ايلغار در اصفهان

اختلافات مذهبي داخلي در اصفهان سده‌هاي هفتم و هشتم هجري، به زودي به سقوط اصفهان انجاميد. درست است كه اصفهانيان در اين دوره، يكسره اهل سنت بودند، اما درگيري‌هاي پيروان مذاهب حنفي و شافعي، چنان در اين شهر ريشه
سه‌شنبه، 10 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ايلغار در اصفهان
ايلغار در اصفهان

 

نویسنده: آناهيتا فرهادي (1)
منبع:راسخون




 
باسم الرحمن
نگاهي به تاريخ اصفهان زير سيطره‌ي مغولان و تيموريان

چكيده

اختلافات مذهبي داخلي در اصفهان سده‌هاي هفتم و هشتم هجري، به زودي به سقوط اصفهان انجاميد. درست است كه اصفهانيان در اين دوره، يكسره اهل سنت بودند، اما درگيري‌هاي پيروان مذاهب حنفي و شافعي، چنان در اين شهر ريشه دوانده بود كه جايي براي يكپارچگي در برابر دشمن باقي نمي‌گذاشت. اين درگيري‌ها به زودي سبب سقوط اصفهان در جريان هجوم مغولان شد. با حمله‌ي مغول، اصفهان از رونق و آباداني سال‌هاي سلجوقي و خوارزمشاهي‌اش دور شد. با اين همه، ايلخانان تا حد امكان نتايج ويرانگر اين تازش را جبران كردند. همين روند ويراني و جبران، در سده‌ي بعد نيز تكرار شد. اين بار، تاتارها زير فرمان تيمور لنگ به اصفهان يورش آورده و اين شهر را ويران كردند، اما گوركانيان كه جانشينان اين مهاجمان صحرانورد بودند، كوشيدند نتايج مصيبت‌بار اين تازش را جبران كنند. اين مقاله، به وضعيت اصفهان در اين دوره‌ي جغرافيايي مي‌پردازد و مي‌كوشد تصويري از چهره‌ي شهر در اين دوره به دست دهد.

كليدواژگان

مغولان، ايلخانان، اصفهان، تيموريان، تيمور لنگ، گوركاني، تاتار، ياقوت حموي، ابن ربوه، كله منار.

ايلغار در اصفهان

آغاز سده‌ي هفتم، با آغاز تازش مغولان پيوند خورده است. البته در فاصله‌ي سال‌هاي 616 هجري که ايلغار مغول آغاز شد تا سال 633 هجري، اصفهان از حمله مغولان در امان ماند. موج نخست هجوم مغولان از 616 ه. ق با فتح مرزهاي شمال شرقي خوارزمشاهيان توسط دويست‌هزار سپاهي آغاز شد، و موج دوم به سال 626 ه. ق در عصر «اوگتاي قاآن» ـ پسر و جانشين چنگيز ـ رخ داد و تا 639 ه. ق به طول انجاميد. در اين موج دوم، مغولان به اصفهان يورش بردند؛ اگرچه فتح اصفهان براي ايشان، جز در سايه‌ي اختلافات مذهبي داخلي امکان‌پذير نشد.
در اين برهه‌ي تاريخي، صاعديان که سني‌هاي حنفي بودند و خجنديان که از فرقه‌ي شافعي به شمار مي‌رفتند، درگير اختلافاتي شدند که اين اختلافات، نهايتاً به فتح اصفهان انجاميد. واپسين تيشه را آل خجند بر ريشه‌ي اصفهان زدند که بيرون از دروازه‌ي شهر با مغولان قرار گذاشتند به شرط کشتار حنفيان آل صاعد، دروازه‌ي شهر را خواهند گشود. چنين نيز شد، دروازه اصفهان را گشودند؛ اما مغولان پيروان حنفي و شافعي را يکجا از دم تيغ گذراندند. (آل‌داود؛ 697 :1 :1369) کمال‌الدين اسماعيل، قتل‌عام اصفهانيان را به سال 633 ه. ق ديده است. البته دو سال بعد از اين قتل‌عام، خود کمال‌الدين نيز کشته مي‌شود. از آنجا که ايلخانان مغول، اصفهان را به عنوان پايتخت خود انتخاب نکردند، اين شهر در دوره‌ي ايلخاني نقش مهمي را ايفاء نمي‌کند.

چهره‌ي اصفهان در اين دوره

ياقوت حموي نويسنده‌ي «معجم‌البلدان»، فرهنگ بزرگ جغرافيائي جهان اسلام است. تقريباً تمامي آنچه درباره‌ي اصفهان در اين دايره‌المعارف جغرافيايي مي‌توان يافت، اقتباسي از ديگر کتاب‌هاي جغرافيايي، و غير جغرافيايي همچون سمعاني است که پيش از او نوشته شده بود. به نظر نمي‌رسد که خود ياقوت به اصفهان سفر کرده باشد، و از اين رو نمي‌توان از وي انتظار گزارش دست اولي داشت. گزارش ياقوت از تاريخ گسترش شهري اصفهان، مجمل و جامع است. او مي‌نويسد: (ياقوت حموي؛ 260 :1 : 1380)
«شهر اصفهان، در گذشته در جاي «جي» بود که اکنون به «شهرستان» و «مدينه» شناخته مي‌شود. هنگامي که بخت‌النصر بيت‌المقدس را بگرفت، مردم جهود آن جا را اسير کرده، به اصفهان آورد. ايشان، براي خود در کنار «جي» قلعه‌اي ساختند که به «يهوديه» شناخته شد و با گذشت روزگار، «جي» ويران شد و جز اندکي از آن نماند و «يهوديه» آباد شد. پس، شهر اصفهان امروزين [= سده‌ي هفتم] همان «يهوديه» است.»
ياقوت صفات بدي به اصفهانيان مي‌دهد، که البته اين صفات را از قول ديگران به ساکنان اين شهر نسبت داده است؛ براي نمونه، از زبان يکي از جهانگردان مي‌گويد: «در هيچ شهر به اندازه‌ي اصفهان زناکار و روسپي نيافتم.» يا در باب خساست اصفهانيان مي‌گويد: «از ويژگي هواي آن جاست که آدمي را کنس مي‌سازد» و به صاحب بن عباد نسبت مي‌دهد که گفته است: «هرکس نيازي دارد، پيش از آن که به اصفهان درآيم، از من بخواهد که چون بدان جا درآيم، خستي مرا فرا مي‌گيرد که در جاي ديگر آن را در خود نمي‌يابم.»
زکريا بن محمد بن محمود قزويني (682-600 ه.ق.) نيز در همين سده، البته با اختلاف زماني پس از ياقوت حموي، در کتاب «آثار البلاد و اخبار العباد»، ضمن تشريح اوصاف ساير شهرها، به ذکر اوصاف اصفهان هم مي‌پردازد. کتاب، اصلاً به زبان عربي بوده و در سال 1268، جهانگير ميرزا قاجار آن را به فارسي ترجمه کرده است. راجع به جغرافياي طبيعي، فقط به اين بسنده کرده که از آثار هواي خوب اصفهان، آن است که سيب يک سال تازه مي‌ماند و گندم و گوشت، دير خراب مي‌شوند.
در باب فرهنگ و صنعت نيز گزارش قزويني نکات قابل تأملي دارد؛ وي مي‌نويسد: «صنعتگر بسيار خوب در آن ولايت به هم رسد... ارباب علوم از مجتهدين و منجمين و اطباء، به خصوص شعراء، در آن شهر اکثر از شهرهاي ديگر بوده است.» او در ادامه براي نمونه، نام کساني چون جمال‌الدين عبدالرزاق، کمال‌الدين اسماعيل، ابوالفرج اصفهاني و چندين نفر ديگر را نام برده که همگي منسوب به اصفهان مي‌باشند. نويسنده، سپس با ذکر سخن و داستان صاحب بن عبّاد، دوباره بر اين افسانه تأکيد کرده که «گويند که اهل اصفهان، لئيم و بخيل باشند». پس حکاياتي چند بر اين افزوده است. (قزويني؛ 358 :1373)
درگيري مذهبي که از سده‌ي چهارم کليد خورده بود، در اين سده به اوج خود مي‌رسد. ياقوت حموي نوشته است: «امروز اين شهر رو به ويراني است. فتنه و آشوب ميان شافعيان و حنفيان و جنگ‌هاي پي در پي ميان ايشان، بخش‌هايي از اين شهر را ويران کرده است. هر گروهي که پيروز مي‌شوند، محلت ديگري را ويران کرده، به آتش مي‌کشند و هيچ چيز جلوگير ايشان نيست. کم‌تر دولتي مي‌تواند در آنجا بماند و به آبادي آن پردازد.» (ياقوت حموي؛ 261 :1 :1380)
زکريا قزويني نيز در همين زمينه سخن مي‌گويد. به روايت او، ضمن يکي از درگيري‌هاي مذهبي بين شافعيان و حنفيان، حافظ ابونُعَيم از مشايخ شهر گرفتار صدمه مي‌شود؛ و به قول قزويني، «مردم اصفهان بر او تعصب ورزيدند و از جامع براندند». سرانجام در نتيجه‌ي همين کشمکش‌هاي مذهبي، سلطان محمود غزنوي کشتاري در مسجد جامع به راه انداخت. (قزويني؛ 357 :1373)

ايلخانان و آباد شدن اصفهان

پس از يک دوره‌ي خون‌ريزي، دوره‌ي تازه‌اي در حکومت ايلخاني مغول آغاز شد. ايلخاناني مانند غازان خان و سلطان محمد اولجايتو به آباداني قلمرو خود همت گماشتند. آثار اين دوره‌ي تازه در قرن هشتم هجري و هم‌زمان با حکومت سلطان محمد اولجايتو بر اصفهان نيز نمودار شد. با اين حال چيزي نگذشت که اولجايتو و از پي او سلطان ابوسعيد بهادرخان يکي پس از ديگري رفتند. دوران فروپاشي ايلخانان، سرآغاز يک دوره‌ي فترت تاريخي شد.
در اين دوره‌ي کوتاه، مدتي فرمانروايان آل چوپان و از پي آنها آل اينجو بر اصفهان دست يافتند. واپسین فرمانروای آل اینجو، امیر جمال الدین شاه شیخ ابواسحاق (۷۲۱−۷۵۸ ق) بود كه بر اصفهان فرمان مي‌راند. پايان قدرت وي، با تكرار تاريخ در اصفهان همراه شد. رقيب وي شیخ مبارزالدین محمد بن مظفر (۷۵۹-۷۱۸ ق) از پادشاهان سلسله‌ي محلي آل مظفر، در زمستان سال ۷۵۸ هجري قمري، اصفهان را شهربندان كرد. اين بار نيز به فاصله‌ي بيست و پنج سال از فاجعه‌ي تاريخي قتل عام اصفهانيان به دست لشكر مغول، دروازه‌هاي اين شهر، با خيانت به روي دشمن باز شد. محمود كتبي در كتابش «تاريخ آل مظفر» اين رويداد را به اين ترتيب توضيح داده است:
«چون موسم بهار شد، لشكريان فوج‏فوج از شهر بيرون مى‏آمدند و به شاه سلطان ملحق مى‏شدند. امير شيخ ابو اسحق و سيد جمال الدين را از ظهور اين حال كار از دست برفت و مضطر شدند. در اثناى اين حال، كوتوال قلعه طبرك كه داخل شهر است كسى را پيش شاه سلطان فرستاد و اظهار كرد كه اگر جهت ملازمان قلعه انعامى مقرر شود اين طائفه را بر آن داريم كه قلعه بسپارند و با عساكر منصوره ملحق شوند. شاه سلطان به غايت مسرور گشت و صد هزار دينار تقبل نمود و خزائن قلعه نيز بر ايشان مسلم داشت. اهل قلعه بزير آمدند و طبرك را تسليم كردند. در زمان كه لشكر بيرون به طبرك رفتند و بشارت بزدند، اهل شهر چون معلوم كردند و كثرت لشكر بديدند كه به قلعه آمده‏اند، زلزله در شهر افتاد و هركس به خود مشغول گشتند.»

(كتبي؛ 74 :1364)

پس از چندي آل مظفر نيز گرفتار فروپاشي و برادرکشي شد تا آن که سرانجام در واپسين سال‌هاي سده‌ي هشتم هجري، تيمور گورکاني طومار همگان را يکجا در نورديد.

تازش تيمور

تيمور لنگ كه با سواران بي‌شمار تاتار، در واپسين سال‌هاي سده‌ي هشتم هجري، به قلمروي ايلخانان حمله برد، پس از کشتن آخرين شاه آل مظفر ـ شاه منصور ـ در نزديکي شيراز، هفتاد نفر از شاهزادگان مظفري را دستگير کرد و با خود تا نزديکي اصفهان ـ مهيار در فاصله‌ي ميان شهرضا و اصفهان آورد و در همان‌جا دستور داد همه‌ي آنها را از بزرگ و کوچک از دم تيغ بگذرانند. اين رخداد در ماه رجب سال 795 هجري روي داد.
در ماجراي حمله‌ي تيمور به اصفهان، نخست مردم اين شهر از در آشتي‌جويي درآمدند. تيمور نيز از محاصره دست کشيد و گروهي از سپاهيان خود را براي گرفتن باج و خراج به اصفهان وارد کرد؛ اما در اين زمان مردم شهر بر اين سپاهيان شوريدند و آنها را به قتل رساندند. تيمور نيز با سپاهيان خود بر اصفهان تاخت و کشتار بي‌مانندي ـ در حدود هفتاد هزار نفر ـ از مردم اصفهان نمود. (شامي؛ 105 :1956) کله‌مناره‌ي هفتادهزار نفري که تيمور از اهالي اصفهان ساخت، از مشهورترين کله‌مناره‌هاي اوست.
فتح اصفهان به دست تيمور گورکاني در واپسين سال‌هاي سده‌ي هشتم هجري قمري، فتح خونيني بود؛ با اين حال جانشينان امير تيمور که با وزراي ايراني نشست و برخاست بيشتري داشتند، شباهت‌هاي خود را به پدربزرگ خونخوارشان از دست دادند و آثار آباداني آنها از جمله در زمان ميرزا رستم بن عمر شيخ بن تيمور به اصفهان هم رسيد. بناهاي پر شماري مربوط به دوره‌ي تيموري در اصفهان مشاهده مي‌شود. بيت الشتاء مسجد جامع اصفهان، بقعه‌ي شهشهان نزديک اين مسجد که به دست سلطان‌محمد بهادر احداث شده و چندين قريه كه بر آن وقف گرديده، از نمونه‌هاي اين دوره است.
با فروپاشي دودمان تيموري، اصفهان جزئي از قلمرو ترکمانان قراقويونلو شد. در نيمه‌ي دوم سده‌ي نهم هجري، اصفهان به دست جهانشاه قراقويونلو (872-841 ه.ق.) تصرف شد. در برهه‌ي کوتاهي که اين حاکم، شهر را ترک کرده بود، مردم از فرمانبرداري وي سر باز زدند و شوريدند. جهانشاه در سال 857 ه.ق. انتقام سختي از اصفهانيان گرفت. جوزافا باربارو، سياح ونيزي که در آن زمان در اصفهان بوده، گزارش کرده است:
«جهانشاه لشکري به اصفهان فرستاد و فرمان داد شهر را غارت کنند و بسوزانند و هر يک از سپاهيان او در بازگشت، سر بريده‌اي را همراه خود بياورد. لشکريان اين فرمان را به دقت اجرا کردند. چنان که يکي از کساني که در آن لشگرکشي شرکت جسته بود، گفته است: هر کس نتوانسته بود سر مردي را ببرد، سر زني را بريده و موهاي او را تراشيده بود تا فرمان شاه را اطاعت کرده باشد و آن لشگر به امر سلطان، همه‌ي شهر را ويران کردند.» (باربارو؛ 81 :1349)
چيزي نگذشت که در سال 872 هجري اوزون حسن آق‌قويونلو، جهانشاه قراقويونلو را به قتل رساند و بر اصفهان دست يافت. از اين دو دوره‌ي ترکمانان نيز آثاري در اصفهان بر جاي مانده است که نشان از توجه آنها به آباداني شهر دارد. براي نمونه، بقعه‌ي درب امام از دوره‌ي جهان‌شاه قراقويونلو (857 ه. ق) به جاي مانده است. بخشي از مسجد جامع اصفهان در حدود سال 880 ه.ق. توسط اوزون حسن آق‌قويونلو (883-871 ه.ق.) بازسازي شده است. نيز، رستم بهادرخان آق‌قويونلو زاويه‌ي درب کوشک و خانقاه نصرآباد را بنا کرد.

چهره‌ي اصفهان تيموري

شمس الدين انصاري دمشقي معروف به ابن ربوه (در گذشته‌ي 727 ق) نويسنده‌ي کتاب «نخبة الدهر في عجايب البر و البحر» که در آغاز سده‌ي هشتم هجري به رشته‌ي تحرير در آمده، از اصفهان ديدن کرده و اوصاف آن را براي خواننده روايت مي‌کند. او ضمن اين که اصفهان را به اقليم کوهستان متعلق مي‌داند، مي‌نويسد: «چشم اين سرزمين‌ها [=اقليم کوهستان] اصفهان است» و خود اصفهان را نيز چنان توصيف مي‌کند که پس از سده‌ي چهارم، بارها تکرار شده است؛ او مي‌نويسد: (دمشقي؛ 312 :1357)
«اصفهان، دو شهر است؛ يکي کهن که بيش‌تر آن ويران گرديده و «جي» خوانده مي‌شده و سپس «شهرستان» نام يافته است و بر کناره‌ي رود زنده رود بنا گرديده است و ديگري- که آبادان است – يهوديه خوانده مي‌شود... اين شهر را حومه‌اي است که نوزده روستا دارد و در هر روستائي بيش از سيصد آبادي است.»
شناخته‌شده‌ترين جهانگردي که در سده‌ي هشتم هجري از اصفهان ديدن کرد، ابن بطوطه بود. ابوعبدالله محمد ابن عبدالله معروف به ابن بطوطه (779-703 ه.ق.) در جمادي الثاني سال 727 هجري، يعني سالي که ابن ربوه از دنيا رفت، به مدت چهارده روز در اصفهان اقامت گزيد. محل اقامتش، زاويه‌ي شيخ علي بن سهل و ميزبان او نيز شخصي با نام شيخ قطب الدين بوده است. او، چنان که از شرح احوالش برمي‌آيد و اثرش نيز به خوبي گواهي مي‌دهد، به گشت و گذار در اصفهان و ارائه‌ي توصيفاتي از جزئيات مورد توجه رساله‌ي حاضر علاقه‌مند نبوده و بيشتر شايق است مرادي بيابد تا نکته‌اي از او بشنود و بابي از ابواب حکمت بر او گشوده شود.
گزارش او از جايي آغاز مي‌شود که گزارش سياحان سده‌ي پيش به پايان رسيده بود. او توضيح داده است كه بخش قابل توجهي از اصفهان در نتيجه‌ي اختلافاتي که بين سني‌ها و رافضي‌هاي آن شهر به وقوع مي‌پيوندد، به ويراني افتاده است. اين اختلافات، به گفته‌ي ابن بطوطه هنوز هم ادامه دارد و مردم آن شهر، دائم در منازعه و کشتار به سر مي‌برند. (ابن بطوطه؛ 29 :2 :1370)
گزارش ابن بطوطه، خالي از اشاره‌هاي اقتصادي قابل اعتنا نيز نيست. وي ذکر مختصري از ميوه‌هاي اصفهان همچون زردآلو، به، انگور و خربزه به ميان مي‌آورد. ضمناً از جمعيت‌هايي سخن به ميان مي‌آورد که اصناف و اهل حِرَف شهر ترتيب داده‌اند و کارهاي مشترک کرده و ميهماني‌هاي دسته جمعي مي‌دهند. ابن بطوطه، سپس درباره‌ي مردم اصفهان به نيکي سخن گفته و آنها را به خوي خوش ستوده (ابن بطوطه؛ 31 :2 :1370) و سپس شهر را به مقصد شيراز ترک گفته است. در گزارش او، اشاره‌اي به چند شهر ديگر نيز در حوالي اصفهان مي‌شود، كه روشن نيست امروز هم وجود دارند يا از ميان رفته‌اند. اين شهرها «فيروزان» در شش فرسخي جنوب غربي اصفهان، «نبلان» در فاصله‌ي نامعلومي نسبت به اصل شهر (ابن بطوطه؛ 29 :2 :1370)، «كليل» و «سرنا» در مسير شيراز (ابن بطوطه؛ 33 :2 :1370) هستند.
سيزده سال بعد از سفرنامه‌ي ابن بطوطه، کتاب «نزهة القلوب» توسط حمدالله بن ابي‌بکر مستوفي قزويني به رشته‌ي تحرير درآمده است. اين متن نيز يکي از متون پرکاربرد در حوزه‌ي پژوهش‌هاي تاريخي به شمار مي‌رود. مستوفي در دستگاه حکمرانان مغول مشغول به کار بوده،‌ و از اين لحاظ به داده‌هاي ارزشمندي دسترسي داشته که پاره‌اي از آنها در متن اثر نيز وارد شده‌اند.
براي نمونه آمار تعداد آبادي‌ها، در اختيار حمدالله مستوفي بود و در مورد اصفهان، وي اين آمار را در کتاب خود ذکر کرده است. به گفته‌ي او، ولايت اصفهان، به هشت ناحيه و چهارصد ديه تقسيم مي‌شد. بدين قرار که ناحيه‌ي بَراآن هشتاد پاره ده داشت و «جي»، هفتاد و پنج پاره؛ رودشت، شصت پاره، ماربين، پنجاه و هشت تا و کَرارج سي و سه پاره. مستوفي در ذکر هر ناحيه، ديه‌هاي معظم آن را آورده و سپس اضافه کرده است: «اين ديه‌ها را- که معظم قراي مي‌خوانيم- از آن‌ها است که در ديگر ولايات، شهر خوانند. زيرا که در هر يک از آن ديه‌ها، کمابيش هزار خانه باشد و بازار و مساجد و مدارس و خانقاهات و حمامات دارد.» (مستوفي؛ 92 :1381) درباره‌ي بلاياي طبيعي، مطابق داده‌هايي که در اختيار مستوفي بوده، خاطرنشان ساخته است که «زلزله و بارندگي و صاعقه- که موجب خرابي باشد- در او کم‌تر اتفاق افتد... و در او بيماري مزمن و وبا کم‌تر بود.» (مستوفي؛ 90 :1381)
واقعيت تلخي که زمينه‌ساز فتح اصفهان به دست مغولان شد، هنوز و پس از اين فتح نيز به نظر مستوفي، در شهر مشاهده مي‌شود. مردم اصفهان، که اکثريت قريب به اتفاق ايشان سني‌مذهب بوده‌اند، «بيش‌تر اوقات با هم در محاربه و نزاع باشند و رسم دو هوائي هرگز از آن جا بر نيفتد و همه‌ي خوشي‌هاي آن شهر، در هنگام اظهار دو هوائي با ناخوشي آن فتنه مقابل نتوان کرد.» (مستوفي؛ 91 :1381) و در نتيجه، وي اين شعر را مناسب حال اصفهان مي‌داند:
اصفهان، جنتي است پر نعمت
جز جواني در او نمي‌بايد
همه چيزش نکوست الا آنک
اصفهاني در او نمي‌بايد
مستوفي، همچنين به مادي‌هاي شهر و همچنين ميوه‌هاي خوشگوار آن توجه داشته که تا روم و هند صادر مي‌شده‌اند.

نتيجه

دو تازش عمده‌ي مغولان و تيموريان در سده‌هاي هفتم و هشتم هجري، اصفهان را به طور مشخص، از آباداني اين شهر در دوره‌ي سيطره‌ي تركان دور كرد. با اين همه، الگوي مشابه سازندگي پسش از ويراني، در هر دو دوره تكرار مي‌شود. فرمانروايان ايلخاني پس از چنگيز،‌ كوشيدند اين شهر را آباد سازند؛ به همين ترتيب، پس از آن كه تيمور كله مناري هفتاد هزار نفره در اصفهان بر پا كرد، گوركانيان كوشيدند اين شهر را تا حد امكان، آباد و پر رونق سازند. دليل اين كوشش مشابه در ميان دو قوم مغول و تاتار، كمابيش روشن است. همان طور كه زندگي عشيره‌اي و كوچ‌نشين با شهر و نهادهاي شهري مناسبتي ندارد، حكومت نيرومندي كه سرزمين پهناوري را اداره مي‌كند، به شهرهاي بزرگي نيازمند است كه بتوانند در زمان صلح، خراج فراوان و در زمان جنگ، سرباز در اختيار فرمانروا بگذارند.

پي‌نوشت‌ها:

1. كارشناس ارشد تاريخ ايران اسلامي

كتابنامه
آل‌داود، سيدعلي؛ (1369) آل خجند، مقاله‌اي از: دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي، جلد اول، زير نظر سيد کاظم موسوي بجنوردي، تهران، مرکز دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي، چاپ دوم.
ابن‌بطوطه، ابوعبدالله محمد ابن عبدالله؛ (1370) سفرنامه، ترجمه‌ي محمد علی موحد، تهران، آگاه.
باربارو، جوزفا؛ و ديگران؛ (1349) سفرنامه‌ي ونيزيان در ايران، ترجمه‌ي منوچهر اميري، تهران، خوارزمي.
دمشقی، شمس الدین محمد؛ (1357) نخبۀالدهر فی عجایب البر و البحر، ترجمه‌ی سید حمید طبیبیان، تهران، فرهنگستان ادب و هنر ایران.
شامي، نظام‌الدين عبدالواسع؛ (1956) ظفرنامه، به اهتمام فليکس تاور، پراگ، ﻣﺆﺳﺴﺔ ﺷﺮﻗﻴﻪ.
قزوینی، زکریا بن محمد بن محمود؛ (1373) آثارالبلاد و اخبار العباد، ترجمه‌ي جهانگیر میرزا قاجار، به تصحيح میرهاشم محدث، تهران، امیر کبیر.
كتبى، محمود؛ (1364) تاريخ آل مظفر، ويراسته‌ي عبد الحسين نوايى، تهران، ‏امير كبير، چاپ دوم.
مستوفی، حمدالله؛ (1381) نزهت القلوب، به كوشش محمد دبیرسیاقی، قزوین، حدیث امروز، چاپ نخست.
یاقوت حموی بغدادی، شهاب‌الدین ابوعبداللّه؛ (1380) معجم البلدان، ترجمه‌ي علی‌نقی منزوی، تهران، سازمان میراث فرهنگی.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط