فیلسوفان مکتب ملامحمدصادق اردستانی

شاگردان ملامحمدصادق اردستانی کسانی هستند که فلسفه را از یک دوره ی بحرانی گذر دادند. ملامحمد صادق در سال شروع محاصره اصفهان درگذشت و فاضل هندی روز سقوط اصفهان.
جمعه، 16 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فیلسوفان مکتب ملامحمدصادق اردستانی
فیلسوفان مکتب ملامحمدصادق اردستانی

 

نویسنده: سیّد محمّدعلی مدرّس مطلق




 

شاگردان ملامحمدصادق اردستانی کسانی هستند که فلسفه را از یک دوره ی بحرانی گذر دادند. ملامحمد صادق در سال شروع محاصره اصفهان درگذشت و فاضل هندی روز سقوط اصفهان.
در زمان محاصره، شهر دچار قحطی شد و در وقت سقوط، بیگانگان مردم را از دو تیغ گذراندند. بازارها را غارت کرده و سپس آتش زدند. مدارس را خراب کردند و شهر را ویران نمودند. حتی قبور مردگان از حمله ی ایشان مصمون نماند. چنانکه نوشته اند سنگ مزار آقا حسین خوانساری که از یشم بود را قطعه قطعه کردند و با خود بردند. در این فتنه بسیاری از علماء و طلاب جان خود را از دست دادند و عده ای به شهرهای دیگر متواری شدند. از این عده، افراد اندکی پس از استقرار نادر به اصفهان بازگشتند و حوزه ی علمیه را از نو دایر کردند. تقدیر الهی چنین بود که در رأس این عده ی قلیل که توفیق یافتند حوزه ی اصفهان را دوباره احیاء کنند، یکی از شاگردان ملامحمد صادق باشد که زمانی حاکمان، حضورش را در حوزه ی فلسفی اصفهان تحمل نکردند و از شهر بیرونش راندند.
نکته ی عجیبی که در این میان به چشم می آید این است که غلی رغم همه ی این تنگناهایی که ملامحمدصادق اردستانی با آن درگیر بوده، شاگردان او منحصر به طلاب ایرانی نبوده بلکه از سایر کشورهای اسلامی نیز برای استفاده از محضرش به اصفهان می آمده اند چنانکه مرحوم آشتیانی می نویسد: «یکی از شاگردان مولانا ملامحمدصادق اردستانی در اثر خود که در این مجموعه چاپ خواهد شد نوشته است: با بعضی از افاضل حوزه ی استادم، شیخ حسن نام از مردمان بحرین و دانشمندی ملاحسن نام از اهالی قطیف یا لحساء در سفر حج بعد از رحلت استادم ملاقات دست داد و از آنان چند داستان و سرگذشت نقل نموده(1)» چنین استقبالی را ما فقط در زمان حکمای مؤسس مکتب اصفهان سراغ داریم یعنی یک قرن جلوتر از حکیم اردستانی و شاید در زمان ملاعلی نوری یعنی یک قرن عقب تر.
به هر صورت تلامیذ ملامحمدصادق نیز صاحب یک نگرش نیستند برخی جامعیت دارند به این معنا که آئینه تمام نمای مکتب فلسفی اصفهان و ادامه بدنه آنند بدون آن که التزامی به گرایشات مقابل داشته باشند برخی به همان سبک و اسلوب ملامحمدصادق مشی می کنند و برخی گرایشات عرفانی دارند.
1. ملااسماعیل خواجوی متولد 1100 و متوفی 1173. اصلش از مازندران است لیکن چون در محله ی خواجو توطن داشته، خواجویی خوانده شده تحصیلاتش نزد ملامحمدصادق اردستانی، مصطفی قمشه ای، محمدجعفر خراسانی و دیگران بوده است.
حکیم مصطفی قمشه ای که از شاگردان قاضی سعید بوده غیر از مصطفی الحکماست. توضیح این که در تاریخ فلسفه اصفهان، ملامصطفی قمشه ای دیگری هست متوفی1215 که شاگرد آقا محمدبیدآبادی بوده و داماد میرزا محمدعلی مظفر اصفهانی -که حکیم گوشه گیر مرتاض زاهدی بوده و نیز شاگرد آقا محمد(2)؛ دامادش ملامصطفی، استاد آقای علی مدرس، حکیم مشهور مکتب تهرانی و نیز استاد میرزا احمداردکانی شیرازی محشی مشاعر است و گفته شده حواشی بر مشاعر، تقریرات درس همین ملامصطفی قمشه ای است که به مصطفی العلماء(3) و مصطفی الحکماء نیز خوانده شده است.
محمدجعفر خراسانی که از تلامیذ فاضل سراب بوده، معروف به کرباسی است توفی 1175 که در اصفهان ساکن بوده و غیر از شیخ محمدجعفر کرباسی متوفی 1150 است که در یزد ساکن بوده [و در حمله ی افاغنه، فتوی به جواز ازدواج زنان شوهر مفقود شده ی کرمان در سال 1135 داده و صاحب حدائق در کتاب طلاق آورده و صاحب جواهر نقل و رد فرموده]‌ و به قول آقا شیخ محمد، نویسنده ی کتاب «خداندان کلباسی»، جد اول حاجی است و حال آن که در تذکره ها جد اول حاجی را محمد قاسم نوشته اند نه محمدجعفر(4). به هر حال خواجویی شاگرد ملامحمدجعفر کرباسی ساکن اصفهان بوده است.
ملااسماعیل تنها 34 بهار از عمرش گذشته بود که مواجه با محاصره ی اصفهان توسط افاغنه شد. در سال 1135 افعانها توانستند شهر را تصرف کنند و شاه سلطان حسین را از قدرت کنار زنند. مصائب بی شماری گریبانگیر اهالی اصفهان شد و ملااسماعیل نیز از آن آسیبها مصون نماند. اموالش به تاراج رفت و متحمل زندان و شکنجه ی مهاجمان گردید با این حال خدا را شکر می کند که ایمان خود را حفظ کرده و جان خودش و اهل و اولادش از دست نرفته و عرض و آبرویش باقی مانده است. ایشان بالاخره ناچار می شود شهر را ترک کند و به یکی از روستاهای اطراف اصفهان برود(5).
در شهر اما غوغای عجیبی بود چونان که یکی از شاگردان ملامحمدصادق اردستانی می نویسد: «.... و قتل و مات فی تلک الواقعه سیفاً و جوعاً مأه الف او یزیدون(6)» و این عبارت کافی است برای نشان دادن وسعت و عمق این فاجعه عظیم و دیگر شاید لازم نباشد بگوئیم اشرف افغان در بدو ورودش به اصفهان، قریب سه هزار نفر از علما و معاریف و رجال پایتخت را از بیم قیام به قتل رسانید(7).
ملازعفران -که برخی وی را بزرگترین تئوریسین افاغنه خوانده اند(8)- دستور به خرابی مدارس علمیه و ریختن آثار علمی به زاینده رود داد چنانکه رقبات دفتری صفویه را -که تشخیص قراء دولتی و موقوفه را به درستی معلوم می کرد و در چهل ستون ضبط بود- به زاینده رود افکند(9).
می توان گفت که مردم اصفهان، طی یک دهه روی آرامش به خود ندیدند تا این که نادر مهاجمان را راند و خود به قدرت رسید و اقداماتی در جهت ایجاد امنیت و فراهم نمودن امکانات رفاهی انجام داد و من جمله مدارس ویران شده را مرمت و تعمیر کرد و خرابی های عصر تسلط افعانها را از چهره شهر شست و آبادان ساخت.
اکنون نوبت حکیم خواجویی و امثال وی بود که حوزه ی اصفهان را دوباره احیاء کنند و در فکر آینده ی علمی و فرهنگی این مرز و بوم باشند و افرادی تربیت کنند که موجب رونق علمی این شهر شوند. فهرست اسامی شاگردان او به خوبی نشان می دهد که وی تا چه اندازه در این کار موفق بوده است: آقا محمد بیدآبادی(1198) ملامهدی نراقی(1209) که قریب سی سال در سفر و حضر و در طی تمامی فراز و نشیبها همراه او بود، ملامحراب گیلانی(1217)‌میرزا ابوالقاسم خاتون آبادی(1202) محمدباقر هزارجریبی(1202-1130) و سید مهدی شهید خراسانی -که تعلیقه بر شفا و اشارات دارد- از جمله تربیت یافتگان حوزه ی وی بودند. این که گفته اند: «فلسفه بعد از فتنه افغان به وسیله ی این مرد بزرگ ادامه یافته(10)» سخنی است از روی تحقیق و درست.
ملااسماعیل خواجوی همچنین باید به تألیف و تصنیف می پرداخت تا هم خلاء ناشی از محو آثار گذشتگان را که در فتنه ی افاغنه وقوع یافته بود جبران کند و هم فلسفه و دیگر علوم انسانی را تا زمان خود گزارش نماید صاحب روضات فرموده اند تألیفات ایشان بالغ بر یکصد و پنجاه اثر متین در فنون گوناگون از علوم و حکم و معارف است(11). عناوین آثار ایشان هم بلحاظ تنوع و هم بلحاظ تنوع و هم بلحاظ موضوعاتی که انتخاب کرده نظیر عناوین آثار میرداماد است شاید این امر بدان جهت باشد که ملااسماعیل در جان تازه دادن به حوزه ی اصفهان که در اثر فتنه ی افغان بکلی از دست رفته بود در حقیقت همان کاری را کرد که نزدیک به یک قرن و نیم قبل از وی میرداماد به انجام رسانیده بود بعلاوه این که مشی فلسفی ملااسماعیل به مکتب میرداماد گرایش دارد چنانکه از نظریه ی میر در برابر ایرادات آقا جمال خوانساری و دیگران در رساله ی ابطال زمان موهوم دفاع کرد با این همه جامعیت وی - به همان تعریفی که در مقدمه همین فصل، از آن ارائه کردیم- ایجاب نموده که به آثار حکمای دیگر -بخصوص شیخ بهائی- تعلق خاطر داشته باشد.
این که مرحوم آشتیانی نوشته «و برای نمونه یک مورد نمی توان یافت که دلالت کند آثار آخوند ملاصدرا را دیده باشد(12)» صحیح نیست زیرا ملااسماعیل در رساله ابطال زمان موهوم وقتی به نقد پسر ملاصدرا می پردازد از پدرش نقل قول نموده و برای او دعای خیر می کند. عجیب این که این رساله را خود مرحوم آشتیانی تصحیح کرده و در پاورقی، به میرزا ابراهیم پسر ملاصدرا اشاره نموده است(13).
ملااسماعیل چند اثر از آثار شیخ را حاشیه زده مثل شرح اربعین، مفتاح الفلاح، مشرق الشمسین و اثنی عشریه و به سبک حکمای اصفهان و بخصوص شاگردان شیخ به شرح ماثورات اهل بیت (علیهم السّلام) پرداخته مثل آن که شرح مبسوطی -بالغ بر سه هزار سطر- بر دعای صباح منسوب به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نوشته است. اینجا مناسب است بگوئیم مرحوم روضاتی معتقد بود که ملااسماعیل به احترام، نامی برای شرح دعای صباح خود نگذاشته و برخی فکر کرده اند نام این شرح، مفتاح الفلاح است و حال آن که علی قول حاجی سبزواری، نام دیگر دعای صباح، مفتاح الفلاح و مصباح النجاح است(14).
حکیم خواجویی همچنین به شرح نهج البلاغه و همینطور پرسش های مأمون از حضرت رضا (علیه السّلام) مبادرت کرده و حاشیه دارد بر تهذیب و بر تفسیر صافی و نیز بر آیات الاحکام مقدس اردبیلی. رساله ای دارد در احوال معاد به نام ثمره الفؤاد که مرحوم شیخ الاسلام روحانی از حکمای متأخر حوزه ی اصفهان آن را ترجمه و بعضاً شرح نموده. نیز ردیه ای دارد بر وحدت وجود معتقد صوفیه و رساله ای در جبر و تفویض (بحثی که همیشه و همه جا مطرح بوده و گویا چون آتش فتنه ها شعله ور می شود طالبین بیشتری پیدا می کند. چنانکه مثلاً خواجه هم که مواجه با حمله ی مغول بوده رساله ای در همین موضوع و با همین عنوان دارد) و رساله ای در امامت و رساله ای در تحقیق غنا که نوشته اند ردی است بر محقق سبزواری و رساله ای در تفضیل عید نوروز و تعیین آن(15) و آثار بسیار دیگری که اگر بخواهیم عناوین تمامی آنها را ذکر کنیم از اختیاری که مدنظر داریم دور می افتیم.
ملااسماعیل خواجوی در احیاء حوزه ی اصفهان نه تنها از مساعدت حکومت وقت استفاده کرد بلکه از علما و حکمای معاصر خود مدد گرفت تا آنجا که ملانعیما -که به قم گریخته بود- به اصفهان بازگشت و میرزا محمدتقی الماسی متوفی 1159 و ملاعبدالله حکیم به تدریس حکمت پرداختند.
2. ملانعیمای طالقانی متوفی 1160 و متخلص به عرفی؛ که نباید وی را با عرفی شیرازی متوفی 999 اشتباه کرد. در کتاب مکتب فلسفی اصفهان احتمال داده ایم که وی از طالقانی های اصفهان باشد. اکنون گوئیم چون هم اجداد وی و هم اولادش ساکن قزوین بوده اند، این احتمال وجهی ندارد. گویا مراد از طالقان اصفهان -که صاحب بن عباد نیز منسوب بدان است- روستای طالخونچه باشد(16).
محمد نعیم طالقانی فرزند محمدتقی بن محمد جعفر بن محمد کاظم طالقانی قزوینی، جد اعلایش محمدکاظم از شاگردان شیخ بهائی، میرداماد و میرفندرسکی بوده و جدش محمد جعفر فرشته -جد اعلای سلسله ی آل برغان و مجاز از مجلسی دوم و خود از حکمای قزوین بوده است. پسر ملانعیما -که نام پدرش محمدتقی را بر وی نهاده- از مدرسین فلسفه در قزوین و نوه ی ملانعیما از همین پسر، ملایوسف حکمی متوفی 1261 و از شاگردان آقا محمدبیدآبادی و ملاآقا قزوینی بوده و‌ آل حکمی از خاندان های مشهور قزوینند و خود ملانعیما از جانب سلطان حسین صفوی به ریاست کتابخانه سلطنتی منصوب بوده است(17).
در مقدمه ی کتاب اصل الاصول -که در سال 1136 نوشته- آورده که در فتنه ی افغان و محاصره و سقوط اصفهان، برادران و اقربایش را از دست داده و خود به قم پناه برده و بعد از فرو نشستن آشوبها به اصفهان مراجعت کرده(18) و به تدریس تألیف اشتغال داشته است. مرحوم آشتیانی احتمال داده که وی از محضر ملامحمد صادق اردستانی و فاضل هندی استفاده کرده باشد.
به عقیده ی ما استفاده ی ملانعیما از ملامحمدصادق با مقایسه ی اصل الاصول وی با حکمت صادقیه قابل اثبات است. زیرا تاریخ تدوین حکمت صادقیه بنا بر مقدمه اش، بعد از فتنه ی افاغنه بوده در حالیکه تاریخ نگارش اصل الاصول مقارن آن است. سال 1136 یکسال از به قدرت رسیدن مهاجمان می گذرد در این وقت ملانعیما در قم بوده؛ و مقرر درس اردستانی: ملاحمزه گیلانی (متوفی1134) در قید حیات نبوده و مسوده ی وی از حکمت صادقیه به صورت نسخه ی منحصر به فردی در اصفهان نگهداری می شده تا پس از چندی مدون شده، مقدمه ای بر آن اضافه گردیده و آنگاه از سواد به بیاض آمده و منتشر گردیده و این به تاریخی مؤخر از 1136 می شود. بنابراین حکیم طالقانی روش انتقادی حکیم اردستانی را باید حضوراً از وی گرفته باشد.
نکته ای که این جا باید تصحیح کنم چنین است که من در کتاب مکتب فلسفی اصفهان تاریخ تدوین حکمت صادقیه را سهواً 1179 که تاریخ نسخه ی مرحوم آشتیانی بود گرفتم و بعد از چند سال در تهران با نسخه ای مورخ 1166 مواجه شدم و آن وقت به ذهنم رسید که اگر مدون حکمت صادقیه، ملااسماعیل خواجویی (متوفی 1173) باشد باید امر تدوین خیلی پیشترها به انجام رسیده باشد لیکن بالاخره به 1136 که تاریخ نگارش اصل الاصول است نمی رسد چه رسد به قبل تر از آن، تا امکان مطالعه اش برای ملانعیما فراهم باشد.
ملاحظه و مقایسه ی بخشهایی از اصل الاصول بلحاظ روش و متد بحث با حکمت صادقیه، تأثیر ملامحمد صادق را بر ملانعیما به خوبی آشکار می سازد. چون ملامحمدصادق، هم شاگرد ملارجبعلی بوده و هم شاگرد ملاحسین تنکابنی که از شاگردان مبرز صدرالمتألهین است، طبیعی است که برای شاگردان مکتب خود از گرایشات مقابل بسیار گفته باشد. ملانعیما در کتاب اصل الاصول تمایل خود را به طرح مباحث وجود نشان می دهد لیکن درصدد یافتن راه میانه ای است(19) بین آراء ملارجبعلی تبریزی و‌ آراء صدرالدین محمدشیرازی.
چنین سبکی برای او وسعت نظری به ارمغان آورده که او را واداشته در اثر دیگری که در معاد جسمانی پرداخته و منهج الرشاد نام دارد به طریق دیگری غیر از روشی که در اصل الاصول برگزیده «مشی نموده و در صورت یک متکلم محقق، مباحث را تقریر نماید و به آراء و عقاید غیاث الحکماء، میرصدر شیرازی، محقق خفری، ملاجلال و مولانا جمال الدین محمد، سماکی، لاهیجی و میرداماد توجه داشته باشد(20)».
ملااسماعیل نیز رساله ای را در موضوع معاد نگاشته بود چنانکه رساله ای در جبر و تفویض داشت که ملانعیما نیز در این موضوع و به همین عنوان رساله ای دارد.
همینطور به شیوه ی حکمای شیراز -مرحوم آشتیانی توجه ملانعیما را به آراء ایشان در منهج الرشاد وی یادآور می شد- چند اثر خود را به صورت حاشیه بر آثار حکمای سلف ارائه نموده است. مثل حواشی مفصلی که بر شرح اشارات نگاشته و حواشی ای که بر شرح تجرید و تعلیقات آن دارد. چنانکه مباحث انتهایی کتاب اصل الاصول و نیز شرح و حاشیه ای که بر برخی از احادیث اصول کافی دارد، تعلق خاطر او را به حکمت الهی شیعی نشان می دهد و بالاخره رساله ای در قاعده الواحد و رساله ای در تشکیک وجود -بحث مورد علاقه حکمای مکتب شیخ بهائی- نگاشته است.
اگر بخواهیم نظرگاه کلی ملانعیما را در یک جمله خلاصه کنیم جمله ای است که خود او در خاتمه کتاب اصل الاصول خود آورده که «بعضی از علماء به نقل خبری مبادرت کرده اند که دلالت می کند بر این که شریعت و حقیقت دریای بیکرانه ای است که فقها اطراف آن می چرخند و حکما در اعماق آن به صید مرواریدهای درخشان مشغولند و عرفا بر کشتیهای نجات بر روی آن در گردشند(21)».
3. ملاعبدالرحیم دماوندی متوفی بعد از 1160. از احوالات او هیچ نمی دانیم جز این که ساکن کربلا بوده و بطور مسلم شاگرد ملامحمدصادق اردستانی. شرحی عارفانه بر قصیده ی میرفندرسکی نوشته و کتابی فلسفی -عرفانی به نام مفتاح اسرار حسینی ساخته ولی فلسفه را هم، جهت مقاصد عرفانی بکار گرفته است. به شیوه ی فلاسفه مکتب اصفهان تمایل به شرح احادیث شیعی دارد و بسان شریک درسی خود ملانعیما بی توجه به دو گرایش فلسفی مقابل نیست چنانکه بسان او در بحث اشتراک لفظی یا معنوی وجود قائل به تفصیل می شود(22).
در مفتاح سی و دوم از کتاب مفتاح اسرار حسینی -که آن را در سی و هفت مفتاح تبویب کرده- از عشق سخن گفته و ضمن آن می نویسد: «خلاصه تحقیق این است که آنچه از اخبار و اقوال داله بر مدح عشق است، نظر به عشق عفیف است که آن را عشق انسانی گویند و آنچه از اخبار و اقوال داله بر ذم عشق است نظر به عشق بهیمی و عشق طبیعی منجر به بهیمی است که برای اراذل ناس باشد. سئل امیرالمؤمنین عن العشق و مایقول الناس عشق فلان و عشق فلانه؟ فقال (علیه السّلام) تلک قلوب خلت عن ذکر الله تعالی فابتلاها بمحبه الاغیار(23)».
حدیثی که دماوندی از حضرت امیر در این جا نقل کرده در امالی شیخ صدوق با همین مضمون و با اختلاف جزئی در عبارت، از مفضل از امام صادق (علیه السّلام) نیز نقل شده است.(24)

پی‌نوشت‌ها:

1. منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران/ ج3/ صص447 و 448.
2. فهرست کتب خطی اصفهان/ ج2/ ص 80.
3. رسائل فاضل تونی/ ص241.
4. خاندان کرباسی/ پاورقی مصحح برصص82 و83.
5. تذکره القبور گزی/ ص36.
6. منتخبات/ ج4/ ص ص67 (مقدمه حکمت صادقیه).
7. مجموعه مقالات همایش اصفهان و صفویه/ ج2/ ص355.
8. خاتون هفت قلعه/ ص 387 .
9. همان/ ص417.
10. خدمات متقابل/ ص512.
11. روضات/ ص33.
12. منتخبات/ ج4/ ص 225.
13. همان/ ص328. نیز سبع رسائل/ ص253.
14. فهرست کتب خطی اصفهان/ ج2/ ص45.
15. مکتب فلسفی اصفهان/ ص 140.
16. ر.ک: آفاق زندگانی و اندیشه صاحب ابن عباد/ ص202(مقاله سیدجعفر شهیدی).
17. حکیم متاله بیدآبادی/ ص 167.
18. منتخبات/ ج3/ صص 454 و 448.
19. مکتب فلسفی اصفهان/ ص 142.
20. منتخبات/ ج3/ ص 450.
21. همان/ ص 637.
22. مکتب فلسفی اصفهان/ صص144و 145.
23. منتخبات/ ج3/ ص901.
24. امالی(مجلسی95/ حدیث3)ص668).

منبع مقاله: مدرس مطلق؛ محمدعلی؛ (1391)، مکتب فلسفی اصفهان، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط