رابطه ی اسطوره و فلسفه

رابطه ی میان اسطوره و علم، با رابطه ی میان اسطوره و فلسفه همپوشانی دارد، به گونه ای که بسیاری از صاحب نظرانی که درباره ی ارتباط اسطوره و علم اظهار نظر کرده اند، می توانستند در این مقاله مورد بحث و بررسی قرار گیرند. اما با
دوشنبه، 29 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه ی اسطوره و فلسفه
رابطه ی اسطوره و فلسفه

 

نویسنده: رابرت آلن سگال
مترجم: فریده فرنودفر




 

رابطه ی میان اسطوره و علم، با رابطه ی میان اسطوره و فلسفه همپوشانی دارد، به گونه ای که بسیاری از صاحب نظرانی که درباره ی ارتباط اسطوره و علم اظهار نظر کرده اند، می توانستند در این مقاله مورد بحث و بررسی قرار گیرند. اما با این حال دیدگاه های مربوط به رابطه ی میان اسطوره و فلسفه از تنوع بیشتری برخوردار است. این دیدگاه ها عبارت اند از: اسطوره جزئی از فلسفه است، اسطوره فلسفه است، فلسفه اسطوره است، اسطوره از دل فلسفه بر می آید، فلسفه از دلِ اسطوره بر می آید، اسطوره و فلسفه مستقل از یکدیگرند، اما هر دو کارکرد یکسانی دارند و [ سرانجام] اینکه اسطوره و فلسفه مستقل از هم اند و کارکردهای کاملاً متفاوتی دارند.

پُل رادین

تایلور و فریزر، اسطوره و علم را به یک نحو ذیل فلسفه گنجاندند، این در حالی بود که لوی برول در واکنش به آنها، اسطوره را در تقابل با علم و فلسفه قرار داد. از دیدگاه لوی برول، یکی دانستن اولیه خود با عالم که در اسطوره بروز یافته، درست نقطه مقابل فاصله گرفتن از عالم است، که علم و فلسفه در پی آن اند.
پُل رادین (1959-1883) انسان شناس لهستانی الاصل، که در دوران کودکی به همراه خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرد، سخت ترین انتقادها را به موضوع لوی برول وارد ساخت. عنوان کتاب اصلی وی، انسان بدوی در مقام یک فیلسوف (1)، خود گویای همه چیز است. هر چند رادین به نحو غریبی در کتاب خود نامی از تایلور نمی آورد، اما عملاً به احیای نظریه ی تایلور می پردازد، آن را جرح و تعدیل می کند و در همان حال بسط و گسترش می دهد. رادین اذعان دارد که بیشتر انسان های بدوی از فلسفه به دورند، اما در عین حال تصریح می کند که بخش اعظمی از مردمانِ هر فرهنگی این چنین اند. او میان انسانِ میان مایه، یعنی " مرد عمل" و انسان استثنایی، یعنی " انسان متفکر" فرق می گذارد.
اولی [ یعنی مرد عمل] به این دلخوش است که جهانی وجود دارد و اموری در آن روی می دهند. تبیین ها، به لحاظ اهمیت ثانوی اند. مرد عمل آمادگی دارد تا همواره همان تبیینی را بپذیرد که نخست در اختیار او قرار می گیرد. این امر در یک بی تفاوتی تمام عیار ریشه دارد. با این حال، مردِ عمل علاقه ی وافری نسبت به نوعی از تبیین در تقابل با تبیین دیگر نشان می دهد. او تبیینی را ترجیح می دهد که در آن به ویژه بر رابطه ی صرفاً مکانیکی میان توالی حوادث، تأکید شده باشد. ضربآهنگ ذهنی او چنانچه مجاز باشم این واژه را بکار برم - از طریق مطالبه ی تکرار پایان ناپذیر همان حادثه - و در بهترین شرایط - تکرار تمام حوادثی که همه آنها در سطح کلی واحدی هستند، مشخص می شود... در عوض، ضرباهنگ انسان متفکر کاملاً متفاوت است. فرضِ یک رابطه ی مکانیکی میان حوادث [ برای او] کفایت نمی کند. انسان متفکر بر توصیفی اصرار می ورزد که در چارچوب پیشرفت تدریجی، تکامل از واحد به کثیر و تکامل از بسیط به پیچیده بیان می شود و یا اینکه بر فرضِ رابطه علی و معلولی پافشاری می کند.
( رادین، انسان بدوی در مقام یک فیلسوف، صص 3-232).
در تمامی فرهنگ ها این " انواع خلق و خوها" یافت می شوند. اگر لوی برول در این رأی که هیچ انسان بدوی متفکر نیست، به خطا رفته است، تایلور نیز در قول به اینکه تمامی انسان های بدوی متفکرند، مرتکب اشتباه شده است. البته انسان های بدوی که رادین توانایی اندیشیدن فلسفی را به آنها نسبت می داد، به مراتب باهوش تر از حتی اسطوره سازانی هستند که تایلور آنها را " فیلسوفان بدوی" (2) می خواند. نزد رادین تأملات ابتدایی، که به ویژه به کامل ترین وجه در اسطوره ها یافت می شوند، به مراتب کاری بیش از تبیین حوادثِ جهان طبیعی انجام می دهند، که متأسفانه اسطوره [ مورد بحث ما یعنی] آدونیس حداکثر کاری که می تواند انجام دهد، تبیین حوادث جهان طبیعی است. اسطوره ها با همه نوع مباحث مابعدالطبیعی، از قبیل مؤلفه های بنیادین مقوّم واقعیت سروکار دارند. بر خلاف تایلور، رادین بر این عقیده است که انسان های بدوی، به علاوه از قدرت نقادی جدی ای برخوردارند:
بی انصافی محض است که بگوییم انسان های بدوی چه به لحاظ توانایی اندیشه ی انتزاعی و چه از حیث تنظیم این نوع از اندیشه در نظامی سیستماتیک و یا سرانجام در نقدِ واقع بینانه و بی طرفانه خودشان و کل محیط پیرامونشان، موجوداتی ناقص اند.
( رادین، انسان ابتدایی در مقام یک فیلسوف، ص 384).
احتمالاً از نظر رادین، همانطور که کارل پوپر و رابین هورتون نیز قطعاً بر این گمان بودند، ظرفیت نقادی همانا مشخصه ی اصلی اندیشیدن است.

ارنست کاسیرر

واکنش ارنست کاسیرر فیلسوف آلمانی (1945-1874)، [ در قیاس با دیگران] در قبال آراء لوی برول به مراتب کمتر تحقیر آمیز بود. ارنست کاسیرر، در تأسی کامل از اندیشه ی لوی برول، اندیشیدن اسطوره ای یا " اسطوره پرداز" (3) را امری ابتدایی، مملوّ از احساس، جزئی از دین و فرافکنی وحدت عرفانی به عالم می داند. با این حال کاسیرر ادعا می کند که با بیان این رأی که اندیشه ی اسطوره ای از منطق خاص خودش پیروی می کند، به شدت از لوی برول فاصله گرفته است. در حقیقت، لوی برول نیز همین را می گفت و دقیقاً به منظور احتراز از نامگذاری اندیشه اسطوره ای به امری " ضد منطقی" (4) یا " غیر منطقی" (5)، اصطلاح " پیشامنطقی" را وضع کرد. به علاوه، کاسیرر مدعی است که در تأکید بر استقلال اسطوره به عنوان صورتی از دانش در کنار سایر صورت های اصلی نظیر زبان، هنر و علم، راه خود را از لوی برول جدا کرده است:
هر چند جای دادن اسطوره در یک نظام کلیِ صورت های سمبلیک به نظر ضروری می آید، اما چنین کاری مخاطره آمیز است...[ آن] ممکن است به هم سطح کردن صورت ذاتی اسطوره بینجامد. در واقع پیشتر نیز تلاش هایی در این راستا صورت گرفته بود که می خواستند اسطوره را به صورت دیگری از حیات فرهنگی مانند دانش [ یعنی علم]، هنر و زبان فرو کاهند و از این راه آن را تبیین کنند.
( کاسیرر، فلسفه صورت های سمبلیک، ج 2، ص 21).
با این همه کاسیرر - نه چندان متفاوت از لوی برول - بر این عقیده است که اسطوره با علم ناسازگار است و علم جای اسطوره را می گیرد: " علم تنها از طریق نفیِ تمام ترکیبات اسطوره ای و مابعدالطبیعی، به صورت مختص به خویش نائل می شود. " کاسیرر و لوی برول، اسطوره را منحصراً امری بدوی و علم را منحصراً امری مدرن می دانند. با وجود این، کاسیرر در توصیفش از اسطوره به عنوان صورتی از دانش - به عنوان یکی از فعالیتهای نمادسازی و عالَم سازی انسان - آن را در رده ی علم قرار می دهد، اما لوی برول چنین جایگاهی را برای اسطوره قائل نبوده است.
بعدها کاسیرر اسطوره را دیگر نه منحصراً امری بدوی، بلکه امری مدرن نیز تلقی کرد. فرار او به آمریکا از چنگال آلمان هیتلری، سبب شد که بر روی اسطوره های سیاسی دوران جدید، به ویژه اسطوره های نازیسم تأمل کند. اسطوره در این مرحله از تحقیقاتِ کاسیرر، با ایدئولوژی یکی می شود. کاسیرر که پیش از این به موضوعات معرفتی لطیف می پرداخت، از این پس به مباحث علمی اجتماعی خشن روی می آورد نظیر اینکه: اسطوره های سیاسی چگونه خود را به کرسی می نشانند؟ و چگونه ادامه می یابند؟ کاسیرر که پیشتر مخالف تأکید لوی برول بر غیر عقلانی بودن اسطوره بود، اینکه به پذیرش آن تن در می دهد:
نیروهای عقلانی که در برابر سر برکشیدن تلقی های کهن اسطوره ای ایستادگی می کنند، در لحظات بحرانی حیات اجتماعی بشر، دیگر به خود اطمینان ندارند. در چنین لحظاتی زمانِ بازگشت اسطوره فرا رسیده است.
( کاسیرر، اسطوره، دولت، ص 280).
کاسیرر با گره زدن اسطوره به جادوگری و پیوند زدن جادوگری با کوشش از سر استیصال برای کنترل عالم، در تبیین اسطوره های مدرن از توصیف اسطوره های بدوی، خصوصاً توصیف برونیسلاو مالینوفسکی، بهره می گیرد:
این توصیف [ مالینوفسکی] از نقش جادو و اسطوره در جوامع ابتدایی، در مورد مراحل پیشرفته حیات سیاسی بشر نیز، به همان اندازه، صادق است. در موقعیت های بحرانی، انسان همواره از فرط استیصال به ابزارهایی بحرانی متوسل خواهد شد.
( کاسیرر، اسطوره دولت، ص 279).
کاسیرر به ویژه در این موارد راه خود را از مالینوفسکی جدا می کند: نخست اینکه از دیدگاه کاسیرر این عالم اجتماعی است که به کنترل در نمی آید و نه عالم طبیعی؛ دیگر آن که او برای اسطوره نیرویی جادویی قائل می شود و سرانجام اینکه اسطوره را پدیده ای مدرن لحاظ می کند. اما در اینجا اشکالی وجود دارد و آن اینکه اسطوره های مُدرن در حکم احیای اصیل بدوی گرایی هستند.
در حالی که کاسیرر پیشتر اسطوره را به مثابه امری ظاهراً فلسفی تحلیل کرده بود، اینکه اسطوره را از فلسفه جدا می کند. از این پس، نزد وی اسطوره هر چیزی است جز صورتی از شناخت با منطق مختص به خویش. [ در این میان] فلسفه عهده دار این وظیفه ی کم اهمیت می شود که اسطوره های سیاسی را به نقد کشد:
از میان بردن اسطوره های سیاسی ورای توان فلسفه است. اسطوره از لحاظی آسیب ناپذیر است: استدلال های عقلی بر آن بی اثرند و نمی توان آن را با قیاس های منطقی ابطال کرد. اما فلسفه می تواند به ما خدمت مهم دیگری کند. آن می تواند به ما کمک کند تا متوجه رقیب شویم....
هنگامی که برای نخستین بار اسطوره های سیاسی را شنیدیم آنها را آنقدر پوچ، ناهمساز، تخیلی و مضحک یافتیم که به دشواری توانستیم بر ارزیابی خود غلبه کنیم و آنها را جدی بگیریم.. ما باید خاستگاه، ساختار، روش ها و فن اسطوره های سیاسی را به دقت مطالعه کنیم و رقیب را رو در رو ببینیم تا بدانیم که چگونه باید با او بجنگیم.
( کاسیرر، اسطوره دولت، ص 296)
فهم اینکه چگونه این نوع تحلیل ها از اسطوره های سیاسی در واقع وظیفه ی فلسفه است و نه علوم اجتماعی، کاری بس دشوار است. اینک نزد کاسیرر اسطوره صرفاً پیشامنطقی نیست، بلکه علناً ضد منطقی است. این موضع [ -ِ کاسیرر] به مراتب افراطی تر از موضعِ لوی برول است که کاسیرر در بدو امر او را به خاطر آن شماتت کرده بود!

هنری فرانکفورت و هنریته آنتونیا فرانکفورت (6)

کامل ترین بکار گیری نظریه های لوی برول و کاسیرر در خصوص فلسفه، در کتابی تحت عنوان ماجرای عقلانی انسان باستان: جستاری در باب اندیشه ی نظرورزانه در بین النهرین (7) به چشم می خورد که توسط گروهی از متخصصان خاور نزدیک به سال 1946 منتشر گردید. سه سال بعد، زمانی که این کتاب به صورت جلد شمیز تجدید چاپ شد، این عنوان و زیرعنوانِ چاپ اصلی، عناوین فرعی کتاب شدند و عنوان اصلی کتاب به عنوانِ جدید و ساده پیش از فلسفه (8) تغییر یافت: از دیدگاه بانیان این نظریه، هنری و ه. آ. فرانکفورت، انسان های بین النهرین در مرحله ای ابتدایی از فرهنگ می زیستند که به درستی " پیشافلسفی" خوانده می شود. گنجاندن " باستان" ذیل مفهوم " ابتدایی"، میراث تایلور و فریزر است. بنا به رأی هنری و [ همسرش] ه. آ. فرانکفورت، انسان های مدرن به گونه ی " فلسفی"، یعنی به نحو انتزاعی، نقادانه و غیر احساسی می اندیشند. قلمرو فلسفه تنها یکی از قلمروهایی است که از اندیشیدن فلسفی بهره می گیرد و نمونه ی حقیقی اندیشه ی " فلسفی" همانا علم است. تایلور، لوی برول، و دیگران نیز واژه ی " فلسفه" را به این شکل گسترده مترادفِ با " عقلانی" بکار می برند و به همین منوال علم را ناب ترین تجلی آن می دانند. هنری و ه. آ. فرانکفورت بر این عقیده اند که بر خلاف انسان های مدرن، انسان های بدوی در قالب " اسطوره پردازی"، یعنی به نحو انضمامی، غیرنقادانه و احساسی می اندیشند. اسطوره شناسی، فقط یکی از صورت های بیانِ اندیشه ی اسطوره پرداز است - ولو غنی ترین صورت آن.
در واقع، نحوه های اندیشیدن فلسفی و اسطوره پردازی به مراتب چیزی بیش از صرف برداشت های (9) گوناگون از عالم اند. این دو نحوه اندیشیدن - همانطوری که لوی برول نیز می گفت - ادراک های (10) مختلفی از عالم اند. " تفاوت عمده " در این است که برای انسان های مدرن جهان خارج در حکم یک " آن" (11) است، در حالی که برای انسان های بدوی، در حکم یک " تو" (12) است؛ این اصطلاحات از فیلسوف یهودی تبار مارتین بوبر (13) وام گرفته شده است. اگر عنوان نخست گمراه کننده کتاب هنری و ه. آ. فرانکفورت را کنار بگذاریم رابطه ی من - آن (14)، رابطه ای عقلانی و توأم با فاصله است، اما رابطه ی من - تو (15) رابطه ای احساسی و توأم با درگیر بودن است. الگوی رابطه ی من و تو، عشق است.
قول به اینکه انسان های بدوی، عالم را نه به عنوان " اَن" ، بلکه به عنوان " تو" تجربه می کنند، قول به آن است که آنها با عالم نه به مثابه یک شیء، بلکه به مثابه یک شخص مواجه می شوند. بارش باران پس از خشکسالی، به تغییرات جوّی نسبت داده نمی شود، بلکه همانگونه که در اسطوره توصیف شده، پیروزی خدای باران بر خدای رقیب است. فهم عالم به مثابه تو، به معنای به فراموشی سپردن تمایزهای گوناگون معمول میان من و آن است. انسان های بدوی میان سوبژکیتو و ابژکتیو محض فرقی نمی گذاشتند: آنها طلوع و غروب خورشید را می دیدند و نه چرخش زمین به دور خورشید را، آنها رنگ ها را می دیدند و نه طول موج را. آنها همچنین از فرق گذاری میان نمود و واقعیت عاجز بودند: [ از دید آنها] چوب [ براستی] در آب خمیده است نه اینکه به نظر رسد چنین باشد و رویاها واقعی اند، زیرا به عنوان اموری واقعی تجربه می شوند. انسان های بدوی در فرق گذاری میان نماد و امر نمادین هم ناتوان بودند: یک اسم با صاحب آن اسم یکی است و اجزای آیینی یک اسطوره، به معنای بازگشت و تکرار آن اسطوره است.
هنری و . ه. اَ. فرانکفورت چنین استدلال می کنند که مصریان و فینقیان باستان در عالمی کاملاً اسطوره پردازانه به سر می بردند. با بنی اسرائیل حرکت از اسطوره پردازی به جانب اندیشیدن فلسفی آغاز گردید؛ ایشان خدایان متعددی را در خدای واحدی ادغام کردند و این خدای واحد را خارج از طبیعت قرار دادند. بنی اسرائیل با این کار، راه را برای یونانیان هموار ساخت؛ یونانیان این خدایِ متشخص واحد را [ به نوبه ی خود] به نیرویی واحد یا نیروهای کثیر غیر شخص وارِ نهفته یا آشکار در طبیعت بدل کردند. آخرین "اسطوره زدایی" از طبیعت، در انتظار گذار از قوه ی تخیل پیش سقراطی به جانب علم تجربی بود.
نظریه ی هنری و ه. اَ. فرانکفورت مشکلات متعددی به همراه دارد. نخست آنکه، به نظر می رسد گاهی اوقات اصالت اسطوره پردازی (16) چیزی بیش از نظریه ی جاندارانگاری تایلور نباشد؛ نظریه ای که برای انسان های بدوی همان ذهنیتِ انسان های مدرن را قائل است. دوم آنکه، رابطه من و توی بوبر متضمن تجربه یک شیء به مثابه شخص نیست، بلکه تجربه ی یک شخص در مقام شخص است. سوم اینکه هر پدیده ای می تواند مطمئناً هم به عنوان یک آن و هم به عنوان یک تو تجربه شود: برای نمونه یک حیوان خانگی و یک بیمار. چهارم، هیچ فرهنگی نمی توانست طبیعت را فقط و فقط به عنوان تو بفهمد و با این حال به اندازه کافی از آن فاصله داشته باشد که مثلاً بذرها را برویاند. پنجم، توصیف فرهنگ های خاور نزدیک باستان به عنوان امری کاملاً اسطوره پردازانه، فرهنگ بنی اسرائیلیان به عنوان امری غیر اسطوره پردازانه و فرهنگ یونانیان به عنوان امری کاملاً علمی، بسیار سطحی و خام است، چنانکه ف. م. کورنفورد همین مسئله را در خصوص علم یونان روشن می سازد.
با وجود این، هِنری و ه. اَ. فرانکفورت به خاطر تلاششان در به کارگیری نظریه ی انتزاعی لوی برول در موارد انضمامی خاص، درخور ستایش اند. این دو در تبعیت از لوی برول و کاسیرر در واقع می گویند که اسطوره ها، به رغم آنکه داستان اند، یک ذهنیت معینی را مفروض می گیرند. جالب آنکه، شدیدترین نقد هنری و ه. اَ. فرانکفورت به لوی برول همان نقد کاسیرر بر لوی برول است که هر دو به یک اندازه نابجا هستند. خود لوی برول تأکید می کند که اندیشه ی بدوی هر چند متفاوت است، اما [ به هیچ وجه] ضد منطقی نیست. بکارگیری نظریه ی هنری و ه. اَ. فرانکفورت در خصوص اسطوره ی آدونیس همان نتیجه ی اِعمال نظریه ی لوی برول در مورد این اسطوره را در پی خواهد داشت: ثقل این نظریه بیشتر بر یکی شدن احساسی آدونیس با عالم و همچنین بر عدم توانایی حاصل از این یکی شدن برای شناخت دقیق عالم است.

رودلف بولتمان و هانس یوناس

کاسیرر به ویژه در دوران جوانی اش، برغم رویکرد عمیقاً فلسفی اش به اسطوره، هرگز ادعا نکرد که اسطوره همان فلسفه است. [اما] نظریه پردازانی چون رودلف بولتمان، متأله آلمانی ( 1976-1884) و فیلسوف آلمانی الاصل هانس یوناس (1993-1903)- که سرانجام هر دو در آمریکا اقامت گزیدند - قائل به چنین رأیی هستند. این دو نظریه پرداز نه تنها معنای اسطوره را از دل فلسفه - آنهم از فلسفه ی متقدمِ مارتین هایدگر (17) اگزیستانسیالیست - بر می گیرند، بلکه خود را معطوف و محدود به مسئله ی معنا (18) [ ی اسطوره] می کنند. آنها به خاستگاه و کارکرد اسطوره علاقه ای نشان نمی دهند. اسطوره از منظر آنان، بخشی از هیچ فعالیتی نیست. این دو همانند برخی از انسان شناس های برج عاج نشین با اسطوره به مثابه یک متن مستقل برخورد می کنند، اما بر خلاف تایلور، این دو حتی از موضع برج عاج نشینی شان، درباره ی چگونگی پیدایش اسطوره ها یا نحوه عمل آنها تأملی نمی کنند.
بی تردید بولتمان و یوناس اسطوره را به اصطلاحات اگزیستانسیالیستی بر می گردانند تا بتوانند معنای آن را برای انسان مدرن قابل قبول سازند، اما آنها به این امر توجهی ندارند که چرا اساساً ما به اسطوره نیاز داریم، خصوصاً زمانی که پیام اسطوره همان پیامی است که فلسفه افاده می کند. به عنوان مثال هیچ یک از ایشان، این بحث را پیش نمی کشد که اسطوره، شیوه آسان فهم تری برای بیان حقایق انتزاعی است، همانطور که ارسطو چنین چیزی را در مورد ادبیات ادعا می کرد از آنجا که اسطوره های مورد پژوهش این دو - بولتمان: اسطوره های عهد جدید و یوناس: اسطوره های غنوصی (19) - نه تنها فلسفی، بلکه در عین حال دینی اند.

آلبر کامو

آلبرکامو (20) (60-1913)، نویسنده ی اگزیستانسیالیست فرانسوی، در تفسیر درخشان خود از اسطوره ی یونانی سیزیف (21)، به نحو ملموس تری اسطوره را به فلسفه تحویل می برد. سیزیف از جمله کسانی است که اَدیسه ی قهرمان در تارتاروس - بخشی از هادس که در آن افرادی که از زئوس سرپیچی می کردند، گرفتار می آمدند - با او ملاقات می کند. مجازات او این است که تا ابد باید به ناچار سنگ بزرگی را تا بالای صخره ای ببرد، اما هر بار که به بالای صخره نزدیک می شود، سنگ قل می خورد و سقوط می کند. اُدیسه این منظره را این گونه توصیف می کند:
سیزیف را نیز دیدم. رنج بسیار می بُرد،
و با دو بازوی خود سنگ بسیار بزرگی را می راند.
و با زحمت با دست و پاهای خود تقلا می کرد و آن سنگ را به سوی فراز
تپه ای می راند؛ اما چون می رفت از فراز آن بگذرد،
آن توده ، وی را پس می راند؛
دوباره آن سنگ سرکش به سوی دشت می غلتید.
نیروهای خود را گرد می آورد، دوباره آن را می راند، عرق از اندامش روان بود و گَرد هاله وار از بالای سرش برمی خاست.
( همر، منظومه ی ادیسه، سرود یازدهم، ابیات 600-593).
هُمر درباره ی اینکه سیزیف چه خطایی مرتکب شده [ که مستحق چنین رنجی است]، چیزی نمی گوید و منابع کهن نیز در این مورد اختلاف نظر دارند. هر چند برای انسان های دوره ی باستان، سیزیف [ انسانی] قابل ترحم است، اما نزد کامو، او انسانی قابل تحسین است. سیزیف بیش از آنکه تجسم بخش سرنوشتِ آن دسته از معدود انسانی هایی باشد که جسارت در افتادن با خدایان را دارند، مظهر سرنوشت همه انسان هایی است که خود را محکوم می بینند که در جهانی عاری از خدایان به سر برند. سیزیف موجودی قابل تحسین است، چرا که او پوچیِ وجود انسان را پذیرفته است، که بیشتر از آنکه ناعادلانه باشد، بی معناست. او به جای دست کشیدن [ از تلاش] و خودکشی، رنج را به تن می خرد و به تلاش خود ادامه می دهد، حتی زمانی که کاملاً واقف است هر تلاشی او نافرجام می ماند. قهرمانی سیزیف، تنها نوعی از قهرمانی است که جهان بی معنا - که بی معناییش از بی خداییش است - آن را مجاز می داند. کامو از اسطوره ی سیزیف بهره می گیرد تا وضعیت [ ناگوار] انسان را تجسم کند.
اسطوره ی سیزیف نیز به اندازه اسطوره های تحلیل شده از سوی بولتمان و یوناس جزئی از دین بود، که البته از منظر بولتمان هنوز هم اسطوره ها جزئی از دین به شمار می روند. اما کامو، درست همانند بولتمان و یوناس، اسطوره را متنی مستقل می بیند، صرف نظر از هر دین نهادینه شده ای که فرد در آن به تکالیف دینی خود عمل می کند. برای هر سه اینها، اسطوره یک داستان فلسفی است، چرا که از نظر آنها اسطوره همان فلسفه است.

پی‌نوشت‌ها:

1- Primitive Man as Philosopher.
2- savage philosophers.
3- mythopoeic.
4- illogical.
5- nonlogical.
6- Henri Frankfort and Henriette Antonia Frankfort.
7- The Intellectual Adventure of Ancient Man: An Essay on Speculative Thought in the Ancient Near East.
8- Before Philosophy.
9- conceptions.
10- perceptions.
11- It.
12- Thou.
13- Martin Buber.
14- I-It.
15- I-Thou.
16- mythopoeism.
17- Martin Heidegger.
18- meaning.
19- Gnosticism.
20- Albert Camus.
21- Sisyphus.

منابع:
* Paul Radin, Primitive Man as Philosopher, 2nd edn. (New York: Dover, 1957 [1st edn. 1927]); The World of Primitive Man (New York: Dutton, 1971), chapter 3.
' Ernst Cassirer, The Philosophy of Symbolic Forms, tr. Ralph Manheim, II (New Haven, CT: Yale University Press, 1955); The Myth of the State (New Haven, CT: Yale University Press, 1946).
در خصوص اسطوره های سیاسی بنگرید همچنین:
Cassirer, Symbol, Myth, and Culture, ed. Donald Phillip Verene
(New Haven: Yale University Press, 1979), pp. 219-67.
Henri Frankfort and H. A. Frankfort, John A. Wilson, Thorkild Jacobsen, and William A. Irwin, The Intellectual Adventure of Ancient Man: An Essay on Speculative Thought in the Ancient Near East (Chicago: University of Chicago Press, 1946 [reprinted Phoenix Books, 1997]); paperback retitled Before Philosophy: The Intellectual Adventure of Ancient Man: An Essay on Speculative Thought in the Ancient Near East (Harmondsworth: Pelican Books, 1949).
Rudolf Bultmann, ' New Testament and Mythology' (1941). in Kerygma and Myth , ed. Hans- Werner Bartsch, tr. Reginald H. Fuller, I (London: SPCK, 1953), pp. 1-44; Jesus Christ and Mythology (New York: Scribner's 1958); Hans Jonas, Gnosis und spatantiker Geist, 2 vols, Ist edn. (Gottingen: Vandenhoeck und Ruprecht, 1934 [vol, I] and 1954 [vol, II. part 1]; The Gnostic Religion, 2nd edn. (Boston: Beacon Press, 1963 [1958], Epilogue.
- در خصوص اسطوره سیزیف بنگرید:
Albert Camus, The Myth of Sisyphus and Other Essays, tr. Justin O'Brien (New York: Vintage Books. 1960 [1955], pp. 88-91; Homer, The Odyssey, tr. Richmond Lattimore (New York: Harper Torchbooks, 1968[1965]),p. 183.

منبع مقاله:
سگال، رابرت آلن، (1388)، اسطوره، فریده فرنودفر، تهران: بصیرت، انتشارات حکمت، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط