مترجم: مريم اميراحمدي
اهميت اساسي شکل حقوقي و ارزش اجتماعي زناشويي در اين بود که اسلام، هم زمان ازدواج با چهار زن را اجازه مي داد(1) و در کنار آن نيز امکان ارتباط با کنيزان وجود داشت.(2) انواع زناشويي، به همان گونه عصر ساساني(3) و حتي زمان قبل از آن(به ويژه براي محافل ممتاز)، در ايران ميراثي قديمي بود، و در اسلام نيز مانعي برايش به وجود نيامد. البتّه اشخاص اعيان به علت وجود تعداد زياد زنان آزاد، براي مدتي طولاني محدوديت چهار نفر را حفظ نکردند(4) ابتدا موقعيت عصر بعدي بود که آنها را وادار به مراعات دستوراتي مطابق با قرآن کرد.(5)
به طور کلي نزد قبايل ابتدايي در نواحي کوهستاني جنوب درياي خزر، رسوم بومي و قديمي زناشويي، نظير آنکه ازدواج فقط در ميان افراد هم قبيله مجاز است (پايان قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي در ديلم)، (6) حفظ مي شد. اين نوع ازدواج شايد با نوع متداول آن در عصر ساساني، يعني ازدواج موروثي و قديمي با خويشاوندان(7) ارتباط داشت، که در اسلام، حداقل تا مرتبه ي خاصي ممنوع است.(ريشه کن کردن آن در ساير ولايات اين سرزمين، مانند سيستان، در قرن سوّم/ نهم و چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي مشکلات فوق العاده ايجاد کرد.)(8)
در اين مناطق که مردم آن در آن زمان هنوز به طور عمده زرتشتي بودند(طبرستان)(9)، ربودن زنان تا مدتها متداول بود، و بعد از آن به عنوان تعدي واقعي- و نه به صورت شکل سنتي آن- ادامه يافت.(10) (همچنين در آن زمان تجاوز حاکم به زنان، دختران و يا کنيزان رعايا به عنوان جنايتي تلقي و محکوم مي شد).(11) يکي از انواع فرعي ربودن زنان، به شکل اختياري و مرسوم آن، شايد اين بود که در مسابقه ي کشتي که هر جمعه در ديلم ترتيب مي يافت، به هر يک از برندگان مسابقه، اين اجازه داده مي شد که هر دختري را که مي خواهد انتخاب و با جلب موافقت پدر دختر(يعني به وسيله نشان دادن قابليت خود) با وي زناشويي کند، در حالي که تماس قبلي، مجازات مرگ به همراه خود داشت. (12) از آنجا، از همان زمان نيز گزارش شده است که زنان در اين سرزمين فقط شبها با حجاب خارج مي شدند.(13) و ظاهراً در زندگي روزمره، اصالت خانوادگي تنها به اعتبار نسب پدري ممکن بود نقش مهمي، داشته باشد. ارتباط اجتماعي خانواده هاي هم شأن، و نيز ازدواج خويشاوندي رجحان داشت. خواستگاري در طبرستان (در اصل، نه به آن حالت استثنايي ذکرشده در فوق) در آن زمان بدين صورت بود که داماد در حدود عصر در خانه پدر زن احتمالي حضور مي يافت و در کنار آتش صحبت خواستگاري مطرح مي کرد. بعد از توافق، عقد ازدواج بسته مي شد و آنگاه داماد شيشه آبي را که به همراه آورده بود به ديوار مي زد و مي شکست.(14)
محدوديت شديد ملّي در امر زناشويي، چيزي بود که اعراب نيز در آغاز مسلماً متوجه شده بودند. در سال 16هـ/637 م خليفه عمر براي نيروي اشغالگر در بين النهرين به وسيله آئين هاي مربوطه(حتي در مورد مسيحيان و يهوديان) سعي به اجراء آن کرد، (15) اما اين کوششها- مثل همه ي اين گونه موارد- طبعاً براي مدتي طولاني نتيجه بخش باقي نماند. حتي در سرزمين دور افتاده اي مانند طبرستان در سال 166هـ/783 م زنان محلي، که با اعراب ازدواج کرده بودند، در يک قيام از آنان جدا شدند و آنان را به هموطنانشان براي کشتن تحويل دادند.(16) ازدواج بين اعراب و ايرانيان مي بايستي بدين سبب به کرات اتفاق افتاده باشد. که- که مانند هميشه و همه جا- به زودي ازدواجها وسيله اي براي سياست شد. امکان ازدواج چند همسري به تحکيم اتحاد سياسي کمک مؤثر و فوق العاده اي مي کرد، (17) و تعداد ازدواجهاي سياسي را-که گاه صريحاً به عنوان «راحت ترين وسيله اطلاعاتي به منظور جلوگيري از جنگها» تلقي مي شد(18)-نمي توان ناديده گرفت.(19)
بدين وسيله ارتباطات بين اعراب و ايرانيان به وجود آمد، همان گونه که بين اتباع هر دو اين ملّت با ترکان پديد آمد. طبعاً سعي مي شد، تا آنجا که امکان داشت، هم طرازي نيز در نظر گرفته شود.(20) امّا شرايط سياسي حاکم شکست خورده اغلب ايجاب مي کرد که دختر خود را براي ازدواج به فاتح بدهد، در حالي که وي شخصاً به «دختر نوکران و غلامان» رضايت مي داد.(21)(درباره اختلاف مذهبي فقط گهگاه اغماض مي شد؛ (22) اغلب از افراد تاکنون «کافر»، گرويدن به اسلام خواسته مي شد).(23) اينکه آيا در اين گونه موارد حاکم، دختر يا خواهر يک حاکم ديگر را به حرم خود مي پذيرفت و يا اينکه تصميم گرفته مي شد که فرزندانشان با يکديگر ازدواج کنند(به کرات ازدواج متقابل: پسر و دختر يکي با دختر و پسر ديگري گزارش شده است)، کاملاً به شرايط موجود بستگي داشت و في نفسه نقشي بازي نمي کرد.- فقط به ندرت تشويق به چنين ازدواجهاي سياسي از جانب زني صورت مي گرفت.(24)
اين مناسبات، که در چهارچوب زندگي اجتماعي طبقات غيرحاکمه نيز نقش بازي مي کرد، مسلماً بدان وابسته بود که اصل ممنوعيت ازدواج با بيوه، همان گونه که هنوز ر ديلم در قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي وجود داشت، (25) به تدريج فراموش شود، (26) زيرا که اين نوع که بر اساس نيازهاي سياسي صورت مي گرفت، طبعاً خيلي زود نيز به هم مي خورد ( آنچه که در اسلام هيچ مشکلي ايجاد نمي کرد).(27) براي اينکه از ازدواج مجدد جلوگيري شود و بدان وسيله خطر جانشيني پسر مشترک(به وسيله همسر دوّم و احتمالاً فرزندان ازدواج دوم) برطرف گردد، سلطان سلجوقي، در حقيقت از آن ابايي نکرد که در بستر مرگ، فرمان قتل همسرش را بدهد.(28) برعکس، گاه نيز پيش مي آمد که زني، شوهرش را بکشد. تا قرباني تغييرات اوضاع سياسي نگردد.(29)
طلاق بسيار آسان انجام مي گرفت. همچنين نوعي از آن که به وسيله اهل تشيع شکل گرفته و به مرحله ي اجراء درآمده بود يعني ازدواج موقت(30)(متعه) به زودي در ايران رواج يافت، زيرا که بيشتر مي توانست شبيه پديده اي از عصر ساساني باشد.(31)
چنين شد که پيوند اخلاقي بين مرد و زن- به ويژه در اقشار«بالا» که در بين آنها، ملاحظات سياسي، و شبيه به آن نقشي ايفاء مي کرد- اغلب کاهش يافت. به وضوح و به عنوان يک استثناء گزارش شده است که ابوشجاع، پدر اولين سه برادر از آل بويه، از مرگ همسرش سخت متأثر بود و آشکارا آن را بيان مي داشت.(32) حتي در قابوس نامه در رابطه با اندرزهاي مربوط به انتخاب همسر، در هر حال از فهم و برتري دوشيزه بر زن بيوه سخن رفته است. توجه اصلي مي بايستي امّا بدان معطوف شود که زن از خانواده مرفهي باشد، و البتّه نبايد موقعيت او بالاتر از داماد باشد تا تقاضاهاي زيادي نداشته باشد. او مي بايستي خوب نگهداري شده، و از دنياي خارج عملاً بريده باشد. براي خدمت به وي، بايد حداکثر برده سياهي گمارده شود.(33)
علت از هم پاشيدگي بسياري از ازدواجها(همانطور که مورخان به کرات اذعان داشته اند) رواج فوق العاده هم جنس بازي قديمي و بومي(34)(لواط)(35) در ايران بود، که حتي از قرن اوّل تا پنجم هجري قمري/ هفتم تا يازدهم ميلادي همواره از آن گزارش شده است.(36) اين امر اغلب محرمانه نمي ماند؛ مردم به طور مختلف حتي اسامي «محبوبان» حاکم را مي دانستند (37) و يا اينکه اطلاع داشتند که تعداد زيادي از آنها را در اختيار دارد.(38) مسيحيان در ايران کوشش کردند که مخالف اين عيب اقدام کنند(در اقدامي که مثلاً نسطوريان مطران مرو در اين مورد انجام دادند)، (39) امّا اين بلا ريشه کن نشد و خيلي زود حتي در خراسان گريبان اعراب ساکن آن جا را گرفت، که بعدها در اواسط قرن دوّم هجري قمري/ هشتم ميلادي آن را به بين النهرين و از آنجا به ديگر مناطق آوردند.(40) حتي اين بليه به ترکان نيز منتقل شد.
همچنين روسپيگري نيز رواج داشت. سعي مي شد که آن را به وسيله فاحشه خانه ها تحت ضابطه درآورند، تا بدين ترتيب از آنها نيز(مانند فارس و خوزستان) ماليات اخذ شود.(41)
پي نوشت ها :
1. اين چنين از توضيحات اسلامي سوره4، آيه 4 برداشت مي شود.
2. از چند «ام ولد» در سال 126هـ/744 م در خراسان گزار شده است: طبري، تاريخ 2، ص 1861، 1933.
3. در مورد حقوق زناشويي در عصر ساساني رجوع کنيد به:
Christian Bartholomae: Die Frau im sassanidischen Recht, (Heidelberg 1924),s.10 und 14f(kultur und Sprache,Band V).
در مورد انواع مختلف زناشويي (همچنين «ازدواجهاي دسته جمعي») رجوع کنيد به طور مثال به:-.
George Buschan: Illustriete Völkerkunde,(Stuttgart 1922,Bd,I.s.)
4. اسپاهبذ طبرستان در حدود سال 138هـ/755م«در کوهستان»93 زن هر کدام در منزلي مجزا داشت براي سوگلي قصري در کنار دريا بنا شد. وي همچنين ديدارهاي نوبتي معين از آنان به عمل مي آورد: ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 115 و بعد.
5. همچنين محمود غزنوي در سال 420 هـ/1029م در مقابل مجدالدوله آل بويه در ري که بيش از 50 زن غير عقدي در اختيار داشت. مجدادلوله براي دفاع از اين موضوع، آن را «عادت نياکان خويش» قلمداد کرد: ابن اثير: الکامل، ج9، ص 128.
6. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 368 و بعد (رعايت نکردن اين فرمان مجازات مرگ داشت).
7. کريستنسن، ص 318 و بعد.
8. ابن خلدون/ چاپ ووستنفلد، ج2، ص 88.- رجوع کنيد به: Goldziher,Had,72.
9. حدودالعالم، ص 136(سال 372هـ/982م).
10. سال 599هـ/1203 م سلطان غوريان شهاب الدين، با زن ربوده شده برادرش(که خواننده بود) ازدواج کرد، که او بعداً طرد و تبعيد شد: ابن صاعد: طبقات الامم، ص 100.
11. ابن اثير: الکامل، ج4، ص 217(سال 92هـ/12-711م در خوارزم).- رجوع کنيد همچنين به: ابن اثير: الکامل، ج8، ص 61(سال 317هـ/929 م مردآويج).
12. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 369(سال 375هـ/985م).- و نيز: Inostrancev: Sas.et.115-126.
(با در نظر گرفتن ازدواج با محارم در ايران قديم و به طور کلي بين اقوام هند و ژرمن).
13. مقدسي: احسن التقاسيم،ص 370.
14. همان کتاب، ص 369 و بعد.
15. طبري: تاريخ1، ص 2374 و بعد-. Ceat III,787,Godlziher,Arab.129
16. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 126.
17. مثالهايي از عصر باستان ايران جمع آوري شده است: Nöldeke,Aufs 9,11,17.
18. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 113(سال 126هـ/744 م در خراسان).
19. طبري: تاريخ2، ص 1858، 1866(سال 157هـ/744م: خراسان)؛ طبري: تاريخ3، ص 137(سال 141هـ/59-758م طبرستان/خلفاء): ابن اثير: الکامل، ج8، ص 66(سال 318هـ/930 م سامانيان/ گورکان)؛ مسکويه: تجارب الامم، ج2، ص 8(سال 329هـ/41-940)= ابن اثير: الکامل، ج8، ص 127(سال 329هـ/941م: آل بويه/گورکان)؛ ابن اثير، الکامل، ج8، ص 207(سال 361هـ/972م: سامانيان/ آل بويه)؛ ج9، ص 46(خوارزم/ محمود غزنوي)؛ ص 65(محمود غزنوي/ قراخانيان)؛ ص 82(محمود غزنوي/ گورکان)؛ ص 131(سال 428هـ/38-1037م)؛ ص 171(سال 433هـ/42-1041)؛ص 184(سال 439هـ/48-1047م: سلجوقيان/ فارس)؛ ص 202(سال 444هـ/53-1052 م: برخلاف ميل زن!)؛ حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 11(سال 441هـ/1049م)؛ ص 12 و بعد= ابن اثير، الکامل، ج10، ص 49( سال 448هـ/57-1056 م: خليفه با شاهزاده اي سلجوقي ازدواج مي کند)؛ ابن اثير، الکامل، ج8، ص249= ابن خلدون/ العبر چاپ دسلن ج1 ص 250(قرن چهارم هـ/ دهم م؛ آل بويه- با وجود تشيع- و خلفاء؛ رجوع کنيد: KrymśkyjI 129)
محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 13(حدود سال 465هـ/1073 م قاورد کرماني)؛ راوندي: راحة الصدور، 205=دولتشاه: تذکره، ص 131(سال 512هـ/1118 م سنجر)؛ بنداري: زبدة النصرة، ص 222= راوندي: راحة الصدور، ص 236(سال 541هـ/1146م: سلجوقيان)؛ محمدبن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 128 و بعد(سال 581هـ/1185م: سلجوقيان).
20. رجوع کنيد به فرض ابن اثير: الکامل، ج8، ص 158(سال 337هـ/49-948م: سامانيان) و محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 27(حدود سال 504هـ/1110 م: کرمان).- و نيز نزد سامانيان: طبري: تاريخ1، ص 2879(حدود سال 29هـ/650م: يزدگرد سوّم).
21. حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 12 و بعد(سال 481هـ/89-1088م: سلطان کاشغر در مقابل ملک شاه).
22. Matth.121(آل ارسلان با شاهزاده اي ارمني ازدواج کرد).
23. Barthold,Vorl.88f,Barthold,Turk,286 (محمود غزنوي)
24. Urāda/ türk,II 256(سال 487هـ/1094م: بيوه ملک شاه)
حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 129( سال 584 هـ/1188 م: بيوه دو سلطان سلجوقي در مقابل يکي از مدعيان موفق).
25. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 370.-مقايسه کنيد با Schwarz VII857
26. بيهقي: تاريخ، ص 193 و بعد، 432، 537(بنابر موقعيت غزنويان/ قراخانيان)؛ حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 125(حدود سال 584هـ/1188م: سلجوقيان).
27. قتل يک زن، براي اينکه از او «رهايي» يابند، فقط به ندرت پيش آمده است: جويني: تاريخ جهانگشا، ج2، ص 73(سال 606هـ/10-1209م: مازندران).
28. Matth.297(البته به اين شخص ارمني، به سبب احساسات خصمانه اش نسبت به اسلام نمي توان اعتماد کرد)
29. ابن اثير: الکامل، ح11، ص 173 و بعد= بنداري: زبدة النصره، ص 295(حدود سال 555هـ/1160م: ملکشاه دوّم سلجوقي).
30. در نزد سنيان تغييراتي يافته است، رجوع کنيد به بخاري: الصحيح(ذکر محلها: w.Heffeningind der EI,III 836IKS چاپ شده همچنين توسط:
R [udolf Ernst] Brünnows: Arabischer Chestomathie,hrsg.von August Fischer,3.Aufl.Berlin 1924,s.164f.(porta linguarum orientalium XVI).
31. Barthold,Frau,14f.
32. ابن اثير: الکامل، ج8، ص 84(حدود سال 287هـ/900م).
33. قابوس نامه/ چاپ ديتز؛ ص 576-571.
34. همينطور نزد هياطله در قهستان(بلاذري، فتوح البلدان، ص 403). برعکس مي بايستي بر اساس گزارش آمينوس مارسلينوس، در زمان وي در ايران ناشناخته بوده باشد: Christ1.505
35. در قابوس نامه/ چاپ ديتز، ص 466 و بعد، به صورت نظري مورد بحث قرار گرفته است.(عشاق جانبي و غيره).
36. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 281(قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي، بخارا).
37. چهارمقاله، ص 36-34(براي محمود غزنوي)؛بنداري، زبدة النصره ص 265 و بعد(سنجر).
38. فهرستي براي سنجر: بنداري، زبدة النصره، 274-271؛ يکي از امراي محمود غزنوي: تاريخ بيقهي، به کوشش نفيسي، جلد اول(تهران 1319 شمسي/1940 ميلادي)، ص 300-295.(رجوع کنيد به: küprülü kay 432 mit Anm 1)-حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 127(حدود سال 584هـ/1188 م و بعد، يکي از اتابکان سلجوقي).
(مطران به اسلام گرويد و بعد از آن، به مسيحيت بهتان مي زد).
39. Bar Herbareus,Chron. eccl.III171f.(مطران به اسلام گرويد و بعد از آن، به مسيحيت بهتان مي زد)
40. kremer,C.G.II 130,kremer,Streifz 42,Mez337 mit Anm.6.
41. بيروني: ماللهند/ چاپ زاخو، ج2، ص 157.(لندن 1888). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 407، 441.-Schwarz II 46
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي(جلد دوم)، ترجمه ي مريم ميراحمدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم