جلوه هایی از بصیرت سیاسی و درایت نظامی شهدا

من اشتباه می کردم

خصوصیات ایشان بسیار به روحیات شهید مظلوم بهشتی نزدیک بود. شاید ذکر نمونه ای ما را به این واقعیت نزدیک کند. در دادسرای انقلاب «بیرجند» مشغول خدمت بودم. روزی تعدادی پرونده را روی میز کارم قرار داد. بعد از نگاهی مختصر به
جمعه، 16 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من اشتباه می کردم
 من اشتباه می کردم

 






 

جلوه هایی از بصیرت سیاسی و درایت نظامی شهدا

بدون حب و بغض

شهید حجت الاسلام محمد شهاب
خصوصیات ایشان بسیار به روحیات شهید مظلوم بهشتی نزدیک بود. شاید ذکر نمونه ای ما را به این واقعیت نزدیک کند. در دادسرای انقلاب «بیرجند» مشغول خدمت بودم. روزی تعدادی پرونده را روی میز کارم قرار داد. بعد از نگاهی مختصر به آنها متوجه شدم که پرونده ها مربوط به مسایل افراد خاصی در شهر است. هنگامی که علت این کار را پرسیدم در نهایت اخلاص گفت: «چون شما را شخص بی طرفی می دانم، این پرونده ها را به شما واگذار کردم. پس خدا را در نظر داشته باش و بدون هیچ گونه خب و بغضی به آن ها رسیدگی کن. نمی خواهم شخصاً نظری روی این افراد داده باشم.»
زمانی که آقای «شهاب» دادستان انقلاب بود، تروریست ها محاکمه می شدند. روزی به عنوان شاهد به دادگاه احضار شدم. وقتی شهادتم را دادم، درخواست حکم اعدام برای متهم کردم. آن موقع جوان بودم و نمی دانستم که شاهد اجازه ی چنین درخواستی را ندارد. آقای «شهاب» با لبخندی پر معنا به من گفت: «نه آقا جان! این طور نیست که شما برای متهم تقاضای اعدام کنید.»
منطقه ی ما تحت سلطه ی خوانین قرار داشت. از جمله یکی از مباشرین «عَلَم» منشأ ظلم فراوانی بود. بعد از انقلاب به علت شکایات متعدد او را به دادگاه فرا خواندند. یکی از کشاورزان در تحقیقات اولیه گفت: «در روستا مشغول ساختن بودم. از آبی که همه باید استفاده می کردند و مباشر به محض اطلاع مرا بیست روز در چاه زندانی کرد و خواست خدا بود که زنده بیرون آمدم.»
روزی که مرد کشاورز، به عنوان شاکی آمده بود، من هم حضور داشتم. آقای «شهاب» از او خواست تا مطالبش را مطرح کند. او هم از جا بلند شد نگاهش را به طرف مباشر خان برگرداند. گویا جرأت نمی کرد لب از لب باز کند. ردّ کینه و بدخواهی در چشمان مباشر موج می زد. عصبی و کلافه به نظر می رسید. زیر لب چیزی را زمزمه کرد و نگاهش روی قامت نحیف مرد خیره ماند. کشاورز دستمال رنگ و رو رفته ای را از جیبش در آورد و با دست های لرزان عرق پیشانی اش را پاک کرد. بعد بریده بریده گفت. آقای «شهاب» که دید مباشر در دادگاه رعب و وحشت ایجاد کرده با تحکیم فریاد زد: آقای (......) را از دادگاه خارج کنید.
بعد رو به شاکی کرد و گفت: «آقا نترس. حرفت را بزن. دیگر دوران خان خانی به سر رسید.»
مرد کشاورز که تا حدودی جرأت پیدا کرده بود لبخندی به نشانه ی قدردانی زد و پس از احضار مجدد مباشر شکایتش را مطرح کرد و در نهایت مباشر عَلَم محکوم شد.(1)

در جریان خبرها

شهیدمحمد تقی مددی قالیباف
زمانی که در اصفهان آموزش می دیدم، «مددی» کمتر مرخصی می رفت. بیشترین وقتش را صرف مطالعه ی کتاب فوق تخصصی توپخانه و هدایت آتش می کرد و مسئولیت سنگینی به او واگذار شده بود.
بایدگردانی راکه تازه تأسیس شده بود، با حداقل امکانات راه اندازی می کرد. ایام مصادف با ماه رمضان بود. روزها روزه بودیم و دوره ی آموزشی سختی را پشت سر می گذاشتیم. بعد از پایان ماه مبارک، «مددی» باز هم روزه های مستحبی می گرفت. نتیجه ی همه ی آن تلاش ها در آزمون پایانی به ثمر نشست. او در بین تعداد زیادی از فرماندهان گردان با نمرات بالا رتبه ی سوم را به دست آورد.
قبل از انقلاب، برای رعایت مسائل شرعی، رادیو و تلویزیون در منزل نداشتیم. چون علما و مراجع ممنوع کرده بودند. ما هم برنامه هایش را حرام می دانستیم. شوهر خواهرم مغازه ی نانوایی داشت. «محمد تقی» ایام بیکاریش را به کمک می رفت. نمی دانم چند روز طول کشید. اما روی هم شصت تومان دستمزدش را جمع کرد. با پولش رادیوی کوچکی تهیه کرد و به منزل آورد.
وقتی رادیو را نشان داد، گفتم: «چرا رادیو خریدی تقی جان!»
گفت: «مادر! گرفتم تا در جریان خبرها باشیم.» (2)

من اشتباه می کردم

شهید سید محمد باقر رضایی
بین شهید و برادرش - محمد صادق- بر سر مسئله ی «بنی صدر» دعوا شده بود. «باقر» از همان اول به «بنی صدر» بدبین بود. صادق گفت: بابا! آخر این رئیس جمهور است. در حال حاضر حضرت امام ایشان را تأیید فرموده اند.»
اما انگار نه انگار. «باقر» هرگز زیر بار نمی رفت و توجیهات صادق را نمی پذیرفت. صحبتشان بالا گرفته بود. من خبردار شدم و پرسیدم: «چه خبر شده» است؟
باقر سکوت کرد و صادق گفت: «به بنی صدر چنین و چنان می گوید:
مدتی گذشت و «صادق» به جبهه رفت. از جبهه نامه ای به شهید نوشت: «برادرم من در مورد این شخص اشتباه می کردم. حق با شماست.(3)

پی نوشت ها :

1- افلاکیان؛ صص 54 و 52 و 24 - 23.
2- جرعه عطش؛ صص 179 و 161.
3- قربانگاه عشق؛ صص 135- 134.

منبع مقاله :
(1388)، سیره شهدای دفاع مقدس؛ (18)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
پیامی متفاوت برای «نخبگان دفاعی» از حسینیه امام خمینی(ره)
play_arrow
پیامی متفاوت برای «نخبگان دفاعی» از حسینیه امام خمینی(ره)
گزیده بیانات | نخبه باید احساس اثرگذاری کند
play_arrow
گزیده بیانات | نخبه باید احساس اثرگذاری کند
گزیده بیانات | مهمترین وظیفه نخبگان
play_arrow
گزیده بیانات | مهمترین وظیفه نخبگان
تجمیع مستندات اصابت و فیلم های عملیات وعده صادق 2  توسط رسانه انصارالله یمن؛
play_arrow
تجمیع مستندات اصابت و فیلم های عملیات وعده صادق 2 توسط رسانه انصارالله یمن؛
سست‌تر از خانه عنکبوت...
play_arrow
سست‌تر از خانه عنکبوت...
بیروت زیر آتش صهیونیست‌ها
play_arrow
بیروت زیر آتش صهیونیست‌ها
رژیم اسرائیل اشتباه حمله زمینی به لبنان را تکرار می‌کند؟
play_arrow
رژیم اسرائیل اشتباه حمله زمینی به لبنان را تکرار می‌کند؟
یکی از تونل‌های حزب الله در منطقه مرزی
play_arrow
یکی از تونل‌های حزب الله در منطقه مرزی
خوشحالی ویژه مهدی طارمی در رختکن اینترمیلان پس از درخشش فوق‌العاده مقابل ستاره سرخ
play_arrow
خوشحالی ویژه مهدی طارمی در رختکن اینترمیلان پس از درخشش فوق‌العاده مقابل ستاره سرخ
گزیده بیانات | اساس مشکلات منطقه از کجاست؟!
play_arrow
گزیده بیانات | اساس مشکلات منطقه از کجاست؟!
گزیده بیانات | ما عزاداریم...
play_arrow
گزیده بیانات | ما عزاداریم...
تلاوت آیاتی از کلام‌الله مجید توسط یکی از نخبگان جوان در ابتدای دیدار امروز با رهبر انقلاب
play_arrow
تلاوت آیاتی از کلام‌الله مجید توسط یکی از نخبگان جوان در ابتدای دیدار امروز با رهبر انقلاب
حسینیه امام خمینی(ره) دقایقی پیش از دیدار نخبگان با رهبر انقلاب
play_arrow
حسینیه امام خمینی(ره) دقایقی پیش از دیدار نخبگان با رهبر انقلاب
حمله موشکی ایران چگونه انجام شد؟
play_arrow
حمله موشکی ایران چگونه انجام شد؟
عملیات وعده صادق ۲ از دید مردم غزه
play_arrow
عملیات وعده صادق ۲ از دید مردم غزه