خاطره ای از شهید ناصر کاظمی

شیوه ی برخورد با مسائل کردستان

ناصر کاظمی اعتقاد داشت تا زمانی که نیروی بومی کردستان را فعال نکنیم و کردها مسئولیت به عهده نگیرند، نیروهای نظامی، کاری از پیش نمی برند. می گفت: «آنها انقلاب را حفظ می کنند، ولی این که کار اساسی از دستشان بر آید،
سه‌شنبه، 13 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شیوه ی برخورد با مسائل کردستان
 شیوه ی برخورد با مسائل کردستان

 






 

خاطره ای از شهید ناصر کاظمی

ناصر کاظمی اعتقاد داشت تا زمانی که نیروی بومی کردستان را فعال نکنیم و کردها مسئولیت به عهده نگیرند، نیروهای نظامی، کاری از پیش نمی برند. می گفت: «آنها انقلاب را حفظ می کنند، ولی این که کار اساسی از دستشان بر آید، نمی آید.» لذا در زنده کردن مردم و احیای آنها مؤثر بود.
«نودشه» یک بخش بود که ضد انقلاب در آن حاکمیت داشت و دو سال و اندی در دست ما نبود. او افراد تحصیل کرده ی آنجا، یعنی نیروهای آموزش و پرورش، را احضار کرد. طوری آنها را موعظه کرد که معلمان نودشه که شاید برخی از آنها با ضد انقلاب همکاری می کردند، طرفدار انقلاب شدند.
شاید کمتر سپاهی در کردستان باشد که افراد تحصیل کرده، خوب و بیدار مثل نودشه داشته باشد.
یکی از ویژگیهای ناصر کاظمی نحوه ی گزینش نیرو توسط وی بود. یک روز، زمانی که سقز مستقر بودیم، یک نفر آمد و گفت: «من راننده ام و آمده ام کار کنم.»
ناصر کاظمی دست به جیب برد و یک دسته کلید درآورد و گفت: «بیا، این سوئیچ و این هم ماشین. بیا برویم ببینیم چکار می کنی؟»
وقتی آن فرد پشت ماشین نشست، معلوم شد که زیاد وارد نیست. کاظمی سوئیچ را گرفت و گفت: «تو به درد این کار نمی خوری. نه این که رانندگی بلد نباشی، منتها من راننده ای می خواهم که در شرایط بحرانی از پس کار بر آید و توی ستون کشی ها و شب، بتواند ماشین را دقیق هدایت کند.»
به ما هم سفارش می کرد که در هنگام گزینش نیرو همه ی جوانب را در نظر بگیریم و با جان مردم بازی نکنیم.
در سال 1360 به اتفاق تعدادی از برادران استان گیلان به کردستان اعزام شدیم. ابتدا به شهرستان سقز و سپس به بانه رفتیم. تعدادی از برادران ناراحت شدند و گفتند: «که ما می خواهیم به جنوب برویم و آنجا بجنگیم.»
من با آنها مخالفت کردم و گفتم: «کردستان قلب ایران است و ما باید دشمن را از کشور خود بیرون کنیم.»
اکثر مسئولان سپاه هم با آنها صحبت کردند ولی آنها در رفتن سماجت کردند. بالاخره ناصر کاظمی آمد و گفت: «ماندن در کردستان سعادت می خواهد اگر مایلید، می توانید بروید.»
پس از پایان جلسه، گفتم: «من داوطلب ماندن هستم.»
خوشحال شد و گفت: «تو انتخاب شده ای.»
مرا به دسته ی عملیاتی مریوان معرفی کرد و گفت: « تا 48 ساعت دیگر عملیات آزاد سازی جاده بانه - سردشت را شروع می کنیم.»
او در تمامی مراحل عملیات، با این که فرمانده ی ناحیه ی کردستان بود، در کنار ما حضور داشت. بعد از تصرف مواضع و انجام هر مرحله از عملیات، این بزرگوار با چهره ای خندان به دیدن تک تک بچه ها می آمد.
ناصر کاظمی دلاور مردی بود که در بین اهل آسمانها مشهورتر از زمین بود.
تعدادی از برادران مسئول که هنوز هم برای انقلاب کار می کنند، یادگار ناصر کاظمی هستند. روی اعتمادی که به افراد بومی داشت، به آنان مسئولیت واگذار کرد و وقتی که منطقه بیشتر پاکسازی شد، بلافاصله از میان مهاجرین شهردار تعیین کرد؛ مسئول امور مالی، مسئول تدارکات و... کلیه ی مسئولین را از میان نیروهای متعهد آزمایش شده انتخاب کرد و این شیوه تا آن روز در کردستان بی نظیر بود. فقط در اورامانات این گونه عمل شد، که آن هم از طرحهای انقلابی ناصر کاظمی بود.
در سال 1354 یک دوره مسابقات کشتی به نام جام آریامهر برگزار شد. دانشگاه ناصر کاظمی در محدوده دهکده المپیک بود. اطلاع پیدا کردیم که او از دیوار محوطه دهکده المپیک که خوابگاه تیم آمریکا بود، رد می شود، می رود تو و چند تا از آمریکاییها را می زند و پرچم آمریکا را بر می دارد و آن را در ورزشگاه به آتش می کشد.
بعد از این قضیه، چند بار متوجه شدم که یک ماشین پژو و یک ماشین ولوو، جلوی مغازه ی ما که رو به روی منزل ناصر کاظمی بود، می ایستد. وقتی مدت ایستادن و رفت و آمد این ماشینها زیاد شد، شک کردیم. یک روز یکی از بچه ها گفت:
«مهدوی و مطلوبی را آن بالا گرفتند و گذاشتند سینه دیوار. یکی از بچه ها که توی مغازه بود، بیرون دوید، به خیال این که می خواهند، مهدوی را کتک بزنند. بیست قدم مانده، جلوی او را گرفتند و یک سیلی تو صورتش زدند و او را کنار انداختند. این جا بود که متوجه شدیم کنار دیوار پنج شش نفر در ده پانزده قدمی ایستاده اند.»
کمی بعد مهدوی را آزاد کردند و آمد. پرسیدیم: «چی شده؟»
گفت: «دارند پی ناصر می گردند. فکر کنم به خاطر همان جریان آمریکاییهاست.»
و ادامه داد: «ما را که بردند توی آن ماشین پژوه، توش پر از اسلحه بود.»
یکی از بچه ها رفت و جریان را به مادر ناصر کاظمی گفت. بعد چند روز او را دستگیر کردند و به زندان فرستادند. مدت زندانیش طولانی نبود. وقتی از زندان آمد، به کلی عوض شده بود و سعی می کرد بچه ها را نسبت به قضایا آگاه کند.
در عملیاتهایی که طراحی و هدایت می کرد، به جزییات توجه و دقت داشت. طراحی جزیی و متمرکز انجام می داد. خودش هم در صحنه های عملیاتی حضور داشت.
در اکثر عملیات ها، به شناسایی می رفت و شناساییها را ریز و دقیق انجام می داد. در جزییات عملیات شرکت می کرد، تا آنجا که تعجب می کردیم چه قدر به جزییات می پردازد. حتی برای هماهنگی، برای بیسیم چی ها جلسه می گذاشت و همه را توجیه می کرد. راننده های عملیات را برای ستون کشی توجیه می کرد تا مسایل جزیی را رعایت کنند.
در طراحی عملیات هم دارای قدرت طراحی خوبی بود.
محقق پرونده ای در مورد شیوه ی برخورد در کردستان بودم. خدمت ناصر کاظمی در فرمانداری پاوه رسیدم و هدف تحقیق را بیان کردم. صحبتهای زیادی با من کرد. نکته ی مهم صحبت، تأکید او بر مردمداری و جداسازی مردم از ضد انقلاب بود و شناخت ضد انقلاب و سران آن ها.
اِعمال رحمت اسلامی بر فریب خوردگان و مقطعی برخورد نکردن با مسأله کردستان، از نظرات دیگر ناصر کاظمی بود.(1)

پی نوشت ها :

1- پیشانی و عشق؛ صص 142- 141 و 134- 133 و 124 و 115و 92- 91 و 79 و 74- 73 و 42- 41.

منبع مقاله :
(1388)، سیره شهدای دفاع مقدس؛ (18)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط