نظر پيامبر اکرم (ص) درباره ي حسادت، غيرت و حياء

حسادت حالتي عاطفي است که در بيش تر مردم وجود دارد. حسادت دو گونه است: يکي اين که فرد دوست ندارد ديگري را در نعمتي بالاتر از خود ببيند، لذا آرزو مي کند خودش آن نعمت را به دست آورد و از ديگري زوال آيد. اين همان
شنبه، 31 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظر پيامبر اکرم (ص) درباره ي حسادت، غيرت و حياء
 نظر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره ي حسادت، غيرت و حياء

 

نويسنده: محمدعثمان نجاتي
مترجم: حميدرضا شيخي



 

حسادت

حسادت حالتي عاطفي است که در بيش تر مردم وجود دارد. حسادت دو گونه است: يکي اين که فرد دوست ندارد ديگري را در نعمتي بالاتر از خود ببيند، لذا آرزو مي کند خودش آن نعمت را به دست آورد و از ديگري زوال آيد. اين همان حسادت مذموم است و در شرع نيز حرام و از آن نهي شده است. گونه ي دوم اين است که فرد دوست ندارد شخصي را در نعمتي بالاتر از خود ببيند و آرزو مي کند آن را به دست آورد اما زوال آن را از شخص ديگري آرزو نمي کند. اين نوع حسادت را «غبطه» نيز مي گويند. اين حسادت هميشه و مطلقاً مذموم نيست بلکه در کارهاي خير و امور نيک پسنديده است.
قرآن کريم درباره ي گونه ي اول حسادت مي فرمايد:
( أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَينَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَينَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا). (1)
« يا بر مردم براي آنچه خداوند از فضل خويش به آنان داده است حسادت مي کنند. ما به خاندان ابراهيم کتاب و حکمت داديم و آنان را سلطنت بزرگي بخشيديم.
خداوند بزرگ يهود را به سبب حسادتش نسبت به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مؤمنان نکوهش کرده است. علت اين حسادت آن بود که خداوند با ارزاني داشتن نعمت اسلام به پيامبر و مؤمنان آن ها را بر يهود برتري بخشيد. خداوند مي فرمايد:
(وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَينَ لَهُمُ الْحَقُّ...). (2)
« بسياري از اهل کتاب خوش داشتند شما را، زان پس که گرويده ايد، به کفر باز گردانند هم از حسادتي که در نزد خويش دارند، با آن که حق بر آنان آشکار شده است...»
علاقه ي اهل کتاب به اين که مسلمانان از اسلام دست بردارند و به کفر بازگردند ناشي از حسادت بود، و اين حسادت از آن روي بود که مي ديدند خداوند با عطا کردن نعمت اسلام به مسلمانان آن ها را بر ديگران ممتاز گردانيده است. خداوند بزرگ در سوره ي فلق به ما دستور مي دهد که از اين نوع حسادت مذموم به او پناه بريم».
( وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ). (3)
« و از گزند حسود آن گاه که حسادت ورزد».
در بسياري از احاديث پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين گونه حسادت نکوهيده ياد شده است، براي مثال، ابن عباس مي گويد که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« نعمت هاي خدا دشمناني دارند» عرض شد: آن دشمنان چه کساني هستند؟ فرمود:
« کساني که به آنچه خداوند از فضل خويش به مردم داده است حسادت مي کنند». (4)
در بسياري ديگر از احاديث، رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين نوع حسادت را نکوهيده است، براي نمونه:
«حسادت خوبي ها را مي خورد چنان که آتش هيزم را». (5)
« زودا که درد و بيماري امت ها به امت من نيز برسد». اصحاب عرض کردند: درد و بيماري امت ها چيست؟ فرمود: « غرور و سرمستي و فزونخواهي و رقابت بر سر دنيا و دور شدن از يکديگر و حسد ورزيدن نسبت به هم تا آن که تجاوزگري سر بردارد و سپس هرج و مرج». (6)
«بيماري امت هاي پيش از شما به شما سرايت کرده است: حسادت و کينه توزي...». (7)
از نوع دوم حسادت نيز، يعني حسادت پسنديده که در کارهاي نيک است، در قرآن کريم ياد شده است. قرآن مسلمانان را به رقابت و مسابقه در کارهايي که به نعمت بهشت مي رسانند، فرا خوانده است و مي فرمايد:
( إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ* عَلَى الْأَرَائِكِ ينْظُرُونَ* تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ* يسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ* خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَلِكَ فَلْيتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ). (8)
« نيکان در نعمتند. بر تخت ها مي نگرند. در چهره هايشان خرمي ناز و نعمت را مي بيني. از مي مهر نهاده شان نوشانند. که مُهر آن از مُشک است و پيشي جويان بايد که در آن پيشي جويند».
نيز مي فرمايد:
( سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يؤْتِيهِ مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ). (9)
« به سوي آمرزشي از پروردگارتان پيشي گيريد و بهشتي که پهنايش چون پهناي آسمان و زمين است و براي کساني آماده گشته است که به خدا و پيامبرانش گرويده اند. اين بخشش خداست، به هر که خواهد دهد. خداوند بخششي است بزرگ».
درباره ي اين نوع از حسد يا همان غبطه، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است:
« حسادت جز در دو مورد درست نيست: يکي به مردي که خداوند مالي به او داده و او را بر هزينه کردن آن در راه حق قدرت بخشيده است. دوم مردي که خداوند به او حکمت [و دانش] بخشيد، و او با آن داوري مي کند و آن را تعليم مي دهد». (10)
و باز در همين باره فرموده است:
« حسادت جز در دو مورد نشايد: يکي به مردي که خداوند قرآن به او عطا کرده و او در اوقات شب و روز به آن مي پردازد، و دوم مردي که خداوند ثروتي به او بخشيده و او شب و روز آن را انفاق مي کند». (11)
روشن است که حسادت در اين دو حديث به معناي غبطه است. از اين دو حديث نتيجه مي گيريم که مسلمانان نبايد به هيچ نعمتي که خداوند به کسي داده است غبطه خورد. بجز در دو مورد. يکي نسبت به کسي که خداوند ثروتي به او عطا کرده است و او آن ها را در راه خدا انفاق مي کند؛ دوم نسبت به کسي که خداوند به او علم بخشيده است و او با آن ميان مردم به قضاوت مي پردازد و به علمش عمل مي کند و آن را به ديگران نيز مي آموزد- چنان که در حديث اول آمده است- يا: کسي که خداوند به او قرآن داده و آن شخص در اوقات شب و روز به آن مي پردازد- چنان که در حديث دوم آمده است. به نظر من مقصود از حکمت و قرآن يک چيز است؛ چرا که قرآن، در واقع، اصل و خاستگاه حکمت است.

غيرت

غيرت عاطفه اي کدورت زاست و معمولاً وقتي پديد مي آيد که انسان احساس کند شخص ديگري در دستيابي به محبت شخص خاصي که براي او محبوب و عزيز است با وي رقابت مي کند. مثلاً، زن زماني که احساس کند زن ديگري در جلب محبت شوهرش با او رقابت مي کند معمولاً دچار غيرت [حسادت] مي شود. يا کودک زماني که احساس کند والدينش برادر او را بر وي ترجيح مي دهند دستخوش غيرت [حسادت] مي گردد.
عاطفه غيرت در بسياري از مردم وجود دارد، و کوچک و بزرگ و زن و مرد هم نمي شناسد. روايت شده است که سعد بن عباده به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کرد:
اي رسول خدا، اگر با همسرم مردي را ديدم به او مهلت دهم تا چهار تا گواه بياورم؟
فرمود: «آري». سعد گفت: نه، سوگند به آن که تو را به حق برانگيخت اگر بتوانم، پيش از آن خودم با شمشير کارش را تمام مي کنم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «بشنويد که بزرگتان چه مي گويد. او غيرتمند است، و من از او غيرتمندترم، و خداي متعال از من غيرتمندتر است». (12)
غيرت خداي تعالي در اين است که مؤمن آنچه را او حرام کرده است به جا آورد. از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت شده است که فرمود:
« خدا غيرتمند است و مؤمن غيرتمند. غيرت خدا به اين است که مؤمن آنچه را خدا حرام کرده است به جا آورد».(13)
عايشه به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) غيرت [حسادت] مي ورزيد. خود او مي گويد که شبي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از نزد وي خارج شد، غيرتي شدم که ممکن است نزد يکي ديگر از همسرانش رفته باشد. پيامبر آمد و ديد من چه کار مي کنم، فرمود:
« غيرتي شد؟» عرض کردم: چون مني چرا بر چون شمايي غيرت [حسادت] نورزد؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «شيطانت به سراغ تو آمده است...». (14)
نيز از عايشه روايت شده است که گفت:
هيچ آشپزي مانند صفيه نديدم. روزي پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه من بود و صفيه غذايي براي ايشان فرستاد. مرا [از حسادت] چنان لرزي گرفت که گويا از شدت سرما مي لرزم و ظرف را شکستم و بعد پشيمان شدم و به پيامبر عرض کردم: اي رسول خدا، کفاره کاري که کردم چيست؟ فرمود: « ظرفي چون ظرف و غذايي مانند غذا[ي ريخته شده)». (15)
گفتني است که پاره اي از موارد غيرت پسنديده و مطلوب است، و پاره اي ديگر از موارد آن ناپسند و نکوهيده. غيرت نسبت به زن و خانواده، چنانچه توجيه واقعي براي آن وجود داشته باشند، امري پسنديده و مطلوب است، اما غيرت و حسادت به سبب رقابت و هم چشمي بر سر متاع بي ارزش دنيا، يا به سبب شک و بدبيني ها و وسوسه هاي بي پايه و بي وجه ناپسند است. از جابر بن عتيک روايت است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« غيرت دو گونه است، يک گونه آن را خدا دوست دارد و يک گونه آن را دشمن مي دارد. غيرتي که خداوند عزوجل دوستش دارد غيرت [حسادت] در ريبت است، و غيرت که خدا دشمنش مي دارد، غيرت در غير ريبت است». (16)

حيا

حيا، حالتي عاطفي است که در آن انسان از انجام کاري که مذموم و زشت، يا از نظر ديني يا اخلاقي ناپذيرفته باشد احساس ترس و خجالت مي کند، بنابراين، حيا صفت پسنديده اي است؛ چرا که فرد را از افتادن در خطا و گناه با انجام کارهاي زشت و مستهجن، و ارتکاب گناه باز مي دارد. کسي که شرم و حيا ندارد ممکن است دست به کارهاي ناپسند بزند، يا مرتکب خطا و گناه شود بدون آن که به مردم يا هنجارهاي اجتماعي و ارزشهاي اخلاقي اهميتي بدهد، و بدون آن که دچار سرزنش وجدان شود، در همين باره رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
« از جمله سخناني که از پيامبران نخستين به مردم رسيده اين است که: هرگاه حيا نداشتي هر کار خواستي بکن». (17)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) صفت حيا را ستوده و آن را از صفات پسنديده اي به شمار آورده است که بايد مؤمن بدان آراسته گردد، از ابن عمر روايت شده است که گفت:
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر مردي گذشت که برادرش را به خاطر حيا داشتن سرزنش مي کرد و مي گفت: تو آن قدر حيا داري که به تو صدمه مي زند. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« رهايش کن؛ حيا از ايمان است». (18)
در روايتي ديگر آمده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« ايمان هفتاد و چند- يا شصت و چند- شاخه دارد که برترين آن ها قول لا اله الا الله است و کم ترينش برداشتن مانع و گزند از راه. حيا نيز شاخه اي از ايمان است». (19)
از عمران بن حُصين نيز روايت است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« حيا جز خير و خوبي نمي آورد». در روايت ديگري آمده است: « حيا، همه اش خوب است». (20)
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) خود، بسيار با حيا بود، ابو سعيد خدري مي گويد: « پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از دختر پرده نشين هم با حياتر بود، هرگاه چيزي را مي ديد که خوشش نمي آمد آن را از چهره اش مي فهميديم». (21)
يعني حضرت چندان با شرم و حيا بود که چيزي نمي گفت اما از تغيير چهره اش مي فهميديم که ناراحت شده است.
بنابراين، حيا حالتي عاطفي و از ويژگيهاي اشخاصي است که داراي اخلاق فاضله هستند و تربيت سالم يافته اند. لذا از تقصير و خطا و گناه و بدي و رذايل نفرت دارند و اهل ايمان و تقوا هستند، و پيوسته در انجام کارهايي مي کوشند که مرضيّ و محبوب خداوند باشد. پس، حيا از نشانه هاي کمال ايمان و تقواست. عبدالله بن مسعود از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کرده است که فرمود:
« از خدا چنان که بايد حيا کنيد». عرض کرديم: اي رسول خدا، خدا را شکر، ما حيا مي کنيم.
فرمود: « چنين نيست، بلکه حياي حقيقي از خداوند اين است که سر و آنچه در آن است و شکم و آنچه را در خود دارد حفظ کني، و مردن و پوسيده شدن را ياد نمايي، و هر که خواهان آخرت است زيور دنيا را ترک گويد، پس هر کس چنين کند از خداوند چنان که بايد حيا کرده است». (22)
اين حديث نشان مي دهد که حيا داشتن از خداوند متعال، آن گونه که صحابه فهميدند، به معناي افسردگي و در خود فرو رفتن نيست بلکه عبارت از اين است که انسان سر و چشم و گوش و زبان خود و همچنين شکم و شهوت بطن و فرج خويش را حفظ کند، و پيوسته به ياد مرگ و پوسيدن و از بين رفتن بدن باشد، و به زرق و برق دنيا فاني اعتنا نکند و براي نعمت زندگي جاويدان آخرت کار کند. اگر کسي چنين کرد به راستي از خداوند حيا کرده است.

پي نوشت ها :

1. نساء/54.
2. بقره/ 109.
3. فلق/ 5.
4. تحزيج زين الدين ابي الفضل العراقي لأحاديث کتاب احياء علوم الدين للغزالي، ج3، ص 188، پ3.
5. تحزيج زين الدين ابي الفضل العراقي لأحاديث کتاب احياء علوم الدين للغزالي، ج3، ص 188، پ1.
6. تحزيج زين الدين ابي الفضل العراقي لأحاديث کتاب احياء علوم الدين للغزالي، ج3، ص 188، پ7.
7. تحزيج زين الدين ابي الفضل العراقي لأحاديث کتاب احياء علوم الدين للغزالي، ج3،، ص 187، پ5.
8. مطففين/ 22-26.
9. حديد/ 21.
10. ناصف، ج3، ص 57-58.
11. نَوَوي، ج1، ص 742، ح 997/7.
12. شيباني، ج3، ص 245.
13. ناصف، ج2، ص 331.
14. شيباني، ج3، ص 246.
15. شيباني، ج3، ص 246.
16. ناصف، ج4، ص 371. «رَيبت»: يعني در آن جا که شک و نشانه هاي شر و بدي وجود دارد.
17. ناصف، ج5، ص 59.
18. ناصف، ج5، ص 59.
19. نَوَوي، ج1، ص 562، ح 683/3.
20. نَوَوي، ج1، ص 561، ح 682/2.
21. نَوَوي، ج1، ص 562، ح 684/2.
22. ناصف، ج5، ص 59-60.

منبع مقاله :
نجاتي، محمدعثمان؛ (1387)، حديث و روان شناسي، ترجمه ي حميدرضا شيخي، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط