هماهنگی رده دو» نام گرفت. وظایف این شوراها بررسی مسائل امنیت کشور و تصمیم گیری و اولویت بندی فعالیتهاو اتخاذ تدابیر امنیتی و تقسیم و هماهنگی وظایف بود.

ساواک: غول دیکتاتوری

در سال 1331 دکتر مصدق، با استفاده از اختیارات خود لایحه تشکیل «کمیسیون امنیت اجتماعی» را به تصویب مجلس رسانید. اهداف بسیار شداد و غلاظی که در مورد این قانون به منظور جلوگیری از بخشی از فعالیتهای سیاسی گنجانده شده بود، اسباب نگرانی بسیاری از رجال، احزاب و مطبوعات آن روز کشور شد، تا جایی که برخی از تصویب آن قانون به تولد ـغول دیکتاتوری» یاد کردند. داکتر مظفر بقایی(30) نماینده مجلس در مخالفت با تصویب این قانون در جلسه 25 دی 1331 در پشت تریبون مجلس گفت:

آقا از برای خدا بروید یزید را زنده کنید و فرماندار نظامی بکنید، شمر را هم دادستان حکومت نظامی؛ ولی این قانون را نیاورید.

رئوس مواردی که در قانون امنیت اجتماعی گنجانده شده بود، به شرح زیر است:
1. تعقیب کسانی که تحریک به اعتصاب و عصیان و نافرمانی می کنند؛
2. تعقیب و مجازات کسانی که تمرد از قانون می کنند و در اخلال نظم و آرامش کشور می کوشند؛
3. ازدحام و تحصن و توطئه، غیر قانونی اعلام می شود؛
4. گزارش مسئولین مؤسسات عمومی، رؤسای ادارات دولتی، مراجع قضایی و مأمورین انتظامی معتبر است، مگر خلاف آن ثابت شود؛
5. متهمین حق اعترا و استیناف را به هیچ وجه نخواهند داشت؛
6. متصدیان دولتی در ردیف ضابطین دادگستری قرار داند.
سرتیپ هاشمی رئیس اداره ضد جاسوسی ساواک در خاطرات خود این قانون را با همه شدت و غلظتش نه کافی می داند و نه جامع. معتقد است در این قانون فقط به مقابله به حوادث و اتفاقات رخ داده توجه شده است و به مسائل امنیتی که باید ناظر به مراقبتهای پیشگیرانه از توطئه ها و اخلال باشد و یا در کشف و خنثی کردن آنها قبل از وقوع نقشی داشته باشد، توجهیه نشده است. مضافاً اینکه هیچ اشاره ای به مقابله به عملیلات جاسوسی دول بیگانه و نفوذ آنها در دستگاهها و نهادهای دولتی و ارتباطشان با عوامل داخلی وابسته به آنها نشده است.(31) تشکیل این کمیسیون و تصویب این قانون بعدها خدمت بزرگی بود بر ابقای خودکامگی محمد رضا پهلوی و مقدمه ای برای تصویب قانون تشکیل ساواک در اسفند 1335.
در قانون تدسیس ساواک، ماده یک، هدف از تأسیس ساواک را حفظ امنیت کشور و جلوگیر یاز هر گونه توطئه مضر به مصالح عمومی ذکر کرده است. ماده دو وظایف سازمان را برشمرده است، از جمله: تحصیل اطلاعات، تعقیب اعمالی که متضمن از اقسام جاسوسی است، جلوگیری از فعالیت جمعیتهای غیر قانونی، جلوگیری از توسئه بر ضد امنیت کشور، بازرسی و کشف نسبت به بزه ها.(32)

زمینه های تأسیس ساواک

آمریکا پس از سقوط دولت مصدق جایگاه ویژه ای در مناسبات با ایران به دست آورد. معاملات نفتی و امتیازات اقتصادی در ایران به نفع آن کشور تغییر کرد و در موقعیت ویژه ای در منطقه خاورمیانه قرار گرفت. همسایگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی، بهایالات متحده فرصت دادتا با حضور قوی الاعاتی و نظامی در یاران به مهار حرکتهای نفوذی و جاسوسی شوروی بپردازد و در برابر خطر کمونیسم با اتخاذ دکترین «استراتژی دفاع پیرامونی» در ایران سدی ایجاد نماید. آمریکا با آن که با احیائ وتقویت اداره دوم ارتش و ایجاد واحد ضد اطلاعات این اداره به تحکیم موقعیت نظامی وسیاسی خود پرداختف اما کشف شبکه گسترده حزب توده در مرداد سال 1333 آمریکایی ها را به این واقعیت نزدیک کرد که مقابله با تهدید شوروی و نفوذ کم نیسم فقط با کنترل نیروهای نظامی و انتظامی میسر نیست و باید چاره ای اندیشید تا در تمامی سطوح جامعه مراقبتها و کنترلهایی اعمال و اقدامات پیش گیرانه اتخاذ شود.
در اواخر دهه سی ایران به عنوان یکی از متحدین واقعی آمریکا تلقی می گردید. از اینرو، مقادیر قابل توجهی کمکهای اقتصادی و امنیتی دریافت نمود و در حمایت از آمریکا به عضویت پیمان بغداد(33) که یک سازمان حمایتگر آمریکا در منطقه آسیای جنوب غربی بود، درآمد.(34)
بین سالهای 1336 تا 1339 ایالتت متحده مبلغ 240 میلیون دلار کمک نظامی برای بازسازی ایران پرداخت کرد. همکاریهای ایران با ایالات متحده نتایجی نیز در حوزه امنیت ملی ایران ایجاد نمود و ضریب آن را افزایش می داد. در این رابطه سیاستگذاران آمریکایی به این نتیجه رسیده بودند که ایران از اواسط دهه سی در حوزه امنیت ملی با دو نوع تهدید روبرو می باشد که عبارتند از: الف) شورشهای سیاسی داخلی که یا به گونه ای مستقل است و یا این که از حمایت شوروی بیرخوردار است؛ ب) تجاوز ناشی از توسعه طلبی اتحاد شوروی که ممکن است مستقیماً و یا توسط متحدان شوروی در منطقه صورت بگیرد.
ایالات متحده برای کاهش تهدیدات نسبت به امنیت منطقه ای خود، روابط متسحکم و گسترده ای را در سالهای بعد از کودتای 1332 با ایران آغاز کرد. در پرتو این روابط، ایران به مقادیر قابل توجهی از همکاریهای نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی آمریکا دست یافت.(35)
نفوذ شوروی در مصر، عراق افغانستان، مراقبت از هر دو هزار و پانصد کیلومتر مرزهای مشترک میان دو کشور را بیش از هر زمان دیگر ایجاب می کرد. آمریکا کوشید تا با استقرار پایگاههای استراق سمع در ایران از چند و چون فعالیتهیا سرویسهای اطلاعاتی جاسوسی K.G.B و G.R.U اطلاعاتی کسب کند. علاوه بر این سازمان سیا مرکز خود در خاورمیانه را از نیکوزیا به تهران انتقال داد.
رژیم دیکتاتور پهلوی علاوه بر سرکوب احزاب مارکسیستی- کمونیستی، به دلیل بیمناکی از فعالیت گروههای مذهبی به سرکوب آنها نیز مبادرت ورزید. جمعیت فدائیان اسلام که به رهبری شهید نواب صفوی اقدام به ترور سپهبد رزم آرا کرده و بهانه اصلی را به مجلسیان برای ملی شدن صنعت نفت داده بودند و ثدای مخالفت خود را با لیبرالیزه شدن کشور و اعتراض علیه وابستگی به استعمار را در هر کوی وب رزن طنین انداز کرده بودند؛ خطری بالفعل برای شاه به حساب می امدند. لذا سرکوب خونین این گروه در دستور حکومت نظامی بختیار قرار گرفت و در سال 1334 رهبران آن به جوخه اعدام سپرده شدند.
دکترین تیمور بختیار در سرکوب آشکار، در دراز مدت ارکان حکومتی پهلوی را سست می کرد و دست کارگزاران آن را از منابع حیاتی و اقتصادی که بی حساب و کتاب از آن بهره می بردند، کوتاه می نمود. با کنار رفتن چنین کارگزاران خدوم استعمار، به طور قطع منافع اربابان ایشان نیز به خطر می افتاد و هیچ تصمینی نبود که گروه و حاکمیتی دیگر بتواند خواستها و نیات استعماری ایشان را تأمین کنند. پس منافع رژیم و کارگزاران آن با منافع دول استعماری در یک وابستگی متقابل قرار داشت و به هم گره خورده بود..
منافع استعمارگران در گروه ترویج مصرف زدگی در جامعه بود. مصرف محصولات وارداتی متضمن پذیرش آداب و فرهنگ وارداتی بود و البته ترویج و تبلیغ فرهنگ عاریه ای، موجب مصرف بیشتر و سرزیر شدن سودهای سرشار به جیب استعمارگران بود. طبیعی است که استعمارگران و کارگزاران و سردمداران رژیم برای تأمین منافع یکدیگر می بایست از همدیگر مراقبت و محافظت کنند.
بدین روی، براهداف ساواک به غیر از مبارزه با خطر کونیسم و مقابله با توسعه طلبی شوروی می توان تأمین منافع استبداد و استعمار و نیز تحصیل فرهنگ غالب آن را افزود. ساواک تشکیل شد تا با تأمنی امنیت رژیم، چرخه وابستگی را تشدید نمید. شاید بیش از خود رژیم، این آمریکا بود که شائق بر تشکیل چنین سازمانی اطلاعاتی- امنیتی بود.
لذا شاه پس از اخذ راهنماییها و دساورات لازم از ایالات متحده برای پایان بخشیدن به خوف و هراس از آینده خیوش درصدد شد تا به عمر حکومت نظامی پایان دهد. اما این امر بدون جایگزینی سازمان امنیتی به معنی انتحاری برای شاه بود. پس لایحه تشکیل یک سازمان مخفی را در سال 1335 به تصویب مجلسین (شورای ملی و سنا) رساند. به برخی مفاد این قانون پیشتر اشاره شد.

سازماندهی و تشکیلات ساواک

سالهای اولیه ساواک عمدتاً به تأسیس واحدها و فراهم آوردن امکانات و تدارکات و نیازهای ادرای، فنی، ساختمانی و تهیه شرح وظایف و تأمین کارد سازمانی گذشت.
ساواک نیروی انسانی خود را در بدو تأسیس از دو محل تأمین کرد. یک گروه از افسرانی که از فرماندرای نظامی به ساواک منتقل شدند. آنن هم چون فرمانده شان تیمور بختیار از روحیه ای خشک و خشن برخوردار بوده و بدون انعطاف عمل می کردند و می خواستند امور امنیتی- اطلاعاتی تعریف شده برای ساواک را با خشونت و داغ و درفش پیش ببرند. گروه دوم، افسرانی بودند که از اداره دوم ستاد ارتش برای ساواک به عاریت گرفته شده بودند.
سرتیپ منوچهر هاشمی از جمله افسران گروه دوم است که هنگام پیرایش ساواک از رکن دوم به این تشکیلا فراخوانده شد و پس از یک دوره توجهی و آموزش به ریاست ساواک استان فارس منصوب شد و تا ریاست اداره کل ضد جاسوسی (اداره هشتم) پیش رفت. وی افسران مدعو از اداره دوم ارتش را دارای روحیات معتدل می داند. افسرانی که معتقد بودند ساواک باید هم خود را صرف عملیات تحقیقاتی و تجسسی نماید و کادر آن باید از غیر نظامیان تشکیل شود.(36) به غیر از افسران فوق، در ردس سازماندهی ساواک ده مستشار نظامی قرار داشتند. فردوست متذکر است: این مستشاران درصدد بودند تا طبق قواره سازمان خودشان (C.I.A) به سازماندهی ساواک بپردازند. با این تفاوت که چون فعالیت خارجی ایران ناچیز است، مانند «سیام بدان سازمان مستقلی نداده و این وظایف را به همراه وظایف امنیتی، درون یک سازمان گنجانیده و نام آن را «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» گذاردند. بنابراین ساواک دو وظیفه اطلاعات خارجی و امنیت داخلی را به عهده داشت و تلفیقی از دو سازمان C.I.A و F.B. I بود. بدین ترتیب که ادارات کل سوم و هشتم وظایف F.B.I و ادارت کل دوم و هفتم وظایف C.I.A را انجام می دادند.(37)
به طور کلی دو اداره دوم و هفتم را نسازمان اطلاعات خارجی» و ادارات سوم، چهارم و هشتم را «سازمان ضد اطلاعات» می نامیدند. پنج اداره کل دیگر 0یکم، پنجم، ششم، نهم و دهم) نقش تدارکاتی و پشتیبانی این سازمان را به عهده داشتند.(38)
ساواک عملاً با حمایت و کمک سرویسهای اطلاعاتی - امنیتی آمریکا و انگلیش شکل گرفت، اما باید تأکید کرد که توجه جدی انگلیسی ها به دفتر ویژه اطلاعات بود و توجه آمریکایی ها به ساواک و اداره دم ارتش. چرا که انگلیسی ها در کار اطلاعاتی- امنیتی خود به دنبال سازمانی کوچک و در نهایت اختفاء بودند و آمریکایی ها به دنبال تشکیلاتی وسیع، پرطمطراق، پرحجم و پرتظاهر مثل ساواک. پس می توان ادعا کرد که ساواک بیشتر منطبق با الگوی سازمان اطلاعات خارجی (C.I.A) و امنیت داخلی (F.B.I) آمریکایی ها بود.
به این ترتیب ساواک مشتمل بر یک سازمان مرکزی و ده اداره کل بود. سازمان مرکزی شامل حوزه ریاست، دفتر قائم مقام، دبیر خانه، بزرسی کل، بازرسی کل مالی، دبیر خانه شورای امنیت، بودجه و حسابداری، دادگاه اداری و ستاد ساواکهای استانها و شهرستانها بود. ادارات کل سازمان اطلاعات خارجی و پشتیبانی ساواک نیز به شرح زیر تقسیم شده بودند:
1. اداره کل یکم (امور اداری): در برگیرنده امور اداری، کارگزینی، تشریفات و مخابرات بود.
2. اداره کل دوم (جمع آوری و تحصیل اطلاعات خارجی): این اداره کل، مسئول کسب اطلاعات خارجی، حمع اوری اطلاعات پنهانی از کشورهای هدف بود.
3. اداره کل پنجم (فنی): این اداره کل وظایف فنی مربوط به مراقبت و تعقیب؛ از قبیل شنود تلفنی و استراق سمع، سانسور، باز کرد قفل، خط شناسی، عکاسی و ... را به عهده داشت.
4. اداره کل ششم (امور مالی بودجه): وظیفه تهیه و تنظیم و تخصیص بودجه امور مالی و حسابداری و تدارکات و کارپردازی در عهده این اداره کل بود.
5. اداره کل هفتم (بررسی اطلاعات خاری): تجزیه و تحلیل (آنالیز) و استنتاج از اطلاعات ارسالی اداره کل دوم در دستور کار این اداره کل بود.
6. اداه کل نهم (تحقیق): بخ تحقیق و بررسی سوابق افراد و پرسنل ساواک و دیگر سازمانها- به درخواست خود آنها می پرداخت. این اداره کل از ادارتی است که با آمدن حسین فردوست به ساواک به تشکیلات افزوده شد
7. اداره کل دهم (آموزش): این اداره عهده دار وظایف اموزشی پرسنل ساواکبر حسب نیازهای هر واحد، از زبان خارجی تا دوره های فنی مثل آموزش خط شناسی، بازجویی، تهیه گزارش، مخابراات، حفاظت و ... بود. اساس و شالوده این اداره بر آموزشها سیا و موساد استوار بود.
به لحاظ تقسیمات منطقه ای و جغرافیایی ساواک به سه دسته: استانها، شهرستاها و ساواک تهران تقسیم می شد. ده اداره کل ساواک در نمایندگیهای استانها و شهرستانها شعب داشتند و هر شعب گزارش خود را به اداره کل مرکزی ارسال می کرد.
سازمان دهی اداری ساواک شامل استخدام، تحقیق، ترفیعات، ارجاع شغل، آموزش، تخلفات اداری، تشویقات، حقوق و مزایا و بازنشستگی بود.(39)
در سازماندهی و ساختار بندی ساواک به رعایت دو اصل حیاتی توجه لازم شده بود. «اصلی پنهان کاری»، تمامی ادارات و واحدها از تظاهر و ارائه اطلاعات و بازر نمودن خویش ممنوع بودند. در مورد نفرات و مستخدمین، مدیرا و مأموران این اصل دو وجه داشت: وجه پرهیز از اظهار وجود و انتساب به ساواک، و وجه مخفی نگهداشتن انجام عملیات از طراحی تا اجرا و آنالیز بود. معمولاً نیروهای اموزش دیده و مجرباز اظهار وجود و تظاهر انتساب به ساواک احتناب می کردند. نیروهای متخصص و کارآزموده این اصل را توجیه و بهتر رعایت می کردند. در صورت تخطی در این قسم از افراد، هدف سوئ استفاده، انتفاع و بهره برداری شخص در نظر بود. اما نیروهای سطوح پایین هرم ساواک که بیشترین عدم پایبندی به این اصل برای آنها به ثبت رسیده اسا، عده رعایشتان بیشتر به دلیل نیل به اظهار وجود و از روی ناآآگاهی و کم توجهی است.
دومین اصل مورد توجه در سازماندهی ساواک، «اصل حیطه بندی» است. سعی شده بود در ساواک مطابق با ساختار سازمانهای اطلاعاتی مطرح کشورهای بزرگ، در مدیریت ادارات کل اصل حیطه بندی رعایت شود و اهداف و وظایف آ اداره کاملاض مشخص و مستقل از سایر ادارات باشد و هر اداره بدون دخالت سایر ادارات به وظایف تعریف شده خود بپردازد. در ساواک سعی شده بود اطلاع واردات از عملکرد، عملیات و کارهای یکدیگری در حداقلهای ممکن باشد. رعایت این اصل تا حدی بود که کارمندان ادارات مختلف همدیگر را نمی شناختند.
رعایت این اصل در عملکر چنین سازمانهایی، از دو دلیل منطقی بسیار محکم پیروی می کرد، نخست اینکه آگاهی از جزئیات عملیات و شیوه کار واحدهای دیگر، تداخل وظایف را در دو یا چند واحد مستقل به وجود می آورد که قطعاً در نتیجه بخشی از عملیات تأثیر معکوس می گذاشت. دلیل دوم ناظر به این نکته است که در صورت آکاهی یک یا چند واحد از جزئیات عملیات واحد دیگر، پنهان کاری کامل عملیات از کنترل واحد مسئول خارج و در صورت درز اطلعات ردیابی عامل نشر غیرممکن، یا حداقل بسیار مشکل می شد.
رعایت اصل حیطه بندی از مزیت بزرگی برخوردار است و آن اینکه در صورت اغفال و خیانت عضوی از یک واحد، اطلاعات ربوده شده فقط به آن واحد مربوط می شود و عضو خاطی، اطلاعاتی از سایر واحدها ندارد که در اختیار سازمانهای اطلاعاتی غیر بگذارد.(40)
از سال 1340 فردوست با تصدی قائم مقامی ساواک و برای ایجاد تغییر و تحمل و سازمماندهی جدید ساواک، کمیسیونی در این سازمان به نام «کمیسیون عالی ساواک» ایجاد کرد. افراد این کمسیون از زبده ترین و تخصصی ترین افراد ساواک بودند که ابتدا به برسی هدف ساواک؛ شرح وظایف اداری و تعریف تشکیلاتی، تهیه و تنظیم چارت اداری و سازمانی، بررسی وسایل مورد نیاز پرداختند.بعدها این کمسیون مسئول رسیدگی به مشکلات ارائه شده از سوی سازماهای تابعه ساواک و نیز مسئول تعیین افراد برای احراز مشاغل حساس گردید.(41)

ادوار ریاست ساواک

ساواک در طول حیات خود چهار نوع مدیریت را با چهار رئیس انتصابی از طرف محمد رضا پهلوی تجربه کرد.
دوره اول (ریاست بختیار): این دوره تأسیس رسمی ساواک از اسفند 1335 تا اسفند 1339 را در بر می یگرد. تیمور بختیار(42) در رأس این تشکیلات توانست نمایندگیهای ساواک را در بیشتر شهرهای ایران برپا نماید، و به لقب «پدر ساواک ایران» شناخته شود. او در این دوره، در ساواک از محبوبیت خاصی بین مأمورین و نظامیان برخوردار بود؛ اما ب رخلاف ان در میان مردم هیچ جایگاهی نداشت. جیمز ا. بیل در مورد او نوشته است:

نخستین رئیس ساواکسرتیپی 39 ساله، فارغ التحصیل از سن سیر بود که نسبت او همانند ملکه ثریا به ایل قدرتمند بختیار می رسید. تیمور بختیار مردی قوی، خشن و جاه طلب بود، شخصیتی ایده آل برای سیاست پلیسی که شاه به تازگی در اداره کشور به کار رگفته بود، به شمار می رفت. بختیار ساواک را شبیه به خود بنا نهاد و طولی نکشید که وی در اذهان مردم هویتی نامحبوب و مخوف یافت. ذهن او بر دو هدف سیاسی متمرکز بود؛ او نیتی باطنی برای از میان برداشتن هر گونه فعالیت سیاسی در ایران و دوم برقراری پایه های قدرت برای رسیدن به تارک هرم قدرت سیاسی در کشور.(43)

روز 22 اسفند ماه 1339 اورل هریمن، سفیر سیار و فستاده ویژه رئیس جمهوری آمریکا وارد تهران شد. دو روز بعد در 24 اسفند، محمد رضا پهلوی در اجرای نظر مقامات آمریکایی دست به یک کودتا در ارتش زد و ارتشبد عبدالله هدایت، رئیس ستاد کل؛ سپهبد بهرام آریانا، فرمانده نیروی زمینی؛ سپهبد حاجعلی کیا، رئیس اداره دوم ارتش؛ و سپهبد تیمور بختیار، رئیس ساواک و معاون نخست وزیر را از کار برکنار کرد.(44) برکناری بختیار علت دیگر ی نیز داشت و آن جاه طلبی او و محبوبیت و قدرت روز افزونش در میان نظامیان و ساواکیها بود که شاه را به هراس انداخت. بختیار برای شاه خطر بالقوه ای بود که اگر موفق به جلب و حمایت آمریکا می شد، می توانست به راحتی سلطنت پهلوی را به باد دهد و خود بر تحت سلطنت جلوس کند.
دوره دوم( ریاست پاکروان): پاکروان(45) پس از برکناری بختیار به هدایت ساواک تا بهمن 1343 پرداخت. دلانوا مورخ فرانسوی در کتاب «ساواک» نوشته است: هر چه بختیار خشن و جاه طلب و اهل عمل بود، پاکروان مردی ادیب و با نزاکت و مطلع از وضع دنیا بود.(46)
در دوره ریاست پامروان، حسین فردوست قائم مقام وی بود، او علاقمند بود تا پاکروان کنترل کامل اوضاع را در دست بگیرد. اما پاکروان دکترین امنیتی خاصی داشت و از نظر و اندیشه برتری برخوردار بود، از این رو فردوست »کمیسیون عالی ساواک» را(که پیشتر دباره آن صحبت شد) شکل داد تا نفوذ وسیطره خود را در ساواک گسترش بخشد. بخشی از تندرویها و برخوردهای شدید با مخالفین، نتیجه تصمیمات این کمیسوین در این دروه بود.
سرتیپ منوچهر هاشمی که بیشترین رشد خود را در دوران سرلشکر پاکروان طی کرد، درباره دکترین امنیتی او معتقد است: سرلشکر پاکروان به مسایل کوچک و عادی، از جمله تعقیب جوانها با بات عقاید سیاسی و ایدئولوژیک آنها و بگیرد و ببند کمتر اهمتی می داد و این قبیل امور را عادی تلقی می کرد و معتقد بود که گرایش جوانها به مسائل سیاسی ، طییعی است و در همه جوامع وجود دارد و نباید با این پدیده برخورد جدی و خشن کرد، اما برای مسائل مهم امنیتی و مصالح کشور اهمیت زیادی قائل بود و از افق وسیع ترین به مسایل و. مشکلات مملکتی توجه داشت.(47)
گرچه بسیاری (چون سرتیپ هاشمی در کتاب «داوری» و دلانوا در کتاب «ساواک») کوشیده اند تا پاکروان را از جنایتها و سیاستهای سرکوب رژیم پهلوی مبرا جلوه دهند و در وصف مصلحت دانی، کاردانی و فرزانگی او سخنها برانند، اما به جرئت باید گفت که پاکروان جنایت کاری است با دستهای پاکیزه، او مدت 45 سال، در تقویت سیستمی کوشید که پایه های آن بر دیکتاتوری، ظلم و فساد استوار بود. در دوره تصدی و مدیریت در ساواک او عامل سرکوب مخالفتین در قضایای انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید، 15 خرداد 1342 و کاپیتولاسیون بود. به هیچ روی نقش وی در تبعید حضرت امام حمینی (ره) از کشور قابل بخشش نیست. دوره پاکروان در ساواک دوره اوج همکاری ساواک با موساد است و مربیان و کارشناسان و مستشاران اسرائیلی به نیابت از طرف سازمان سیا متدهای مختلف بازجویی، تعقیب، جاسوسی، ضد جاسوسی، عملیات ضد براندازی، جنگ روانی و شایعه و ... را آموزش دادند.
دوره سوم (ریاست نصیری): این دوره در دامنه زمانی بهمن 1343 تا تیر 1357 ست. سپهبد نصیری،(48) به عنوان یک نظامی در گذشته وفاداری خود را نسبت به شاه به اثبات رسانده بود. او در کودتای 28 مرداد در کنار کودتاچیان قرار داشت، و موقعیتها و پیشرفتهای او در ارکان رژیم پهلوی مرهون همراهی او در این کودتا است.
در بهمن 1343 شاه، ترور حسنعلی منصور را حمل بر ضعف ساواک نمود و برای ایجاد تغییراتی در آن پاکروان را بر کنار و نصیری را به جای او برگزید. شاه مردی را برای ساواک می خواست که مشت آهنیتی بختیار و سرسپردگی پاکروان را یکجا داشته باشد، این شخصیت در وجود نصیری متجلی بود.
دوره نصیری مشحون است از فعالیتها و اقدامات خشونت بار و بی پشتوانه فکری. او طوری عمل می کرد که حاکمان می خواستند، نه ان گونه که شایسته یک سیتسم اطلاعاتی- امنیتی بود. ابزار آلاتی مدرن داشت برای برخوردهایی بدون. مغز متفکر اداره ای که او در رأسش بود، دو نفر بودند: فردوست و ثابتی.
فردوست تا فروردین 50 قائم مقام نصیری بود. نظریات و تفکر او در این دوره در سیاستها و برنامه های ساواک اعمال می شد. از سال 50 تا 57 گرچه سرلشکر علی معتضد به جای فردوست نشست،اما نفوذ و سیطره او را نداشت. در عوض ثایتی در این دوره سایه سنگین ساواک بود. هر جا که ساواک بود این سایه هم بود. در این آیام، ساواک مافوق قانون عمل می کند. برای بیشتر رجال سیاسی پرونده ای برای روز مبادا می ساخت و در زد و بندهای اقتصادی و مقاطعه کاری حضوری چشمگیر داست./ در این دوره با اتکا به تکنولوزی روز، برخورد با مخالفین زهرآگین و پیچیده تر و شکنجه و بازجویی سیستماتیک تر شد.
در دوره فرمانروایی نصیری بر ساواک اداره کل سوم فرمان این ماشین مخوف بود. اداره کل امنیت داخل به خارج از کشور نیز کشدیه شد. برای هماهنگی و سرعت بیشتر کمیته مشترک ضد خرابکاری ایجاد شد که کارگردان اصلی آن اداره کل سوم ساواک بود.
در روزگار نصیری ساواک چهره ای مخوف و وحشتناک یافت و آن قدر به قدرت بازو نگریست که از فکر بازماند و نتوانست تغییرات و تحولات سیاسی و رشد و خواستهای طبیعی جامعه را درک کند و به سنجش صحیحی دست زند. وقتی ضرب اهنگ انقلاب تند شد شاه غالب کوتاهیها را از چشم ساواک دید و در حرکت رفورمی و فرومالیستی نصیری را زا یان کانون امنیتی- اطلاعاتی بر کنار کرد.
سرتیپ هاشمی در خاطرات خود (در کتاب داوری) نوشته است: از پاکروان درباره نصیری پرسیدم. گفت: سپهبد نصیری افسر بسیار وطن پرست و شاهدوستی است، ولی متأسفانه همواره یک بعدی فکر می کند. فاقد آن جامعیت لازم است که بتواند سازمان به این مهمی را، آن هم در اوضاع و احوالی که رژیم ایران از هر هر طرف در معرض تهدید است، اداره بکند. مضاف بر این که نه خود او، نه قائم مقام او، کوچکترین تجربه و سابقه ای در امور اطلاعاتی به خصوص کارهای عملیاتی ندارند.(49).
ارتشبد حسن طوفانیان(50) در خاطرات خود در طرح تاریخ شفاهی هاروارد گفته است: نصیری بی سوادترین افسر ایران بود. مقدم همپدر داماد من است، او هم دست کمی از او نداشت.(51)
دوره چهارم (ریاست مدم): در این دوره ساواک ساقط و زایل شد. سپهبد ناصر مقدم(52) نسخه ای بود که برخی مشاورین محمد رضا پهلوی در آخرین ماههای حکومتش برایش پیچیدند. ساواک خانه مقدم بود و او قبل زا سال 50 به مدت هشت سال در ساواک عهده دار اداره کل سوم ساواک بود. شاه او را به ساواک برگرداند تا او با برقراری ارتباط با مخالفین و انقلابیون، رسنی باشد برای نجات شاه.
مقدم در تیر 1357 در برحانی ترین روزهای رژیم پهلوی هدایت سازمانی را به عهد ه گرفت که هر روز بیش از پیش ناکارمدیش در برابر جریان قوی انقلاب مشخص می شد. مقدم وظیفه داشت با رفورم و تصفیه ساواک و با گریم چهره خشن ساواک و با کنار گذاشتن مهره هایی چون پرویز ثابتی و برقراری ارتباط با انقلابیون به خصوص جبهه ملی، برای چند صباحی پیروزی انقلاب را به تأخیر اندازد.
مقدم خود را به جبهه ملی نزدیک ساخت و با مذاکراتی بین شاه و جبهه ملی توانست محمد رضا پهلوی را متقاعد به پذیرش نخست وزیری شاپور بختیار کند. مقدم در صدد بود تا ملیون را از صف روحانیون مصالحه ناپذیر جدا کند. او به آمریکا اعلام کرد که درصدد است تا جناحهای گوناگون جبهه ملی را در برابر اسلام گرایان متحد کند. مقدم در آبان 1357 به خانه تکانی در ساواک دست زد و 34 نفر از مقامات ارشد که همگی طرفدار روش خشونت آمیز بودند، از جمله پرویز ثابتی را کنار گذاشت. در 19 دی 1357 او اعلام کرد که ساواک به انقلاب پیوسته است.(53)

ساواک، سیا و موساد

پیشتر گفته شد که ساواک طبق الگوی سیا در ایران شکل گرفت و بخش عمده ای زا آموزشهای تخصصی آن در انگلستان و یا در ایران توسط مأموران و مربیان MI6 صورت گرفت. طبق اظهارا فردوست در خاطراتش، هنگام تأسیس ساواک، آمریکا نقش اول را داشت و گکمکهایش چشمگیر بود. آمریکا در همان سال اول، ده مستشار نظامی را به یاری تیمور بختیار فرستاد.
این ده تن در هدایت کامل سرهنگ یاتسویچ(54)دبیر اول سفارت آمریکا و رئیس سیا در ایران- قرار داشتند و به صورت منظم گزارشات خود را تسلیم وی می کردند.
در منابع دیگر تعداد این مستشارات پنج نفر ذکر شده است. ضمناً منکر ارتباط وسیع آنها با یاتسویچ شده اند:

گروه پنج نفری آمزوشی سیا تا 1340 با تغیری گه گاهی پرسنل آن، در ایران ماند. این دسته شامل یک سرپرست پایگاه، یک معاون و متخصصین عملیات مخفی، تکمیل اطلاعات و مقابله با شورش بود. گروه اگر چه رسماً زیر فرماندهی رئیس شعبه سیا در تهران بود، در ستاد ساواک مستقر بود و با پرسنل شعبه سیا تماس بسیار محددودی داست. مأموریت اصلی آن تأمین آموزش لازم برای ساواک، برای تبدیل آن به یک دستگاه اطلاعاتی کارآمد امروزی بود. این آموزش عبارت بود از دوره هایی در مبانی کار اطلاعاتی، همانندآنچه درمراکز آموشی سیا آموخته می شود. مأموران ساواک ابزار اولیه جاسوسی از قبیل نفرگیری، استفاده از پیغاممهای رمز و خانه های امن، روشهای مراقبت و بازجویی، و امنیت شخصی را یاد می گرفتند. [...] افراد گروه آموزشی سیا در سال 1340 در ارتباط با تلاشهای شاه رد این دوره برای کاهش وابستگی اش به آمریکا کنار رفتند و جای آنها را گروهی از میان موساد اسرائیل گرفتند.(55)

اما ارتشبد فردوست که در این زمان عهده دار قائم مقامی ساواک بود، علت گرایش ساواک به موساد را چنین عنوان می کند:

اجرای وظایف ساواک در ایران هیچ سابقه ای نداشت [...] طی پنج سالی که از تأسیس ساواک می گذشت هیئت مستشاری آمریکا آموزشهایی داده بود، که به هیچ وجه کفایت نمی کرد. معلوم شد که بیش از این حاضر به همکاری نیستند [...]، لذا تصمیم گرفتم که مجدداً از انگلیسی ها کمک بگیرم. [...] ولی این آموزشها نیز نازل بود و معلوم [شد] که انگلیسی ها رغبتی به آموزش جدی ساواک نداشتند. صراحتاً گفتند که بیش از ین برایسان میسر نیست [...] اطلاع داشتم که تشکیلات اطلاعاتی اسرائیل بسیار قوی است [...] لذا به کمک بعقوب نیمرودی آموزش ساواک را سازمان دادم، که منجر به تأسیس اداره کل اموزش شد [...] در آغاز دو یا سه تیم و هر تیم مرکب از حدود ده نفر از ادارات کل عملیاتی (دوم، سوم و هشتم) برای اموزش به اسرائیل اعزام شدند.(56)

عبدالله شهبازی، ویراستار خاطرات فردوست گرایش ساواک به موساد را از منظری دیگر تحلیل می کند:

عدم تمایل سرویس های اطلاهای آمریکا و انگلیس به آموزش بیشتر ساواک، برنامه ریزی هماهنگ سیا و MI6 برای سوق دادن ساواک به سوی اسرائیل و نفوذ گام به گام صهیونیست ها در ایران و تبدیل رژیم پهلوی به نزدیکترین متحد اسرائیل در منطقه بوده است.(57)

مارک. ج گازیوروسکی نیز در کتاب «سیاست خارجی آمریکا و شاه» یادآور شده است: ساواک و سیا از طریق دیگری نیز، هر چند بر پایه ای انتخابی و نسبتاً محدود، همکاری می کردند. دو سازمان به ویژه در دهه 1950 و اوایل دهه 1960 رابطه تبادل اطلاعات نزدیکی داشتند و سرپرست شعبه سیا رد تهران تماس منظمی با شاه و سرپرست ساواک داشت و نماینده اصلی ساواک در آمریکا که زیر پوشش هیئت نمایندگی در سازمان ملل کار می کرد اغلب با مقامهای سیا در آمریکا ملاقات داشت و عملاً به صورت کارگزار سیا کار می کرد. گروه اموزشی پنج نفره سیا و به دنبال آن گروه ارتباطی کوچکی که پس از رفتن گروه در ستاد ساواک دفتری داشت نیز رابطه کاری نزدیکی با ساواک داشتند. سیا و ساواک از این مجراها اطلاعات را با هم مبادله می کردند.
سیا برای ساواک اطلاعات قابل ملاحظه ای درباره دیگر کشورهای منطقه از جمله دولتهای عرب، افغانستان و شوروی فراهم می کرد. سیا اطلاعاتی درباره آزمونهای موشکی شوروی و دیگر فعالیتهای نظامی شوروی نزدیک مرز شمالی ایران عرضه می کرد که آنها را از ایستگاه های استراق سمع الکترونیک به دست می آورد. همچنین برای ساواک در دهه 1950 و اوایل دهه 1960 اطلاعاتی درباره حزب توده فارهم می کرد. اما درباره سایر سازمانهای سیاسی ایران از قبیل جبهه ملی، فعللان روحانی، یا گروههای چریکی که رد اواخر دهه 1960 پیدا شدند اطلاعاتی به ساواتک نمی داد. ساواک به نوبه خود اطلاعات قابل ملاحظه ای در مورد مسائل منطقه و حزب توده گروههای چریکی و دیگر سازمانهای سیاس یایران برای سیا فراهم می کرد که بیشتر آنها اعتماد ناپذیر یا حتی آگاهانه گمراه کننده بودند.(58)
از ابتدای دهه 1330، یووال نعمان(59) یکی از مأموران اطلاعاتی ارتش اسرائیل آخرین پیشرفتهای تکنولوزیکی در امور جاوسی را پیش بینی کرده بود. سرویسهای امنیتی، اسرائیل موفق شده بودند دستگاههای استراق سمع و جاسوسی الکترونیکی شبیه پیشرفته ترین نمونه های موجود بسازند. اسرائیل از این دستگاهها در ایران استفاده کرد. منتها چون این عمل غیر دوستانه و حضور جاسوسان اسرائیلی زیر پوشش موساد در سرزمین بیگانه عملی نبود، اسرائیلی ها از طریق ساواک وارد عمل شدند. ایران در عوض دادن تسهیلاتی در خاک خود به مأموران اسرائیلی و فروش نفت به آن کشور، از دولت اسرائیل خواست تا او را در تربیت حرفه ای مأموران ساواک کمک کنند. اسرائیل هم به پیمانش از این دستگاههای پیشرفته جاسوسی و ضد جاسوسی تحویل داد که ایران احتمالاض از آنها برای جاسوسی استفاده می کرد...کارشناسان اسرانیل برای تأمین خدمات پس از فروش این دستگاهدر ایران ماندند. حضور آنان بر خلاف حضور آمریکایی ها به چشم نمی خورد. آنان رد میان اجتماع یهودیان ایران از جایگاه بجستیکی مخفی برخوردار بودند. همگرایی منافع دو دولت آنها را به همکاری نزدیکی در امور امنیتی سوق داد. مستشارات اسرادئیلی که از امتیاز شناخت بهتر منطقه و روحیه مردم برخوردا بودند، ارتش ایران را در ابتدای دهه 1970 در لشکر کشی اش برای نبر با چریکهای مارکسیست عمان [ظفار] راهنمایی گردند. در همان ایام منتها این بار در سطح امتیت داخلی، اسرائیل با استفاده از شناختش درباره فعالات فلسطینی، اطلاعاتی درباره روابط میان گروههای تروریست ایرانی و رزمندگان الفتح به پلیس مخفی شاه داد.(60)
همکاری متقابل ساواک و موساد فهرست وار عبارت اند از: تبادل اطلاعات، آموزشهای موساد به کارکنان ساواک؛ طرحها و عملیات مشترک ساواک و موساد، خرید سلاح و تجهیزات و وسایل از موساد، هکاری ذو جانبه علیه فلسطینی ها، تشکیل سمینارهای دو جانبه و سه جانبه (به اضافه سرویس اطلاعاتی ترکیه با اتیوپی)، اموزشهای مختلف، شنود، خط شناسی و مذاکرات رؤسا و نماینده های دو سرویس (61)

سازمان امنیت داخلی و ضد اطلاعات

ادارتکل سوم، چهارم و هشتم ساواک « سازمان ضد اطلاعات» نامیده می شدند. از آنجا که وظایف این ادارات در راستای تأمین امنیت ملی است. نگاهی اجمالی به عملکرد و وضعیت و جایگاه این سه اداره کل و کمیته مشترک ضد خرابکاری لازم است.

اداره کل سوم (امنیت داخلی):

آنچه که ا ساواک در ذهنها نقش بسته نتیجه فعالیت و عملکرد اداره کل امنیت داخلی است. بسیارند کسانی که ساواک را فقط با این اداره کل یم شناسند. این اداره به لحاظ وسعت، عمق و تنوع فعالیتش به حدی رسید که خود را مجاز می دید در تمامی امور کشور دئخالت کند و فراقانونی عمل نمایند.
اداره کل سوم به سبب وظایف بسیار سنگین و حساس، بزرگترین اداره کل ساواک از لحاظ پرسنل، سازمان، کادر عملیاتی و امکانات مختلف بود و در افکار عمومی مردم ایران و حتی محافل خارجی، کل تشکیلات ساواک در این اداره کل موجودیت پیدا می کرد. لذا بنا به همین تصور عمومی، شهرت این اداره کل، بقیه ادارت کل را تحت الشعاع قرار داده بود. تا جایی که گیوی ساواک وظیفه ای جز مبارزه با گروههای سیاسی داخلی، هیچ وظیفه دیگری نداشته است.(62)
اداره امنیت داخلی علاوه بر وظایف و مسئولیتهای سنگین، در مقابله با فعالیتهای براندزای، در تعیین رؤسای ساواک تهران و ساواکهای استانها و تعدادی از نمایندگیهای خارج از کشور هم دخیل بود و در مواردی عملیات مربوط به مسائل امنیتی در استانها و خارج از کشور را رأساً به عهده می گرفت و علی رغم قرار گرفتن ساواکهای استانها زیر نظر ریاست سازمان طبق چتارت اداری، این اداره کل دستورات لازمه را مستقیماً به استانها صادر می کرد.(63)
اداره کل سوم جدای از دفتر اداره کل و بخش مستقل بازجویی به هفت اداره تقسیم می شد:
اداره یکم؛ این اداره مهم ترین بخش اداره کل سوم بود، وظیفه آن کشف شبکه های براندزای، مقابله با گروهها و احزاب افراطی و غیر قانونی و انجام عملیات ضد براندازی و خنثی نمودن تبلیغات مارکسیستی بود. این اداره در واقع «سازمان عملیات ضد براندزایم ساواک بود.
اداره دوم؛ این اداره وظیفه کنترل و مراقبت دانشگاهها، مراکز و مؤسسات علمی و آمزوشی کشور و سنجش استانه تحریک پذیری دانشجویان و اقدام علیه بنرامه های براندزای در این مراکز را به عهده داشت.
اداره سوم؛ به فعالیت در کشورهایی مختص می شد که در آنها گروههای مخالف رژیم، از جمله حزب توده کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی و گروههای دیگر فعال بودند. نمایندگیها در پو.ششهای مختلف، عمدتاً کادر دیپلماتیک، فعل و انفعالات سیاسی علیه مصالح ایران را زری نظر داشتند. پرویز خوانساری(64) از چهره های شاخص این نوع فعالیتهای اطلاعاتی- امنیتی بود.
اداره چهارم؛ کنترل و نظارت بر احزاب، سامانها، وزارتخانه ها، سازمانهای دولتی، مراکزکارگری، اتحادیه های صنفی را به عهده داشت و عملکرد آنها را مورد برسری قرار می داد و به سنجش نارضایتیهای عمومی می پرداخت. در اصل این اداره «سازمان اجتماعی و ضد نارضایتی» ساواک بود.
اداره پنجم؛ عهده دار مسائل فنی و پشتیبانی اداره کل سوم بود. بخشهای نظریه پردزای، آمزوش و سانشور، بازرسی، پشتیبانی و آمادگی برای عملیات در این اداره قرار داشتند.
اداره ششم؛ اداره بایگانی اداره کل سوم بود و به تهیه فیش و تشکیل نمایه سازی و کد بندی پرونده های می پرداخت.
اداره هفتم؛ کنترل، نظارت و بررسی مراکز نظامی و انتظامی را بر می گرفت.
سرتیپ مصطرفی امجدی اولین رئیس اداره کل سوم، افسری مفتون قدرت و شوکت بختیار بود. او با خشونت این اداره را هدایت می کرد. قیاام 15 حرداد 1342 و ناکارآمدی وی در این حادثه موجب برکناریش شد. پس از امجدی، نصر مقدم رئیس اداره کل سوم شد و تا سال 50 بر این مسند باقی ماند. پس از وی پرویز ثابتی چهره بلند آوارده ساواک بر این جایگاه تکیه زد.
ثابتی (65) در هنگام قائم مقامی فردوست در ساواک کمتر از سی سال داشت و رئیس بخش مربوط به احزاب پنهانی بود. فردوست او را دارای هوش خوب- نه بیشتر- و قوه بیان خیلی خوب توصیف می کند که بسیار مقام پرست و متظاهر بود.(66)
ثابتی به یمن مصاحبه تلویزیونی- مطبوعاتی در بیان چگونگی قتل تیمور بختیار به «مقام امنیتی» معروف شد. او به شدت روی نصیری نفوذ داشت و می توان گفت که در سالهای آخر مدیریت نصیری همه کاره ساواک ثابتی بود. عباس میلانی در خصوص شخصیت ثابتی در کتاب «معمای هویدا» نوشته است:

ثابتی ناگهان به اعتبار یک برنامه تلویزیونی، به شخصیتی سرشناس بدل شد و نق شماندگار در ذهن بسیاری از ایرانیان باقی گذاشت. خوش صحبت بود و مطلع به نظر می رسید و مسایل امنیتی را در طور مصاحبه با دفت و نظم خاصی برمی رسید. به تدریج اقداماتش فزونی گرفت. به راحتی می توان ادعا کرد تا سال 1349 سایه اقتدارش بر همه عرصه های زندگی ایرانیان سنگینی می کرد. مخلفان رژیم او را خصم اصلی خود می دانستند. می گفتن دستگاه شکنجه و سانسور و داغ و درفش خفقان را هم هدایت می کند. در مقابل نزد سیاستمداران ایرانی آن روزگار، او یکی از پرقدرت ترین شخصیتهای مملکت بود و ترسش را اغلب به دل داشتند. در عین حال، تجراز همه مشاغل مهم- از پست وزارت گرفته تا استادی دانشگاه و معلمی و حتی کارمندی دولت- در گروه دریافت اجازه اداره ای بود که ریاستش را او برعهده داشت.(67)

یکی از وظایف مهم اداره کل سومف سنجش نارضایتی مردم و جامعه بود. رضایت عمومی و عملیات د براندزای در ارتباط معکوس و در جهت مخالف هم هستند. هر چقدر رضایت مردم از حکومت و کارگزاران نظامی و حکومتی افزلیش یابد. نیاز به عملیات ضدبراندازی در آن کاهش می یباد. تاز مانی که رضای عمومی در جامعه حکمفرماست عمل براندزای به دلیل برخوردرای حکومت از پایگاه اجتماعی محتوم به شکست و یا حداقل با دشواریهای اساسی و جدی مواجه است. تنها در شرایط عمیق شدن نارضایتی عمومی است که عملیات براندزای می تواند موفقیتهایی را در بر داشته باشد.
حکومت و دولتی که در خدمت به مردم و کسب رضایت آنها موفق باشدف امکان بروز و ظهور وتوفیق عملیات براندازی آن حکومت، از مخالفین گرفته می شود. بالطبع حکومتی که در جلب حمایت مردم ناموفق و فاقد پایگاه اجتماعی باشد آسیب پذیر می شود و ناگزیر به روشهای سرکوب و تمرین عملیات ضدبراندازی روی می آورد.

کمیته مشترک ضد خرابکاری

از اواخر دهه 1340 عملیات براندزای چریکی رو به فزونی نهاد و حمله مسلحانه به پاسگاهها، بانکها، کلانتریها و ... و ایجاد جنگ شهری و ترور نظامیان و مقامان رژیم پهلوی در دستور کار گروههای مبارز و مسلحانه قرار گرفت. تا آن زمان هر یک از اداره دوم ارتش، ساواک و شهربانی و ژاندارمری جداگانه و به فراخور حال و توانایی خود با اقدام براندازانه برخورد می کردند. مواردی پیش می آمد که تعقیب و دستگیری سوژه ای در دستور کار دو تیم از دو نهاد امنیتی قرار می گرفت. در این میان حتی امکان داشت بین دو تیم برخورد و اصطکاک نیز پدید اید.
بسیاری از هفت تیرکشیها خیابانی که رژیم شاه را جنگ و گریزهای خیابانی میان چریکها و نیروهای امنیتی معرفی می کرد، واقعیت امر، جنگ قدرتی بود که میان خود نیروهای سرکوبگر در می گرفت. به خاطر کسب افتخار و پاداش، ساواک و شهربانی در گشودن آتش به روی یکدیگر تردید نمی کردند.(68)
در آذر 1349 شورای امنیت کشور، به دنبال بروز چنین مشلات عملیاتی، تصمیم گرفت برای اجتناب از برخورد تیمهای امنیتی- انتظامی در عملیاتهای ضد براندزی هماهنگیهایی ثورت بگیرد. این هماهنگی نی زمشکلات خاص خود را در بر داشت و در پاره ای از مواردی موجب درز کردن اطلاعات و سوخت شدن سوژه می شد. در بهمن 1349، در عملیات چریکهای فدایی خلق در جنگلهای سیاهکل؛ ناهماهنگیها و برخوردهایی بنی ساواک و ژاندارمری روی داد.
این وضعیت سبب شد تا در اواسط سال 1350 برای تداوم و هماهنگی مبارزه علیه گروهها و جریانهای مخالف و نیز سرکوب سریع تر آنها، تشکیلات جدیدی به نام « کمیته مشترک شد خرابکاری» یا «کمیته مبارزه با خرابکاری» با شرکت ادارات دوم (امنیتی- اطلاعاتی) ارتش، شهربانی، زاندارمری و اداره کل سوم (امنیت داخلی) ساواک تأسیس شد.(69)
علی رغم تشکیل اسمی چنین کمیته هماهنگ کننده ای، کماکان مشکلات و ناهماهنگی بنی دوایر امنیتی وجود داشت. نمونه آن در دستگیری علی اصغر بدیع زادگان(70) روی داد. شهربانی در دستگیری بدیع زادگان سنبت به ساواک پیشی گرفت و برای آنکه قدرت و سرعت خود را به رخ سایر دوایر امنیتی- اطلاعاتی بکشد، به سخت ترین شکنجه ها دست زد و اطلاعات و اعترافاتتی را به دست آورد. اما این اطلاعات، شهربانی را در این مسابقه قدرت برنده نکرد، چرا که اطلاعات سوخت شده بودند و قبلاً توسط دیگر اعضای دستگیر شده در اختیار ساواک قرار گرفته بودند.
در سال 1350 نیز مسعود احمد زاده (71) از رهبران اولیه فدائیان خلق به دست مأموران شهربانی در تهران دستگیر شد. مأموران ساواک هم که در پی دستگیری او بودند پس از پانزده روز از خبر دستگیریش مطلع شدند. فرصتی که برای به حرف درآوردن زندانی کافی بود. در همان روزها مجید براید مسعود نیز که از فدائیان خلق بود، در خیابنهای تهران دستگیر شد. در جریان انتقال او به زندان مأموران امنیتی ساواک برای ربودنش به اتومبیل شهربانی حمله کردند. مأموران شهربانی به اتش ساواکی ها پاسخ دادند، جنگ مغلوبه شد. اما مأموران شهربانی زندانی شان را حفظ کردند.(72)
بنابر همین اتفاقات اغاز به کار عملی، نه اسمی کمیته مشترک جدی شد. کمیته، فعالیت خود را از ساختمان زندان موقت شهربانی در مجاورت شهربانی کل واقع در مرکز شهر (در باغ ملی) شروع کرد و در مدت کوتاهی در ساختمان مستدیر و معروف کمیته مشترک انسجام یافت. این ساختمان مخوف ترین و وحشتناک ترین بنای پلیسی امنیتی- سیاسی رژیم شاه بود. برخی دستگیر شدگان فقط به صرف حضور در چنین مکانی مرعوب شده و می بریدند.
در کمیته مشترک ابتکار عمل در دست اداره کل سوم ساواک بود و غالب مأموران به کار گرفته شده در آن از مأموران ساواک بودند. این مأموران با شرکت در کلاسهای آموزشی امنیت- اطلاعات در ساواک و موساد به مهارت قالب توجهی در تعقیب و مراقبت، عملیت ضد براندزای، بازجویی و شکنجه دست یافتند.

اداره کل چهارم (حفاظت)

این اداره کل وظیفه حفاظت فیزیکی (اماکن، ابنیه ها و تأسیسات) ، حفاظت پرسنلی (نیروی انسانی) و حفاظت اسناد و مدارک طبقه بندی شده ساواک را به عهده داشت.
اهمیت این اداره از آن رو است که فعالیتهای جاسوسی و رخنه با استفاده از تکنولوزی پیشرفته و نیز فعالیتهای براندزای و تخریب در قالبهای عملیاتی مسلحانه و چریمکی، بمب گذاری، گروگانگری، هواپیما ربایی و ... صورت می گرفت و این اداره می بایست در برابر چنین هجمه ای از کارمندان و مأمورین خود و از اماکن و ابنیه صفی و ستادی ساواک محافظت می کرد.
ساواک همواره در معرض آسیبهای جدی جاسوسی، سوخت شدن مأمور، خیانت، عملیات مسلحانه و براندزای بود. از این رو این اداره کل می کوشید تا افراد قبل از استخدام بازشناسی و تحقیق شوند. همچنین سعی داشت با به کارگیری تکنولوزی پیشرفته و کسب مهارتهای حرفه ای مانع از بهره برداری، سرقت و لو رفتن اسناد و مدارک شود.
اداره کل چهارم برای حفاظت از نیروی انسانی و اماکن و ابنیه واحدی را به نام «واحد پاسداران» ایجاد کرد. این واحد وظیفه داشت از وراتخانه ها، مؤسسات و مراکز دولت و نمایندگیهای ساواک در خارج از کشور محافظت نماید.
از آنجا که وظایف اداره کل چهارم به لحاظ عملیاتی در ارتباط مستقیم با دو اداره کل سوم و هشتم بود، در تقسیم بندی تشکیلاتی و تعیین ساختاری، این اداره در سازمان امنیت داخلی و ضد اطلاعات می گنجید.

اداره کل هشتم (ضد جاسوسی)

این اداره کل از اهداف عالی آمریکا بود. آمریکا به اتکا و با استفاده از این اداره می توانست در برابر فعالیتهای جاسوسی مأموران K.G.B هوشمندانه و آگاهانه عمل کند. این اداره از بدو تأسیس مورد توجه مأموران سیا بود. سرتیپ منوچهر هاشمی که از تابستان 1342 تا شهریور 1357 به مدت 15 سال ریاست اداره کل ضد جاسوسی ساواک را به عهده داشتف درباره سیطره و نفوذ آمریکا در این اداره می نویسد:

مدیر کل قبل این اداره به من گفت: من از این کار ضد جاسوسی که صرفاً باید یک امر ملی و سری باشد سردر نیاورده ام. در این جا همه کاره آمریکایی ها هستند، خانم منشی مدیریت هم که علی الاصول باید محرم اسرار مدیر و مدیریت باشدف سمت مترجمی آنها را به عهده دارد. به این ترتیب چگونه می شود استقلال این واحد و پنهان بودن عملیات و وظایف یک اداره ضد جاسوسی را که هدف اصلی و فلسفه وجودی آن مراقبت از خارجی ها و عوالم آنهاست حفظ نمود.(73)

هاشمی اهداف عمده این اداره کل را چنین بر می شمارد:
1. مراقبت از جاسوسان شوروی K.G.B و G.R.U؛
2. مراقبت از جاسوسان و عوامل کشورهای تندرو عربی مخالف رژیم ایران؛
3. مراقبت از جاسوسان و عوامل کشورهای سوسیالیستی و کشورهای اقماری شوروی؛
4. مراقبت از معاودین و مهاجرین و پناهندگان؛
5. مراقبت از چند صد هزار نفر فغانی.
هاشمی تأکید می کند هدف عمده ضد جاسوسی ایران مراقبت از فعالیتهای جاسوسی شوروی و اقکار آن و کشورهای کمونیستی دیگر در درجه اول و کشورهای عربی در درجه دوم بود. حالب این که رئیس اداره کل ضد جاسوسی در خصوص وطایف این اداره در برابر دنیای غرب تصریح می کند که ما به دلایل بسیار طبیعی و قابل قبول نه فقط تضادی با غرب نداشتیم، بلکه با سرویسهای آنها و کشورهای دوست در منطقه، همکاریهای زیادی داشتیم.(74)

ساواک، روحانیت، روشنفکران

سرسخت ترین گروه رو در روی ساواک و رژیم شاه قشر روحانی بودند. این طیف با اتکاء به دانش، آکاهی و نفوذ معنوی خود توانستند قاطبه مردم را برای سرنگونی رژیم پهلوی با نهضت همراه کنند. در صدر رهبری روحانیون و ینز توده مردم حضرت امام خمینی (ره) قرار داشت.
امام خمینی (ره) در خصوص قضایای مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید، کاپیتولاسیون و نیز لیبرالیزه شدن کشور؛ با اتخاذ مواضع تند، صریح و انقلاب وجهه ای متفاوت از دیگر رهبران سیاسی کسب کردند. از این رو ایشان هدف اصلی سرکوب رژیم پهلوی بود چنان که می اندیشید، سرکوبی خمینی، سرکوبی توده هاست. محمد رضا پهلوی از سر استیصال با اتکاء به دستگاه مخوف ساواک چندین حرکت ایذایی در حق ایشان صورت داد. از جمله در 15 حرداد 1342 مدتی وی را زندانی و بعد در خانه ای تحت کنترل و مراقبت گرفت. همچنین رژیم کوشید با دامن زدن به شایعه؛ حضرت امام (ره) را به جریانات سیاسی خارج از کشور به ویژه جمال عبدالناصر وصل کند. در عینی کردن این جنگ روانی، در فرودگاه مهرآباد جوانی لبنانی الاصل به همراه مبلغ قابل توجهی پول دستگیر شد. ساواک شابع کرد که او این پولها را از طرف عبدالناصر آورده و قرار است تا از طریق ریالای نقره چی در بازار پولها را به امام خمینی (ره) برساند تا ایشان پولها را بین مخالفین رژیم و تظاهر کنندگان تقسیم نمایند.
سرتیپ هاشمی پس از گذشت سی سال از ان حادقه، در خاطرات خود اعتراف کرده است:

با برسری دقیق که روی این پرونده صورت گرفت معلوم شد که هیچ گونه دلیلی که بتوان کشف این پور را به ایادی ناصر و یا به منظور تبلیغات خرابکاری مربوط دانست در پرونده وجود ندارد. تحتمالاً افسر بازجو بر ار کم تجربگی یا هر نظر دیگر، مثلاً «جوان بودن و جویای نام بودن»، در آن روزها، که مبارازت ضد غربی ناصر و ابلیغات او علیه رژیم ایران تمام فضای ایران را پر کرده بود، مترجمین را، که آنها هم تازه کار بودند، تحت تدثیر قرار داده و به انها تلقی کرده به این جوان تفهیم کنند که راه خلاصی تو از این گرفتاری فقط در این است که هر کس در هر کجا از او سوال کرد [...] جواب بدهی این پول را ایادی ناصر به وسیله کارفرمای من برای تبلیغات و خرابکاری در ایران فرستاده اند.(75)

بعد از خنثی شدن این توطئه تلاش کردند حاج طیب رضایی و اسماعلی حاج رضایی را متقاعد کنند تا بپذیرند که در ازای دریافت مبلغی پول از طرف امام خمینی 0ره) اضر به راه اندازی آشوب و ناآرامی شده اند. اما این آزادمردان زیر بار چنین توطئه ای نرفتند و از جانشان بر سر پایداری در عقیده گذشتند.
بی نتیجه ماندن چنین توطئه هایی در شرایطی که اعتراضات و سخنرانیهای صریح و تند امام خمینی (ره) ارکان رژیم را به لرزه درآورده بود، تاب و تحمل شاه دستگاه حاکمه را به هم زد و ناچار از تبعید امام شدند.
تبعید امام به خارج از کشور نقطه عطفی در مبارزات روحانیون و مردم به وجود آورد. دامنه مبارزه به خارج از کشور نیز کشیده شد. روحانیون بسیاری در عراقف سوریه، اردن، لبنان، پاکستان و اروپا شروع به فعالیت علیه رژیم کردند. اعلامیه ها و جزوه های بسییاری علیه رژیم پهلوی نوشته و منتشر شد . به تبع این رخداد ساواک نیز ناچار شد که دامنه کنترل و مراقبت خود از روحانیون را به خارج نیز سرایت دهد.
آیت الله محمد رضا سعیدی که رد داخل کشور از پیشتازان نهضت امام خمینی (ره) بود، در اعتراض به ورود سرمایه گذاران خارجی سخنرانیهای تندی در مساجد ترتیب داد و با صدور اعلامیه ای تند به مخالفت با ورود راکلفر و سرمایه گذاران آمریکایی برخست. ساواک اورا در اردیبهشت 1342 دستگیر نمود. او در خرداد همان سال بر اثر شکنجه های طاقت فرسا به شهادت رسید. از ان پس مجالس یادبودی از طرف مردم در اقصی نقاط ایران برای وی همه سالع برگزار می شد.(76)
آیت الله غفاری چهره ای دیگر از روحانیت است که به دلیل فعالیت سیاسی به زندان برده شد و بر اثر شدت شکنجه به شهادت رسید.(77) روحانیون متفکری چون مطهری و مفتح در کرسی دانشگاهها و مراکز و کانونهای علمی- مذهبی به بحث و روشنفکری جوانان پرداختند. حسینه ارشاد شد جولانگاه فکری متفکرینی چون علی شریعتی و مرتضی مطهری، آنها نهضت روشنفگری دینی به راه انداختند. و خطابه هایی علیه رژیم صورت دادند. طولی نکشید که ساواک در 14 آبان 1351 مساجد الجواد، هدایت و حسینیه ارشاد را تعطیل کرد. همچنین ساواک کوشید از اختلاف نظر پیش آمده بین روحانیون بر سر انتشار کتاب «شهید جاوید»(78) سود جوید و در پی نشدید اختلاف شود.
تحرکات ساوام ناچیزتر از آن بود که حرکت معنایی و بنیانی روحانیت را متوقف کند. نمایندگی ساواک در فرانسه نتوانست پلیس فرانسه را وادارد تا اعتصاب غذاب کلیسای سن مری را که روحانیون خارج از کشور در مهر 1356 در پاریس راه انداخته بودند با خشونت به پایان برساند. همچنین دستگیری گسترده روحانیون، زندانها، شکنجه ها و تبعیدها مؤثر نیفتاد.
ساواک برای به افسار کشیدن جریان روشنفکری،سانسور و ممیزی کتب و نشریات و جراید را سرلوحه خویش قرار داد و با ایجاد مراکزی چون «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» و «کاخ جوانان» و اعطای بورسهای تحصیلی به دانشجویان از بنیاد پهلوی و مؤسسات وابسته و نیز دور دادن به محله هایی چون تماشا و آیندگان در صدد شد تا اوضاع فکر یو فرهنگی کشور را به دست بگیرد. برخی زا نویسندگان را به بند کشید. به دستور «مقام امنیتی»(!) فیلم «اسرار گنج دره جنی» که در آن ابراهیم گلستان به استعاره به سرگذشت ایران، شاه و هویدا پرداخته بود توقیف شد.(79)
ساواک شاعر شوریده ای چون خسرو گلسرخی را به جوخه اعدام سپرد و فیلم سازانی چون عباس سماکار و رضا علامه زاده را به زندان کشید. با اعمال سیاست تیغ و سانسور، فقط کتابهای نویسندگانی چون شجاع الدین شفا (درباری نویس رژیم پهلوی) و اسماعیل رائین و نی زکتابهای ترجمه ای امکان ظهور و عرضه یافتند. ساواک فردی چون پرویز نیکخواه را که رهبری یک گروه مبارز سیاسی- مارکسیستی را به عهده داشت، پس از اظهار ندامت به خود پیوند زد و او را در کنار رضا قطبی در رادیو و تلویزیون و در سمت معاومت تحقیق قرار داد. همچنی عناصر فرهنگی و مبارزی چون فیروز شیروانلو را (که البته از ابتدای ورود او به جریانات سیاسی شائبه ساواکی بودنش وجود داشت) به خدمت گرفت و در کنار لیلی امیر ارجمند در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و بعد امور فرهنگی دفتر فرح قرار داد.
جالب این که چنین سازمان مخوفی، دستاندرکار می شود تا نویسنده و ژورنالیستی چون اسماعیل رائین، کتاب سنگین و افشاکننده «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» را بنویسد. سرتیپ هاشمی در کتاب داوری افشا کرده است رائین به دسترسی به صندوق پستی برخی از فراماسونرها در پستخانه مرکزی اطلاعات زیادی از سوابق و مکاتبات ایشان جمع آوری می کند و همچنین شرح می دهد که چگونه وقتی فردی به نام جواهری (از بنیان گذارا لژ فراماسونری) فوت می کند ساواک اسناد خانه وی را از جنگ همسرش خارج و در اختیار رائین قرار می دهد و او با استفاده از همین مدارک به دست آمده، آن کتاب را می نویسد.(80)

ساواک، گروههای مبارز، خشونت و شکنجه

دو دوره اعمال خشونت در ساواک بارز است. دوره اول مربوط است به زمان فرمانروایی تیمور بختیار. در این دوره، خشونت کاملاً غیر حرفه ای، شکنجه ها و ابزار شکنجه ابتدایی است. برادران امجدی و سرهنگ زییایی از فریفتگان بختیار، توسعه دهندگان خشونت در دوره زمامداری وی هستند.
تیمور بختیار مردی است که سنت خشونت را به طرزی پردوام وارد دستگاه پلیس- امنیتی کرد. اما از بسیار جهات، خشونت هنوز در مرحله «مقدماتی» و نه «پیشرفته» است. در این مرحله تنها کسانی شکنجه می شوند که احتمال می رود اطلاعاتی دارند که برای کشف و خنثی سازی یک سازمان «برانداز» به کار می اید، نه «الف بچه» ای که عضو فعال سازمانهای مارکسیستی است.(81)
دوره دوم خشونت، دامته زمانی 1350 تا 1356 را در بر می گیرد. در این دوره پروزی ثایتی در رأس دستگاه خشن اداره کل سوم، خشونت را رشد و توسعه داد و سیستماتیک کرد. ضمناً در این دوره کمیته مشترک نیز فعال و نقطه ثقل خشونت ساواک است. در این دوره ساواک و کمیته مشترک بیشتر با کمک موساد به انواع و اقسام ابزار پیشرفته شکنجه، مجهز می شوند.
وقوع حادثه خونین 15 خرداد 1342 موجب شد تا گروههای مبارز سیاسی، فعالیتهای سیاسی خود را زیرزمینی و مخفی دنبال کنند و تشکیلات پیچیده ای پایه گذارند. از جمله این گروهها عبارت بودند از: هیئتهای مرتلفه اسلامی، حزب ملل اسلامی، حزب الله، سازمان مجاهدین خلق ایران، چریکهای فدایی خلق، سازمان انقلابی توده و سایر گروههای کوچک و بزرگ مذهبی و مارکسیستی که به صورت پنهان علیه دستگاه پلیسی و مخوف ساواک و رژیم پهلوی فعالیت می کردند.
با گذشت زمان، مبارزه از لایه های ظاهری چون صدور اعلامیه و پخش شب نامه گذشت و وارد فاز عملیاتی شد. جزوه ها و کتابهای آموزشی نوشته و بولتنهای نوبه ای درون سازمانی منتشر شد. کتابهای انقلابها و انقلابیون جهان ترجمه شد و در اختیار مبارزین قرار گرفت. برخی مبارزین مانند چریکهای فدایی خلق پایشان به جنگلها کشیده شد. گروه چون سازما انقلابی توده مستقر در اروپا به انتقتل کادرها به ایران مبادرت ورزید. گروهی مانند حزب الله و سازمان مجهدیت خلق نیروهای خود را برای کسب آموزشهای نظامی و چریکی به اردوگاههای الفتح در سوریه و لبنان گسیل داشتند. مجاهدین در آبان 49 برای رهایی تعدادی از یارانشان دست به هواپیما ربایی زدند. پس از ضربه سال 1350 ساواک به مجاهدین، تعداد از مصون ماندگان دست به گروگان گیری ناموفق پسر اشرف 0شهرام پهلوی نیا9 زدند. گروههای جوانی مانند ابوذر، توحیدی صف، توحیدی بدر، منصورون، شمس، فجر اسلام و ... پا به حیات مبارزات سیاسی گذاشتند. سرتیپ طاهری، معاون پلیس تهران و سرتیپ زندی پور،دومین رئیس کمیته مشترک و همین طور سپهبد فرسیو، رئیس دادستان نظامی ومستشارات نظامی آمریکا به نامها جک ترنر(82) و پل شفر(83) ترور شدند. رستوران خوانسالار، پاتوق آمریکایی ها منفجر شد. بمب گذاریهایی در مقابل کلانتریها و برخی اماکن دولتی صورت گرفت و برخی گروهها شروع به تولید مواد منفجره نظیر اسید پیکریک کردند. آنها از طرق گوناگون از خارج سلاح وارد کردند. مبارزین چریک به اسلحه و سیانور مسلح شدند. قرار ها با یکدیگر پیچیده تر شد و علامتها سلامت و ضد تعقیب به کار آمد. خانه های امن و خانه های تیمی، مبارزین را در دل خود جای دادند و ....
به موازازت رشد و توسعه گروههای مبارز و پیچیده تر شدن شیوه های مبارزه ساواک و دستگاههای امنیتی- اطلاعاتی نیز به تجهیزات و پیچیدگیهای خود می افزودند. توسعه آنها در جهات زیر بود: ایجاد کمیته مشترک ضد خرابکاری، تأسیس زندان مدرن اوین، برقراری دوره های آموزش تخصصی تعقیب و مراقبت، نفوذ به گروهها و دستجات، حرفه ای شدن بازجوییها، شنود تلفنی و ردیابی مخالفین، بهره برداری از اختلافات قومی و ...
تمسک به تبلیغات و جنگ روانی (گوشزد کردن مدام خطر کمونیسم، شایعه سازی، دروغ پردازی و فریب اذهان و افکار عمومی)، از جمهل پییدگیهای روش ساواک است. مانند آنچه که در 21 فروردین 1344 گذشت و رضا شمس آبادی؛ انقلابی شودری را که از دل مردم برخاسته بود منصوب به یک گروه کمونیستی کردند، تا مانع از آن شوند که سست بودن پایگاه اجتماعی شاه بیش از پیش به مردم نمایانده شود. از جمله جنگ روانی ساواک؛ زدن برچسب «مارکسیست های اسلامی» به سازمان مجاهدین خلق است. از سال 54 که سازمان دچار تغییر و تحولات عمیق ایدئولوژیک شد و انشعاب و انشقاق فروانی به روی خود دید؛ برخی با انحراف از اسلام به مارکسیسم گرویدند و راه ارتداد پیش گرفتند، برخی دیگر برای حفظ اعتقادات اسلامی انشعاب کرده و گروه مستقلی ایجاد کردند و مسلمان ماندند. گروهی هم ضمن پذیرش اسلام و مسلمان دانستن خود علمی بودن مارکسیست در مبارزه را قائل بودند. از این رو اتصاف «مارکسیست های اسلامی» به این گروه متأخر چندان هم بی مسما نبود.
از دیگر تبلیغات روانی ساواک راه آندزای مصاحبه های تلویزیونی و مطبوعاتی مانند مصاحبه های پروزی نیکخواه (رهبر واخورده یک گروه مارکسیستی* و خلیل فقیه دزفولی (از عناصر مؤثر سازمان مجاهدین خلق) و نیز درج مقالات و نامه هایی از مباریین در مطبوعات در ستایش از شاه و انقلاب سفید بود.
ساواک وقتی در بازجویی ها با تهدید، تطمیع و فریب به نوفیقی دست می یافت و مبارزه بنامی را با خود همراه می کرد، این عمل در روحیه سایر مبارزین و زندانیان اثر منفی داشت. مانند خیانت وحید افراخته که قبل از دستگیری، او برای برخی به یک اسطوره می ماند و یا احمد رضا کریمی. این دو در خیانت به حدی رسیدند که با مأمورین برای شناسایی مبارین به شهر گردی می رفتند.
ساواک همچنین در زندان با اهرمهایی چون زندان انفرادی، تحبیب و تشویق مبارزین برای نوشتن ندامت نامه، شکنجه، اختلاف افکنی بین گروهها، ساتنشو خبری و ممنوعیت مطالعه کتاب و جراید، ممنوعیت ملاقات و تبعید از زندان به زندان دیگر به شکستن مبارزین می پرداخت.
از پیشرفتهای ساواک در عملیاتت ضد براندازی، کادر سازی از میان عناصر و رهبراین فیرب خورده و رسوخ آنها به گروهها و دستجات مبارز بود. از جمله آنها می توان به رخنه عباس شهریاری به حزب توده، نفوذ شاه مراد (الله مرداد) دلفانی به سازمان مجاهدین خلق، رخنه امیر حسین فنانت به گروه گلسرخی و نفوذ سیروس نهاوندی به سازمان انقلابی توده اشاره کرد.
ساواک عملیات تحریکی پیچیده ای هم به قصد گسترش ترس و سردرگمی در میان مخالفان انجام می اد. پردامنه ترین نوع این عملیات آفریدن گروههای مخالف « کنترل شده» از جمله گروههای دانشجویی، گروههای بحث سیاسی و حتی هسته های نساختگی» حزب توده بود. ساواک از این سازمانها برای شناسایی، کنترا عناصر، تحریک اعضای گروههای مخالف و اجرای اعمالی که به خاطر آنها می شد به طور قانونی آنها را بازداشت کرد استفاده می کرد.(84)
برخی معتقدند ساواک بیش از آن که خشن باشد در ایجاد جو وحشت و ترس موفق بوده است. ماروین زونیس، در کتاب «شکست شاهانه» نوشته است:

گرچه ارزیابی عینی میزان بی رحمی ساوام عملاض امکان پذیر نیست، اما به گمان من معروفیت این سازمان به بیرجمی بیش از عملکرد واقعی آن بوده است. این گفته به معنیا آن نیست که ساواک برای بازجویی و اقرار گرفتن از مظنونها شکنجه نمی کرده است. همچنین به معنای آن نیست که پراکندن تخم ترس در میان ایرانیان از طریق اعمال وحشیانه این سازمان از جمله ضرب و شتم کسانی که مخالف رژیم شناخته می شدند و در هم شکستن اجتماعات مخالف رژیم از سوی این سازمان نفی شود. اما به نظر می رسد که ساواک فضایی از ارعاب ایجاد کرده بود که جایگزین واقعیت شده بود.(85)

از میان تمامی ترفندها و پیچیدگیهای ساواک، خشونت جایگاه خاصی داشت. ساواک تصویر هیولایی به خود گرفته بود. هر قدر به مرور زمان فعالیتر می گشت، روشهای خشن تری نیز چاشنی فعالیتهای آن می شد. به طوری که شهرت ناخوشایندش در یاران و سراسر دنیا زبانزد بود.(86)
از سال 56 پس از جدی شدن بحث نقض حقوق بشر در یاران ساواک مجبور شد در رویه و رفتار خود تغییراتی بدهد و به خشونت بیشتر قبل از دستگیری گرایش یافت. تلاشش در این دوره معطوف به کشتن و از بین بردن مبارزی قبل از دستگیری بود. در سال 1357 هم وقتی سپهبد مقدم جایگزین نصیری شدف ثابتی کوشید تا مقدم را به ضرورت سرکوب متقاعد کند، در تبریکاتش به او به مناسبت انتصابش به زیاست ساواک، گفته بود که هر چه سریعتر باید چهار صد تن از روحانیون سردسته را دستگیر و جنبش را در نطفه خفه کرد.(87) عباس میلانی نیز در کتاب معمای هویدا نوشته است:

مهم ترین طرفدار سیاست سرکوب، پرویز ثابتی بود. در اواسط یهار 1357 ثابتی از رطریق هویدا پیامی به شاه فرستاد که برای مدتی کوتاه عنان کار را به دست ساواک بسپارد. وقتی شاه طرح مشخص او را خواشت، ثابتی سیاهه ای از 1500 تن از مخالفان عمده رژیم را فارهم آودر و معتقد بود با بازداشت این عده، آرامش هم بلافاصله به شهرها باز خواهد گشت.(88)

پایان یک نفرت

ساواک علاوه بر میدان داری کامل در امور امنیتی و مراقبت در وظایف سازمانها و نهادهای دیگر دولتی هم دخالت داشت. این امر نه فقط خلاف مصلحت در امر مملکت داری بود، بلکه مهم ترین عامل ضدیت و نفرت مردم از ساواک هم شد. تا جایی که از نظر مردم، انگست این سازمان در همه امور خلاف قانون دیده می شد. این دخالتهای ساواک در همه امور کشور با هف مراقبت از صحت اعمال و وطایف سازمانها و توصیه مسائل حفاظتی و جلوگیری از نفوذ عوامل بیگانه و افراد خائن به مؤسسات دولتی بود. این دخالت در همه سطوح دولتی و خصوصی، وزارتخانه ها و سازمانها بود: دخالت در استخدام و انتصاب افراد، دخالت در انتخابات، دخالت در امور داتسجویی و دانشگاهها و مدارس و مؤسسات عالی آموزش، دخالت در امور دانشجویان خارج از کشور، دخالت در امور مطبوعات و اعمال سانسور و...(89)
ساواک برای دخالت در همه امور کشور نیاز به پرسنل فراوان داشت. شاه خود دار متاب «پاسخ به تاریخ» آمار ساواک را در زمستان 1356 سه هزار و دویست تن ذکر می کند که تا زمستان 1357 از چهار هزار نفر تجاوز نمی کرد. سرتیپ هاشمی نیز آمار می دهد ساواک در حدود 3500 عضو داشت که مثل بقیه نهادهای دولتی و بخش خصوصی از میان همان مردم، همان جامعه که به تصدیق دوست و دشمن بیمار بوده برخاسته بودند. وقتی کلیتی ناسالم بود، طبعاً اجزای آن هم ناسالم است.
ساواک بازتاب همه نهادهایی بود که رژیم پهلوی ساخته بود. دستگاهی که تنها بر اراده شاه و بر اطلاعات اعضایش (از نظامی فوق العاده سلسله مراتبی شده) متکی بود. بدیهی است که این پلیس سیاسی نمی توانست کارایی لازم را داشته باشد. هر انداره پلیس سیاسی فقدرتمندتر باشد به همان نسبت در فهمیدن مسائل جامعه ای که بر آن نظارت می کند عاجرتر است و نهایتاً از آن تصویری مطابق ساختار خودش و دل مشغولیهایش متعکس می کند. ساواک جامعه ایرنی را چجونان زنجیره ای از توطئه ها، افشاگریها و نظارتها می فهمید. چونکه این تعریف با بینش شاه تطبیق می کرد.(90)
ماروین زونیس در شکست شاهانه نوشته است:

شاواک که مسئولیت امنیت خارجی وئ داخلی رژیم را به عهده داشت به ایفای نقش «چشم و گوش شاه» معروف شده بود، با این همه، ظاهراً از عمق مخالفت نسبت به شاهف شدت بروز آن و توانایی مخالفان در دست زدن به اقدامات هماهنگ و سازمان یافته در شهرهای مختلف کشور بی اطلاع بود. شکست این سازمان یکی از عوامل عمده ناتوانی رژیم در نشان دادن واکنش مناسب در مقابل انلاب و از بین رفتن روحیه شاه و کل نظام او بود. شکست این سازمان به اندازه ای عظیم بود که غیر قابل توضیح به نظر می رسید.(91)

سرتیپ هاشمی نیز در داوری نوشته است:

عمیقاً معتقدم، ساواک در واقع آن غول سهمناک یا آن گستاپویی نبود که از آن در افکار عمومی ساخته و به صفحات تاریخ سپرده شد. ارایه چنین تصویری از ساواک در علل بیشمار است، ولی بنیان آن، بر بخشی مربوط به زمان و چگونگی تأسیس آن و بخش دیگر مربوط به وظایفی که بر عهده داشت گذاشته شد.(92)

سرانجام ساواک، این سازمام مخوف که روزگاری چون اختاپوس بر زندگی همه ایرانیان سایه انداخته بود، در 19 دی 1357 اعلام کرد که به انقلاب پیوسته است. در 24 دی 1357 شاهپور بختیار فرزند سردار فاتح بختیاری دستور به انحلال سازمانی داد که تیمور بختیار فرزند سردار معظم بختیاری ان را در 1335 پی ریخت.
به قول دلانوا مورخ فرانسوی: « پایان ساواک، پایان اسطوره شکست ناپذیری سرویسهای جاسوسی غربی نیز بود.»(93).

پی نوشت ها :

1. National Security.
2. آقا بخشی، علی؛ و، افشاری راد، مینو؛ فرهنگ علوم سیاسی؛ مرکز مطالعات و مدارک علمی ایران؛ ویرایش سوم؛ بهار 1376.
3. آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی؛ نشر نی؛ ص 124.
4. سرتیپ محمد درگاهی؛ رئیس ژاندارمری قم که با وقوع کودتای 1299 به فمراندرای نظامی قم نیز گمارده شد. هنگامی که وزارت جنگ به رضا خان محول شد و ژاندارمری از وزارت داخله جدا و در وزارت جنگ ادغام شد، درگاهی به سمت قلعه بیگی( فرماندهی دژبان تهران* برگزیده شد. از اینروف به او «کلکنل قلعه بیگی» نیز گفته اند. با گزاترش او تحت عنوان «مأمور رسیدگی به محاسبات شهربانی» هیئت مستشاران سوئدی شهربانی به ریاست وستداهل «Westdahi» از نظمیه ایران کنار گذاشته شدند، از آن پس رضا شاه اداره شهربانی را به درگاهی سپرد.
5. سیفی قمی تفرشی، مرتضی؛ پلیس خفیه ایران؛ انتشارات ققنوس؛ تهران 1368؛ صص 109-112.
6. فردوست، حسین (ارتشبد)؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ ج1؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ اطلاعات؛ تهران؛ 1370؛ ص 80.
7. فردوست، حسین؛ همان؛ ص 80.
8. دلانوا، کریستین؛ ساواک؛ ترجمه عبدالحسین نیک گهر؛ طرح نو؛ تهران؛ 1371، ص 20.
9. دکتر تقی ارانی به سال 1318 در تبریز متولد شد. پدر وی کارمند ساده وزارت دارایی بود. او فارغ التحصیل رتبه اول دبیرستان دارالفنون است که در سال 1301 با بورس تحصیلی دولتی راهی دانشگاه برلین شد. او در رشته شیمی تحصیل و دکتری اخذ کرد. علائق سیاسی ارانی با ناسیونالیسم ایرانی شروع و به سوسیالیسم نوین تغییر می یابد. او در خلال دهه 1310 گروه کوچک روشنفکری با ارمان کمونیتی پایه ریزی کرد، که بعدها معروف به گروه 53 نفر شد. این گروه، در سال 1316 پس از انتشار بیانه ای در صحن دانگشاه، در اول ماه مه 0روز کارگر) بازداشت شدند. ارانی هنگام بازداشت استاد کرسی فیزیک رد دانشگاه تهران بود. او به ده سال زندان انفرادی محکوم شد. اما شانزده ماه بعد به طرز مشکوکی در بیمارستان درگذشت.
10. دلانوا، کریستن؛ همان؛ ص19.
11. سید جعفر پیشه ورزی عضو سابق حزب توده و زندانی سالهای حکومت رضا شاه پهلوی، با اشغال ایران توسط متفقین روزنامه آزیر را منتشر کرد. او وقتی اعتبارنامه اش در مجلس چهاردهم رد شد به آذربایجان رفت و فرقه دموکرات آذبایجان را بنا نهاد و در آذر 1342 اعلام استقلال کرد و مجلس خلق آذربایجان را تشکیل داد. اما چند ماه بعداز خروج شوروی از ایران این غائله شکست خودر.
12. دلانوا، کریستن؛ همان، ص 26.
13. کدی، نیکی؛ و، گازیوروسکی، مارک. ج؛ نه شرقی و نه غربی؛ ترجمه دکتر ابراهیم متقی و دکتر الهه کولایی؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ تهران؛ 1379؛ صص 109، 110.
14. همو؛ همان؛ ص 115.
15. همو؛ همان؛ ص 115.
16. سرتیپ منوچهر هاشمی؛ در 1298 ش در خانواده ای ملاک در شهری خود به دنیا آمد. تحصیلات متوسط را در دبیرستان نظام تهران به پایان برد. او با شاهپور غلامرضا هلوی همکلاس و در مهر 1318وارد دانشکده افسری شد. از سال 1323 تا 1333 در لشکر لرستان و خرم آباد در سمت فرماندهی آموزشگاه گروهبانی و بعد در رکن 2 ستاد لشکر مشغول بود. او از جمله کسانی است که در نیمه دوم سال 1335 به پیشنهاد سپهبد اسماعیل ریاحی (فرمانده سپاه جنوب) باری شکل گیری ساواک فراخوانده شد و به سمت ریاست ساواک استان فارس و بنادر و جزایر جنوب منصوب شد. هاشمی از سال 1339 تا 1342 رئیس ساواک خراسان و از سال 1342 (تابستان) تا شهریورو 1357 ریاست اداره کل ضد جسوسی (اداره هشتم) ساواک را به عهده داشت. او در تابستان1357 پس از رد تقاضای بازنشتگی اش به بهانه معالجه به اروپا رفت و دیگر هرگز به کشور بازنگشت.
17. هاشمی، منوچهر (سرتیپ)، داوری( سخنی در ارنامه ساوام)؛ انتشارات ارس؛ لنن، 1373؛ صص 96، 95.
18. ارتشبد حسین فردوست؛ دوست دوران تحصیل و یار همراه محمد رضا پهلوی در مدسه له روزه سئیس و محرم اسرار و چشم و گوش شاه، رئیس دفتر ویژه اطلاعات، رئیس بازرسی شاهنشاهی و قائم مقام ساواک، خاطرات وی شامل نکات بسیار قابل تأمل و ناگفته است که تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است.
19. فردوست، حسین؛ همان؛ 383.
20. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ ص 267.
21. فردوست، حسین؛ همان؛ صص 137-135.
22. برای اطلاع بیشتر از چند و چون این مهره انگلیسی و رمز و رازهای زندگی اش بنگرید به: خاطرات ارتشبد حسین فردوست در کتاب «شهور و سقوط سلطنت پهلوی» از انتشارات مؤسسه اطلاعات.
23. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ صص 393-391.
24.. فردوست، حسین؛ همان؛ صص 356-354.
25. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ صص 424-423.
26. . فردوست، حسین؛ همان؛ صص 350، 351.
27. حسنعلی منصور، نخست وزیر- در اول بهمن 1343 در مقابل مجلس شورای ملی توسط محمد بخارایی و مشارکت تنی چند از جوانان هیئتهای مؤتلقه اسلامی ترور شد و به تقل رسید.
28. . فردوست، حسین؛ همان؛ صص 389، 390.
29. همو؛ همان؛ ص 391.
30. مظفر بقایی کرمانی؛ متولد 1291، دانش آموخته دکترای فلسفه از دانشسرای مقدماتی و عالی پاریس، عضو فعال حزب دموکرات ایران (منسوب به احمد قوام)، متحصن به دربار در اعتراض به حوه برگزاری انتخابات مجلس شانزدهم، منتخب دوم مردم تهران د ردوره شانزدهم مجحلس شورای ملی، صاحب امتیاز و اشر روزنامه شاهد، مؤسس حزب زحمتکشان، از بنیانگذاران جبهه ملی اول؛ بقایی در مراحل اولیه مبارزات برای ملی شدن صنعتنفت کوشش های پیگری از خود نشان داد، اما، در مراحل بهدی از این مبارزات فقاصله گرفت، به همکاری با کودتاگران پرداخهت و عملاً در جهت تثبیت رژیم پهلوی گام برداشت. زبان تند و تیز و صریح و برا از اوصاف معروف او بود.
31. هاشمی، منوچهره؛ صص 100، 101.
32. نجاری راد، تقی؛ ساواک؛ مراکز اسناد انقلاب اسلامی؛ تهران؛ 1378؛ ص 329.
33. پیمان بغداد مهم ترین پیمان دفاعی در برابر فزون خواهی کمونیسم و نفوذ شوروی در منطقه محسوب می شد. تا ان که عراق به عنوان یکی از محوری ترین حلقه استراتزی دفاع پیرامونی دستخوش کودتای نظامی خونین شد و سلطنت خود را در سال 1337 از دست داد و دولت جدید از پیمان بغداد خارج شد. کشورهای باقیمانده از جمله ایران پیمان امنیتی سنتو را به جای بغداد تشکیل دادند. امریکا با حمایت از این پیمانها منطقه ای در صدد بود تا در برابر خطر کمونیسم ابتکار عمل را در دست داشته باشد.
34. کدی، نیکی؛ و، گازیوروسکی، مارک، ج؛ ج؛ همان؛ صص 110 و 118.
35. همو؛ همان؛ ص 112.
36. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ ص 115.
37. . فردوست، حسین؛ همان؛ ص 409.
38. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ ص 127.
39. فردوست، حسین؛ همان؛ ص434.
40. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ ص130.
41. فردوست، حسین؛ همان؛ صص 410، 412.
42. سپهبد تیمور بختیار، فرزند سردار معظم بختیاری به سال 1292 در شهرکرد متولد شد. دیپلم خود را در لبنان اخذ کرد و زبان فرانسه آموخت. در 1312 به دانکشده سواره نظام سمور پاریس رفت، پس از بازگشت به ایران در 1317 درجه ستوان یکمی گرفت و مدارج نظامی خود را با موفقیت طی کرد. در سال 1327 درجه سرهنگ دومی و در 1329 به درجه سرهنگی نائل آمد و به ریاست ستاد لشکر گارد مصوب شد و در 1332 فرمانده تیپ مستقل زرهی کرمانشاه بود و در هنگامه کودتای 28 مرداد درجه سرتیپی گرفت و برای مدتی کوتاه به فمراندهی لشکر دو زرهی منصوب شد و بعد به فرمادرای نظامی گمارده شد. در مهر 1335 به درجه سرلشگری ارتقا یافت. از بدو تأسیس ساواک به ریاست آن منصوب شد و تا چهار سال تمام در آن به قدرت نمایی پرداخت. او در بخمن 1340 به مخلفت با قانون اصلاحات ارضی پرداخت و از کشور خارج شد. خروج از کشور او را در مسیری قرار داد که به یکی از قدرتمندترین مخالف شاه بدل گردد. شاه این وضعیت را برنتافت و با دخالت ساواک او را از میان برداشت.
43. بیل، جیمز، م؛ شیر و عقاب؛ ترجمه فروزنده برلیان (جهانشاهی)؛ نشر فاخته؛ تهران؛ 1371؛ ص 140.
44. عاقلی، باقرف شرح حال رجا سیاسی و نظامی معارص ایران؛ ج1، نشر علم و نشر کفتار؛ تهران؛ 1380؛ ص 278.
45. سرلشکر حسین پاکروان؛ متولد 1290 در تهران است. از دانشکده افسری پواتیه و فونتن بلو فرانسه در رشته توپخانه فارغ التحصیل است. پس از ورود به ایران در سال 1312، هشت سال مربی و معلم دانشکده افسری بود، سپس به ستاد ارتش متتقل و بعد فرماندهی پادگان بوشهره و بنادر جنوب ایران شد. بعد از بازگشت از ین منطقه افسر رکن دوم ستاد ارتش شد در 1328 با درجه سرهنگی وابسته نظامی ایران در پاکستان گردید. در1330 رویس رکن 2 ستاد ارتش شد. مدتی هم وابسته نظامی ایران در هندوستان بود. در 1334 با درجه سرتیپی فرماندهی مرزباتنی کل کشور را به عهده گرفت. در اسفند 1339 به ریاست ساواک گمارده شد. تبعید حضرت امام خمینی (ره) در دوره ریاست وی بر ساواک در آبان 1343 روی داد. با ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت از ریاست ساواک کنار گذاشته شد. مدت کوتاهی در کابینه هویدا وزیر اطلاعات بود. از شهریور 1345 به سمت سفیر کبیر ایران در پاکستان منصوب شد و از مهر 1348 به عنوان سفیر کبیر ایران به فرانسه رفت. او پس زا بازگشت از فرانسه رد آبان 1352 سرپرست امو رمالی دربار شد، در هنگامه پیروزی انقلاب اسلامی دستگیر، محاکمه و اعدام شد.
46. دلانوا، کریستین؛ همان؛ 107.
47. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ ص 330.
48. سپهبد نعمت الله نصیری؛ در 1289 در سمنان زاده شد. تحصیلات خود را در دبستان و دبیرستان نظام گذراند، در 1311 به دانشکده افسری راه یافت. در 1328 با درجه سرهنگی فرمانده هنگ پهلوی شد و بعد از مدتی کوتاه به سمت فرماندهی گارد شاهنشاهی منصوب شد. در همین سمت در 22 مرداد 1332 مأمور بخ الاغ فرمان عزل مصدق و نصب زاهدی به نخست وزیری بود. با ابلاغ فرمان عزل مصدق، توسط سرتیپ ریاحی بازداشت شد. او بعد از موفقیت کودتای 28 مرداد، مزد وفاداریش را گرفت و به درجه سرتیپی ارتقاء یافت. در 1336 درجه سرلشکری اخذ کرد و در 1339 رئیس شهربانی کل کشور شد. در 15 خرداد 1342 علاوه بر ریاست شهربانی فرماندرای نظامی تهران را نثیز به دست گرفت. در 1341 به درجه سپهبدی نائل شد و از بهمن 1343 رئیس ساواک و معاون نخشت وزیر (هویدا) شد. در اواخر تیز 1357 از ریاست ساواک معزول و به سفیر کبیر ایران در پاکستان گمارده شد. در مهر 1357 معزول و به تهران احضار شد. در 15 آبان 1357 تسوط حکومت ازهاری دستگیر شد. او در اوج مشغله و هیجان مردم به سبب پیروزی انقلاب اسلامی قصد فرار داشت که توسط مردم دستگیر و به دادگاه عدالت اسلامی سپرده شد و پس از محاکلمه در 27 بهمن 1257 اعدام شد.
49. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ ص 397.
50. ارتشبد حسن طوفانیان؛ متولد 1291 در تهران استو سال 1312 به استخدام ارتش درآمد. او فمرانده آمزوگاه خلبانی، رئیس دایره 2 طرحهای استراتژیک اداره سوم ارتش، معاون هوایی اداره سوم ارتش، مدری عامل سازمان صنایعد نظامی، آجودان مخصوص شاه، رئیس اداره خرید و سفارشا خارجی صنایع نظامی و جانشنی وزیر جنگ بوده است. با پیروزی انقلاب اسلام خبری مبنی بر دستگیری طوفانیان منتشر شد، اما چندی بعد خبر گریز او به خارج از کشور به اطلاع مردم رسید.
51. طوفانیان، حسن (ارتشبد)؛ خاطرات ارتشبد طوفانیان؛ انتشارتت زیبا؛ تهران؛ 1382؛ ص 90.
52. سپهبد ناصر علوی مقدم؛ برادر سپهبد مهدیقلی علوی مقدم، دانش آموخته دانشکده افسری فرانسه، رئیس قورخانه، افسر رکن 2 ارتش، وی پس از قیام 15 خرداد 1342 پس از سرتیپ مصطفی امجدی عهده دار ریاست اداره کل سوم شد. و تا سال 50 مجری سیاستهای پاکروان و نصیری و در حقیقت فردوست بود. او در سال 50 رئیس رکن 2 ستاد ارتش شد و مجدداً در تیر 1357 به ساواک بازگشت و مدیریت ان جت را به دست گرفت. او با پیروزی انقلاب اسلامی، دستگیر، محاکمه و اعدام شد.
53. دلانوا، کریستن؛ همان؛ صص 250-247.
54. سرهنگ گراتیان یاتسویچ (Gratian Yatsevitca)؛ افسر نیروی هوایی یوگسلاوی که رد جنگ جهانی دوم با هواپیکای خود به آمریکا پناهنده شد و به عضویت سیا پیوست. او از سال 1336 تا 1343 ریاست سیا در ایران به به عهده داشت. فردوست از او به عنوان مسلط ترین فرد اطلاعاتی امریکا در ایران یاد کرده است.
55. گازیوروسکی، مار، ج؛ سیاست خارجی امریکا و شاه؛ ترجمه فریدون فاطمی؛ ص 202-203.
56. فردوست، حسین؛ همان ص 443.
57. همو؛ همان؛ پاورقی 443.
58. گازیورورسکی، مارک، ج؛ همان؛ صص 204، 205.
59. Youval Neeman
60. دلانوا، کریستین؛ همان؛ صص 233، 234.
61. برای اطلاع بیشتر و مستند از همکاریهای بین سیا و موساد، بنگرید به :نجاری راد، تقی؛ همکاریهای ساواک و موساد؛ انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ تهران.
62. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ ص 132.
63. همو؛ همان؛ ص 133.
64. پرویز خوانساری؛ از سالهای 1320 با انگلیسیها رابطه داشت. در جوانی به مشاغل عالی رسید و در یپریو از نخبگان ساواک شد. وی از اطرافیان اشرف پهلوی به حساب می آمد و به پیشنها مصیری و قبول فردوست او سرپرست کل دانشجویان در اروپا شد. هنگامی که اردشیر زاهدی در کابینه هویدا وزیر خارجه شد او نیز جانشینی زاهدی را پذیرفت. با کنار رفتن زاهدی، او به عنوان سفیردر ژنو مأمور شد که کلیه سفارتخانه های اروپای شرقی و غربی را بازرسی نماید.
65. پرویز ثابتی؛ به سال 1315 در سنگسر سمسنان در خانواده ای بهایی زاده شد. در کودکی به همراه خانواه به تهران کوچید. در بهمن 1331 با معرفی ضرابی 0مدیر کل ششم ساواک) به استخدام ساواک درامد. او فارغ التحصیل رشتهخ قضایی از دانشکده حققو دانشگاه تهران و مسلط به زبان انگلیسی بود. او در سال 1345 به ریاست «اداره یکم عملیات ضد براندزای» اداره کل سوم ساواک گمارده شد. او در سال 1349 معاوم دوم اداره کل سوم و در سال 1352 مدیر کل سوم ساواک شد.
66. فردوست، حسین؛ همان؛ صص 473-474.
67. میلانی، عباس؛ معمای هویدا؛ نشر آیته و نشر اختران؛ تهران؛ ج2؛ 1380؛ صص 208، 209.
68. دلانوا، کریستین؛ همان؛ ص 177.
69. کاظمی محسن ؛ خطرات احمد احمد؛ چ سوم؛ تهران؛ 1382؛ ص 283.
70. علی اصغر، بدیع زادگان؛ به سال 1319 در اصفهان متولد شد. با بورس تحصیی از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغ التحصیل می شود. در ابان 1350 دستگیر و در خرداد 1351 به جوخه اعدام سپرده شد.
71. مسعود احمد زاده هروی؛ فرزند ظاهر احمدزاده در 1326 در شهر مشهد به دنیا آمد. او از بنیانگذاران و نظریه پردازان فدائیان خلق است که در سال 1350 دستگیر و اعدام شد.
72. دلانو، کریستین؛ همان؛ ص 177.
73. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ ص 363.
74. برای اطلاع بیشتر در چند و چون اداره کل هشتم و کشف موارد جاسوسی بنگرید: هاشمی، منوچهر؛ داوری (سخنی در کارنامه ساواک)؛ انتشارات ارس؛ لندن؛ 1373.
75. همو؛ همام؛ ص 371.
76. دفتر ادبیات انقلبا اسلامی؛ ساوام و روحانیت؛ حوزه هنری؛ 1371؛ ص 16.
77. همو؛ همان؛ ص 114.
78. کتاب شهید جاوید توسط آیت اله نعمت الله صالحی نجف آبادی نگاشته شده و در آن به قیام امام حسین (ع) از نگاه تحلیلی- انتقادی نگریسته شده است.
79. برای طالاع بیشتر بنگرید به: میلادی، عباس؛ معمای هویدا؛ نشر آیته؛ نشر اختران؛ تهران؛ صص 342-317.
80. برای اطلاع بیشتر بنگیرید به: هاشمی، منوچهر؛ همان؛ صص 264-262.
81. دلانوا، کریستین؛ همان؛ ص 102.
82.Jack Tarner
83. Paul Shaffer
84. گازیوروسکی، مارک، ج؛ همان؛ صص 266-267.
85. زونیس، ماروین؛ شکست شاهانه؛ ترجمه عباس مخبر؛ طرح نو؛ تهران نو؛ 1370؛ ص 520.
86. بیل، حیمز؛ همان؛ ص 139.
87. دلانوا، کریستین؛ همان؛ ص 249.
88. میلانی، عباس؛همان؛ ص 390.
89. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ صص 163-164.
90. همو؛ همان؛ صص ث و ج و 255.
91.زونیس، ماروین؛ همان؛ ص 165.
92. هاشمی، منوچهر؛ همان؛ ص ت.
93. دلانوا، کریستین؛ همان؛ ص 256.

منبع مقاله :
ابطحی، سید مصطفی؛ (1384)، سقوط، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط