بررسی نقش امامان شیعه در توسعه علوم نقلی و ادبی (2)

یکی از مهم ترین فعالیت های ائمه علیهم السلام، آموزش فقه و استخراج احکام شرعی بود و آنان به معنای حقیقی کلمه، در احکام شریعت و مسائل فقهی محل رجوع مردم بودند. هیچ فقیهی از مراجعه به آنها بی نیاز نبود و هر کس در این زمینه
دوشنبه، 29 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی نقش امامان شیعه در توسعه علوم نقلی و ادبی (2)
 بررسی نقش امامان شیعه در توسعه علوم نقلی و ادبی (2)

 

نویسنده: غلامحسن محرمی




 

3. تأثیرگذاری ائمه علیهم السلام بر رهبران مکاتب فقهی

یکی از مهم ترین فعالیت های ائمه علیهم السلام، آموزش فقه و استخراج احکام شرعی بود و آنان به معنای حقیقی کلمه، در احکام شریعت و مسائل فقهی محل رجوع مردم بودند. هیچ فقیهی از مراجعه به آنها بی نیاز نبود و هر کس در این زمینه فعالیت داشت، از دانش آنان بهره می جست. در درجه ی اول فقه شیعه است که به طور مستقیم از ائمه علیهم السلام اخذ شده و مبتنی بر احادیث آنان است. فقه شیعه مفتخر است که معارف خود را به طور مستقیم از اهل بیت علیهم السلام و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اخذ کرده است؛ کسانی که فارغ از جنبه ی امامتشان، که شیعه بدان معتقد است،‌ داناترین نوادگان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شمار می رفتند. برخی از علمای اهل سنت چون ابن خلدون، به صراحت اقرار کرده اند که فقه شیعه به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منتسب است. (1)
فقهی که اهل بیت علیهم السلام پایه گذاری کردند، در طول تاریخ، الگوی شیعیان برای تنظیم زندگی فردی و اجتماعی شان بوده است، و حکومت های بسیاری در طول تاریخ براساس قوانین آن، نظم اجتماعی را برقرار می کردند.
مذهب شیعه ی اثناعشری را از آن جهت مذهب جعفری می گویند که امام جعفر صادق علیه السلام در شکل گیری فقه آن نقش ویژه ای ایفا کرد. پیش از آن حضرت، امیرمؤمنان علیه السلام فقه شیعه را پایه گذاری کرده بود. از آن حضرت کتاب هایی نقل کرده اند که بیشتر مربوط به فقه است؛ مانند کتاب ابورافع و نیز کتاب پسرش علی بن ابی رافع.
نجاشی می گوید: « ابورافع، شاگرد امام علی علیه السلام کتابی در سنن احکام و قضایا نوشته که تمام باب های فقه را دربرداشته است، و کتاب فقه علی بن ابی رافع نیز چون یک منبع فقهی، در میان بنی هاشم و علویان بوده و آن را بزرگ می شمردند و از همدیگر می آموختند و از آن نسخه برداری می کردند». نجاشی از موسی بن عبدالله بن حسن نقل می کند، که پدرش این کتاب را از روی نسخه ی عبیدالله پسر علی بن ابی رافع نوشته است. در سند دیگری این کتاب از طریق عمر بن علی بن ابی طالب از امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده است. (2)
اما فقهای اهل سنت نیز از آن بزرگواران تأثیر پذیرفته اند. بعد از عصر صحابه که عصر تابعان و پدید آمدن عنوان فقیه است، تعدادی از فقیهان اهل سنت از شاگردان امام سجاد علیه السلام بوده اند. بسیاری از عالمان اهل سنت درباره ی جایگاه بالای آن حضرت در فقه سخن گفته اند. محمد بن شهاب زهری ( م. 124 ق)، که از عالمان طرف دار بنی امیه بوده، درباره ی آن حضرت گفته است: ما رأیت قرشیاً افقه منه؛ (3) « فردی قریشی فقیه تر از او ندیدم». عین همین کلام را از سلمة بن دینار ( م. 140 ق) نیز نقل کرده اند. (4) شافعی ( م. 204 ق) گفته است: هو افقه اهل المدینه؛ (5) « او فقیه ترین مردم مدینه بود». عبدالملک بن حبیب سلمی ( م. 238 ق) در کتاب التاریخ خود در ذکر طبقات فقها، امام سجاد علیه السلام را نخستین فقیه تابعی ذکر کرده است. (6) همچنین عمل آن حضرت در امور فقهی، برای فقها حجب بود و آن را معیار و ملاک عمل می دانستند؛ جاحظ نقل کرده که شافعی در رساله ی اثبات خبر واحد می گوید: « دیدم علی بن الحسین، که فقیه ترین فرد از اهل مدینه بود، بر خبر واحد اعتماد می کرد». (7) سبط ابن جوزی اذعان کرده است که همه ی فقهای اهل مدینه از آن حضرت بهره ی علمی برده اند. (8)
درباره ی امام باقر علیه السلام نیز از عطا نقل کرده اند: « دانشمندان را در هیچ محفلی مانند محضر امام باقر علیه السلام کوچک ندیدم. حکم بن عیینه را نزد او مثل کسی دیدم که شکست خورده است». (9) بسیاری دیگر از عالمان تابعی را مانند ربیعه، اعمش، ابواسحاق سبیعی، اوزاعی، اعرج، ابن جریح، عطا، عمرو بن دینار و زهری نیز از شاگردان آن حضرت به شمار آورده اند. (10) ملاعلی قاری هم گفته محدثان شش گانه از او حدیث نقل کرده اند. (11) بالاخره جاحظ می گوید: « محمد بن علی، سید فقهای حجاز بود و مردم از او و پسرش جعفر فقه را یاد گرفتند». (12)
در این میان جایگاه فقهی امام صادق علیه السلام روشن تر از امامان دیگر شیعه است؛ زیرا در فرصت حاصل از درگیری بنی امیه و بنی عباس، و نیز صعف بنی عباس در آغاز حکومتشان، امام صادق علیه السلام توانست توان فقهی خود را بروز دهد و مردم را از چشمه سار علم خود سیراب کند. از ابوحنیفه نقل کرده اند: « کسی را فقیه تر از جعفر بن محمد ندیدم».
ابوحنیفه نقل کرده که وقتی آن حضرت را به دستور منصور خلیفه ی عباسی به حیره آوردند، منصور مرا فراخواند و گفت: « ای ابوحنیفه؛ مردم به جعفر بن محمد فریفته شده اند. پس پرسش هایی سخت آماده کن تا از او بپرسی». پس من چهل مسئله آماده کردم. وقتی که در حیره بر منصور وارد شدم، دیدم که جعفر علیه السلام در جانب راست او نشسته است؛ اما هیبت جعفر علیه السلام بیشتر از خلیفه منصور مرا گرفت. سلام کردم و او به من اذن داد و نشستم. آن گاه منصور متوجه جعفر علیه السلام شد و گفت: « ای ابوعبدالله؛ او را می شناسی»؟ فرمود: « آری او ابوحنیفه است». آن گاه منصور به من گفت: پرسش هایت را از ابوعبدالله بپرس. من هم شروع کردم به پرسیدن. در جواب هر مسئله ای می گفت: « شما این گونه می گویید، فقهای مدینه چنان می گویند و ما نیز چنین معتقدیم». و نظر او گاهی با نظر ما موافق بود و گاهی با نظر اهل مدینه؛ گاهی هم نظرش با نظر هر دو گروه مخالف بود. بدین ترتیب او به همه ی مسائل پاسخ گفت. آن گاه ابوحنیفه گفت: آیا روایت نکردیم که اعلم مردم کسی است که از همه بیشتر به اختلاف نظر فقها آگاه باشد؟ (13)
عجیب نیست که بسیاری از عالمان و محدثان را شاگردان آن حضرت به شمار آورده اند؛ بزرگانی چون اسحاق سبیعی، اعرج، زهری، عمرو بن دینار، ابوجهم موسی بن سالم، قاسم بن فضل، اوزاعی، ابن جریح، اعمش، شیبة بن نضاح، عبدالله بن ابی بکر بن عمرو بن حزم، عبدالله بن عطا، بسام سیرفی، حرب بن سریج، حجاج بن ارطاه، محمد بن سوقه، مکحول بن راشد، معمر بن یحیی بن بسام، و بسیاری دیگر. (14)
احمد بن یوسف قرمانی می گوید: جعفر بن محمد از بزرگان اهل حدیث بود و محدثانی چون یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک بن انس، ثوری، ابن عیینه، ابوحنیفه، شعبه و ابوایوب سجستانی از او حدیث نقل کرده اند. (15)
یکی از مشهورترین شاگردان امام صادق علیه السلام ابوحنیفه بوده است. خود ابوحنیفه در این باره گفته است: لو لا السنتان لهلک النعمان؛ (16) « اگر دو سال ( شاگردی در محضر امام صادق) نبود، نعمان ( نام کوچک ابوحنیفه) هلاک می شد». جاحظ نیز اذعان کرده است: « ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان ایشان هستند». (17) همچنین شمس الدین محمد بن محمد جزری گفته است: « نزد ما ثابت شده که امام مالک و ابوحنیفه با امام ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق مصاحبت کرده اند». (18) ابن ابی الحدید سه مذهب از مذاهب چهارگانه را متأثر و برگرفته از آرای آن حضرت می داند، که فقه از طریق آن حضرت به امیرمؤمنان علیه السلام منتهی می شود.
یکی دیگر از علوم، علم فقه است که اساس آن هم امیرمؤمنان علیه السلام بوده و هر فقیهی در اسلام عیال آن حضرت است و همه ی فقیهان از فقه او بهره جسته اند. اما اصحاب و شاگردان ابوحنیفه مانند ابویوسف و محمد بن الحسن و دیگران، فقهشان را از ابوحنیفه فراگرفته اند و شافعی هم شاگرد محمد بن الحسن بوده است؛ پس فقه شافعی هم به ابوحنیفه برمی گردد. احمد بن حنبل هم شاگرد شافعی بوده و فقهش به ابوحنیفه برمی گردد؛ اما ابوحنیفه شاگرد جعفر بن محمد بوده است. (19)

4. نقش امامان شیعه علیهم السلام در تاریخ نگاری مسلمانان

توجه به تاریخ در میان مسلمانان، از علاقه ی عرب ها به حفظ نسب، و ثبت سیره و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخاسته است. محدثان همان گونه که احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به مثابه ی مصدر تشریع احکام حفظ می کردند، گزارش های زندگی آن حضرت را نیز می نوشتند؛ به ویژه چون قرآن آن حضرت را الگوی عملی مسلمانان معرفی کرده بود، اطلاع از زندگی ایشان را لازم می نمود. همچنین آن سخت گیری خلفا برای ننوشتن حدیث، که از زمان خلیفه ی دوم آغاز شده بود، درباره ی نگارش سیره ی پیامبر وجود نداشت.
سیره ی پیامبر ابتدا در لابه لای کتاب های حدیثی پخش بود؛ اما بعدها بابی با عنوان « المغازی و السیر» به آن اختصاص یافت. اما نباید فراموش کرد که نخستین کتاب ها و منابع حدیثی را امامان شیعه علیهم السلام و شاگردان آنها پدید آوردند. زمانی که اهل سنت گردآوری آثار حدیثی پیامبر را آغاز کردند، کتاب های حدیثی بسیاری نزد امامان و شاگردان آنها بود که شامل سیره ی پیامبر هم می شد.
اهتمام ائمه علیهم السلام به نگارش تاریخ و سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حدیثی که از امام سجاد علیه السلام در این باره روایت شده، به خوبی مشهود است؛ آن حضرت می فرماید: کنا نعلم مغازی رسول الله کما نعلم سورة من القرآن؛ « همان گونه که سوره ای از قرآن را می آموختیم، گزارش های جنگ های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یاد می گرفتیم». (20) شاهد آن نقل هایی است که در سیره ی ابن اسحاق و الطبقات الکبری نوشته ی ابن سعد، که از نخستین کتاب های موجود درباره ی سیره هستند، به چشم می خورد. بخش در خور توجهی از تفسیر علی بن ابراهیم مربوط به سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و جنگ های آن حضرت است که از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل شده است؛ زیرا یکی از منابع مهم او تفسیر ابوالجارود بوده که از امام باقر علیه السلام نقل شده است. (21) عبدالله بن میمون، راوی اخبار امام باقر و امام صادق علیهماالسلام، کتابی به نام مبعث النبی و اخبار دارد. (22)
علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار در بخش « تاریخ نبینا» اخبار ائمه علیهم السلام درباره ی سیره ی آن حضرت را نقل کرده است.
مهم ترین مورخان پس از امامان علیهم السلام، شاگردان آن بزرگواران بوده اند که در طول سه قرن به دستور و راهنمایی، و حمایت و یاری آنان، دست به تألیف و نگارش در موضوعات مختلف تاریخی زدند. بدین ترتیب شیعیان نخستین مؤلفان در زمینه ی تاریخ و شعبه های مختلف آن هستند؛ از این رو بخش مهمی از میراث مکتوب تاریخی مسلمانان متعلق به آنان است. یکی از نخستین کسانی که به تاریخ پرداخته، ابن عباس است که از بزرگ ترین شخصیت های اسلامی و شیعه است و به دلیل وسعت علمش به او « حبر الامة» می گفتند و به سبب اطلاع واسعش در تفسیر قرآن، به « ترجمان القرآن» شهرت یافته است. (23) با این حال او شاگرد و تربیت یافته ی امیرمؤمنان علیه السلام بود و می گفت: « علم من در مقابل علم امیرمؤمنان علیه السلام مانند قطره ای در مقابل دریاست». (24)
ابن عباس علاوه بر تفسیر، در تاریخ نیز دانشمندی صاحب نظر بود؛ چنان که ابن سعد از عطا شاگرد ابن عباس نقل کرده که برخی برای شعر و بعضی برای انساب و عده ای برای دانستن تاریخ عرب بر ابن عباس وارد می شدند و هر دسته از آنها در آنچه می خواست، از او بهره می برد. (25) همچنین نقل شده که ابن عباس یک روز برای فقه و یک روز برای تأویل ( تفسیر قرآن) و یک روز برای مغازی و یک روز برای شعر، یک روز هم برای تاریخ عرب، باب بحث و درس می گشود. (26) از سلمی همسر ابورافع صحابی نقل کرده اند که ابن عباس الواحی داشت که در آنها مطالبی از قول ابورافع درباره ی سیره ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نوشته بود. (27)
حجم فراوان روایات تاریخی که طبری درباره ی عرب بائده، و اسرائیلیات و مغازی از ابن عباس نقل کرده، نشان دهنده ی اهمیت اقوال وی نزد مورخان بزرگ است. گفته اند یک بار شتر از آثار مکتوب ابن عباس نزد کریب بن ابی مسلم، بود و وارثانش از آن سود می بردند. (28) شاگردان ابن عباس همانند عروة بن زبیر، محمد بن کعب قرظی، وهب بن منبه، سعید بن جبیر، انس بن مالک و سعید بن مسیب اقوال و آرای تاریخی او را منتشر کرده اند. (29)
اما درباره ی دومین خاستگاه تاریخ، یعنی علم نسب، باید گفت اگرچه امامان شیعه علیهم السلام به طور رسمی به نسب شناسی نپرداخته اند، شاگردان و نزدیکان آنان از مؤسسان این علم بوده اند. جاحظ می گوید: « عقیل بن ابی طالب نسب شناس بود و در مناظره یدی طولا و در جواب دادن زبانی تیز داشت و کسی نمی توانست با او [ در این زمینه] برابری کند». (30) همچنین مورخان اتفاق دارند که نخستین کسی که علم نسب را به معنای دقیق آن تدوین کرد، ابونصر محمد بن سائب کلبی ( م. 146 ق) است. ابن ندیم می گوید: « محمد بن سائب عالم به تفسیر و اخبار و تاریخ، و پیش قدم ترین مردم در علم نسب بود». (31) او از اصحاب و شاگردان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بود. او به واسطه ی ابوصالح نسابة،‌ هم نشین عقیل، از علم عقیل بن ابی طالب درباره ی نسب استفاده کرده است. (32) جاحظ هم در ضمن شمارش نسب دانان، از محمد بن سائب و پسرش هشام بن محمد نام برده است. (33) هشام بن محمد بن سائب علاوه بر تخصص در موضوعات مختلف تاریخی، از مهم ترین نسب شناسان نیز به شمار می رود. صاحب کشف الظنون درباره ی او گفته است: « کسی که در زمینه ی نسب شناسی فتح باب، و آن را ضبط و تدوین کرد، پیشوای نسب دانان، هشام بن محمد بن سائب کلبی ( م. 204 ق) است. وی پنج کتاب به نام های المنزل، الجمهره، الوجیز، الفرید و الملوکی در این فن نوشته است». (34) او شاگرد امام صادق علیه السلام بود، و نجاشی نوشته که آن حضرت او را به خود نزدیک می کرد و آموزش می داد. (35) هشام کلبی در حدیث مشهوری گفته در اثر یک بیماری، دانشم را فراموش کردم؛ در محضر جعفر بن محمد علیه السلام زانو زدم. او در ظرفی علم را به من نوشاند و علمم بازگشت. (36)
افزون بر اینها افراد دیگری از بزرگان شیعه بوده اند که در موضوعات تاریخی دست به قلم برده اند. از میان آنها می توان به افراد زیر اشاره کرد:
- عبیدالله بن ابی رافع کاتب امیرمؤمنان علیه السلام و از شاگردان آن حضرت؛ وی دو کتاب در زمینه ی تاریخ دارد: کتاب قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام و کتاب تسمیة من شهد مع امیرالمؤمنین علیه السلام الجمل و صفین و النهروان من الصحابة؛ (37)
- اصبغ بن نباته از اصحاب امام علی علیه السلام؛ وی علاوه بر ثبت عهدنامه ی مالک اشتر و وصیت نامه ی امیرمؤمنان علیه السلام به محمد حنفیه، (38) کتاب مقتل الحسین بن علی علیه السلام را در موضوع تاریخ نوشته است؛ (39)
- ابن اسحاق؛ قدیمی ترین کتاب سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که اکنون در دسترس است، سیره ی ابن هشام می باشد که تلخیص و تهذیب شده ی سیره ی ابن اسحاق است. به تصریح علمای رجال، ابن اسحاق شیعه بوده (40) و طبق نقل حاجی خلیفه در کشف الظنون، سیره ی ابن اسحاق نخستین کتاب تدوین شده درباره ی زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. البته همو از قول برخی گفته نخستین کتاب سیره، نوشته ی عروة بن زبیر است؛ (41) ولی مرحوم سید حسن صدر گفته: « این عقیده را ابن حجر در تقریب ابراز کرده است. در واقع او به دلیل تشیع ابن اسحاق، اولین کتاب سیره را نوشته ی عروة بن زبیر دانسته است». (42)
در قرن دوم و سوم از میان شیعیان و شاگردان ائمه علیهم السلام، مورخان بزرگی برخاستند که همه ی مورخان بعدی مطالبشان را از آنها گرفته اند و هیچ گاه از نوشته های آنان بی نیاز نبوده اند. از آن میان می توان به ابومخنف لوط بن یحیی، هشام بن محمد بن سائب کلبی، ابراهیم بن محمد ثقفی و نصر بن مزاحم منقری اشاره کرد که در تشیع آنها هیچ شک و شبهه ای نیست. درباره ی مورخان بزرگ دیگری مانند محمد بن عمرو واقدی، ابن واضح یعقوبی و علی بن حسین مسعودی نیز ادعای تشیع شده است؛ اما اگر هم نتوان آنها را شیعه ی امامی و اعتقادی به شمار آورد، به طور حتم می توان گفت آنان گرایش شدید شیعی داشته و شیعه به معنای اعم بوده اند.

5. پایه گذاری ادبیات عرب

عرب ها در عصر جاهلیت و صدر اسلام، از فصاحت بسیار بالایی برخوردار بودند و از این رو نیازی به تأسیس قواعد زبان عربی و آموختن آن حس نمی کردند؛ ولی بعد از اینکه قلمروهای اسلامی، گسترش یافت و عرب ها با غیر عرب ها درآمیختند، نیاز به تأسیس ادبیات عرب، احساس شد. به نوشته ی مورخان، نخستین فردی که این نیاز را احساس کرد، امام علی علیه السلام بود؛ ابن شهر آشوب می گوید:
علت اینکه امیرمؤمنان علیه السلام علم نحو را تأسیس کرد، این بود که قریشیان از نبطی ها زن گرفتند و از آنان بچه دار شدند؛ از این رو زبانشان فاسد شد. یکی از عرب ها دید که یک بازاری غیر عرب هنگام قرائت آیه ی أنَّ اللهَ بَریءٌ مِنَ المُشْرِکینَ وَرَسُولُهُ، لام رسوله را با عطف به « المشرکین» مجرور می خواند؛ پس او را زد و سرش را شکست. آن مرد غیر عرب به امیرالمؤمنین علیه السلام شکایت برد. امام از آن عرب توضیح خواست. او گفت: این مرد با این نوع قرائت، به خدا کافر شده است ( زیرا معنای آیه این می شود که خدا از مشرکان و پیامبر بیزار است). امام فرمود: او در این کار تعمدی نداشته است. آن گاه امام اصول نحو را نوشت و به ابوالاسود داد. (43)
بنابر نقل مورخان، امیرمؤمنان علیه السلام اساس علم نحو را نخستین بار، به ابوالاسود دوئلی آموخت. ابن ندیم می گوید: « علم نحو را از آن رو بدین اسم نامیده اند که علی علیه السلام از ابوالاسود دوئلی، که آن حضرت اصول و قواعد نحو را به او آموخته بود، درخواست که به نحو آنچه او تأسیس کرده، چیزی درست کند و بنویسد». (44)
ابوالقاسم زجاج در کتاب امالی از ابوالاسود دوئلی نقل کرده است:
روزی خدمت امیرمؤمنان علیه السلام رسیدم و دیدم که آن حضرت سخت در فکر است. به ایشان گفتم: یا امیرالمؤمنین؛ درباره ی چه فکر می کنی؟ حضرت فرمود: در شهر شما دیده ام که نادرست سخن می گویند. می خواهم کتابی درباره ی قواعد زبان عربی تهیه کنم. اگر این کار را بکنی، ما را زنده می کنی، و این زبان در میان ما باقی می ماند.
بعد از سه روز خدمت ایشان رفتم. صحیفه ای را به من داد که در آن نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم. الکلام کله اسم و فعل و حرف؛ فالاسم ما انبأ عن المسمی، و الفعل ما انبأ عن حرکة المسمی، و الحرف ما انبأ عن معنی لیس باسم و لافعل؛ « به نام خداوند بخشنده ی مهربان. سخن از اسم، فعل و حرف تشکیل شده است؛ اسم چیزی است که از مسمایی خبر دهد و فعل از حرکت مسمی خبر می دهد و حرف از معنایی خبر می دهد که نه اسم است و نه فعل». سپس به من فرمود: « این کار را دنبال کن. آنچه به نظرت می رسد بدان بیفزای و بدان ای ابوالاسود که اشیا سه گونه اند؛ یا ظاهرند و یا مضمر و یا به گونه ای که نه ظاهر است و نه مضمر».
ابوالاسود می گوید: من هم مطالبی از آنها گرد آوردم و به او عرضه کردم، که از جمله ی آنها حروف نصب بود که در آن، إنّ و أنَّ و لیت و لعل و کان را آورده بودم؛ ولی « لکن» را نیاورده بودم. آن حضرت به فرمود: چرا آن را ترک کردی؟ گفتم: آن را از حروف نصب به حساب نیاورده بودم. فرمود: لکن نیز از حروف نصب است. پس آن را نیز اضافه کردم. (45)
ابن ندیم درباره ی شاگردان ابوالاسود دوئلی می گوید: « جماعتی از ابوالاسود [ نحو را] آموختند که از جمله ی آنها یحیی بن یعمر و عنبسه بن معدان و... میمون بن الاقرن هستند». (46) ابن قتیبه هم، عطاء بن ابی الاسود و یحیی بن یعمر عدوانی را از شاگردان او می داند که در علوم عربی بسیار پیشرفت کرده بودند. (47) عطا در تشیع پیرو پدرش بود. ابن خلکان به تشیع یحیی بن یعمر نیز تصریح کرده و درباره ی او گفته است: « او عالم به قرآن کریم و نحو و لغات بود و از ابوالاسود دوئلی آموخته بود... از شیعیان نخستینی بود که اهل بیت علیهم السلام را افضل می دانستند؛ بدون اینکه صاحبان فضل دیگر را کوچک بشمارند». (48) او کسی بود که در حضور حجاج بن یوسف با استناد به آیه ی وَوَهَبْنا لَهُ إسْحاقَ وَیَعْقُوبَ... وَعیِسی وَإلْیاسَ... اثبات کرد که می توان حسنین علیهماالسلام را فرزندان پیامبر خواند؛ زیرا خداوند نیز حضرت عیسی را از طریق مادرش ذریه ی ابراهیم به شمار آورده است. (49)
بعدها دو مکتب کوفه و بصره در ادبیات عرب شهرت یافتند که در کتاب های صرف و نحو بسیار از آنها یاد می شود. نخستین استادان این دو مکتب، از شیعیان و شاگردان ائمه علیهم السلام بودند. مؤسس مکتب بصره خلیل بن احمد است که نخستین کتاب لغت به نام العین نوشته ی اوست. (50) این کتاب که براساس تلفظ حروف تنظیم شده، اکنون نیز در دسترس است. خلیل استاد سیبویه در نحو بوده (51) و سیبویه حدود هزار ورقه درباره ی نحو، از او نقل کرده است. (52) ابن ندیم می گوید: « او قوی ترین فرد در استخراج مسائل نحو و تصحیح قیاس بود و نخستین کسی بود که عروض را استخراج کرد و با آن اشعار عرب را محافظت کرد. او از زاهدان در دنیا بود و عمرش را در علم صرف کرد». (53)
علامه حلی (54) و ملاعبدالله افندی تصریح کرده اند که خلیل، شیعه و امامی بوده است. در ریاض العلماء آمده: « خلیل فردی جلیل القدر و عظیم الشأن بود و افضل مردم در علم ادب به شمار می رفت. مذهب امامی داشت و علم عروض به او نسبت داده می شود. در عصر امام صادق علیه السلام، بلکه امام باقر علیه السلام می زیست». (55)
در مکتب کوفه، ابوجعفر رواسی، استاد کسایی و فراء بود. بنابر نقل ابوالعباس نجاشی، وی از اصحاب امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بوده است. (56) خلیل بن احمد کتاب او را خواست. او نیز کتابش را، که فیصل نام نهاده بود، برای خلیل فرستاد. از این رو هر جا در کتاب سیبویه شاگرد خلیل آمده: « قال الکوفی کذا»، منظورش همین ابوجعفر رواسی است. (57)
مؤسس علم صرف یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام به نام ابومسلم معاذ هراء (58) از عالمان ادیب کوفه بوده است که کسایی نیز شاگرد او به شمار می رود. وی کتاب هایی در صرف و نحو داشته است. (59) بعد از او ابوعثمان مازنی علم صرف را از علم نحو جدا کرد. (60) نجاشی درباره ی او می گوید: « ابوعثمان مازنی بکر بن محمد... سید اهل علم در نحو و عربیت و لغت در بصره بود و مقدم بودن او در این زمینه مشهور است؛‌ ابوالعباس مبرد درباره ی وی می گوید: یکی از علمای امامیه،‌ ابوعثمان بکر بن محمد، از شاگردان اسماعیل بن میثم، امام متکلمان شیعه است». (61)
مرحوم سید حسن صدر ادبای شیعه را که بیشترشان از شاگردان ائمه علیهم السلام بوده اند، به نحو زیر برشمرده و بر تشیع آنها، از منابع شیعه و اهل سنت استدلال کرده است؛
عطاء بن ابی الاسود، یحیی بن یعمر عدوانی، محمد بن حسن بن ابی ساره، فرّاء نحوی مشهور، ابوعثمان مازنی، ابن حمدون کاتب، ابوالعباس مبرد، ثعلبة بن میمون، ابوالقاسم کوفی، ‌یعقوب بن سفیان، قتیبه نحوی کوفی، سیاری احمد بن محمد، ابوبکر صولی، ابوعصیده احمد بن عبید، ابوعلی فارسی، ابوشجاع ارجانی، ابی الکوفی علی بن محمد، اخفش اول احمد بن عمران، مرزکه، زید بن موصل، ابن ابی الازهری النحوی، ابوعبدالله محمد بن عبدالله کاتب، ابن خالویه، خالع نحوی، مرزبانی محمد بن عمران، ابوالفتح مراغی، حسین بن محمد ازدی کوفی، ابوعلی بجلی، ابوالحسن شمیشاطی، ابن الحاشر، ابن نجار نحوی کوفی، ابوالفرج قنانی نحوی کوفی، ابوالفرج قزوینی کاتب، ابوالحسن ربعی، ابواسحاق رفاعی، عبدالسلام بن حسین، یحیی بن محمد بن طباطبایی علوی، ثابت بن اسلم، ابوالفاسم تنوخی، علی بن احمد فنجکردی، ملک النحاة حسن بن صافی، علی بن محمد فصیحی، ابن الشجری، احمد بن علی بن معقل، ابی الحاج و نجم الائمه استرآبادی. (62)

نتیجه

علوم نقلی که محتوایشان را نقل و روایت تشکیل می دهد، عبارت اند از: علوم قرآن، حدیث، فقه و تاریخ؛ نقش امامان شیعه علیهم السلام در این علوم بسیار گسترده و عظیم است. نخستین کسی که در علوم قرآنی قدم برداشته، امیرمؤمنان علیه السلام است. ان حضرت نخستین گردآورنده ی قرآن بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و بیشتر قرائت های موجود قرآن به آن حضرت نسبت داده می شود. در تقسیر قرآن، بسیاری از اطلاعات تفسیری، از آن حضرت نقل شده و یا از طریق شاگرد ایشان ابن عباس به نسل های بعد منتقل شده است.
در حدیث علاوه بر اینکه امیرمؤمنان و امامان دیگر علیهم السلام نوشته هایی را درباره ی احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داشتند، شاگردان آنها هم نخستین نویسندگان کتاب های حدیثی بودند. به این اعتراف علمای اهل سنت، در این زمان، نگارش حدیث در میان عامه هیچ رونقی نداشت. ولی امیرمؤمنان علیه السلام و اولاد و شاگردانش از نگارش احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غافل نبودند و مجموعه های حدیثی فراوانی را گرد آورده بودند. زمانی که امر نگارش حدیث، تازه در میان اهل سنت آغاز شد، نگارش حدیث در میان پیروان ائمه علیهم السلام به اوج خود رسیده بود و تنها از پاسخ های امام صادق علیه السلام به پرسش های شاگردانش، چهارصد رساله، نگاشته شده بود.
در فقه هم علی علیه السلام، به اقرار عموم دانشمندان مسلمان، داناترین صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و بیشتر مسائل فقهی و قضایی را ایشان حل و فصل می کرد. علی بن ابی رافع کتابی شامل همه ی ابواب فقه به املای امیرمؤمنان علیه السلام نوشته است. در عصر شکوفایی علوم، بیشتر فقهای اهل سنت، شاگردان امام باقر و امام صادق علیه السلام بودند و روش استدلال را از آنان می آموختند. علاوه بر اینها تمام فقه شیعه از سخنان و احادیث آنان اخذ شده است.
نگارش تاریخ هم زمان با نگارش حدیث بوده است و مانند حدیث، اخبار تاریخی فراوانی از ائمه علیهم السلام در کتاب های تاریخی نقل شده است. از این رو مهم ترین مورخان از مکتب آنان برخاسته اند.
به اتفاق مورخان، امیرمؤمنان علیه السلام مؤسس علم نحو است و مهم ترین اساتید اولیه ی ادبیات عرب چون ابوالاسود دوئلی، یحیی بن یعمر، خلیل بن احمد، ابوجعفر رواسی، معاذ هراء و ابوعثمان مازنی از شیعیان و شاگردان ائمه علیهم السلام بوده اند.

پی نوشت ها :

1. ابن خلدون می گوید: اهل بیت مذاهبی را بنیاد نهادند و برای خود به طور انفرادی فقهی را پایه گذاری کردند و مبنای مذهبشان قدح صحابه و عصمت ائمه و رفع خلاف از اقوال آنان است و همه ی اینها اصول سستی است. ما کتاب های آنها را روایت نمی کنیم، و از آنها اثری نمی یابی، مگر در مواطن خودشان؛ پس کتاب های شیعه در بلاد آنها شایع است ( ابن خلدون، مقدمة ابن خلدون، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ه‍. ق، ص 446).
2. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1407 ه‍.ق ص 4-7.
3. صفی الدین الخزرجی، خلاصة تذهیب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، دارالشائر، المصورة علی الطبعة البولاقیه، قاهره، ص 237.
4. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 9، التاریخ العربی، بیروت، ص 122؛ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام، ط 2، دارالکتاب العربی، 1418 ه‍.ق، وفیات 81-100 ه‍.ق، ص 435.
5. عمرو بن بحر الجاحظ، رسائل الجاحظ، ط 1، المطبعة الرحمانیه، مصر، 1352 ه‍. ق، ص 106.
6. عبدالملک بن حبیب سلمی اندلسی، کتاب التاریخ، ط 1، المکتبة العصریه، بیروت، 1426 ه‍.ق، ص 168.
7. عمرو بن بحر الجاحظ، رسائل الجاحظ، ص 105، 106.
8. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، مؤسسه اهل البیت، بیروت، ص 298-299.
9. همان، ص 302.
10. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ‌ج 9، ص 108.
11. علی قاری، شرح الشفا، ج 1، دارالکتب العلمیه، بیروت، ص 343.
12. عمرو بن بحر الجاحظ، رسائل الجاحظ، ص 108.
13. حافظ یوسف بن عبدالرحمن المزی، تهذیب الکمال، ج 5، ط 4، مؤسسه الرساله، بیروت، 1406 ه‍، ص 79؛ محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 6، ط 9، مؤسسة الرساله، بیروت، 1413 ه‍.، ص 257-258.
14. ر.ک: صلاح الدین صفدی، الوافی بالوفیات، ج 11، دارالنشر، 1411 ه‍، ص 126-128؛ سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ج 2، ط 9، المکتبة الحیدریه، نجف، 1384، ص 457؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة فی المعرفة احوال الائمه، ط 2، دارالاضواء، 1409 ه‍.ق، ص 211-219.
15. احمد بن یوسف قرمانی، اخبار الدول و آثار الاول، ج 1، ط 1، عالم الکتب، بیروت، 1412 ه‍، ص 334-336.
16. نورالله شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج 28، چ 2، کتابخانه ی عمومی امیرالمؤمنین علیه السلام، اصفهان، 1366 ه‍. ش، ص 441.
17. عمرو بن بحر الجاحظ، رسائل الجاحظ، ص 106.
18. شمس الدین محمد الجزری، اسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن ابی طالب، مکتبة الامام امیرالمؤمنین، اصفهان، ص 55.
19. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ط 1، دار احیاء الکتب العربیه، 1378 ه‍، ص 18.
20. صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج 4، ط 1، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1414 ه‍.ق، ص 10.
21. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفه،‌ بیروت، [ بی تا]، ص 50.
22. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1407 ه‍.ق، ص 213.
23. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ط 1، دار احیاء التراث العربی، 1417 ه‍.ق، ص 434.
24. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ط 1، دار احیاء الکتب العربیه، بیروت، 1378 ه‍، ص 29.
25. همان، ص 435.
26. همان.
27. همان، ص 437.
28. صادق آیینه وند، علم تاریخ در گستره ی تمدن اسلامی، چ 1، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377 ه‍.ق، ص 432.
29. همان.
30. عمرو بن بحر الجاحظ، البیان و التبیین، ج 1، چ 1، منشورات الارومیه، قم، 1409 ه‍، ص 210.
31. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفه، [ بی تا]، ص 139.
32. همان.
33. عمرو بن بحر الجاحظ، رسائل الجاحظ، ص 209.
34. مصطفی حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، دارالفکر، بیروت، 1402 ه‍، ص 178.
35. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1407 ه‍.ق، ص 434.
36. همان.
37. محمد بن حسن طوسی، الفهرست،‌ ص 202.
38. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص 8.
39. محمد بن حسن طوسی، الفهرست، ص 63.
40. ر.ک: ابوعلی محمد بن اسماعیل، منتهی المقال فی احوال الرجال، ج 5، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1416 ه‍.ق، ص 354؛ سید حسن صدر، الشیعه و فنون الاسلام، مؤسسه السبطین علیهم السلام العالمیه، قم، 1427 ه‍.ق، ص 356.
41. مصطفی حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 2، دارالفکر، بیروت، 1402 ه‍، ص 1012.
42. سید حسن صدر، الشیعه و فنون الاسلام، ط 1، مؤسسه السبطین علیه السلام العالمیه، قم، 1427 ه‍.ق، ص 356.
43. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ط 1، ج 1، منشورات ذوی القربی، قم، 1421 ه‍.ق، ص 325.
44. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفه، بیروت، [ بی تا]، ص 60.
45.عبدالله افندی، ریاض العلماء، ج 3، منشورات الخیام، 1401 ه‍.ق، ص 53-54.
46. ابن ندیم، الفهرست، ص 62.
47. ابن قتیبه،‌ المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، ط 1، منشورات الشریف الرضی، قم، 1415 ه‍. ق، ص 434.
48. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 3، ص 173.
49. محمد بن حسن طوسی،‌ الامالی، ط 5، مؤسسه الاعلمی، بیروت، 1400 ه‍، ح 1001، ص 730.
50. ابن ندیم، الفهرست، ص 764.
51. همان، ص 76.
52. جلال الدین سیوطی، بغیة الوعاة، ج 2، المکتبة العصریه، بیروت، ص 229.
53. ابن ندیم، الفهرست، ص 64.
54. حسن بن یوسف حلی، خلاصه الاقوال، مؤسسه نشر الفقاهه، 1422 ه‍، ص 140.
55. عبدالله افندی، ریاض العلماء، ج 2، منشورات الخیام، 1401 ه‍. ق، ص 249.
56. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1407 ه‍.ق، ش 883، ص 324.
57. جلال الدین سیوطی،‌ بغیة الوعاة، ج 1، ص 82.
58. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی.
59. همان، ج 2،ص 290 و 291.
60. مصطفی حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 1، دارالفکر، بیروت، 1402 ه‍، ص 412.
61. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ش 277، ص 109.
62. سید حسن صدر، الشیعة و فنون الاسلام، ط 1، مؤسسه السبطین العالمیه، قم، 1427 ه‍.ق، ص 558-592.

منبع مقاله :
محرمی، غلامحسن؛ (1390)، نقش امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما