نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
مترجم: علیرضا طیب
منظومه ای از مناسبات قدرت حاکم بر تعامل مردان و زنان که معمولاً موجب امتیاز مردان بر زنان می شود. تحلیل جنسیت اساساً از عدم یا کمبود حضور زنان در تصمیم گیری های سیاسی بین المللی و در روایت های سنتی مطرح در بررسی روابط بین الملل خرده گرفته اند.
تحلیل جنسیت در روابط بین الملل، ادامه و دنباله نقادی زن باورانه دامنه دارتر (ـــ زن باوری) و نوعی پروژه مبارزاتی جهانی است که از اوایل دهه 1960 پاگرفته است. آن چه رویکردهای گوناگون زن باورانه برای بررسی روابط بین الملل را به هم مرتبط می سازد تکیه روی زنان به مثابه بازیگران سیاسی و تاریخی؛ اساس قراردادن تجربیات زندگی زنان و دختران؛ و این ادعای هنجاری است «که زنان و جنس مؤنث در طول تاریخ، گروه ها و دیدگاه های اجتماعی محرومی را تشکیل داده اند که حضوری کم رنگ داشته و کم تر از حد خودشان مورد شناسایی قرار گرفته اند و این وضع باید در جهت افزایش برابری دو جنس تغییر یابد»(Jones 1996:406)
برای روابط بین الملل زن باورانه نمی توان هیچ گونه متن اساسی مشخص کرد ولی شاید یک پرسش بنیادی وجود داشته باشد: زنان کجایند؟ این پرسش نخستین بار در ماندنی ترین اثر مردمی این رشته فرعی یعنی کتاب موزها، ساحل ها و پایگاه ها (2000) نوشته سینتیا انلو مطرح شدند که چاپ اول آن متعلق به سال 1989 است. کتاب انلو طلایه دار ویژگی های مختلف نوشته هایی بود که زن باوران در دهه 1990 در حوزه روابط بین الملل به رشته تحریر درآوردند: به نقد کشیدن نظریه های جا افتاده روابط بین الملل که زنان و دیگر بازیگران فرودست را به حاشیه رانده اند؛ دامنه جهانی این آثار به واسطه طرح این ادعا که جنسیت در سیاست بین الملل حضوری عام دارد؛ و مشخص ساختن سخت کوشانه و خلاق زنان به مثابه کنشگران و عاملان روابط بین الملل. بسیاری از مضامین محوری این نوشته ها از جمله توسط خود انلو در آثار بعدی اش مورد بررسی عمیق تری قرار گرفت: زنان و نظامی گری؛ زنان در اقتصاد سیاسی بین الملل؛ و جنسیت و ملت گرایی.
در کُنه نوشته های زن باوران در حوزه روابط بین الملل می توان نقد سنت (اساساً واقع گرایانه) قدیمی این رشته را مشاهده کرد التبه آنان را به صورت بندی های لیبرال انترناسیونالیستی و سوسیالیستی این رشته نیز نگاهی انتقاد آمیز دارند (ـــ واقع گرایی؛ انترناسیونالیسم لیبرال؛ سوسیالیسم). پژوهشگران زن باور روابط بین الملل، هم از دیدگاه خاص خودشان و هم همراه با دیگر شارحان نظریه انتقادی به مجموعه وسیعی از اصول اساسی این رشته حمله کرده اند: کلیت بخشی به مرد/مردان در مقام «بازیگران خردمند» اصلی؛ تلقی دولت به عنوان موجودی تک بافت و «چونان جعبه ای سیاه» که تقسیمات طبقاتی، نژادی و به ویژه جنسیتی را از نظر پنهان می سازد؛ و معرفت شناختی نوگرا/مردانه ای از سنت قدیمی رشته روابط بین الملل را پی بندی و سلسله مراتب دانش، قدرت و امتیازات مادی را تقویت می کنند. از جمله آتشین ترین این منتقدان پساساختارگرایان هستند که کوشیده اند معرفت شناسی های مسلط، تصورات موجود درباره هویت پایدار، و تمامی اصطلاحات تعمیم بخش را براندازند (ـــ پساساختارگرایی). این گرایش احتمالاً با انتشار کتاب نظریه زن باوری و روابط بین الملل در دوران پسانو (1994) نوشته کریستین سیلوستر به اوج خود رسید.
همان گونه که گفتیم، بررسی جنسیت و روابط بین الملل عمیقاً تحت تأثیر گرایش های جهانی در زمینه نظریه زن باوری و مبارزات سیاسی زن باوران بوده است. در حوزه مبارزه سیاسی، بسیج زنان برای کسب برابری طی چهار ده گذشته به موفقیت های چشمگیری انجامیده است. ابتکارات ملی و بین المللی به وضع نامطلوب زنان پرداخته و مسائل زنان را در تمامی سطوح نهادی مطرح ساخته اند البته زنان تقریباً در همه کشورها همچنان بسیار کم تر از حد درخورشان در جایگاه های رهبری حضور دارند. این روند در محافل علمی نیز بازتاب داشت یعنی همان جایی که انتقادات زن باوران هم به تدریج رشته مستقلی را تشکیل داد و هم به صورت مؤلفه جا افتاده درس های مقدماتی علوم انسانی و علوم اجتماعی درآمد. در روابط بین الملل، مطالعات زن باوران در میانه دهه 1990 یکی از شکوفاترین زیرمجموعه های این رشته را تشکیل می داد.
با دامنه جهانی یافتن زن باوری، این رویکرد جهانی شده است (ــ جهانی شدن). نماد بین المللی شدن مبارزات سیاسی زن باوران که زمانی تنها به غرب محدود می شد اعلام دهه زنان از سوی سازمان ملل متحد و برگزاری کنفرانس هایی به همت این سازمان بود که چهارمین و جدیدترین آن ها در 1995 در پکن برگزار شد. رویارویی زن باوران جهان اولی و جهان سومی در این گردهمایی ها و دیگر همایش ها منجر به ارزیابی دوباره و بارز «زنان» به مثابه یک طبقه جهانی تکبافت شد (ـــ جهان سوم). به شکاف های فرهنگی و طبقاتی موجود در میان زنان، نقش زنان در سرکوب جنس مؤنث (برای نمونه در مقام کارفرمای مستخدمان خانگی زن و هوادار جنبش های ملی بیگانه ترس)، رابطه زن باوری با دیگر نقدهای رهایی بخش (مانند امپریالیسم ستیزی)، و امکان همکاری مردان و زنان در جهت اهداف مشترک توجه بیش تری شد، که این آخری به منزله یک راهبرد بیش تر در مورد تأکید زنان جهان سومی بود تا همتایان شان در جهان توسعه یافته.
باید به گرایش دیگری هم اشاره کنیم که بی ارتباط با زن باوری نبود و از اوایل دهه1970 برجستگی یافت: رشد نقّادی از منظر زنان و توسعه در چارچوب بررسی های توسعه و سازمان های بین المللی. این نقدها روی موقعیت زنان در کشورهای در حال توسعه تکیه و بسیاری از مسائل مربوط را برای نخستین بار به صورت کمّی بیان می کردند و می گفتند باید زنان (و کودکان) را نیز در ابتکارات ملی توسعه و فعالیت های بین المللی در جهت توسعه ادغام کردند. در دهه 1990 نقادی از منظر زنان و توسعه هر چه بیش تر جای خود را به انتقادهایی داد که می گفتند (به جای زنان) باید مناسبات جنسیت کانون اصلی تحلیل ها را تشکیل دهد.
در دهه 1990 به مثابه بخشی از تجدیدنظر دامنه دارتر در بررسی های امنیت، تحقیقات جنسیت هرچه بیش تر حول ستیز و برداشت های مختلف از امنیت دور زده است. تحقیقات زن باوران ضمن انکار صورت بندی های خشونت خانگی و جنسی) حتی در دولت های ملی ظاهراً امن، زنان را آزار می دهند اشاره کرده اند. به آسیب پذیری های جنسیتی زنان و دختران در زمان جنگ توجه هر چه بیش تری شده است. یکی از مضامین محوری در این زمینه تجاوزات جنسی زمان جنگ به زنان و دختران و نسل کشی هایی است که در بنگلادش تا بوسنی رخ داده است. از این گذشته، فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی به ارزیابی های بدبینانه و ملهم از زن باوری درباره تأثیر روندهای گسترش مردم سالاری بر مناسبات جنسیت دامن زده است.
بررسی های زن باوران اولیه گاه گرفتار ماهوی انگاشتن جنسیت بودند: این تصور که زنان و مردان باورها و ایستارهایی دارند که بازتاب فیزیولوژی تفاوت آن هاست. بر این اساس، سمت گیری قوی تر زنان به پرورش و تربیت می توانست ناشی از توانایی فرزند آوری آنان باشد. اما این گونه ماهیت باوری به شکل قاطعی جای خود را به جداسازی دقیق تر جنس زیست شناختی (مرد در برابر زن) از جنسیت ساخته و پرداخته شده (مردانگی در برابر زنانگی) و تلقی دومی به منزله عامل اصلی تبیین کننده داد. از این منظر، نه زنان لزوماً تمایلی از پیش موجود به سمت صلح داشتند و نه مردان تمایلی از پیش موجود به خشونت بلکه صورت بندی های فرهنگی، مردان و زنان را به گونه ای شکل می دادند که رفتاری منطبق بر نگرش های محدود و کلیشه ای به مردانگی و زنانگی داشته باشند.
پس آیا باید جنسیت را تنها و تنها یک صورت بندی فرهنگی بدانیم؟ نظریه پردازان جنسیت، هرچه بیش تر به این نتیجه رسیده اند که جنس و جنسیت یکدیگر را می سازند. در میان زن باوران این تغییر احتمالاً نتیجه تأکید زن باوری بر لطمه ای است که تحت سلطه مرد از طریق خشونت و بهره کشی از کار، بر پیکر زن وارد می شود. ظاهراً جسمانی بودن جنسیت نه تنها هویدا بود بلکه جزء لاینفک نسخه هایی هنجاری بود که زن باوران می پیچیدند.
موضوع مردان و مردانگی ها در بررسی جنسیت و روابط بین الملل چه جایگاهی دارد؟ به خوبی می توان گفت که بیش تر نظریه پردازان جنسیت نگر روابط بین الملل معمولاً تلقی بدبینانه یا خصمانه ای از مردان دارند. مردان اساساً در مقام رهبر، دلال قدرت و سرکوبگر جنسیتی تصویر شده اند. به مردانگی های گوناگون به ویژه مردانگی فرودست، تا همین اواخر، توجه فوق العاده محدودی شده است.
ـــ جنس کشی؛ زنان و توسعه؛ زن باوری
-2002 Connell,R.W.Gender,Cambridge:polity.
-2000 Enloe,C.Bananas,Beaches and Bases:Making Feminist Sense of International politics,2nd edn Berkeley,CA:University of California press
-1996 Jones,A.Does Gender Make the World Go Round?Feminist Critiques of International, Review of International Studies ,22(4),405-29.
-1996 pettman,J.Worlding Women,london:Routledge.
-1994 Sylvester,C.Feminist Theory and International Relations in a postmodern Era,Cambridge:Cambridge University Press.
-2001 Tickner,J.A.Gendering World Politics,New York:Columbia University Press.
آدام جونز
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390
تحلیل جنسیت در روابط بین الملل، ادامه و دنباله نقادی زن باورانه دامنه دارتر (ـــ زن باوری) و نوعی پروژه مبارزاتی جهانی است که از اوایل دهه 1960 پاگرفته است. آن چه رویکردهای گوناگون زن باورانه برای بررسی روابط بین الملل را به هم مرتبط می سازد تکیه روی زنان به مثابه بازیگران سیاسی و تاریخی؛ اساس قراردادن تجربیات زندگی زنان و دختران؛ و این ادعای هنجاری است «که زنان و جنس مؤنث در طول تاریخ، گروه ها و دیدگاه های اجتماعی محرومی را تشکیل داده اند که حضوری کم رنگ داشته و کم تر از حد خودشان مورد شناسایی قرار گرفته اند و این وضع باید در جهت افزایش برابری دو جنس تغییر یابد»(Jones 1996:406)
برای روابط بین الملل زن باورانه نمی توان هیچ گونه متن اساسی مشخص کرد ولی شاید یک پرسش بنیادی وجود داشته باشد: زنان کجایند؟ این پرسش نخستین بار در ماندنی ترین اثر مردمی این رشته فرعی یعنی کتاب موزها، ساحل ها و پایگاه ها (2000) نوشته سینتیا انلو مطرح شدند که چاپ اول آن متعلق به سال 1989 است. کتاب انلو طلایه دار ویژگی های مختلف نوشته هایی بود که زن باوران در دهه 1990 در حوزه روابط بین الملل به رشته تحریر درآوردند: به نقد کشیدن نظریه های جا افتاده روابط بین الملل که زنان و دیگر بازیگران فرودست را به حاشیه رانده اند؛ دامنه جهانی این آثار به واسطه طرح این ادعا که جنسیت در سیاست بین الملل حضوری عام دارد؛ و مشخص ساختن سخت کوشانه و خلاق زنان به مثابه کنشگران و عاملان روابط بین الملل. بسیاری از مضامین محوری این نوشته ها از جمله توسط خود انلو در آثار بعدی اش مورد بررسی عمیق تری قرار گرفت: زنان و نظامی گری؛ زنان در اقتصاد سیاسی بین الملل؛ و جنسیت و ملت گرایی.
در کُنه نوشته های زن باوران در حوزه روابط بین الملل می توان نقد سنت (اساساً واقع گرایانه) قدیمی این رشته را مشاهده کرد التبه آنان را به صورت بندی های لیبرال انترناسیونالیستی و سوسیالیستی این رشته نیز نگاهی انتقاد آمیز دارند (ـــ واقع گرایی؛ انترناسیونالیسم لیبرال؛ سوسیالیسم). پژوهشگران زن باور روابط بین الملل، هم از دیدگاه خاص خودشان و هم همراه با دیگر شارحان نظریه انتقادی به مجموعه وسیعی از اصول اساسی این رشته حمله کرده اند: کلیت بخشی به مرد/مردان در مقام «بازیگران خردمند» اصلی؛ تلقی دولت به عنوان موجودی تک بافت و «چونان جعبه ای سیاه» که تقسیمات طبقاتی، نژادی و به ویژه جنسیتی را از نظر پنهان می سازد؛ و معرفت شناختی نوگرا/مردانه ای از سنت قدیمی رشته روابط بین الملل را پی بندی و سلسله مراتب دانش، قدرت و امتیازات مادی را تقویت می کنند. از جمله آتشین ترین این منتقدان پساساختارگرایان هستند که کوشیده اند معرفت شناسی های مسلط، تصورات موجود درباره هویت پایدار، و تمامی اصطلاحات تعمیم بخش را براندازند (ـــ پساساختارگرایی). این گرایش احتمالاً با انتشار کتاب نظریه زن باوری و روابط بین الملل در دوران پسانو (1994) نوشته کریستین سیلوستر به اوج خود رسید.
همان گونه که گفتیم، بررسی جنسیت و روابط بین الملل عمیقاً تحت تأثیر گرایش های جهانی در زمینه نظریه زن باوری و مبارزات سیاسی زن باوران بوده است. در حوزه مبارزه سیاسی، بسیج زنان برای کسب برابری طی چهار ده گذشته به موفقیت های چشمگیری انجامیده است. ابتکارات ملی و بین المللی به وضع نامطلوب زنان پرداخته و مسائل زنان را در تمامی سطوح نهادی مطرح ساخته اند البته زنان تقریباً در همه کشورها همچنان بسیار کم تر از حد درخورشان در جایگاه های رهبری حضور دارند. این روند در محافل علمی نیز بازتاب داشت یعنی همان جایی که انتقادات زن باوران هم به تدریج رشته مستقلی را تشکیل داد و هم به صورت مؤلفه جا افتاده درس های مقدماتی علوم انسانی و علوم اجتماعی درآمد. در روابط بین الملل، مطالعات زن باوران در میانه دهه 1990 یکی از شکوفاترین زیرمجموعه های این رشته را تشکیل می داد.
با دامنه جهانی یافتن زن باوری، این رویکرد جهانی شده است (ــ جهانی شدن). نماد بین المللی شدن مبارزات سیاسی زن باوران که زمانی تنها به غرب محدود می شد اعلام دهه زنان از سوی سازمان ملل متحد و برگزاری کنفرانس هایی به همت این سازمان بود که چهارمین و جدیدترین آن ها در 1995 در پکن برگزار شد. رویارویی زن باوران جهان اولی و جهان سومی در این گردهمایی ها و دیگر همایش ها منجر به ارزیابی دوباره و بارز «زنان» به مثابه یک طبقه جهانی تکبافت شد (ـــ جهان سوم). به شکاف های فرهنگی و طبقاتی موجود در میان زنان، نقش زنان در سرکوب جنس مؤنث (برای نمونه در مقام کارفرمای مستخدمان خانگی زن و هوادار جنبش های ملی بیگانه ترس)، رابطه زن باوری با دیگر نقدهای رهایی بخش (مانند امپریالیسم ستیزی)، و امکان همکاری مردان و زنان در جهت اهداف مشترک توجه بیش تری شد، که این آخری به منزله یک راهبرد بیش تر در مورد تأکید زنان جهان سومی بود تا همتایان شان در جهان توسعه یافته.
باید به گرایش دیگری هم اشاره کنیم که بی ارتباط با زن باوری نبود و از اوایل دهه1970 برجستگی یافت: رشد نقّادی از منظر زنان و توسعه در چارچوب بررسی های توسعه و سازمان های بین المللی. این نقدها روی موقعیت زنان در کشورهای در حال توسعه تکیه و بسیاری از مسائل مربوط را برای نخستین بار به صورت کمّی بیان می کردند و می گفتند باید زنان (و کودکان) را نیز در ابتکارات ملی توسعه و فعالیت های بین المللی در جهت توسعه ادغام کردند. در دهه 1990 نقادی از منظر زنان و توسعه هر چه بیش تر جای خود را به انتقادهایی داد که می گفتند (به جای زنان) باید مناسبات جنسیت کانون اصلی تحلیل ها را تشکیل دهد.
در دهه 1990 به مثابه بخشی از تجدیدنظر دامنه دارتر در بررسی های امنیت، تحقیقات جنسیت هرچه بیش تر حول ستیز و برداشت های مختلف از امنیت دور زده است. تحقیقات زن باوران ضمن انکار صورت بندی های خشونت خانگی و جنسی) حتی در دولت های ملی ظاهراً امن، زنان را آزار می دهند اشاره کرده اند. به آسیب پذیری های جنسیتی زنان و دختران در زمان جنگ توجه هر چه بیش تری شده است. یکی از مضامین محوری در این زمینه تجاوزات جنسی زمان جنگ به زنان و دختران و نسل کشی هایی است که در بنگلادش تا بوسنی رخ داده است. از این گذشته، فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی به ارزیابی های بدبینانه و ملهم از زن باوری درباره تأثیر روندهای گسترش مردم سالاری بر مناسبات جنسیت دامن زده است.
بررسی های زن باوران اولیه گاه گرفتار ماهوی انگاشتن جنسیت بودند: این تصور که زنان و مردان باورها و ایستارهایی دارند که بازتاب فیزیولوژی تفاوت آن هاست. بر این اساس، سمت گیری قوی تر زنان به پرورش و تربیت می توانست ناشی از توانایی فرزند آوری آنان باشد. اما این گونه ماهیت باوری به شکل قاطعی جای خود را به جداسازی دقیق تر جنس زیست شناختی (مرد در برابر زن) از جنسیت ساخته و پرداخته شده (مردانگی در برابر زنانگی) و تلقی دومی به منزله عامل اصلی تبیین کننده داد. از این منظر، نه زنان لزوماً تمایلی از پیش موجود به سمت صلح داشتند و نه مردان تمایلی از پیش موجود به خشونت بلکه صورت بندی های فرهنگی، مردان و زنان را به گونه ای شکل می دادند که رفتاری منطبق بر نگرش های محدود و کلیشه ای به مردانگی و زنانگی داشته باشند.
پس آیا باید جنسیت را تنها و تنها یک صورت بندی فرهنگی بدانیم؟ نظریه پردازان جنسیت، هرچه بیش تر به این نتیجه رسیده اند که جنس و جنسیت یکدیگر را می سازند. در میان زن باوران این تغییر احتمالاً نتیجه تأکید زن باوری بر لطمه ای است که تحت سلطه مرد از طریق خشونت و بهره کشی از کار، بر پیکر زن وارد می شود. ظاهراً جسمانی بودن جنسیت نه تنها هویدا بود بلکه جزء لاینفک نسخه هایی هنجاری بود که زن باوران می پیچیدند.
موضوع مردان و مردانگی ها در بررسی جنسیت و روابط بین الملل چه جایگاهی دارد؟ به خوبی می توان گفت که بیش تر نظریه پردازان جنسیت نگر روابط بین الملل معمولاً تلقی بدبینانه یا خصمانه ای از مردان دارند. مردان اساساً در مقام رهبر، دلال قدرت و سرکوبگر جنسیتی تصویر شده اند. به مردانگی های گوناگون به ویژه مردانگی فرودست، تا همین اواخر، توجه فوق العاده محدودی شده است.
ـــ جنس کشی؛ زنان و توسعه؛ زن باوری
خواندنی های پیشنهادی
-2003 Cleaver,F.(ed)Masculinities Matter! Men,Gender and Development,London:Zed Books.-2002 Connell,R.W.Gender,Cambridge:polity.
-2000 Enloe,C.Bananas,Beaches and Bases:Making Feminist Sense of International politics,2nd edn Berkeley,CA:University of California press
-1996 Jones,A.Does Gender Make the World Go Round?Feminist Critiques of International, Review of International Studies ,22(4),405-29.
-1996 pettman,J.Worlding Women,london:Routledge.
-1994 Sylvester,C.Feminist Theory and International Relations in a postmodern Era,Cambridge:Cambridge University Press.
-2001 Tickner,J.A.Gendering World Politics,New York:Columbia University Press.
آدام جونز
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390