بزرگان، دست به دامان امامان (ع)

مهم ترين عامل موفقيت، توجه زياد به خداوند متعال و اهتمام به زيارات و توجه و توسل به ائمه اطهار عليهم السلام مخصوصاً حضرت بقية الله الاعظم است. همين توسلات آدمي را در تحصيل علم و كسب اخلاص و تهذيب نفس و ترك
يکشنبه، 8 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بزرگان، دست به دامان امامان (ع)
 بزرگان، دست به دامان امامان (ع)

 

نويسنده: رضا مختاري




 

بخش ششم

مهم ترين عامل موفقيت، توجه زياد به خداوند متعال و اهتمام به زيارات و توجه و توسل به ائمه اطهار عليهم السلام مخصوصاً حضرت بقية الله الاعظم است. همين توسلات آدمي را در تحصيل علم و كسب اخلاص و تهذيب نفس و ترك گناهان، فراوان ياري مي دهد. رمز موفقيت امام خميني قدس سره هم توجه و علاقه و توسل بسيار ايشان به معصومين عليهم السلام بود.
و اكنون نمونه هايي از اين توجهات و توسلات:

امام خميني

در تمام مدت اقامت ايشان در نجف اشرف، جز در موارد استثنايي، برنامه ي زيارت هر شبه ي ايشان ترك نشد. در اغلب ايام زيارتي، در كنار قبر امام حسين عليه السلام بودند و دهه ي عاشورا هر روز زيارت عاشوراي معروف را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن مي خواندند. به تهجد و سحرخيزي، فراوان اهميت مي داد و در ماه رمضان در هواي 50 درجه گرماي نجف، با آن سن و سال و ضعف مفرط، روزه مي گرفت و تا نماز مغرب و عشا را همراه با نوافل به جا نمي آورد، افطار نمي كرد.
در كتاب نهضت امام خميني
آمده است:
اكنون نيز در نجف اشرف، برنامه ي ويژه ي ايشان در امر زيارت، عبادات و اعمال مستحب، هيچ گاه ترك نمي گردد. در اين سال هايي كه مقيم نجف است در زمستان و تابستان، در شب هاي باراني و سرد مرتب سر ساعت سه (سه ساعت بعد از غروب) در حرم مطهر حضرت امام علي بن ابي طالب عليه السلام حضور دارد و جزء در موارد استثنايي كه كسالت و بيماري داشته و يا در شهر حكومت نظامي بوده يا به كربلا مي رفته است اين برنامه ي ايشان ترك نشده است.(1)
فرزند امام مي گويد: شبي در عراق كودتا شد و امور و مرور را قدغن كردند، موقع زيارت، امام نبودند، رفتم پشت بام، ديدم ايشان رو به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مشغول زيارت هستند.
علاقه امام به اهل بيت عليهم السلام وصف ناشدني است. امام عاشق آنها بود عاشقي كه تا صداي « يا حسين» بلند مي شود بي اختيار اشك مي ريزد. امام با اين كه در برابر مصيبت ها صابر بود و حتي در برابر مشكلاتي چون شهادت حاج آقا مصطفي اشك نريخت؛ اما به مجرد اين كه يك روضه خوان مي گفت: « السلام عليك يا اباعبدالله» قطرات اشك از ديدگانش فرو مي چكيد.
روزي كه شهادت حضرت فاطمه عليها السلام بود از امام تقاضا شد كه در جمع برادران دفتر كه به همين مناسبت جلسه اي در اتاق خود امام تشكيل داده بودند، حاضر شوند. امام آمدند و نشستند. به مجرد اين كه يكي از برادران دفتر، شروع به خواندن مصيبت كردند، امام با صداي بلند گريه كردند كه ايشان براي ملاحظه حال امام، مصيبت را كوتاه كردند و قطرات اشك همچونه دانه هاي مرواريد بر گونه هايشان فرو مي غلتيد.

علامه اميني

از ويژگي هاي علامه اميني صاحب الغدير، عشق و ولاي كامل او بود به آل محمد عليهم السلام عشقي زبانزد و مشهور، كه مي توان گفت الغدير نيز اثري از آثار اين عشق بيكران است، و از اين ميان كششي داشت ويژه به شنيدن و تأمل در مصائب حضرت امام حسين عليه السلام و اصحاب او. و بس حماسه وار و دردخيز، با صداي بلند بر مصائب آل محمد عليهم السلام مي گريست و بسيار اتفاق مي افتاد كه اهل منبر و نوحه خوانان و ديگر حاضران و مستمعان، از مشاهده ي انقلاب حال او به هنگام ذكر مصيبت، منقلب مي شدند و چونان خود او از سر درد مي گريستند. راستي در محفلي كه او بود و ذكر مصائب آل محمد عليهم السلام مي رفت، مي گفتي يكي از آل محمد خود در آن محفل حاضر است. اين حالت هنگامي بيشتر اوج مي گرفت كه گوينده مصيبت، به نام حضرت فاطمه ي زهرا عليها السلام مي رسيد. اينجا بود كه خون در رگ هاي پيشاني او متراكم مي شد و گونه هايش افروخته مي گشت و چونان كسي كه از ظلمي بر ناموس او رفته است، در برابرش سخن گويند، از چشمانش همراه اشك بي امان، شعله ي آتش بيرون مي زد.(2)

وحيد بهبهاني

وحيد بهبهاني زماني كه براي زيارت به حرم سيدالشهدا عليه السلام مشرف مي شد، اول آستان كفش كَنِ آن جناب را مي بوسيد و روي مبارك و محاسن شريف خود را بدان مي ماليد. پس از آن، با خضوع و خشوع و رقت قلب به اندرون حرم مشرف مي شد و زيارت مي كرد و در مصيبت حضرت امام حسين عليه السلام كمال احترام را مراعات مي فرمود.(3)

ميرزامحمدتقي شيرازي

در منزل ميرزا محمد تقي شيرازي در كربلا دهه ي عاشورا روضه خواني بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم سيدالشهدا و حضرت ابي الفضل عليهما السلام مي رفتند و عزاداري مي كردند. عادت ميرزا اين بود كه هر روز در اتاق خود زيارت عاشورا مي خواند، سپس پايين مي آمد و در مجلس عزا شركت مي كرد. يكي از بزرگان مي گويد: روزي ديدم پيش از وقت پايين آمدن، ناگاه ميرزا با حالت غيرعادي و پريشان و نالان از پله هاي غرفه به زير آمد و داخل مجلس شد و فرمود: « امروز بايد از مصيبت عطش حضرت سيدالشهدا بگوييد و عزاداري كنيد». اهل مجلس منقلب و بعضي بيهوش شدند. سپس با همان حالت به اتفاق ميرزا به صحن و حرم مقدس مشرف شديم. گويا ميرزا به اين تذكر مأمور شده بود. (4)

شيخ محمدجواد بلاغي

اين عالم بزرگ و كوشا علاقه ي زيادي به اهل بيت رسالت و مكتب تشيع به خصوص امام حسين عليه السلام داشت.
هنگامي كه برخي از علماي وهابي به خراب كردن قبور أئمه ي بقيع عليهم السلام فتوا دادند دو رساله در رد و ابطال فتواي آنان نوشت و منتشر كرد و به مناسبت وقوع اين حادثه اسفناك با سرودن قصيده اي اعتراض و خشم خود و مسلمانان را از اين كار اعلام كرد. دوراني كه احتمال مي رفت از فتواي برخي از علماي بزرگ شيعه بر ضد مراسم عزاداري و سوگواري امام حسين عليه السلام و احياي امر اهل بيت، سوء استفاده شود، شخصاً در خيابان ها در دسته ها و مواكب عزاداري شركت كرد و مردم را راهنمايي كرد.(5)

روضه خواني قبل از تدريس

آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حائري رحمه الله دستور مي دادند قبل از تدريس قدري مصيبت حضرت سيدالشهدا عليه السلام بخوانند و سپس درس را شروع مي كردند. ايشان حتي پس از رسيدن به مرجعيت، در خيابان ها در دسته هاي سينه زني و عزاداري اباعبدالله عليه السلام شركت مي كرد. و به سان مردم عادي در عزاي آن حضرت بر سر و سينه مي زد. هنگامي كه يكي از نزديكانش دليل اين توجه و توسل و شيفتگي فوق العاده را مي پرسد، در جواب مي گويد:« من هر چه دارم از آن حضرت دارم». و سپس ماجراي نجات يافتن خود از مرگ را به شفاعت آن حضرت شرح مي دهد.(6)

ميرحامد حسين هندي

شيخ آقا بزرگ تهراني در شرح احوال مرحوم ميرحامد حسين مي نويسد: ميرزامحمد تهراني عسكري از قول سيدحسين يزدي، خطيب حائري، برايم نقل كرد كه سيد حسين يزدي گفت: من مي دانستم كه ميرحامد حسين، توان و طاقت شنيدن مصيبت هاي دردناك جدش امام حسين و اهل بيت او عليهم السلام را ندارد. از اين رو، مصائب در حضورش خوانده نمي شد. از قضا، روزي در لكهنو در حالي كه بر فراز منبر بودم، داخل حسينيه شد؛ ولي من متوجه ورودش نشدم و طبق معمول مصيبتي خواندم. ناگهان ديدم صداي مردم بلند شد كه مي گفتند: « بس است، بس است، ديگر نخوان!» در شگفت شدم و پس از گذشت لحظه اي فهميدم كه بر اثر مصيبت خواندن من سيد از هوش رفته است.(7)

محدث نوري

شيخ آقا بزرگ تهراني رحمه الله در شرح زندگي استاد بزرگ خود مرحوم حاج ميرزا حسين نوري رحمه الله مي نويسد:
از سنت هايي كه شيخ ما در سال هاي اقامت خودا در عتبات پايه گذاري و رايج كرد، پياده روي از نجف به كربلا براي زيارت سيدالشهداعليه السلام بود. پياده روي به كربلا در دوران شيخ انصاري شيوه و روش بزرگان و اخيار رايج بود؛ ولي پس از چندي ترك شد و از نشانه هاي فقر و تنگدستي و از ويژگي هاي انسان هاي كم مايه شمرده مي شد.
استاد ما چون وضع را بدين منوال ديد، بدين شيوه ي خدا پسندانه همت گماشت و به آن ملتزم گشت و در عيد اضحي براي حمل اثاث و بار سفر حيوان كرايه مي كرد؛ ولي خود و يارانش پياده راه مي پيمودند و طبعاً به دليل ضعف مزاج نمي توانست مسافت از نجف تا كربلا را با گذراندن يك شب- چنان كه مرسوم آن روزگار بود- طي كند، از اين رو سه شب را در راه مي گذراند.
بر اثر اين اقدام در سال هاي دوم و سوم، رغبت مردم صالح به اين امر افزون گشت و ديگر عار محسوب نمي شد. به طوري كه در برخي سال ها، تعداد چادرها و خيمه هاي راهپيمايان به سي عدد مي رسيد و هر چادر تعلق داشت به بيست تا سي نفر. و بدين گونه اين سنت والا، معمول و مرسوم گشت.
محدث نوري هيچ گاه بدون وضو نمي خوابيد و شب ها جزء اندكي بيدار بود. حدود دو ساعت پيش از طلوع فجر بر مي خاست، وضو مي گرفت و ساعتي قبل از سپيده دم به حرم مطهر مي رفت و در سمت سر مبارك مي ايستاد و شروع مي كرد به زيارت و تهجد تا طلوع فجر. پس از آن با گروهي از خواص و ياران خود كه از عباد و اوتاد بودند، نماز جماعت مي خواند و در پي آن مشغول تعقيب نماز مي شد و اندكي قبل از برآمدن آفتاب به منزل بر مي گشت و به كتاب خانه اش مي رفت و مشغول كارهاي علمي مي شد؛ ولي در روزهاي جمعه روشي ديگر داشت؛ يعني پس از بازگشت از حرم، برخي كتب مصيبت و موعظه را مطالعه مي كرد تا پس از آن در مجلسي كه هر روز جمعه در منزلش برقرار مي شد، منبر رود و آن مطالب را براي مردم بازگو كند. به قدري به ائمه شيفتگي داشت كه آن گاه كه بر فراز منبر مصيبت مي خواند، باران اشك محاسنش را خيس مي كرد. پس از پايان يافتن مجلس روضه و موعظه، به انجام دادن مستحبات و وظايف روز جمعه مشغول مي شد. عصر جمعه هم به كارهاي علمي دست نمي زد؛ بلكه به حرم مشرف مي شد و تا غروب ادعيه ماثور را مي خواند و اعمال عصر جمعه را انجام مي داد.
اين برنامه منظم و هميشگي استاد تا هنگام وفات بود.(8)

علامه طباطبائي

از جمله صفات اين مرد بزرگ روحاني، علاقه فراوان او به خاندان پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله بود و فعاليت هاي شبانه روزي علمي، او را از توسل و عرض ادب به پيشگاه مقام رسالت و ولايت باز نمي داشت و موفقيت خويش را مرهون همين توسلات مي دانست.(9)
يكي از شاگردان علامه مي نويسد:
حضرت استاد علاقه و شيفتگي خاصي به ائمه طاهرين داشت. وقتي نام يكي از آنان برده مي شد، اظهار تواضع و ادب در سيمايشان مشهود مي شد و از امام زمان -أرواحنا فداه- تجليل خاصي داشت و مقام و منزلت آنان و حضرت رسول الله و صديقه ي كبري عليهم السلام را فوق تصور مي دانست و يك نحو خضوع و خشوع واقعي و وجداني به آنها داشت و مقامشان را ملكوتي مي دانست.(10)
شب هاي ماه رمضان در جاهايي كه مجالس روضه بود شركت مي كرد و غالباً در مجلس روضه و مرثيه ي روزهاي جمعه شركت و گاهي با تمام وجود گريه مي كرد، به طوري كه بدنش مي لرزيد و از چشم هاي درشت و جذابش اشك سرازير مي شد و بي گمان بسياري از موفقيت هايش مولود همين خصلت بود. دلباختگي، شيفتگي و علاقه ي وي به خاندان پيغمبر تا حدي بود كه كتاب و علم را در مواردي كه مصيبت و مرثيه و امثال آن بود، يك سره به يك سو مي نهاد.
شب هاي ماه مبارك رمضان تا صبح بيدار و مشغول عبادت و نوشتن بود و بعد از عبادات سحر هنگام طلوع آفتاب تا ظهر را به استراحت مي پرداخت. اين خصلت شيفتگي به خاندان عصمت در بسياري از شاگردان ايشان آگاهانه و يا ناخودآگاه وجود دارد.(11)

صدر المتألهين

اين فيلسوف بزرگ هنگامي كه در كهک اقامت داشت و به بررسي مسائل فلسفي مي پرداخت؛ گهگاه از كهک به قم مي آمد و براي حل مشكلات علمي از روح مقدس حضرت معصومه عليها السلام استمداد مي جست.

استشفا به آثار امامان عليهم السلام

محدث قمي رحمه الله مي نويسد:
سيد نعمت الله جزائري چون در اوايل تحصيل قادر بر تهيه چراغ براي مطالعه نبود، از نور مهتاب استفاده مي كرد و بر اثر كثرت مطالعه و نوشتن، چشمش ضعيف و كم نور شد. از اين رو تربت سيدالشهدائ و ساير ائمه عليها السلام را به چشم خود مي كشيد و از بركت آن تربت ها روشني ديده اش افزون مي گشت.
محدث قمي اضافه مي كند: اين موضوع ابداً جاي شگفتي نيست، زيرا دميري و ديگران نقل كرده اند كه افعي وقتي كور مي شود، چشمانش را به گياهي مي مالد و بر اثر آن، دوباره بينا مي شود. وقتي خداوند متعال در آن گياه اين خاصيت را قرار داده است، چه عجب كه در تربت فرزند پيغمبر صلي الله عليه و اله چنين اثري وجود داشته باشد؟!
ايشان مي افزايد: اين احقر نيز هر گاه به سبب زياد نوشتن چشمم ضعف پيدا مي كند، تبرك مي جويم به تراب مراقد أئمه عليهم السلام و گاه گاهي به مس كتابت احاديث و اخبار، و بحمدالله چشمم در نهايت روشني است و اميدوارم كه ان شاء الله در دنيا و آخرت چشمم به بركات ايشان روشن باشد. (12)
اية الله بروجردي قدس سره نيز فرموده اند:
دوراني كه در بروجرد بودم، چشمانم كم نور شده بود و به شدت درد مي كرد، تا اين كه روز عاشورا هنگامي كه دسته هاي عزاداري در شهر به راه افتاده بود، مقداري گِل از روي سر يكي از بچه هاي عزادار دسته - كه به علامت عزاداري گِل به سر خود ماليده بود- برداشتم و به چشمان خود كشيدم. در نتيجه چشمانم ديد و نور خود را بازيافت و دردش تمام شد. ايشان تا آخر عمر هيچ گاه به عينك نيازي نداشت.

زيارت عاشورا

نوه ي شيخ انصاري

در شرح احوال مرحوم شيخ مرتضي نوه ي شيخ انصاري آورده اند:
از جمله عاداتش خواندن زيارت عاشورا بود. هر روز دوبار صبح و عصر آن را مي خواند و بر آن بسيار مواظبت مي كرد. بعد از وفاتش كسي او را در خواب ديد و از احوالش پرسش كرد. در جواب سه مرتبه فرمود: « عاشورا».(13)
فقيه زاهد شيخ جواب عرب- كه مرجع تقليد گروهي از شيعيان عراق بوده - شب 26 ماه صفر 1336 ق در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائيل عليه السلام را مي بيند. پس از سلام از او مي پرسد از كجا مي آيي؟
- از شيراز، روح ميرزا ابراهيم محلاتي را قبض كردم.
- روح او در عالم برزخ در چه حالي است؟
- در بهترين حالات و در بهترين باغ هاي برزخ. خداوند هزار فرشته در اختيار او نهاده است كه فرمان او را مي برند.
- بر اثر چه كاري به چنين مقامي رسيده است؟
- خواندن زيارت عاشورا.
شيخ جواد عرب فرداي آن شب به منزل آية الله ميرزا محمد تقي شيرازي، مي رود و چون خواب خود را بر ميرزا نقل مي كند، ايشان مي گريند. سبب گريه را مي پرسند. مي گويد: « ميرزاي محلاتي از دنيا رفت و استوانه ي فقه بود.» گفتند: شيخ خوابي ديده و واقعيت آن معلوم نيست. ميرزا مي فرمايد: « خواب است اما خواب ايشان است نه خواب افراد عادي». فرداي آن روز تلگراف درگذشت ميرزاي محلاتي از شيراز به نجف مخابره شد و صدق رؤياي شيخ آشكار گشت.(14)

شهيد قدوسي

شهيد قدوسي رحمه الله به خاندان عصمت و طهارت عشق مي ورزيد و به زيارت جامعه و عاشورا، و توسل به خاندان پيغمبر و شركت در جلسات روضه و سوگواري حضرت سيدالشهداء عليه السلام مقيد بود.
يكي از دوستان مرحوم قدوسي مي نويسد:
... ظاهراً ايشان به زيارت عاشورا مواظبت داشت. چون موقعي كه دادستان كل بود، من در خواب ديدم كه بر اثر خواندن زيارت عاشورا به ايشان علوم خاصي داده شده است. وقتي به ايشان عرض كردم، متأثر شد و گفت: « مدتي است توفيق پيدا نكرده ام». و اين بر اثر كثرت كارش در دادستاني بود، و آن كارها را اولي مي دانست.(15)

چهل روز زيارت عاشورا

عالم آگاه و متقي آيه الله آقانجفي قوچاني، ضمن خاطرات دوران طلبگي خود در اصفهان مي نويسد:
بعد از آمدن به شهر، شبي در خواب ديدم صورت مرگ را به شكل حيواني به بزرگي گوساله ي يك ساله، و سه چهار بچه ي او نيز عقب او كه در هوا سير مي كنند و از خودش كوچك ترند و در بين مسيرشان در هوا از روي منزل ما كه در قوچان بود گذشتند. فقط يكي از بچه هاي او روي ديوار منزل ما نشست.
من به پدرم نوشتم كه حال خود را براي من بنويسد كه حواسم از طرف شما اسوده نيست. هنوز كاغذ من به ايشان نرسيده، نوشته پدرم رسيد كه عيالش مرحومه شده است و نوشته بود كه قرض دوازده تومان كه ده سال قبل از اين جهت سفر عتبات قرض نموده بودم به واسطه ي نزول [ربا] رسيده به هشتاد تومان. و تمام دارايي پدرم هشتاد تومان نمي شد. من بنا گذاشتم كه چهل روز زيارت عاشورا روي بام مسجد شاه ‍[اصفهان] بخوانم و سه حاجت در نظر داشتم. يكي قرض پدر ادا شود و يكي مغفرت و ديگري علم زياد و درجه ي اجتهاد؛ پيش از ظهر شروع مي كردم و هنوز ظهر نشده تمام مي شد. از اول تا به آخر دو ساعت طول مي كشد. چهل روز تمام شد. يك ماه نگذشت كه پدرم نوشته بود كه قرض مرا موسي بن جعفر عليه السلام ادا كرده. من به او نوشتم بلكه سيد الشهدا ادا كرد و كلهم نُورٌ و احَدٌ...
و چون اين زيارت عاشورا به زودي مؤثر شد كه بر حسب اسباب ظاهري غير ممكن بود، قوي دل شده در ماه محرم و صفر جهت مطلبي كه اهم مطالب بود در نظرم، چهل روز زيارت عاشورا روي بام مسجد شاه خواندم. با اهتمام تمام و كمال احتياط به اين معنا كه در آن دو ساعت همه ي را رو به قبله، سرپا در مقابل آفتاب ايستاده بودم تا تمام مي شد. چهل روز ختم ما تمام شد، بعد از آن خوابي ديدم كه مطلب برآورده شده است... .(16)
آقا نجفي قوچاني رحمه الله در تاريخ 1318ق در بيست و سه سالگي به نجف مشرف مي شود و شيوه ي طلاب نجف اشرف در آن دوران را اين گونه شرح مي دهد:
در هر سالي زيارت اربعين، نيمه رجب، نيمه شعبان و عرفه از واجبات من و نوع طلاب نجف بود كه به كربلا مي رفتند و اول رجب، عيد فطر و عاشورا از مستحبات كه گاهي مي رفتند و گاهي نمي رفتند. در عاشورا كه نمي رفتند علتش اين بود كه نوعاً خصوص عاشورا، عزاداري و سوگواري در نجف بهتر و با واقعيت تر و با حال تر بود. لهذا در نجف مي ماندند و از آن جا زيارت مي كردند ... .(17)

پي نوشت ها :

1. بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج1، ص 29.
2. حماسه ي غدير، ص 298.
3. قصص العلماء، ص 202.
4. داستانهاي شگفت، ص 323، داستان شماره 148.
5. مجله ي مشكوة، شماره ي 1، ص 126-128.
6. گنجينه ي دانشمندان، ج1، ص302.
7. نقباء البشر، ( از طبقات اعلام الشيعه) ج1، ص349-350.
8. همان، ج2، ص546-548.
9. يادنامه ي علامه طباطبائي، ص 37-38.
10. مهرتابان، ص56، بخش نخست.
11.يادنامه ي علامه طباطبائي، ص172-174.
12. الفوائد الرضويه، ص 695.
13. زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص 377.
14. داستانهاي شگفت، ص 273-274. داستان شماره ي 114. داستان تشرف سيد رشتي به خدمت امام عصر-عجل الله فرجه- كه آن حضرت سه مرتبه خواندن زيارت عاشورا و جامعه را سفارش فرموده اند- در مفاتيح الجنان (ص 550-552، فصل زيارات جامعه) نقل شده است.
15. يادنامه ي شهيد قدوسي، ص49.
16. سياحت شرق، ص 204-207، با تلخيص و اندكي تغيير.
17. همان، ص 390.

منبع مقاله :
مختاري، رضا، (1386)، گزيده سيماي فرزانگان، قم: بوستان کتاب، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.