مترجم: حميدرضا شيخي
انسان، علاوه بر انگيزه هاي فيزيولوژيک، انگيزه هايي رواني و روحي دارد که نه به تأمين نيازهاي بدني او ارتباط دارند و نه به حفظ ذات و بقاي نوع؛ بلکه نيازهاي رواني و روحي را برآورده مي سازند. اين نيازها نيز براي انسان اساسي هستند، زيرا، ارضاي آن ها موجب احساس امنيت و آرامش است. هرگاه از ارضاي آن ها محروم شود دچار اضطراب مي شود و رنج و بدبختي او را در ميان مي گيرد. يکي از انگيزه هاي رواني و روحي مهم در زندگي انسان انگيزه ي دينداري است.
انگيزه ي دينداري
در انسان استعدادي فطري براي شناخت خداوند متعال و ايمان به او و به يگانگي اش و پرستش او و پناه بردن و کمک جستن از او در هنگام خطرات وجود دارد.قرآن کريم به شالوده ي فطري انگيزه دينداري اشاره کرده است و مي فرمايد:
( فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ). (1)
« پس، روي خود را با گرايش تمامِ به حقّ، به سوي اين دين کن، با همان سرشتي که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداي تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار ولي بيش تر مردم نمي دانند».
قرطبي در تفسير اين آيه مي گويد که در سرشت انسان و در ساختمان وجود او استعدادي فطري براي درک آفريده هاي بديع و شگفت انگيز خداوند و پي بردن از آنها به وجود خدا و ايمان آوردن به او و به يگانگي اش وجود دارد. (2)
در سوره ي اعراف نيز مي فرمايد:
( وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ). (3)
« و هنگامي که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت که آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهي داديم. تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم».
خداوند متعال در اين آيه نيز بيان مي کند که در عالم ذرّ و پيش از آفريدن آدميان در دنيا، از آنان درباره ي خداوندگاري خويش پيمان و گواهي گرفت تا اين که در روز رستاخيز نگويند که از ربوبيت او نسبت به خوبش آگاهي نداشته اند. اين آيه نشانگر آن است که انسان با استعدادي فطري براي شناخت خداوند متعال و ايمان آوردن به او و به يگانگي اش متولد مي شود. (4)
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز اعلام فرموده است که انسان بر سرشت توحيد و آيين ناب يکتاپرستي زاده مي شود. براي مثال، در حديثي از آن حضرت آمده است:
« هيچ مولودي نيست مگر آن که بر فطرت زاده مي شود و اين والدينش هستند که او را يهودي و مسيحي و مجوسي مي کنند، چنان که حيوان حيوان کامل مي زايد. آيا در آن ها بيني بريده اي مي يابيد؟». ابو هريره، سپس، گفت: اگر خواستيد، بخوانيد: ( فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا ). (5)
در اين حديث، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بيان مي کند که کودک با فطرت توحيد و سرشت يکتاپرستي، يا همان دين حنيف، به دنيا مي آيد اما او از رفتار والدين و ديگر عوامل تربيتي و فرهنگي که در آن ها رشد مي کند تأثير مي پذيرد، و اين پدر و مادرش هستند که او را يهودي يا مسيحي يا مجوسي مي گردانند. بدين ترتيب پدر و مادر تأثير فطرتي را که کودک با آن زاده شده است ضعيف و در برابر، دين مورد نظر خود را در وجود وي تقويت مي کنند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جهت روشن ساختن اين حقيقت براي صحابه، مثالي از زندگي عيني آنان مي زند، و مي فرمايد هم چنان که حيوان سالم و بدون عيب و نقص جسمي متولد مي شود، کودک نيز با سرشت دين حنيف به دنيا مي آيد و هيچ گونه کژي و خطا و نقصي با فطرت سليم او آميخته نيست در همين باره، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در حديثي ديگر فرموده است:
« هر انساني با فطرت متولد مي شود تا آن گاه که زبانش به آن باز شود، در اين وقت والدينش او را يهودي و نصراني مي گردانند». (6)
بنابراين، کودکان با استعدادي فطري براي ايمان به خدا و به يگانگي او زاده مي شود، اما اين استعداد فطري، براي ظهور و رشد يافتن، نياز به آموزش و هدايت و رهبري کساني دارد که عهده دار تربيت کودک هستند. دو حديث پيش گفته ي نبوي اعلام مي دارند که اين تربيت ممکن است کودک را به سمت فرا گرفتن دين اسلام هدايت کند يا به سوي دين يهود يا مسيحيت. پس، دين داراي يک شالوده ي فطري و عبارت از همان سرشتي است که انسان با آن زاده مي شود. علاوه بر اين، جنبه ي اکتسابي از محيطي که انسان در آن رشد مي يابد نيز در دين وجود دارد. رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به اين حقيقت اشاره کرده است. از حذيفة بن يمان روايت شده است که گفت:
« رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) دو حديث براي ما گفت که [تحقّق] يکي از آن ها را شاهد بوده ام و منتظر [تحقق] ديگري مي باشم. به ما فرمود که امانت در بُن دل هاي مردم فرود آمد، سپس قرآن نازل شد و از قرآن آموختند و از سنت آموختند...». (7)
طبق اين حديث، امانت يعني عقيده ي توحيد و پرستش خداي يگانه، به طور فطري در دل هاي مردم و نهاد آنان وجود دارد، اما اين استعداد فطري نيازمند آن است که توسط آموزش از محيط اجتماعيي که فرد در آن پرورش مي يابد، به ظهور برسد. بنابراين فرا گرفتن قرآن کريم و سنّت نبوي اين استعداد فطري را به منصه ي ظهور مي رساند و آن را رشد مي دهد و استوارش مي گرداند.
گاهي اوقات آموزشي که کودک از محيط دريافت مي کند آموزشي سالم است و او را به توحيد ناب و عاري از انحراف رهنمون مي شود. در جامعه اسلامي که کودک بر اساس آموزه هاي قرآن کريم و سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تربيت مي شود، چنين است. اما در محيط هايي که به تعاليم اسلامي پايبندي ندارند، گاه پيش مي آيد که کودک در معرض انواع عادت ها و سنت ها و افکار ناهمساز با اصول و مباني اسلام قرار مي گيرد. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به اثرگذاري شياطين که انحراف از دين را در نظر انسان مي آرايند، اشاره کرده است. از عياض بن حمار روايت شده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پروردگارم به من امر کرد تا از آنچه امروز مرا آموخت و شما نمي دانيد به شما بياموزم: هر مالي را که به بنده اي بخشيدم [براي او] حلال است، و من همه بندگانم را حنيف [موحد و راست دين] آفريدم، اما شياطين نزد ايشان رفتند و آنان را از دينشان منحرف نمودند، و آنچه را من بر ايشان روا ساختم بر آنان حرام کردند، و به آن ها گفت چيزي را انباز من گردانند که درباره ي آن دليلي نازل نکرده ام....». (8)
در اين حديث، پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بيان داشته است که خداوند متعال همه ي مردم را بر دين حنيف آفريده است، يعني در وجود آنان استعدادي فطري براي شناخت خداوند پاک و بلند مرتبه و ايمان به او و توحيد او و پرستش او قرار داد، ولي شياطين در آن نفوذ کردند و از مسير درست که فطرت پاکشان آن ها را بدان رهنمون مي شود، دور ساختند.
انگيزه ي رقابت
انگيزه ي رقابت يکي از انگيزه هاي رواني- اجتماعي شايع در ميان مردم است. فرهنگ جامعه و ارزش هاي آن چيزهايي را که رقابت در آن ها پسنديده و مقبول است تعيين مي کند، و جامعه کودکان خود را به رقابت در اين چيزها ترغيب مي نمايد. قرآن کريم مسلمانان را به رقابت کردند در تقوا و نزديک شدن به خداوند از طريق عيادات و کارهاي نيک تشويق کرده است. (9) خداوند متعال مي فرمايد:( إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ* عَلَى الْأَرَائِكِ ينْظُرُونَ* تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ* يسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ* خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَلِكَ فَلْيتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ). (10)
« به راستي نيکوکاران در نعيم [الهي] خواهند بود. به تخت ها [نشسته] مي نگرند. در چهره هايشان طراوت نعيم [بهشت] را مي يابي. از باده اي مهر شده نوشانيده شوند. باده اي که مُهر آن مشک است، و در اين نعمت ها مشتاقان بايد رقابت کنند.»
بيش تر مردم به رقابت کردن در دنيا و متاع ناپايدار آن تمايل دارند. آنان در جمع کردن پول، به دست آوردن زمين و ملک، کسب شهرت و مقام، در اختيار گرفتن مقاليد قدرت در جامعه، و ديگر امور حاکم در زندگي دنيا با يکديگر رقابت مي کنند.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مسلمانان را از رقابت در دنيا بر حذر داشته است؛ زيرا، اين نوع رقابت باعث کينه توزي و دشمني ميان افراد مي شود، رشته هاي برادري و پيوندهاي محبت و دوستي ميان مسلمانان را از هم مي گسلد، آنان را از ياد خدا دور مي گرداند، و شور جهاد را در راه خدا و گسترانيدن دعوت او و اعلاي دينش را در وجود آنان سست مي کند. از عقبة بن عامر روايت شده است که فرمود: روزي پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) خارج شد و بر شهداي احد مانند نماز ميت، نماز خواند و آن گاه به طرف منبر بازگشت و فرمود:
« من پيش از شما مي روم، و من گواهِ بر شما مي باشم. به خدا سوگند که هم اينک حوض خود [حوض کوثر] را مي بينم، کليدهاي گنجينه هاي زمين به من داده شد. به خدا سوگند که ترس من براي شما از اين نيست که پس از من مشرک شويد، بلکه ترسم از اين است که در دنيا به رقابت برخيزيد». (11)
در حديث ديگري که عمرو بن عوف انصاري از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت کرده، آمده است:
« ... به خدا سوگند من از فقر بر شما نمي ترسم، بلکه از اين مي ترسم که دنيا بر شما نيز گسترده شود چنان که بر پيشينيان شما گسترده شد، و شما نيز همانند آنان در آن به رقابت برخيزيد و شما را هم همانند آنان به هلاک افکند». (12)
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در عين حال که مسلمانان را از رقابت کردن در دنيا، به دليل زيانها و خطرات ناشي از آن، برحذر مي داشت، از سوي ديگر آنان را به رقابت در تقوا و نزديک شدن به خدا از طريق اعمال شايسته ي خداپسند، تشويق مي کرد. از يزيد بن اَخنَس روايت شده است که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« ميان شما نبايد هيچ هم چشمي و رقابتي باشد مگر در دو چيز؛ يکي مردي که خداوند عزّوجل به او قرآن عطا فرموده است و او در ميانه هاي شب و روز به آن مي پردازد و از آنچه در آن است پيروي مي کند، پس کسي مي گويد کاش خداوند متعال مانند آنچه به فلاني داده به من هم مي داد تا من نيز چون او عمل کنم، و ديگر مردي که خداوند به او مالي داده است و او انفاق مي کند و صدقه مي دهد، پس کسي مي گويد کاش خداوند مانند آنچه به فلاني داده به من هم مي داد تا من نيز صدقه بدهم...». (13)
آن حضرت، هم چنين، مسلمانان را به رقابت در انجام کارهاي سودمندي که روح سلحشوري و پهلواني را در آنان تقويت مي کرد، تشويق مي فرمود. براي مثال، به مسابقه اسب سواري تشويق مي کرد و بلکه خود، نيز، در آن شرکت مي نمود. از ابن عمر روايت شده است که «پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اسب را براي مسابقه آماده مي ساخت.» (14) نيز گفته است که: «رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اسب هايي را که براي مسابقه آماده شده بودند از حفياء(15) تا ثنيه الوداع مي تازاند و آن هايي را که براي مسابقه آماده نشده بودند از ثنيّه تا مسجد بني زريق». (16)
از سَلَمة بن اَکوَع روايت شده است که: پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در بازار به گروهي از افراد قبيله ي اَسلَم که مشغول مسابقه تيراندازي بودند، برخورد. فرمود:
«تيراندازي کنيد اي فرزندان اسماعيل که پدر شما تيرانداز بود. تيراندازي کنيد، من با فرزندان فلان هستم. يکي از دو گروه دست نگه داشت. حضرت فرمود: شما را چه شد، چرا تير نمي اندازيد؟ عرض کردند: چگونه تيراندازي کنيم در حالي که شما با آن ها هستيد؟ فرمود: پرتاب کنيد، من با همه شما هستم». (17)
انگيزه ي تملّک
انسان به تملک پول و ملِک و زمين و ديگر متاع زندگي دنيوي گرايش دارد. قرآن کريم در دو آيه ي ذيل به علاقه انسان به تملک اشاره فرموده است:( زُينَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ). (18)
« دوستيِ خواستني ها [ي گوناگون] از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسب هاي نشاندار و دام ها و کشتزارها براي مردم آراسته شده [ليکن] اين جمله مايه ي تمتع زندگي دنياست و [حال آن که] فرجام نيکو نزد خداست».
( وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا). (19)
« و مال را دوست مي داريد، دوست داشتني بسيار».
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز به علاقه ي انسان به تملّک مال و دارايي اشاره کرده است. براي مثال، اَنَس بن مالک از آن حضرت روايت کرده است که فرمود:
« آدميزاد اگر دو رودخانه طلا مي داشت باز دوست داشت که سومي داشته باشد. درون آدميزاد را جز خاک چيزي پر نمي کند، و خدا توبه کسي را که توبه کند، مي پذيرد». (20)
در اين حديث، پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) علاقه شديد انسان به تملک دارايي و گرايش نيرومند او به گردآوري هر چه بيش تر آن را بيان داشته است به طوري که جز مرگ چيزي جلوگير او نيست و تنها مرگ فزون خواهي او را متوقف مي سازد.
نيز در همين باره، از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت شده است که فرمود: « دل پير در عشق به دو چيز جوان است: زندگي دراز و دارايي بسيار». (21)
حديثي هم که پيش تر، در هنگام سخن از انگيزه ي رقابت، از عقبة بن عامر باز گفتيم و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن مسلمانان را از هم چشمي و رقابت در متاع دنيا و مال و منال و جاه و مقام آن برحذر مي دارد، در واقع، به انگيزه ي تملک اشاره دارد. رقابت در مال و مکنت دنيا، در حقيقت، رقابت براي تملک آن هاست، و اظهار ترس و نگراني پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين که مسلمانان، پس از او، با يکديگر به هم چشمي و رقابت برخيزند، في الواقع، نشانگر ترس و نگراني آن حضرت از اين مطلب است که انگيزه ي تملک بر مسلمانان چيره گردد. در اين صورت تمام هم و غم آنان دنيا و مال اندوزي مي شود، و در نتيجه، از ياد خدا و تقواي الهي و به جا آوردن عبادات غافل مي شوند، همان چيزي که متأسفانه اکنون شاهد آن هستيم.
پي نوشت ها :
1. روم/ 30.
2. تفسير قرطبي، ج4، ص 29: نيز نک: تفسير الجلالين، ص 340.
3. اعراف/ 172.
4. بنگريد به بحث ما از اين موضوع در: محمد عثمان نجاتي، قرآن و روان شناسي، ص 47-49).
5. اين حديث را شيخان و ابو داود و ترمذي آورده اند (ناصف، ج5، ص 196).
6. احمد، ج3، ص 435. نيز ر.ک: همو، ج4، ص 24.
7. شيخان (نووي، ج1، ص 222).
8. اين حديث را مسلم آورده است (شيباني، ج4، ص 32).
9. محمدعثمان نجاتي، قرآن و روان شناسي، ص 46، 47.
10. مطففين/ 22-26. نيز آيات ديگري در همين باره را، در کتاب پيش گفته، ص 46 ببينيد.
11. اين حديث را دو شيخ آورده اند (شيباني، ج4، ص 183).
12. بخاري، کتاب فرض الخمس (باب الجزيه و الموادعة)؛ مسلم، در اوائل کتاب الزهد و الرقائق (نَوَوي، ج1، ص 411).
13. احمد، ج4، ص 105.
14. اين حديث را شيخان و ماک و ابو داود و ترمذي و نسائي آورده اند (شيباني، ج2، ص 163).
15. حفياء: جايي است در خارج از مدينه که با ثنية الوداع [گردنه ي خداحافظي] شش ميل فاصل دارد.
16. اين حديث را شيخان و مالک و ابو داود و ترمذي و نسائي آورده اند (شيباني، ج2، ص 163).
17. بخاري (شيباني، ج2، ص 164).
18. آل عمران/ 14.
19. فجر/ 20.
20. شيخان، ترمذي، ابواب الزهد، ج9، ص 205؛ ابن ماجه؛ دارمي؛ احمد، ج1، ص 370 (ونسنک، ج1، ص 266).
21. ترمذي، ابواب الزهد، ج9، ص 205.
نجاتي، محمدعثمان؛ (1387)، حديث و روان شناسي، ترجمه ي حميدرضا شيخي، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، چاپ دوم