کودک و گنگی انتخابی

کودکان از سال های نخست زندگی، در برابر صداهایی چون موسیقی به هیجان می آیند و نسبت به آن واکنش نشان می دهند، همچنین به شنیدن قصه ها و دیدن فیلم های داستانی، علاقه ی بسیاری دارند. کودکان از همان هنگام که سخن
چهارشنبه، 7 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کودک و گنگی انتخابی
 کودک و گنگی انتخابی

 

نویسنده: مریم دهقان بنادکی




 

کودکان از سال های نخست زندگی، در برابر صداهایی چون موسیقی به هیجان می آیند و نسبت به آن واکنش نشان می دهند، همچنین به شنیدن قصه ها و دیدن فیلم های داستانی، علاقه ی بسیاری دارند. کودکان از همان هنگام که سخن گفتن و راه رفتن را می آموزند کم کم با محیط، پدیده های اطراف خود، اعضای خانواده و سایر اطرافیان آشنا می شوند و در همین زمان به تقلید از دیگران به نمایش رفتارهای مختلف پرداخته، از این طریق به تکرار و بازآفرینی مشاهده ها، تجربه ها، تقلید از والدین و دیگر افراد و پدیده ها می پردازند. کودکان در نمایش های خود به اشیا، جان می بخشند و با آن ها سخن می گویند و در این گونه بازی ها است که شناخت و نگرش کودک به زندگی، برداشت او از محیط اطراف خود و نظر او نسبت به دیگران نمایان می گردد و تمایلات، عواطف و گرایش های کودک، مشکلات و همچنین عوامل آزار دهنده ی روان او شکل می گیرد. چنین مواردی در بازی های کودکان و نمایش های شخصی و دلخواه آنان می تواند راهنمای مناسبی برای والدین، مربیان، مشاوران و درمانگران کودک باشد. شناخت به دست آمده از این طریق می تواند کمک مؤثری در آموزش و پرورش و درمان مشکلات عاطفی و نابسامانی های روحی کودکان به شمار آید.

مشکل محدّثه

آن روز مادر محدّثه تنها نزد من آمد، دل پُر دردی داشت و تمام مدت حرف می زد، از زندگی اش می گفت، از همسرش که برای بار دوم ازدواج کرده بود و صاحب دو فرزند شده بود، از این که شوهرش از ازدواج دومش پشیمان شده بود و همسر دومش را طلاق داده بود و حالا او با پنج بچه ی قد و نیم قد زندگی را می گذراند. بچه ها هر کدام مشکلات خودشان را داشتند؛ امّا در این میان، محدّثه و مشکل او پیچیده تر از بقیه بود.
مادر محدّثه - که اکنون می دانستم نامادری او است - می گفت: او دختر آرامی است و هیچ وقت در خانه مشکلی به وجود نمی آورد، اغلب تنها می نشیند، خیلی مظلوم است و با این که خواهرش (دومین فرزند از همسر دوم پدر خانواده) همیشه او را تحریک می کند که مرا اذیت کند، اما او این کار را انجام نمی دهد. خانم! من محدثه و خواهرش را مثل بچه های خودم دوست دارم و بعد از این که مادرشان رفت، آن ها را مثل بچه های خودم، تر و خشک کردم و مواظبشان بودم. چیزی برایشان کم نگذاشتم، تا اول مهر هم مشکلی نداشتیم؛ اما امسال وقتی محدثه به مدرسه رفت، حرف نزد و تا الآن که یک ماه و نیم از سال می گذرد، هنوز هم صحبت نکرده است.
معلم هایش می گویند درس بلد نیست و شاید عقب مانده باشد؛ اما من که می دانم او دختر باهوشی است، در خانه صحبت می کند و هیچ مشکلی ندارد، حتی درس هایش را از او می پرسم و او تمام سؤال ها را جواب می دهد؛ اما در مدرسه اصلاً صحبت نمی کند، نه با بچه ها حرف می زند و نه جواب معلم ها را می دهد، فقط آن ها را نگاه می کند. خواهش می کنم به من کمک کنید، نمی دانم چه کاری انجام دهم تا او حرف بزند!

بررسی مشکل

با هماهنگی قبلی به مدرسه ی محدّثه رفتم. نظر معلّمان و اولیای مدرسه به شرح زیر بود:
او دخترِ کم رو و بی تفاوتی است، اصلاً اجتماعی نیسیت، عقب کلاس می نشیند، همیشه تنها است و با هیچ کس ارتباط برقرار نمی کند؛ اما به جز حرف نزدن، هرگز مشکلی به وجود نیاورده است. ما راه های زیادی را امتحان کرده ایم تا او صحبت کند؛ اما او حرف نمی زند. مادرش می گوید در خانه صحبت می کند، ما فکر می کنیم این غیر ممکن است؛ زیرا او از اول سال تا حالا حتی یک کلمه هم حرف نزده است.
و این تمام چیزی بود که اولیای مدرسه بعد از یک ماه و نیم به آن پی برده بودند.

ساعتی با محدثه

آن روز محدثه به اتفاق نامادری اش نزد من آمدند. بعد از یک گفت و گوی کوتاه، از نامادریش خواسم تا من و محدثه تنها باشیم و نامادری او به سالن انتظار رفت. درحالی که سعی می کردم ارتباط چشمی پیوسته ای با او داشته باشم شروع به صحبت کردم؛ اما هیچ علامتی، اشاره ای، حتی لبخندی دریافت نکردم. برای این که نقطه ی آغازی داشته باشم چند برگ کاغذ به او دادم و خواستم تا برایم یک خانواده بکشد و او تمام اعضای خانواده اش را دور یک میز کشید.
تصویر محدثه آخرین تصویری بود که در گوشه ای از میز و با بی میلی تمام و فقط با دو چشم و ابرو کشیده بود.
جلسه ی بعد باز هم صحبت ها و سؤال های من بی پاسخ ماند. این بار از محدّثه خواستم تا تصاویر آزمون شخصیتی بندر - گشتالت را ترسیم کند.

نتیجه گیری بررسی

با تفسیر تست ترسیم عاطفی خانواده و نتایج حاصل از آزمون بندر - گشتالت و تجزیه و تحلیل اطلاعاتی که از مدرسه، مادر و مشاهده ی عینی خود به دست آورده بودم متوجه شدم که سکوت محدثه «گنگی انتخابی» است که علامت اساسی آن، صحبت نکردن فرد در موقعیت های خاص اجتماعی (مثل مدرسه و ارتباط با هم بازی ها) است که این سکوت می تواند در پیشرفت تحصیلی و ارتباط اجتماعی فرد هم دخالت داشته باشد.

ملاک های تشخیص گنگی انتخابی

- ناتوانی در سخن گفتن در موقعیت های خاص اجتماعی (که در آن ها انتظار سخن گفتن می رود مثل مدرسه) با آن که در موقعیت های دیگر قادر به سخن گفتن است.
- اختلال در پیشرفت تحصیلی، شغلی یا ارتباط اجتماعی.
- طول مدت اختلال حداقل یک ماه.
- صحبت نکردن نتیجه ی نداشتن آگاهی و اطلاعات کافی نیست.
با توجه به نتیجه ی به دست آمده، برای شروع بهتر دیدم که از آینه استفاده کنم و از طریق آینه با او ارتباط کلامی برقرار کنم. در طول جلسه مدام از طریق آینه با او حرف می زدم و از کارهایی که می توانستیم با یکدیگر انجام بدهیم مثل بازی روی میز شن و ساختن کولاژ صحبت کردم و در پایان از او سؤال کردم که آیا دوست دارد با من تمام کارهایی را که برایش گفته ام انجام دهد؟
آنگاه منتظر، به آینه نگاه کردم. محدثه درحالی که لبخند می زد سرش را در آینه برایم تکان داد، آن لحظه را فراموش نمی کنم، نخستین ارتباط محدثه، نخستین ارتباطی که از هر کلامی برایم دلنشین تر و جذاب تر بود.
کشیدن مناظر مختلف روی میز شن، بازی با گِل رس و ساختن کولاژ به وسیله ی پارچه و پر، از فعالیت های من و محدثه در جلسات درمانی بودند. او در طی این جلسات، گاهی لبخند می زد و گاهی هم سؤالات مرا با تکان دادن سر پاسخ می داد. سعی می کردم هنگام انجام فعالیت های مختلف، او را با استعدادها و توانایی هایش آشنا کنم و به محض این که کار مثبتی انجام می داد او را تشویق کنم. من سعی داشتم او احساس امنیت کند و به او بفهمانم که مورد توجه و حمایت است.
آن روز وقتی محدثه آمد، صدای دلنشینی را شنیدم: «سلام»
با این که سلام کردن محدثه، سریع و کوتاه بود؛ اما زیباترین آهنگ ها را برای من نواخت. از جایم بلند شدم و در حالی که به او لبخند می زدم جوابش را دادم و حالش را پرسیدم. جواب های محدثه بسیار کوتاه و با لبخند و خجالت همراه بود، من هم سعی می کردم سؤال هایی را بپرسم که جواب های کوتاهی داشته باشد. محدثه بعد از چند جلسه به صورت عادی صحبت می کرد؛ اما مشکل عمده ی او، حرف نزدن در مدرسه بود.
یک روز از محدثه خواستم تا نمایش «در مدرسه» را با هم اجرا کنیم و او با خوشحالی پذیرفت. محدثه در این نمایش بیان کرد که دوست دارد همراه من به مدرسه اش برود. او گفت که در کنار من، بدون نگرانی حرف می زند و با بچه ها هم دوست می شود.
من می دانستم که ترس و نگرانی و نیاز به محبت و توجه می تواند از علت های احتمالی گنگی انتخابی او در مدرسه باشد و طی صحبت هایی که داشتیم این اطمینان را به او دادم کمه معلمان مدرسه ی جدید، دوستش دارند و اگر صحبت کند، دوستی خوبی بین او و معلمان ایجاد خواهد شد و او نباید از چیزهایی که هنوز پیش نیامده نگران باشد. من به او قول دادم که در یکی از روزهای آینده به مدرسه اش بروم. قبل از آن با اولیای مدرسه جلسه ای گذاشتم.

راه حل های پیشنهادی به اولیای مدرسه

- سعی کنید در ارتباط با او بردباری نشان دهید. (اگر او سکوت می کند و جواب شما را نمی دهد، برای برقراری ارتباط با او بیشتر سعی کنید و تمایل نشان دهید.)
- فرصتی فراهم کنید تا مشکلاتش را با شما در میان بگذارد. (برقراری ارتباط دوستانه در زنگ های تفریح یا ساعت ورزش و هنر می تواند در این راه به شما کمک کند.)
- او را در فعالیت های آموزشی کوچک شرکت دهید. (زمانی که آزمایشی را انجام می دهید از او بخواهید به شما کمک کند.)
- او را تهدید نکنید. (اگر از حرف زدن امتناع می کند با جملاتی همچون: «یا حرف می زنی یا جای تو در این مدرسه نیست و...» او را وحشت زده نکنید.
- سعی کنید درک صحیحی از او داشته باشید. (او به دلیل مشکلات خاص خود، به محبت و توجه شما نیاز دارد. این نیاز هیچ گاه با تهدید یا بی توجهی برآورده نخواهد شد؛ بنابراین متناسب با شرایط روحی او با او برخورد کنید.)
- از او در فعالیت های نمایشی استفاده کنید. (نمایش هایی که به مناسبت های مختلف مثل ایام الله دهه ی فجر در مدرسه اجرا می شد می توانست موقعیت های مناسبی برای شرکت او و همچنین ابراز وجود کردن او باشد.)
- اگر مطمئن هستید مطلبی را می داند از او بخواهید اظهار نظر کند تا با دادن پاسخ صحیح، اعتماد به نفس در او تقویت شود و خود را برای سؤال های احتمالی بعدی آماده کند.
- مهارتی را در او ایجاد کنید تا مورد تشویق دیگران قرار گیرد. (خواندن شعر و تکلمه در ساعت انشا توسط او و تشویق دیگران می تواند تأثیر خوبی در روحیه ی او داشته باشد.)
- با گشاده رویی و دوستی با او رفتار کنید. (گاهی یک لبخند شما می تواند دغدغه های درونی او را آرام تر کند.)
- هر روز به نوعی یک فعالیت به او واگذار کنید. (از او بخواهید در برنامه صبحگاه دعا بخواند).
- از او بخواهید در فعالیت های فوق برنامه شرکت کند. (شرکت در گروه سرود مدرسه یا تهیه و تنظیم روزنامه دیواری.)
- فعالیت های او را مورد تشویق قرار دهید. (تشویق می تواند نیاز او به توجه و محبت را تا حد زیادی برآورده سازد.)
آن روز به مدرسه ی محدثه رفتم و با هماهنگی مدیر مدرسه، وارد کلاس شدم، ساعت جغرافی بود و معلم کلاس از دانش آموزان درس می پرسید. با ورود من، همه از جا بلند شدند و سلام کردند، از دانش آموزان خواستم بنشینند، آن گاه خودم را معرفی کردم و به بچه ها گفتم که محدثه از دوستان جدید، خوب و صمیمی من است. همه ی بچه ها با اشتیاق، گاهی به من و گاهی به محدثه نگاه می کردند. یکی از بچه با صدای بلند گفت: خانم! او حرف نمی زند. با لبخند گفتم: چه کسی این را گفته؟! سکوت در کلاس حکم فرما شد. من که از قبل با معلم کلاس هماهنگ کرده بودم، با اجازه ی او کتاب را برداشتم و مشغول پرسیدن سؤال شدم، چند دانش آموز را صدا کردم، سپس محدثه را صدا زدم، همه ی بچه ها با چشم های گشاد شده به او نگاه می کردند. در حالی که با نگاهم به او اطمینان می دادم، ساده ترین و کوتاه ترین سؤالی را که می شد از او پرسیدم. نفس در سینه ها حبس شده بود و همه منتظر جواب محدثه بودند. محدثه با یک کلمه ی کوتاه جوابم را داد. نفس راحتی کشیدم؛ زیرا بالاخره بعد از 3 ماه قفل سکوت او شکست.
چند سؤال دیگر هم از او پرسیدم و او جواب داد. زمانی که خواستم از کلاس بیرون بروم، لبخندی از روی رضایت بر لب های محدّثه نقش بسته بود.
هفته ی بعد، محدثه شاداب و سرزنده همراه نامادری اش به مرکز ما آمد. او تعریف کرد که در هفته گذشته نماینده ی کلاس بوده است. همچنین قرار است یک روز صبح سر صف، دعای صبحگاه را بخواند. او به من گفت خیلی دلش می خواهد مأمور انتظامات مدرسه یا بهداشت یار شود، من به او اطمینان دادم که اگر رفتار خوب و پسندیده ای داشته باشد حتماً به خواسته اش خواهد رسید. محدثه اکنون چند دوست خوب دارد که در درس ها به او کمک می کنند. ما همه می دانستیم که حرف نزدن محدثه به دلیل نیاز او به جلب توجه، محبت و حمایت اطرافیان بود. او دوران سختی را در محیط خانواده سپری کرده بود و به نظر خودش لازم بود به او توجه شود و اطرافیان اعلام کنند که از او حمایت خواهند کرد و او را تنها نخواهند گذاشت.

موانع و محدودیت ها

- اولین جلساتی که با محدثه داشتم، واقعاً خسته کننده و ناامید کننده بود؛ زیرا او در تمام مدت می نشست و سرش را پایین می انداخت و هیچ جوابی نمی داد؛ بنابراین به دست آوردن اطلاعات از طریق خودش بسیار سخت بود.
- مشکلات خانوادگی محدثه، آمدن او را به مرکز، محدود کرده بود. همچنین همکاری نکردن اعضای خانواده به خصوص پدرش کار را سخت تر کرده بود.
- مسئولان مدرسه به سختی مرا پذیرفتند.
ولی در تمام این مدت، تنها کسی که دلسوزانه به بهبود محدثه می اندیشید نامادری او بود که شاید بتوانم بگویم از مادرش هم برای او مهربان تر بود. او در تمام جلسات شرکت می کرد و تا آن جا که می توانست با وجود مشکلات فراوان با من همکاری می کرد و راهکارهای ارائه شده را به کار می بست.
مادرش همواره بردباری و صبر از خود نشان می داد و سعی می کرد احساس امنیت را در او تقویت کند. همچنین با واگذاری مسئولیت هایی در حد توان او، مهارت هایش را تقویت می کرد. گاهی هم با تعریف کارهای خوب محدثه نزد اقوام و دوستان، سعی می کرد عزت نفس او را بالا ببرد.

تصویر خانواده پس از درمان

ارتباط من با محدثه چندماهی ادامه داشت و در طی این مدت، سعی می کردم با ارائه راهکارهایی او را در روابط و فعالیت هایش راهنمایی کنم.
در آخرین جلسه ای که با محدثه داشتم از او خواستم یک خانواده بکشد. محدثه همان خانواده ای را کشید که روز اول هم کشیده بود؛ اما این بار خودش را کنار بچه های دیگر، کامل و بدون نقص کشیده بود.
در ارتباطی که با مدرسه ی محدثه داشتم او اکنون به صورت فعال در کارهای کلاسی شرکت می کند، به سؤالات معلمان پاسخ می دهد و دوستان خوبی پیدا کرده است. خوشبختانه مسئولان مدرسه هم با او همکاری خوبی دارند و به او توجه می کنند. فعالیت هایی را به او واگذار کرده، در صورت نیاز او را تشویق می کنند. اکنون اعتماد به نفس او تا حد زیادی تقویت شده و به این باور رسیده است که خیلی ها او را دوست دارند و به او محبت می کنند و اگر زمانی مشکلی پیدا کرد به یاری اش می آیند.
منبع مقاله :
دهقان بنادکی، مریم (1388)، شناخت و درمان مشکلات رفتاری کودکان، قم: جمال، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط