مترجم: مريم اميراحمدي
کشاورزي (1) در آغاز قرون وسطي در ايران مانند امروز در سراسر مشرق زمين اساس حکومت و ستون اصلي موجوديت اقتصادي مردم را تشکيل مي داد. تنها يک زندگي واقعاً توسعه يافته صنعتي مي توانست در کنار آن- از ديد کلّي-اهميت مشابهي براي اقتصاد ملي داشته باشد.
درباره وضع کشت و زرع در آن زمان نمي توانيم تصوير صحيحي به دست دهيم، زيرا که گزارشهايي در اين باره (حتي به عنوان امور «روزمره») به ندرت باقي مانده است.(2) فقط از وجود خيش(3) و آسياي بادي در سيستان(4) و افغانستان(5)(يعني تنها در شرق) سخن گفته شده است. حفريات پراکنده اي که تاکنون انجام شده و کشف بعضي ابزار کشاورزي نظير آسياي دستي، غله کوب، ديگهاي فلزي و سفالي، کاسه و يراق اسب، (6) نيز تقريباً هيچ چيز را روشن نکرده است. در منابع به طور کلي نوعي کود دهي پيشرفته تأييد شده است.(7)
توجه به امور کشاورزي، با وجود اهميت اين شاخه از کسب و کار اغلب بسيار کم بوده است. از اين جهت بسيار قابل توجه بود که اگر فرمانده سپاهي سربازانش را از نابودي مزارع مانع مي شد(8) و يا حاکمي براي پيشرفت اقتصاد کوشش مي کرد. از اين نظر عبدالله بن طاهر(9) کارهاي ارزنده اي انجام داده است، و بعد از او نيز ملکشاه سلجوقي همواره براي مهاجرت مجدد به روستاهاي ويران شده و متروک کوشيد.(10)
البته شاخه اي از کشاورزي که براي اهالي شهرها نيز اهميت بسيار داشت. دائماً مورد توجه دولت از هر نظر قرار مي گرفت. آبياري: در مناطق ايران، در وهله ي اول نواحي شرقي آنهم فقط خوارزم(11) و فرغانه(12) داراي چنان وضعي بود که امکان داشت در آنها زمينهاي کشاورزي، به وسيله آبياري دقيق بارور باشد. عمليات حفر قنوات و آبياري مصنوعي(13) در طول قرنهاي بسياري تا امروز حفظ شده است و امروزه نيز از چنان اهميتي برخوردار است که «نظام فرغانه» حتي در اتحاد جماهير شوروي موقعيت خاصي را داراست.(14) حتي از جيحون(15) و مرغاب نزديک مرو در قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي، کانالهاي بسياري به وسيله «تقسيم کننده آب»(مقسّم الماء)(16) براي بالغ بر 10000 مالک با «پيمانه آب»(مستقه) منشعب کردند. باز و بسته کردن کانالها به وسيله تخته ها و لوله هاي کوچک که در ارتفاع معيني از سطح آب تعبيه شده بود، به طور خودکار انجام مي گرفت. نظارت آن برعهده مأمور ويژه اي بود که تعداد زيادي همکار در اختيار داشت(17). قنوات بسيار در خوزستان(اهواز)، (18) اسپهان، (19) فارس(دارابگرد)(20) و اصطخر(21) نيز وجود داشت، و اعراب در کرمان- با آب و هواي خشک آن- قناتهايي احداث کردند.(22)
همچنين در مورد ايجاد نظام آبياري، عبدالله بن طاهر(229-214/15 هـ/844-829/30م) (مذکور در سطور قبل)، فعالترين طاهريان بود که خدمات بزرگي انجام داد. طاهريان نيز مانند سامانيان گوشي شنوا و به ويژه دستي گشاده براي رفع احتياجات مردم داشتند.(23) و اين امر به طور قطع يکي از مهمترين دلايل شکوفايي چندين دهه در آن عصر و زمان بوده است. آنچه به طبع ناپسند بود، اين بود که عبدالله به فقهاي محلي دستور داد تا با همکاري فقهاي عراق در زمينه مناسبات آبياري، بر اساس موازين شرعي، مقرراتي وضع کنند. در اين مقررات هرگز مراعات سنتهاي محلي منطقه نشد؛ در کتاب «کتاب القنيه»(کتاب قنات) که در آن زمان موجود بود (امّا اکنون از بين رفته است)، ذکري از اين مقررات نشده است. اگر اين کتاب تا قرن پنجم هجري قمري/ يازدهم ميلادي به کار گرفته مي شده است، (24) بايد پذيرفت که اعمال مربوط به قنوات تا اين زمان بر اساس سنتهاي قديمي صورت مي گرفته و سپس نيز در عصر مغول ملاک کار، همان بوده است. (25)
احداث قنوات علاوه بر آن اهميتي اساسي براي تأمين آب آشاميدني شهر داشت. درست در طبرستان مرطوب از جانب حاکم در حدود سال 148هـ/765 م قناتي براي آب آشاميدني از کوهستان به داخل شهر(تميشه؟) احداث شد.(26) به ويژه در شهرهاي شمالي و شرقي ايران- نيشاپور، (27) قومس، (28) ري، (29) قم، (30) قزوين، (31)و بعد زرنگ، (32) شيراز، (33) و دارابگرد، (34)- کانالهاي آبي(قنات، جمع: قنّي؛ به فارسي ک(ـهـ)ريز و «جوي») وجود داشت. آب اغلب در زيرزمين در جريان بود (جريان روي زمين «شعب» خوانده مي شد)(35) و آب هر يک از منازل را تأمين مي کرد.(36) در سمرقند مجاري آب متشکل از لوله هاي سربي بود.(37)
توليدات کشاورزي با وجودي که قسمت اعظم سرزمين از صحاري و يا کوهستان تشکيل شده بود(و اکنون نيز چنين است)، بسيار گونان بود. در کنار آن حوزه وسيعي نيز وجود داشت که به علت زمينهاي خوب کشاورزيش معروف بود. مانند فرغانه، (38) نواحي اطراف سمرقند، (39) کش، (40) خوارزم، (41) ناحيه بلخ، (42) بادغيس، (43) هرات، (44) بخشي از سيستان(45) و کرمان، (46) طبرستان(47) و گيلان.(48)- با افزايش جمعيّت به ويژه در اثر تبديل جنگلها(49) به مزارع کشاورزي. توسعه يافت در خوارزم نيز با حرکت شنهاي روان و انبوه شدن آنها در بخش غربي و مياني به زمينهاي زراعي اضافه شد.(50)
فرآورده هاي اصلي
کشاورزي در اينجا، مانند همه جا شامل غلّات (به ويژه گندم و جو، (51) و در کرمان به علت کم آبي به خصوص ارزن)(52)- بود که در آسيا(53) آرد مي شد. در فرغانه(54)، طبرستان(55)، مازندران(56)، خوزستان(57)، و اصطخر(58) کشت برنج نيز(اغلب با آبياري مصنوعي) وجود داشت.منبع اصلي توليد روغن، زيتون بود که به ويژه در حوالي نيشاپور، (59)، گرگان، (60) ديلم، (61)را مهرمز(د)، (62) ارّجان(63) و فارس(64) کشت مي شد.
نيشکر در وهله ي اول در خوزستان(65) با شوش(66) و گندي شاپور، (67) علاوه بر آن هرمز، (68) کرمان(69) و بلخ کشت مي شد.(70)
شهرت قديمي ايران به واسطه ميوه هايش بود. هندوانه و خربزه (در خوزستان، (71) اردبيل، (72) ري، (73) مرو(74) و جيرفت کرمان(75)) و هلو (با نام پرسيکوم، که از کشورش ايران اخذ کرده بود)(در کاشان، (76) ري(77) و اسپهان (78)) در آن زمان نقش مهمي داشت. علاوه بر آن سيب و گلابي(در خوزستان، (79) شوشتر، (80) اصطخر، (81) کرمان، (82) جبال، (83) اسپهان، (84) ري، (85) قومس، (86) بسطام، (87) گرگان، (88) طبرستان، (89) باميان(90) و مرو الروذ)، (91) به (در اسپهان(92) و نيشاپور)، (93) انار(در حلوان، (94) خوزستان، (95) اسپهان، (96) حوالي دامغان (97) و در گرگان(98)) و نيز توت و انواع آن (در فارس(99)) وجود داشت. سرانجام اينها هم بايد ذکر شود: مرکبات (در خوزستان، (100) شوشتر، (101) شوش، (102) فارس، (103) جيرفت کرمان(104) ديلم، (105) گرکان(106) و بلخ (107)) و انگور(108) (در خوزستان، (109) شوشتر، (110) سابور در فارس، (111) جبال، (112) سيستان، (113)هرات، (114)زرنگ،(115)، بُست، (116) نيشاپور(117) و حوالي آن(118) نواحي مختلفي در خراسان، (119)بلخ(120) و ديلم. (121) گرگان، (122) مرو، (123) مرو الروذ، (124) کش، (125) در انتهاي مسير جيحون در خوارزم(126) و اسپيجاب).(127) انگور (علاوه بر تهيّه شراب)(128) به طور وسيعي براي تهيه کشمش به کار مي رفت. انجير نيز اهميت فوق العاده اي داشت (در حلوان، (129) فارس،(130)کوهستان، (131) حوالي نيشاپور، (132) ديلم (133) و گرگان)(134) و خرما(در وهله اوّل کرمان با هرمز، صادر کننده به سراسر ايران)(135)و بعد خوزستان، (136) رامهرمز(د)، (137) فارس، (138) طبسين در کوهستان، (139) سيستان، (140) اسپهان، (141) گرگان؛ (142)- در جبال «نخلها کوچک مي ماندند»).(143)(خرماهاي ريخته شده توسط باد، ديگر به مالک درخت تعلق نداشت، بلکه مستمندان اجازه داشتند که از روي زمين انهارا جمع کنند).(144)
علاوه بر آن به خصوص قابل ذکر است گردو(در خوزستان، (145) فارس، (146)- به ويژه حوالي اصطخر، (147)- کرمان، (148) کوهستان، (149) ري، (150) ديلم، (151) سمرقند، (152) فرغانه(153) و گوزکان(154))، بادام (در فارس(155) و ري(156))، فندق(در قم)(157) و ادويه، در زمره ي آن سير مورددلخواه (در حوالي نيشاپور(158) و طبرستان (159))، پسته (در قم، (160) طبس (161))، زيره (در هرمز(162) و کرمان (163)) و انقوزه (Asafoetida)(در مرو(164) و اندراب در خراسان).(165)
علاوه بر آن در کشت گياهان صنعتي مانند زعفران (در جبال، (166) نهاوند، (167) قم، (168) کوهستان، (169) اسپهان(170) و بست(171)، شاهدانه (همچنين براي تهيه ي ترياک) (در اسپهان)(172) کتان (در طبرستان، (173) مرو (174))، پنبه، نيل(توسط عضدالدوله آورده شد)(175)(در سير[ا]جان و مغون کرمان، (176) هرمز)، (177) ني در اهواز، (178) سوس(179) و ناحيه سابور فارس(180)) و توليدرنگ قرمز(در آذربايجان(181)) نيز کوتاهي نمي شد. در تهيه مواد عطري از پرورش بنفشه (در خوزستان(182))، گل سرخ(در شيراز و حوالي آن(183))، نيلوفر(در بلخ(184))، ياسمن، نرگس و نظاير آنها استفاده مي شد، که براي زيباکردن منظره(185) در باغها و پارکها نيز مورد استفاده قرار مي گرفت و درختان، به ويژه صنوبر(186) بر آنها سايه مي افکند.
پرورش گل هم زمان در خدمت پرورش زبنور عسل نيز بود، عسل و موم (187) به مقدار زيادي وجود داشت(در ارّجان، (188) طارم فارس، (189) اسپهان(190) و آذربايجان، (191) و همچنين در منطقه خزريها (192)).
درباره ي وضع حقوقي هر يک از کشاورزان اطلاعات بسيار مختصري داريم. آنچه ما راجع به مقرّرات قانوني در ايران، پس از استيلاي عرب بر اين سرزمين، مي دانيم، در اصل فقط شامل بين النهرين است که تا آن زمان جزو ايران بود. امّا مي توانيم، بپذيريم که مقررات قانوني در سرزمين اصلي ايران نيز، در اصل شبيه به بين النهرين اجراء مي شده است. بعدها مسلّم شد که اگر کشاورزان جزيه بپردازند و در زمره اهل ذمّه درآيند، (193) مي توانند در زمينهايي که مالک آن هستند، باقي بمانند. برعکس زمينهاي خاندان حکّام، زمينهاي آتشکده ها، قلاع، منطقه ذخيره ي آب و نيز خيابانهاي عمومي و جادّه پست مي بايستي در تملک دولت بوده باشد. ضبط املاک، شامل زمينهاي بزرگاني مي شد که با ساسانيان از کار برکنار شدند و نيز آن کشاورزاني که در سپاه ساساني بر ضد اعراب جنگيده بودند. اين قاعده ي اخيرالذکر البتّه طبق فرمان خليفه عمر (هم زمان با رهايي کشاورزان گردآوري شده) به سرعت ملغي گرديد. به محض اينکه دهقانان به نحوي خود را با حکام عرب موافق نشان دادند، همگي به «بازگشت به زمين» فراخوانده شدند. با سکوت تحمل مي شد که برخي زمينهاي رها شده به وسيله کشاورزان مجاور به زير شخم رَوَد، زيرا که به طور کلي کشت و زرع در مزارع، مشخصه اصلي، مالکيت زمين بود.
املاک خصوصي ساسانيان و زمينهاي عمومي، به هر حال، در تملک اعراب («الصوافي»= زمينهاي ضبط شده)(194) باقي ماند. از لحاظ قانوني مقرر شد که به بخشي از آن، به عنوان سهم غنائم(في)(195) بين سپاهيان(به ويژه در نبرد قادسيه و جلولاء )تقسيم شود. يک پنجم اموال دولتي نيز مي بايستي در دمشق(براي «خليفه» و يا «والي» محفوظ بماند.
يک چنين قاعده ي کلي نمي توانست دور از هرگونه برخورد باقي بماند، چرا که قبايل عرب- به ويژه در بين النهرين- کوششهايي نشان مي دادند که در زمينهاي تسخير شده، به خصوص در غرب دجله، (196) متوطن شدند تا بدين گونه مجدداً به صورت اتحاديه قبايل بسته متشکل گردند.(197) در خود ايران تشکيل مهاجرنشين ها از گذشته ي دور، فقط در مکانهاي معيني مانند قم و اينجا و آنجا در خراسان معمول بود.
مي توان فرض کرد که در اينجا مناسباتي شبيه به بين النهرين حاکم بوده است. بهرحال در اينجا مانند آنجا جمعيت روستايي اصولاً اسکان يافته بودند و حتي در بعضي نقاط، مثل خوارزم در قرن 2-1 هجري قمري/ 8-7 ميلادي به دهات و يا نواحي سکونت زمستاني(به ترکي بعدها «قشلاق» ناميده شد) نمي رفتند، بلکه در محوطه هاي مجزايي، که بدلايل امنيتي(در مقابل راهزنان استپ ها) محصور شده بود، باقي مي ماندند. (198)موقعيت حقوقي مردم روستا فقط بوسيله تغيير عوض مي شد. امور مالياتي در ابتدا بصورت قديم مي ماند و بعدها بمرور زمان خود را با احتياجات و نظريه هاي حقوقي جديد وفق مي داد.
بايد دانست که اصولاً اعراب به طور عمده به ترکيب اجتماعي ايران دست نزدند. الحاق سريع قشر رهبري اشرافزادگان کشور(دهکانان) به اسلام، براي ايران تحول بسيار مهمي را به دنبال داشت که اثرات آن به طور خلاصه ذکر شد. از تغيير اين وضعيت ما تا قرنها بعد هيچ اطلاعي در دست نداريم. فقط مي دانيم که بعدها اشخاصي مي توانستند زمين را بخرند و يا آن را بفروشند، (199) امکاني که مطمئناً به طور مستقيم با آرزوي عرب در مورد به دست آوردن زمين در سرزمينهاي متصرفه ارتباط داشت. تغييرات اساسي در وضعيت حقوقي روستائيان ابتدا توسط واگذاري املاک دولتي به عنوان تيول به وجود آمد. بدين طريق گرچه از آغاز، روستائيان جزو املاک تيولدار محسوب نمي شدند، امّا همواره در انجام خدمت به وي موظف بودند. ابتدا افزايش نياز مالي و مشکلات ديگر دولت- که در عصر آغازين سلجوقي، تبديل تيول اجاره اي به تيول ارثي را به دنبال داشت- عملاً روستائيان را به صورت برده هاي صاحب تيول درآورد. (200)
پي نوشت ها :
1. در زمينه توضيحات آماري اين بخش، به نقشه رجوع کنيد. خاطرنشان مي سازد که در محل دهات کوچکتر، که در منابع ذکري از آنها شده است، ولايات و مراکز کشاورزي در نزديکي آنها هم ذکر شده است. درباره کشاورزي به طور کلي و نيز مسأله آبياري رجوع کنيد به:
Mohammed Abdur Rahman Khan: Ibn-al-Awwāms kitāb al-Filahah,in der Isl. Cult.XXIv(1950).S.200-217,285-299.
2. همچنين توصيه هاي کشاورزي قابوس نامه/ چاپ ديتز، ص 817 و بعد، بسيار کوتاه است. jakubvsvkij,Mach61-64 فقط مي تواند توضيحاتي کاملاً کلي بدهد.
3. ياقوت: معجم البلدان، / چاپ پاريس(کتابشناسي شماره 50) ج1، ص86(در اینجا گزارش می شود که در اردبیل در زمین یخ زده با 8 گاو نر شخم می زدند).
4. حدودالعالم، ص 110- يا ممکن است که موضوع مربوط به دهانه هايي براي سردکردن منازل بوده باشد؟
5. ابن حوقل: المسالک و الممالک، ج1، ص 299؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 333.
6. Terenożkin: "Archeologiċeskie ravedki v Chroezme" in: Sovetskaja archeologija VI,1939,s.179
در اينجا توضيحات مربوط به شکل ابزار است. اين نوع اشيا همواره در آمل ساخته مي شده است: حدود العالم، ص 135.
7. Mez 428f
8. روذراوري: ذيل تجارب الامم، ص 288 و بعد، (بدر کرد، پسر حسنويه، سال 386هـ/966م)؛ دولتشاه: تذکره، ص 77(مسعود بن محمد سلجوقي، در حدود سال 125هـ/1130م).
9. ابن خلکان: وفيات الاعيان/gä، ج1، ص 262.-.krymśkyj I 39f.
10. Urada/ türk II 243.
11. Tolstov,chor.48-54.
وي معتقد است که نظم شبکه آبياري در اينجا، ابتدا با شورشهاي ابومسلم و مقنع به هم خورد.
12. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 271.
13. رجوع کنيد مفاتيح العلوم، ص 72-68، و علاوه برآن: Barthold ist,Oroṡund Mez 423f.
(تأسيسات آبياري چوبي). آبي که در کانالهاي ساخته شده ايرانيان به مصرف مي رسيد، (به عنوان آب خراج) براي آبياري زمينهاي خراج بود: Lökk,86.
اصول حقوق آب را ابويوسف کتاب الخراج در 58-53 بررسي کرده است (به ويژه فرات و دجله)، ماوردي: کتاب الاحکام السلطانيه، ص 322-313.
14. مقايسه کنيد با:
werner Leimbach: Die sowjetunion, Natur, Volk und Wirtschaft, (Stuttgart 1950),s.251f.(Sam-mlung kleine Länderkunden, hrsg.von W.Evers).-
M.A.Savickaja: Ukazatel' literatury po irrigaciimelioracii Sredne-Aziatskich respublik i Kazakstana,(Leningrad 1928)
(فهرست نوشته ها درباره آبياري و بهبود کشاورزي در جمهوريهاي آسياي ميانه و قزاقستان):
(Akademija Nauk SSSR. Materialy kommissijékspedicionnych issledovanij,Heft 1),(1853 Titel).-
مسأله آبياري به خصوص سواحل جيحون مورد بررسي قرار گرفته است.
(آبياري سواحل جيحون)، V.Zinserling(Cinzerling): Oroṡenie na Amu-Daré Moskau 1927,
M.R.Davidoskij: Zemli drevnego oroṡenija Karakalpakii i perspektivy ich osvoenija
(منطقه قديم آبياري کاراکال پاکين و نظرياتي درباره بهره برداري دوباره از آن). Maskau- Leningrad 1934.
15. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 292 و بعد.
16. توضيحاتي دقيق از نظام تقسيم آب را قمي به دست مي دهد: تاريخ قم، ص 53-43(قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي).
17. ابن حوقل: المسالک و الممالک، ج2، ص 436؛ ناصرخسرو: سفرنامه(ضميمه فرانسه).Anh.frz ص 270 و بعد.
18. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 411.
19. Schwarz v619.
20. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 428- و نيز مقايسه کنيد در اين مورد با: Mez 425.
21. مقدسي، احسن التقاسيم، ص 436.
22. بلاذري: فتوح البلدان، ص 392.
23. طبري: تاريخ3، ص 1326؛ عوفي طبق بارتولد: Barthold,Turk,213,Bar thold,Turk/ russ,183f
و خلاصه شده: Barthold,Oroš 15f در مورد نظريات قانوني آبياري رجوع کنيد به: يحيي بني آدمي القريشي: کتاب الخراج، ص 87-69 و Lökk,51.
24. گرديزي، زين الاخبار، ص 8: و بعد Barthold,Oroš 26f- درباره حقوق آبياري همچنين رجوع کنيد به: Lökk,51.
25. Barthold,Vorl.129.
26. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 115.
27. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 329؛ اصطخري، مسالک الممالک، ص 255؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، ج2، ص 433.
28. اصطخري: مسالک الممالک، ص 211.
29. اصطخري: مسالک الممالک، ص 208(علاوه بر اين منظور تکميل از نسخه هاي خطي ديگر BAGUV410).
30. فهرست کاملي از قناتهاي اين شهر را قمي ارائه مي دهد: تاريخ قم، ص 41، رجوع کنيد به: Lambton 589f(اظهارات مجزا از هم درباره تأسيسات و تقسيمات؛آب همه قناتها «وقف» بود و در اختيار عموم قرار مي گرفت.
31. ناصرخسرو: سفرنامه، ص 4 و مستوفي: تاريخ گزيده، ص 833.
32. اصطخري: مسالک الممالک، ص 241.
33. ابن بلخي: فارس نامه، ص 134-132.
34. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 428.
35. راه باريک کوهستاني، جوي کوهستاني، تنگه.
36. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 283.- همچنين قناتهايي با آب ناصاف و شور موجود بود (هم براي تدارک آب، و هم براي زهکشي زيرزميني)؛ قمي: تاريخ قم، ص 45(قم قرن چهارم هجري/ دهم ميلادي). و نيز: Lökk 120 f.و نيز:
C.G.Feilberg,"Qanāts,Iran's Subterranean irrigation Canals",in st og Vest,Afgandlinger tilegnede.. Arthur Christensen,(kopenhagen 1945),s.105-113.
و خيلي مختصر نيز در:
B.M.Trimidhi: Canalization in early Islam, S.30f.(in: ISl.Review XXXVIII/12,Dez,1950,S.28-31).
37. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 279- و رجوع کنيد به: Maxim,streck in EI,II 759f.
38. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 271، توضيحات آماري بعدي در وهله ي اول به عنوان تکمله و سند نقشه ها منظور شده است.
39. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 279.
40. مقدسي، ص 283.
41. مقدسي، ص 284.
42. مقدسي، ص 303.
43. مقدسي، ص 308.
44. مقدسي، ص 307.
45. اصطخري: مسالک الممالک، ص 247.
46. اصطخري، ص 162.
47. حدودالعالم، ص 134.
48. اصخطري، ص 201؛ حدودالعالم، ص 136 و بعد؛ ابن اثير: الکامل، ج8، ص 77.
49. از مناطق جنگلي به ندرت مي شويم، مثلاً نزديک مرند در آذربايجان؛ طبري: تاريخ3، ص 1381.(سال 234هـ/49-848م)؛ حوالي تبريز: مسکويه، تجارب الامم، ج2، ص 33(سال 329هـ/42-941م)؛ در ديلم، گيلان و طبرستان: اصطخري، مسالک الممالک، ص 205، 211؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، ج2، ص 377 و بعد، 381: حوالي اسپهان، که درختهايش براي برگزاري جشن سده زردشتيان به کار مي رفته است(سال 324 هـ/936م): مسکويه: تجارب الامم، ج1، ص 311؛ حوالي سمرقند: ابن اثير: الکامل، ج8، ص 41 (سال 310هـ/23-922 م). در مورد سدگ= جشن سده رجوع کنيد به:
JivanjiJamShedjiModi: The religious ceremonies and customs of the parsees,2 Aufl.(Bambay 1937),S.436.
50. ابن فضلان: سفرنامه، ص 114 و بعد. در ضميمه بند 13 الف نوشته هاي ديگري درباره اين مسأله): رجوع کنيد Grigorji Efimovič Grum-Gržimajlo: "Rost Pustyń i gibeĺ ýastbiščnych ugodij i kuĺturnych Zemeĺv Centraĺnoj Azii Za istoričeskij"
jhvdix(period"in den: IZV. Gos. Geografičeskogo ob-va LXV,5(1933),S.437-454
(نظري به مغولستان، به ويژه وضع آب و هواي آن)، ملاحظاتي درباره آن:
V.kazakevič in der Bibliografija Vostoka VII(1934),S.140-142.
51. غرچستان: حدودالعالم، ص 105؛ مناطق مختلف خراسان: حدودالعالم، ص 108، مرو: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 299؛ گرگان: ثعالبي، لطايف المعارف، ص 112 و بعد؛ سرخس: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 313؛ نيشاپور: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 318؛ بادغيس: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 308، زرنگ، مقدسي: احسن التقاسيم، ص 306؛ خوزستان: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 402؛ اصطخري: مسالک الممالک، ص 91؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، ص 173.
52. Mez 405.
53. تنها در قم اين نوعش يافت مي شد، سال 377هـ/987م: 51 عدد: قمي: تاريخ قم، ص 56-53.
54. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 271.
55. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 354، 358؛ اصطخري: مسالک الممالک، ص 40.
56. ابن حوقل: المسالک و الممالک، /چ2، ص 272؛
57. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 402.
58. مقدسي همان کتاب، ص 436.
59. مقدسي، همان کتاب، ص 318.
60. مقدسي، همان کتاب ص 357؛ اصطخري: مسالک الممالک، ص 213؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، ج2، ص 382.
61. مقدسي، همان کتاب، ص 353.
62. مقدسي، همان کتاب، ص 407.
63. ناصرخسرو: سفرنامه، ص 91.
64. مقدسي همان کتاب ص 420، 433، اصطخري همان کتاب ص 128؛ ابن حوقل همان کتاب ج1، ص 184.
65. ثعالبي: لطايف المعارف، ص 107- رجوع کنيد به:
Mez.410,Kremer,C.G.II283 Schwarz IV 424.
کشت نيشکر در آغاز عصر اسلامي در امتداد سواحل ايران معمول شده بود:
kremer,C.G.II 323,Pederson 85.
66. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 405.
67. مقدسي: همان کتاب، ص 405، 408: اصطخري: مسالک الممالک، ص 91.
68. اصطخري: همان کتاب، ص 167؛ ابن حوقل: المسالک والممالک، چ1، ص 32 و بعد.
69. حدودالعالم، ص 123.
70. اصطخري: همان کتاب، ص 280، ابن حوقل: همان کتاب، ص 451، حدودالعالم، ص 108.
71. مقدسي، همان کتاب، ص 414.-Schwarz IV 356.
72. ابن حوقل، همان کتاب، چ2، ص 335.
73. مقدسي، همان کتاب، ص 391، 396.
74. اصطخري، همان کتاب، ص 262.
75. مقدسي، همان کتاب، ص 465.-Schwarz III272-465.
76. مقدسي، همان کتاب، ص 390.
77. مقدسي، همان کتاب، ص 396.
78. ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156.-رجوع کنيد در اين باره به: Schwarz VII 879f.
79. مقدسي، همان کتاب، ص 402.
80. مقدسي، همان کتاب، ص 405.
81. مقدسي، همان کتاب، ص 436.
82. مقدسي، همان کتاب، ص 462، 465.
83. اصطخري، همان کتاب، ص 199، حدود العالم، ص 132.
84. مقدسي، همان کتاب، ص 389.
85. مقدسي، همان کتاب، ص 385.
86. مقدسي، همان کتاب، ص 353.
87. مقدسي، همان کتاب، ص 356.
88. مقدسي، همان کتاب، ص 357.
89. اصطخري، همان کتاب، ص 211.
90. اصطخري، همان کتاب، ص 280.
91. حدودالعالم، ص 105. همچنين بُست و غزنه: ثعالبي، لطايف المعارف، ص 121، 123.
92. ابن حوقل: المسالک و المالک، ص 364: ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156.
93. مقدسي، همان کتاب، ص 316.
94. اصطخري، همان کتاب، ص 200.
95. مقدسي: همان کتاب، ص 402.
96. ابن رسته: همان کتاب، ص 156.
97. ناصرخسرو: سفرنامه، ص 5.
98. مقدسي، همان کتاب، ص 357.
99. مقدسي، همان کتاب، ص 420.
100. مقدسي، همان کتاب، ص 402.
101. مقدسي، همان کتاب، ص 405؛ ناصرخسرو، همان کتاب، ص 91.
102. ابن حوقل، همان کتاب، چ1، ص 175: حدودالعالم، ص 130.
103. ابن حوقل، همان کتاب، چ1، ص 184.
104. مقدسي، همان کتاب، ص 465.
105. مقدسي، همان کتاب، ص 353؛ حدودالعالم، ص 135.
106. مقدسي، همان کتاب، ص 354، 357؛ بيهقي: تاريخ، ص 461؛ ثعالبي، همان کتاب، ص 113.
107. اصطخري، همان کتاب، ص 280؛ حدودالعالم، ص 108.
108. درباره محلهاي مختلف کشت انگور در کشور رجوع کنيد به: Mez 406f.
منطقه گسترده تاکهاي وحشي در غرب گرجستان (نزديک درياي سياه)، و نيز در ارمنستان از تِرِک تا طالش و کوهستانهاي آن، و در شرق گيلان تا ترکستان واقع بود. رجوع کنيد به:
Viktor Hehn: Kulturpflanzen und Haustiere in ihrem Übergang aus A sien nach Griechenland und Italien sowie in das übrige Europe,7. Aufl,hrsg.von Otto Schrader und Adolf Engler,(Berlin1902),s.87f.
109. مقدسي، همان کتاب، ص 402.
110. مقدسي، همان کتاب، ص 405
111. مقدسي، همان کتاب، ص 433، رجوع کنيد به: حدودالعالم، ص 127.
112. اصطخري، همان کتاب، ص 244/48؛ ابن حوقل، همان کتاب، چ1، ص 318.
113. ترکيبي از اين نامها نزد: Schwarz VII881f.
114. مقدسي، همان کتاب، ص 306- انگورهاي هرات به ويژه خوب بود: مقدسي، همان کتاب، ص 326: حدودالعالم، ص 104.
115. مقدسي، همان کتاب، ص 306.
116. مقدسي، همان کتاب، ص 304؛ اصطخري، همان کتاب، ص 245.
117. مقدسي، همان کتاب، ص 316.
118. مقدسي، همان کتاب، ص 318.
119. حدودالعالم، ص 104 و بعد.
120. اصطخري، همان کتاب، ص 287 و بعد.
121. مقدسي، همان کتاب، ص 353؛ اصطخري، همان کتاب، ص 208؛ ابن حوقل، همان کتاب، ص 379.
122. مقدسي، همان کتاب، ص 275؛ ثعالبي لطايف المعارف، ص 113.
123. مقدسي، همان کتاب، ص 299.
124. اصطخري، همان کتاب، ص 270.
125. مقدسي، همان کتاب، ص 283.
126. مقدسي، همان کتاب، ص 289.
127. مقدسي، همان کتاب، ص 275.
128. رجوع کنيد به مبحث: «شراب» در کتاب حاضر.
129. اصطخري، همان کتاب، ص 200.
130. مقدسي، همان کتاب، ص 424.
131. مقدسي، همان کتاب، ص 389.
132. مقدسي، همان کتاب، ص 318.
133. مقدسي، همان کتاب، ص 353.
134. مقدسي، همان کتاب، ص 354؛ 357؛ اصطخري، همان کتاب 213؛ ابن حوقل، همان کتاب، ص 382.
135. مقدسي، همان کتاب، ص 459، 463؛ 469؛ اصطخري، همان کتاب، ص 162، 166؛ ابن حوقل، همان کتاب، ص 140، 312؛ حدودالعالم، ص 125؛ يعقوبي: کتاب البلدان، خ، ص 286.- و رجوع کنيد به: Mez409 Schwarz III 271.
136. اصطخري، همان کتاب، ص 91، 94: ابن حوقل، همان کتاب، چ2، ص 254، 257.
137. مقدسي، همان کتاب، ص 407.
138. مقدسي، همان کتاب، ص 420 و بعد، ص 424؛ ابن حوقل، همان کتاب چ1، ص 184؛ يعقوبي: کتاب البلدان، ص 362؛ اصطخري، همان کتاب، ص 128.
139. اصطخري، همان کتاب، ص 284.
140. حدودالعالم، ص 110.
141. ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156.
142. مقدسي، همان کتاب، ص 354؛ اصطخري، ص 213؛ ابن حوقل، همان کتاب، ص 382؛ يعقوبي، همان کتاب، ص 277.
143. اصطخري، همان کتاب، ص 201؛ ابن حوقل، همان کتاب، ص 370، حدودالعالم، ص 132.
144. اصطخري، همان کتاب، ص 167؛ حدودالعالم، ص 124.
145. اصطخري، همان کتاب، ص 91؛ ابن حوقل، همان کتاب، چ2، ص 254.
146. مقدسي، همان کتاب، ص 420؛ ابن حوقل، همان کتاب، چ1، ص 184.
147. مقدسي، همان کتاب، ص 437.
148. مقدسي، همان کتاب، ص 459.
149. مقدسي، همان کتاب، ص 389.
150. مقدسي، همان جا.
151. اصطخري، همان کتاب، ص 208؛ ابن حوقل، همان کتاب، ص 379.
152. مقدسي، همان کتاب، ص 279.
153. مقدسي، همان کتاب، ص 271.
154. اصطخري، همان کتاب، ص 270.
155. مقدسي، همان کتاب، ص 420.
156. مقدسي، همان کتاب، ص 393.
157. اصطخري، همان کتاب، 200.
158. مقدسي، همان کتاب، ص 319.
159. مقدسي، همان کتاب، ص 354، 359.
160. اصطخري، همان کتاب، ص 200.
161. ناصرخسرو: سفرنامه، ص 95.
162. اصطخري، همان کتاب، ص 167؛ ابن حوقل، همان کتاب، چ1، ص 32.
163. حدودالعالم، ص 123.
164. حدودالعالم، ص 105.
165. حدودالعالم، ص 108، 110.
166. اصطخري، همان کتاب، ص 199 حدود العالم، ص 132.- Schwarz VII869-871.
167. مقدسي، همان کتاب، ص 393.
168. حدودالعالم، ص 133؛ ابن عبد ربّه: عقدالفريد، ج3، ص 258.
169. مقدسي، همان کتاب، ص 384.
170. ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 157، ثعالبي، لطايف المعارف، ص 110.
171. حدودالعالم، ص 111- سرزمين اصلي صدور زعفران جبال بود:
Karabacek Nadelmalerei 52f,Mez 412.
172. ابن رسته، همان کتاب، ص 157.
173. مقدسي، همان کتاب، ص 354.
174. حدودالعالم، ص 105
175. ابن اثير، الکامل، ج8، ص 518.
176. مقدسي، همان کتاب، ص 465 و بعد.
177. اصطخري، همان کتاب، 167؛ ابن حوقل، همان کتاب، چ1، ص 32 و بعد.
178. اصطخري، همان کتاب، ص 90.
179. مقدسي، همان کتاب، ص 405.
180. مقدسي، همان کتاب، ص 433.
181. حدودالعالم، ص 142.
182. مقدسي، همان کتاب، ص 414.
183. مقدسي، همان کتاب، ص 432.
184. اصطخري، همان کتاب، ص 280؛ ابن حوقل، همان کتاب، چ2، ص 451؛ حدودالعالم، ص 108.
185. Pedersen85.
186. رجوع کنيد به: بيهقي: تاريخ ص 345 پائين صفحه و نيز صفحه 346 و بعد. و نيز مينياتورهاي زيادي از باغهاي ايراني در نسخه هاي خطي.
187. آذربايجان: حدودالعالم، ص 142.
188. ابن حوقل، همان کتاب، چ1، ص 177.
189. کتاب الاغاني قاهره، ج6، ص 271، z.5-7 مقدسي: احسن التقاسيم، ص 429.
190. ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 157، ثعالبي، لطايف المعارف، ص 110.
191. حدودالعالم، ص 143.
192. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 355.
193. موضوع در اينجا مربوط به مسيحيان و پيروان فرقه شيطان پرستان (که مسلمانان آنان را «صابي» مي خواندند) است. با زردشتيان دقيقاً همينطور رفتار مي شده است.
194. ابويوسف: کتاب الخراج، ص 22-16 و به ويژه 20 و بعد- و نيز رجوع کنيد به:
ستون دست راست Dozy,Suppl,1838
195. ماوردي: کتاب الاحکام السلطانيه، ص 245-217؛ ابويوسف؛ کتاب الخراج، ص 13-10-Lökk 38-72.
196. در آغاز خريد زمين در شرق دجله، بين حلوان و قادسيه ممنوع بود: طبري، تاريخ 1، ص 2471.
197. طبري: تاريخ1، ص 2371 و بعد، 2427، 69-2467، 2539 و بعد: گزارشهاي فوق العاده متعدد و يکدست که- درست به علت تعارضي که بعدها بين آنها از يک طرف، و عرف حقوقي و ساختار حقوقي اسلامي از طرف ديگر تشخيص مي دهيم- مي توانيم روي هم رفته به اصالت و خاص بودن آنها يقين کنيم. اين گزارشهاي همچنين با آنچه ما در مصر از پاپيروسها به عنوان اسناد اصلي برداشت کرده ايم، تطبيق مي کند.
198. Terenožkim 178.
تراکم مهاجرت به خوارزم را S.L.Volin مورد بررسي قرار داده است:
im: Vestnik drevnej istorii 1941/I.S.(درباره تاريخ قديم خوارزم)، "S.L.Volin: "K istorii drevnego chorezma"193f.
199. تاريخ سيستان، ص 176، 17(سال 200هـ/19-815 م و يا 206هـ/821 م در سيستان).
200. سياست نامه، فصل 5-UZ.62.
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي(جلد دوم)، ترجمه ي مريم ميراحمدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم