مترجم: حميدرضا شيخي
حکمت خداوند بزرگ چنين اقتضا کرده است تا در سرشت انسان و حيوان انگيزه هايي وجود داشته باشد که آن ها را به انواع رفتارهاي هماهنگ و ضرور براي حفظ ذات و بقاي نوعشان برانگيزد. بنابراين، ارضاي اين انگيزه ها يک امر طبيعي و واجب است که فطرت آن را اقتضا مي کند و حفظ زندگي فرد و بقاي نوع در گرو آن مي باشد. اسلام هم دين فطرت است و تعاليم آن با سرشت انسان تعارضي ندارد. اسلام انگيزه هاي اساسي فطري انسان را نفي نمي کند. انگيزه ي جنسي را انگيزه اي پليد و حقير نمي شمارد و به نفي اين انگيزه و محروميت از آن فرا نمي خواند. اما، با اين حال، دست انسان را در ارضاي انگيزه هاي کاملاً باز نمي گذارد و اجازه ارضاي بي قيد و بند آن ها را نمي دهد، بلکه به کنترل فرايند ارضاي انگيزه ها به دو روش، دعوت مي کند؛ اول از ما مي خواهد که انگيزه هاي خود را تنها از راه حلال ارضا کنيم و هرگز از طريق حرام و غيرمجاز به ارضاي آن ها نپردازيم. دوم از ما مي خواهد که در ارضاي انگيزه هايمان راه اعتدال و ميانه روي بپوييم و ما را از افراط و زياده روي در اين باره نهي مي کند. نگارنده، پيش تر، در کتاب قرآن و روان شناسي(1) روش قرآن کريم را براي کنترل ارضاي نيازهاي اساسي مردم با اين دو روش، بررسي و بسياري از آياتي را که به اين مطلب اشاره دارد ذکر کرده است. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز به کنترل ارضاي نيازها با اين دو روش دعوت کرده است.
کنترل از طريق ارضاي حلال
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به ارضاي انگيزه هايمان از راه روا و دوري از ارضاي آن ها به روش ناروا دعوت کرده است. در روايتي آمده است که آن حضرت فرمود:« اي مردم! خداوند بزرگ پاک است و جز پاک نمي پذيرد. خداوند بزرگ به مؤمنان همان فرموده است که به رسولان فرمود. فرموده است: « اي رسولان، از پاکيزه ها بخوريد و کار نيک کنيد»، و فرموده است: « اي کساني که ايمان آورده ايد از پاکيزه هايي که به شما روزي کرده ايم، بخوريد». حضرت سپس مردي را مثال زد که راه درازي پيموده و ژوليده و غبار گرفته دست به آسمان برمي دارد و يا رب يا رب مي گويد در حالي که خوراکش حرام و نوشاکش حرام و پوشاکش حرام است و با حرام تغذيه شده است. کجا دعاي چنين کسي مستجاب مي شود؟». (2)
در اين حديث، پيامبرخدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از خوراک و نوشيدني و پوشاک حرام نهي مي فرمايد؛ چرا که اين ها خداوند متعال را به خشم مي آورد و باعث پذيرفته نشدن دعا به درگاه او مي شود.
از خَوله ي انصاريّه روايت شده است که گفت: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که مي فرمايد:
« مرداني در مال خدا به ناحق دست مي برند. نصيب اينان در روز قيامت آتش است». (3)
در اين حديث رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آشکارا ارضاي انگيزه ي تملکِ به ناحق و به دست آوردن آن از راه هاي ناروا و نامشروع را نهي فرموده و به کسي که چنين کند وعده ي عذاب در آتش دوزخ را داده است.
از تعمان بن بشير روايت شده است که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« حلال روشن است، حرام هم روشن است، و ميان اين دو اموري مشتبه هستند که بسياري از مردم [حلال و حرام بودن] آن ها را تشخيص نمي دهند. پس هر که از شبهات پرهيز کند دين و آبرويش را حفظ کرده است، و هر که در شبهات بيفتد در حرام مي افتد. همانند چوپاني که [رمه ي خود را] در اطراف قرقگاه بچراند، چيزي نمانده که وارد آن شود. بدانيد که هر پادشاهي قرقگاهي دارد، و قرقگاه خدا حرام هاي اوست...». (4)
در اين حديث، همچون دو حديث پيش، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به ارضاي انگيزه ها از راه حلال دعوت نموده و از ارضاي آن ها به روش حرام يا حتي از طريق امور شبهه ناک نهي کرده است. آن حضرت در حديثي ديگر فرموده است که ارضاي انگيزه ها از راه حرام با ايمان حقيقي سازگار نيست، و چنين کاري از کسي که داراي ايمان درست و ناب باشد سر نمي زند. مي فرمايد:
« زناکار در هنگامي که زنا مي کند مؤمن نيست. سارق در زماني که سرقت مي کند مؤمن نيست. شرابخوار در هنگامي که شراب مي نوشد مؤمن نيست، و غارتگر چيز گران بهايي که چشم مردم به آن دوخته مي شود، در زماني که آن را غارت مي کند مؤمن نيست». (5)
بنابراين، شخص برخوردار از ايمان نيرومند و راستين، ايمانش او را از آلوده شدن به گناهاني چون زنا و سرقت و شرابخواري حفظ مي کند، اما کسي که اين گناهان را مرتکب مي شود ايمانش به آن درجه از نيرومندي نرسيده است که او را از ارتکاب آن ها باز بدارد.
کنترل از طريق اعتدال در ارضاي نيازها
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) علاوه بر دعوت به ارضاي انگيزه ها از راه حلال، به ميانه روي و اعتدال در ارضاي آن ها نيز فرا خوانده و از زياده روي در اين باره نهي کرده است. اين در واقع تأکيدي است بر سخن قرآن کريم که از زياده روي در ارضاي انگيزه ها باز داشته است. خداوند متعال مي فرمايد:(يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يحِبُّ الْمُسْرِفِينَ). (6)
« اي فرزندان آدم، زيور [جامه ي] خود را در هر نمازي برگيريد، و بخوريد و بياشاميد ولي زياده روي مکنيد که او زياده روان را دوست نمي دارد».
احاديث فراواني از پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است که اين نهي قرآني از زياده روي در ارضاي انگيزه ها را تأکيد مي کند. براي نمونه، از ابوذر روايت شده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
«بخوريد و بياشاميد و صدقه دهيد اما زياده روي نکنيد و متکبر نباشيد». (7)
مقدام بن مَعديکرِب از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت کرده است که فرمود:
« آدمي هيچ ظرفي بدتر از ظرف شکمش پر نکرده است. آدميزاده را سه لقمه که او را سر پا نگه دارد، بس است، و اگر ناچار بيش تر خواست، پس يک سوم [معده اش] براي خوراکش باشد، يک سوم براي نوشيدني و يک سوم براي نفس کشيدنش». (8)
در اين دو حديث، پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از زياده روي در خوردن و نوشيدن و پوشيدن نهي کرده است. چرا که زياده روي در خوردن براي سلامت مضر است و باعث چاقي مي شود و چاقي، خود، مسبب بسياري از بيماري هاست، در واقع، انسان به مقدار اندکي غذا نياز دارد. در حدي که به او نيروي لازم براي زيستني سالم را بدهد، و هم چنين او را در انجام دادن وظايف گوناگونش در زندگي روزانه کمک کند. غذاي مازاد بر نياز بدن به چربي تبديل مي شود و باعث سنگين تر شدن انسان مي شود، چالاکي او را کند مي سازد، زود احساس خستگي مي کند، و براي دچار شدن به بسياري از بيماري هاي آمادگي مي يابد. با اين توضيحات روشن مي شود که چرا قرآن کريم و پيامبر از زياده روي در خوردن نهي کرده اند، و چرا رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اصحابش را به ميانه روي و اعتدال در خورد و خوراک توصيه مي فرمود. مثلاً فرموده است:
« خوراک دو نفر براي سه نفر کافي است، و خوراک سه نفر براي چهار نفر بس است». (9)
در حديث ديگري، به روايت جابر، آمده است:
« خوراک دو نفر براي چهار نفر کافي است، و خوراک چهار نفر براي هشت نفر بس است». (10)
از آنچه گفتيم، حکمت روزه که خداوند سالي يک ماه آن را بر مردم واجب فرموده است، روشن مي شود؛ چرا که در اين مدت دستگاه گوارش مي آسايد، و بدن از چربي هايي زايد و رسوبات مضر رهايي مي يابد.
مهار انگيزه ي جنسي
انگيزه ي جنسي از انگيزه هاي فيزيولوژيک نيرومند است که مدام در پي ارضاي خود است، به ويژه در مرحله ي جواني که انسان در اوج نيرومندي و شادابي و نشاط به سر مي برد. گاهي اوقات فشار انگيزه ي جنسي بر جوان به حدي مي رسد که رنج ناشي از کشمکش براي چيره آمدن بر اين انگيزه موجب آشفتگي و اضطراب بسياري براي او مي گردد. شکي نيست که ازدواج زود هنگام بهترين راه براي رهايي از شدت فشار انگيزه ي جنسي و کشمکش رواني ناشي از آن است اما بسياري از جوانان، به دلايل اقتصادي و اجتماعي، توانايي چنين ازدواجي را ندارند. در اين صورت، جوان مي تواند با استفاده از راه هاي ديگري، راههايي چون ورزش که بخش زيادي از انرژي او را تخليه مي کند و باعث تضعيف انگيزه ي جنسي مي شود، يا کارهاي ادبي و هنري و فعاليت هاي گوناگون اجتماعي که طي آن ها انسان به تخليه بخش عمده اي از انرژي خود مي پردازد. روزه گرفتن، به سبب کاهش خوراک از يک سو و مشغول شدن ذهن جوان به عبادت از سوي ديگر، به ضعف انگيزه ي جنسي مي انجامد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جوانان را به ازدواج تشويق مي فرمود، و کسي را که توان ازدواج کردن نداشت به روزه گرفتن ترغيب مي کرد. براي مثال، از عبدالله بن مسعود روايت شده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:« اي گروه جوانان! هر يک از شما که توانايي دارد ازدواج کند، زيرا ازدواج کردن باعث چشم پوشي از حرام و مايه پاکدامني است، و هر کس نمي تواند، روزه بگيرد، زيرا روزه شهوت را دور مي کند». (11)
ازدواج بهترين راه براي مهار انگيزه ي جنسي است، زيرا، به ارضاي آن از راه روا و مشروع مي انجامد، باعث خويشتنداري از ارضاي آن به روش حرام مي شود. از ابوذر روايت شده است که گفت: مردي به نام عکاف بن بشر تميمي به حضور پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به او فرمود:
« اي عکاف! آيا همسر داري؟» عرض کرد: خير. فرمود: کنيز چه؟» عرض کرد: کنيزي هم ندارم. فرمود: «تمکّن مالي داري؟». عرض کرد: تمکّن مالي دارم. فرمود: « پس، تو از برادران شيطاني. اگر نصراني بودي از راهبان آنان مي بودي. اما سنت ما ازدواج است. بدترين شما عَزَب هاي شمايند، و پست ترين مردگان شما عزب هاي شمايند. آيا با شيطان بازي مي کنيد. شيطان براي صالحان سلاحي برنده تر از زنان ندارد، مگر همسر داران. اينان از گناه و آلودگي پاک و مصون مي مانند. واي بر تو اي عکاف! ايوب و داود و يوسف و کرسف همسر داشته اند». بشر بن عطيه پرسيد: کرسف کيست اي رسول خدا؟ فرمود: « مردي که سيصد سال در ساحلي از سواحل دريا خدا را عبادت مي کرد و روزها روزه مي گرفت و شب ها را به نماز مي گذراند، سپس عاشق زني شد و عبادت خداوند عزوجل را رها کرد و به خداي بزرگ کافر شد. بعد خداوند گذشته او را جبران نمود و توبه اش را پذيرفت. واي بر تو اي عکاف، ازدواج کن وگرنه از مَذَبذبان هستي...». (12)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پدران را تشويق و ترغيب کرده است که چنانچه جوان متدين و خوش اخلاقي به خواستگاري دخترشان آمد او را به ازدواج وي درآورند. چرا که اين امر از رواج فساد در جامعه پيش گيري مي کند. فرموده است:
« هرگاه کسي که دين و اخلاق او را مي پسنديد به خواستگاري نزد شما آمد به او زن دهيد. اگر چنين نکنيد آشوب و فساد گسترده اي در زمين پديد آيد». (13)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مردم را به آسان گرفتن در امر ازدواج توصيه مي کرد، و خود نيز به منظور تشويق جوانان به ازدواج، در ازدواج هايش مهريه هاي سبکي قرار مي داد و از زياده روي در اين باره خودداري مي ورزيد. براي نمونه، از سهل بن سعد روايت شده است که زني خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت: آمده ام که خودم را به شما هبه کنم. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) لحظه اي نگاهش را به وي دوخت، سپس سرش را پايين انداخت. زن وقتي ديد که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره او قضاوتي نکرد، نشست. مردي از اصحاب حضرت برخاست و عرض کرد: اي رسول خدا، اگر شما به او نيازي نداريد به ازدواج من در آوريدش. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« آيا چيزي داري؟» عرض کرد: نه به خدا اي رسول خدا. فرمود: « به خانه ات برو ببين چيزي مي يابي». مرد رفت و بازگشت و گفت: نه اي رسول خدا، چيزي نيافتم. فرمود: « برو ببين حتي يک انگشتر آهنين هم نداري». مرد رفت و دوباره آمد و گفت: نه اي رسول خدا، انگشتري آهنين هم نيافتم. همين اِزار را دارم. نصفش مال او. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « ازارت به چه کار مي آيد. اگر خودت آن را بپوشي چيزي براي او نمي ماند، و اگر او بپوشدش چيزي از آن براي تو نمي ماند». مرد مدتي نشست، سپس برخاست و رفت. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود او را صدا زنند. وقتي بازگشت، حضرت فرمود: « از قرآن چه مي داني؟» عرض کرد: فلان و بهمان سوره را بلدم و چند سوره را نام برد. حضرت فرمود: « آيا آن ها را از حفظ داري؟» عرض کرد: آري. فرمود: « برو، او را در برابر آنچه قرآن مي داني به تمليک تو در آوردم». در روايت ديگري آمده است: « او را در برابر آنچه از قرآن مي داني به تزويج تو درآوردم». (14)
از ديگر عواملي که به کنترل انگيزه ي جنسي کمک مي کند اين است که جوانان در معرض ديد جذابيت هاي بدن زن که انگيزه ي جنسي را در آنان تحريک مي کند، قرار نگيرند، به همين دليل خداوند متعال، در سوره ي نور، مردان و زنان مسلمان را به فرو هشتن چشم دستور داده است. هم چنين به زنان فرموده است که زيب و زيور خود را نمايان نسازند و گردن و گريبان خود را با چارقدهايشان بپوشانند. در قرآن کريم آمده است:
(وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يصْنَعُونَ* وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيوبِهِنَّ وَلَا يبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا يضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيعْلَمَ مَا يخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). (15)
« به مردان با ايمان بگو: ديده فرو نهند و پاکدامني ورزند که اين براي آنان پاکيزه تر است؛ زيرا خدا به آنچه مي کند آگاه است. و به زنان با ايمان بگو: ديدگاه خود را فرو نهند و پاکدامني ورزند و زيورهاي خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که [طبعاً] از آن پيداست. و بايد روسري خود را بر گردن خويش فرو اندازند و زيورهايشان را جز براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان [هم کيش] خود يا کنيزانشان يا خدمتکاران مرد که [از زن] بي نيازند يا کودکاني که بر عورت هاي زنان وقوف حاصل نکرده اند، آشکار نکنند. و پاهاي خود را [ به گونه اي به زمين] نکوبند تا آنچه از زينت هايشان نهفته مي دارند معلوم گردد. اي مؤمنان، همگي [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنيد، اميد که رستگار شويد».
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز زنان را به حجاب و پوشاندن زينتشان دعوت کرده و آنان را از پوشيدن لباس هايي که جزئيات بدن آن ها را نشان دهد نهي فرموده است تا جوانان در معرض عواملي که انگيزه ي جنسي آنان را بر مي انگيزد قرار نگيرند. از عايشه روايت شده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به خواهر او، اسماء دختر ابوبکر، که با جامه هايي نازک نزد آن حضرت آمد، فرمود:
« اسماء! زن چون به سن قاعدگي رسيد درست نيست که جايي از بدنش ديده شود به استثناي اين و اين»، و به صورت و دستش اشاره کرد.(16)
هم چنين زنان را از عطر زدن به خود و رفتن به کوچه و خيابان با آن طوري که بوي آن به مشام مردها برسد نهي کرده است؛ زيرا ممکن است اين امر باعث تحريک انگيزه ي جنسي در مردان بشود. از اشعري روايت شده است که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« هر زني که عطر بزند و بر عده اي بگذرد تا بوي او را استشمام کنند زناکار است». (17)
نيز از خلوت کردن زن و مرد نهي کرده است؛ چرا که اين کار عاملي براي تحريک انگيزه ي جنسي است؛ زيرا وقتي زن و مردي با هم تنها مي شوند شيطان مي کوشد آن دو را اغوا کند و به ارتکاب گناه بکشاند. بعضي افراد در چنين مواردي ضعيف هستند و در برابر شهوات خود که شيطان در آنان بر مي انگيزد سر تسليم فرود مي آورند و به گناه مي افتند. در حديثي طولاني از پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است:
« ... هيچ مردي با زني خلوت نکند مگر آن که شيطان سومين آن ها باشد...». (18)
از ابن عباس نيز روايت شده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« هيچ مردي نبايد با زني تنها شود مگر اين که محرمي با آن زن باشد». مردي برخاست و عرض کرد: اي رسول خدا، زن من براي حج رفته است و خود من براي فلان و بهمان غزوه نام نويسي کرده ام. پيامبر فرمود: « پس برو و با همسرت حج بگزار». (19)
يکي ديگر از عواملي که به کنترل انگيزه ي جنسي کمک مي کند اين است که جوان خود را در معرض ديدن چيزي که انگيزه ي جنسي اش را بر مي انگيزند قرار ندهد. به همين دليل، پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) توضيح فرموده است که از نگاه طولاني به زنان پرهيز شود؛ چون اين کار شهوت را بر مي انگيزد. از بُرَيد، روايت شده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه السّلام) فرمود:
« اي علي، نگاه از پي نگاه مکن! زيرا نگاه اول حق توست، و نگاه دوم حق تو نيست». (20)
از ابن عباس روايت شده است که فضل بن عباس در ترک پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بود که زني آمد و با حضرت به صحبت پرداخت. فضل شروع به نگاه کردن به آن زن کرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) صورت او را به طرف ديگر برگرداند.(21)
جرير نيز مي گويد: از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره ي نگاه ناگهاني پرسيدم، فرمود:
« نگاهت را برگردان». (22)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مردان متأهل توصيه مي کرد که هرگاه چشمشان به زن زيبايي افتاد و تحريک شدند با همسر خود همبستر شوند؛ زيرا اين امر شهوت آنان را خاموش مي سازد و در کنترل آن کمکشان مي کند. مي فرمايد:
« هرگاه فردي از شما از زني خوشش آمد و در دل او نشست برود و با همسرش مواقعه کند. اين کار تأثيري را که در دل او پديد آمده است از بين مي برد». (23)
خانواده بايد سعي کند کودکان از هر چيزي که ممکن است انگيزه ي جنسي آنان را زود هنگام بيدار سازد دور نگه دارد. مطالعات روانکاوي روشن ساخته است که انگيزه ي جنسي، اگر چه در دوره ي بلوغ يعني مرحله نضج جنسي، آشکارا ظهور مي کند اما اين نضج ناگهاني رخ نمي دهد بلکه با عبور از مراحل رشد زمينه يظهور نضج کامل آن در مرحله ي بلوغ فراهم مي آيد؛ بنابراين، اگر کودک در معرض تحريکات شديد و تجربه هايي که انگيزه ي جنسي او را برمي انگيزد قرار بگيرد اين امر به فعال ساختن زود هنگام انگيزه ي جنسي او کمک مي کند و اين، خود، در روند رشد جنسي طبيعي او در آينده تأثير زيان باري مي گذارد و به پيدايش پاره اي گرايش هاي انحرافي مي انجامد. بنابراين، بايد از قرار دادن کودکان در معرض عواملي که انگيزه ي جنسي را در آن ها بر مي انگيزد پرهيز کرد. قرآن کريم چهارده قرن پيش از آن که زيگموند فرويد (Sigmund Freud) بنيان گذار مکتب روانکاوي، اهميت اين امر را در روند رشد جنسي کودکان کشف کند؛ راجع به خطر احتماليِ ناشي از آن هشدار داده است. قرآن کريم به مسلمانان توصيه مي کند که به کودکان بياموزند که هنگام وارد شدن بر والدين خود از آنان اجازه بگيرند تا مبادا چشمشان به عورت آنان بيفتد يا آن دو را در وضعيتي ببيند که نبايد ببيند. خداوند عزوجل مي فرمايد:
(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ لَيسَ عَلَيكُمْ وَلَا عَلَيهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيكُمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ). (24)
« اي کساني که ايمان آورده ايد، بايد غلام و کنيزهاي شما و کساني از شما که به [سن] بلوغ نرسيده اند، سه بار [در شبانه روز] از شما کسب اجازه کنند: پيش از نماز بامداد، و نيمروز که جامه هاي خود را بيرون مي آوريد، و پس از نماز شامگاهان [اين،] سه هنگام برهنگي شماست. نه بر شما و نه بر آنان گناهي نيست که غير از اين [سه هنگام] گرد يکديگر بچرخيد [و با هم معاشرت کنيد]. خداوند آيات خود را اين گونه براي شما بيان مي کند و خدا داناي سنجيده کار است».
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، هم چنين، پيش از روانکاوان و روان شناسان عصر جديد، به خطري که کودکان را در صورت مواجه شدن با تجربيات خاصي که انگيزه ي جنسي را زود هنگام در آنان بر مي انگيزد، تهديد مي کند پي برد. به همين دليل، آن حضرت توصيه مي کند که بستر کودکان پسر و دختر را، در همان سنين پايين، از هم جدا سازند. براي مثال، از عمرو بن شعيب روايت شده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« فرزندان خود را در سن هفت سالگي به نماز خواندن دستور دهيد، و در ده سالگي آن ها را براي اين کار تنبيه کنيد، و بسترهايشان را از هم جدا سازيد». (25)
مهار انگيزه ي پرخاشگري
در احاديث فراواني، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مسلمانان را به تسلّط برانگيزه پرخاشگري تشويق کرده و آنان را از ترساندن برادران مسلمانشان و تعدي و آزار رساندن به آنان نهي فرموده است. خواه اين آزار رساني بدني باشد مانند زدن يا ريختن خون و کشتن، خواه لفظي مثل ناسزاگفتن، تهمت زدن، مسخره کردن، تحقير نمودن، غيبت کردن و يا پي جويي از اسرار مردم و فاش ساختن آن. آن حضرت، هم چنين، از ضرر و زيان رساندن به مردم، از طريق غلّ و غش و خيانت کردن يا بنا حق خوردن آنها نهي کرده است. ابن ابي ليلي مي گويد: اصحاب پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) براي ما نقل کردند که با آن حضرت در سفري مي رفتند. يکي از آن ها خوابيد. يک نفر رفت و طنابي را که آن مرد با خود داشت، برداشت، مرد ترسيد: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:« بر هيچ مسلماني روا نيست که مسلماني را بترساند». (26)
نيز مي فرمايد:
« هر کس به مؤمني زيان رساند خداوند متعال به او زيان زند، و هر کس با مؤمني دشمني کند خداوند متعال با او دشمني نمايد». (27)
هم چنين مي فرمايد:
« ملعون است کسي که به مؤمني گزند برساند يا به او نيرنگ زند». (28)
پيامبر گرامي اسلام يکي از ويژگيهاي اساسي مسلمان را آزار نرساندن با دست و زبان به برادرانش دانسته است. مثلاً مي فرمايد:
« مسلمان کسي است که مسلمانان از دست و زبان او آسوده باشند». (29)
نيز از ابن مسعود روايت شده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« مؤمن بدگو و لعنتگر و ناسزاگو و بد زبان نيست». (30)
در حديثي ديگر، که ابو درداء روايت کرده است، مي فرمايد:
« روز قيامت هيچ چيز در ترازوي مؤمن سنگين تر از اخلاق خوش نيست: خداوند از ناسزاگوي بد زبان متنفر است». (31)
در حديثي ديگر از آن حضرت آمده است:
« مسلمان برادر مسلمان است: به او خيانت نمي کند، به او دروغ نمي گويد، و تنهايش نمي گذارد. همه چيز مسلمان بر مسلمان حرام است: آبرويش، مالش، و خونش، تقوا اين جاست. در بدي آدمي همين بس که برادر مسلمانش را حقير شمارد». (32)
اين احاديث مسلما را از اين که به دست يا زبان خود به برادر مسلمانش آزار برساند، يا او را تحقير و ريشخند و بي ارج و قرب کند، يا با او دغلي يا خيانت ورزد، يا با سخنان دروغ فريبش دهد، يا زماني که نياز به کمک و ياري دارد تنهايش بگذارد بر حذر داشته است. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هشدار داده است که هر کس چنين کند در روز قيامت زيان بزرگي خواهد کرد؛ چرا که اعمال نيک خود را در کارنامه آن کساني خواهد يافت که آزارشان رسانده است، و در مقابل، گناهان آنان را در نامه اعمال خود خواهد ديد، و در نتيجه خويشتن را سخت زيانکار مي يابد. درست مانند شخص مفلس و ورشکسته اي که همه دارايي اش را بر باد داده و چيزي که در وقت سختي و گرفتاري به کارش آيد براي او نمانده باشد. از پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت شده است که فرمود:
« آيا مي دانيد مُفلس کيست؟ عرض کردند: مفلس امت ما کسي است که روز قيامت با نماز و روزه و زکات بيايد، و از طرف ديگر به اين يکي ناسزا گفته، به آن يکي تهمت زده، مال اين يکي را خورده و خون آن يک را ريخته، و اين يکي را زده است. پس، به هر يک از آنان از کارهاي نيک او داده مي شود. اگر پيش از آن که درباره او حکمي صادر شود کارهاي نيکش پايان يابد از گناهان آنان برداشته و براي او منظور مي شود، آن گاه او را در آتش مي افکنند». (33)
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، هم چنين، از غيبت کردن و سخن چيني و بازي کردن با آبرو و اسرار مردم و برملا ساختن عيب و نقص هاي آنان نهي کرده است. روايت شده است که آن حضرت فرمود:
« آيا مي دانيد غيبت چيست؟ عرض کردند: خدا و پيامبرش بهتر دانند. فرمود: اين که يکي از برادرش چيزي بگويد که او دوست ندارد. مردي عرض کرد: حتي اگر چيزي بگويم که در او هست؟ فرمود: اگر آنچه مي گويي در او باشد غيبتش کرده اي، و اگر آنچه مي گويي در او نباشد به او تهمت زده اي». (34)
در حديث ديگري از اَنس روايت شده است، مي فرمايد:
« در شب معراج بر گروهي گذشتم که ناخن هايي از مِس داشتند و با آن ها صورت خود را مي خراشيدند. گفتم: اينان کيستند اي جبرئيل؟ گفت: اين ها کساني هستند که گوشت مردم را مي خورند و آبروي آنان را مي برند». (35)
در حديث ديگري آمده است که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بالاي منبر رفت و فرياد زد:
« اي کساني که اسلام آورده ايد و ايمان به دلتان نرسيده است، مسلمانان را آزار ندهيد، و آنان را نکوهش و عيب جويي نکنيد؛ زيرا هر کس از برادر مسلمانش عيب جويي کند خداوند عيب جويي او نمايد، و هر کس خدا عيب جويي او کند رسوايش گرداند. اگر چه در اندرون خانه اش باشد». (36)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از سخن چيني و خبرکشي که باعث کينه توزي و نفرت و دشمني در ميان مردم مي شود نهي کرده است از حذيفه روايت شده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« هيچ سخن چيني وارد بهشت نمي شود». (37)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) همچنين، از به جان هم افتادن مسلمانان و ريختن خون يکديگر نهي فرموده و کساني را که دست به چنين کاري زنند به سخت ترين عذاب ها بيم داده است. احنف بن قيس مي گويد: براي ديدن اين مرد (مقصود علي بن ابي طالب (عليه السّلام) است) بيرون رفتم. در راه ابوبکر به من برخورد، گفت: کجا مي روي، احنف؟ گفتم: به ياري پسر عموي پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: برگرد؛ زيرا من از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که مي فرمايد:
« هرگاه دو مسلمان به روي يکديگر شمشير بکشند قاتل و مقتول هر دو در آتشند.
عرض شد: اي رسول خدا، قاتل درست، مقتول چرا؟ فرمود: او هم سعي داشته است ديگري را بکشد. در روايت ديگري آمده است: او هم تصميم داشته ديگري را بکشد». (38)
از عبدالله بن مسعود نيز روايت شده است که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
«دشنام دادن به مسلمانان فسق است و جنگيدن با او کفر». (39)
البته، به نظر بعضي، اين که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) جنگ با مسلمان را کفر خوانده از باب تأکيد بر اهميت مطلب است نه اين که جنگيدن با مسلمان شخص را از دين خارج مي سازد. (40)
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در خطابه اي که در حجة الوداع روز عيد قربان در منا ايراد کرد فرمود:
« جان و مال و آبروي شما بر شما حرام است همانند حرام بودن اين روز در دين ما، و در اين شهرتان. هان! آيا ابلاغ کردم؟». (41)
در اين حديث ريختن خون مسلمان يا تجاوز به ناحق و نامشروع به مال و عرض او تحريم شده است. در همين زمينه نيز از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت شده است که:
« همه چيز مسلمان بر مسلمان حرام است: خون او و عرض او و مال او». (42)
از ابن عباس نيز روايت شده است که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« ... پس از من به کفر باز نگرديد و گردن يکديگر را نزنيد». (43)
در توضيح اين جمله « پس از من به کفر باز نگرديد» گفته اند يعني: « مانند کفار که با يکديگر دشمني مي ورزند و به جان هم مي افتند، گروه گروه نشويد و خون يکديگر را نريزيد». (44)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از کشتن مؤمن بر حذر داشته و کسي را که دست به اين کار زند به عذاب سخت بيم داده است. مي فرمايد:
«اگر اهل آسمان و زمين در ريختن خون مؤمن شرکت کنند خداوند همه ي آن ها را در آتش فرو مي افکند». (45)
يا مي فرمايد:
« از ميان رفتن دنيا نزد خدا آسان تر است تا کشته شدن مرد مسلمان». (46)
هم چنين مي فرمايد:
« نخستين موضوعي که روز قيامت درباره آن داوري مي شود مسأله خون است».
در روايت ديگري آمده است:
« نخستين مطلبي که بنده براي آن حسابرسي مي شود نماز است، و نخستين مطلبي که درباره آن ميان مردم داوري مي شود مسأله خون هاست».
از نظر اسلام کشتن انسان بي گناه، از هر دين و کيشي که باشد، ممنوع است. هم قرآن کريم اين کار را حرام کرده است، هم سنت شريف نبوي. خداوند بزرگ مي فرمايد:
( ... وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ...). (47)
« ... و نفسي را که خدا حرام گردانيده جز به حق مکشيد...».
عبادة بن صامت مي گويد: در مجلسي با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بوديم که فرمود:
«آيا با من بيعت نمي کنيد بر سر اين که چيزي را شريک خدا قرار ندهيد، دزدي نکنيد، زنا نکنيد، و نفسي را که خدا حرام گردانيده است به ناحق نکشيد». (48)
آن حضرت، هم چنين فرموده است:
« از هفت نابود کننده دوري کنيد، اصحاب عرض کردند: آن ها چيستند اي رسول خدا؟
فرمود: شرک ورزيدن به خدا، جادوگري، به ناحق کشتن نفسي که خدا حرام گردانيده است، رباخواري، خوردن مال يتيم، گريختن از جهاد، تهمت زدن به زنان مؤمن بي آلايش». (49)
در نهي از کشتن اهل ذمّه نيز مي فرمايد:
« هر کس شخصي از اهل ذمّه را بکشد بوي بهشت را استشمام نخواهد کرد». (50)
مهار انگيزه ي تملّک
انگيزه ي تملّک بر بيش ترين مردم چيره است، از اين رو، بي پروا در پي به دست آوردن پول و زمين و مستغلات و دام و احشام و اثاث و عتيقه و... مي روند.هر چه هم مال و املاک افزون مي شود آز و ولع آنان به بيش تر داشتن افزون تر مي گردد. پول و دارايي مايه ي گرفتاري است. مصروف شدن تمام همت انسان به جمع آوري مال، و آزمندي شديدش به آن اي بسا که او را از ياد خدا غافل کند، و بخل مانع او شود که در راه خدا انفاق کند، و زکات بدهد. خداوند کساني را که زر و سيم مي اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمي کنند و به تهيدستان و مستمندان صدقه نمي دهند وعده ي عذابي دردناک داده است، و مي فرمايد:
( ... وَالَّذِينَ يكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا ينْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ). (51)
« و آنان را که زر و سيم مي اندوزند و در راه خدا انفاقشان نمي کنند به عذابي دردناک نويد ده».
در آيه اي ديگر مي فرمايد:
( وَأَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يأْتِي أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ). (52)
« و از آنچه روزي شما کرده ايم انفاق کنيد پيش از آن که يکي از شما را مرگ فرا رسد و بگويد: پروردگارا، چرا تا مدتي بيش تر [اَجَل] مرا به تأخير نينداختي تا صدقه دهم و از نيکوکاران باشم».
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز به مهار انگيزه ي تملک فرا خوانده و از حرص و طمع براي افزودن به ثروت و به دست آوردن پيشاپيش متاع دنيا نهي کرده و به قناعت و خرسندي به روزي که خداوند قسمت انسان کرده تشويق فرموده است. مثلاً مي فرمايد:
« توانگري به داشتن ثروت بسيار نيست بلکه توانگري [واقعي] در بي نيازي نفس است».(53)
آن بزرگوار هم چنين از بخل ورزي و از آزمندي به مال اندوزي و انفاق نکردن آن در راه خدا نهي کرده است. براي نمونه، از جابر بن عبدالله انصاري روايت شده است که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« از ظلم کردن بپرهيزيد؛ زيرا ظلم ظلماتِ روز قيامت است. از بخل شديد بپرهيزيد؛ زيرا بخل شديد پيشينيان شما را به نابودي کشاند. آنان را واداشت که خون يکديگر را بريزند و حرام هاي يکديگر را حلال شمارند». (54)
در روايتي ديگر فرموده است:
« بدترين خصلتي که در مردم وجود دارد بخل بي تاب کننده، و جبن هراس آور است». (55)
کسي که هم و غمش در زندگي جمع آوري مال و به دست آوردن متاع دنيا باشد در واقع بنده آن چيزي مي شود که تملک مي کند، به طوري که با به دست آوردن آن احساس خوشبختي مي کند و با از دست دادنش احساس بدبختي. روايت شده است که آن حضرت فرمود:
« بدبخت کسي که بنده ي دينار و درهم و جامه هاي زربفت و نگارين باشد. اگر اين ها به او داده شود خشنود است و اگر داده نشود خشنود نيست». (56)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از فزونخواهي در تملک ملک و زمين و مستغلات نهي کرده است تا اين که انسان به دنيا رو نيارود و از آخرت باز نماند. از عبدالله بن مسعود روايت شده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« ملک و املاک نگيريد که به دنيا راغب مي شويد». (57)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مسلمانان را به انفاق در راه خدا و کمک کردن به نيازمندان و صدقه دادن به فقيران و مستمندان تشويق کرده و براي کسي که در راه خدا چيزي انفاق کند پاداش بزرگ الهي، معادل هفتصد برابر انفاقي که کرده وعده داده است. مي فرمايد:
« هر کس چيزي در راه خدا انفاق کند هفتصد برابر آن برايش نوشته مي شود». (58)
روايت شده است که مردي ناقه اي مهار زده نزد پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آورد و گفت: اين در راه خدا باشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« در روز قيامت به ازاي اين هفتصد ناقه مهار زده به تو داده شود». (59)
خداوند بزرگ مي فرمايد:
( مَثَلُ الَّذِينَ ينْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يضَاعِفُ لِمَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ). (60)
« حکايت کساني که اموال خود را در راه خدا انفاق مي کنند همانند دانه اي که هفت خوشه بروياند که در هر خوشه اي صد دانه باشد، و خدا براي هر کس که بخواهد [آن را] چند برابر مي کند، و خدا گشايشگر داناست».
از ابو سعيد روايت شده است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« هر مسلماني که مسلمان برهنه اي را بپوشاند خداوند از سبزينه هاي بهشت بر او بپوشاند، و هر مسلماني مسلمان گرسنه اي را غذا دهد خداوند از ميوه هاي بهشت به او بخوراند، و هر مسلماني تشنه اي را سيراب کند خداوند از شراب سر به مُهر بهشتي به او بنوشاند». (61)
هم چنين فرموده است:
« هيچ کس نيست که از حلال صدقه اي بدهد- و خدا جز حلال نمي پذيرد- مگر آن که خداوند مهربان آن صدقه را با دست راست خود بگيرد، اگر چه يک عدد خرما باشد، و آن صدقه در کف خداي مهربان رشد مي کند تا جايي که از کوه بزرگ تر مي شود، چنان که هر يک از شما کرّه اسب يا بچه اشتر خود را پرورش دهد»(62) نيز در روايتي فرموده است:
« هيچ روزي نيست که بندگان آن را آغاز کنند مگر اين که دو فرشته فرود آيند، و يکي گويد: بار خدايا به انفاق کننده عوض دِه. و ديگر مي گويد: بار خدايا به مُمسک زيان ده». (63)
از ابو هريره روايت شده است که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« صدقه چيزي از دارايي کم نمي کند...». (64)
او، هم چنين، روايت کرده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« خداي متعال فرموده است: اي فرزند آدم! انفاق کن تا به تو انفاق شود». (65)
يعني، هرگاه انسان در راه هاي خير انفاق کند خداوند بزرگ به روزي او گشايش مي دهد.
از مجموع اين احاديث شريف نبوي که ياد شد، روشن مي شود که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مسلمانان را به تسلط برانگيزه ي تملّک فرا مي خوانده و راه مسلّط شدن بر آن را هم به آنان نشان مي داده است، بدين گونه که ايشان را به انجام دادن رفتاري متضاد با تملّک و بخل و امساک، يعني انفاق و بخشش و دَهِش، راهنمايي و تشويق مي کرده است. آن حضرت مسلمانان را، با ترغيب به پاداش بزرگ در دنيا و آخرت که خود باعث تقويت علاقه مندي به انفاق و بخشش و دهِش مي شود از گرايش به تملّک و بخل و خودخواهي نهي مي کرد. پيامبر اکرم با روِش درمان با ضد آن، توانست تسلّط بر انگيزه ي تملّک را به ياران خود بياموزد.
درمان رفتار با ضد آن روشي است که بعداً متصوفه آن را براي اصلاح رفتار پيروان و شاگردان خود به کار گرفتند. براي مثال، غزالي از اين روش براي درمان خلق و خوي بد و بيماري هاي دل استفاده کرد. (66) در عصر جديد نيز برخي از روان درمانان پيرو مکتب رفتار درماني اين روش را در روان درماني به ويژه درمان اضطراب و ترس هاي مرضي [فوبي]، به کار گرفتند. (67)
پي نوشت ها :
1. محمد عثمان نجاتي، قرآن و روان شناسي، ص 52-63.
2. مسلم و ترمذي (شيباني، ج4، ص 137، 138)؛ احمد و دارمي.
3. بخاري و ترمذي (شيباني، ج4، ص 138).
4. شيخان و ابوداود، ترمذي، نسائي (شيباني، ج4، ص 138).
5.شيخان و ابوداود، ترمذي، نسائي (شيباني، ج4، ص 309، 310).
6. اعراف/ 31.
7. بخاري (ناصف، ج3، ص 163).
8. ترمذي، احمد، حاکم، (ناصف، ج5، ص 167).
9. شيباني، ج2، ص 130.
10. شيباني، ج2، ص 130.
11. بخاري، ج19، ص 129-132، ح 5065؛ مسلم، ج9، ص 172؛ ابوداود، ج2، ح 2046؛ ترمذي، ج4، ص 301؛ نسائي، ج4، ص 169-170؛ دارمي، ج2، ح 2171؛ امد، ج1، ص 447.
12. احمد، ج5، ص 163-164.
13. ترمذي، ج5، ص 305؛ ابن ماجه، در باب نکاح (ونسنک، ج2، ص 167).
14. شيخان، مالک، ابو داود، ترمذي (ناصف، ج2، ص 298-299).
15. نور/ 30-31.
16. ابوداود در کتاب اللباس، ج4، ح 1404؛ نيز نک: معوض عوض ابراهيم، الاسلام و الاسرة، ص 137.
17. ترمذي، نسائي، احمد (ج4، ص 414)؛ دارمي (ونسنک،ج2، ص 347).
18. ترمذي (شيباني، ج3، ص 44).
19. شيخان (شيباني، ج2، ص 160).
20. ابوداود، ترمذي ( شيباني، ج3، ص 41، 42).
21. نسائي، مناسک الحج، ج5، ص 118-119.
22. مسلم، ابوداود، ترمذي، نسائي (ناصف، ج2، ص 330).
23. مسلم، ابوداود، ترمذي، نسائي (ناصف، ج2، ص 331).
24. نور/ 58.
25. ابوداود (نَوَوي، ج1، ص 299).
26. شيباني، ج4، ص 191؛ ناصف، ج5، ص 18.
27. همو، ج4، ص 311.
28. همو، ج4، ص 310، 311؛ ناصف، ج5، ص 23.
29. ناصف، ج1، ص 27؛ نوري، ج2، ص 1035.
30. شيباني، ج4، ص 178؛ ناصف، ج5، ص 37.
31. شيباني، ج4، ص 178؛ ناصف، ج5، ص 62.
32. نَوَوي، ج1، ص 250.
33. نَوَوي، ج1، ص 41، ح16/ 220.
34. شيباني، ج3، ص 248.
35. شيباني، ج3، ص 249؛ نَوَوي، ج2، ص 1042.
36. شيباني، ج3، ص 41.
37. شيباني، ج3، ص 249؛ نَوَوي، ج2، ص 1051.
38. شيباني، ج4، ص 28، 29.
39. شيباني، ج4، ص 28، 29.
40. شيباني، ج4، ص 28، 29.
41. نَوَوي، ج2، ص 1041.
42. نَوَوي، ج2، ص 14033.
43. شيباني، ج4، ص 29.
44. شيباني، ج4، ص 29.
45. ناصف، ج2، ص 4.
46. ناصف، ج2، ص 4.
47. انعام/ 151.
48. شيباني، ج1، ص 21.
49. ناصف، ج4، ص 93.
50. اين حديث را ابو داود آورده است.
51. توبه/ 34.
52. منافقون/ 10.
53. نَََوَوي، ج3، ص 459.
54. شيباني، ج4، ص310.
55. شيباني، ج4، ص310.
56. نَوَوي، ج1، ص 417.
57. نَوَوي، ج2، ص 425.
58. ناصف، ج4، ص 337.
59. ناصف، ج4، ص 337.
60. بقره/ 261.
61. ناصف، ج2، ص 41، 42.
62.ناصف، ج2، ص 504.
63. ناصف، ج2، ص 504.
64. نَوَوي، ج1، ص 478.
65. نَوَوي، ج1، ص 474.
66. غزالي، ابو حامد محمد بن محمد، احياء علوم الدين، جزء سوم، ص 48-388.
67. ريچارد شوين، علم الامراض النفسيه و العقلية، ترجمه احمد عبدالعزيز سلامه، ص 846-854.
نجاتي، محمدعثمان؛ (1387)، حديث و روان شناسي، ترجمه ي حميدرضا شيخي، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، چاپ دوم