نگاهي به تاريخ نگاري ويلهلم ديلتاي (1883-1911)

سايه عظيم ديلتاي

يكي از شارحان اظهار نظر كرده است كه ويلهلم ديلتاي بر تفكر مدرن سايه اي عظيم افكنده است. اين توضيحي بجاست، ‌زيرا فقط برخي از افراد به ندرت از چگونگي اهميت فلسفه اش -تلفيقي بلندپروازانه از آرا و عقايد متفكراني مانند
سه‌شنبه، 3 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سايه عظيم ديلتاي
 سايه عظيم ديلتاي

 

نويسنده: مارني هيوز- وارينگتن
مترجم: محمد رضا بديعي



 

نگاهي به تاريخ نگاري ويلهلم ديلتاي (1883-1911)

يكي از شارحان اظهار نظر كرده است كه ويلهلم ديلتاي بر تفكر مدرن سايه اي عظيم افكنده است.(1) اين توضيحي بجاست، ‌زيرا فقط برخي از افراد به ندرت از چگونگي اهميت فلسفه اش -تلفيقي بلندپروازانه از آرا و عقايد متفكراني مانند ويكو، ‌كانت، ‌هگل، ‌شلايرماخر (2)، ‌درايزن، (3) رانكه- (4) در بحثهايي كه در قرن بيستم راجع به هرمنوتيك (5) و اصول حاكم بر علوم انساني در مي گرفت، آگاهي دارند.
ويلهلم ديلتاي در نوزدهم نوامبر 1833 در بيبريش (6)، ‌نزديك ويسبادن (7) در آلمان متولد شد. وي، ‌كه فرزند يك كشيش پروتستان بود، ‌در ويسبادن به دبيرستان رفت و بعد از آنجا براي تحصيل در رشته ي الهيات رهسپار هايدلبرگ (8) شد. ويلهلم ديلتاي در 1853 به دانشگاه برلين منتقل گشت. در برلين دلبستگيهاي كلامي اش تحت الشعاع برنامه هاي تاريخي و فلسفي كه بر اساس نظريات اگوست بوئك (9)، ‌لئوپلد رانكه، تئودرمامزن (10) و ياكوپ گريم (11) تدوين مي شدند، قرار گرفت. وي در 1860 مقاله اي درباره ي هرمنوتيك فريدريش شلايرماخر نوشت كه برنده ي جايزه شد، ‌و براي ويرايش نامه هاي شلايرماخر و نوشتن زندگينامه اش به كار فرا خوانده شد. در 1861 از دانشكده ي الهيات به دانشكده ي فلسفه انتقال يافت و سه سال بعد رساله ي خود را درباره ي علم اخلاق شلايرماخر به اتمام رساند (نوشته هاي گساملت (12)، ج ششم، ‌صص 1-55).
ديلتاي در حدود 1865 تحقيقات خود را درباره ي تفاوتهاي ميان علوم انساني و علوم طبيعي شروع كرد (همان، ج پنجم، صص 31-37). اين جستار با عنوان آشنايي با علوم انساني (13)، نخستين جلد اثر مهم اوست كه در 1883 انتشار يافت. ديلتاي در اين كتاب سعي دارد درباره ي تاريخ نظريه اي را بر اساس اصول فلسفي متقن به اثبات برساند. با آنكه وي دو پيش نويس از جلد دوم («پيش نويس ورتسلاو» (14)، 1880 و «پيش نويس برلين» (15)، ‌1893) را به رشته ي تحرير درآورد، هيچ كدام در دوران حياتش انتشار نيافتند (همان ج اول، صص 243-492). اين اثر را با يك سري مقاله، كه يكي از مهمترينشان عبارت بود از «انديشه هايي درباره ي روان شناسي توصيفي و تحليلي» (مندرج در روان شناسي توصيفي و درك تاريخي (16) صص 23-120) تكميل كردند. ديلتاي در اين مقاله استدلال مي كند كه ما فقط مي توانيم خودمان و ديگران را از دريچه ي توصيفهاي روان شناسانه درك كنيم. ديلتاي پس از 1893 كار مربوط به آشنايي با علوم انساني را متوقف كرد و ديگر هرگز آن را ادامه نداد.
ديلتاي بين 1896 و 1905 يك رشته مقالات تاريخي درباره ي لايبنيتس (17) و دوران وي، فردريك كبير (18) و عصر روشنگري آلماني، ‌و قرن هجدهم نوشت (نوشته هاي گساملت، ‌ج سوم). او همچنين تحقيقي در مورد شكل گيري عقايد و آراي هگل انجام داد (همان ج چهارم)، كه به وي كمك كرد تا به عقايد و آراي خاص خودش درباره ي معني (19) شكل دهد. در اواسط دوران زندگي، ‌مقاله «پيدايش هرمنوتيك» (20) را چاپ كرد، ‌نوشته اي كه وي در خلال آن خطوط كلي نگرش روش شناختي را كه در بقيه ي عمر خويش بر آن صحه گذاشت، ‌ترسيم كرد.(21) ديلتاي استدلال مي كرد كه درك خودمان و ديگران با توصيفهاي روان شناسانه شروع نمي شود، ‌بلكه با تفسير حالات انساني شروع مي شود. او در طي سالهاي پاياني زندگي اش، ‌نقشي را كه متنهاي اجتماعي‌ـ تاريخي در شكل گيري معني و تجربه ايفا كردند، ‌مورد بررسي قرار داد. نتيجه ي اين بررسي به كتاب تاريخ جهان علم و انديشه (22) منجر شد (1910)، كه به هنگام مرگش، ‌در اكتبر 1911، ‌ناتمام مانده بود.
اگر چه موضوع كتابهاي ديلتاي متنوع است. برنامه ي اصلي وي پي ريزي مباني علوم انساني بود، در حالي كه فلسفه ي انتقادي كانت به علوم طبيعي پرداخته بود. ديلتاي با نظر كانت مبني بر اينكه قلمرو تجربه به وسيله ي ذهن شكل مي گيرد، ‌موافق بود، ‌اما باور نداشت كه صور و مقولات ذهن عام و تغييرناپذيرند، ‌و صرفاً از طريق عقل مكشوف مي شوند (آشنايي با علوم انساني، ص 192). از ديدگاه ديلتاي تقريباً همه ي ارزشها، عاطفه ها، ‌افكارها، ‌و اعمال فرآورده هاي افراد خاصند كه در شرايط اجتماعي تاريخي مشخص زندگي مي كنند، ‌تحت تأثير افكار و عقايد محيط پيراموني خود قرار مي گيرند، و به وسيله ي محدوديتهاي عصر خود مقيد مي گردند. از اين رو، ‌كل شناخت، ‌در زندگي و نحوه ي گذران آن ريشه دارد (همان، ‌صص162، ‌500، ‌501). وي مي نويسد: «من» يك تماشاگر نيست كه جلو صحنه جهان مي نشيند بلكه خود، ‌كنش و واكنش است.»(23) منظور ديلتاي اين است كه ما شكل مي گيريم و در قبال ديگران و جهانمان واكنش نشان مي دهيم. از آنجا كه شرايط زندگي پيوسته در حال تغيير است، ‌پس عقل نمي تواند به عنوان مقدمه بحث، ‌دايمي، ‌ثابت و استوار در نظر گرفته شود. ديلتاي به شدت معتقد بود كه «نقطه ي شروع مطلق» وجود ندارد و ديگر اينكه «هر شروعي اختياري است» (نوشته هاي گساملت، پنجم، ‌ص cx؛ ج يكم، ‌ص 419).(24)
نظر ديلتاي راجع به كانت، ‌حالت كلي «مكتب تاريخي» فراهگلي را منعكس كرده است. نويسندگان پيرو اين «مكتب»، مانند لئوپلدرانكه، ‌فرانتس بوپ (25)، ‌ياكوب گريم، ‌اگوست بوئك، ‌تئودر مامزن، يوهان گوستاو درايزن و فريدريك كارل ساوينا (26)، اين مطلب را كه مجموعه اي از شناخت مطلق فراتر از تجربه وجود دارد كه مي تواند به وسيله ي عقل ناب مستقل قابل دسترس باشد، ‌انكار كرده اند. ديلتاي تشخيص پيروان مكتب تاريخي را در قبال جنبه ي تاريخي انسان به منزله ي يك «رهايي از خودآگاهي تاريخي» مي ستود، ‌اما تصور مي كرد كه انديشه هايشان به لحاظ فلسفي استحكام لازم را ندارد (نوشته هاي گساملت، ‌ج پنجم، ‌ص 11). (27) او خاطر نشان كرد كه اگر شخصي جنبه ي تاريخي نوع بشر را قبول كند، آن گاه چگونه من مي توانم، از چشم انداز محدوديت اجتماعي تاريخي ام، به شناخت معتبر و دعاوي صدق كه به ديگران ربط داشته باشد، ‌دست يابم؟ آيا هر شناختي مي تواند قطعي و حقيقي باشد؟ يا به نحوي كه وي آن را مطرح مي كند:
ما چگونه مي توانيم بر اين مشكل ناشي از قضاياي متقن تجربيات دروني كه همه جا بر دوش علوم انساني سنگيني مي كند، ‌فايق آييم؟ تجربياتي كه بي اندازه به طور خصوصي محدود، بي اندازه مبهم، بي اندازه متراكم، و در برابر تحليل مقاومند؟
(نوشته هاي گساملت، ج ششم، ص 107) (28)
ديلتاي براي پاسخ دادن به اين پرسش سعي كرد تا آنچه را به عنوان نقاط قوت مكتب كانت، مكتب هگل، و مكتب تاريخي تلقي مي كرد با هم تلفيق كند. (آشنايي با علوم انساني، ص49).
ديلتاي معتقد بود كه مشكل يافتن قطعيت را در مجموعه ي متنوع تجربيات انساني بايد در پرتو تأملي كلي تر درباره ي ماهيت علوم انساني (29) به منزله ي علومي متمايز از علوم طبيعي (30) بررسي كرد. وي مدعي بود براي همراهي فعال در روند تاريخي، ما مي توانيم با شرايط اجتماعي تاريخي مان، ‌از لحاظي كه براي كساني كه محيط طبيعي را بررسي مي كنند: غير قابل قبول است، ‌احساس نزديكي كنيم و آشنا شويم. ما مي توانيم جهان انساني را با قطعيتي بيشتر از جهان طبيعي درك كنيم، ‌زيرا كه جهان انساني محصول اعمال خود ماست (نوشته هاي گساملت، ‌ج يكم، ‌صص 36-7). (31) به عنوان مثال، ما از بررسي كردن تجربيات خاص خودمان مي توانيم دريابيم چه چيزي شبيه به اميد، ‌تنفر، ‌و ترس است، ‌اگر چه هرگز نمي توانيم بفهميم كه چه چيز به سياره اي كه در مدار خورشيد در حال چرخيدن است، شباهت دارد. در حالي كه دانشمندان علوم طبيعي بايد صرفاً ‌با توضيح دادن (32) درباره ي تجربياتشان از «بيرون» متقاعد گردند، دانشمندان علوم انساني مي توانند موضوع اصلي مربوط به كارشان را از «درون» دريابند. (33)
در مورد اينكه منظور و درك ديلتاي چيست، بحث بسيار شده است، اما برخي از شارحان ترجيح مي دهند از شرح دادن صرف نظر كنند. با اين وصف، همان طور كه ريكمن (34) نظر مي دهد، ‌من معتقدم كه منطقي آن است كه اين كلمه به عنوان روند شناخت كه ما در آن معني نشانه ها، ‌واژه ها، ‌شيوه هاي رفتار و غيره را در مي يابيم، تعريف شود.(35) اين شكل از شناخت براي انسانها امري عادي است و مستلزم هيچ گونه مهارت يا توانايي خاصي نيست. شناخت برخي از ارتباطات ممكن است مستلزم تلاش يا تجربه ي فوق العاده باشد، اما اين امر مربوط است به پيچيدگي آنچه قرار است مورد شناسايي قرار گيرد.
با اين همه، به اين مطالعه مي توان از راه بررسي آنچه ديلتاي «روان شناسي توصيفي» مي نامد، بسيار كمك كرد. ديلتاي از ديدگاه سنتي يا «توضيحي» (36) روان شناسي كه در آن زمان در آلمان رواج داشت، ناخشنود بود، ‌زيرا ديدگاه مزبور مي پنداشت كه هم افراد و هم پديده هاي ذهني، ‌مانند احساسات، ‌افكار، ‌و اميال از يكديگر مجزا هستند. وي مدعي بود كه روان شناسي بايد تجربيات دروني را با چنان روشي توصيف كند كه در آن به وحدت ذهني فرد و شرايط اجتماعي -تاريخي توجه شود. روان شناسي توصيفي، مانند همه ي انسانها، از اصول اخلاقي براي انسجام تجربه اش استفاده مي كند. اين «مقولات زندگي» (37)، آن گونه كه ديلتاي از آنها نام مي برد، كه همگي به جست و جوي، ‌براي معني و اطمينان خاطر كمك مي كند، ‌بر جنبه هاي مختلف تجربه مان تأثير مي گذارند. ديلتاي فهرستي از مقولات تدوين كرد، ‌اما آن را به دليل اينكه مقولات ديگري ممكن است از راه جست و جوي تجربي مكشوف گردند، ناتمام رها كرد. از ديدگاه ديلتاي، ‌مهمترين مقوله از آن «زمان بندي بودن» (38) بود. انسانها بر حسب طبيعت موجوداتي «زمانمند» هستند زيرا كه آنان اين نكته را با ملاك ارتباطات ميان گذشته، ‌حال و آينده تجربه مي كنند. به عبارت ديگر، آنان به حال از راه ارتباط دادن آن به تجربيات گذشته، و پيش بيني آينده بر حسب اميدها و آرمانها كه در خلال زمان شكل گرفته اند، واكنش نشان مي دهند. براي اينكه دريابيم كه انسانها زمان را چگونه تحمل مي كنند، ‌روان شناس به زندگينامه ها، ‌شاهد عيني علل رويدادها و خود -تأملات (39)، ‌و «عيني شده هاي ذهن» (40) كه ما را در خود محصور مي كنند، ‌توجه نشان مي دهد. «عيني شده هاي ذهن»، شكل ساختهاي جهان واقعيت مانند معماري، ‌مدلهاي لباس، ‌زبانها، ‌هنرها و غيره را توصيف مي كند، ‌كه بر اثر عقايد عواطف، ‌و آرمانهاي خاص تجسم پيدا كرده اند.(41)
اغلب اوقات شناخت، ‌روشن و بدون مشكل است. به عنوان مثال، موقعي كه يك خانم كتابدار انگشت اشاره اش را روي لبش مي گذارد، ‌كمترين تلاش لازم كه از سوي من انتظار مي رود، ‌اين است كه دريابم او به من دارد مي گويد كه ساكت باش. آنچه اين شناخت را امكان پذير مي سازد آداب و رسوم مشترك است. با وجود اين، ‌در ساير موارد نايل شدن به شناخت چندان آسان نيست: طرز بيانها ممكن است از يك پس زمينه ي تاريخي يا اجتماعي ناآشنا با ما مطرح شوند. مثلاً، محكم دست دادن شخص ممكن است علامت اداي احترام نباشد، ‌و تحقيق در مورد «رفتار چاپلوسانه» ممكن است هيچ ربطي به كساني كه ما به لحاظ اجتماعي غير قابل قبول تشخيص مي دهيم، ‌نداشته باشد. ديلتاي مدعي بود كه اين موارد نياز به تفسير دارند. تفسير عبارت است از روند يافتن معناي چيزي كه مستقيماً مفهوم نيست.
تفسير، يا به اصطلاح يونانيان باستان هرمنوتيك، ‌بنابر سنت به نقد تفسيري درباره ي متون يوناني -رومي و كتاب مقدس مي پردازد. با اين همه، هرمنوتيك به واسطه آثار شلاير ماخر كاربرد گسترده تري پيدا كرد. شلاير ماخر عقيده داشت كه دامنه ي هرمنوتيك به لحاظ منطقي مي تواند براي دربرداشتن چيزهايي مانند متنهاي ادبي، ‌مجموعه قوانين و اسناد تاريخي گسترش يابد. ديلتاي، كه مدتي طولاني از اوايل كار تحقيقي اش را صرف انديشه ها و پس زمينه ي روشنفكرانه شلايرماخر كرده بود، ‌اهميت اين تفسير گسترده تر را تشخيص داد. با وجود اين، ‌او معتقد بود كه اين روش مي تواند براي تفسير زندگي به طور كلي بيشتر گسترش يابد: به عبارت ديگر، ما مي توانيم حركات، ‌اعمال و غيره را چنان مطرح كنيم كه انگار آنها متنهايي بوده اند كه مورد تفسير قرار گرفته اند. ما با اتخاذ اين روش هم سوژه ي مورد تحقيقمان را مقيد مي كنيم و هم قواعد خاص خودمان را نشان مي دهيم. روش پيش گفته به ما امكان مي دهد تا از قواعد مشترك به عنوان پلي براي قواعد ناشناخته استفاده كنيم. از اين رو، ‌ديلتاي اصرار دارد كه شناخت ديگران مستلزم درك خويشتن است. و شناخت ديگران، ‌به نوبت، ‌درك خويشتن را افزايش مي دهد. وي مي نويسد: «شناخت عبارت است از كشف دوباره ي من در تو». (42) اين مناسبات مشترك و افشاسازي (43) خود و ديگري نمونه اي از عقيده ي ديلتاي در خصوص «چرخه ي هرمنوتيك» (44) است؛ در اين ارتباط دو سويه، ‌تجربه بر تفسير تأثير مي گذارد، و تفسير به نوبت بر تجربه اثر مي گذارد. اين حركت چرخشي مختص همه ي علوم انساني است.مثلاً از شناخت اعمال يك عامل تاريخي، يك شناخت از يك دوره يا عصر افزايش مي يابد، ‌و اين، به نوبت، ‌شناختمان را از اعمال فرد و غيره، افزايش مي دهد.
نظريات ديلتاي از سوي شماري از متفكران قرن بيستم اروپا از جمله سارتر (45)، هايدگر، (46) گادامر (47)، اورتگاگاست (48)، مانهايم (49)، ريكور (50)، ارون (51)، هرگهايمر (52)، ‌هابرماس (53)، ‌ادامه و تكامل يافته است. با وجود اين، عدم اعتماد عمومي در قبال عقايد و افكار اروپايي در دنياي انگليسي- امريكايي، حاكي از اين بوده است كه نظريات ديلتاي براي بسياري از دانشمندان عمدتاً ناشناخته اند. افزون بر اين، دشواري سبك وي و خصوصيت پراكنده ي نوشته هايش، ‌كار ترجمه ي بدون ابهام و تدوين گزينه اي تشريحي از آثارش را مشكل كرده است. به عنوان مثال، برخي از تاريخ نويسان عقيده دارند كه اصطلاحاتي مانند فهم و درك براي اينكه مفيد افتند، بسيار مبهمند. اصطلاح فهم و درك از سوي چند نسل از شارحان، از جمله وبر (54) ياسپر (55)، واك (56)، كالينگ وود، ‌برلين (57) مارتين، و گاردنر سخت مورد توجه قرار گرفت، ‌اما در مورد تفسير آن تا به هنگام چاپ مجدد مجموعه آثار او كه در بار دوم به هفت جلد بالغ گرديد، پيشرفت اندكي حاصل شد. (نوشته هاي گساملت، ‌1914-1990). چاپ اخير مجموعه آثار ديلتاي، ‌توأم با گزينه اي از سوي هاجز (58) و ريكمن، ‌باعث افزايش طبع و نشر آثاري به زبان انگليسي درباره ي عقايد و افكار وي گرديد. انتشار يك مجموعه ي شش جلدي از گزينه ها از سوي ماكريل و رودي (59) (1985)، گرايش نسبت به نظريات ديلتاي را تشديد كرد و زمينه را براي پاسخ به پرسشهاي دشواري كه قبلاً در نظر بود حل شوند، فراهم ساخت. همان طور كه ارمات (60) متذكر شده است، ‌به نظر مي رسد كه خود همان متفكري كه مسئله ي تفسير توجه او را جلب مي كند، در عين حال خود نيز يك مسئله ي اصلي درباره ي تفسير مطرح مي سازد. (61)

آثار مهم

Gesammelte Schriften, 20 vols. Gottingen: Vandenhoech & Ruprecht. 1914-90. Selected Works. 6] vols, trails, and ed. R. A. Makkreel and F. Rodi; vol. 1. Introduction to the Human Sciences;] vol. 4. Hermeneutics and the Study of History; vol. 5. Poetry and Experience, Princeton. N.l: Princeton University Press, 1985-.
Pattern and Meaning in History, trans. and ed. H. P. Rickman, New York: Harper & Brothers. 1961.
Descriptive Psychology and Historical Understanding, trans. and ed. R. M. Zaner and K. L. Heiges, The Hague: Martinus Nijhoff, 1977.

پي نوشت ها :

1. H. P. Rickman, Wilhelm Dilthey: Pioneer of the Human Studies, London: Paul Elek, 1979, p. 165.
2.Schleiermacher
3.Droysen
4.Leopold von Ranke
5.hermeneutic
6.Biebrich
7.Wiesbaden
8.Heidellberg
9.August Boeckh
10.Theodor Mommsen
11.Jakob Grimm
12.Gesammelte Schrifitin
13.Einleitung in die Geisteswissenschaften (trans. introduction to the Human Sciences)
14.Breslau Drafe
15.Berlin Draft
16.Descriptive Psychology and Historical Understanding
17.Leibniz
18.Frederick the Great
19.meaning
20.The Rise of Hermeneutics
21. 1 There has been quite a bit of discussion on the development and continuity of Dilthey’s thought. H. N. Tuttle focuses primarily on his later ideas (Wilhelm Dilthey’s Philosophy of Historical Understanding: a Critical Analysis, Leiden: E. J. Brill, 1969). T. Plantinga and H. Ineichen divide Dilthey’s scholarship into three periods (Historical Understanding in the Thought of Wilhelm Dilthey, Toronto: University of Toronto Press, 1980; Erkenntnistheorie und geschichtlichgesellschaftliche Welt: Diltheys Logik der Ceisteswissenshaften, Frankfurt am Main: Vittorio Klostermann, 1975). H. U. Lessing divides it into two periods (Die Idee einer Kritik der historischen Vernunft: Wilhelm Diltheys erkenntHistheoretisch -logisch - methodologische Crundelgunlg der Ceisteswissenshaften, Munich: Verlag Karl Alber, 1984). And R. A. Makkreel (Dilthey, Philosopher of theHuman Studies, Princeton, NJ: Princeton University Press, 1975); M. Ermath (Wilhelm Dilthey: the Critique of Historical Reason, Chicago, 1L: University of Chicago Press, 1978); H. P. Rickman (Dilthey Today: a Critical Appraisal of the Contemporary Relevance of his Work, New York: Greenwood. 1988); and J. Owensby (Dilthey and the Narrative of History, Ithaca, NY: Cornell University Press, 1994) argue for the continuity of Dilthey s thought.
22.Der Aufbau der geschichtlichen Welt in den Geistes wissenschaften.
23. As quoted in Ermath, Wilhelm Dilthey, p. 119.
24. C. R. Bambach, Heidegger, Dilthey and the Crisis of Historicisnt, Ithaca, NY: Cornell University Press, 1995, p. 134.
25.Franz Bopp
26.Freidrich Karl Savingny
27. Ibid., p. 138.
28. Ibid., p. 160.
29.Geisteswissenschaften
30.Naturwissenschaften
31. Dilthey’s suggestion that we can only really understand things that have been made by thehuman mind was probably inspired by Vico’s famous dictum ‘verum etfactumconvertuntur'. See H. Tuttle, ‘The Epistemological Status of the Cultural World in Vico and Dilthey', in G. Tagliacozzo and D. P. Verene (eds), Giambattista Vico's Science of Humanity, Baltimore. MD: Johns Hopkins University Press, 1976, pp. 241 -50; H. A. Hodges, ‘Vico and Dilthey', and H. P. Rickman, 'Vico and Dilthey’s Methodology of the Human Studies’, in G. Tagliacozzo (ed.), Giambattista Vico: an International Symposium, Baltimore, MD: Johns Hopkins University Press, 1969, pp. 439-56; and P. Gardiner, ‘Interpretation in History: Collingwood and Historical Understanding', in A. O'Hear (ed.), Verstehen and Humane Understanding, Royal Institute of Philosophy, Supplement 41, Cambridge: Cambridge University Press, 1997. pp. 109-19.
32.Erklären
33.Verstehen
34.Rickman
35. Rickman, Dilthey Today, p. 108.
36.explanatory
37.categories of life.
38.temporality
39.Self -reflections
40.Objectifications of mind
41. Although Dilthey borrowed the phrase ‘objectifications of mind' from Hegel, he made nometaphysical claims for the reality of these entities. We only retain talk of ‘societies', ‘nations' and 'eras', for instance, because they are a convenient aid to understanding individuals in their socio-historical perspectives. See H. P. Rickman. Pattern and Meaning in History. New York: Harper & Brothers. 1961. introduction.
42.Understanding is a rediscovery of the I in the Thou (Quoted in Rickman, Wilhelm Dilthey, p. 208.)
43.unravelling
44.hermeneutic circle
45.Sartre
46.Heidegger
47.Gadamer
48.Ortega y Gasset
49.Mannhein
50.Ricoeur
51.Aron
52.Horkheimer
53.Habermas
54.Weber
55.Jasper
56.Wach
57.Berlin
58.Hodyes
59.Makkreel and Rodi
60.Ermath
61. Ermath, Wilhelm Dilthey, p. 4.

منبع مقاله :
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.