جلوه های تدبیر، مدیریت و فرماندهی شهدا
سکوت در حرکت
شهید حجت الاسلام سید باقر علمیسید می گفت چون ما غوّاص هستیم احتمال دارد در مسیر حرکتمان، مورد اصابت تیر دشمن قرار گیریم، به همین دلیل باید مواظب باشیم تا هیچ سر و صدایی نکنیم که دشمن مسیر حرکتمان را حدس بزند. بچه ها هم به دقت به نصایح سید گوش می دادند و به آن عمل می کردند. یادم می آید شهید مجید روحانی در حال حرکت به جلو، در اثر گلوله ی تیر بار دشمن زخمی شد. وقتی کنار او رفتم گفت چیزی نشده، حواسم به صحبت سید هست که نباید سر و صدا کنیم. همه ی بچه ها می دانستند موقع مجروحیت نباید داد و فریاد بزنند تا مبادا عملیات لو برود و خط شکسته نشود. (1)
پیش بینی وضعیت دشمن
شهید حجت الاسلام سید باقر علمیقرار بود عملیات کربلای 4 انجام شود. شهید علمی به همراه مسئولین برای بررسی وضعیت دشمن به دیدگاه رفت و در یک دید تمام جزئیات را بیان کرد. سه روز به عملیات باقی مانده بود. وقتی عملیات انجام شد، تمام آن مواردی که شهید پیش بینی کرده بود اتفاق افتاد. او حرکت دشمن را کاملاً پیش بینی کرده بود و این از تبحّر و تجربه ی با ارزش او بود. گروهان ها و گردان هایی که شهید با آن ها همراهی و همکاری می کرد، در مأموریت ها بیشترین ضربه را به دشمن وارد می کردند و همیشه خودشان کمترین تلفات را داشتند. (2)
حل مشکل حمام
شهید حجت الاسلام سید باقر علمیزمانیکه برای انجام عملیات به آبادان رفته و در حصیر آباد آبادان مستقر شده بودیم هنوز امکانات لجستیکی لشکر نرسیده بود و کم و کسری های زیادی داشتیم و از طرفی هر شب هم باید تمرین می کردیم. هر شب نوبت یک گروهان بود که به تمرین برود. دیدیم اگر بخواهیم تمرین کنیم، احتیاج به حمام پیدا می کنیم و امکانات هم که هنوز نرسیده بود. هر چه فکر کردیم، به جایی نرسیدیم. از سید باقر علمی چاره جویی کردیم. ایشان گفت: این که کاری ندارد، هر گروهانی که به تمرین رفت، موقع برگشتن، گروهان احتیاط، وسایلی از قبیل حوله و آب گرم را برای آن ها آماده نماید. از او خواستیم که خودش همه را توجیه نماید. ایشان طی صحبتی، قضیه را به بچه ها انتقال داد و همه نیز با نظر او موافقت کردند. به این ترتیب وقتی از تمرین بر می گشتیم گروهان احتیاط، توی ظرف های غذا، آب گرم می کردند و بچه ها یکی یکی حمام می کردند. بدین صورت تا رسیدن امکانات به مشکلی برخورد نکردیم. سید در این رابطه، بچه ها را طوری توجیه کرده بود که آن ها این کار را برای خود عبادت می شمردند. (3)
انتقال تجربیات و استفاده از فرصت ها
شهید حجت الاسلام سید باقر علمییکی از کارهایی که شهید علمی در گردان آن را رواج داد، گفتن خاطره بود. زمانی که بچه ها او را به چادرهایشان دعوت می کردند تا از همجواری و صحبتهای زیبای او استفاده کنند ایشان از فرصت استفاده نمود و گفتن خاطره ی را مطرح کرد. شهید می خواست بچه ها با گفتن خاطره خود از عملیات ها، در انتقال تجربه های نظامی خود نقش داشته باشند. چون معتقد بود با بهره گیری از این تجربیات سودمند، نیروها می توانند نقش فعّال و مؤثری ایفا نمایند. برنامه بدین ترتیب بود که هر گروهی، سیّد و تعدادی از بچه ها را که سابقه ی حضور بیشتری نسبت به بقیه در جبهه داشتند، دعوت به صرف ناهار یا شام می کردند. پس از صرف غذا، آنهایی که خاطرات ارزنده و سودمندی داشتند، آن را مرح می کردند. شاید دلیل این کار سید آن بود که علاوه بر انتقال تجربیات مفید، نیروها از وقتشان استفاده ی مثبت نمایند و از گفتن سخنان بیهوده و بی ارزش، پرهیز کنند که این یک کار ارزشی اخلاقی بود. (4)
اوّل خودش عمل می کرد
شهید حجت الاسلام سید باقر علمییکی از خصوصیات سید که بسیار هم با ارزش بود، تعلیم علمی بود. وی آنچه را که از دیگران می خواست انجام دهند و یا رفتاری که از آنها انتظار داشت از خود بروز دهند، ابتدا خودش شخصاً انجام می داد و سعی می کرد عملاً به آنان نشان دهد. هیچ وقت به بچه ها نمی گفت باید این کار را انجام دهید یا آن کار را انجام ندهید. سعی می کرد عملاً نیروها را متوجه آن مسئله نماید. او در هر موقعیتی که بود خود را از بقیه جدا نمی دانست. برایش فرقی نمی کرد که مسئول یا معاون گروهان است، مانند بقیه ظرفها را می شست و جارو می کرد. شهردار ( خادم الحسین) می شد. زمانی که نیاز به تلاش نیروها بود، برای اینکه این مسئله را به آنها متذکر شود خود بیشتر از همه تلاش می کرد و در نتیجه نیروها هم با دیدن تلاش ایشان، متعاقباً بر تلاششان می افزودند. (5)
طرحی نو
شهید یونس زنگی آبادیحاج یونس، همان طور که به من هم گفته بود، همه ی وظیفه ی خود را خدمت در جنگ می دانست و به هر طریقی شده، مردم زنگی آباد را برای بردن به جبهه تشویق کرد. یکی از مسایلی که باعث می شد بعضی ها به جبهه نروند یا بهانه ای برای نرفتن داشته باشند، مشکلات مالی بود. اگر سرپرست خانواده، چند ماهی در خانه نبود، قطعاً همه ی افراد خانواده به زحمت می افتادند و مشکلاتی به وجود می آمد. حاج یونس برای حل این مشکل، طرحی را مطرح کرد و خودش به همراه چند نفر دیگر از برادران، این طرح را با جدیت دنبال کردند و به نتیجه رساندند. شماره ی حسابی باز کرد و از پول آدمهای خیّر، صندوق قرض الحسنه ای هم تشکیل داد. هر کس که برای نرفتن به جبهه مشکل مالی داشت، این صندوق آماده بود به او قرض بدهد تا برای رفتن به جبهه دغدغه ای نداشته باشد.
پس از این، حاج یونس به تک تک افراد مراجعه می کرد و می کوشید آنها را برای رفتن به جبهه تشویق کند و اگر مانعی بر سر راه دارند، از میان بردارد. من بابا بزرگی داشتم که هفتاد سال سنّش بود. حاج یونس حتی او را هم به جبهه برد. (6)
بها دادن به نیروهای بومی
شهید حمید قلنبرزمستان سال 1358 فرماندهی سپاه ایرانشهر را به عهده حمید گذاشتند. یکی از کارهای اساسی او، بها دادن به نیروهای بومی بود. طی اعلامیه ای از دیپلمه های بومی خواست که برای گذراندن دوره ی آموزشی و استخدام به سپاه مراجعه کنند. عده ی زیادی ثبت نام کردند. عده ای شان طی مصاحبه و امتحان ورودی رد شدند و بقیه یک ماه در زاهدان آموزش دیدند. در پایان دوره، از اینها هم امتحان گرفتند و سرانجام نود نفرشان باقی ماندند. قرار بود در تهران یک دوره ی چهار ماهه ی عقیدتی، سیاسی و نظامی ببینند. به دلایل مختلف، یک ماه بیشتر آموزش ندیدند و برگشتند. همین ها بعدها از فرماندهان خوب سپاه در این استان محروم شدند و عده ای شان نیز به شهادت رسیدند. (7)
پی نوشت ها :
1- سکوی پرواز، ص 122.
2- سکوی پرواز، ص 128.
3- سکوی پرواز، ص 35-34.
4- سکوی پرواز، ص 49.
5- سکوی پرواز، ص 58.
6- همسفر شقایق، ص 23.
7- همسفر شقایق، ص 92.
مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1388)، سیره ی شهدای دفاع مقدس؛ 19، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ دوم