ستوني بي انتها از لاك پشت ها

در سالهاي 1960، نياز عملي به شغلي براي اينكه بتواند ازدواج كند، هاوكينگ را وادار به پژوهش درباره ي تكينگيها كرد. در سالهاي 1980، يك نياز مالي ديگري- براي پرداخت هزينه ي تحصيل، دخترش لوسي- او را به انجام كاري
جمعه، 13 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ستوني بي انتها از لاك پشت ها
 ستوني بي انتها از لاك پشت ها

 

مؤلف: كيتي فرگوسن
مترجم: رضا خزانه



 

در سالهاي 1960، نياز عملي به شغلي براي اينكه بتواند ازدواج كند، هاوكينگ را وادار به پژوهش درباره ي تكينگيها كرد. در سالهاي 1980، يك نياز مالي ديگري- براي پرداخت هزينه ي تحصيل، دخترش لوسي- او را به انجام كاري گمارد كه تأثير زيادي روي خانواده ي هاوكينگ و ديگران در تمام دنيا گذاشت.
در بهار 1982، لوسي 11 سال داشت و آخرين سال مدرسه ي نيونهام كرافت(1)را مي گذرانيد. اين مدرسه در همسايگي آنها بود و هزينه ي ناچيزي داشت. بهترين انتخاب براي مرحله ي تحصيلي بعدي لوسي، مدرسه ي دخترانه ي پرس(2)در كمبريج بود. برادرش روبرت از هفت سالگي در واحد پسرانه ي اين مدرسه تحصيل مي كرد. استيون هاوكينگ تصميم گرفت كه براي پرداخت شهريه ي تحصيل لوسي در مدرسه ي جديد، كتابي براي اشخاصي كه تحصيلات علمي ندارند بنويسد.
البته كتابهاي ديگري جهت استفاده ي عموم مردم درباره ي جهان و سياهچاله ها نوشته شده بود. اما هاوكينگ فكر مي كرد كه هيچ يك از آنها به اندازه ي كافي درباره ي جالبترين موضوعات، موضوعاتي كه او را به پژوهش در زمينه هاي كيهان شناسي و نظريه ي كوانتوم واداشته بود، ننوشته بودند: جهان از كجا آمده است؟ جهان چگونه و براي چه آغاز شده است؟ آيا جهان روزي به پايان خواهد رسيد، و اگر چنين است پايان آن چگونه خواهد بود؟ آيا نظريه ي كاملي درباره ي جهان و چيزهايي كه در آن وجود دارد ارائه شده است؟ آيا ما به زودي به آن نظريه دست خواهيم يافت؟ آيا نيازي به يك خالق هست؟
او فكر مي كرد كه اين سؤالات بايد، نه تنها براي دانشمندان، بلكه براي همه ي مردم جالب باشد. ولي علم آن قدر فني و تخصصي شده كه دسترسي به آن براي عموم مردم دشوار است. شگرد نوشتن چنين كتابي اين بود كه مي بايد براي اشخاصي با تحصيلات علمي اندك، قابل فهم باشد و اين امر در واقع بدان معني است كه در اين كتاب از رياضيات بحثي به ميان نيايد. ناشر هاوكينگ به او گوشزد كرد كه نوشتن هر معادله، تيراژ كتاب را نصف خواهد كرد. هاوكينگ اين توصيه را پذيرفت و سرانجام تصميم گرفت كه اين كتاب تنها يك معادله داشته باشد: E=mc2 از اينشتين.
ديكته كردن اين كتاب براي او با زحمات زيادي رو به رو بود، اما هاوكينگ فكر مي كرد كه بهتر است اين كتاب براي استفاده ي تعداد هرچه بيشتر از مردم، نوشته شود. كتابهاي قبلي او را انتشارات دانشگاه كمبريج، يك ناشر دانشگاهي معروف انتشار داده بود. اين بار او مي خواست ناشري پيدا كند كه دست اندركار كتابهايي با تيراژ وسيع باشد. مي خواست كتاب او در غرفه هاي كتاب فرودگاهها، براي فروش عرضه شود. نماينده ي او در آمريكا او را از اميد زياد در اين زمينه برحذر داشت و پيش بيني مي كرد كه دانشگاهيان و دانشجويان بيشتر از عموم مردم خريدار اين كتاب خواهند بود.
هاوكينگ پيش نويس كتاب را در سال 1984 به پايان رسانيد. برخلاف توصيه ي مشاورش، نشريات بانتام(3)را از ميان ناشراني كه به اين كتاب علاقمند بودند، انتخاب كرد. اين ناشر، تخصصي در نشر كتابهاي علمي نداشت ولي كتابهاي زيادي، حتي در فرودگاهها به فروش مي رسانيد.
ويراستار كتاب در انتشار بانتام كه تخصص علمي نداشت، احساس مي كرد كه هرچه براي او قابل درك نيست، بايد بازنويسي شود. او به نكاتي اشاره مي كرد كه همكاران و شاگردان هاوكينگ نيز از آن مي ناليدند: هاوكينگ، به علت نيازي كه به نوشتن تعداد هرچه كمتر از كلمات داشت، از مقوله اي به مقوله اي ديگر مي پريد و به اشتباه فكر مي كرد كه ديگران، ارتباط لازم را برقرار خواهند كرد. آنچه را كه هاوكينگ فكر مي كرد به طور ساده اي توضيح داده است، براي اشخاص ديگر قابل فهم نبود. انتشارات بانتام مؤدبانه به او توصيه كرد كه شخص ديگري كه در نوشتن كتابهاي علمي تجربه داشته باشد، كتاب را براي او بنويسد. هاوكينگ اين توصيه را شديداً رد كرد.
نگارش دوباره ي كتاب، خيلي خسته كننده بود. هر بار كه هاوكينگ يك فصل از كتاب را كه دوباره نوشته شده بود براي ناشر مي فرستاد، يك ليست پر از تذكرات و سؤالات دريافت مي كرد. هاوكينگ ابتدا عصباني مي شد ولي بعد به ناشر حق مي داد. هاوكينگ مي گويد: « نتيجه ي اين زحمات، بهتر شدن كتاب بود.»(4)
در حالي كه بازنويسي كتاب ادامه داشت، هاوكينگ مسافرتي به سوئيس كرد و در آنجا بيمار شد. جين هاوكينگ از طرف بيمارستاني در ژنو فوراً احضار شد. هاوكينگ به ذات الريه مبتلا شده بود. زماني كه جين خود را به بيمارستان رسانيد، او را در حال نيمه مرگ، متصل به سيستم تنفس مصنوعي ديد.
هاوكينگ در معرض خطر خفگي قرار داشت و پزشكان تنها راه علاجي كه به جين توصيه كردند، يك عمل جراحي براي بريدن ناي او در گلو بود. اين عمل ممكن بود زندگي او را نجات دهد ولي بعد از آن از توانايي صحبت كردن يا صدا كردن براي هميشه محروم مي شد. اين تاوان هولناكي براي نجات او بود. با وجود اينكه صحبت كردن هاوكينگ به آهستگي انجام مي گرفت و فهم آن دشوار بود، ولي باز هم صحبت، تنها وسيله ي ممكن براي ارتباط او با ديگران بود. بدون آن او توانايي مكالمه ي خود را از دست مي داد و نمي توانست به كارهاي خود ادامه دهد. ادامه ي زندگي براي او چه ارزشي داشت؟ جين با دو دلي شديد دستور داد كه اين عمل جراحي انجام پذيرد و بار ديگر خود را آماده كرد كه اراده ي زندگي كردن را به او تلقين كند.
جين به ياد مي آورد: «آينده بسيار بسيار تيره بود. ما نمي دانستيم كه چگونه مي توانيم به زندگي ادامه دهيم، حتي اگر او زنده مي ماند. اين تصميم من بود... اما گاهي به اين فكر فرو مي رفتم، كه چه كرده ام؟ چه نوع زندگي براي او باقي گذاشته ام؟»(5)حال هاوكينگ در بيمارستان به آهستگي رو به بهبود بود. او ديگر از دهان و بيني تنفس نمي كرد. پزشكان براي تنفس، يك سوراخ دائمي در گلوي او، در محل يقه ي پيراهن ايجاد كرده بودند. تنها راه ارتباط او براي اداي كلمات اين بود كه شخصي كلمات را يك به يك روي يك صفحه ي كاغذ به او نشان دهد و او با حركت ابرو، آن را تأييد يا رد كند.
پس از چندين هفته مراقبت شديد، هاوكينگ به انگلستان به خانه ي خود بازگشت. جين تصميم گرفته بود كه او به جاي اقامت در يك مؤسسه ي خصوصي معلولان، در منزل نزد همسر و فرزندانش بماند. از سال 1980، پرستارهاي عمومي و يا خصوصي يكي دو ساعت صبحها و شبها براي كمك به جين و دانشجوي پژوهشگر مقيم، جهت مواظبت از هاوكينگ به منزل او مي آمدند. اما از آن به بعد، براي بقيه ي عمر، هاوكينگ به پرستاري 24 ساعته نياز داشت. هزينه ي پرستاري سرسام آور و فراتر از امكاناتي بود كه خانواده ي هاوكينگ در اختيار داشت. سرويس بهداشت عمومي(6)كه بودجه ي آن در انگلستان از محل ماليات تأمين مي شود، پذيرفت كه هزينه ي آسايشگاه را بپردازد، اما براي مراقبت پرستاري در خانه ي هاوكينگ، تنها مي توانست هزينه ي چند ساعت به اضافه ي كمك به استحمام او در روز را بپردازد. جين هاوكينگ مي گويد: «ما به هيچ وجه نمي توانستيم هزينه ي خدمات پرستاري در خانه را تأمين كنيم.» به نظر مي آمد كه نه تنها كار هاوكينگ به عنوان يك فيزيكدان، بلكه زندگي او در نقش شوهر و پدر نيز به پايان رسيده باشد. اين پاياني بود كه آنها خيلي زودتر از اين انتظارش را داشتند ولي اين از تلخي وضعيت چيزي نمي كاست. جين با خلق خوش بينانه هميشگي خود مي گويد: « بعضي مواقع ما با مسائل هولناكي مواجه مي شديم و بعد چيزي در ميان بحرانها به نجات ما مي آمد.» او ناچار شد از آمريكا كمك بخواهد. يك بنياد نيكوكاري در آمريكا تعهد كرد كه سالانه 50 هزار پوند براي هزينه ي پرستاري او بپردازد. والت ولتوز(7)يك متخصص كامپيوتر در كاليفرنيا برنامه اي كامپيوتري به نام اِكوالايزر(8)براي او تهيه كرد كه امكان مي داد كلمات را روي مونيتور كامپيوتر انتخاب كند. هاوكينگ مي توانست آن را با حركات بسيار ضعيف كه براي او هنوز ممكن بود به كار گيرد. يعني كليدي را كه در دست داشت اندكي مي فشرد. اگر اين هم به نتيجه نمي رسيد، حركات سر و چشم مي توانست به كليد فرمان دهد.
هاوكينگ براي ادامه ي تحقيقات خود هنوز ضعيف بود و به آشنا شدن با كامپيوتر خود مي پرداخت. به زودي او توانست ده كلمه در دقيقه انتخاب كرده و نشان دهد. اين سرعت زياد نبود ولي به اندازه اي بود كه او را به توانايي براي ادامه ي پژوهشهايش متقاعد سازد. او مي گويد: «اين سرعت قدري كُند بود ولي چون من هم كند فكر مي كنم، با وضع من كاملاً تناسب داشت. از آن پس سرعت او بهتر شد. اكنون بيش از پانزده كلمه در دقيقه مي زند.»(9)
واژگان برنامه ريزي شده در كامپيوتر، اندكي بيش از دو هزار و پانصد واژه را دربرمي گيرد كه دويست واژه ي آن تخصصي و علمي هستند. خطوطي از واژه ها، طومارگونه روي مونيتور ظاهر مي شوند و يكي پس از ديگري برجسته تر مي شود. زماني كه خط مورد نظر او برجسته تر شد، هاوكينگ كليدي را كه در دست دارد،‌ مي فشارد. در اين حال واژه هاي آن خط يكي پس از ديگري برجسته تر مي شود. وقتي واژه ي موردنظر او برجسته تر شد، بار ديگر فرمان را مي فشارد. گاهي او فرمان را به موقع فشار نمي دهد. در اين صورت بايد اين عمل را دوباره تكرار كند. علاوه بر اين، جملاتي كه بيشتر مورداستفاده قرار مي گيرند مانند: «لطفاً صفحه را برگردانيد»، «لطفاً كامپيوتر را روشن كنيد» و نيز الفبا براي تركيب واژه هايي كه در كامپيوتر وجود ندارد، در برنامه ي نرم افزار جايگزين شده است.
هاوكينگ براي ساختن يك جمله، واژه ها را يكي پس از ديگري انتخاب مي كند. اين جمله ها در قسمت پايين مونيتور ظاهر مي شوند. او مي تواند اين جملات را به يك اسپيچ سينتزايزر(10)(دستگاه توليدكننده ي صدا) بفرستد. اين دستگاه جمله ها را با صداي بلند تلفظ، يا به وسيله ي تلفن مخابره مي كند. همچنين او مي تواند جملات خود را روي ديسك براي مرور دوباره، و يا نوشتن به وسيله ي چاپگر ضبط كند. يك برنامه ي مقاله نويسي نيز براي نوشتن مقالات در دسترس او قرار دارد. او معادلات را ابتدا با به كارگيري واژه ها مي نويسد و برنامه ي كامپيوتري آنها را به علامات رياضي برمي گرداند.
هاوكينگ، گفتارهاي درسي يا سخنراني خود را به اين ترتيب تهيه و آنها را روي ديسك ذخيره مي كند. او مي تواند پيش از آنكه دستگاه توليدكننده ي صدا، سخنراني او را ارائه كند گفتار خود را بشنود، ‌آن را ويرايش و به صورت نهايي آماده كند. به هنگام سخنراني، او در مقابل شنوندگان، جملات خود را يك به يك به توليدكننده ي صدا مي فرستد. دستيار او اسلايدها را نشان مي دهد، معادلات را روي تخته مي نويسد و به بعضي از سؤالات پاسخ مي دهد.
دستگاه توليد صداي هاوكينگ قابليت آن را دارد كه آهنگ صداها را به منظور اينكه به صورت طبيعي درآيند، تغيير دهد. اين صدا مثل صداي يك رابوت نيست. براي هاوكينگ اين خصوصيت بسيار مهم است. او اشتياق دارد كه اين دستگاه، لهجه ي انگليسي داشته باشد. لهجه ي دستگاه درست مشخص نيست. بعضيها گمان مي كنند كه لهجه ي آمريكايي يا اسكانديناوي است. براي من(11)اين لهجه، لهجه ي اهالي هند شرقي است. هاوكينگ نمي تواند در صداي خود حالت هيجان ايجاد كند. صداي او تأثيري مؤدبانه، متفكرانه و بدون احساس روي انسان مي گذارد. پسر هاوكينگ، تيمي، صداي پدرش را براي او مناسب مي داند. از سه فرزند هاوكينگ، تيمي از همه كمتر صداي پدر خود را به ياد مي آورد. زماني كه در 1979 به دنيا آمد، چيز زيادي از آن صدا باقي نمانده بود.
ابتدا هاوكينگ برنامه ي اكوالايزر را تنها با كامپيوتر روي ميزش به كار مي گرفت. اما، بعد يكي از دوستانش، ديويد ميسُن(12)، يك كامپيوتر كوچك و دستگاه توليدكننده ي صدا را طوري تنظيم و به صندلي چرخدار او سوار كرد كه از آن پس هرجا كه هاوكينگ مي رفت صدايش به همراه او بود.
آيا همه ي اينها، مكالمه با هاوكينگ را شبيه به گفتگوي يك انسان با ماشين مي كند؟- شبيه به چيزي بيگانه، در داستانهاي علمي- تخيلي؟ در نخستين وهله، اندكي چنين است. اما، به زودي همه ي اينها فراموش مي شود. هاوكينگ با وضع غيرعادي خود راحت است و صبر تحمل آنهايي را كه راحت نيستند، دارد. زماني كه او بخشهايي از اين كتاب را مي خواند، من صفحات آن را نگه داشته بودم و ورق مي زدم. پرستار او، و نه خود او، به من گفت كه لازم نيست منتظر بمانم تا او فرمان «لطفاً صفحه را برگردانيد» را بدهد. اين فرمان به عملياتي چند روي مونيتور كامپيوتر نياز داشت. پرستار توصيه كرد كه به محض شنيدن اولين صداي تيك، صفحه را برگردانم و او را از اجراي عمليات زمان گير و دردسرآور معاف كنم. هاوكينگ براي مدت يكساعت و نيم به آهنگ ورق زدن من، بدون اينكه كوچكترين ناراحتي از خود نشان دهد، عادت كرد. يك بار هم، دفعه ي بعد اتفاق افتاد كه او همان فرمان را داد. من تصور كردم كه بايد صفحه را برگردانم در حالي كه او مي خواست، نكته اي را گوشزد كند.
طبع شوخ هاوكينگ مُسري است و ممكن است هر زمان بروز كند. زماني كه صورت نحيف او با خنده روشن مي شود، باور اينكه او با مشكلات زيادي رو به رو است، دشوار است. نيشخند هاوكينگ معروف است و كيفيت عشقي را كه نسبت به موضوع موردعلاقه ي خود احساس مي كند، آشكار مي سازد. نيشخندي است كه مي خواهد بگويد « اينها خيلي جالب و جدي است ولي، سرگرم كننده نيست!»
البته موفقيت هاوكينگ در آنچه كه دارد و حتي ادامه ي زندگيش غير از چيزي شبيه معجزه نيست. با وجود اين، زماني كه با او ملاقات مي كنيد و متوجه هوش و طبع شوخ او مي شويد، پي مي بريد به اينكه نبايد طرز غيرطبيعي مكالمه با او و البته مشكلات فاجعه آميز بدني او را بيش از آنچه خود او احساس مي كند، جدي بگيريد. اين درست چيزي است كه او مي خواهد. پسند او ناديده گرفتن مشكلات است. «درباره ي حالت من فكر نكنيد، به كارهايي كه نمي توانم انجام دهم و تعداد آنها هم زياد نيست براي من تأسف نخوريد.»(13)انتظار او از ديگران، داشتن همين موضع است.
پس از عمل جراحي، زماني كه هاوكينگ دوران نقاهت را پشت سر گذاشت، توانست قواي خود را تا اندازه اي بازيابد و به برنامه ي كامپيوتري خود مسلط شود، كار كتاب خود را از سر گرفت. تقريباً تمام پيش نويس اول را دوباره نوشت. او به تدريج كوشيد تا به وضع ناتواني جديد خود به عنوان يك امتياز بنگرد، نه يك مصيبت. او مي گويد: «درواقع، من بهتر از زماني كه صدايم را از دست نداده بودم مي توانم ارتباط برقرار كنم.» اين گفتار او اغلب به عنوان نمونه اي از شجاعت ناآزموده، نقل شده است. درواقع اين يك حقيقت ساده است. او ديگر به ديكته كردن و حرف زدن با واسطه ي يك «مترجم» نياز ندارد.
هاوكينگ مي دانست كه زبان غيرفني و حتي بدون معادلات هم، درك مفاهيم كتاب او را براي بيشتر مردم، ساده نخواهد كرد. ادعا دارد كه خود او نيز زياد به معادلات علاقه ندارد. در حالي كه مردم مهارت او را در به كارگيري معادلات در ذهنش به ذهنيت مُزارت(14)در تصنيف يك سمفوني كامل تشبيه مي كنند، براي او نوشتن معادلات آسان نيست و طبق گفته ي خودش احساس شهودي براي آنها را ندارد. او دوست دارد با تجسم تصاوير فكر كند. براي تأليف كتاب، اين روش عالي بود: تشريح تصورات ذهني به وسيله ي واژه ها با بهره گيري از قياسهايي ملموس و تعدادي نمودار.
او درست نمي دانست تا چه اندازه بايد توضيح دهد. آيا بهتر نبود بعضي مطالب پيچيده را رنگ و جلايي دهد و از آنها بگذرد؟ آيا توضيح زياد موجب اغتشاش ذهني خوانندگان نخواهد شد؟ بالأخره هاوكينگ خيلي چيزها را توضيح داد. شايد به علت پافشاري ويراستارش (كه هميشه آسان نبود)، اين امكان فراهم شد كه بتواند افكار او را به طور منطقي يك به يك دنبال و حتي در بعضي مواقع پيش بيني كند. اين كتابي است كه اگر خواننده سابقه علمي ندارد، بايد آن را دقيقاً مطالعه كند، نه آنكه به سرعت بخواند. اين كاري پُر ارزش و در عين حال سرگرم كننده خوبي است. شوخ طبعي هاوكينگ كتاب «تاريخچه ي زمان» را به راهي مهيج و نشاط انگيز در تاريخ زمان مي كشاند و درست نيست آن را در موقعيتي بخوانيم كه خنديدن، عملي زشت جلوه كند.
زماني كه كتاب براي نشر حاضر مي شد، اولين نسخه ي پيش از انتشار آن براي دان پيج فرستاده شد تا آن را بررسي كند و مطلبي درباره ي آن براي مجله ي نيچر بنويسد. پيج از اينكه كتاب پر از اشتباه بود حيرت زده شد. عكسها و نمودارها در جاي خود نبودند و عناوين آنها اشتباه بود. او با عجله، انتشارات بانتام را از موضوع آگاه كرد. ويراستاران بانتام كه خود حيرت زده شده بودند تصميم گرفتند كه صفحات كتاب را از زير چاپ بيرون بكشند و از بين ببرند. سپس عمليات گسترده ي تصحيح و چاپ دوباره، با اين هدف شروع شد كه كتاب در ماه آوريل، زمان پيش بيني شده براي انتشار، به كتابفروشيها تحويل شود. دان پيج اكنون تصور مي كند كه يكي از نسخه هاي چاپ اول را كه از آن تنها چند نسخه باقي مانده است، در اختيار دارد. اين نسخه احتمالاً ارزش زيادي دارد. با جرأت مي توان گفت كه هيچ كس موفقيت اعجازآميز اين كتاب را پيش بيني نمي كرد.
هاوكينگ و خانواده اش شاهد اين بودند كه تاريخچه ي زمان: از مهبانگ تا سياهچاله، خيلي راحت در صدر ليست كتابهاي پرفروش قرار گرفت. اين كتاب هفته ها و ماههاي پشت سرهم در اين ليست بود. به زودي يك ميليون جلد در آمريكا به فروش رفت. در انگلستان، ناشر به زحمت مي توانست به تعداد كافي كتاب براي برآورده كردن تقاضا به كتابفروشيها تحويل دهد. به زودي ترجمه ي آن به زبانهاي ديگر آغاز شد. سرانجام اين كتاب به طور چشمگيري در غرفه ي كتابفروشيهاي فرودگاهها قرار گرفت.
نام استيون هاوكينگ در همه جا بر سر زبانها افتاد و به صورت يك قهرمان مردمي در سراسر جهان درآمد. دوستداران او در شيكاگو باشگاهي تشكيل دادند و تي شرتهايي با نام و نشان هاوكينگ را براي فروش عرضه كردند. يكي از اعضاي باشگاه مي گفت كه چند نفر از همشاگرديهاي او فكر مي كنند كه هاوكينگ روي تي شرت، يك ستاره ي موسيقي راك است! بعضي از آنها حتي ادعا مي كنند كه آخرين آلبوم نوارهاي موسيقي او را دارند!
نقدهاي مساعدي از كتاب به عمل آمد. يكي از آنها، كتاب را به زِن و هنر نگهداري موتورسيكلت(15)قابل مقايسه دانست. جين هاوكينگ از اين واكنشها وحشت زده شد ولي استيون هاوكينگ، رضايت خود را اعلام كرد و معني اين واكنشها را در اين دانست كه كتاب او«اين احساس را به مردم مي دهد كه لازم نيست آنها با پندارهاي فلسفي و عقلاني خود قطع رابطه كنند».
آيا افرادي كه اين كتاب را مي خرند و مي خوانند، آن را مي فهمند؟ به گفته ي هاوكينگ او از اينكه مردم كتاب را روي ميز قهوه رها كنند يا در كتابخانه ي خود فقط براي نمايش بگذارند، زياد نگران نيست. او يادآوري مي كرد كه انجيل و شكسپير نيز قرنها همين سرنوشت را داشته اند. با وجود اين او فكر مي كند كه بسياري از مردم اين كتاب را خوانده اند، زيرا نامه هاي زيادي از آنها، دريافت مي كند. بسياري از خوانندگان از او سؤالاتي دارند يا اظهارنظرهايي مي كنند. اغلب، اشخاص ناآشنا جلوي او را در خيابان گرفته و مي گويند كه چه قدر از خواندن كتاب لذت برده اند؛ اين واكنشها او را به شدت خوشحال مي كند ولي باعث ناراحتي پسرش، تيمي مي شود.
هاوكينگ عاشق مسافرت است. شهرت روزافزون او و نياز به تبليغ براي كتاب، موقعيتهاي بسياري براي او فراهم كرد. ديدارهاي هاوكينگ، ميزبانانش را از پاي درمي آورد. انستيتوي راكفلر در نيويورك، يكي از بازديدهاي او بود. پس از يك روز طولاني كنفرانسها و حضور در جمع مردم، ضيافتي به افتخار او برپا شد. با وجود اينكه هاوكينگ احساس مزه و بو را ندارد، از چنين موقعيتهايي استقبال مي كند و به چشيدن شراب و تفسيرهايي درباره ي آن مي پردازد. پس از صرف شام و اداي سخنرانيهاي معمول، مهمانان به طرف جايگاهي كه به رود ايست ريور(16)مشرف است، رفتند. مهمانان از اينكه مبادا هاوكينگ روي صندلي چرخدارش به طرف رودخانه غلت بخورد، وحشت كردند. از اينكه او به رودخانه نيفتاد احساس آرامشي به آنها دست داد و او را روانه ي هتل محل اقامتش كردند. در سالن رقص طبقه ي همكف، بساط موسيقي و رقص گسترده بود. هاوكينگ اصرار كرد كه ميهمانان به منزل نرفته و به ضيافت شب ادامه دهند. گروه كوچكي از دانشمندان برجسته كه هيچ گاه چنين كاري نكرده بودند چون نتوانستند مهمان مصمم خود را از اين كار بازدارند، به تقاضاي او تن در دادند. در صحنه ي رقص، هاوكينگ صندلي چرخدار خود را به اين طرف و آن طرف مي گردانيد و با نوعي رقص، خانمها را يكي پس از ديگري همراهي مي كرد. اركستر، تا پاسي از شب رفته و خيلي ديرتر از زمان پيش بيني شده براي ضيافت، به نواختن آهنگ براي او مشغول بود.
آيا هاوكينگ كتاب ديگري در دنباله ي كتاب اول منتشر خواهد كرد؟ او در فكر اين كار نيست. «به آن چه عنواني بدهم؟ تاريخچه ي طولانيتر زمان؟ پس از پايان زمان؟ پسر زمان؟»(17)يا شايد تاريخچه ي زمانII. «درست وقتي كه شما فكر كرديد مي توانيد با اطمينان دوباره به كتابفروشي فرودگاه برگرديد!» آيا او داستان زندگي خود را خواهد نوشت؟ در اين باره به من گفت تا زماني كه به پول، براي پرداخت به پرستارانش نياز ندارد، اين كار را نخواهد كرد. احتمال اين هم به زودي نخواهد بود. در 1990 مجله ي تايم اعلام كرد كه تاريخچه ي زمان، تا آن تاريخ، بيش از 8 ميليون جلد به فروش رفته است.
بعضيها، بانتام و هاوكينگ را متهم مي كنند كه از بيماري هاوكينگ براي بازاريابي كتاب سوء استفاده مي كنند. آنها مي گويند كه شهرت و محبوبيت او به صورت يك نمايش كارناوال درآمده است. به هاوكينگ ايراد مي گيرند كه اجازه داده است تا تصوير تأثر برانگيز و مضحكي از او روي جلد كتاب، چاپ شود. هاوكينگ ادعا دارد كه قرارداد او با ناشر به هيچ وجه اجازه ي نظارت تصوير روي جلد را به او نداده است. او حتي ناشر را راضي كرده است كه براي روي جلد نسخه ي چاپ انگلستان، از تصوير بهتري استفاده كند.
اگر با نظر مثبت نگاه كنيم، مطالبي كه درباره ي او در رسانه ها منعكس شد به هاوكينگ امكان داد، به ما چيزي بدهد كه شايد باارزشتر از نظريه هاي علمي او باشد. اين پيام كه ديگر مي دانيم جهان، محدود به «ستوني بي انتها از لاك پشت ها» نيست. آن چيز پر ارزش اين است كه او نه تنها ميليونها نفر را در سراسر جهان با هيجان پرشوري كه در زمينه ي كار خود دارد آشنا ساخت، بلكه بيان اين حقيقت مهم بود كه آنچه فراتر از مرزهاي هرگونه بيماري مي گذرد، سلامتي است.
براي خانواده ي هاوكينگ، موفقيت كتاب فراتر از يك تغيير در وضع مالي آنها بود. سالها آنها با معلوليت و تهديد مرگ زندگي كرده بودند. همان طور كه جين هاوكينگ مي گويد: «از يك ديدگاه، ما هميشه در لبه ي پرتگاه زندگي مي كرديم. در چنين وضعي انسان در لب پرتگاه ريشه مي دواند. من فكر مي كنم كه اين كاري است كه ما كرده ايم.» اكنون آنها خود را در معرض تهديد ديگري مي بينند: وسوسه ها و انتظارات شهرت و دورنماي ترسناك زندگي در نقش جهاني داستان پريان.

پي نوشت ها :

1.Newnham Croft School
2.Perse School
3.Bantam
4.Stephen W.Hawking,"A Brief History of A Brief History,1989.
5.Ellen Walton,"Brief History of Hard Times",1989.
6.National Health Service
7.Walt Woltosz
8.Equalizer
9.اين كتاب براي اولين بار در 1992 به چاپ رسيده و بنابراين، اين مطلب مربوط به آن سال است.-م.
10.Speech Synthesizer
11.نويسنده ي اين كتاب- م.
12.David Mason
13."Stephen W.Hawking,"My Experience with Motor Neurone Disease
14.Mozart
15.Zen and the Art of Motorcycle Maintenance
16.East River
17."Hawking,"Brief History of A Breif History

منبع مقاله :
فرگوسن، كيتي(1379)، داستان زندگي و پژوهشهاي استيون هاوكينگ، رضا خزانه، ترجمه دکتر رضا خزانه، تهران: انتشارات فاطمي، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط