جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع CIS

کنفدراسیون لرزانی از بیش تر جمهوری های جزء اتحاد شوروی سابق. این نهاد ظاهراً فوق ملی از ویرانه های اتحاد شوروی در هنگام فروپاشی آن در 1991 سربرآورد. در آن مرحله آشکار شده بود که تعدادی از جمهوری های جزء
شنبه، 24 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع CIS
 جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع CIS

 

نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
Commonwealth of Independent States
کنفدراسیون لرزانی از بیش تر جمهوری های جزء اتحاد شوروی سابق. این نهاد ظاهراً فوق ملی از ویرانه های اتحاد شوروی در هنگام فروپاشی آن در 1991 سربرآورد. در آن مرحله آشکار شده بود که تعدادی از جمهوری های جزء اتحاد جماهیر شوروی مصمم هستند استقلال خودشان را به دست آورند. کودتای نافرجام اوت 1991 صرفاً به این روند شتاب بخشید و بزرگ ترین جمهوری شوروی، یعنی روسیه، نیز به جمع جمهوری هایی پیوست که شدیداً خواهان کسب استقلال بودند. تشکیل جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع تلاشی برای جلوگیری از فروپاشی کنترل نشده جمهوری های شوروی سابق و پیوندهای اقتصادی میان آن ها، و اعلام این مسئله بود که آن ها حتی در بیرون از چارچوب اتحاد شوروی هم وجوه اشتراکی دارند. ولی این نهاد در هیچ یک از این زمینه ها موفق نبوده است.
تعدادی از جمهوری های جزء شوروی از دیرباز چشمداشت تاریخی به استقلال داشتند. از جمله این جمهوری ها می توان به گرجستان (که پس از انقلاب 1917 برای دوره کوتاهی حکومتی مستقل داشت)، اوکراین (به همان ترتیب) و دولت های لتونی، و استونی در منطقه بالتیک(که تنها در 1940 به زور به اتحاد شوروی منضم شدند) اشاره کرد. تمرکز زدایی محدود اقتصاد شوروی که عنصر اساسی برنامه اصلاحات گورباچف در پایان عمر شوروی بود به این سنت ها دامن زد. در دوران حکومت گورباچف به جمهوری ها میزان معینی از خودمختاری اقتصادی داده شد و همین به احیای ملت گرایی در این جمهوری ها کمک کرد. از این گذشته، مناطقی که از نظر اقتصادی موفق تر بودند (عمدتاً دولت های بالتیک و بعدها خود روسیه) شروع به پرسیدن این سؤال از خودشان کردند که چرا باید بار مناطقی را به دوش کشند که دچار کشمکش هستند (جمهوری های قفقاز و آسیای مرکزی). مانند بسیاری از دیگر جنبه های اصلاحات گورباچف، تمرکز زدایی و خیزش ملت گرایی به سرعت نیروی مستقلی پیدا کرد و از کنترل رهبران مسکو خارج شد.
نخستین تجمع انبوه مردم برای استقلال، در ژوئیه 1988 در لیتوانی برگزار شد. حتی حزب کمونیست لیتوانی بر «حاکمیت اقتصادی» این جمهوری صحه گذاشت. جبهه مردمی که برای پیگیری استقلال شکل گرفت. در انتخابات مارس 1989 دست بالا پیدا کرد و مجلس قانون گذاری لیتوانی در دسامبر بعد به برچیده شدن انحصار قدرت حزب کمونیست رأی داد. در مارس 1990 لیتوانی اعلام استقلال کرد. تصمیم مسکو دایر بر قطع عرضه سوخت و دیگر تدارکات، مردم لیتوانی را وادار کرد تا اجرای این تصمیم را به تعویق اندازند. به رغم خشونت بیش تری که در ویلنیوس و ریگا رخ داد. هر سه جمهوری بالتیک پای بند استقلال باقی ماندند.
در 1989 جنبش ملی گرجستان، به ویژه در میان جوانان، پیروان زیادی داشت. در اوایل آوریل پس از چندین روز تظاهرات به هواداری از استقلال، سربازان شوروی با نمایش قدرتی که نوزده تن کشته (که بسیاری شان از گاز اشک آور جان سپردند) و چند صد تن مجروح به جا گذاشت به مقابله با تظاهرات کنندگان پرداختند. این اقدام، ملت گرایان را برانگیخت و کمک کرد تا در 1990 یک نفر ملت گرا به ریاست جمهوری گرجستان برگزیده شود.
در خود رویه حدود دو هفته پس از انتخابات بوریس یلتسین به ریاست این جمهوری در 1990، مجلس قانون گذاری این جمهوری اعلام کرد که قوانین روسیه به قوانین اتحاد شوروی اولویت دارد. دولت های بالتیک و گرجستان از پیش در نیمه نخست همان سال به همین ترتیب حاکمیت خودشان را اعلام کرده بودند. ازبکستان، مولداوی، اوکراین، بلاروس، ترکمنستان، تاجیکستان، و قزاقستان هم با تأسی جستن به روسیه، برتری قوانین خودشان را در فاصله ماه های ژوئن و اکتبر اعلام کردند.
گورباچف کوشید از دو طریق جلوی این فروپاشی را بگیرد. نخست، او در مارس 1991 با برگزاری یک همه پرسی این پرسش را مطرح ساخت که «آیا شما به حفظ اتحاد جماهیر شوروی به صورت فدراسیون احیا شده ای از جمهوری هایی با حاکمیت برابر که در آن، حقوق و آزادی های فرد از هر ملیتی که باشد کاملاً تضمین شده باشد اعتقاد اساسی دارید؟» دولت های بالتیک، ارمنستان، گرجستان، و مولداوی از برگزاری این همه پرسی سرباز زدند. ولی در جمهوری هایی که همه پرسی انجام شد دست کم 70درصد مردم بدان پاسخ مثبت دادند. دوم، گورباچف مذاکراتی را برای عقد پیمان اتحاد جدیدی (با رهبران جمهوری هایی که حاضربه مذاکره بودند) شروع کرد. کودتای اوت عمدتاً برای جلوگیری از عقد همین پیمان که قرار بود در 20 اوت 1991 به امضا برسد انجام شد. این کودتا و شکست آن به دست رهبران جمهوری خواه (به ویژه یلتسین) عملاً پایان کار این پیمان جدید، اتحاد شوروی و خود گورباچف را رقم زد.
رؤسای جمهور روسیه، اوکراین و بلاروس در 8 دسامبر 1991 در نزدیکی مینسک پایتخت بلاروس با هم ملاقات و اعلام کردند که اتحاد شوروی دیگر موجودیت خارجی ندارد. این سه رئیس جمهور جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع را تشکیل دادند. آنان اعلام کردند که این جرگه دارای نهادهای هماهنگ کننده ای در زمینه امور خارجی، دفاع و اقتصاد خواهد بود که همگی آن ها برای جلوگیری از هرگونه گمان سلطه روسیه، در مینسک قرار خواهند داشت. طبق اعلام آنان یک «حوزه مشترک اقتصادی» تشکیل می شد و روبل پول مشترک اعضا بود. جنگ افزارهای هسته ای شوروی سابق هم تحت کنترل یکپارچه قرار می گرفت. و اصلاحات اقتصادی هماهنگی انجام می شد که به اقتصاد بازارنگر راه می برد. جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع به روی تمامی جمهوری های شوروی سابق باز بود (و حتی پیشنهاد شد که به روی دیگر کشورها هم باز باشد.)
در نشست دیگری که در 21 دسامبر 1991 درآلماتی برگزار شد هشت جمهوری دیگر به این نهاد جدید پیوستند: آذربایجان، ارمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، مولداوی، تاجیکستان، ترکمنستان، و ازبکستان. این بدان معنی بود که جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع جز دولت های بالتیک و گرجستان (که در دسامبر 1993 به جرگه پیوست) تمامی دیگر جمهوری های شوروی سابق را در بر می گرفت. گورباچف در 25 دسامبر 1991 از مقام یاست جمهوری اتحاد شوروی استعفا داد. رمزهای هسته ای شوروی و کرسی شوروی در سازمان ملل متحد به روسیه سپرده شد. چند روز بعد رهبران جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع بار دیر درمینسک گرد هم آمدند. آنان شورای سران دولت های عضو و شورای سران حکومت های عضو را به عنوان نهادهای حاکم این جرگه تشکیل دادند.
جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع به منزله یک کنفدراسیون فعال چندان موفق نبوده است. این جرگه در امور سیاسی، اقتصادی و نظامی دولت های عضو تأثیر ناچیزی گذاشته است. با توجه به نظام سیاسی قبلی جمهوری های سابق شوروی تمایلی به واگذاری ذره ای از قدرت از سیاسی خودشان به جرگه داشته باشند. برعکس، تمامی آن ها شدیداً نگران حفظ استقلال خودشان و جلوگیری از هرگونه عرض اندام دوباره قدرت شوروی بودند. شاید تنها استثنا بلاروس باشد که تحت رهبری رئیس جمهور اقتدارگرا و عجیب و غریبی که دارد درصدد متحد شدن با روسیه برآمده است. به نظر می رسد محرک این تلاش تا حدودی همبستگی قومی اسلاو و تا اندازه ای دلتنگ شدن برای اتحاد شوروی بوده ولی عمدتاً برای منحرف ساختن نگاه ها از مشکلات داخلی بلاروس صورت گرفته است. اما روسیه که نگران این مشکلات و محکومیت رویّه های غیرمردم سالارانه بلاروس توسط غربیان است تاکنون فاصله خود را با بلاروس حفظ کرده است.
از لحاظ اقتصادی، گرچه هنوز هم در داخل جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع از اتحاد اقتصادی سخن می رود، نتایج چشمگیری حاصل نشده است. در آغاز، اقتصاد روسیه بر جرگه سیطره داشت. وقتی روسیه در ژانویه 1992 (جز بهای مواد خوراکی اساسی و سوخت) قیمت اجناس و خدمات را آزاد اعلام کرد بسیاری از دیگر اعضای جرگه ناگزیر از تأسی جستن به آن کشور شدند. اما روبل هرگز به مثابه واحد پولی مشترک گُل نکرده است. از آن جا که هر یک از این جمهوری ها سعی در ورود به بازار جهانی داشت-و به دلایل عملی، این به معنی جذب میزان هرچه بیش تر سرمایه گذاری خارجی بود-مجال بسیار محدودی برای همکاری میان اقتصادهایی وجود داشت که به یک اندازه فقیر بود.
پس از شروع لرزانی که این جرگه داشت برخی هماهنگی های نظامی بین اعضا صورت گرفته است. به رغم امید اولیه یلتسین به این که اعضای جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع فرماندهی نظامی متحد مارشال (روس) شاپوشینکوف را بپذیرند این فرماندهی جز روی کاغذ هرگز جامه عمل نپوشیده است. به نظر می رسد اعضای جرگه به خوبی می دانند که نشانه اصلی یک دولت ملی مستقل، داشتن ارتشی مستقل است. روسیه و اوکراین بر سر این که ناوگان دریای سیاه که در دوران اتحاد شوروی تشکیل شد و در اوکراین مستقر بود به کدام شان تعلق دارد با هم دچار اختلاف شدند. آن ها در آوریل 1992 پذیرفتند که این ناوگان را میان خودشان تقسیم کنند. تازه تر از این ها، جرگه دولت های مستقل مشترک المنافع نیروهای صلح بان خود را به منطقه آبخاز در گرجستان و تاجیکستان گسیل داشته است(ــ صلح بانی) همچنین اعضای جرگه با توجه به جدی دیدن خطر همیشگی جدایی طلبی اسلامی، برای جنگ با تروریسم برخی موافقت نامه ها را میان خود به امضا رسانده اند.
ـــ جنگ سرد؛ منطقه گرایی؛ همگرایی

خواندنی های پیشنهادی

-1993 Bremner,I.and Taras,R.(eds) Nations and Politics in the Soviet Successor States,Cambridge:Cambridge University Press.
-1997 Brown A.The Gorbachev Factor,Oxford:Oxford University Press.
-1991 Roxburgh,A.The Second Russian Revolution,London:BBC Book.
-1993 Sunny,R.G.The Revenge of the Past:Nationlism,Revolution and the Collapse of the Soviet Union,Stanford University:Stanford Press.
دیوید لاک وود
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما