خاطراتی از شهید حاج میر قاسم میر حسینی

طرح فریب تیربارهای دشمن

کربلای پنج یکی از سخت ترین عملیات ها در دوران دفاع مقدس می باشد. زیرا این عملیات در نزدیکی شهر مهم و استراتژیک بصره صورت گرفت. از اینرو دشمن برای دفاع از این شهر مهم، شدیدترین تدابیر امنیتی و بیشترین استحکامات نظامی
جمعه، 16 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طرح فریب تیربارهای دشمن
طرح فریب تیربارهای دشمن

 






 

خاطراتی از شهید حاج میر قاسم میر حسینی

کربلای پنج یکی از سخت ترین عملیات ها در دوران دفاع مقدس می باشد. زیرا این عملیات در نزدیکی شهر مهم و استراتژیک بصره صورت گرفت. از اینرو دشمن برای دفاع از این شهر مهم، شدیدترین تدابیر امنیتی و بیشترین استحکامات نظامی را به کار گرفته و قوای نظامی خود را در این نقطه به صورت گسترده ای آرایش داده بود. از جمله قوی ترین سپاه دشمن یعنی سپاه هفتم عراق در منطقه به صورت آماده باش کامل بسر می برد. یاد و نام عملیات کربلای پنج همواره کانالی از خون را در ذهن تداعی می کند که با ساحل خونین اروند پیوند داشت. پس از عملیات کربلای چهار، فرماندهان نیروهای اسلام عملیات کربلای پنج را در کوتاهترین مدت طراحی کردند که در همه ی موارد شهید میر حسینی نقش اساسی داشت. به محض آماده سازی نیروها، زمان اجرای عملیات در شب نوزدهم دی ماه شصت و پنج فرا رسید. این شب یکی از با شکوهترین شبهای دفاع مقدس است. مراسم وداع در اردوگاه جنگ، ما را به یاد شب عاشورا می انداخت. نیروهای لشکر ثارالله از کانال ماهیگیری عبور کرده، دشمن را دور زده و قریب پانزده کیلومتر پشت سر دشمن قرار گرفتند. آنجا منطقه ای به عرض شش کیلومتر را آب های سرد و یخ زده فرا گرفته بود. سردی آب بر اندام نیروها لرزه می انداخت و بیم آن می رفت که رزمندگان را از شدت سرما و یخ از بین ببرد. اما حرارت ایمان، آنها را گرم نگه می داشت. در آن شرایط سخت، رزمندگان اسلام چندین ساعت درون آبها منتظر ماندند تا فرمان عملیات صادر شد. آن شب روشنایی نور ماه حرکت مرغابی ها را بر روی آب به خوبی نشان می داد اما از عنایت خدا و امدادهای غیبی، دشمن حضور چهارصد رزمنده را در داخل آب در نزدیکی خود ندید و خط به وسیله ی دلاور مردان لشکر ثارالله شکسته شد و لشکرهای بعدی از همین محور وارد عملیات شدند. حمله چنان برق آسا صورت گرفت که دشمن یارای مقاومت را در همان لحظات اولیه نبرد از دست داد و پیروزی از لشکریان اسلام شد.
این پیروزی در سایه ی پایمردی و از جان گذشتگی شهیدان چون حاج یونس زنگی آبادی و میر حسینی بدست آمد. در آنجا پلی وجود داشت که احتمال فراوان می رفت دشمن از آن طریق بتواند ما را دور بزند. اما آن پل با ابتکار و هدایت حاج میر حسینی توسط گروه تخریب منهدم شده و لشکر از خطر حتمی نجات یافت.
با شروع عملیات کربلای چهار در اولین ساعات بامداد، به اتفاق حاج قاسم و حمید حسابی سوار قایق شدیم و با عبور از اروند وارد جزیره ی ام الرصاص شدیم. نسیم سردی می وزید، ریزش باران و خون شهدا زمین را سرخ و لغزنده کرده بود. به محض ورود به جزیره، یکی از بسیجی ها بیتاب شد و با گریه به حاج قاسم گفت: «چند نفر از برادران غواص شهید شده اند. احمد پاسبان هم تیر خورد و آب او را با خود برد.» حاجی درحالی که زیر آتش سنگین دشمن به پیشروی ادامه می داد با مهربانی گفت: «ناراحت نشو برادر! ما برای شهادت آمده ایم. به جای گریه کردن برو بجنگ و از خون شهید دفاع کن.»
لحظات بسیار سختی پیش رو داشتیم، هر چه جلوتر می رفتیم، با تعداد بیشتری از پیکر شهدا مواجهه می شدیم، با رسیدن به خط مقدم برادر تاجیک فرمانده گردان، گزارش مختصری از وضعیت داد و شرایط را وخیم اعلام کرد. اما حاج قاسم پس از روحیه دادن به نیروها بلافاصله با تدبیر و خونسردی تاکتیک جنگ را عوض کرد و وضعیت و روند عملیات را به قرارگاه گزارش نمود. این تصمیم و تدبیر، آرامش را به خط بازگرداند و نیروها که از دیدن حاج قاسم انگیزه گرفته بودند، با توان بیشتری به حجم سنگین آتش دشمن پاسخ دادند.
در اتاق فرماندهی جنگ، روی طرحهای عملیاتی زیاد بحث می شد. وقتی یک طرح ریخته می شد، همه برادران در رده های مختلف فرماندهی نظر می دادند تا حاج قاسم یک گوشه می نشست و به اظهار نظرها گوش می کرد و خیلی کم حرف می زد. اما گزیده سخن می گفت. فرماندهان جنگ به تجربه دریافته بودند که هر گاه ایشان سکوت می کنند عملیات ناقص است. به همین سبب به اصرار از او می خواستند تا نظرش را بگوید. حاجی هر وقت بر روی نقشه ی عملیات به توضیح نقاط ضعف و قوت طرح می پرداخت خیال همه راحت می شد و احساس می کردند که عملیات موفق خواهد بود.
در ادامه ی عملیات کربلای یک، پس از عقب نشینی نیروهای پیاده ی دشمن تانک های آنها روبروی رزمندگان ما حالت پدافندی ایجاد کردند تا بچه ها را از پیشروی باز دارند. قرار بود حرکت کرده و تانک های دشمن را عقب ببریم تا فرصتی برای زدن خاکریز بوجود آید و نیروهای ما بتوانند به نزدیک عراقی ها برسند. اما هنوز از خط دشمن پنج کیلومتر فاصله داشتیم. برای رسیدن به تانک ها یک گردان از نیروهای ما پس از نماز مغرب به راه افتاد اما بر اثر شلیک پی در پی حدود پانزده منور بیش از دو ساعت طول کشید تا به محل تجمع دشمن رسیدیم. حاج میر حسینی یک گروه شش نفری از میان بچه ها انتخاب کرد و گفت: «به صورت سینه خیز به جناح راست دشمن بروید و با استفاده از موقع مناسب در عرض عراقیها چند گلوله آر پی جی شلیک کنید. تا حواس آنها متوجه شما شود.
این تدبیر باعث شد عراقی ها تیر بارهایشان را به آن سمت گردانده و هر چه توان داشتند به سوی آن نقطه آتش ریختند. پس از کم شدن قدرت آتش دشمن با فریاد تکبیر حاج آقا به لشگر آهنین تانک ها حمله بردیم و به شکار آنها مشغول شدیم. به طوری که از سیصد دستگاه تانک دشمن، فقط چهار دستگاه سالم ماند و بقیه با آتش گلوله های آر پی جی بچه های رزمنده شعله ور شد. آن شب با اجرای طرح فریب و از کار انداختن تیربارهای دشمن توسط حاج میر حسینی لذت شکار تانک را به وضوح احساس کردیم.
حاج میر حسینی یک کارشناس ارشد نظامی بود که مسائل جبهه و جنگ را به درستی تحلیل می کرد و سپس به ما برنامه می داد. در یکی از سخنرانی هایش می گفت: «اگر تانک دشمن پیشروی کرد و آمد به خاکریز شما چسبید، اصلاً نترسید. زیرا او خودش را بیچاره کرده است.»
آن روز به عمق صحبت حاج قاسم پی نبردیم تا آنکه دشمن درمنطقه ی «فاو» تک سنگینی زد و تانک های عراقی به سوی ما هجوم آوردند. طوری که یک تانک آنها روی «دژ» آمد و مستقر شد. وضعیت بدی به وجود آمده بود. ما خطوط خود را از دست داده بودیم و عراقی ها با سماجت پیشروی می کردند. ناگهان چهار، پنج تانک در کنار هم به سوی ما آمدند و به خاکریز چسبیدند. با دیدن این صحنه یاد گفته ی حاج قاسم افتادم. چون آشکارا می دیدم که دیگر از تانک ها هیچ کاری ساخته نیست. اما چون فاصله ی ما با تانک ها فقط چند قدم بود ما نیز نمی توانستیم آنها را با آر پی جی بزنیم. ناچار به طرف آنها نارنجک پرتاب کردیم ولی عمل نکرد. مانده بودیم چه کنیم که یکباره خدمه و نیروهای تانک ناچار شدند از تانک خارج شوند. و بچه ها فرصت پیدا کردند تا آنها را با کلاش بزنند. آن روز با یاد آوری حرف حاج آقا، با خونسردی و آرامش، بیچارگی تانک های دشمن و شکست آنها را دیدیم.
به سه راهی خور عبدالله رسیده بودیم که متوجه شدیم قسمتی از نیروهای عراقی از مقابل رزمندگان اسلام در چند محور گریخته و قصد دارند از آنجا با قایق های هاورگراف به سوی کویت فرار کنند. بنا به دستور حاج میر حسینی از تیر اندازی به طرف دشمن خودداری شد و از روبرو به سمت آنها رفتیم. عراقی ها به تصور اینکه نیروهای کمکی شان هستیم با خیال آسوده به ما نزدیک شدند. با شناختن رزمندگان اسلام یکباره از خواب گران برخاستند و تصمیم گرفتند به عقب بر گردند اما راه برگشت را هم به روی خود بسته دیدند. زیرا با تدبیری که اندیشیده شده بود گروه دیگری از رزمندگان نیز آنها را از پشت سر تعقیب می کردند. حاج آقا با اتخاذ این شیوه ی حساب شده، دشمن را به محاصره ی کامل در آورد و همه ی نیروهایش را به اسارت گرفت.
سال 57 تازه حرکت های انقلابی در روستاهایی در سیستان جوانه زده بود و مردم با صفای روستایی در انتظار کسی بودند که آنها را به تظاهرات دعوت کند. آن ایام مصادف با تاسوعا و عاشورای حسینی، قاسم آقا به اتفاق برادرانش مردم آبادی های اطراف را هماهنگ کرد و یک راهپیمایی گسترده در منطقه براه انداخت که بسیار با اهمیت بود. از میان جوانان، گروههایی تشکیل داده بود تا از روستاهای خود در برابر ضد انقلاب حفاظت کنند. از آن به بعد چند بار توسط ضد انقلاب مورد حمله قرار گرفت اما هرگز سکوت را جایگزین انقلاب نکرده با پیروز شدن انقلاب باز هم ساکت ننشست. شب ها بچه های آبادی را به خانه اش دعوت می کرد، آنها را احکام اخلاق و نماز آموزش می داد، با مسائل روز آشنا می کرد و برایشان از امام و انقلاب سخن می گفت. به طوری که امروز اکثر جوانان و مردم روستای «صفدر میربیک» خود را دست پرورده ی قاسم میر حسینی می دانند.
شب هنگام قصد زیر پا گذاشتن قله های سر به فلک کشیده ی مریوان را داشتیم تا دشمن را از پیشروی در این منطقه باز داریم. حاج میر حسینی که فرماندهی نیروها را به عهده داشت، آنقدر فریاد کشید و رجز خوانده بود که توان صحبت کردن نداشت اما باز هم در حال هدایت نیروها بود. روز بعد در ادامه ی عملیات، حاج آقا به برادران واحد تخریب مأموریت داد تپه های مشرف به پنجوین عراق را پاکسازی کنند. با شروع عملیات پاکسازی، نیروهای خط چنان حجم گسترده ای از آتش را بروی دشمن ریختند که پس از مدتی موفق به پاکسازی منطقه شدیم. حاج قاسم در انجام اینگونه مأموریت ها به قدری با هوشیاری و تدبیر عمل می کرد که ما قبل از عملیات از نتیجه ی موفقیت آمیز آن مطمئن بودیم.(1)

پی نوشت ها :

1- از هیرمند تا اروند؛ صص 220- 219 و 204 و 191 و 179 و 161 - 159 و 140 و 80 و 36.

منبع مقاله :
(1388)، سیره شهدای دفاع مقدس؛ (18)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط